**تحلیل حوادث پیرامون ما و موج هشیاری**

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
**تحلیل حوادث پیرامون ما و موج هشیاری**

سلام علیکم....
در اسلام وظایف بندگی مشخص شده و تا حدودی هم حتی ظاهری شاهد انجام تکالیف هستیم....
اینکه جامعه به سمت پرتگاه بی اعتقادی حرکت می کند را باید همگانی بدانیم....و این از همان فرد و جمع آنها افراد و جمع آن اجتماع است....
چون اسلام دین فردی، به تنهایی نیست و دین ما که خیلی از وظایفش اجتماعی است...وظایف اجتماعی هم در دین ما مشخص است..
ما در این جامعه زندگی می کنیم که به قول معروف آخر زمان....
باید به این نکته اشاره کرد حفظ دین در این روزگار نه تنها سخت شده بلکه برای انجام وظایف باید بسیار محتاط بود....
متاسفانه ما مردم به دلایل مادی از خیلی چیزها که امت اسلام را تهدید می کند نگویم غافل، اما بی اطلاعیم.....
مسلمان باید بتواند هم حال وآینده خود و همچنین امتش را پیش بینی کند...منظور پیش گویی نیست...اینجا بحث احتمالات است....
در این مقطع زمانی باید بسیار هشیار بود....
و این هشیاری را با حب دنیا مردم فراموش کرده اند....
اگر جامعه کنونی را 3 دسته تقسیم کنیم...(نظر شخصی )
دسته اول غافلین هستند...اصلا نمی دانند و به دنبال دانستن هم نمی روند...و یا در توهم دانستن هستند و به این اشتباهاتشان عمل می کنند....
دسته دوم عالمان بی عمل....می دانند...اما عمل نمی کنند...
و دسته سوم که نسبت به آن 2 دسته در اقلیت هستند هم می دانند و هم عمل می کنند....
در این زمان که حقیقت پشت نقاب انواع و اقسام حیله و فریب پنهان است باید آنقدر دید وسیع داشته باشیم و تحلیل گر خوبی باشیم تا بتوانیم سر بلند و به قول معروف از این حادثه ها عاقبت به خیر بیرون بیاییم....
من طرح سوال ندارم طرح مسئله دارم....(طرح یک سلسله مطالب کاربردی و روشن گرانه)
ما هر روز اتفاقاتی را در دور و اطراف خودمان می شنویم و میبینیم....
از اخبار داخلی تا اخبار خارجی(انواع رسانه ها)....
اینجوری که مشخص است پازلی طراحی شده که در هر عملیات برنامه ریزی شده توسط طراحین آن قطعه ای از آن کاربردی و عملیاتی می شود...
و متاستفانه موج بیداری بیداران نیز نتوانسته کاری از پیش ببرد...
تشخیص حق و باطل و تحلیل این 2 که حتی بهترین کارشناسان را دچار خطا می کند.....
تحلیل اتفاقات چند دهه پیش تا کنون....
و هدف اینگونه گروه های منحرف...
با توجه به اتفاقاتی که پیرامون ما حتی گاها به قول معروف بیخ گوش ما می افتد ملت ما و امت اسلامی بی اطلاع هستند....
این موضوعات تنها منحصر به ایران ما نیست اما می توان قاطعا گفت اگر برای انحراف جای دیگر از قدرت 10 استفاده می شود برای ما از قدرت 100یا حتی 100 ضرب در 100 استفاده می شود...
این طرح حکومت جهانی و بهتر است بگوییم سلطه جهانی از طرح های امروز نیست....
در این سایت نوشته های خوبی در مورد فرماسون ها ..ماسون ها ...گروه های شیاطان پرستی و تاریخچه ،نمادها و طرحهای کلی آنها و نظام نوین جهانی و به قول خودشان سال 2012 گفته شده....
اما اینجا از اساتید سایت و حتی اگر لازم شد دعوت از متخصصین این امر در کشور برای ملموس کردن این طرحها در زندگی خود ما توضیح بدهند....
اینکه مردم را هشیار تر از قبل کنیم قبل از آن که در بی اطلاعی غرق شویم.....
در ضمن باید گفته شود این مسئله تنها مخصوص دین اسلام نیست اینها نه مسیحیت نه یهودیت نه هیچ دین دیگری را قبول ندارند پس همه دوستان از تمام مذاهب شرکت کنند....
اینجا به دنبال تحلیل تمام این اتفاقات هستم...
از تمام دوستان:Gol:، اساتید :Gol:و مدیر محترم:Gol: این سایت هم تشکر می کنم...

(این طرح حکومت جهانی و بهتر است بگوییم سلطه جهانی از طرح های امروز نیست....
در این سایت نوشته های خوبی در مورد فرماسون ها ..ماسون ها ...گروه های شیاطان پرستی و تاریخچه ،نمادها و طرحهای کلی آنها و نظام نوین جهانی و به قول خودشان سال 2012 گفته شده..)

سازندة فیلم 2012 م. در فیلمش و در هنگام به تصویر کشیدن فاجعة جهانی، نشان می‌دهد که همة بناها و کانون‌های مذهبی مسیحی، بودایی و غیره منهدم و از بین می‌رود، امّا، ‌همواره از ترس اعتراض و عکس العمل مسلمانان از به تصویر کشیدن ویران شدن کعبه خودداری کرده بود.

بزرگترین مأموریّت وهّابیون تا سال 2012 م. به اجرا در خواهد آمد، تا این سال، همة نشانه‌ها، نمادها و سوابق مسلمانان سلف و اهل بیت(ع) در امّ القرای اسلامی نابود خواهد شد و در غیبت همة سنّت‌های اسلامی که در اثر بدعت‌های سلفی و شرک‌آلود خواندن آن سنّت‌ها از میان مسلمانان رخ بربسته، در بنای اصلی «مسجدالحرام و مسجد النّبی» نیز در تیررس تیرهای زهرآلود ماسونی و شیطانی از جمله ابراج البیت، کارکردهای خود را از دست خواهد داد تا فراماسونری جهانی یا همان دجّال آخرالزّمان به راحتی بتواند حکومت جهانی شیطان را مستقر نماید. هر کس می‌تواند به اقتضای گرایش و حسّاسیت خود به نوعی و از وجهی به ابراج البیت بنگرد.
رایزنان فرهنگی را، در صورتی که از مادّه و تبصره‌های اداری خلاص ‌شوند، سفیرانی مکلّف می‌شناسیم تا ضمن رصد کردن طرح‌ها و توطئه‌ها، همة‌ اعتراض خود را در مجامع مذهبی، فرهنگی و حتّی سازمان‌های بین‌المللی اعلام و مواضع خود را آشکار سازند.

سلام علیکم....
بسیار ممنون از نوشته دوست گرامی کسری ....
این گونه حوادث و رخدادهای که در حجم وسیع خبری آن هم در میان کشورهای اسلامی اتفاق افتاده اند خود گوینده ای بسیار شیوا بر این است که دشمنان دین و ادیان مدتهای زیادی است که دیگر نگران عکس العمل دینداران ادیان مختلف از اینگونه حوادث نیستند که این برای آن ملتها و امتها بسیار نگران کننده است....
دیگر زمانی نیست که بگوییم دشمن ناشناس است...
دشمن در عمل دشمنی می کند...و دیگر مثل گذشته همچون سایه نیست.....
وقتی ما افراد امت اسلامی می شنویم که چنین ساختمانی با تمامیت وجودی در نمادهای فراماسونی ها ساخته می شود و هیچ کس حتی ندایی سر نمی دهد....
اینکه در 2 مرحله مسجد الحرام را تخریب کنند....
اینکه ما بسیار واضح می بینیم دشمن شمشیر از رو بسته....
نشان گر آن است برای طراحین این طراحها این زمان زمان تکمیل پازل شیطانی و به قول خودشان حکمفرمایی شیطان در جهان است...
امیدوارم به این نکته توجه داشته باشیم دیگر زمان غفلت نیست....
و با جستجو در عالم می بینیم جهان در حال یک تغییر اتی است....
از دوستان عزیز می خواهم در این موج که به هوشیاری غافلین کمک می کند شرکت کنند....
و موضوعات و حوادثی را که خبر دارند....
این موضوع ،بحث جدیدی نیست و حتی می توان برای این چنین نگرشهایی از سالهای بسیار دور هم مثال آورد....
پس منتظر نظرات تحلیلی و خبری دوستان و اساتید این سایت هستیم...
یا علی...


سلام علیکم جمیعا

سپاس از همه دوستان - از طیب طاهر و کسرای گرامی


این آدم توی این دو کلیپ حرف حساب می زند.

کلماتی را به زبان می آورد که لازم است هر کسی این ها را بشنود و بداند.



استاد رائفي پور - خیانت ال صعود به دستور فراماسونها
(برای یاد آوری مجدد)

یاحق

سلام علیکم...
در اینجا مطلبی می گذارم از وبلاگ زیر....
با تحلیل نویسنده این مطلب دکتر رائفی پور...
http://antisemitism.blogfa.com/post-12.aspx



GENPET عروسکی زنده برای بچه ها !!!

بسم الله الرحمن الرحیم
حدود یک سال و نیم پیش در سایتهای خبری اینترنتی با مطلبی شگفت آور و تکان دهنده روبرو شدم مبنی بر اینکه :
دانشمندان علم Biotechnology یک شرکت کانادایی – استرالیایی به نام BioGenica موفق به خلق (!!!) موجودی زنده و ترکیبی شبیه به جنین انسان به نام "GENPET" شده اند ، این خبر در آن برهه سرو صدای نسبتا زیادی در رسانه ی سایبری به پا کرد و حتی چند خبر گزاری نسبتا معروف اینترنتی هم به آن دامن زدند .اما جالب اینجاست که اخیرا نیز این خبردوباره بر سر زبان ها افتاده و به قولی بازار "جن پت " گرم شده است.
موجودی که:
1- به کمک علم مهندسی ژنتیک با ترکیب DNA های خرگوش، فسفر ستاره دریایی، شامپانزه ، عنکبوت و خوک خلق شده است .
3 - قد آن حدود 20 سانتیمتر و قطرش 7 سانتیمتر است و جثه اش از این بزرگتر نمی‌شود.
4 - مانند دیگر حیوانات روح دارد و دارای خون، عضله و استخوان است. اگر قسمتی از بدن آن بریده شودخونریزی می‌كند ، در طول دوره حیاتش موهای سرش اندکی رشد کرده و در صورت عدم مراقبت خواهد مرد.
5 – در مدلهای گوناگون و برای سلیقه های مختلف طراحی شده است:
جن پت قرمز که اندکی چالاک تر و تحرکاتش زیاد است( Genpet Red - Athletic and energetic )
جن پت نانجی که حادثه جو و کنجکاو است (GenpetOrange- Adventurous, confident and curious)
جن پت زرد که بازیگوش و سرگرم کننده است (GenpetYellow- Playful and fun)
جن پت سبز که آرام و نسبتا با وقار است (Genpet Green -Helpful, harmonious and peaceful)
جن پت آبی که به آرامی اصواتی را تولید می کند (Genpet Blue Communicative and serene)
جن پت بنفش که حالتی روحانی و خیالی دارد ((Genpet Violet- Imaginative and spiritual
6 - کاملاً درد را احساس می‌کند و لیکن نمی تواند اصوات بلند تولید کند.
7 - در بسته بندی های پلاستیکی مطابق شکل نگه داری شده و آماده عرضه در اسباب بازی فروشی ها است.
8 - بسته‌بندی آن دارای نمايشگر ضربان قلب و نمايشگر علائم حياتي و همچنين لوله تغذيه است که لوله تغذيه Genpet تا قبل از فروش در مغازه استفاده مي شود.
9- پس از خروج از جعبه با یک شوک الکتریکی ظرف 20 دقیقه بیدار شده ، چشم‌هایش را باز می‌کند و جالبتر اینکه می تواند صاحب خود را بشناسد.
10 – با توجه به دمای محیط و میزان رسیدگی به آن ازیک تا سه سال عمر می کند.
پیش زمینه فکری ام در باره مسئله شبیه سازی موجودات و از سویی دیگر موضوع عجیب، تکان دهنده و البته باور نکردنی و خیالی جن پت سبب شد تا بلافاصله با برخی از دوستانم که در زمینه های گوناگون پزشکی متخصص بودند تماس بگیرم .
و ابته نتیجه نیز همان بود که می پنداشتم و یک جستجوی ساده در سایت های لاتین و در سایت شرکت مذکور www.genpets.com آشکار کرد که این دروغی بیش نیست.
البته جن پت به عنوان یک عروسک دست ساز و الکترونیکی وجود حقیقی داشت اما جاندار بودن آن ملعبه ای بیش نبود که در پشت پرده حکایت از یک فتنه داشت .
آنچه در زیر می خوانید ترجمه ویکی پدیا در باره جن پت است:
Genpet اثر هنري مجسمه ساز و برنامه نويسي بنام Adam Brandejs اهل کانادا است كه از لاتكس و پلاستيك ساخته شده ، كاملاً دست ساز بوده و اعمالي همچون نفس كشيدن و تكان خوردن و غيره بوسيله تكنيكهاي رباتيك درون آن شبيه سازي شده است ...
http://en.wikipedia.org/wiki/Genpet
اما نکته بسیار مهمی که نباید از نظر دور بماند این است که هر از چند گاهی ظهور و بروز شایعاتی از این دست در پشت پرده مسئله دیگری را پیگیری می کند .
دقیقا پیش از حمله آمریکا به عراق نیز خبری مبنی بر عکس گرفتن یک سیاح از جنی در غار شایع شد که به طرز عجیبی در کشورهای عربی علی الخصوص کشورهای حاشیه خلیج پخش شده و متاسفانه علاوه بر سایتهای اینترنتی ، روزنامه های داخلی نیز به آن دامن زدند ودر این همین اثنی بود که آمریکا و انگلیس وارد منطقه شدند.
در خاطرات سلیوان آخرین سفیر امریکا در ایران آمده است:
"در جلسات مشترک، سفرای کشورهای منطقه همیشه به بحث در مورد شایعات و توهمات مشغول بودند، بجز سفیر اسراییل!!!"
کما اینکه در ماجرای جن پت نیز خبر گزاری هایی نظیر عصر ایران و برنا نیوز و ... هم کار گزاران بی جیره مواجب طراحان و دست اندر کاران پشت پرده این مزخرفات گشتند.
http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=11631
http://www.bornanews.ir/Nsite/FullStory/?Id=159683
ادامه دارد....

ادامه مطلب....

اما نکته ای مهم :
در دنیای امروز که افکار عمومی شدیدا با مسئله شبیه سازی انسان مخالف است ، جن پت که به صورت عروسک در دست کودکان و نوجوانان قرارگرفته است طرحی برای آماده سازی ذهن مردم جهان در سالهای بعد (که همان کودکان و نوجوانان بزرگ شده اند) برای پذیرش شبیه سازی انسان نبود ؟
مگر 10 تا 15 سال قبل از حادثه یازده سپتامبر(معروف به 9/11) در کارتونها و انیمیشن ها ، کودکان به صورت ناخود آگاه (Subliminal Message) هدف تیر غیب طراحان این حادثه دروغین قرار نگرفتند؟ (استفاده مکرر از اعداد 11 و 9 در کنار هم و مرتبط کردن آن با برج های دو قلوی تجارت جهانی) و یک دهه بعد هنگامی که همان کودکان و نوجوانان بزرگ شده بودند بی آنکه بدانند آماده و پذیرای این اتفاق بودند.

به عبارتی بهتر آنچه را که سالها پیش کاشته بودند ، برداشت کردند .
در اینجا یک سوال مطرح می شود و آن اینکه : آیا نمی توان با بررسی شایعات و عملکرد کنونی رسانه هایشان (کشت امسال) خیلی زودتر از محصولشان با خبر گشت؟
لذا بدین جهت است که تاکید بیش از حد به مسئله جن و جن گیری و جادوگری درانیمیشن ها ،بازیهای رایانه ای ، فیلم ها و سریالهای جدید حکایت از توطئه ای مخوف دارد .
در آخرین فیلم با این مضمون کهparanormal activity" " نام دارد گفته شد این فیلم مستندی واقعی در باره زوج جوانی است که حرکات و اتفاقات عجیبی در خانه شان رخ می دهد (حضور اجنه و شیاطین در خانه شان ) و این دو تصمیم می گیرند زمانی که خواب هستند با کار گذاشتن دوربین این اتفاقات را فیلم برداری کنند در نهایت "جن" در جسم کاراکتر زن حلول کرده وسبب می شود وی زوج خود را به قتل برساند و این در حالی است که دوربین ها این اتفاقات به ظاهر واقعی را ضبط نموده اند پس ازمدتی فیلم ها بدست پلیس می افتد و از روی آن مستند paranormal activity به عنوان ترسناک ترین فیلم سال ساخته می شود ، فیلمی که در اکران ابتدایی آن دو نفر در سالن سینما دچار حمله قلبی می شوند!!!

در جای جای این فیلم سخن از این است که هیچ راه فراری برای در امان ماندن از دست شیاطین و اجنه به جز پناه بردن به خود آنها وجود ندارد و حتی در یک سکانس ازآن ، وقتی یک جنگیر مرد با کاراکتر زن برای حل مشکلشان صحبت می کند علنا به وی متذکر می شود که امکان ندارد بتوانی از دست آن (جن) فرار کنی .
فراموش نکنیم که Genpet نیز دقیقا واژه jinnpet به معنی جن دست آموز یا جن خانگی را در ذهن تداعی می کرد و تکرار مجدد خبر آن را باید در همین راستا قلمداد نمود البته ماجرا آنجا جالب می شود که "" blue jinn یا همان "جن آبی" هفتمین راز از 13 راز اصلی فراماسونها باشد .
چرا در اکثر فیلم ها و انیمیشن ها هیولا ها و شیاطین به رنگ آبی دیده می شوند(مثلا انیمیشن monsters theوغیره )

القا این مطلب که که شیاطین و جنیان نیرویی عظیم دارند و این موضوع که انسان در مقابل آنها همچون کودکی دست و پا بسته است با چه هدفی صورت می گیرد؟
چرا در اکثر این فیلم ها حتی در صورت پیروزی کاراکتر انسان بر شیاطین به هیچ وجه آنها از بین نرفته بلکه بلا فاصله در شخص دیگری حلول می کنند.

چه دلیلی دارد پس از ساخت فیلم های مکرر در این زمینه نهایتا کار به جایی بکشد که فیلمی (paranormal activity ) تحت عنوان مستند واقعی روانه بازار پر مخاطب رسانه گردد.
اینهمه تاکید بر مسئله جادو گری و جن و جن گیری و ساخت فیلم های گوناگون با این موضوع (هری پاتر ،جن گیر 1،2،3 کنستانتین و ...) خصوصا در دهه اخیر، دهه ای که موسوم به Satanic Decade (دهه شیطان) است ذهن مخاطبان را برای چه موضوعی آماده می کند؟


متاسفانه اخیرا بازار ساخت فیلم هایی با این موضوع در کشور خودمان هم داغ شده است!!!
گفتنی است نگارنده متن به سبب برخی ملاحضات فعلا توضیحات بیشتر در این زمینه را به صلاح نمی داند ومطالعات بیشتر در این زمینه را به خوانندگان گرامی محول میکند لیکن خواهان توجه و هشیاری بیش از پیش شما عزیزان در باره این موضوع است . ان شا ا... در آینده نزدیک راجع به رازهای فراماسونری منجمله مهمترین راز آنها یعنی "جن آبی " بیشتر سخن خواهیم راند .

پایان...

سلام :Gol:
و سپاس فراوان از مطالب جالب و تکان دهنده ی شما و دوستان

من تمام مطالب بالا را قبول دارم و میدانم همه ی ما مخصوصا صدا و سیما در یک خواب غفلتیم
اما یک سوال برای من پیش امد و ان اینکه در این فیلمها مثل کنستانتین یا جنگیر 1 و2و3 و دراکولا یا حتی ون هلسینگ و ... همه با استفاده از اب مقدس و کتاب مقدس و یک کشیش نجات پیدا میکنن
پس چرا میگویید به شیطان پناه بردن??



اما فیلمی مثل جن گيري از اميلي رز نقدش را میگذارم که ممکن با گفته های شما هماهنگی داشته باشه

فیلم جن گیری امیلی رز محصول سال 2005 و به کارگردانی Scott Derrickson بازگو کننده همان نبرد قدیمی خیر و شر در سینما است که البته اینبار هم به عقیده من این فیلم مثل نسخه های گذشته فیلمهای جن گیری دارای مسیر و هدفی از پیش تعیین شده میباشد .مسئله شیطان و منجی و دین در سری فیلمهای جن گیری حرف اول و اخر را میزند.. در این گونه فیلمها که اتفاقا بسیار وحشناک هم هستند مسیحی های معتقد مورد حمله شیطان قرار میگیرند و تسخیر میشوند اما چرا فقط مسیحی ها و مسلمانان .....همانطور که میدانید دین مسیحیت و اسلام از ادیانی هستند که بسیار در سطح جهان گسترده اند و پیروان زیادی دارند .در سری فیلمهای جن گیری و یا استیگماتا پیروان مسیح به شدت توسط شیطان شکنجه میشوند و روی بدن انها علائمی به مانند همان علائمی که مسیح هنگام شکنجه در بدن داشته پدیدار میشود و این بسیار وحشتناک است .

جن گیری امیلی رز سرگذشت دختری است پاک و مومن که توسط شیطان تسخیر میشود و در انتها جانش را دو دستی تقدیم به شیطان میکند ! واین همان نکته اصلی است که به بیننده تزریق میشود .یعنی اگر دختری مومن و پاک باشی و به مسیح علاقه مند باشی مورد تهاجم شیطان واقع میشوی.بله این نکته کلیدی اینگونه فیلمها است که سعی دارند وجهه یک دین را با ابزار سینما و موضوع فرا بشری مثل شیطان تخریب کنند .

جالب است که سری فیلمهای جن گیری هر ساله به سبک و سیاق جدیدی تولید میشوند و افراد مومن مسیحی را افرادی ضعیف و بی اراده که به راحتی تسلیم شیطان میشوند را نشان میدهد .یک بیننده خواه و یا ناخوداگاه تحت تاثیر این فیلمها قرار خواهند گرفت و با دیدن این فیلم که از چاشنی ترس مذهبی برخوردار است :بیننده ترجیج میدهد که نسبت به دین خود و اعتقادات خود کمی تجدید نظر کند و از علاقه خود به مسیح بکاهد که مبادا علائم استیگماتا در او پدیدار نشود و یا مورد حمله شیطان قرار نگیرد.در فیلم جن گیری امیلی رز هم به مانند نسخه های گذشته فیلمهای جن گیری یک کشیش برای مبارزه با شیطان وارد صحنه میشود اما همواره کشیش ها که سمبل های دین مسیح و ترویج کننده دین هستند ضعیف تر از ان هستند که بتوانند نه تنها از یک دختر جن زده در برابر شیطان بلکه از دین خود در برار شیطنت های یهودی ها ها دفاع کنند .در فیلم جن گیری امیلی رز پدر مور در نهایت مغلوب شیطان میشود و نمی تواند دخترک بخت برگشته را از دست شیطان نجات دهد!در ادامه فیلم و بعد از اینکه چهره کشیش کاملا ناتوان نمایش داده میشود شاهد حضور یک قدیسه در این فیلم هستیمحالا پس از شکست کشیش در برابر شیطان مریم مقدس وارد جنگ خیر و شر میشود بانوئی که در تمام ادیان به او احترام خاصی قائل هستند .در سکانسی از این فیلم که همین سکانس باعث شد تا من فیلم امیلی رز را برای نقد انتخاب کنم مریم مقدس و امیلی رز رو به روی یک دیگر قرار دارند و امیلی از مریم مقدس میپرسد چرا من اینگونه رنج میکشم چرا شیاطین بدن من را ترک نکردند؟وحال بشنوید جواب مریم مقدس را:متاسفم امیلی...................از طریق تو بسیاری از مردم به دنیایی دیگر معتقد میشوند!!! واقعا این جواب مایوس کننده حتی برای من که مسیحی نیستم قابل درک نیست اینکه حتی مریم مقدس هم در دین مسیحیت نمی تواند حریف شیطان شود جای بحث دارد .اینکه در دنیایی که جنگ رسانه ها خصوصا سینما قد علم کرده اند تا حتی قدیسان را مورد اهانت قرار بدهند .مطمئنا دست هایی پشت پرده در کار هستند که بسیار قدرتمند هستند و بدین گونه ماهیت یک دین را زیر سوال میبرند در ادامه به ماهیت این دستان پشت پرده هم اشاره میکنم .اما نبرد خیر و شر و جن گیری .اما خارج از بحث نشویم و به فیلمها بپردازیم .یک سوالی که همیشه برای من بوجود امده این است که چرا دختران مورد تهاجم شیاطین قرار میگیرند ؟چرا مرد ها را شیطان تسخیر نمیکند ؟چرا زن؟در چه صورتی امکان دارد که زنها و دختران از دست شیاطین نجات پیدا کنند ؟

سلام علیکم....
در مورد اینکه بتوان ماهیت و روح معنی دمیده شده در نوع فیلم نامه و یا طرحهای اینگونه نگرش ها را یافت باید بگویم اول باید بتوان این نگرش را دریافت و با شناخت کامل آن راه ،مبارزه با آن نمایان تر می شود...
اما با توجه به متفاوت بودن قدرت تحلیل ها باید مواظب باشیم در دام اینگونه نگرشها نیفتیم...صیادی نباشیم که خود به دام بیوفتیم ....
اما اینگونه اشخاصی که این فیلمها را ساخته و پرداخته اند و گروه های تحلیل گر پشت صحنه و گروه فیلم نامه نویسی آنها و در مورد طرحها ،طراحان و اتاق فکرشان که یا شاگردان مکتب اینگونه نگرشها هستند یا به گونه تحت تاثیر اینگونه تفکرها و جریانات فریب دهنده و در عین حال مادی گرایانه جذب شده اند.....
متاسفانه ما شاهد آنیم که تمام مردم دنیا را در فساد فرو برده اند و از این راه اراده و غیرت دینی همه را از بین برده اند که این خود بحث بسیار بسیار مهمی است که ان شاالله به موقع با دوستان آن را باز می کنیم....
جهان مادی حاکمان مادی را می طلبد که این بزرگترین خطر است....
همه به فکر تامین نیازهای جسمی خود باشند و روح را فراموش کرده اند ...
همینگونه که میبینیم دنیا با این مشکل دست و پنجه نرم می کند و به دید نگرش آن فراماسونها حتما دارد جان می کند....

سلام ....
در مورد نوشته های دکتر رائفی پور و نقد فیلم دوست گرامی پونه باید بگویم....
اینکه در مقابله 2 قدرت یعنی انسان با تمام آموزه های دینی خود که به قدرت خداوند متصل است با شیطان و در بعضی از فیلمها(اولیه)پیروزی انسان و در بعضی از فیلمها شکست انسان را بازگو می کند باید کمی هشیارانه نگاه کنیم....
اینکه دکتر گفته اند شیطان یا جن پیروز می شود شاید مقطعی در همان فیلم انسان پیروز شود اما شیطان نابود نمی شود...یا در کل در فیلم نقد شده دوست گرامی شیطان به گونه ای دیگر پیروز می شود و آن هم با نمایش دادن قدرت خود....
اما ما با توجه به آموزه های دینی خود باید به 2 چیز توجه داشت....
1 .اینکه شیطان به خودی خود قدرت ندارد و قدرت آن در وسوسه کردن انسانهاست و قدرت یابی آن منوط به آناست که در کسی ظهور پیدا کند و به وسیله آن شخص کاری را در دنیای معمولی به عمل برساند....
پس این قدرت شیطان به این معنی است که اگر دین به گونه ای که پیامبران دستور فرموده اند انجام شود شیطان هیچ قدرتی از خود ندارد و ان شاالله این موضوع با ظهور آقایمان مهدی (عج) و پیامبرانمان عیسی مسیح(ع) و خضر(ع) و...
به وقوع خواهد پیوست.....
2. اینکه همین قدرت وسوسه شیطان نیز امری نیست که همیشه گی باشد....و این مدت زمانی که اجازه اینکار را دارد منوط به اذن الهی است...و با اتمام این زمان از طرف خداوند شیطان وسوسه کننده همین قدرت را نیز از دست می دهد ...و یک امری که حتمی است که خود شیطان نیز به آن اشاره کرده این است که نمی تواند صالحین خداوند را گمراه کند که نشان دهنده قدرت انسانهایست که با علم و عمل خداوند را پرستش می کنند...
.........................................
یا علی....


حوصله کنید دوستان

سلام علیکم جمیعا

po0neh گرامی

po0neh;71921 نوشت:

اما یک سوال برای من پیش امد و ان اینکه در این فیلمها مثل کنستانتین یا جنگیر 1 و2و3 و دراکولا یا حتی ون هلسینگ و ... همه با استفاده از اب مقدس و کتاب مقدس و یک کشیش نجات پیدا میکنن
پس چرا میگویید به شیطان پناه بردن??


اما فیلمی مثل جن گيري از اميلي رز نقدش را میگذارم که ممکن با گفته های شما هماهنگی داشته باشه


ماسونری از جهاتی بسیار شبیه مایعات است که در هر ظرفی خواه ظرف اقتصادی - خواه سیاسی - مذهبی - و .... قابلیت همگنی و همخوانی است .

بزرگترین مشکل ما این است که این مطلب را نمیتوانیم یا نمیخواهیم متصور شویم که کسانی که نامشان را با عنوان ماسونی میبریم بطور قطع به یقین و بدون هیچ شک و شبهه ای مرامها و مسلکشان را بر پایه اصولی تدوین کرده اند که خود شیطان به زبان خودش به آنها تعلیم داده.

عجیب است نه ؟ بله عجیب است ولی متاسفانه حقیقت دارد.

از زمانیکه این دلایل مسجل و مستند را دیدم مدام آرزو میکنم که ای کاش این اروپائیها هنوز در قرون وسطی به سر میبردند که اگر اینچنین بود تا این حد آسیب نمیدیدند.

روش کار شیطان بدین شکل است که مثلا می آید در ذهن حاجی ای که در حال طواف کعبه است و توبه میکند مشکلی را در ذهنش میپروراند و بجای او نتیجه گیری میکند و بجای او راه حل نشان میدهد.

مثلا حاجی میگوید حال که دارم توبه میکنم با این وضع هوای نفس فکر نکنم توبه ام را در مورد این زنائی که کرده ام خدا بپذیرد

تا اینجا نتیجه گیری

راه حل پیشنهادی این است که فعلا این اعمال را زیاد جدی نگیر تا توبه کردی بعدا بیای با دل پاک طواف کنی.

به نظر معقول می آید مگر نه ؟

ولی به همین سادگی این حاجی نه تنها از توجه به خدا بازداشته شد مناسک طواف او عقیم ماند توبه نکرده گذاشت و رفت به امید فردائی که بمراتب گناهانش سنگین تر از امروز است.

این ماسونها هم در ادیان الهی برای متدینین راه و چاه اینچنینی معین میکنند پونه گرامی

سلام علیکم....
ممنون از دوستانی که این مطالب را خوانده اند و دوستانی هم که نظر داده اند.....
از همه عزیزان خواهشمندم در این بحث شرکت کنند ...
شاید بگویند ما از این چیز سر در نمی آوریم...
مگر قرار است همه سر در بیاورند....و بعد وارد جست وجو تفکر در این زمینه شوند...
بله اطلاع داشتن خوب است اما این هم مثل بقیه پستهاست و نظر دوستان را می طلبد....
کارشناسان هم که جای خود را دارند....اگر آنها نظری بدهند که ما را از ذخیره دانش خود با بهره نمو ده اند....
................
اما در مورد نوشتهbina88 عزیز.....
خوب از این جهت که شما فرمودید همان سلطه شیطان بر نفس انسان است .....
این نوع، کار شیطان است....
اما نوع فعالیتهای این فرماسونها چه نقشی در تقویت شیطان دارد؟
یعنی قدرت کاذب دادن است؟
یا به نوعی دیگر که بیشتر قابل دیدن است، شده اند دست شیطان....یا به قول دکتر رائفی پور حذب شیطان....
.....
مطلب بسیار است منتظر نظرات دوستان هستیم تا مطالب جدید هم بگذاریم....
یا علی....


سلام علیکم....
هشدار............
از همین جا از دوستانی که این مستندات را تهیه کردند و کسانی که آن را زیر نویس کردند و کسانی که آن را در این سایت و سایتهای دیگر گذاشتند تشکر می کنم...

عزیزانی که امکان دانلود کردن این مستند که 52 قسمت است را دارند حتما اینکار را بکنند و در مورد این مستند تفکر کنند .....
شیطان در جایی دارد لانه می کند و از راهی وارد می شود که هیچ کس حتی احتمال ورودش را نمی دهد.....
http://www.askdin.com/showthread.php?t=6842

خیلی وقت است که این موضوع را یافته و در موردش می خوانم....
و به دوستان نیز این را توصیه می کنم.....
یا علی....

سلام علیکم.....
نوشته شده در سایت دکتر رایفی پور.......

تائیس تندیس تمدن سوزی

}

[=arial,helvetica,sans-serif]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial,helvetica,sans-serif]بررسی اسرار پشت پرده مجسمه آزادی

مجسمه آزادی یا تندیس آزادی (Statute Of Liberty) که نام رسمی آنLiberty Enlightening The World (آزادی روشنگر جهان) است در سال 1886 میلادی توسط فرانسه به ایالات متحده آمریکا هدیه داده شد .(1)
در 28 اکتبر آن سال " استیفن گراور کلیولند " ریاست جمهوری وقت آمریکا ،مجسمه آزادی را در محل فعلی آن، دهانه رود هودسن (Hudson) درجزیره آزادی که تا محله منهتن شهر نیو یورک دو هزارو ششصد متر و تا شهر جرسی سیتی ایالت نیو جرسی 600 متر فاصله دارد قرار داد. این مجسمه بنا بود در سال 1876 به مناسبت یکصدمین سالگرد استقلال آمریکا به اتمام برسد ولی به علت پاره ای از مشکلات مانند حمل آن به آمریکا ، طولانی شدن جریان ساخت و... با ده سال تاخیر بر فراز آبهای آتلانتیس ایستاد این مجسمه با دست راست خود مشعلی فروزان را بالای سر خود نگه داشته و در دست چپ یک لوح سنگی را که بر روی آن با شماره های رومی نوشته شده JULY IV MDCCLXXVI که نشانگر 4 ژوئیه1776 میلادی تاریخ استقلال آمریکا است.(2)

مجسمه آزادی فقط یک تندیس ساده نبود بلکه نماد رازگونی از یک جریان مخفی و مخوف بود که سالها بعد نبض حیات سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی جهان را به دست گرفت لذا آنچه قرار است در این جستار به آن پرداخته شود ، نگاهی جدید و از زاویه ای دیگر به اسرار پشت پرده مجسمه ای است که آنرا به اصطلاح تندیس آزادی می خوانند.

سالها قبل تر از آن یک یهودی در یا نورد به نام کریستوفر کلمپ با مشورت با محافل یهودی اسپانیا و با توجه به اطلاعات و شواهدی که از وجود سرزمینی در آنسوی اقیانوس اطلس داشت ، با نیت پیدا کردن ارض موعود عهد عتیق ، سرزمین خالی از سکنه ای !!! را می یابد.(3)

اندکی بعد این سرزمین مورد توجه پیوریتن های انگلیسی قرار می گیرد. این مسیحیان یهودی به محض ورود به امریکا آنرا ارض موعود نامیده وبومیان آن سرزمین را کنعانیان پنداشته و تاجایی که می توانند آن هارا قتل عام می کنند . (4)

اولین کتابی که در امریکا به چاپ می رسد "مزامیر داوود" است ، پیوریتنها نام های عبری بر فرزندان ، خیابانها و شهر های خود می گذارند تاجایی که باید پسوند DC" " در نام شهر " Washington DC " را David Capital یعنی (پایتخت داوود) دانست.(5)

نهایتا پس از مدتها جنگهای داخلی سرانجام در چهارم ژوئیه 1776 اولین کشور تمام فراماسونری جهان یعنی امریکا استقلال خود را اعلام می نماید.

بیش از یک قرن پس از آن یعنی درسال 1886 میلادی فرانسه به مناسبت یکصدمین سالگرد استقلال امریکا مجسمه آزادی را در چند تکه مجزا توسط کشتی به امریکا هدیه می کند.(6)

طراح اصلی این مجسمه "فردریک آگوسته بارتولدی" مجسمه ‌ساز ماسون فرانسوی بود البته سازه درونی آن را " الکساندر ایفل" مهندس فرانسوی برج ایفل، طراحی نمود مهندسان و طراحان دیگری نظیر " ژوزف پولیتزر" و" اوژن ویوله لودوک " نیز در جریان ساخت آن نقش داشتند.(7)

ویژگی مشترک تمامی این مهندسان و طراحان عضویت در لژهای فراماسونری فرانسه بود. تا جایی که به عنوان مثال بسیاری از نماد شناسان برج ایفل را یک "ابلیسک" فانتزی می دانند. (8)

در ابتدا سازندگان فرانسوی آن اعلام نمودند که این مجسمه نماد "تا ئیس" معشوقه اسکندر است . اما نکته ظریفی که در این میان نادیده ماند چیز دیگری بود که بعد ها نشریه ماسون ترک آنرا فاش ساخت . و آن شباهت بسیار زیاد چهره ی این مجسمه با "ایسیس" اسطوره ی مصر باستان و الهه مورد تقدیس ماسونها بود.

بعد ها فردریک بارتلدی در پاسخ به انتقاد افرادی که بیان می داشتند این مجسمه از نظر فرم صورت به "تائیس" هیچ شبا هتی ندارد ، گفت : من در طراحی این مجسمه از چهره مادر بیوه خودم الهام گرفته ام.(9)

آری بارتلدی راست می گفت ولی منظورش از مادر بیوه ، "ایسیس" بود که در واقع مادر بیوه معنوی تمامی ماسونها منجمله خود او بود. (10)

پس از انتقال این مجسمه به نیویورک امریکاییها با هزینه ای نزدیک به 200 هزار دلار پایه ای 46 متری از جنس گرانیت برای آن ساختند تا مجسمه را بر روی آن قرار دهند.


ادامه دارد.....

ادامه
حال که فراماسونهای فرانسوی برای امریکا سنگ تمام گذاشته بودند نا پسند می نمود اگر طراحان امریکایی دست روی دست می گذاشتند ، و البته در عمل نیز چنین نشد و در نهایت پایه گرانیتی آنها یک کپی محض از معبد کذایی سلیمان از آب در آمد ، معبدی که ماسونها برای رسیدن به نظم نوین جهانی و تشکیل حکومت ماسونی – یهودی خویش بالاخره باید آنرا بر بقایای مسجد الاقصی بنا کنند. با این تفاسیر جای تعجب هم نخواهد داشت اگر ارتفاع این ساختمان 46 متر یعنی مجموع 33+ 13 (دوعدد مورد علاقه فراماسونها) باشد و خود تندیس نیز دارای 168 پله به علاوه 1 نیم پله (مجموعاً169) باشد که بازدیدکنندگان را تا بالای برج راهنمایی کند.( 169= 13 x13)!!!

بارتلدی بر روی تاج این مجسمه هفت شعاع نور قرار داد تا بیش از پیش نماد های ماسونی این تندیس ننگ و نیرنگ را آشکار سازد.عدد هفت در کنار سمبل های گونا گون نور از دیر باز ستوده مصریان باستان و یهودیان و کابالیست های مصر زده بود . همانگونه که آن را در شمعدان هفت شاخه یهود "menorah " ، خورشید هفت شاخه مصریان و یا هفت ستاره منقوش در آسمان معبد سلیمان دیده اید.(11)

اما نکته ای که در این میان بنا بر اعتراف فرانسویان هرگز نباید فراموش نمود الگو برداری ساخت مجسمه از "تائیس " معشوقه اسکندر است. حتی اگر شباهتهای چهره ی این مجسمه با ایسیس را کنار بگذاریم چه دلیلی دارد فرانسوی ها نمادی از تائیس بسازند و آن را به امریکا هدیه دهند.مگر غربیان در تاریخ هزار خدایی یونان و رم با کمبود الهه مواجه شده بودند که از یک شخصیت نچندان موجه به نام" تاییس " مجسمه بسازند و انرا تندیس و نماد آزادی قرار دهند.

آری حقیقت چیز دیگری است که لاجرم مجبوریم برای روشن شدن این گوشه از تاریخ و آشنایی با شخصیت این زن به باز خوانی گذرای حمله اسکندر به ایران زمین بپردازیم.

با آنکه اسکندر یا همان الکساندر در میان غربیان قهرمانی بزرگ شناخته می شود ولیکن در میان ایرانیان به عنوان شخصیتی بدنام و ویرانگر نمود یافته است، در متون زرتشتی، از وی همواره به عنوان "گجسته"(ملعون و شوم) یاد شده و همراه ضحاک و افراسیاب از کارگزاران اهریمن به شمار آمده است.

در این اثنا عده ای نیز نظر در انکار وجود شخصیت تاریخی به نام اسکندر مقدونی دارند، ولی این به معنای نادیده انگاشتن انبوهی از آثار و اسناد تاریخی و باستان شناسی و حذف تاریخ اسکندر و سلوکیان و خلا زمانی به مدت بیش از صد سال از تاریخ ایران است.

اسکندر متولد مقدونیه و فرزند فیلیپ پادشاه مقدونیه بود.در آن زمان مقدونیه قسمتی از حکومت یونان بود که البته مقدونی ها در میان مردم یونان معروف به وحشی گری بودند لذا فیلیپ پدر اسکندر، برای فرزند خود معلمانی یونانی استخدام کرد تا با فرهنگ یونانیان بزرگ شود. اسکندر پس از مرگ پدر، پادشاه مقدونیه شد و پس از کشمکش ها و فراز و نشیبهایی که بیان آن در این مجال نمی گنجد برای ماجراجویی و تصاحب سرزمینهای دیگر، راه جهان گشایی و حمله به دیگر کشورها را پیش گرفت. اگر چه یونانیها او را وحشی و بربر می دانستند، ولی هنگامی که باتصاحب سرزمینهای دیگر توسط او ثروت زیادی به آتن سرازیر شد، با وی همراه شدند .

بزرگ ترین و مهمترین جنگ اسکندر، نبرد با امپراتوری وسیع ، قدرتمند و متمدن هخامنشیان بود. نبرد اسکندر و پادشاه ایران، چند بار به عقب نشینی وی انجامید، اما سرانجام با تضعیف روحیه سپاهیان ایران، ورق به نفع یونانیان برگشت و اسکندر، داریوش را در منطقه "گیل گمش" شکست داد.

در شب پیروزی، اسکندر و افسرانش در تخت جمشید (پرس پولیس) قصر باشکوه ایرانیان، جشن بزرگی برپا کردند. اسکندر همواره در سفرهای خود یک گروه از زنان فاحشه و رقاص و شراب ریز همراه خود می آورد تا بساط عیش و نوش و شهوت رانی خود و فرماندهان سپاهش گسترده باشد. یکی از این زنان، تائیس کنیزی اورشلیمی بود که به خاطر زیبایی به دربار اسکندر راه یافته بود. پس از آنکه اسکندر قصد ازدواج با شاهزاده اسیر ایرانی و دختر داریوش سوم"استاتیرا" را نمود (12)، حسادت تائیس او را به طرح نقشه ای اهریمنی کشاند که نهایتا صد ها سال تمدن ، فرهنگ و افتخار جهانی را به خاکستر نشاند. (13)

در آن جشن، تائیسآن قدر به اسکندر شراب خوراند که عقل او را کاملاً زایل کرده و سپس از او خواست به انتقام معبدی که در آتن توسط خشایارشاه به آتش کشیده شد، پرس پولیس (تخت جمشید) را آتش بزند. اسکندر مشعلی را به تائیس داد و او هم پرده های حریر و جواهرنشان قصر را به آتش کشید. و پس از مدتی کوتاه، قصر یکپارچه در آتش کین و حقارت شخصیت تاییس سوخت.

و اینگونه شد که امروز در دست مجسمه به ظاهر آزادی آمریکا"تائیس" همان مشعل هنوز به امید به آتش کشیدن دوباره تمدن شرق افروخته است.

و اینگونه شد که یک فاحشه که گوشه ای نا چیز از تاریخ تاریک و ددمنشانه غرب را اشغال کرده نماد آزادی می شود!


ادامه دارد...

ادامه...

به راستی،چرا سازندگان فرانسوی مجسمه آزادی چنین شخصیتی را به عنوان نماد آزادی در نظر گرفتند؟

بی شک یکی از اصلی ترین دلایل آن یادآوری حمله اسکندر به شرق و استحاله فرهنگی آن است چراکه
تاریخ شناسان یکی از مهمترین اقدامات اسکندر را هلنیزه کردن سرزمین های تحت تصرفش می دانند. هلنیسم در لغت به معنی تقلید از یونان و به معنی مجموعه تمدن و فرهنگ یونان و به عبارتی ساده تر یونانی مأ بی است.

در این راستا اسکندر اقدام به تأسیس شهرهای جدید در راه های مهم و استراتژیک و کوچ دادن مردم از آسیا به اروپا و از اروپا به آسیا نمود. وی با این کار قصد در استحاله فرهنگی متصرفاتش داشت.

نمود بارز و آشکار این مسأله را می توان در هلنیزه شدن سلسله ایرانی اشکانیان پس از براندازی سلوکیان (بازماندگان سلوکوس جانشین اسکندر )دید، اشکانیان همواره سعی در یونانی مأبی داشتند تا جایی که حتی بر سکه هایشان عنوان (یونان دوست) همراه با اسم پادشاه زمان می آمد. (14)

به عبارتی دیگر مجسمه آزادی به نوعی نماد رشد غرب گرایی نیز هست. تائیس یا همان مجسمه آزادی، می تواند یادآور تمام این گذشته باشد. اکنون نیز ملل شرقی به تقلید از اروپاییان و در مقابل غربی ها نیز به این سلطه می نازند و این میراث شوم اسکندر و تائیس است.

اما نکته بسیار بسیار مهمی که هرگز نباید از نظر دور گردد این است که تمدن غرب هرگاه افول نمود نتوانست دوباره در همان مکان ابتدایی ، خود را باز سازی کند و در جایی دیگر ادامه حیات داد لذا می بینیم پس از افول یونان ، رم برمی خیزد و بعد از آن غرب از اروپای میانی ، انگلستان و نهایتا امریکا سر بر می آورد ، یعنی غرب هیچگاه نتوانست در همان حوزه مکانی اولیه دوباره رشد نماید این تمدن آنقدر نقصان داشت که قدرت هضم تجاوزات و حتی تبادلات فرهنگی سالم را نیز نداشت.

اما در مقابل ، تمدن کهن و با فرهنگ ایران هرگاه دچار نزول شد دوباره در همان مکان جوانه زد ، هرگز نباید فراموش کرد که نهایتا اسکندر با لباس ایرانی از این مرز پر گهر رفت ، وحشیان و متجاوزان مغول مسلمان شدند و رصد خانه و مسجد و کتابخانه ساختند و از میان سه نفر زبانشناس که قواعد زبان عربی را برای خود عرب زبانان نگاشتند دو تن از آنها ایرانی بودند واکنون نیز پس از چند هزار سال باز هم ایران است که در مقابل زیاده خواهی های وحشی گرانه غرب ایستاده است.آری تکرار این تجربه تاریخی و از سویی دیگر پیشگویی های غرب نیز همین را میگوید که منشا آن اتفاق بزرگ آخر الزمانی نیز ایران است و موعود ادیان به یاری ایرانیان است که بساط بیداد آنها را بر خواهد چید گویا غرب ناگزیر از شنیدن نام ایران در کنار ناکامی های خود است ، لذا اینگونه است که تائییس دوباره مشعل به دست رو به سوی شرق بر فراز آتلانتیس ایستاده است.

اگر بخواهیم اندکی تاریخی تر به مسئله نگاه کنیم باید در نظر داشته باشیم زمانی که امپراتوری ایرانیان 127 ایالت را تحت سلطه خود ساماندهی کرده بود اوج تمدن غربیان یعنی یونان هنوز از سیستم ابتدایی دولت شهرها (نه یک امپراتوری واحد) استفاده میکرد، لذا غرب ناگریز است تا با ساختن یک اتوپیای (آرمان شهر) خیالی یعنی یونان باستان تمامی مدنیت را به خود ارجاع دهد . زمانی که سخن از منطق باشد ارسطو الگو می شود اگر از ریاضیات سخن رانده شود ارشمیدوس را نشان می دهند ، پدر علم پزشکی باید بقراط باشد و غیره و غیره تا من ایرانی هیچگاه به این فکر نکنم که چرا غرب هنوز با این همه ادعا نتوانسته حقوق بشری را که کوروش 2500 سال پیش به بهترین نحو اجرا می کرد را حتی شبیه سازی کند. اگر لازم باشد برای من و توی ایرانی فیلم 300 می سازند تا مارا از تمامی گذشته پر افتخارمان بیزار کنند تا مبادا شکوه و تمدن نیاکانیمان ما را دوباره به فکر فرهنگ سازی در جهان بی اندازد.

آری این کینه ای دیرینه است از تمدن شرق و سترگ ایران زمین که در هیبت شعله های آتش در مشعل عفریته جنگ این الهه شوم پیوندی!!! (تائیس + ایسیس) خود را نشان داده است.

صد البته غرب در این آتش کین می سوزد و خواهد سوخت چراکه پس از تلاش چند هزار ساله آنها برای منکوب و استحاله تمدن ایران زمین جوانه ی نو رسته ای دوباره و این بار در هیبت اسلام شیعی از دل ایران زمین رویید و این بار نیز ایرانیان بهترین را انتخاب کردند رویشی که به لطف حق به انقلاب نهایی موعود منجر خواهد شد . و چه زیبا پروردگار بزرگ در قرآن ، کتاب انسان فرمود:

"و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمهٔ و نجعلهم الوارثین"

" و ما اراده نمودیم تا بر مستضعفین جهان منت گذارده و ایشان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم "(15)

پی نوشتها....
1
fa.wikipedia.org/wiki
2
http://www.fararu.com/vglj.oetfuqexxwvzfuusb..html
3
mouood.org/content/view/2467/3
4
در کل در مدت مهاجرت ،اسکان و گسترش اروپاییان در قاره امریکا مجموعا 212 میلیون سرخ پوست کشته شده اند
5
پیوریتانیسم گرایشی از پروتستانیسم است که خواهان باز گشت مسیحیان به ارزشهای عهدعتیق (یهود) است. تا جایی که اینان در زمان کرامول خواهان این شدند که تورات و تلمود قانون اساسی انگلستان شود.
6
برخی آن را "زن آزادی" Lady Libertyهم می نامند.
7
البته نباید این مجسمه را با مجسمه آزادی کنگره Statue of Freedاشتباه گرفت آن مجسمه‌ که از سال ۱۸۶۳ تا کنون بر روی گنبد مرکزی ساختمان کاپیتال ایستاده‌است توسط "توماس کرافورد" طراحی گردید و بانویی را تجسم می‌کند که شمشیری غلاف شده در دست راست خود دارد. در دست چپش نیز یک تاج به نشانه پیروزی، و سپر نشان رسمی آمریکا دیده می‌شود. کلاه خودی به سر دارد که حاوی ستاره و به شکل سر عقاب سر سفید است. وی بر روی یک کره ایستاده‌است که بر روی آن عبارت E Pluribus Unum نقش بسته‌است. این واژه یکی از شعارهای ملی آمریکا است که در مقاله "راز دلار" به ریشه یابی معنایی آن پرداخته ام.
8
ابلیسک از نماد های اصلی مشترک بین شیطان پرستان و فراماسونهاست که اشاره به آلت تناسلی شیطان دارد، برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به مقاله عبد الله شهبازی با عنوان "فرقه های راز آمیز دماوند" رجوع فرمایید.
9
در جریان این فرافکنی عده ای نیز گفتند که بار تلدی چهره همسر خود "شارلوت" را تصویر کرده است.
10
همسر و برادر "ایسیس " یعنی "اوزیریس" توسط برادر دیگرشان "ست" به قتل رسید و پس از آن ایسیس بیوه گشت. (جهت کسب اطلاع بیشتر در این زمینه به مقاله نویسنده با عنوان "اسطوره های ماسونی مصر باستان" رجوع فرمایید).
11
توجه فرمایید که عدد هفت فقط و فقط در کنار نماد ها و نشانه های نور عدد ماسونها و یهودیان است مانند هفت ستاره ، هفت شعاع نور ،هفت عدد شمع ... و در غیر این صورت ارتباطی با آنها نداشته و حتی از اعداد مقدس مسلمانان نیز به حساب می آید.
12
در برخی منابع تاریخی از او به نام "رکسانا" یا "روشنک" نام برده اند ولیکن آنگونه که از منابع تاریخی بر می آید رکسانا و استاتیرا دو شخص متفاوت هستند و حتی عده ای رکسانا را دختر "بخش آورد " حاکم ایرانی باختر می دانند که اسکندر پیش از استاتیرا با وی ازدواج نموده است.
13
روزنامه قدس ، یک شنبه 8 خرداد ماه 1384
14
حسینی، سیدمحمد؛ "نظر دیگری درباره ی طراحی از تائیس"
15
کلام الله مجید/ سوره قصص/ آیه 5

سلام علیکم....
در اینجا مطلبی از دکتر رائفی پور گذاشته می شود.....
که نشان دهنده جریانات پشت پرده بعضی از چیزهایست که ما آن را هر هفته در منزل از گذشته تا به حال مشاهده میکرده و می کنیم....
با توجه به حساسیت ذهن انسان وتاثیر گذاری اینگونه عوامل طی مدت زمانی باید توجه داشت که باید تحلیل گرانه هر موضوعی را ببینیم....
چیزی را که آنها می خواهند به ما القاء کنند را بفهمیم و از این تحت تاثیر قرار گرفتن جلوگیری کنیم....
یا علی....


جومونگ کره ای یا ماشیح یهود

چندی پیش به مقاله ای با عنوان" جومونگ و نجات‌بخشي بني‌اسرائيل" در سایت موعود نوشته استاد ارجمندم جناب آقای دکتر شفیعی سروستانی برخوردم.

تحلیل ایشان خصوصا این مطلب که" شايد اين يادداشت ذهن بسياري از جوانان علاقمند را براي کشف دقايق اين مجموعه و کشف ساير مشابهت ها ياري دهد" بنده را بر آن داشت تا تحلیلی ترمینولوژیکال، تاریخی و تطابقی بر این افسانه کره ای بنویسم.

شاید تاسف بار به نظر برسد که برنامه های پر محتوایی همچون "این شبها" دررسانه ملی هیچ تکراری نداشته باشند و بعضا ساعاتی از پخش تلویزیونی را به خود اختصاص دهند که همزمان در شبکه ای دیگر برنامه پربیننده ای مانند سریال رستگاران در حال پخش است و در عوض سریال جومونگ دو بار تکرار شود.

بررسی تحرکات یهود در زمینه فرهنگ سازی و قلب واقعیات از طریق رسانه ، نه در این مجال که خود فرصتی بسیار می طلبد ،اما مقدمتا پیش از پرداختن به افسانه جومونگ به عنوان نمونه و جهت آشنایی با رویه کاری آنها ذکر چند مورد را مفید می دانم.

عبارت "موش کثیف" که سالها در اروپا خطاب به یهودیان گفته می شد ، نه با مقابله به مثل یهود ، بلکه در یک جریان فرهنگی- رسانه ای طی چند سال عملا از بین رفت.

برای نمونه اکثر ما انیمیشن "میکی ماوس" که باز گو کننده ماجرا های موشی زیرک در مقابله با توطئه های دشمنانش بود را دیده ایم .بخش اول عبارت mici mouse که به معنای "میکی موشه" است یعنی mici در ذهن واژه mike مخفف ميکائيل که از اسامی عبرانی است را متبادر می سازد و از سویی دیگر واژه mice به معنی صورت جمع کلمه mouse،یعنی موش ها است،و در کل در دل نام این انیمیشن ارتباطی چند گانه بین موش و یهود نهفته است .

این موش زیرک و دوست داشتنی آن چنان در دل های بینندگان نفوذ می کند که دیگر ترکیب موش کثیف ترکیبی
نا خوشایند و نا چسب به نظر می آید.

در موردی دیگر که بی شک شاهکار تاریخ انیمیشن سازی جهان است یعنی "تام و جری "، پیروز بلا منازع همیشه داستان "جری " یا کاراکتر موش است . تا جایی که بیننده آرزو می کند کاراکتر گربه یا "تام" نیز هر از چندگاهی پیروز شود ولی گویا قرار است این یک سرنوشت محتوم و لم یتغیر تاریخ باشد که همیشه موش پیروز خواهد بود ، موشی که در خود بار معنایی یهودی را نهفته دارد .

به هر حال کودکانی که طی دو یا سه دهه پیش این انیمیشن ها را نگاه می کردند اکنون بزرگ سالانی هستند که دیگر برایشان عبارت موش کثیف به معنای" یهودی" مفهومی ندارد و در اروپاي antisemitist (ضد یهود) موش کثیف ترکیبی نامأنوس بوده و موش به عنوان موجودی دوست داشتنی ، زیرک و مهربان بار معنایی جدیدی یافته است اما نكته جالب این ماجرا متولیان محترم فرهنگی کشور ما هستند که اکنون اقدام به جلوگیری از پخش گسترده این انیمیشن ها کرده اند که به نظر حقیر ، نوش دارویی پس از پوسیدن کفن نوادگان سهراب است.

نمی دانم شاید بیست سال آینده هم نگه داشتن سی دی های افسانه جومونگ جرم محسوب شود.
جومونگی که همچون موسی(ع) در خانه فرعون(امپراطور) رشد و نمو می کند ، بر علیه وی می شورَد و در نهایت مردم آواره را با گذراندن از رودخانه ای پهناور (گذر موسی از رود نیل)به سرزمین خالی از سکنه ! پدرانشان یعنی چوسان قدیم (ارض موعود ) وارد می کند.

چو سان در ذهن ، عبارت(جوسان) "jew sun"یعنی خورشید یهود را متبادر می سازد و ماجرا آنجا شگفت آور می شود که خورشید در تورات نماد ارض موعود یا سرزمین مادری باشد.

چوسان که ارض موعود شد ، منجی این قوم – جومونگ- نیز راهبی یهودی می شود.=jew Monk) راهب یهودی ( و پایه های ابتدایی امپراطوری خود را در "جولبن" (جو + لبن )می گذارد . در اکثر واژه های کلیدی این افسانه کره ای "جو" و یا چیزی شبیه آن ، که دقیقا با همین تلفظ در زبان لاتین یهودی معنی می دهد، استفاده شده است.

شایان ذکر است لازم نیست دقیقا إملاء این لغات صحیح باشد چراکه در عمل هم ممکن نیست، بلکه نویسندگان این افسانه کوشیده اند از اسامی و یا کلماتی بهره ببرند که حداکثر ممکن با اسامی و مفاهیم یهود شباهت داشته و تلفظ مشابه آنها ـ نه الزاما املاءـ اهداف صهیونیستی عناصر پشت پرده این مجموعه را در ذهن بینندگان نهادینه کند.

جالب اینکه بیشتر این عبارات اسامی خاص هستند تا در صورت ترجمه و دوبله به زبانهای دیگر تغییری نیابند.
البته آنچه ذکر شد سوای موارد متعدد نمادگرایی تصویری- صهیونیستی این سریال است .
جا که اولین بار با نقشه چوسان قدیم که بر روی پوست ترسیم شده مواجه می شوید فقط کافی است نقشه فرضی أرض
موعود صهیونیست ها(نیل تا فرات) را قبلا دیده باشید تا از این شباهت بی اندازه به شگفت آیید . در پس زمينه سکانس های مختلف این سریال ستاره شش گوش و یا تصاویر متعدد پرچم هایی با نقش خورشید که نماد ارض موعود صهیونیست ها است مواجه می شوید .




ادامه دارد.....

ادامه....


از این ها که بگذریم نقش "کابالا "یا عرفان و سنت شفاهی یهود و پیشگویی هایشان در این سریال غوغا می کند، گویا قرار نیست هیچ تصمیمی بدون اذن پیشگوهای زن این سریال گرفته شود . لابد آن ها هم حداقل یک "نوستراداموس" یا "ربی یهودا "،"أری مقدس"،" ربی شمعون "و دیگر کابالیستی یهودی لازم دارند تا برای شان واقعه یازده سپتامبر، آرماگدون و... را پیشگویی کند و از آینده روشن قوم شان بگوید.

آری تاکید بسیار بر مسئله پیشگویی ،پرده از نیتی شوم وشیطانی بر می دارد که آن چیزی جز نام گذاری دهه دوم قرن بیست و یکم به نام دهه کابالا نیست . آنچه در این سریال و دیگر فعالیت های فرهنگی – رسانه ای یهود به آن پرداخته می شود آماده سازی ذهن مردم جهان برای پیاده شدن مفاهیم دلخواه شان است. همان گونه که فیلم ها ، سریال ها و آوازه خوانی های سبک متال و... دهه نود، جهان را برای ورود به عصر ترانس مدرنیسم که همان Satanism و یا شیطان پرستی بود آماده کرد.

جومونگ که گویا ماشیح (منجي قوم يهود) و قومش همان فرزندان برتر خداوند هستند ارتباطی تنگاتنگ با تورات و تلمود دارد آنگونه که همواره مورد عنایت الهی است و حتی همچون پیامبران بنی اسرائیل(طالوت و داوود) خداوند به او روش بافت و ساخت زره را آموخته وسربازانش را با تعدادی کم بر دشمنان بسیار خود از امپراطوری چینی ها یا "هان" پیروز می گرداند.

نقش زنان در این سریال اعم از کارکتر های مثبت و منفی انسان را به یاد پیامبران زن سبعه- هفت گانه- یهود و یا حد اقل دیگرانی چون ریوقا ، ساره ، یائل و... می اندازد.

شخصیت بانو "سوسانو" بسیار شبیه به" دبورا" نبیه یهودی است که بنا بر فصل های 4 و 5 کتاب شوفطیم از مجموعه عهد عتیق بر سربازان سیسرا پیروز می گردد .و یا اقدامات تجاری وی "گراسیا ناسی"ز ن تاجر معروف یهودی و عامل اصلی نفوذ یهودیان در دربار عثمانی را در خاطر زنده می کند.

بانو سویا (همسر جومونگ) نیز که ابتدا به اسارت می رود ولی پس از باز گشت به خاطر اهداف عالیه قوم همسرش از معرفی مجدد خود سرباز می زند شما را با داستان هدسه که بنا بر فیلم صهیونیستی "یک شب با پادشاه " به زور از خانه عمویش مردخای ربوده شد و به همسری خشایار شاه در آمد همراه می کند.

در بررسی شخصیت های زن این سریال از هدسه که با نفوذ در دربار ایران مقدمات قتل 77000 ایرانی را فراهم کرد بگذریم (شرح آن در دفتر استر از مجموعه عهد عتیق آمده است) به یاد "رکسلانه" یا "خرم سلطان" یهودی می افتیم که با نفوذ در دربار سليمان، پادشاه عثمانی به همسری وی در آمد و با قتل ولیعهد "مصطفی " بالاخره منجر به پادشاهی سلطان سلیم دوم و شعله ور شدن آتش فتنه جنگ های ایران و عثمانی شد.

در دیالوگ های این سریال فراوان عبارات آوارگی ،اسارت ،سرزمین مادری و تاریخی ، کوچ و غیره و غیره به چشم می خورد که همگی یا د آور فراز هایی از تورات است.

جومونگ برای دفاع از خود حق دارد از سلاح های نا متعارف زمان خودش مانند شمشیر فولادی و بمب های آتش زا و... بر علیه دشمنانش استفاده کند تا جایی که بیننده این برتری تسلیحاتی را نوعی حق مسلم وی می داند که حاصل هوشمندی و تخصص کارگزاران اوست همان گونه که باید صدها کلاهک اتمی اسرائیل را به رسمیت بشناسد.


دشمن اصلی جومونگ امپراطوری چینی ها يا همان "هان" است که سربازانش با پری که بر روی کلاه خُودهای شان دارند بي شباهت به جنگ آوران مسلمان نيستند. خوب منطقی هم به نظر می رسد باید در مقابل نفوذ روز افزون اقتصادی چینی های کمونیست در مقابل ایالات متحده که 80 در صد ثروتش در اختیار جمعیت حد اکثر 6 در صدی یهودیان است ایستاد . یکی از این راه ها قدرت گرفتن کره به عنوان متحدامریکا و اسرائیل درحیاط خلوت چین است.

توجه بیش از حد این سریال به مقوله تجارت، بی شک زیبنده یهودیان زر پرست است تا شینتویست ها و مائویست های روح گرای شرق آسیا. شاید هم صهیونیسم نمی تواند قبول کند پیروان مکتب کمونیسم(چین) امروز اینگونه در اقتصاد آزاد جهان جولان دهند. لابد کره هم به عنوان هم پیمان ایالات متحده و اسرائیل با توجه بیش از حد به مقوله تجارت در این افسانه تازه ساخت(!) به دنبال ایجاد مقدمات فرهنگی جهت سرازیر کردن هر چه بیشتر تولیدات خود در کشور های هدف همچون ایران است .

چرا که مناسبات اقتصادی دوازده میلیارد دلاری بین ایران و کره و نیز داشتن مقام سوم صادرات به ایران، چشم طمع چشم بادامی های کره ای را هرچه بیشتر به سوی این مرز پر گهر جلب کرده است.

این در حالی است که نوادگان جومونگ بارها در مجامع بین المللی هم داستان با آمریکا و اسرائیل فعالیت های صلح آمیز هسته ای ما را محکوم کرده اند ، راستش من خودم هم نمی فهمم چرا باید بازارمان را در اختیار کشوری بگذاریم که حقوق مسلم ما را قبول ندارد. البته این تنها گزاره اقتصادی - تجاری این مجموعه نیست بلکه موارد دیگری همچون نقش شرکت گوگل در القاء تبلیغات غیر مستقیم نیز در این سریال مشهود است ، آنجا که قرار است امپراطوری نو بنیاد جومونگ "گوگوری یو " نام گیرد بیننده را به یاد تبلیغات و شایعات گسترده مبنی بر تاسیس کشوری به نام گوگوریو یا گوگ لند در جزیره ای G شکل (لوگوی اصلی شرکت گوگل) در اقیانوس آرام از سوی مدیران گوگل می اندازد.

البته شاید بگویید دچار توهم توطئه شده ام اگر بگویم حرف G از نمادهای اصلی فراماسونری است و یا اینکه نرم افزار Google Earth هیچگاه آنگونه که پایگاه اتمی نطنز را به وضوح مشخص کرده پایگاه اتمی دیمونای اسرائیل را به دلایل امنیتی تصویر نکرده است. نمی دانم شاید این هم از ترفندهای اقتصادی بانو سوسانو و جومونگ باشد!

البته با تمام تلاش و زبردستی که نویسندگان و دست اندر کاران کره ای-اسرائیلی این مجموعه به خرج داده اند ، هیچ گاه نخواهند توانست اسامی برخی شخصیت ها و کارکترهای این سریال مانند"مگول"، " یا گاک " و" ماگاک " را که از دیدگاه ترمینولوژی یا اصطلاح شناسی همان " مغول "، " یأجوج" و " مأجوج " خودمان هستند، با پوشش فرهنگی بپوشانند چراکه همواره در پشت این اسامی قتل و غارت ، خونریزی و توحش نهفته است .

البته بد نیست بدانند که مردمان این سرزمین همان صاحبان فرهنگی هستند که از مغول ها مسلمان ساختند و بنا بر برخی تفاسیر این ذوالقرنین یا کوروش ایرانی بود که اسلاف و اجداد آن ها یعنی یأجوج و مأجوج را از این سرزمین بیرون راند. به هر حال اگر یکی از قسمت های این سریال را از دست دادید چندان نگران نباشید چون صدا وسیما !!!!!(علامت تعجبها از طرف من است نه دکتر) آنرا سه بار برایتان پخش خواهد نمود.

سلام علیکم....
با آرزوی روزگاری خوب برای شما دوستان....
اهمیت این موضوع و یک آشنایی حداقلی از اینگونه مسائل پیرامون ما ....
دوستان عزیز که به صورت کاربر این سایت و همچنین مهمانان گرامی که این مطالب را می خوانید امیدوارم به اهمیت این موضوع پی برده و بدانید این دانستن فرصت عکس العمل را به شما در برابر هجوم رسانه های بیگانه و همچنین رسانه م ل .....(!!!!) خواهد داد....
چه بسیار مسائلی که در زندگی ما انسانهای به اصطلاح متدین وجود دارد که ما را از اصل دین دور می کند....فسادهای که بسیار بسیار زیاد در اطراف مردم به خصوص جوانان وجود دارد...فقر،زنا،اعتیاد(انواع آن نه فقط مواد مخدر والکل)،روی آوردن به مسائل پوچ ،و....
از شما تقاضایی دارم.....
با دیدن مستندهای موجود در همین سایت و همین موضوع بی طرفانه اتفاقات پیرامون خود در ماهها و سالهای اخیر را بررسی کنید....
به طوری که با هر موضوع یک سری اخبار که در ذهن ما وجود دارد برای ما مجسم می شود....و این به این معنی است که بود و ما ندیده بودیم.....
انشا الله در میان این ظلمتی که آنها نزدیک شدن به قدرت شیطان می دانند نوری دنیا را در بر خواهد گرفت......
همچنان که ما می دانیم آنها هیچ گاه نور را در زندگی خودشان ندیده اند....و اگر نوری بوده همان نورهای مقطعی رعد وبرق یا مشعلی است که وسعت کم و لحظه ای بوده......
در پستهای بعدی یک سلسله مطالب از دکتر رائفی پور در مورد یهود ستیزی خواهم گذاشت که امیدوارم مورد استفاده دوستان قرار بگیرد...ان شا الله....
یا علی....
یا علی....

نویسنده :دکتر رائفی پور

واقعيت يهود ستيزى ‏۱

الف ـ خدا در نظر يهود:
خداوند، در كتاب مقدّس يهود، شكل عجيب و غريبى به خود گرفته است. مثلاً مانند انسان است(2)، گيسو و لباس دارد(3)دوپا دارد(4)، مانند انسان راه مى رود(5)، از آسمان به زمين فرود آمده به هر كجا كه بخواهد مى رود و جائى را براى سكونت و زندگى خويش مسكن قرار مى دهد(6)، آن قدر نادان است كه بدون نشانه نمى تواند خانه مـؤمنان را از خانه كـفّار تشخيـص دهد(7)و از خيلى چيزها بى خبر است(8)، پيمان خود را مى شكند(9)، از كرده خويش پشيمان مى شود(10)، گاهى غصه مى خورد و بر كارى كه كرده است اندوهگين مى شود(11)، با انسان كشتى مى گيرد(12)و درعين اين كه سه تا است، يكى است، يعنى هم يگانه است و هم سه گانه(13)، مار از او راستگوتر است زيرا مار راست مى گويد و خدا دروغ مى گويد(14)، از آسمانها به زمين آمده بين كلام مردم تفرقه مى اندازد مثل استعمار كه مى گويد: (تفرقه بيانداز و حكومت كن) چون از وحدت كلام آنها مى ترسد(15)، چيزى را مى گويد و باز تغيير مى دهد(16) اين است، صفات خداوند در نظر يهود!

ولى خداوند جهان از همه اين خرافات منزّه و مبرّا است، نه جسم است و نه عوارض جسمى بر او عارض مى شود، هميشه راست مى گويد و هيچ وقت پيمان خود را نمى شكند، تمام اعمالش از روى خفرد و حكمت است، ابدا اندوهگين و محزون نمى شود، يكى است و شريك ندارد و هميشه خواهان خير مردم است.

ب ـ پيامبران در نظر يهود:

پيامبرانف (كتاب مقدس!) دست كم از خدايان آن ندارند مثلاً بعضى آنها:

1 ـ با زنان نامحرم زنا مى كنند، چنانچه به حضرت داود(ع) نسبت داده اند(17).

2 ـ با دختران خود زنا مى كنند و به حضرت لوط(ع) نسبت مى دهند(18).

3 ـ مردم را فريب مى دهند و آنها را مى كشند و زنهايشان را به همسرى در مى آورند. اين عمل را هم به حضرت داود(ع) نسبت مى دهند(19).

4 ـ با خداوند كشتى مى گيرند، چنانچه به حضرت يعقوب(ع) چنين نسبت مى دهند(20).

5 ـ كارهائى را كه خداوند نهى كرده انجام مى دهند، چنانچه به حضرت سليمان(ع) نسبت داده اند(21).

6 ـ قلبهايشان به جانب بفت متمايل مى شود، چنانچه به حضرت سليمان(ع) نسبت مى دهند(22).

7 ـ براى پرستش بفتها خانه مى سازند و اين مطلب را نيز به حضرت سليمان(ع) نسبت داده اند(23).

8 ـ خداوند مى خواهد آنها را بكشد، چنانچه به حضرت موسى(ع) نسبت مى دهند(24).

9 ـ ستمكار هستند و به كشتار كودكان و افتادگان وگاوان و گوسفندان فرمان مى دهند(25).

10 ـ با خداوند درشتى و خشونت مى كنند، چنانچه اين موارد را هم به حضرت موسى(ع) نسبت داده اند(26).

11 ـ سالهاى متمادى بين مردم لخت و پا برهنه راه مى روند، چنانچه به اشياى پيامبر نسبت داده اند(27).

12 ـ به گردنهاى خويش بند و يوغ مى گذارند و اين را هم به ارمياى پيامبر نسبت مى دهند(28).
13 ـ خداوند فرمانشان مى دهد تا نان آلوده به نجاسات انسانى بخورند.

14 ـ خداوند به آنها دستور مى دهد كه سر و صورت خود را بتراشند و اين دو مورد را هم به حزقيال نسبت داده اند(29).

15 ـ خداوند امرشان مى كند تا زن زنا زاده را به همسرى در آورند و گفته اند كه يوشع(ع) چنين كرده است(30).

16 ـ مردم را به پرستش بفت ترغيب كرده و خود بفت مى سازند، و مى گويند كه اين عمل را هم هارون(ع) انجام داده(31).

17 ـ از راه زنا متولّد شده اند، چنانچه به يفتاح پيامبر(ع) نسبت مى دهند(32).

18 ـ شراب مى نوشند و مستى مى كنند و به حضرت نوح(ع) نسبت داده اند(33).

19 ـ دروغگو هستند، چنانچه به پيامبر سالخورده حضرت نوح(ع) نسبت مى دهند(34).

20 ـ و يكى از صفات حضرت يعقوب(ع) را گفته اند كه نبوّت را به زور از خداوند گرفته است(35).

اين است صفات پيامبران و سفراى الهى در نظر عهد عتيق!

آرى يهود، اين صفات زشت را به پيامبران(عليهم السلام) نسبت داده تا ميدان گناه براى آنها باز باشد و دامن خود را از هرگونه آلودگى و معصيتى پاك بنمايند، تا اينكه اگر زنا كردند، و يا شراب نوشيدند، دروغ گفتند، عهد و پيمان شكستند كس نتواند به آنها اعتراض كرده و آنها را سرزنش كند و براى گناه و معصيت آزاد بوده و تمام نسبت هاى زشت را به فرستادگان خدا يعنى پيغمبران روا دارند كه اگر كسى متعرّض آنها شد، بگويند: مگر پيامبران خدا چنين نمى كردند؟! ما هم اين اعمال را از آنها آموخته و انجام مى دهيم!

ولى انبياء اولى العزم(عليهم السلام) از نظر عقل و منطق از همه دروغها و افسانه ها مبرّا و منزّه مى باشند، زيرا آنها معصوم بوده و هيچ عمل زشتى را انجام نمى دهند.

لازم است به چند نكته از كتاب عهد عتيق كه در واقع معرّف خوبى براى يهود است توجّه فرمائيد:

الف ـ بى عفّتى يهود:
ابرام يعنى (ابراهيم خليل(ع)) به طرف جنوب كوچ كرد و در حالى كه قحطى در آن سرزمين بود، به مصر رسيد تا در آنجا زندگى كند زيرا كه قحطى در مصر بسيار شدّت داشت و چون ابراهيم(ع) و همسرش سارا نزديك مصر رسيدند، باو فرمان داد كه در نزد اهالى مصر خود را خواهر من معرفى كن تا از اين بابت براى من پيشامد ناگوارى بوجود نيايد و در امنيت كامل بسر ببرم چرا كه تو بسيار خوش منظر و زيبا مى باشى، به مجرّد ورود ابرام به مصر امراى فرعون و اهالى مصر، آن زن را ديدند كه بسيار خوش منظر است، آنها او را در حضور فرعون ستودند، پس وى را به خانه فرعون بردند و به ابرام احسان نمودند و به او هدايائى مانند ميش، گاو، گوسفند، كنيز و شتران بخشيدند، خداوند هم فرعون و اهل خانه او را به سبب سارا (زوجه ابرام) به بلاى سخت مبتلا ساخت. فرعون ابرام را خواند گفت: اين چه عملى است كه نسبت به من روا داشتى؟ چرا مرا خبر ندادى كه او زوجه تو است؟ چرا گفتى او خواهر من است كه او را به زنا گرفتم؟ اينك زوجه خود را برداشته و برو. آن گاه فرعون فرمان داد كه ابراهيم(ع) با زوجه خود و تمام اموال و دارائى كه داشت حركت كند(36).

وقتى انسان اين قصّه را مى خواند، به خوبى درك مى كند كه چرا دولت اسرائيل (زنا) را يك عمل قانونى و شرافتمندانه مى داند؟
شايد تصوّر كنيد كه پيامبر بزرگ آنها (ابرام) براى مال و ثروت دنيا چند رأس گاو و گوسفند همسر خود را بعنوان خواهر معرفى و تقديم فرعون كرده؟!

ب ـ طمع يهود:
يهوه خداى ما، مارا در حوريب خطاب كرده و گفت: توقف شما در اين كوه بس است، پس به فرمان او كوچ كرده وتوجّه آنها را به كوهستان اموريان و جميع حوالى آن از عربه، هامون، جنوب و كناره دريا يعنى زمين كنعانيان، لبنان، تا نهر بزرگ كه نهر فرات باشد جلب كرده و اجازه ورود داد، اينك زمين را پيش روى شما گذاشتيم، وظيفه شما بر اين است كه به اين سرزمين وارد شده و اين سرزمين همان زمينى است كه خداوند براى پدران شما (ابرام، اسحاق و يعقوب) و همچنين براى فرزندان شما و نسل آينده در نظر گرفته است(37).

ج ـ بى رحمى و قساوت يهود:
آن قوم صدا زدند و كرناها را نواختند و چون مردم آواز كرنا را شنيدند و به آواز بلند فرياد زدند حصارهاى شهر فرو ريخته و هركس توان داشت به شهر اريحا در آمد، مرد و زن، پير و جوان حتّى حيوانات همه را از دم شمشير گذراندند و شهر را به آتش كشيده و طلا و نقره و همه اسباب و اثاثيه و ظروف قيمتى را به خزانه خانه خدا بردند(38).

چون به نزديكترين شهر رسيدى، اوّل نداى صلح و صفا ده و اگر از طرف مردم جواب مثبت شنيدى و دروازه ها را به روى تو و ياران تو گشودند و ماليات و جزيه پرداختند با آنها صلح و صفا برقرار كن ولى اگر با تو صلح و صفا برقرار نكرده و از دستورات تو سرپيچى كردند آن شهر را به فرمان خدايت (يهوه) محاصره كرده، زنان و مردان، اطفال را بكش و دارائى آنها را به تاراج ببر، يهوه خدايت اجازه مى دهد كه به تمام شهرهائى كه از تو دورند و از اين امتها نباشند چنين رفتار نمائى. و باز به دستور يهوه خدايت هرآنچه را كه به مالكيّت تو در آمده و از آن تو است و تا مى توانى هيچ ذى نفس را زنده مگذار، بلكه ايشان را يعنى حتيان، اموريان، كنعانيان، فرزيان، حويان، و يئوسيان را چنانكه يهوه خدايت ترا امر فرموده است هلاك ساز(39). چنان استوار و محكم باش كه مردم هر شهرى با تو جنگ كنند. كارى كن كه شهر و مردمش منهدم شود(40).

و خداوند ايشان را پيش اسرائيل منهزم ساخت و ايشان را در جبعون بسيار كشت و عده اى را دنبال نمود كه فرار كردند و تا عزيقه و مقيده برفت و آنها را كشت.
آن روز يوشع مقيده را محاصره نمود و بنا به فرمان خدايش وارد بر آن شد و همه مردم شهر و بناها را منهدم ساخت و كسى را از آنها باقى نگذاشت، بطورى كه با اريحا رفتار نمود مقيده نيز چنين كرد، يوشع و تمامى اسرائيل از مقيده به لبنه رفتند و با مردم لبنه جنگ كردند و خداوند آن را نيز با ملكش بدست اسرائيل تسليم نمود، پس آن و همه كسانى را كه در آن بودند قتل عام نمود و كسى را باقى نگذاشت و بطورى كه با ملك اريحا رفتار نموده با ملك لبنه نيز رفتار كرد و يوشع با تمامى اسرائيل از لبنه به لاخيش گذشت و در مقابلش اردو زد و با اهالى آن جنگ كرد و خداوند لاخيش را بدست اسرائيل تسليم نمود كه آن را در روز دوّم تسخير نمود و آن همه كسانى كه در آن بودند، به دم شمشير كشت، چنان كه به لبنه كرده بود آنگاه هورام ملك جاذر براى اعانت لاخيش آمد و يوشع، او و قومش را شكست داد، به حدّى كه كسى را براى او باقى نگذاشت و يوشع با تمامى اسرائيل از لاخيش به عجلون گذشتند و در مقابلش اردو زدند با آن جنگ كردند و در همان روز آن را گرفته و همه را از دم شمشير گذراندند و همه كسانى را كه در آن بودند در آن روز هلاك كردند، چنان كه به لاخيش كرده بود و يوشع با تمامى اسرائيل از عجلون به حبرون برآمده با آن جنگ كردند و آن را با ملكش و همه شهرهايش و همه كسانى كه در آن بودند بدم شمشير زدند و موافق هر آنچه به عجلون كرده بود كسى را باقى نگذاشت، بلكه آن را با همه كسانى كه در آن بودند هلاك ساخت و يوشع با تمامى اسرائيل به دبير برگشت و با آن جنگ كرد و آنرا با ملكش و همه شهرهايش گرفت و ايشان را به دم شمشير زدند و همه كسانى را كه در آن بودند هلاك ساختند و او كسى را باقى نگذاشت و بطورى كه به حبرون رفتار نموده بود به دبير و ملكش نيز رفتار كرد چنانچه به لبنه و ملكش نيز رفتار نموده بود پس يوشع تمامى آن زمين، يعنى كوهستان و جنوب و هامون واديهاى و جميع ملوك آنها را زده كسى را باقى نگذاشت و هر ذى نفسى را هلاك كرده چنانچه يهوه خداى اسرائيل امر فرموده بود(41).

پی نوشت:
1 ـ سوره بقره، آيه79.

2 ـ سفر پيدايش، اصحاح اوّل آيه36.

3 ـ سفر دانيال، اصحاح هفتم.

4 ـ سفر خروج، اصحاح بيست و چهارم.

5 ـ سفر پيدايش، اصحاح سوم.

6 ـ سفر خروج، اصحاح19 و مزمور132 آيه13.

7 ـ سفر خروج، اصحاح دوازدهم، آيه12.

8 ـ سفر پيدايش، اصحاح سوم.

9 ـ سموئيل اول، اصحاح دوم، آيه30.

10 ـ سموئيل اول، اصحاح15 آيه10.

11 ـ سفر پيدايش، باب ششم.

12 ـ سفر پيدايش، باب34.

13 ـ سفر پيدايش، اصحاح هيجدهم، آيه اوّل و اصحاح19 ايه اول.
14 ـ سفر پيدايش، اصحاح سوم، آيه30.

15 ـ سفر پيدايش، باب11 آيه11.

16 ـ سفر پيدايش، اصحاح ششم، آيه6.

17 ـ سموئيل دوم، اصحاح11 آيات متفرقه.

18 ـ سفر پيدايش، اصحاح 29.

19 ـ سموئيل دوم، اصحاح11.

20 ـ سفر پيدايش، اصحاح29.

21 ـ اوّل پادشاهان، اصحاح11.

22 ـ اوّل پادشاهان، اصحاح11 آيه1.

23 ـ اوّل پادشاهان، باب11.

24 ـ سفر خروج، اصحاح چهارم، آيات متفرقه.

25 ـ اعداد اصحاح31 ، آيات متفرقه.

26 ـ سفر خروج اصحاح32 ، آيه31.

27 ـ سفر اشيا، باب،20 آيه 2، (اشيا نام يكى از پيامبران بنى اسرائيل است)..

28 ـ سفر ارميا، باب27 ، آيه1.

29 ـ سفر حزقيال، اصحاح 4 و 5 ، آيات12 و1.

30 ـ سفر يوشع، اصحاح اول.

31 ـ سفر خروج، باب32.

32 ـ سفر داوران، باب11 ، آيه1.

33 ـ سفر پيدايش، اصحاح9.

34 ـ اوّل پادشاهان، اصحاح13 آيه11.

35 ـ سفر پيدايش، اصحاح32.

36 ـ سفر پيدايش، آيه9.

37 ـ سفر تثنيه، باب اوّل، آيه6.

38 ـ صحيفه يوشع، باب ششم، آيه20.

39 ـ سفر تثنيه، اصحاح بيستم، آيه1 0.

40 ـ همان مدرك، آيه20.

41 ـ صحيفه يوشع، باب دهم، آيه10.

قسمت اول همچنان ادامه دارد.....

ادامه قسمت اول....


يهود ستيزى واقعيتى انكار ناپذير است،در عين اينكه تاكنون هيچ مستمسكى بهتر از آن‏ براى صهيونيسم يافت نشده است.يهود ستيزى واقعيت دارد ولى بدون دليل نيست و دلايل آن‏ به باورهاى يهوديت و به رفتار آنان باز مى‏گردد و اگر كسان ديگرى غير از يهوديان نيز داراى اين‏ باورها بودند و يا رفتارى همگون با يهوديان داشتند،دشمنى و يا ستيز ديگران را به خود جلب‏ مى‏كردند.علت ديگر بر تداوم يهود ستيزى،خواست صهيونيست‏ها است.آنان براى عملى كردن ايده‏ جنبش ملى خود نياز به مظلوم نمايى دارند تا از اين طريق حضور نامشروع خود را در فلسطين‏ مشروع جلوه داده،جهانيان را بفريبند و چه دستاويزى بهتر از آن كه ديگران را متهم به دشمنى‏ ذاتى با يهود كنند؟به همين دليل افسانه قتل عام يهود يا واقعه هولوكاست بايد به عنوان يكى از مظاهر مظلوميت يهوديان همواره در قالب‏ها و زمان‏هاى مختلف به رخ جهانيان كشيده شود.

واژه شناسى‏

واژه فارسى يهودستيزى يا يهود آزارى به جاى واژه انگليسى‏Antisemitismبكار گرفته شده‏ است كه البته برگردان صحيحى نيست.چرا كه اين واژه انگليسى به معنى،ضديت با نژاد سامى يا سامى ستيزى است.و نژاد سامى نيز به نوادگان فرزند بزرگ حضرت نوح عليه السلام بر مى‏گردد،كه شامل‏ اعراب،يهوديان و غيره مى‏شود.

شايد اگر واژه قديمى يهودى منفور براى بيان اين مفهوم مصطلح مى‏گشت، ديگر نيازى به‏ ديگر نياز به‏ شرح وجه تسميه واژه آنتى سميتيسم نبود و كار محققين را نيز در به كار گيرى ترجمه صحيح آن‏ آسان مى‏نمود چرا كه در اين خصوص ديگر مخير به استفاده از معناى تحت اللفظى‏ سامى ستيزى به جاى آنتى سميتيسم و معناى مصطلح آن،يهود ستيزى يا يهود آزارى‏ نمى‏شدند. واژه آنتى سميتيسم اولين بار در سال 1879 توسط فردى به نام ويلهلم مار ابداع گرديد.

منابع مختلف توصيف‏هاى متفاوتى از وى به دست داده‏اند.بعضى از«وى به عنوان يك آشوبگر آلمانى ياد كرده‏اند كه مبارزات يهود ستيزانه را در مركز اروپا سازماندهى كرده است» ،عده ديگر «وى را يك محقق آنتى سميتيسم دانسته» و«عده‏اى از وى به عنوان يك تئوريسين نژادى ياد كرده‏اند». عده‏اى نيز او را يك روزنامه نگار آلمانى اهل هامبورگ مى‏دانند كه اين واژه را براى‏ اولين بار در كتاب خود تحت عنوان«پيروزى يهوديت بر ژرمن گرايى»آورده است. پيش از آنكه به بررسى تعاريف هر يك از منابع،حول محور واژه يهود ستيزى بپردازيم.بايد به اين نكته توجه كنيم كه اساسا دليل به كارگيرى چنين واژه‏اى كه اطلاق جزء به كل است،چه‏ مى‏باشد.

بسيارى از محققين بر آنند كه ريشه واژه قرن نوزدهمى آنتى سميتيسم را بايد در نظريه‏ آلمانى ملت،جستجو كرد.نظريه پردازان اصلى در اين نظريه چمبرلين،گوبينو و واگنر مى‏باشند.

اين عده به ويژه گوبينو معتقدند كه تنها نژاد خالص ژرمن‏ها هستند. از سوى ديگر«واژه آنتى سميتيسم داراى ريشه‏هاى زبانشناسى است.اغلب زبان‏هاى‏ اروپايى همچون انگليسى،آلمانى،روسى،فرانسه،يونانى،اعضاء خانواده زبانى هستند كه هندو- اروپايى ناميده مى‏شود.در گذشته كلمه آريايى براى توضيح زبان هندو-اروپايى بكار برده‏ مى‏شد.متخصصين معتقدند كه اين زبان‏ها،همگى از يك زبان مشتق گرديده است كه هزاران‏ سال پيش،تكلم مى‏شد.يكى ديگر از زبان‏هاى اصلى اين خانواده كه به محور هندو-اروپايى‏ مرتبط نيست،زبان سامى است.شامل عبرى و عربى.در قرن نوزدهم بعضى از نويسندگان‏ سياسى به اين مبحث پرداختند كه مردمى كه در دوران جديد به زبان هندو-اروپايى صحبت‏ مى‏كنند،متعلق به نژاد آريايى هستند و يهوديان امروزى كه ريشه عبرى زبانشان هندو-اروپايى‏ نيست،از نژاد جداگانه‏اى به نام سامى،هستند.نويسندگان آنتى سميت،عمدتا معتقدند مردمى‏ كه به زبان هندو-اروپايى تكلم مى‏كنند،از اعضاء يك نژاد برتر هستند». و اينگونه ضديت با نژاد سامى در قالب واژه آنتى سميتيسم،شكل گرفت.

اما محققين تعابير متفاوتى از اين واژه به دست داده‏اند.عده‏اى آنتى سميتيسم را بدخواهى‏ يا بدرفتارى نسبت به يهوديان در دياسپورا دانسته‏اند .يا«احساس غير دوستانه آريايى نژادان‏ نسبت به كليميان در عرصه اجتماع و دنياى تجارت» ،به عنوان مفهوم آنتى سميتيسم بر شمرده‏ شده است.

فرهنگ لغت خاورميانه،آنتى سميتيسم را تبعيض يا تعصب عليه يهوديان با پيشداورى‏ معنى كرده است.«Prejudice»يعنى«احساس شديد خوب يا تنفر عليه چيزى يا كسى كه بدون‏ دليل و علم باشد.» برخى يهود ستيزى را نام يك بيمارى مى‏دانند كه گريبانگير بسيارى از اقوام‏ غير يهودى مى‏شود.صهيونيست‏ها و يهوديان حامى اين طرز تفكر،هيچگاه عامل اين بيمارى را مورد توجه قرار نمى‏دهند بلكه به شرح بيمارى و پيامدهاى آن پرداخته‏اند.هرتصل ،بنيانگذار صهيونيسم مى‏گويد: مللى كه يهوديان در ميانشان زندگى مى‏كنند،بدون استثناء،يا آشكارا ضد يهودند،يا در نهان.

حييم وايزمن دومين رهبر صهيونيست‏ها نيز معتقد است:«ضديت با يهود ميكروبى است‏ كه هر غير يهودى هر جا باشد و هر چند منكر آن باشد،بدان آلوده است.» به نظر لئو پينسكر : ضديت با يهود و ترس از يهود يك بيمارى دماغى علاج ناپذير است كه به همين‏ صورت موروثى گشته و در مقام يك بيمارى طى هزاران سال به نسل‏هاى متعدد به‏ ارث رسيده و درمان ناپذير گرديده است. يك چنين تفكرى در معناى لغوى واژه آنتى سميتيسم و در بيان صهيونيست‏ها،يك‏ دشمنى بى‏دليل را القاء مى‏كند كه طى قرون متمادى در يك مسير مشخص و با هدفى معين‏ طرح ريزى شده است.هرتصل در همين معنا مى‏گويد: ما ملتى هستيم كه در هر كجا،صادقانه كوشش كرديم خود را در بين جامعه حل‏ كنيم و جزو آن جامعه بشويم و همرنگ جامعه‏ايكه دور و بر ما بود شده همانند آن‏ زندگى و سلوك كنيم و فقط ايمان و عقيده پدرانمان را نگاهداريم و آن را حفظ كنيم‏ به ما اجازه ندادند اين عمل را انجام دهيم/...همه/بى‏نتيجه و بلا اثر ماند./.../در كشورى كه در آن زندگى مى‏كرديم ما را اجنبى و خارجى پنداشتند حتى كسانيكه‏ كمتر از ما سابقه سكونت و اقامت داشتند،ما را غريبه و ناآشنا خواندند.تحت‏ شكنجه و آزارمان قرار دادند.در تمام دنيا وضع بهمين حال باقى است. هيچ يك از رهبران يهودى هيچگاه به اين سؤال جواب نداده‏اند كه ديگران به چه دليل با دين و آئين آن‏ها مخالف هستند؟در واقع صهيونيست‏ها اقدام به ريشه‏يابى اين وضع نكرده‏اند و يا نخواسته‏اند كه ريشه اين برخوردها معلوم شود و به همين دليل تنها به ذكر بيمارى پرداخته‏اند و نه عامل بيمارى.در حاليكه مى‏بايست«ميكروب بيمارى يهود ستيزى»در طى قرون‏ بازشناسى شود تا ديگران هم به اين نكته اساسى رهنمون شوند كه چه دليلى دارد كه‏ غير يهوديان حتى حاضر به تحمل دين يهودى نيز نباشند،چه رسد به يهودى به عنوان يك‏ قوميت و نژاد و بدون دليل باعث آزار آنان شوند.

پرداختن يكطرفه به يهود ستيزى،فارغ از توجه به ريشه‏هاى آن در بسيارى از موارد گريبانگير برخى از نظريه پردازان غير يهودى نيز شده است.تاسيت از جمله اين افراد است كه‏ «هوادار ضد ساميگرى بود و از گوشه و كنار آنچه را كه مى‏توانست از كلمات برخورنده و تحقير آميز عليه آن‏ها جمع آورى مى‏كرد.وى آنها را با عبارت‏هايى مانند:اعقاب اسرائيل جذامى، پرستندگان سرخر،قوم نفرت انگيز و امثال اينها،و با بيان موجز و فشرده‏اى كه از ويژگيهاى اوست‏ يكى از كوتاهترين جمله‏هاى ضد سامى را از خود باقى گذاشت: هر چه در نزد ما مقدس است،نزد آنها كفر آميز و زشت است و هر چه نزد آنها محترم‏ و مجاز است،نزد ما تنفرانگيز و نارواست. وى در كتاب خود«در جايى كه سخن از تبعيد 4000 برده آزاد شده (متهم به داشتن افكار خرافى مصرى و يهودى) به جزيره سارانى در ميان است مى‏گويد:اگر آب و هواى ناسالم آن‏ سرزمين موجب مرگ آن‏ها شود،فقدان ناچيزى است.» چنين برخوردى،نتايجى را در برداشته كه بسيارى از غير يهوديان نيز اسير آن شده‏اند و ناخود آگاه كلمه جهود و يهودى،در ذهنشان همسان با كلماتى ناخوشايند با بار منفى است.و در ميان بزرگان تاريخ هم،كم نبوده‏اند كسانى كه با اين انگيزه خو كرده و متاثر از آن بوده‏اند؛افرادى‏ نظير ناپلئون كه در خصوص آنان مى‏گويد: اين يهودى‏ها مثل آفات موذى كشاورزى و كرم‏هاى صد پاى درختى هستند كه‏ بالاخره فرانسه مرا خواهند بلعيد. بايد صرف نظر از احساسات درست يا نادرست نسبت به يهود و يهوديت،علت يهود ستيزى‏ كه عمدتا توسط خود يهوديان در محاق تاريكى و غفلت نگه داشته شده است،بررسى و شناسايى شود.


ريشه‏هاى يهود ستيزى

بسيارى از پژوهشگران يهودى و غير يهودى از قبيل برنارد لازار ،آبا ابان ،هانا آرنت ،روژه‏ گارودى ،فرانسوا دوفونتت ،ژول ايساك ،بلومن كرانتس ،ايكور پولياكف ،لووسكى، ويل دورانت ،حميد عنايت و...به بازشناسى ريشه‏اى يهود ستيزى توجه داشته‏اند.

آبا ابان سياستمدار و نظريه پرداز معروف اسرائيلى در كتاب خود تحت عنوان«قوم من تاريخ‏ بنى اسرائيل»بخشى را به يهود ستيزى اختصاص داده است.وى در آن مجموعه بر آن است كه دو دليل را به عنوان ريشه‏هاى يهودستيزى معرفى نمايد.دليل و يا عامل اول،موضوعى تحت‏ عنوان«خون براى فطير مقدس»است.و دومين دليل مقاوله نامه‏ها يا همان پروتكل‏هاىدانشوران صهيون است. برنارد لازار در كتاب معروف و مفصل خود تحت عنوان«يهود ستيزى،تاريخ و دلايل آن» كه‏ بعد از جريانات مربوط به قضيه دريفوس در اواخر قرن نوزدهم به نگارش در آمد،معتقد است‏ كه سه نوع يهود ستيزى وجود دارد:يهود ستيزى مسيحى،يهود ستيزى اقتصادى،يهود ستيزى‏ نژادى.و طبق همين الگو،دشمنى غير يهوديان با يهوديان را به دشمنى مذهبى،دشمنى‏ اجتماعى،دشمنى نژادى،دشمنى ملى،دشمنى فكرى و اخلاقى تقسيم بندى مى‏كند و كتاب‏ خود را بر همين اساس با يك سير تاريخى از دوره باستان تا انقلاب فرانسه به نگارش در آورده و دشمنى‏هاى مذكور را در اين سير تاريخى مورد توجه و بررسى و ريشه‏يابى قرار مى‏دهد. فرانسوا دوفونتت،دلايل يهود ستيزى را با خاستگاهى اروپايى در چهار سرفصل عمده بيان‏ مى‏كند:اول مصلوب كردن حضرت عيسى عليه السلام با خيانت يهوديان.دوم منع زناشويى زن مسيحى‏ با مرد يهودى و بالعكس و آن هم به دليل بيم از پيدايش تمايلات روحانى عليه مسيحيت.سوم‏ انجام مراسم دينى همچون رسم نواختن بر گوش يك يهودى در روز عيد قيام مسيح در شهر تولوز.چهارم افتراى قتل طى مراسم دينى مرحوم دكتر عنايت نيز در كتاب«اسلام و سوسياليسم در مصر و سه گفتار ديگر»،گفتارى را به يهود آزارى در 22 صفحه اختصاص داده است.او ريشه‏هاى يهود آزارى را ابتدا اتهام به‏ يهوديان در مورد مصلوب كردن حضرت عيسى و سپس سرمايه‏پرستى آن‏ها با در دست داشتن‏ حربه ربا مى‏داند. دلايل يهود ستيزى از ديد ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن از جامعيت بيشترى برخوردار است.وى هفت دليل براى يهود ستيزى بر مى‏شمارد: 1-دلايل و عقايد دينى (عقايد دينى يهوديان و غير يهوديان) ؛ 2-دلايل نژادى؛ 3-آئين قربانى مقدس و يا همان خون براى فطير مقدس؛ 4-رقابت‏هاى اقتصادى و رباخوارى يهوديان؛ 5-ملى گرايى مسيحيان و مقاومت يهوديان؛ 6-مرگ سياه يا طاعون و نقش يهود در شيوع آن؛ 7-انكيزيسيون يا تفتيش عقايد (عمدتا در اسپانيا) . حال با استفاده از نقطه نظرات مورخين و نظريه پردازان مذكور،دلايل و ريشه‏هاى يهود ستيزى را مى‏توان به سه دسته تقسيم كرد.


1-دلايل اعتقادى‏ 2- دلايل رفتارى يهوديان‏ 3- دلايل سياسى‏



قسمت اول هنوز ادامه دارد.....

ادامه قسمت یک....

دلايل اعتقادى

‏ الف:مسيحيت و يهوديت‏....
ب:تعاليم و اعتقادات تلمودى‏...
ج:نظريه قوم يا نژاد برگزيده‏.....
د:خون براى فطير مقدس....

‏ الف:مسيحيت و يهوديت‏

يهوديان با تفاخر به سابقه توحيد و يكتاپرستى خود و بنا بر نظر كاپلان،خاخام معروف‏ يهودى«تنها به علت مخالفتى كه با شرك يونانيان از خود نشان دادند خويشتن را به گونه‏اى از دنياى متمدن روزگار خويش خارج كردند» بدين معنى كه با ابراز عقايد خود و تاكيد بر آن، مخالفت اقوام و ملل ديگر را عليه خود برانگيختند.

آبا ابان در اين مورد معتقد است: يهودى‏ها طى تاريخ طولانى خود بكرات طعم تلخ تعدى و بى‏مهرى ملل دنيا را چشيده بودند.براى چه؟براى اينكه از ديانت اجدادى خويش دست بر نمى‏داشتند.

ديده شده بود اغلب آنها تا پاى مرگ از ايمان خود چشم پوشى نكرده و مرگ را در مقابل حفظ ايمان خود بجان خريده بودند. و از همين روست كه هانا آرنت،ريشه‏يابى در يهوديت ستيزى و نه يهود ستيزى را در اعتقادات موحدانه يهود در مقابل مشركين،در تمام اعصار مى‏داند و اين گونه نتيجه مى‏گيرد كه‏ چون اقوام معارض با دين يهود توانايى مقابله و يا همسويى با آن را نداشتند با پيروان يهوديت نيز به مخالفت پرداختند و يهود ستيزى نيز بوجود آمد. دايرة المعارف بريتانيكا نيز در تكميل اين مفهوم مى‏نويسد: از گذشته‏هاى دور اختلافات مذهبى اولين اصل يهود ستيزى بوده است.در دوران‏ رواج فرهنگ يونانى-يهودى،به طور مثال تفكيك اجتماعى يهوديان و امتناع آنان از پذيرش پرستش خدايان از سوى مردمان به خصوص در قرون قبل از ميلاد،سبب‏ بيزارى در ميان بى‏دينان شد. در جاى ديگر فرويد نيز به ريشه يابى يهود ستيزى با تأكيد و توجه به تفكرات موحدانه يهود تاكيد مى‏ورزد. با مرور اين اظهار نظرها،به ويژه از سوى معتقدين،اين تصور ايجاد مى‏شود كه اين رويه‏ يهوديت بسيار هم ممدوح و پسنديده است چرا كه تكيه بر اعتقادات متضمن بقاى واقعى يك‏ فرهنگ و يا تمدن است.

اما زمانى كه حضرت مسيح عليه السلام از سوى خداوند به رسالت مبعوث شدند و عليرغم اينكه‏ يهوديان به تكامل تدريجى اديان و حتى وعده ظهور دينى كامل‏تر وقوف داشتند،ولى همان‏ موضعى را اتخاذ كردند كه در مقابل مشركين.«از ديدگاه يهوديان اصيل،آيين مسيحيان همچون‏ مرتدان و دين مسيح به منزله آيينى بود كه از تحريف يهوديت به وجود آمده باشد.» و به همين‏ دليل نه تنها از رسالت حضرت عيسى عليه السلام استقبال نكردند بلكه تا جايى كه مى‏توانستند،با توطئه‏هاى متعدد،اين دين جديد را براى اضمحلال قطعى مشايعت كردند.

جان ناس در كتاب معروف خود به نام«تاريخ جامع اديان»نيز رابطه يهود و مسيحيت را از همان ابتدا خصمانه معرفى مى‏كند و به همين دليل تمام كوشش‏هاى به كار گرفته شده جهت‏ تقريب آنان را بدون نتيجه مثبت ارزيابى مى‏نمايد. يقينا اين روابط خصمانه حاصل تنفرى بود كه طى قرون متمادى ميان اين دو وجود داشته‏ است.بنابر نقل دورانت: بى‏شك علت نافذ و دايمى اين تنفر تضاد شديدى بود كه در ميان عقايد دينى آنها وجود داشت.يهوديت براى اصول عقايد مسيحيت مدعى و محكى جاودانى بود. در واقع يهوديان با نفى تعاليم حضرت مسيح عليه السلام كه بر پايه محبت و گذشت در ميان تمام‏ انسان‏هاى جهان بود،اين تنفر ابدى را در ميان پيروان دو نحله اعتقادى غرس كردند.و به همين‏ دليل هم«حضرت مسيح نيز آنها و كاهنانشان را در هيكل سليمان و قدس سرزنش كرد و آنها را با صفاتى ننگ‏آور مانند:فرزندان كشندگان پيامبران و مارهاى فرزندان افعى،توصيف نمود.» به اين علت،به اعتقاد مسحييان ضديت يهوديان با حضرت مسيح عليه السلام نهايتا منجر به تصليب‏ حضرت عيسى عليه السلام گشت و داغ ننگ خيانتى از اين رهگذر را تا ابد بر پيشانى يهوديان گذاشت.

مرحوم حميد عنايت نيز مهمترين عامل تخاصم ميان يهوديان و مسيحيان را موضوع‏ تصليب حضرت عيسى عليه السلام مى‏داند و بنابر اعتقاد مسيحيان بيان مى‏دارد كه: يهوديان در آزار عيسى‏[عليه السلام‏]با روميان همداستان شدند و تصميم به دستگيرى و تكفير عيسى‏[عليه السلام‏]نيز از جانب سنهدرين 5 يعنى شوراى ريش سفيدان اسرائيل‏ گرفته شد و از روى همين تصميم بود كه پونطيوس پيلاطوس حاكم رومى‏ فلسطين به كشتن عيسى‏[عليه السلام‏]فرمان داد در بعضى منابع از شور و اشتياق فراوان يهوديان در تحريك پونطيوس پيلاطوس براى‏ تصليب حضرت عيسى عليه السلام سخن به ميان آمده است. جالب اينجاست كه اسرائيل شاهاك يهودى با استناد به تلمود بر محكوم شدن مسيح در يك‏ دادگاه خاخامى حقيقى به جرم بت پرستى و تحريك يهوديان به بت پرستى و ناسزاگويى،صحه‏ گذارده و نهايتا مصلوب شدن ايشان را تاييد مى‏كند.در واقع همگى منابع يهودى كلاسيك كه از اعدام او خبر مى‏دهند،مسئوليت آن را با غرور به عهده مى‏گيرند و از آن شادمانى مى‏كنند. اقدام يهوديان در فراهم نمودن زمينه‏هاى تكفير حضرت مسيح عليه السلام به اينجا ختم نشد و به‏ خيانت آنها در ارائه اطلاعات از محل اختفاى ايشان منجر شد.اين وظيفه،را فردى يهودى به نام‏ يهودا اسخريوطى (جوداس اسكاريوت) برعهده گرفت.طبق روايات اناجيل وى«يكى از 12 حوارى (شاگرد) عيسى مسيح‏[عليه السلام بود كه...]به شوراى سنهدرين گزارش داد و نگهبانان معبد سليمان كه نيروى انتظامى و بازوى اجرايى سنهدرين بودند،عيسى عليه السلام را دستگير كرده و به‏ محل اجلاس كاهنان و حاخام‏هاى يهودى بردند.» و اين در حالى بود كه حضرت مسيح از قبل‏ نسبت به اين خيانت اطلاع داشته و در هنگام آخرين شام،يهودا اسخريوطى را آشكارا متهم‏ ساخت. شخصيت يهودا اسخريوطى با شخصيت نمونه‏وار«يهودى»در فرهنگ اروپايى‏ انطباق دارد؛او مسئول امور مالى مسيحيان است،به سرقت وجوه بيت المال دست‏ مى‏زند و در ازاى 30 سكه نقره عيسى‏[عليه السلام‏]را به روحانيون يهودى مى‏فروشد.[...]در متون پايه‏اى مسيحيت،يهودا اسخر يوطى،شخصيتى پليد شناخته مى‏شود و نمادى از يهوديت و نام او مترادف با يهودى (جودائيوس) است.در اساطير دينى‏ مسيحى،تثليث شيطان-يهودى-يهودا اسخر يوطى،نماد شر به شمار مى‏رود.

چنانكه خواهيم ديد تا سده نوزدهم ميلادى و حتى در آثار ماركس يهودى تبار نيز واژه يهودى چنين معنايى دارد.به همين دليل،يهوديان از زمان استقرار جدى‏ در سرزمين‏هاى درون قاره اروپا خود را اسرائيلى يا عبرانى‏[و در ايران،كليمى و نه‏ يهودى‏]مى‏خواندند. جبهه گيرى يهوديت و مسيحيت عليه يكديگر را مى‏توان با مرور بر متون دينى آنان به دقت‏ دريافت.آنها براى مصون ماندن از ضربه طرف مقابل همواره يكديگر را متهم و چهره يكديگر را مخدوش كرده‏اند.كه البته بسيارى بر اين عقيده‏اند كه تلمود در اين مسير گوى سبقت را از كتب‏ مسيحى ربوده است.ويل دورانت در همين مورد خاطرنشان مى‏سازد: هر گونه تنظيم و تدوين قوانين يهود،مبتنى بر كتاب دينى تلمود بود[...]در قسمتى‏ از تلمود،كه بيشتر جنبه ادبى و روايتى داشت و به نام هگادا خوانده شده است، جملاتى يافت مى‏شدند كه برخى از عقايد مسيحيان را مورد تمسخر قرار مى‏دادند. اسرائيل شاهاك نيز در كتاب خود بخشى را به تلمود و فرامين آن اختصاص مى‏دهد.وى‏ مى‏نويسد:«چاپ نخست مقررات كامل قانون تلموذى-ميشنه تورا از ابن ميمون-بدون‏ كوچكترين حذف،در رم در 1480 در دوره سيكست چهارم،پاپى كه از نظر سياسى بسيار فعال، اما دائما در مضيقه پولى بود،منتشر گرديد،اين اثر پر از توهين آميزترين احكام در قبال همگى‏ بيگانگان بود،و نيز حملات خشن بسيار روشن عليه مسيحيت و شخص عيسى مسيح‏[عليه السلام‏].» و حتى در بعضى از فرازهاى آن«علاوه بر يك رشته اتهامات جنسى ركيك عليه عيسى‏ مسيح‏[عليه السلام‏]،مى‏گويد كه كيفر او در دوزخ اينست كه در حمامى از مدفوع جوشان افكنده شود.» در جاى ديگر«به يهوديان فرمان مى‏دهد كه هر نسخه از عهد جديد را كه به دست آنان مى‏افتد، بسوزانند و در صورت امكان به طور علنى.»

شاهاك مدعى تداوم اين حكم تا حال حاضر است و ذكر مى‏كند: در روز 23 مارس 1980 صدها نسخه از عهد جديد علنا و طى مراسمى در اورشليم‏ و تحت نظارت عاليه«يادلعاخيم»سوزانده شد؛اين سازمان مذهبى از كمك مالى‏ وزير مذاهب اسرائيل بهره‏مند مى‏گردد. برنارد لويس پژوهشگر معاصر فرانسوى يهودى در كتاب«سامى‏ها و ضد سامى‏ها» مى‏نويسد كه آيزنمنجر پژوهشگر زبان‏هاى شرقى در آلمان نيز پس از مطالعه تلمود،در كتاب‏ دو جلدى خود در همين راستا معتقد است كه زير بناى دشمنى با مسيحيت را مى‏توان در همين‏ كتاب يافت. در مقابل تلمود،كتاب مذهبى مسيحيان نيز جايگاهى نه چندان زيربنايى در خلق تفكر ضد يهودى از دير باز تاكنون داشته است و در اين ميان عهد جديد از كتاب مقدس حائز اهميت‏ بيشترى است.

[اين كتاب‏]تأثيرى فراوان در ايجاد نفرت از يهوديان در ديگر ملل بر جاى گذاشت‏ چون كتاب مقدس،يكى از پرتيراژترين و موثرترين كتابها در جهان محسوب‏ مى‏شود.در اين كتاب مطالب فراوانى درباره مسئوليت يهوديان در به دار آويختن‏ حضرت مسيح‏[عليه السلام‏]و نيز درباره گناهان و خطاها و دورى آنها از تعاليم استوار دينى‏ و عدم توجهشان به پروردگار و احكام و قوانين او آمده است. پاپ‏هاى مسيحى نيز با استناد به همين موارد با صدور احكام و خطابه‏هاى آتشين مواضع‏ ضد يهودى را در جوامع مسيحى،شديدا تقويت مى‏كردند.از جمله: اينوسنت سوم (1216-1161) بود كه مدت 18 سال‏[...]مقام پاپى داشت‏[...]وى‏ در سال 1215 چهارمين شوراى لاترانرا تحت استيلاى خويش تشكيل داد و قطعنامه‏هايى به تصويب رساند كه طى يكى از آنها گفته مى‏شد:يهوديان بايد به‏ مرتبه پست بردگان تنزل داده شوند.زيرا به مسيح ايمان نياورده‏اند.نسبت به‏ ميزبانان خود بى‏حرمتند و كودكان مسيحى را در مراسم دينى خود مى‏كشند و از خون ايشان فطير مى‏سازند.

در زمان كنستانتين در قرن چهارم اولين سياست ضد يهودى در مقام حكومتى وضع‏ گرديد. و فعاليت‏هاى ضد يهودى گسترش وسيعترى يافت و نهايتا منجر به تهاجم به خانه‏ يهوديان شد.و هزاران نسخه تلمود به دست مردم افتاد و در رم،بولونيا،راوانا،فرارا،پادوا،و نيز مانتوا،شعله‏هاى آتش از كتاب‏هاى يهوديان به هوا برخاست. در واقع جايى كه مسيحيت بخشى از هويت ملى تاريخى مردمى مى‏شد،يهود ستيزى‏ زمينه رشد داشت.همچون جنوب آمريكا با حضور جنبش‏هاى دست راستى مثل جان پيرچ و كوكلوس كلانها و يا در بعضى از كشورهاى كاتوليك نشين اروپاى معاصر همچون«فرانسه كه‏ مى‏توان نمونه‏اى از آنرا در بيان ناكه نماينده مجلس فرانسه در سال 1895 دريافت،كه مى‏گويد: اگر ضد سامى بودن تنها عبارت از اين باشد كه عقايد اصولى و پندارهاى حاكم بر دين‏ يهود مورد بحث و انكار قرار گيرد،من با كمال صراحت اعلام مى‏كنم كه خود من يك‏ ضد سامى هستم. يهوديت با اين تصوير با سابقه از دشمنى صريح با دنياى مسيحى كه حداقل از حيث نفوس‏ برتر از آن است،امكان حضور قوى نخواهد داشت فلذا رهبران و علماى متجدد يهودى،به همراه‏ بعضى از سياستمداران كه اهداف خاصى از يهوديت منحرف از شريعت حضرت موسى عليه السلام را پى جويى مى‏كردند،به تكاپوى جديدى دست يازيدند تا از آن طريق جونازيباى موجود را به نفع‏ خود تغيير داده و اتهامات مطرح را موهوم و يا با قصد و غرض تلقى و تبليغ نمايند.

مهمترين اتهام،تبانى و دست داشتن يهود در مصلوب نمودن حضرت عيسى عليه السلام بود كه در بسيارى از موارد به عنوان ريشه اصلى ضديت با يهوديان ارزيابى مى‏شد.و يهوديان به دو طريق‏ در مقام توجيه و تحريف اصل اتهام بر آمدند.

ادامه دارد....

ادامه....


نخست با طرح مباحث تاريخى و اثبات عدم دست داشتن يهوديان در تصليب حضرت‏ مسيح عليه السلام،اقدامات همه جانبه‏اى را انجام دادند،در حالى كه نه ادله قوى داشتند و نه قادر به‏ امحاء اسناد موجود در تلمود بودند.شيرين دخت دقيقيان با اشاره به كتاب«يهودا،خائن يا دوست عيسى»اثر پروفسور كلاسن،«چكيده نظريه‏هاى»كلاسن را اين گونه بازگو مى‏كند:
در مورد يهودا اسكاريوتى (با تلفظ عربى اسخريوتى) تاريخ جعلى درست شده است‏ زيرا نام اين حوارى عيسى از قضا نام كلى يهوديان را به ياد مى‏آورد و با تخريب اين‏ شخصيت از سوى روميان،دشمنى يهود و مسيحيت اسطوره‏اى شده است.كلاسن‏ بحث واژه شناسانه را كليد راه‏يابى به حقيقت رويدادها در انجيل قرار مى‏دهد.واژه‏ يونانى‏ paradidomi به معناى تسليم كردن كليد شهر مغلوب است و تنها امروز خيانت معنا مى‏شود.كلاسن بر آن است كه هيچ نمونه‏اى در متون يونانى كلاسيك و نيز يونانى به قلم يوسفوس و معاصر انجيلها وجود ندارد كه در آن اين واژه معناى‏ خيانت بدهد.چهل و چهار بار اين واژه در مورد يهودا تكرار شده است.در كتاب‏ مقدسى كه به دستور شاه جيمز ترجمه شد،اين واژه همه جا غير از چهار بار معادل‏ betrayيا خيانت برگردان شده است.به گمان كلاسن اين برگردان نادرست،اين نظر را كه يهودا خائن بود،تقويت كرده است. البته استدلال‏هاى ديگرى نيز براى تطهير چهره يهود از اين اتهام بافته شده كه از حوصله‏ اين مقال خارج است.

روش ديگر كه به همين منظور به كار گرفته شد،بحث و محاجه با علماى مسيحى و فشار بر آنها بود تا آنها با استفاده از موقعيت خود،يهوديان را از اين اتهام مبرا جلوه داده حكم تبرئه آنها را صادر كنند و بالاخره هم به اين موفقيت نائل آمدند به طورى كه: در 1962 پاپ جان بيست و سوم پس از مناظره با پروفسور آبراهام هشل اعلام كرد كه چون به صليب كشيدن عيسى براى تكميل نقشه خدا براى نجات بشر لازم بوده‏ است،همه كسانى كه از ديدگاه انجيل‏ها در اين كار مسئولند،هيچ جنايتى نكرده‏اند و خودشان،هم ميهنان و هم مذهبانشان همگى وسيله مشيت الهى بوده‏اند. در سال 1996 در عين ناباورى و عليرغم دست داشتن يهوديان در آن تبانى به اصطلاح‏ مشيت گونه،پاپ اعلام كرد:«يهوديان مسئول قتل حضرت عيسى‏[عليه السلام‏]نبوده‏اند.

مرحوم حميد عنايت،جريان تبرئه و يا كمرنگ كردن نقش يهود در تصليب حضرت‏ عيسى عليه السلام را به گونه‏اى ديگر بيان مى‏كند: اروپائيانى كه از تبهكارى‏هاى هيتلر به شرم آمدند و به فكر چاره جوئى براى‏ پيشگيرى از نظائر آن افتادند،يكى از راههاى پايان دادن به مسلك دشمنى با يهود را تبرئه يهوديان از گناه همدستى در خدا كشى‏deicideدانستند.در نتيجه چنين‏ چاره جوئيهايى بود كه در دومين شوراى واتيكان كه در نوامبر سال 1964 براى‏ اصلاح روش و بينش كليساى كاتوليك و تعيين خطمشى آن در جهان امروز برگزار شد.معافيت يهوديان از مسئوليت جمعى در مصلوب كردن عيسى در ضمن‏ اعلاميه‏اى راجع به رابطه كليساى كاتوليك با مذاهب غير مسيحى با 1651 رأى‏ موافق و 142 رأى موافق مشروط و 99 رأى مخالف به تصويب رسيد.بيشتر مخالفت‏ها از جانب اعراب مسيحى صورت گرفت.و شدتش چنان بود كه انتشار اعلاميه تا اكتبر سال بعد به تعويق افتاد.

ب:تعاليم و اعتقادات تلمودى‏

تلمود به عنوان يكى از منابع مهم،تفسيرى از تعاليم،عقايد،آداب و احكام يهوديت است كه‏ همواره مرجع يهوديان در تمام اعصار بوده و هست.اين كتاب از دو بخش ميشناه (متن اصلى) و گمارا (شرح متن اصلى) تشكيل شده است.ميشناه بين سالهاى 190 تا 200 پس از ميلاد،يعنى‏ حدود يك قرن پس از ويران شدن هيكل توسط تيتوس رومى بوسيله يهودا هاناسى جمع آورى‏ شد.گمارا نيز دو نوع است گماراى اورشليم كه در سال 400 و گماراى بابل كه در سال 500 جمع آورى و تدوين شد.
صرفنظر از مباحثى كه مربوط به شكل تلمود مى‏شود و اتفاقا اطلاع از آن هم ضرورى است، در اين مقال مى‏خواهيم به محتواى تلمود به عنوان منبعى كه عامل بسيارى از كينه‏توزى‏ها و نفرت‏ها شده،نظرى هر چند مختصر بيافكنيم تا شايد ريشه مهم و اساسى يهود ستيزى در بعد اعتقادى آن را دريابيم.

در سال 1888 ميلادى مطبوعات (مجله) مينروه روايت جالبى را از يك مطلب‏ مربوط به نتايج حاصل از فعاليت‏هاى يك كميته تحقيق كه در سال 1240 ميلادى‏ به دستور سن لويى پادشاه فرانسه تشكيل شده بود چاپ كرد كه هرگز مورد ابطال‏ قرار نگرفت.پادشاه وقت فرانسه خواسته بود بداند كه چرا يهوديان تا آن حد در فرانسه منفور هستند؟بدين منظور وى يك دادگاه سلطنتى به رياست شخص‏ خويش افتتاح كرد.كتاب تلمود،توسط يك نفر يهودى مسيحى شده كه زبان عبرى‏ را خوب سخن مى‏گفت،در معرض قضاوت دادگاه قرار گرفت.براى روشن شدن‏ اصالت و اعتبار متون دينى تلمود،دادگاه از جچيل،خاخام پاريس به همراه دو خاخام ديگر به نامهاى يهودا سموئيل،و ژاكوب كه دومى از خطباى مشهور فرانسه و اسپانيا بود،دعوت به عمل آورد تا در جلسات شركت كنند.پادشاه منصف فرانسه‏ سعى كرد تا بيشترى تمهيدات را تدارك ببيند كه خاخام‏هاى نام برده بتوانند به‏ راحتى از تلمود دفاع كنند و اصالت و اعتبار متون تلمودى را در محضر جلسه اثبات‏ نمايند.على رغم همه اينها،دادگاه اجبارا به اين نتيجه رسيد كه قوانين تلمودى‏ مخالف و بلكه منافى و ناسازگار با هر گونه نظم اجتماعى است،و اين مطلب منحصر به جوامع مسيحى نبود،بلكه در مورد هر اجتماع غير يهودى مصداق داشت.در اثر همين تحقيقات بود كه آن دادگاه بدين نتيجه رسيد كه تلمود نه تنها مكررا مريم‏ مقدس را مورد اهانت قرار مى‏داد،بلكه حتى شك به وجود مى‏آورد كه حضرت‏ عيسى عليه السلام از يك مادر باكره به دنيا آمده است و جسارت را تا جايى پيش مى‏برد كه‏ مى‏گفت عيسى عليه السلام فرزند سربازى به نام پاندارا و زنى بدكاره بود.مسيحيان وقتى‏ شنيدند كه خاخام‏هاى دعوت شده رأى بر صحت اين سخنان ترجمه شده از روى‏ تلمود مى‏دهند شگفت زده شدند.سن لويى،پادشاه فرانسه،در اثر رأى نهايى اين‏ دادگاه تحقيق و تفحص،فرمان داد كه كتاب تلمود را به كلى بسوزانند.

با شنيدن اين روايت يقينا،كنجكاوى براى اطلاع از محتواى تلمود بيشتر خواهد شد و اين كه‏ چطور ممكن است از متون دينى يك قوم همچون يهوديت،نفرت برون تراود و اقوام و امم ديگر را از خود براند.مسلما در ابتدا بايد بدانيم كه ديدگاه يهوديان در خصوص اقوام و ملل ديگر چيست و چطور شده است كه غير يهوديان نسبت به يهوديان داراى اين تنفر شديد هستند.
جنتيل يا گوئيم واژگانى هستند كه مى‏توان معناى غير يهودى و يا بيگانه را بدان اطلاق‏ نمود و اين واژه از لغات محورى در ايجاد اين تنفر است.يهوديان در فرهنگ و عقيده منحرف از شريعت حضرت موسى عليه السلام،بجاى اينكه خود را معتقد به دين موسوى بدانند،خود را از نژاد و خون يهودى مى‏دانند.مقدم بودن نژاد بر دين و مذهب در اين قوم باعث شده است كه آنان‏ هيچ كس را به دين خود دعوت نكنند،و كسى را يهودى بدانند كه مادرى يهودى داشته باشد.از همين رو«در موارد متعددى واژه‏هاى كلى از قبيل«همانند تو»،«بيگانه»،يا حتى«انسان»به‏ معنايى انحصار طلبانه و قوم گرايانه گرفته شده‏اند.» در اين دايره هر كسى كه داراى نژادى غير يهودى باشد به وى جنتيل يا گوئيم گفته مى‏شود و همين واژه كافى است تا كوهى از تبعيضات نژادى ناروا،در لفافه‏اى از احكام مذهبى عليه‏ غير يهوديان به عنوان حيوانات انسان نما بار شود.كه در اين فرصت كوتاه فهرست‏وار بدان نظرى‏ مجمل خواهيم داشت.

ادامه دارد....

ادامه....

1-اسرائيل شاهاك مى‏گويد: مقامات هلاخايى بر سر اين ملاحظه كه واژه«بيگانگان» (gentils) در اين ديدگاه به‏ همگى غير يهوديان اشاره دارد به توافق رسيده‏اند. 2-به نوشته كتاب هاتانيا،كتاب مقدس جنبش هابادى از شاخه‏هاى قوى هاسيديسم،غير يهوديان مخلوقات شيطان هستند كه مطلقا هيچ چيز نيكويى نزد آنان يافت نمى‏شود.تفاوت‏ كيفى ميان يهوديان و غير يهوديان از مرحله جنينى وجود دارد. 3- بنابر حكم تلمود نجات يك غير يهودى افتاده در چاه جايز نمى‏باشد.و اما نيز او را در چاه‏ بيشتر فرو بردن نيز نبايد.

4-در جنگ زمانى كه لشكريان ما به يك يورش نهايى دست مى‏زنند.«هلاخا به آنها اجازه و فرمان مى‏دهد كه حتى از غير نظاميان خوب كشتار كنند،يعنى غير نظاميانى كه خود را چنين‏ جلوه مى‏دهند» 5-«يك يهودى تعبدگرا از همان اوان جوانى در چهارچوب مطالعات مقدس خويش‏ مى‏آموزد كه بيگانگان با سگان قابل مقايسه هستند،كه از آنها به نيكى ياد كردن گناه است.» 6-«نكته پذيرفته شده اين است كه در فريب بيگانگان به جاى مداواى آنان هيچ چيز قابل‏ سرزنش نيست،اگر اين كار خصومتى را بر نمى‏انگيزد» 7-دكتر مجاز نيست كه يك روز سبت [براى نجات يك بيگانه‏]با درشكه جابجا شود.مگر اينكه آوردن عذر و بهانه غير ممكن گردد.» 8-«حتى در برابر دستمزد نبايد به يك زن غير يهودى كه روز سبت در حال زايمان است يارى‏ رساند.از خصومت نيز نبايد بيمى به دل راه داد.حتى زمانى كه با چنين كمكى بى‏حرمتى به‏ سبت در كار نباشد.» 9-«اگر ديده شود كه يك كشتى كه يهوديانى را حمل مى‏كند،در خطر است،وظيفه هر كسى‏ است كه سبت را بخاطر نجات او نقض نمايد.با اين وجود بنابر تفسيرى از خاخام عاكيوا ايگر (متوفى به سال 1873) ،اين قاعده فقط زمانى اعتبار دارد كه بدانند كه يهوديان در عرشه كشتى‏ هستند.اما اگر از هويت مسافران چيزى دانسته نباشد،[سبت‏]نبايد نقض گردد.زيرا كه بيشتر آدمهاى دنيا از زمره بيگانگان و غير يهوديان هستند.بدين ترتيب از آنجا كه احتمال بسيار كمى‏ وجود دارد كه كسى از مسافران يهودى باشد،بايد گذاشت كه غرق شوند.» 10- يك طبيب يهودى نبايد يك بيمار غير يهودى را مداوا نمايد.ابن ميمون كه خود يك‏ طبيب مشهور بود،در اين زمينه بسيار صراحت دارد و مى‏گويد:«پس بدانيد و آگاه باشيد كه‏ مداواى يك بيگانه حتى در برابر دستمزد ممنوع است.[...]با اين وجود اگر از او هراس داريد يا اين كه از خصومت او مى‏ترسيد او را در برابر دستمزد مداوا كنيد. اما ممنوع است كه اين كار بى‏اجرت انجام گيرد» 11- يك يهودى نبايد از شرابى بنوشد كه يك بيگانه-سهمى-هر چه باشد-در ساختن آن‏ داشته است.از آن مهمتر،شراب در يك بطرى باز،حتى اگر كاملا توسط يهوديان ساخته شده‏ باشد،به محض آن كه بيگانه‏اى بطرى را لمس كند يا دستش را از فراز سر آن بگذراند به يكى از محرمات بدل مى‏گردد.» 12-«همچنين مجموعه‏اى از قواعد وجود دارند كه ستايش بيگانگان و اعمالشان را به هر نحو ممنوع مى‏سازند.» 13-«يهودى مومن كه از برابر گورستانى مى‏گذرد،بايد ورد لعنت بر زبان آورد اگر مردگان‏ بيگانه‏اند.و ورد رحمت اگر گورستان يهوديان در ميان است» 14-«تلموذ بر يهوديى كه از نزديك مسكنى كه غير يهوديان در آن سكونت دارند مى‏گذرد مقرر مى‏دارد كه از خداوند ويرانى آن خانه را طلب نمايد و اگر اين خانه ويران است،خداوند را به‏ خاطر انتقامجوييش شكرگزارى كند.» 15-«تلموذ و تمامى مقامات خاخامى قديمى نه تنها صاحب شى‏ء گمشده يك بيگانه را مجاز مى‏شمارند،بلكه قاطعانه باز گرداندن آن را ممنوع مى‏نمايند»

16-«بنابر دانشنامه تلموذى آن كس كه با زن يك بيگانه روابط جسمانى دارد،مستوجب‏ مجازات مرگ نيست.» 17-«نمى‏توان روابط جنسى ميان يك مرد يهودى و يك زن غير يهودى را زنا توصيف كرد.بنا بر تلموذ،چنين روابطى از گناه حيوانيت ناشى مى‏گردند. (به همين دليل،در كل فرض مى‏شود كه بيگانگان پدرشان معلوم نيست» 18-«بيگانگان كه (طبق هلاخا) دروغگويان مادرزاد هستند،گواهى‏شان در برابر يك دادگاه‏ خاخامى هيچ ارزشى ندارد.در اين زمينه موقعيت آنان همانند زنان،بردگان و صغيران يهودى‏ است؛در عمل حتى بدتر است.» 19-«تلموذ هر نوع هبه‏اى را به يك بيگانه اكيدا ممنوع مى‏نمايد.» 20-«شولهان عاروخ به صراحت بسيار مى‏گويد.دزدى كيفى (همراه با خشونت) اكيدا ممنوع است اگر قربانى يهودى باشد.اما همان عمل چون به دست يك يهودى،به زيان بيگانه‏اى‏ انجام گردد به راستى ممنوع نيست.مگر در اوضاع و احوال خاصى،مثلا زمانى كه بيگانگان تحت‏ فرمانروايى ما نيستند»؛اما مجاز است«وقتى كه آنان تحت فرمانروايى ما هستند». با رويت 20 بند مذكور كه بنا بر نظر افرادى همچون پوپر،به يك تجديد نظر صادقانه در فكر يهودى نسبت به غير يهودى نياز است. 5 تصويرى از چهره يهود در ذهن متبادر مى‏شود كه‏ ممكن است در بعضى از موارد با واقعيات تطابق نداشته باشد.اسرائيل شاهاك يهودى در كتاب‏ خود به اين استثنائات نيز توجه مى‏دهد و خاطرنشان مى‏سازد كه رعايت همين استثناء در بسيارى از موارد ضامن بقاى يهوديت در تمام اعصار بوده است و آن هم به دو دليل: 1-احكام سخت عليه غير يهوديان تنها در صورتى معلق مى‏ماند كه سودى بيشتر از اعمال‏ احكام،نصيب يهوديان شود.اين اصل را مى‏توان در كتاب«تاريخ يهود،مذهب يهود»به عينه‏ مشاهده كرد.

لوئيس مارشالكو در تأييد نظر مذكور در كتاب«فاتحين جهانى»مى‏گويد: يكى ديگر از حربه‏هاى بى‏نهايت موثر يك نفر يهودى،توانمندى وى،مانند يك فرد دمدمى مزاج و متلون،در پذيرش رنگ محيط پيرامون خويش است.نام برده در فرانسه،مجارستان،انگلستان و يا هر جاى ديگرى كه باشد،در زمينه محيط بومى‏ آنجا ادغام مى‏شود.اما عليرغم اين كه وى در انگلستان همانند يك جنتلمن (آقاى) انگليسى و در آمريكا نيز مانند يك يانكى واقعى به نظر مى‏آيد،اين مطلب صرفا نقاب دروغينى بيش نيست و كارى حساب شده براى دفاع از منافع خويش و همچنين كسب پيروزى است.

2-در صورتى كه خطرى متوجه يهوديان شود و خصومت غير يهوديان را عليه يهوديان‏ برانگيزد،حكم تلمودى معلق مى‏ماند.

و به همين دلايل و با رعايت همين استثنائات است كه مثلا در آمريكا شاهد،حمايت عده‏اى‏ يهودى سرشناس همچون آبراهام هشل از نهضت مارتين لوتر كينگ هستيم.در حاليكه چگونه‏ مى‏توان با حمايت از سياهان از حقوق فلسطينيان حتى حقوق فردى اوليه‏شان به اين سادگى‏ گذشت. در واقع«منافع خاص يهوديان‏[به عنوان تنها انگيزه‏]به همان گونه كه براى‏ كمونيست‏هايى كه همين سياهان را حمايت مى‏كردند،هدف يك«بهره بردارى»سياسى از جماعت آفريقايى-آمريكايى بود،در مورد يهوديان،بنابر اين بود كه حمايت كور از اصل سياست‏ اسرائيل در خاورميانه به دست آورند.»

ج:نظريه قوم يا نژاد برگزيده‏

شايد بتوان جواب تمام سؤالاتى كه احيانا با خواندن عقايد تلمودى ايجاد مى‏شود و چرايى‏ چنين تفكرى را عليه غير يهوديان،در يك جمله خلاصه كرد.و آن اينكه«يهوديان خود را قوم‏ برگزيده مى‏دانند»و به همين دليل ديگران را نژاد پست قلمداد نموده،رفتارى متناسب با حيوانات با آنها دارند.

نژاد يا قوم برگزيده يكى ديگر از عوامل اصلى تضاد و تنفر غير يهوديان از يهوديان است كه‏ همواره در متون اعتقادى آنان يافت مى‏شود.

يهوديان خويشتن را بازماندگان طوايفى مى‏دانند كه در آغاز هزاره دوم پيش از ميلاد در جنوب بين النهرين سكنى داشتند و سپس به سرزمين كنعان مهاجرت كردند.

نسل‏هاى بعد به مصر كوچيدند.در مصر مقهور ستم فراعنه شدند و زندگى مشقت‏ بارى يافتند.در حوالى سال 1350 پيش از ميلاد،موسى عليه السلام دين خود را اعلام كرد كه برخلاف اديان بين النهرين و مصر و كنعان بر بنياد پرستش خداى يگانه استوار بود؛و در مهاجرتى معروف،ايشان را به سرزمين كنعان انتقال داد.بطور كامل در كنعان استقرار يافتند و در سالهاى پايانى هزاره دوم پيش از ميلاد نخستين دولت‏ خويش را در اين منطقه به پا كردند.[...]در آغاز عبرانى ناميده مى‏شدند و سپس‏ بنى اسرائيل،تنها از دوران تبعيد گروهى از بزرگان‏شان در بابل (539-598 پيش از ميلاد) به يهودى شهرت يافتند زيرا تبعيديان از قبيله يهودا بودند. آقاى عبد الله شهبازى در ادامه تاريخچه قوم يهود مى‏گويد: يهودا نماد دورويى و خدعه در ميان پسران يعقوب است.از سويى در ماجراى توطئه‏ برادران عليه جان يوسف نقش اصلى را به دست دارد.و از سوى ديگر در نزد يعقوب، ساير برادران را مقصر و خود را دوستدار يوسف و عامل نجات جان او جلوه مى‏دهد.

او با اين خدعه،سرانجام جانشين يوسف و فرمانرواى قوم بنى اسرائيل مى‏شود. شايد تبيين تفاوت و تمايز ميان بنى اسرائيل و يهودا،ظاهرا در راستاى هدف اين مقال‏ نگنجد،ولى براى بحث نژادگرايى يهوديان و تأثيرات ارثى متعاقب آن بسيار لازم است.شايد هم‏ بسيار لازم باشد كه بدانيم«در قرآن كريم نيز،ميان واژه‏هاى بنى اسرائيل و يهود تفاوتى محسوس‏ مى‏توان ديد.در قرآن،بنى اسرائيل به قوم پيامبرانى چون موسى عليه السلام اطلاق مى‏شود.» بدين‏ معنا كه رنگ و صبغه دينى در معرفى اين قوم بسيار محسوس است و در مقابل«يهوديان به شدت‏ ناسپاس و حريص بر دنيا،ربطى به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان يعقوب‏ ندارند» .كه لعن و نفرين خداوند بواسطه طغيانشان نصيب مى‏گردد و عاقبت به عنوان حزب‏ شيطان معرفى مى‏شوند در واقع همين يهوديان بودند كه«هفتاد پيغمبر در اول روز بكشتند و چندين زاهد برخاستند تا امر معروف كنند و ايشان را از قتل بازدارند و در آخر روز ايشان را نيز بكشتند.» يهوديان آغازگر انحراف به سمت دنيا و تمنيات دنيوى در رسالت راستين حضرت موسى‏ بودند و به همين دليل قوميت را به جاى دين و اعتقاد،محوريت بخشيدند.و پيامبران راستين‏ خداوند را نه به عنوان هدايتگر بلكه به عنوان پادشاهان و نماد قدرت و شوكت خويش‏ مى‏شمردند. و يقينا محدوده حكومتى يك پادشاه عليرغم يك پيامبر كه امتى را در بردارد،به‏ يك ملت و به معناى دقيق آن در يهوديت به قوم محدود مى‏شود.و آنچه اصالت مى‏يابد قوم يهود است و نه دين يهودى؛و يهودى آن است كه مادرش،يهودى باشد و نه اعتقادى لزوما به دين‏ يهوديت داشته باشد.و طبق نظر جاكوب كلاتكين «براى اينكه كسى جزء ملت يهود به شمار آيد،لازم نيست به دين يهوديت يا مفاهيم معنوى آن معتقد باشد» و اتفاقا اگر زمانى متوجه‏ شديم كه چرا يهوديان به تبليغ دين خود نمى‏پردازند،بايد به نكته‏اى كه گذشت،توجه نمود. و اما اين مسير انحرافى از كجا شروع مى‏شود و مايه تقويت فكرى آن از كجاست؟در اين مورد بسيارى از محققين،متون اعتقادى را مستمسك بسيار خوبى براى تحقق اين نيات مى‏دانند كه‏ فهرست‏وار بعضى از آنها را در عهد عتيق مرور مى‏كنيم.تا دريابيم كه چگونه انديشه قوم و يا ملت‏ برگزيده مسير عملى خود را پيموده است.

1-«شما منحصرا به خداوند،خدايتان تعلق داريد و او شما را از ميان قومهاى روى زمين‏ برگزيده است تا قوم خاص او باشيد.» 2-«خداوند امروز طبق وعده‏اش اعلام فرموده است كه شما قوم خاص او هستيد و بايد تمامى‏ قوانين او را اطاعت كنيد»

3-«او از بين تمام مردم روى زمين شما را انتخاب كرده است تا برگزيدگان او باشيد.شما كوچكترين قوم روى زمين بوديد.پس او شما را بسبب اينكه قومى بزرگتر از ساير قومها بوديد برنگزيد و محبت نكرد.بلكه به اين دليل كه شما را دوست داشت و مى‏خواست عهد خود را كه با پدرانتان بسته بود بجا آورد.به همين دليل است كه او را شما را با چنين قدرت و معجزات عجيب و بزرگى از بردگى در مصر رهانيد»

ادامه دارد....

ادامه....

4-«از ميان همه اقوام،شما قوم خاص من خواهيد بود،هر چند سراسر جهان مال من است.اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون كاهنان مرا خدمت خواهيد كرد.»

فرازهاى مذكور از عهد عتيق دست آويزهاى مناسبى براى يهوديان بود تا برگزيدگى نژادى را بر برگزيدگى ايمانى اولويت داده،اهداف دنيوى خود را پيجويى نمايند.و بدين وسيله ملى‏گرايى‏ در دين يهوديت را پى‏ريزى كرده نژاد را مايه تفاخر بر ديگران بدانند.و با استفاده از دستمايه‏هاى‏ توراتى نظريات صريح و آشكارى از برگزيدگى اين قوم عنوان نمايند كه نمونه‏هاى آن را مى‏توان‏ در انديشه ناهوم سوكولف ديد كه در اين مورد مى‏گويد:«در ميان ملل متمدن،يهوديان بى‏گمان‏ خالص‏ترين نژادند» و يا در كلام الى ويزل به اين نيت درونى يهوديان پى برد كه يهودى را از هر كس ديگرى به‏ انسانيت نزديكتر مى‏داند و يا در لسان خاخام آيزنبرگ :«انسان هر چه يهوديتر باشد انسانتر است.» همين مفهوم و تعبير را مى‏توان در اثر موسى هس با ايده‏هاى نژاد يهودى خالص‏ دريافت. موشه دايان نيز با اين مفهوم،سخنى دارد كه شنيدنى است.وى مى‏گويد: اگر كتاب كتاب‏ها يعنى توراتى هست؛و اگر قوم مقدسى هست؛سرزمين مقدسى نيز بايد باشد. در واقع شايد نتوان بهتر از اين اظهارات يافت كه چگونه دين ابزار مطامع سياسى شده است.

ويل دورانت در تاريخ تمدن،ملى گرايى را به عنوان نغمه‏اى مى‏داند كه به سرود نفرت عليه‏ يهوديان افزوده شد. همچنين«پروفسور كريستيان لاسن نخستين كسى بود كه در 1847 سامى نژادان را از بسيارى جنبه‏ها از نژاد آريا و ديگر نژادها بركنار شمرد» و نظرات مشخصى‏ نسبت به اين نژاد عنوان كرد كه عمدتا عكس العمل طبيعى كسانى است كه با داعيه‏هاى قوم‏ برگزيده روبرو هستند.وى اين نژاد را اين گونه معرفى مى‏كند:

از نظر مذهب انحصار طلب و گريزان از معاشرت،از نظر شعر و ادب طرفدار غزلسرايى‏ و آثار غنايى،از نظر ويژگى‏هاى روانى،دستخوش عواطف و احساسات،و از نظر اجتماعى،نافذ و محيط شناس و در كار بازرگانى هوشيار و غير قابل رقابت. رابرت فيورليخت در خصوص برگزيدگى قوم يهود مى‏گويد كه اين اعتقاد«به منظور توجيه‏ وجودشان به عنوان ملتى واحد و الهى كردن فتوحاتشان و به زانو در آوردن ملت‏هاى غير برگزيده‏ به كار گرفته شده است.» سومبارت نيز اين جدايى ميان يهوديان و اقوام ديگر را در ادعاى يهوديان به برگزيدگى خود مى‏داند كه نهايتا موجب تنفر از آنان شده و زمينه لازم براى فريب غير يهودى و چيرگى بر آن را فراهم مى‏نمايد كه البته تبعات منفى فراوانى را دامنگير يهوديان كرده است.و بسيارى همچون‏ اسرائيل شاهاك بر آن تصريح دارند كه اسطوره نوين نژاد يهودى مهمترين نشانه ظاهرى و مشخصه يهود ستيزى نوين است و يا مردخاى كاپلان«ايده ملت برگزيده را نوعى خودپسندى و عشق به خود تلقى كرده و معتقد است اين ايده يك ايده كثيف و نژادپرستانه است.» و در تاريخ‏ شاهد آن هستيم كه موجبات محدوديت براى يهوديان را فراهم نموده است.

عليرغم اين محدوديت،يهوديان موجوديت خود را با توجه به احكام صريح خود،حفظ كرده‏ و استمرار مى‏بخشيدند.بنا بر نظر صدوقيان«يهوديان بايد همرنگ مردم دنيا شوند». در حاليكه«هرگز در ملل و اقوام ديگر حل نخواهند شد و هرگز هم آداب و خلقيات غريبه‏ها را نخواهند پذيرفت.يك نفر يهودى،در هر موقعيتى يهودى باقى خواهد ماند» منتهى با بكارگيرى سلاح نفاق همچون دوره‏اى از تاريخ يهود در اسپانيا كه بسيارى از آنان در ظاهر به دين‏ مسيحيت گرويدند ولى همچنان بر آداب و عقايد خود در قرن پانزده استوار ماندند و به همين‏ دليل لقب مارانوس يا دروغين كيش را بر خود ضرب كردند. يهوديان عليرغم فشارهاى موجود با رفتار منافقانه خود توانستند در جوامع غير يهودى‏ خود را حفظ كنند و حتى در بسيارى از موارد از آميزش با اقوام ديگر پرهيز نمايند.هنگام‏ تشكيل حكومت جعلى خود نيز،قانونى را در سال 1953 به تصويب رساندند كه ازدواج بين‏ يهوديان و غير يهوديان را با استناد به فرازهايى از عهد عتيق ممنوع ساختند.

گتو

«بر اساس فرهنگهاى انگليسى،واژه گتو به احتمال زياد از ريشه ايتاليايى‏borghetto،مصغر borgo،است،به معناى محله يا كوى در يك شهر.اين كلمه در انگليسى‏boroughاست.كاربرد آن به مرور زمان متحول شده و سرانجام به محله‏هاى يهودى نشين كشورهاى اروپايى اختصاص‏ يافت.» همچنين در باب معنى اين واژه گفته شده كه مشتق از نام يك كارخانه ريخته گرى در ايتاليا است كه براى اولين بار در سال 1516 در منطقه ونتين براى تمركز يهوديان در نظر گرفته شد. ويل دورانت در باب علل پيدايى گتوها معتقد است كه«ونيز مدت‏هاى دراز پناهگاه خوبى‏ براى يهوديان بود.چند بار اقداماتى براى اخراج يهوديان از آن شهر بعمل آمد (1487-1395) ، اما مجلس سناى ونيز به عنوان خدمتگزاران موثر تجارت و ماليه كشور از ايشان جانبدارى‏ مى‏كرد.قسمت عمده تجارت صادراتى و نيز به دست بازرگانان يهودى انجام مى‏شد،و همچنين‏ ايشان در وارد كردن پشم و ابريشم از اسپانيا و ادويه و مرواريد از هندوستان سهم بسزايى‏ داشتند.يهوديان ونيز به اختيار خود محله‏اى را كه به تبعيت از نام ايشان«جودكا»خوانده مى‏شد.

اشغال كرده بودند.در سال 1516 سناى ونيز پس از شور با سران قوم يهود مقرر ساخت كه عموم‏ يهوديان،به جز عده معدودى كه اجازه مخصوص داشتند،در قسمتى از شهر كه به نام گتو خوانده‏ شد،سكنا گزينند؛و ظاهرا اين نام از واژه ايتاليايى گتو (كارخانه ريخته گرى) آمده است.زيرا در آن محله يك چنين كارخانه‏اى وجود داشت.» شمار زيادى از محققين معتقدند كه اين محله‏هاى يهودى نشين با اختيار خود يهوديان‏ انتخاب مى‏شد و آن طور كه عده‏اى تبليغ مى‏كنند،يهوديان مجبور به سكونت در آن مناطق‏ نبوده‏اند.

در واقع يهوديان با تمركز در محله‏هاى يهودى نشين،جدايى خود از ديگران را به وضوح‏ نشان مى‏دادند و اينكه نمى‏توانند آشكارا با كسانى زندگى كنند كه خود را از آنها برتر دانسته و آداب و رسوم خاص دارند.ضمن آنكه غير يهوديان به واسطه بيگانه بودن،نمى‏توانستند از فعاليت يهوديان در اين محله‏ها آگاه شوند.در همين خصوص و عليرغم تصور قالبى كه وجود دارد،آقاى شهبازى نويسنده كتاب«زرسالاران يهودى و پارسى،استعمار بريتانيا و ايران»نيز معتقد است كه گتوها ضامن بقاى يهوديان و منافع آنها بوده،ضمن آنكه بعدها حربه‏اى براى‏ مظلوم نمايى مى‏شود.

ايشان در اين خصوص مى‏نويسد: چنين است داستان گتوها؛محلاتى كه داوطلبانه و براى حفظ ساختار و اسرار درونى‏ خود در آن زيستند و با سماجت،به رغم تمايل و گاه حتى بدگمانى و فشار جوامع‏ ميزبان،حاضر به ترك آن نشدند و آنگاه كه اين گتوها فرو پاشيد،داستان آن را به‏ پرچم مظلوميت خويش و لعن ميزبانان بدل ساختند. مويد اين مفهوم،اعتراف يهوديان مبنى بر جارى بودن زندگى با تمام نيازهاى ضرورى در اين محله‏ها بود.يهوديان اگر چه سعى دارند كه زندگى در اين محله‏ها را غير قابل تحمل و تحميلى‏ و سخت جلوه دهند ولى خود معترف هستند كه هر گتو يك كنيسه داشت جهت برگزارى مراسم‏ و جشن‏هاى سالانه يهوديان (همچون پوريم) كه حتى با برپايى مراسم شادمانى و نمايش،و با لعنت بر غير يهوديانى همچون هامان اين روزها را بزرگ مى‏داشتند در اين محله‏ها با ذكر تمام‏ تضييقاتى كه مدعى بودند ولى آموزش در جريان بود و حتى مدعى هستند كه يهوديان گتو صد در صد با سواد بودند.و اين در مورد دختران نيز صادق بود.چرا كه بچه‏ها در سن 3 يا 4 سالگى‏ پس از باز كردن زبان تحويل معلم كنيسه مى‏شدند. هر كنيسه در گتو محل عبادت،مشورت و حل اختلافات بود ضمن آنكه شريان زندگى را در دست داشت. در واقع يهوديان با تمركز در اين محله‏ها،موجوديت اعتقادى،نژادى،فرهنگى و اخلاقى خود را حفظ مى‏كردند و حتى اجازه نفوذ به ديگران در اين گتوها را نمى‏دادند و در روزهاى خاصى نيز بيرون از آن رفت و آمد نمى‏كردند و شب‏ها نيز آنرا مى‏بستند. يعنى يك‏ جامعه كوچك محافظت شده و مقاوم در برابر كسانيكه بيگانه پنداشته مى‏شوند و به همين دليل‏ بايد از آنها دورى جست.

با تمام اين تفاصيل در برترى نژادى و برگزيدگى قومى و عليرغم تمام مساعى بكار گرفته شده‏ از سوى يهوديان جهت القاى اين شبهه كه نژاد يهود اصالت ذاتى داشته و همين،دليل برگزيدگى‏ آن است و بايد جدا از ديگران و جداى از سرنوشت ديگران زندگى كرده و تصميم بگيرد،عده‏اى از ميان خودشان نظراتى متفاوت ارائه كرده‏اند.از جمله رافائل پاتاى،مدير تحقيقات انستيتو تئودر هرتصل كه مى‏گويد: يافته‏هاى مردم شناسى نشان مى‏دهد كه برخلاف نظريه شايع،چيزى به نام نژاد يهود وجود ندارد.بررسى درباره يهوديان از مناطق مختلف جهان مسلم مى‏دارد كه‏ اينان از نظر ويژگى‏هاى جسمانى-قامت،وزن،رنگ پوست،بافت و رنگ مو،رنگ‏ چشم،دنباله جمجمه،دنباله چهره،گروه خون و جز آن-شديدا با هم فرق دارند. و به همين دلايل«استوار كردن صهيونيسم بر ايده مردم يهود،از نظر خاخام هيرش يك‏ ارتداد محسوب مى‏شود.» يقينا يك چنين سوء استفاده‏اى از واژه ملت براى دين يهود جهت تحقق صهيونيسم،مجمع‏ عمومى سازمان ملل را به عنوان مظهر اراده جهانى واداشت تا با 72 رأى موافق،35 رأى مخالف و 32 رأى ممتنع قطعنامه برابرى صهيونيسم با نژادپرستى را در 10 نوامبر 1975 به تصويب‏ برساند. اگر چه حييم هرتزوگ از آن پس،سازمان ملل متحد را در مسير تبديل شدن به مركز جهانى يهود ستيزى ارزيابى كرد. ولى بهرحال دريافت اين حقيقت براى جهانيان لازم است كه‏ براى مقابله با يهود ستيزى بايد همزمان با نژادپرستى يهودى مبارزه نمود.

د:خون براى فطير مقدس

blood ibleواژه‏اى آشنا در منظر محققين يهود ستيز و به معناى«تهمت خون»است.

اين اتهام در طول تاريخ حضور يهوديان در اروپا و سپس ديگر مناطق دنيا،همواره به عنوان‏ يكى از عوامل اصلى ضديت با يهوديان مطرح بوده است.

ادامه دارد....

ادامه....


يهوديان در يكى از اعياد خود به نام عيد فطير كه از روز نودزهم ماه نيسان شروع مى‏شود،به‏ مدت يكهفته از خوردن نان مايه‏دار نهى مى‏شوند. اين نان ماتزو يا فطير ناميده مى‏شود.كه در تهيه آن از خون كودكان غير يهودى استفاده مى‏گردد. اين اتهام از دوران قرون وسطى تا قرن بيستم گسترانيده شده و در دوران معاصر نيز هر چند وقت يكبار شاهد مطرح شدن آن هستيم.عده‏اى معتقدند كه«اين اتهام براى اولين بار به قضيه‏ ويليام نروژ بر مى‏گردد كه در سال 1144 رخ داد.و تعدادى از يهوديان در پى پذيرش اين گناه‏ شكنجه شدند.و بسيارى از آنان نيز در نهايت قتل عام شدند.اين موضوع در ادبيات انگليسى هم‏ وارد شد و داستان‏هاى كانتربرى از نمونه‏هاى برجسته آن است.» نمونه‏هاى بارزى از اين اتهام را مى‏توان در سال 1840 در دمشق و رودس به هنگام برپايى‏ مراسم عيد پسح مشاهده كرد كه بنابر نظر ناهوم سوكوف در هفتم فوريه همان سال يك كشيش‏ كاتوليك به نام پدر توماس در يكى از محله‏هاى شهر دمشق كه وى در آنجا سكونت داشت ناپديد شد.از آنجا كه اين كشيش كاتوليك آخرين بار در نزديكى آرايشگاه يك فرد يهودى ديده شده‏ بود،اين آرايشگر دستگير،بازجويى و شكنجه شد.اين يهودى كه تاب تحمل شكنجه را نداشت‏ چند تن از يهوديان سرشناس را به كشتن پدر توماس متهم كرد...در پى اين اتهام،بسيارى از يهوديان بازداشت زندانى و براى اقرار به گناه به شدت شكنجه شدند.يهوديان در تلاش براى‏ پايان بخشيدن به اين رفتار هولناك،به محمد على پاشاى مصر متوسل شدند.و او نيز دستورات‏ اكيدى در اين باره صادر كرد.در اواخر همان سال يهوديان دوباره به ربودن يك پسر بچه متهم‏ شدند. نمونه ديگر«اتهام قتل يك كودك غير يهودى به مندل بيليس در سال 1911 در روسيه‏ است.كه نهايتا منجر به زندانى شدن وى گشت» به طور كلى مواجهه يهوديان و مورخين وابسته به آنان،پيرامون تهمت خون،نفى كل قضيه و بر شمردن آن به عنوان يك توطئه عليه يهوديت است.آنها بطرق مختلف بر آن هستند كه همواره‏ اين موضوع را به عنوان يك اتهام مطرح نمايند و بعضا شبهاتى ايجاد كنند كه«مثلا تصور نوشيدن شراب سفيد رنگ در ايام خاص توسط يهوديان،تصور نوشيدن خون مسيحيان را به‏ اشتباه،ايجاد كرده است.» عده‏اى«معتقدند كه اتهام خون در ميان تمام عناصر ادبيات ضد يهودى ويران كننده‏ترين‏ اتهام است». و بشدت از اين موضوع متعجب هستند كه چگونه يك موضوعى با اين وسعت از قرون وسطى تاكنون همچنان مطرح است و يهوديان همواره در پى انكار آن هستند.

گستردگى و اهميت اين موضوع به آن حد است كه ويل دورانت در تاريخ تمدن از آن به عنوان‏ يك مصيبت بزرگ براى يهوديان ياد مى‏كند و مى‏گويد: گر چه مى‏بايست مسيحيان اعتقاد داشته باشند كه كشيش هنگام انجام دادن مراسم‏ دينى قرص نان را تبديل به جسم و خون مسيح مى‏سازد،اما برخى از مسيحيان‏ مانند لالردها،نسبت به اين امر مشكوك بودند.رواج داستان‏هايى راجع به نان‏ مقدس و خون آمدن از آن،بر اثر زخم كارد يا خراش نوك سنجاق،موجب تحكيم‏ اين اعتقاد مى‏شد،و چه كسى جرئت مى‏كرد،به چنين عمل مهيبى دست بزند مگر يك يهودى؟ حبيب لوى نيز در كتاب«تاريخ يهود ايران»عليرغم انبوه نمونه‏ها،بدون اندك استدلال و استنادى همچون ساير محققين يهودى در مقام انكار اين موضوع بر مى‏آيد و ريشه طرح اين‏ مسائل را در محبوبيت‏[!]يهوديان در نزد مسلمانان در يك نمونه واقع شده در تبريز مى‏داند كه‏ مسيحيان با حسادت و رقابتى كه با يهوديان داشته‏اند،اين اتهام را وارد نموده‏اند. آبا ابان نيز در كتاب خود بدون ارائه بيان مستدلى به بيان شرح اين موضوع مى‏پردازد و اشاعه آن را از عوامل يهودستيزى مى‏داند و مى‏گويد: يكى از علل عمده عود روحيه ضديت با يهود تهمت بى‏معنى گرفتن خون مسيحيان‏ براى نان فطير بود تهمتى ناروا و دروغ كه از روزگاران قديم در بين ملت‏ها شايع‏ شده و هنوز خودنمايى مى‏كرد. جالب اينكه آبا ابان بدون ذكر اينكه چه دليلى باعث طرح اين موضوع در اين گستره تاريخى‏ شده،با بى‏منطقى بارز ادامه مى‏دهد كه«مسيحيان سفيه و نادان مى‏گفتند،يهودى‏ها براى‏ مراسم مذهبى عيد فسح بخون مسيحيان احتياج دارند،با اين جهت در شب عيد،مسيحيان را مى‏كشتند تا خون آنها را در خمير مايه نان فطير مخلوط كنند.» اگر چه يهوديان موفق به اخذ اعلاميه پاپ اينوسنت چهارم در باطل اعلام كردن تهمت‏ ريختن خون مسيحيان در فطير توسط يهوديان شدند. ولى خود نيز تعجب مى‏كنند كه چرا هنوز سوزاندن تلمود تا قرن هجدهم ادامه داشته است.و تاكنون نيز اين سؤال را در ذهن آگاهان‏ بدون پاسخ گذاشته‏اند كه چگونه با اين حجم گزارشات و اخبار از يك چنين موضوعى باز مى‏توان‏ آن را بدون ارائه دليل منكر شد.آقاى شمس الدين رحمانى در موخره خود بر كتابى كه پيرامون‏ همين موضوع به نگارش در آمده است، اين سوال را اين گونه بررسى مى‏كند كه به راستى چگونه‏ مى‏توان يك واقعه مشخص را در مدتى طولانى-از قرن 12 ميلادى تا امروز-و در سطحى وسيع- از اروپا و خاورميانه تا آسيا-شايعه و اتهام ناميد.واقعا مردم كشورهاى مختلف با اعتقادات و مذاهب گوناگون،چرا اين گونه-يكسان-خشمگين و انتقامجو،اين اتهامات را مى‏پذيرند و نسبت‏ به متهم اين گونه عكس العمل نشان مى‏دهند؟چرا همين مردم كه با يهود اين گونه رفتار مى‏كنند با ديگر اقليت‏ها چنين برخوردى ندارند؟در واقع يا بايد بپذيريم همه دنيا در طول قرون و اعصار، انسانهايى نادان و وحشى و خونخوار بوده‏اند و يهوديان مظلوم و بيگناه قربانى بدويت همه‏ بشريت شده‏اند و يا باور كنيم كه واقعا چنين حادثه‏اى رخ مى‏داد و از چشم مردم پنهان نمى‏ماند.

كما اينكه برخى از محققان هم به وجود چنين شيوه‏اى اقرار دارند.» تحقيقات خود يهوديان نيز بر تقويت يك چنين نظرى كمك مى‏نمايد و نمونه‏اى از آن را مى‏توان در خلاصه كرونولوژى يهودستيزى از انتشارات معتبر كتر پابليشينگ هاوس در بيت المقدس در سال 1974 مشاهده كرد. اين منبع بسيار معتبر-از نظر يهوديان-كه دستى در تهيه دايرة المعارف معروف يهود دارد،در 158 بند به گاهشمار يهود ستيزى از 3 قرن قبل از ميلاد تا 1970 مى‏پردازد كه 12 بند آن مربوط به اتهام خون است.و حتى آبا ابان تا سال 1840 پانزده مورد از چنين اتهامى عليه يهوديان را در شهرهاى رومانى،لهستان،روسيه،ايتاليا و آلمان‏ ذكر مى‏كند. و باز هم طرح اين سوال كه چگونه با ذكر اين حجم از اين اتهام به عنوان ريشه يهود ستيزى،باز هم عده‏اى اصرار بر انكار آن دارند و يا حداقل مستدلا در صدد پاسخگويى به آن نيستند؟

پایان قسمت اول....
منتظر قسمت دوم باشید....
یا علی....

سلام علیکم.....
با آرزوی روزگاری خوب برای تمام کاربران اسک دین و میهمانان عزیز این سایت....
با توجه به وسیع بودن اینگونه نوشته ها و سختی شناختن اینگونه موضوعات به صورت تدریجی درون این پست گذاشته می شود.....
ابتدا سعی بر بیان جدی بودن این موضوع شد...
سپس شروع به شناساندن نگرشها و اعتقادات کسانی شد که قصد حکم فرمانی بر جهان را دارند....
این نوشته ها که ابتدا از یهود ستیزی 1....ان شا الله 2و 3...و به تدریج بیان موضوعات همچون باز کردن موضوع فراماسونها.....دجال و ....ادامه پیدا خواهد کرد....
امیدوارم خوانندگان این مطالب با تحلیلی درست به حساسیت موضوع پی برده و در هشیاری دیگران سهیم باشند....
ان شاالله....
یا علی...

سلام علیکم.....
از پست بعدی ان شاالله مبحث یهودی ستیزی 2 را آغاز خواهیم کرد...
دوستان اگر اضافه بر مطالب ذکر شده مطالب مفیدی دارند در انتهایی بحث که چند پست مجزا در طول روزهای آینده زده می شود ....بفرمایند.....
موفق و پیروز باشید....
یا علی....

واقعيت یهود ستیزی 2

الف-رباخوارى‏

مرحوم حميد عنايت در بررسى ريشه‏هاى يهود ستيزى از سرمايه‏دارى و روش‏هاى‏ زيانكارانه آن به عنوان«كهن‏ترين و بلاخيزترين ريشه يهود آزارى»ياد مى‏كند. دايرة المعارف‏ بريتانيا نيز بيزارى اقتصادى را در كنار تعصب مذهبى،از جمله دلايل عمده يهود ستيزى‏ مى‏داند كه نمود آن در تجارت،بازرگانى و بانكدارى رونق گرفته از نزول خوارى يهوديان است.» بدون شك قبل از بررسى هر زمينه‏اى بايد به متون اعتقادى يهوديان نظرى افكند تا چگونگى صدور مجوز چنين عملى را به منظور رديابى انگيزه‏هاى اين رفتار ارزيابى كرد.آن هم با اين مقصود كه متون اعتقادى منشأ رفتار يهوديان در اين مورد نيست بلكه بنابر نظر ماركس‏ خصلت يهود،سودجويى است كه در مقاله‏اش به عنوان مسئله يهود مطرح است. 1-«وام دادن بدون بهره همچنان يك عمل خيريه ستايش انگيز است،اگر وام گيرنده يهودى‏ باشد؛و محكوم كردنى است اگر غير يهودى باشد.» 2-«وام با بهره:در تلموذ رسما اين گونه وام را ممنوع مى‏كند و براى هر يهودى كه از وامى كه به‏ يهودى ديگر داده بهره‏اى بر مى‏گيرد،مجازات سنگينى پيش بينى مى‏نمايد.برعكس به گفته‏ بيشتر مقامات تلمودى،اين يك وظيفه مذهبى است كه وقتى وامى به بيگانگاه‏[بيگانگان‏]داده‏ مى‏شود بيشترين بهره اخذ گردد». 3-«برادر خود را به سود قرض مده،نه به سود نقره و نه به سود آذوقه و نه به سودى چيزى كه به‏ سود داده مى‏شود.غريبه را مى‏توانى به سود قرض بدهى،اما برادر خود را به سود قرض مده» 4-بسيارى از مقامات خاخامى‏[...]از جمله«ابن ميمون،تكليف مى‏كنند كه از وام گيرندگان‏ غير يهودى سنگين‏ترى نرخهاى ممكن بهره طلب گردد» 5-علاوه بر رباخوارى از غير يهوديان،تقلب و نيرنگ زدن به غير يهوديان مجاز است ولى به‏ يك يهودى،با فروش يا خريد به يك قيمت اغراق آميز ممنوع مى‏باشد. 6-«هرگونه فريبكارى در معاملات در حق يك يهودى گناهى بزرگ است.در حق يك‏ غير يهودى تنها فريبكارى مستقيم ممنوع است».

موارد بالا نمونه‏هايى از مجوزهاى رباخوارى و تقلب در معاملات يهوديان عليه غير يهوديان‏ است كه ناخودآگاه منطبق با گفته تاسيتوس مورخ بزرگ رومى (55-120 ميلادى) است كه در مورد اين قوم نتيجه مى‏گيرد كه«در ميان خود سخت به يكديگر وفادار و نرم دلند،ولى همه‏ بيگانگان را دشمن مى‏دارند.نه با بيگانگان همكاسه مى‏شوند و نه از ايشان زن مى‏گيرند.مردمى‏ سخت پرشور و سودايى‏اند ولى از زنان بيگانه دورى مى‏جويند.چنين روحيه‏اى به يهوديان‏ اجازه داد تا در معاملات بازرگانى خود با غير يهود،پاره‏اى از ملاحظات و قيود اخلاقى را كه مانع‏ از فعايت آزادى اقتصادى است كنار بگذارند و براى بدست آوردن حداكثر سود بكوشند.»

اگر بپذيريم كه يهوديان در بسيارى از اين موارد،اصلا نياز به پول هم كيش خود ندارند تا به‏ آن ربا دهند و يا در معامله با او تقلب نمايند،طبيعتا به اين نتيجه مى‏رسيم كه غير يهوديان‏ قربانى محتوم يك چنين رفتارى هستند كه همواره از آن خسران ديده و جان و مال خود را در اين مسير از دست داده‏اند.

در بررسى اين خصلت عميق يهوديان،عده‏اى شرايط ويژه را مسبب چنين رفتارى مى‏دانند از جمله اينكه در«جامعه فئودالى از حق زمين محروم بودند» و اجبارا سعى در ذخيره اموال‏ منقول داشته‏اند.و يا اينكه به دليل حفاظت از خود در زمان وقايعى كه منجر به اخراجشان‏ مى‏شود بتوانند سريعا آن را به پول تبديل كرده از جايى كه به جاى ديگر منتقل شوند و به همين‏ دليل«از فعالترين كسانى هستند كه به توسعه ارزشهاى پولى پرداختند و با آن به عنوان يك‏ مال التجاره برخورد كردند،ضمن آنكه براى قرض دادن و احياء مصادره‏هاى اجتناب ناپذير دوره‏اى،از ربا بهره بردند.» همچنين فرانسوا دوفونتت نويسنده كتاب«نژادگرايى-راسيسيم»در تبيين چنين شرايطى‏ كه منجر به رباخوارى يهوديان مى‏شود به اين صورت استدلال مى‏كند كه«به پيروى از برخى‏ رسوم،يهوديان از داشتن اموال غير منقول ممنوع بودند،در عوض به آنها اجازه داده مى‏شد كه‏ مالك تاكستانها يا زمينها و خانه‏هايى باشند و آن به اين منظور بود كه در صورت اخراج يا تبعيد ناگهانى آنها-كه هميشه آثارى بدنبال داشت-اين املاك مورد مصادره و ضبط قرار گيرد.از اين رو هيچ جاى شگفتى نيست كه يهوديان بيشتر وقت‏ها به كارها و حرفه‏هايى دست بزنند كه در موقع‏ ضرورت بتوانند به سهولت با دار و ندار خويش فرار را بر قرار ترجيح دهند و صحنه را خالى كنند.

از جمله اين كارها و حرفه‏ها بايد از پوست فروشى،جواهر سازى،[طلا سازى،بافتن پارچه‏هاى‏ زربفت،عطر سازى،]صرافى،رباخوارى و از اين قبيل مشاغل نام برد» اما پرسشى كه در اينجا مطرح مى‏شود آن است كه اولا چرا يهوديان از داشتن اموال‏ غير منقول ممنوع هستند؟ثانيا چرا بايد در شرايطى بسر برند كه همواره در انتظار اخراجشان از سرزمينى به سرزمين ديگر باشند؟در واقع جواب مشترك اين دو سؤال در سودجويى يهوديان‏ نهفته است كه اولا با سيرى ناپذير بودن فزونخواهى آنان،ريشه دوانيدن آنان در هر مملكتى، مشكلاتى را براى آن سرزمين فراهم مى‏آورد. و ثانيا بدبختى هر مليت كه ناشى از سودجويى‏ يهوديان باشد،يك اقدام اساسى را در پى دارد كه همانا قيام عليه منافع آنان است و اگر در نهايت‏ بتوانند اخراج آنها.بنابر قول مليون فرانسوى اين نكته را بايد توجه كرد كه«يهودى‏ها هيچ وطنى‏ ندارند.براى آنها وطن جايى است كه در آنجا موجبات پيشرفت و ترقى ايشان فراهم باشد.

ادامه دارد.....

ادامه مطلب.....

يهودى‏ها وطن را در جايى جستجو مى‏كنند كه در آنجا منافعشان حفظ گردد» و به عبارتى بهتر در هر جا كه بتوانند به راحتى بر ذخيره‏هاى مالى بيافزايند،آنجا را وطن خود مى‏پندارند.

بنابراين نمى‏توان شرايط تحميلى براى داشتن يك شغل خاص را عامل اصلى رباخوارى‏ يهوديان دانست.

اصولا يهودى رباخوار را به صورت مخلوقى كه مختص جامعه قرون وسطايى است،معرفى‏ مى‏كنند و عده‏اى معتقدند كه اسحاق آبرابانل «از نخستين متفكرينى است كه به دفاع صريح و آشكار از رباخوارى برخاست و بنيان‏هاى توجيه نظرى و دينى آن را در ميان مسيحيان گذارد» .

وى در سال 1496 رساله‏اى نوشت كه در سال 1551 چاپ شد و در آن از مبادلات مالى‏ مبتنى بر بهره دفاع نمود.او نوشت: در بهره هيچ چيز نكوهيده‏اى وجود ندارد.اين كاملا درست است كه مردم از پول، شراب و غله خود بهره دريافت كنند[...]اين روش متعارف و صحيح،مبادله مالى‏ است.وام بدون بهره را تنها بايد به همدينان پرداخت.به آن كسانى كه ما به ايشان‏ لطف ويژه داريم. بدين وسيله«از قرن پانزدهم به بعد پيشرفت اقتصادى اروپا با پيشرفت يهود همزمان شد و يهوديان در بنيادگذارى اقتصاد امروزى اروپا سهم بزرگى ادا كردند.به عقيده سومبارت، اگر روابط بازرگانى در اروپا جنبه بين المللى يافت و شبكه آن به تدريج مناطق ديگر جهان را در بر گرفت و اگر نظام بازرگانى اروپا از قرن پانزدهم به بعد پيوسته كار آمدتر و پرسودتر و عقلانى‏تر شد و به صورت امروزى خود در آمد و از اينها مهم‏تر اگر روحيه سرمايه‏دارى در ميان اروپاييان‏ رسوخ كرد،همه تا اندازه زيادى نتيجه كوشش‏ها[و البته سودجويى‏ها]ى يهوديان بوده است». سومبارت در ريشه‏يابى و بررسى روند رو به گسترش سرمايه‏دارى غرب جاى پاى يهوديت را در جاى جاى اين مراحل شناخته و به تبيين آن مى‏پردازد.وى معتقد است كه نقدينگى‏ يهوديان به دليل چنگ اندازى آنان بر دو نوع كالاست:«اول،معادن تازه كشف شده طلا و نقره در آمريكاى مركزى و جنوبى» كه«با داشتن آن قدرتى به دست مى‏آورند كه قوانين سياسى و مذهبى را نيز منكر شده و بنابر نظر برنارد لازار آقايى آقاهاى خود را به دست مى‏آورند.» «دوم،پنبه و نيل كه مواد اصلى صنايع نساجى بود» كه در حال حاضر آنها را نيز مسخر يهوديان مى‏بينيم.

بنابر نظر سومبارت«پيدا شدن بورس كه به منزله قلب فعاليت‏هاى اقتصادى امروزى است و رواج انواع برگه‏هاى بهادار،به ويژه برات و سفته نيز فرآورده نبوغ سوداگرانه يهودى است و او مى‏نويسد كه كهنه‏ترين برات را در تاريخ اروپا يك يهودى به نام سيمون روبنس در سال 1207 ميلادى كشيد و يهوديان چون در قرون وسطى در شمار فعال‏ترين صرافان و رباخواران و وام دهندگان بودند،بعدها واسطه‏هاى عمده بازرگانى بين المللى شدند و استفاده از ارز را در معاملات آن باب كردند.» در واقع همه اين فعاليت‏ها را در پرتو فردگرايى يا انديويدواليسمى انجام مى‏دادند كه خود براى تجارت و مصرف آزاد،آن را لازم دانسته،از آن حمايت مى‏كردند. سومبارت كه تحقيقات گسترده‏اى را در خصوص ريشه‏هاى سرمايه‏دارى و نقش يهوديان در آن انجام داده است،بر اين اعتقاد است كه تعقل اقتصادى مورد نياز براى سرمايه‏دار شدن‏ متضمن سه شرط است:اول برنامه گذارى،تا هر كارى از روى نظم و تدبير باشد.دوم كارايى،تا در هرگونه كار توليدى بهترين افزارها برگزيده شود.سوم حساب دانى.و در ادامه مى‏افزايد كه‏ آرزومندان سرمايه‏دار شدن علاوه بر جمع اين شرايط از دو صفت نيز بايد برخوردار باشند:اول‏ مرد همت و خطر باشند و دوم سوداگر باشند.يعنى همه كارها را بر محك پول بسنجند و سراسر اين جهان را چون بازارى بزرگ بينگارند كه،كارهاى آن خواه خوب يا بد،از روى عرضه و تقاضا و سود و زيان،مى‏گردد.اينك اگر آموزش‏هاى دين يهود را به شكلى كه در تورات و تلمود و قوانين‏ ابن ميمون و يعقوب بن عاشر و يوسف قرو بررسى كنيم مى‏بينم كه دين يهود جامع اوصاف‏ روحيه سرمايه‏دارى است.

از همين رو هميشه به فعاليت‏هاى اقتصادى معينى رو آورده‏اند و از زمان حضرت سليمان از توانگرترين مردمان بوده‏اند و چگونگى استفاده از اندوخته‏هاى پولى را آموخته‏اند و به اهميت فلزهاى گرانبها پى برده‏اند. با اين اوصافى كه سومبارت از خصلت ذاتى يهوديان در سودجويى و سرمايه پرستى و بعبارتى‏ زرسالارى برشمرد،به راحتى مى‏توان به درك حقيقى از اين طنز لويناس پى برد كه مى‏گويد: «نمى‏دانم كه دنيا به يهودى نياز دارد يا نه ولى مطمئنم كه يهودى به دنيا نياز دارد.» طبيعتا چنين ميل شديدى به زرسالارى كه حاصل رباخوارى است و نهايتا منجر به ضايع‏ شدن حق ديگران مى‏شود،بازتاب‏هاى عديده‏اى را در جوامع گوناگون به عنوان يكى از علل مهم‏ رفتار يهود در پيدايش يهود ستيزى داشته است.البته يهوديان نيز بر آن وقوف داشته و حتى‏ معترف هستند.قرآن كريم نيز«نخستين مأخذى است كه اشتغال يهوديان به رباخوارى را مطرح‏ ساخته است» چرا كه مى‏فرمايد: و اخذهم الرّبوا و قد نهوا عنه و اكلهم اموال النّاس بالباطل و اعتدنا للكافرين منهم عذابا اليما. با آنكه نهيشان كرده بوديم،ربا مى‏گرفتند و اموال مردم را به باطل مى‏خوردند و ما براى كافرينشان عذاب دردناكى تهيه كرده‏ايم. اين موضع گيرى اسلام در قبال ربا و رباخواران به زعم دايرة المعارف يهود مانعى جدى در راه‏ رباخوارى يهود پديد ساخت. در مسيحيت نيز مواجهه مسيحيان با رباخوارى يهوديان‏ چهره‏هاى متفاوتى از تشنج را علاوه بر اختلافات مذهبى،هويدا ساخت.

ويل دورانت معتقد است كه: رقابت‏هاى اقتصادى نيز در پس اين خصومت‏هاى دينى پنهان بودند.در زمانى كه به‏ پيروى از احكام پاپ ربا خوارى در ميان مسيحيان حرام شمرده مى‏شد يهوديان‏ تقريبا انحصار وام دادن و بهره گرفتن را در سراسر عالم مسيحيت در دست داشتند.

بعدها كه بانكداران مسيحى اين تحريم دينى را ناديده انگاشتند تجارتخانه‏هايى‏ [...در شهرهاى مختلف اروپا]،تأسيس يافتند كه مدعى و رقيب اين امتياز انحصارى‏ يهوديان شدند؛و در نتيجه نقطه اصطكاك و تضاد تازه‏اى ميان مسيحيان و يهوديان‏ بوجود آمد. تضاد ميان مسيحيان و يهوديان در باب ربا خوارى يهوديان،«چنان در اروپا توسعه يافت كه از سال 1230 مخالفت شديد كليسا را برانگيخت و موجى از مبارزه با ربا خوارى را پديد ساخت.» در سال 1231 شاه سيسيل طى فرمانى حداكثر بهره مجاز ربا خواران يهودى را ده‏ درصد اعلام كرد.

در سال 1239،لويى نهم،پادشاه فرانسه،طى فرمانى رباخوارى را در سرزمين‏ خود ممنوع كرد.


ادامه دارد....

ادامه....

در سال 1244 شاه اتريش نيز فرامينى صادر كرد و براى بهره يهوديان سقفى‏ محدود قايل شد.

شاه آراگون و حكمرانان ايتاليا،كه با يهوديان پيوند بيشتر داشتند،حداكثر بهره‏ مجاز را 20 درصد اعلام كردند؛ولى در عمل بهره مرسوم 33 تا 43 درصد و گاه بسيار بيشتر بود.در سال 1275 ادوارد اول،پادشاه انگليس (1307-1272) قوانينى‏ سخت عليه رباخوارى وضع كرد.و سرانجام فرمان اخراج يهوديان را صادر نمود.در سال 1290 مأموران مسلح دولتى به شهر لينكلن حمله بردند و يهوديان را از انگليس اخراج كردند.

...در سال 1306 فيليپ چهارم،پادشاه فرانسه،نيز يهوديان را از اين كشور اخراج كرد.در سال 1315،لويى دهم،طى فرمانى بار ديگر اجازه بازگشت يهوديان‏ به فرانسه را صادر نمود ولى به شرط آنكه دو سوم از كليه منافعى كه از راه رباخوارى،تا پيش از نفى بلد شدنشان به‏ دست آورده بودند،به پادشاه فرانسه تقديم دارند. با اين همه«ربا خوارى يهوديان چنان اعتراض‏ مردم را برانگيخت كه«فيليپ دراز»پادشاه بعدى فرانسه،مجبور شد در سال 1322 با آنان را اخراج كند.

اين موج چنان نيرومند بود كه حتى آلفونسوى يازدهم،شاه كاستيل و لئون كه در بار او كانون‏ ربا خوارى به شمار مى‏رفت،زير فشار پاپ مجبور شد در سال 1348 طى فرمانى ربا خوارى را ممنوع كند.اين فرمان كمى بعد (1351) لغو شد.» از ميان تمام قيام‏ها و اقدامات ضد يهودى به دليل نزول خوارى و يا ربا خوارى يهوديان،قيام‏ بوگدان خملنيتسكى (1657-1595) در لهستان از ويژگى خاصى برخوردار است.اين قيام در منطقه يهودى نشين لهستان كه ساكنين موسوم به«يهوديان خاور»را در بر مى‏گرفت آغاز شد.

يهوديان اهل اين منطقه چه در آن روز و چه در حال حاضر كه به آمريكا و اسرائيل مهاجرت‏ كرده‏اند،داراى نفوذ سياسى و اقتصادى خاصى هستند. قيام خملنيتسكى به دليل استثمار بيرحمانه روستائيان از سوى رباخواران،و مباشرين و مستأجران و پيمانكاران يهودى و اشرافيت لهستان در سال 1649-1648 شكل گرفت.در جريان اين قيام توده‏هاى دهقانان عاصى و عوام روحيه‏اى به شدت ضد يهودى از خود نشان‏ دادند. كه در تاريخ«به عنوان يك يهود ستيزى صاف و ساده تلقى مى‏شود» و بعضا هم يهوديان‏ از آن به عنوان يك خاطره ناخوشايند ياد كرده و رهبر قيام را خمل پليد نام نهاده‏اند. و هم اكنون‏ نيز سياست‏هايى كه خاستگاه آن منطقه اوكراين و يا شوروى سابق باشد،در مطبوعات اسرائيل‏ به عنوان ميراث خملنيتسكى يا اعقاب آن اطلاق مى‏شود. شورش‏ها و يا قيام‏هاى 1819 كه از ورتز بورگ شروع شده بود و بعد سراسر ايالت‏هاى آلمان را در بر گرفت و به اطريش و مجارستان و لهستان نيز سرايت كرد، و يا سقوط بورس آلمان در سال‏ 1873 همگى ريشه در شيوه‏هاى عملكرد بانكداران ،رباخواران و سرمايه گذاران و صرافان يهود، داشته است كه عواقب وخيمى را عليه خودشان بوجود آورد.

به غير از عملكرد رباخواران يهودى در اروپا نمونه‏اى خواندنى از نحوه برخورد با يهوديان در آمريكا قابل ذكر است.آبا ابان در كتاب خود داستان را اين گونه آغاز مى‏كند: اولين يهوديانى كه وارد آمريكايى شمالى شدند،يكدسته 23 نفرى از يهوديان مهاجر برزيل‏[...]بودند كه در سپتامبر سال 1654 وارد نيو آمستردام ،شهرى كه در آن‏ جمعيت كوچك هلندى از مأمورين كمپانى Dutch West India[كمپانى هند شرقى‏ هلند]مأمور رود هودسون‏[...]اقامت داشتند شدند.و خسته و كوفته در بندر منتظر اجازه ورود متوقف شدند ولى از طرف حاكم محل‏[...]به آنها خبر دادند كه هر چه‏ زودتر ميبايست آنجا را ترك گويند[...حاكم طى‏]نامه‏اى به شرح زير به‏ كمپانى‏[...مذكور]نوشت‏[...]همه يهوديانيكه باينجا ميايند مايلند براى هميشه در شهر ما سكونت نمايند ولى چون از سوابق ايشان با خبريم (پيشه رباخوارى و معاملات تقلبى كه با مسيحيان دارند) از پذيرفتن آنها معذوريم.براى مقامات مؤثر دولتى،قضات دادگاه و همچنين براى مردمى كه به شما اعتماد داشته و پاس احترام‏ شما را دارند و نيز براى مقام روحانى كليسا بسيار ناگوار است اشخاصى را كه‏ بهيچوجه به آنها علاقه و اعتماد ندارند در بين خود بپذيرند و نيز چون اطلاع داريم‏ كه اين اشخاص صاحب هيچگونه صنعت و حرفه هنرى نيستند واهمه داريم مبادا در آينده سر بار جامعه فقير ما گردند[...]ما با خلوص نيت دعا ميكنيم كه خدا ما را از گزند كسانيكه نام عيسى مسيح را به كفر ميالايند و از شر اشخاص بى‏آبرو و متقلب‏ حفظ كند.

اين واقعه،معروف و ضعيت و عملكرد يهود است كه جزئى از فرهنگ و ذهنيت غير يهوديان را شكل مى‏دهد.آنچنانكه«در فرهنگ اروپائى واژه يهودى مترادف با رباخوار است.» و اگر حتى در يك زمان و مكان ديگر واقعا يهوديان،چنين رفتارى را در پيش نگرفته و حتى خود جزء فقرا و تنگدستان بوده‏اند،باز هم«عامه مردم ميل داشته‏اند كه ايشان را سرمايه دارانى پنهان كار بدانند و همه جنبه‏هاى زشت سرمايه دارى،يعنى بهره‏كشى و رباخوارى و گران فروشى و احتكار و انحصار را به فريب و فساد يهود نسبت دهند.» و چه بسيار مشكل خواهد بود زدودن معانى واژه يهود«در برخى كتاب‏هاى معتبر لغت (فرهنگنامه‏ها) [كه‏]واژه يهودى اين گونه معنى مى‏شد:يهودى، صفتى است تحقيرآميز-ربادهنده و رباخوار» و چه مشكل‏تر خواهد بود زدودن آثار نمايشنامه‏هايى همچون«تاجر ونيزى» اثر شكسپير،كه در قالب هنر،يك اصل مسلم را در طول‏ تاريخ زنده نگه داشته و به عنوان نمادى از فرهنگ عامه مطرح است.

ب:برده‏دارى و تجارت برده‏

ديدگاه تحقير آميز يهوديان نسبت به غير يهوديان بعلاوه سودجويى و فزون‏خواهى ذاتى اين‏ قوم،پديده‏اى را در تاريخ بشريت ايجاد كرده است كه يقينا مايه افتخار تمدن انسانى نبوده و نخواهد بود.

برده‏دارى و بهره‏كشى از نوع بشر و تجارت برده توسط يهوديان موضوع تحقيقى است كه‏ حتى اسرائيل شاهاك نيز بدان پرداخته است. و مؤيد چنين نظرى را عمدتا مى‏توان با رجوع به‏ منابع يهودى دائر بر مجاز بودن آن دريافت.

ابن ميمون يهوديان را به نام مذهبشان مجاز كرد كه كودكان غير يهودى را براى فروش‏ بربايند. چرا كه«فقه تلمودى برده‏دارى را مجاز مى‏شمرد» آنچه مى‏توان بر نتايج حاصل از اين رفتار يهوديان نسبت به غير يهوديان مترتب دانست، فزون‏خواهى و كسب درآمد بيشتر بوده و تنها براى به خدمت گرفتن بردگان به عنوان«غلام‏ خانگى نبوده،بلكه‏[برده‏]از ابزار مهم توليد به شمار مى‏رفته است.در واقع،در فقه يهودى،برده‏ در رديف ساير ابزار توليد،يكى از وسايل استحصال است.بحث فوق بدين معناست كه با فروش‏ ملك آيا فروشنده حق دارد برده خود را بهمراه خويش به محل ديگر انتقال دهد،يا او بايد به‏ ملكيت مالك جديد در آيد.»
با ابتناء به چنين ديدگاهى است كه يهوديان در تولد يك نوع از كسب درآمد،آنهم به‏ زشت‏ترين روش،مشهور گرديده‏اند و فعاليت خود را به ويژه در دوران فئوداليسم گسترش‏ داده‏اند.به طوريكه«در سده نهم ميلادى بنادر ايتاليا به كانون مهم تجارت يهودى برده بدل شد و محل استقرار و تكاپوى گسترده تجار يهودى»تجارت يهودى برده چنان بيرحمانه بود كه اگوبار اسقف ليون (840-814) را به اعتراض واداشت.اگوبار فعاليتى سخت را آغاز كرد.او شش رساله‏ عليه يهوديان نوشت كه دو تاى آنان به فروش بردگان به ويژه كودكان مسيحى،بوسيله يهوديان‏ اختصاص داشت و عنوان يكى چنين بود:«درباره ضرورت اجتناب از همكارى با يهوديان».او عرايضى به امپراطور پرهيزكار[!]نوشت كه بى‏حاصل بود.دفاع آگوبار تنها از بردگان مسيحى نبود او درباره بى‏پناهى بردگان غير مسيحى نيز مطالبى نوشت و خواستار حمايت كليسا از آنها شد.


ادامه دارد.....

:Graphic (36):

سلام علیکم....
با عرض معذرت از دوستان برای وقفه افتادن بین مطالب....
ادامه مطلب....
اگوبار مى‏گفت كه يهوديان در زير پوشش كتاب مقدس سنن قومى خود را ادامه مى‏دهند.» و بدينوسيله به فعاليت خود گسترش داده و حتى«طبق يك تحقيق توسط انجمن آمريكايى تاريخ‏ يهود،به جايى مى‏رسند كه 75 درصدشان در جنوب آمريكا برده بردارى مى‏كنند و فقط 36 درصد سفيدپوستان غير يهود از جمله برده‏داران به شمار مى‏رفتند.» برده‏دارى و نقش يهوديان در بسط و گسترش آن به عنوان يك امر واقع و محتوم وجدان‏ بسيارى از آگاهان و محققين را به درد آورده و«حتى خيلى از آنها توانسته‏اند كه اين واقعيت را در روزنامه‏هاى مهمى همچون واشنگتن پست مطرح نموده.» بر نقش يهود صحه گذارند و اگر شركت كنندگان اسرائيلى و آمريكايى در كنفرانس ضد نژاد پرستى در دوربان آفريقايى جنوبى-در سال‏2002-به عنوان مهمترين نژادپرستى و برده‏داران مورد بغض و كينه آفريقاييان قرار گرفتند،بى‏دليل نبود.و واقعا اگر زمانى غير يهوديان بخواهند تاوان اين ظلم بى‏جبران را از يهوديان استيفا كنند به چه راضى خواهند شد؟

ج:طاعون يا مرگ سياه‏

محققين يكى از ريشه‏هاى عمده يهود ستيزى در اروپا را در اتهامى مى‏دانند كه به يهوديان‏ بابت شيوع طاعون نسبت داده شده است.اين بيمارى از سال 1347 تا 1349 در اروپا فراگير شد و قربانيان بسيار زيادى را گرفت.ويل دورانت مى‏گويد علت اين كه شيوع اين بيمارى را در اروپا به‏ يهوديان نسبت دادند.آن بود كه مردم معتقد بودند يهوديان به قصد نابود كردن امت مسيح، چاه‏هاى آب را به سم آلوده كرده‏اند و حاصل تحقيقات چنين انتشار يافت كه يهوديان ساكن‏ تولد و مأمورانى با جعبه‏هاى سم،ساخته شده از اجساد بزمجه و مارمولك و قلب مسيحيان،به‏ كليه مراكز يهوديان در كشورهاى اروپا فرستاده‏اند تا چاه‏ها و سرچشمه‏ها را با آن مسموم كنند. دليل عمده براى متهم كردن يهوديان به اين عمل،ابتدا قليل بودن ميزان قربانيان يهودى‏ در همه گيرى اين مرض ويرانگر بود كه البته ويل دورانت و ساير منابع معتقدند كه«اختلافات در قوانين بهداشت و طرز درمان پزشكان يهودى» و يا«رعايت وسواس آميز قوانين پاكيزگى و حلال‏ و حرام (بودن بعضى) خوراكى‏ها،حتى در سالهاى خشكسالى» باعث شده بود كه اين تب عفونى‏ از يهوديان كمتر از مسيحيان قربانى بگيرد.

دليل دوم،اعتراف عده‏اى از يهوديان بود مبنى بر اينكه آنها اقدام به انتشار اين سموم‏ كرده‏اند.باز هم منابع يهودى معتقدند كه اين اعترافات در زير شكنجه به دست آمده است. صرف نظر از درستى يا نادرستى اين اتهام بايد اعتراف كرد كه اگر اين مرض خطرناك بسيارى‏ از مردم اروپا را از ميان برد،اتهام آن بر يهوديان نيز باعث شد كه بسيارى از يهوديان از محل خود سفر كرده و روحيه ضديت با يهود،بدنبال اين واقعه عميق‏تر شود.تا جائيكه«در سراسر اروپاى‏ مسيحى‏[روى هم رفته‏]پانصد و ده مركز يهودى نشين بكلى خالى از سكنه شدند.» در اين ميان‏ عده‏اى همچون شاهاك نيز معتقدند كه افزايش روحيه ضد يهودى در آلمان به دليل شيوع اين‏ اتهام به يهوديان،در واقع بهانه‏اى بود تا مردم با بعضى از عناصر و حكام زرمدار تسويه حساب‏ كنند.وى در اين باره مى‏گويد: قتل عام‏هاى يهوديان به هنگام طاعون‏هاى بزرگ بر خلاف فرمان‏هاى روشن و بى‏ابهام پاپ،امپراتور،اسقفها و شاهزادگان آلمانى،صورت گرفتند.در شهرهاى آزاد همچنان كه در استراسبورگ،اين كشتارها منظما نتيجه يك انقلاب محلى بودند كه‏ به واژگونى يك شوراى شهردارى وابسته به حكومت خواص-و حامى يهوديان-و به‏ جايگزينى آن با يك تشكيلات ادارى مردمى‏تر انجاميد.

د:پروتكلهاى زعماى صهيون‏


پروتكل‏ها يا مقاوله‏نامه‏هاى بزرگان يا زعماى صهيون در 24 بند خود،برنامه‏اى جهانى را تدوين كرده است كه طى مراحل مختلف و در تمام زمينه‏هاى سياسى،فرهنگى،اقتصادى و حتى مذهبى بدنبال تحقق هدف اساسى يهوديان براى استقرار حكومت واحد جهانى است.

فى الواقع محققين در برداشت خود از اين پروتكل‏ها معتقدند كه آنها برنامه‏اى است كه‏ «سرمايه‏داران و اقتصاددانان يهود براى ويران كردن بناى مسيحيت،قلمرو پاپ و دست آخر اسلام،آن را تنظيم كرده‏اند[...و پس از آن‏]سلطنتى يهودى-داودى برقرار خواهند كرد كه با تدابير و امكانات خود به يهوديان،با آن كه اقليتى ناچيز هستند،امكان خواهد داد،تا بر جهان، مستبدانه حكومت كنند.» در خصوص پيدايش اين پروتكل‏ها،اقوال متفاوتى وجود دارد كه مشهورترين آن ترجمه اين‏ متن از عبرى به زبان روسى براى اولين بار توسط سرگئى نيلوس روسى در سال 1905 يا 1906 است.و بعد نيز ويكتور مارسدن آن را در سال 1918 از روسى به انگليسى ترجمه كرده است.

عده‏اى زمان نگارش اين متن را به كنفرانس بال در اوت 1897 نسبت مى‏دهند. اولين‏ كنفرانس جهانى رهبران يهودى جهان و رسميت يافتن جنبش ملى يهود يا صهيونيسم به‏ رهبرى تئودور هرتصل- در كنفرانس مذكور تمام فعاليت‏هاى پيدا و پنهان يهوديان در قالبى منسجم و سازمان يافته‏ شكل رسمى پيدا مى‏كند و در واقع اگر اين پروتكل‏ها را مانيفست يهوديت براى ورود به قرن‏ بيستم بدانيم،مطلبى به گزاف نگفته‏ايم و اگر با كمى تأمل در اين پروتكل‏ها و مقايسه آنها با تحقق بند بند آن در جوامع امروز بنگريم به حقيقت مطلب بيش از پيش پى خواهيم برد.به دليل‏ مطول بودن متن 24 پروتكل به بخشى از آن،جهت اطلاع و بحث متعاقب آن،بسنده خواهيم‏ كرد.به ويژه آن بخش كه به يهودستيزى اشاره دارد و آن را براى حفظ و حمايت برادران خود يك‏ امر ضرورى مى‏داند.

زمانى كه پادشاه اسرائيل تاجى را كه اروپا به او هديه مى‏كند،بر سر مقدس خود گذاشت،پدر جهان خواهد شد. (پروتكل پانزدهم) . ملت‏ها و نيز حكومت‏هاى آنها از لحاظ ميزان آگاهى بر اسرار حكومت ما در طول تاريخ،همچون كودكى نابالغ بوده‏اند. (پروتكل پانزدهم) . مى‏توانيم هر وقت كه لازم باشد،افكار عمومى را درباره يك موضوع سياسى‏ تهييج يا آرام كنيم و يا آن را به او بقبولانيم،يا ذهن او را درباره آن موضوع دچار شك‏ و تشويش سازيم،امروز مطلب درست و حق را منتشر مى‏كنيم و فردا مطالب كذب و باطل و بهتان آميز را،گاه واقعيت‏ها را و زمانى مطالب ضد و نقيض آنها را؛و در اين‏ ميان،همواره مواظبيم كه پايمان نلغزد و به سر در نياييم. (پروتكل دوازدهم) -برنامه‏هاى ما حكم مى‏كند كه يك سوم مردم جاسوسى دو سوم ديگر را بكنند.

ادامه دارد.....

ادامه....
(پروتكل پانزدهم) .ا همه دربارها را پر از مردان و زنانى كرديم كه نزد آنها محبوبيت داشتند،اما مزدور ما بودند. (پروتكل بيستم) ما حكومت خود را در انبوهى از بانكداران،صنعتگران و سرمايه داران محاط خواهيم كرد[...]اين،ارقامند كه در همه جا حرف آخر را مى‏زنند (پروتكل هشتم) -خداوند به ما قوم برگزيده،نعمت اسارت،تبعيد،تفرّق و پراكندگى در جهان را ارزانى داشت.اين امور در گذشته نشان ضعف ما بودند،بعدها سبب قدرت ما شدند، قدرتى كه امروز ما را در آستانه حكومت جهانى قرار داده است.ما تا به اينجا رسيده‏ايم،و فقط مانده است كه ساختمان حكومت آينده خود را بر اين شالودها استوار كنيم،و اين كار،چندان دشوار نيست. (پروتكل يازدهم) -گوييم‏[غير يهوديان‏]بدون كمك متخصصان ما قادر به انديشيدن و درست فكر كردن نيستند،آنها كوته بين‏تر از آنند كه ضرورت ايجاد آنچه را كه ما در روز تأسيس‏ پادشاهى خود به وجود خواهيم آورد،دريابند. (پروتكل سوم) برخورد يهوديان در اين 24 پروتكل كه شاهد بخشى از آن بوديم،به گونه‏اى است كه‏ غير يهوديان محكوم به پذيرفتن استيلاى آنان به بدترين شيوه هستند و اگر با مطالعه اين سند روحيه‏اى ضد يهودى در اذهان غير يهودى شكل گيرد،اتفاقى طبيعى رخ داده است.

اين جو عمدتا پس از انتشار نسخه انگليسى آن پس از جنگ اول جهانى«از 1920 شكل‏ مى‏گيرد.در تابستان همان سال نشريه مورنينگ پست در لندن،18 قسمت از توطئه‏اى را كه‏ عليه مسيحيان توسط يهوديان،فراماسون‏ها،بلشويك‏ها،طرح ريزى شده بود،منتشر كرد كه به‏ خطر يهودى-فراماسونرى معروف شد.[...]در ايالات متحده،هنرى فورد فرد متشخص در صنعت اتومبيل‏سازى،مصمم به انتشار آن در سطح گسترده‏اى شد.در آلمان پس از شكست در جنگ اول جهانى،زمينه براى تبليغات ضديهودى با هدف نسبت دادن آن به يك توطئه‏ فراماسونرى و يهوديت بين الملل فراهم شد كه نهايتا منجر به چاپ پروتكل‏ها در سال 1920 در پنج نوبت در آلمان گرديد.در ايتاليا نيز كشيشى به نام جيووانى پريوزى ضمن چاپ پروتكل‏ها نقش مؤثرى از رهبرى جريان يهودستيز در ايتاليا را بر عهده گرفت» .بدون شك چنين‏ جرياناتى در طول قرن بيستم،عامل ناامنى دائمى براى يهوديان را فراهم آورد كه اساسا آنها را به فكر واداشت رويه‏اى جديد اتخاذ نمايند كه آن هم انكار صحت پروتكل‏ها و توطئه و جعلى بودن‏ آن بود.

آبا ابان تئوريسين معروف صهيونيست،پروتكل‏ها را سندى جعلى به منظور اغفال تزار و بدبين كردن وى نسبت به يهودى‏ها مى‏داند كه در سال‏هاى 1901 تا 1905 در پاريس تهيه‏ شده بود. از سوى ديگر روزنامه«تايمز لندن اين سند را يك سند ساختگى و جعلى توصيف‏ كرده نوشت كه اين سند اساسا بر پايه دروغ محض بنا شده و كسى نبايد در پرتو تبليغات مضر اغفال گردد.» و آنچه هم اكنون در منابع و مراجع از پروتكل‏ها در مى‏يابيم،سراسر جعلى و دروغ پنداشتن‏ آن به لسانى علمى است.از جمله در كتاب‏dictionary of jewish lore and legend مى‏خوانيم: پروتكل‏هاى زعماى صهيون از جمله اسناد يهود ستيزانه است كه جزئيات توطئه‏هاى‏ يهوديان در سطح بين المللى را جهت استيلا بر جهان نشان مى‏دهد.اين پروتكل‏ها بر اساس تصور مسيحيت قرون وسطى شكل گرفت كه يهوديان را پيرو شيطان فرض‏ مى‏كرد.اين پروتكل‏ها براى اولين بار در اواخر قرن 19 كه توسط پليس تزارى تهيه‏ شده بود،مطرح گشت.آنان نيز اين متن را بر اساس نظرات ناپلئون سوم-كه يهوديت‏ بدنبال سيطره بر جهان است-نگاشته بودند و نهايتا احساسات يهود ستيزى را بالا بردند. نكته حائز اهميت در منظر بسيارى از محققين در اين مقال آن است كه اگر تمام‏ استدلال‏هاى مستند و غير مستند پيرامون جعلى بودن پروتكل‏ها را نيز بپذيرند،باز هم يك‏ سؤال همچنان باقى مى‏ماند و آن اين كه چگونه تمام آن برنامه‏ها و وعده‏هاى داده شده در اين‏ پروتكل‏ها بدون برنامه‏ريزى،هم اكنون محقق شده است؟آيا هم اكنون شاهد سيطره يهود بر اقتصاد،رسانه‏ها،كانون‏هاى سياست جهانى،فرهنگ و غيره نيستيم؟آيا هم اكنون دولت‏ يهودى در اراضى فلسطينى تشكيل نشده است؟آيا توطئه‏هاى يهود براى اضمحلال امت‏ اسلامى و تحقق ملى‏گرايى در جهان اسلام به وقوع نپيوسته است؟و ده‏ها سؤالى كه از بطن‏ پروتكل‏ها بر مى‏آيد و همچنان بى‏جواب مانده است.

براستى ترجمه و چاپ اين اثر در ميليون‏ها نسخه در سراسر جهان با چه نيّت و منظورى‏ صورت مى‏گيرد؟اگر يهوديان منزه از چنين توطئه چينى‏هايى هستند،چرا اين كتاب مخاطب‏ ميليونى دارد و همواره بر آن نيز افزوده مى‏شود؟ سؤال‏هايى نظير اين‏ها با خواندن 24 پروتكل زعماى صهيون زيادتر خواهد شد و منكرين و معتقدين به جعلى بودن پروتكل‏ها نيز بايد براى آن جواب‏هاى متناسب بيابند.

دلايل سياسى و اقتصادى‏

دلايل سياسى يهودستيزى را بايد در انگيزه‏هايى دانست كه براى مقاصد و مطامع سياسى‏ عده‏اى از دولت مردان و يا رهبران گروه‏ها و جريان‏هاى سياسى به كار گرفته مى‏شد.

هدف از بيان اين دلايل،ذكر تضييقات به عمل آمده عليه يهوديت به عنوان بررسى ريشه‏هاى‏ يهودستيزى نيست،بلكه مقصود،بيان يك هدف سياسى است كه از يهود ستيزى به عنوان يك‏ وسيله در نيل به آن هدف بهره‏بردارى مى‏شود.در واقع يهود ستيزى دستاويز سياست بازانى‏ است كه با قربانى نمودن يهوديان به اهداف خود مى‏رسند.در بسط و تفصيل اين دليل،مى‏توان‏ مطامع اقتصادى را به عنوان هدف اصلى و سوء استفاده از يك جريان سياسى برشمرد.اكنون به‏ هر دو وجه اين دليل خواهيم پرداخت.

الف.مطامع اقتصادى

يهودى‏ها در طول تاريخ به دنبال منافع اقتصادى سر تاسر دنيا را طى كرده‏اند اما براى مخفى‏ كردن حرص و آزشان به منافع صرفا دنيوى،نام«مهاجرت»به آن داده‏اند.

«مهاجرت»شاه بيت تحريف گونه اين مبحث در يهوديت است.در واقع يهوديان با بهره‏گيرى‏ از اين روش خود را همچنان حفظ كرده و مكان زندگى خود را به واسطه سودى كه از لحاظ مادى‏ برايشان دارد،انتخاب نموده و به آن مهاجرت مى‏كنند.طبعا در چنين جريانى مطرح شدن‏ «مهاجرت و ضرورت عمل به آن»در انديشه يهودى،تقدس يك سرزمين و رويكرد مذهبى و تعلق ملى بدان،گزافه‏اى بيش نيست،چرا كه تعلق مادى براى يهوديت مهم‏تر و با ارزش‏تر از تعلق ملى و يا مذهبى به يك سرزمين است.

جهت آشنايى بيشتر با اين مفهوم،نمونه‏اى از يك چنين رويكردى را در انديشه و عمل‏ يهوديان به هنگام مخير نمودن آنان در بابل،در زمان بازگشت به اورشليم،مى‏توان در منابع‏ مختلف مشاهده كرد كه چگونه يهوديان از رفتن به سرزمينى كه معبدشان در آن است امتناع‏ ورزيده و مناطق خوش رونق تجارى پارس و بين النهرين را بر مى‏گزينند.

مهاجرت ضامن بقاى يهود با روحيه سوداگرى او در طول قرون متمادى بوده است.اين معنا در ادبيات مذهبى يهود به واژه«گالوت» اطلاق مى‏شود كه به معناى هجرت و هم چنين مكانى‏ است كه يهوديان به هجرت رفته‏اند. اما يهوديان چنين وانمود مى‏كنند كه اين مهاجرت آنان‏ ارادى و از روى ميل نبوده است،فلذا«آنرا رنگ و صبغه‏اى اجبارى داده واژه‏اى تحت عنوان‏ «تبعيد» ،را براى آن برگزيده‏اند» تا از اين طريق مقصد اصلى خود را از غير يهوديان پوشانده و براى اسكان در هر جايى كه مى‏خواهند،مانعى نداشته باشند.آبا ابان در نقاشى اين تصور مى‏گويد:

اصولا يهودى‏ها هميشه از چندين جهت نسبت به وضع خود در بيم و هراس بودند يكى اينكه مذهب و ديانت ايشان با اهالى اروپا فرق داشت و دايم كليسا با آنها مخالفت ميكرد ديگر اينكه سرمايه داران مسيحى نيز كه وضع خود را در خطر ميديدند بشدت بر عليه يهودى‏ها توطئه و دسيسه چينين كرده،ايشانرا مورد حسادت‏ و قبطه قرار مى‏دادند.و بعلاوه اهالى اروپا يهودى‏ها را اجنبى و خائن مى‏پنداشتند و هر خدمت صادقانه‏اى را از طرف يهودى ها خيانت به كشور دانسته و با نظر سوء ظن‏ و بدبينى بآن مينگريستند و بهمين جهت اجازه نميدادند،در سياست دخالت كرده‏ ابراز لياقتى بنمايد.تنها چيزى كه در هزارها امتياز از روى ترحم به ايشان واگذار كرده بودند شانس و فرصت تبعه شدن بود و بس. در نظر سومبارت اين اجبار و تنگنا براى مهاجرت نيز مورد قبول نيست.وى معتقد است كه‏ انديشه تبعيد محور اصلى ايدئولوژى يهود است اجبارى بودن اين تبعيدها را نمى‏پذيرد و مى‏نويسد مهاجرت اوليه از فلسطين نيز به طور عمده داوطلبانه بود.به زعم سومبارت،كوچروى‏ و تمايل به مهاجرت در ذات روان فرهنگى قوم يهود نهفته است.

ادامه دارد...

ادامه مطلب......
وى در جاى ديگر خاطرنشان مى‏سازد كه«تمايل به مهاجرت و جابجايى جمعيتى و ايجاد مراكز بين المللى تجارى از طريق اين مهاجرت‏ها نيز،از خصيصه‏هاى اصلى روانى اين قوم‏ است.» در كتاب«يهوديان،خدا و تاريخ»نوشته دايمونت آغاز اين مهاجرت را كه يهوديان از آن به‏ تبعيد ياد مى‏كنند،انهدام نخستين سلسله سلطنتى يهودا و پيامد آن را اسارت بابل مى‏داند.از همين زمان است كه واژه جديد دياسپورا 4 مفهوم تبعيد را تكميل مى‏كند. اين واژه يونانى در فرهنگ يهود به معناى پراكندگى است و بارى از مفهوم گرده افشانى در خود دارد و به معناى‏ دقيق پراكندن است. دايمونت اذعان مى‏كند كه«دياسپوراى واقعى براى يهوديان از فتح بابل از سوى ايرانيان آغاز شد.وقتى ايرانيان به يهوديان اجازه بازگشت به زادگاهشان را دادند،بسيارى از آنان ماندن را به‏ جاى بازگشت به فلسطين،برگزيدند.اقامت يهوديان در بابل پيش از پيروزى ايران،ناخواسته و اجبارى بود.پيش از پيروزى ايران،آنان در تبعيد مى‏زيستند و اينك ديگر در دياسپورا». منابع ديگر يهودى نيز بر اين نكته اعتراف دارند كه«بيشتر يهوديانى كه به اسارت بابل رفتند، به فلسطين باز نگشتند در طول صدها سال بعدى در ميان سراسر 127 استان امپراتورى ايران‏ پراكنده شدند.در همان دوره،جامعه يهودى در مصر پديد آمد و به سرعت رشد كرد.» يهوديان دياسپورا و يا پراكنده در سراسر جهان،بلحاظ«لجاجت،قدرت اراده و توان شگرف‏ در انعطاف پذيرى» كه سومبارت آن را از جمله خصايص يهودى مى‏داند،آموزه‏هاى خاص‏ اجتماعى،اقتصادى،سياسى و اخلاقى ممالك ساكن را سريعا فرا گرفته در صدد ادغام ظاهرى در آنها برآمدند.چرا كه در بسيارى از موارد الصاق ستاره زرد و مشخص بودن به عنوان يك يهودى با علامات خاص،با پنهانكارى آنها منافات داشته است و شايد به همين دليل«يهوديان در طول‏ تاريخ در همه جاى دنيا،جوامعى،دو يا سه زبانه بودند.دانستن زبان عبرى براى آموزش تورات از پنج سالگى اجبارى بود.آنان زبان جوامعى را كه به آن مهاجرت مى‏كردند،خيلى زود مى‏آموختند.در هجرت بابل و ايران،زبان آرامى زبان دوم آنان و فارسى زبان سوم آنان بود.» در واقع زبان به عنوان يكى از مهمترين دلايل تمايز يهوديان با ساكنين همجوار در دياسپورا مورد توجه بوده است.

در خصوص هم رنگى مذهبى،آداب و رسوم و خلقيات نيز مباحث مهمى مطرح بوده كه به‏ آنها خواهيم پرداخت.ضمن آن كه مشاغلى را برعهده مى‏گرفتند كه منطبق با وضعيت آنها در طول تاريخ بوده.به عنوان مثال انگيزه‏هاى اجتماعى براى روى آوردن به حرفه پزشكى در ميان‏ يهوديان بسيار بود.«اين حرفه برخلاف صنعت و پيشه‏ورى حتى نياز به مكان ويژه‏اى نداشت.

ابزار آن،قابل حمل بود و همه جا به آسانى مى‏شد مهارت خود را بدون هيچ ابزار غير قابل حملى‏ اثبات كرد.» شغل صرافى،پيله‏ورى،داروسازى،دلاّلى و...از جمله مشاغلى است كه يهوديان به‏ تبحر در آن شهره هستند.

مهاجرت،تبعيد و پراكندگى،وضعيتى براى قوم يهود بوجود آورده است كه در بررسى ابعاد تاريخى آن با مشكل مواجه خواهيم شد و به همين دليل«نوشتن كتاب‏هاى تاريخ يهود كار دشوارى است.به فرض تاريخ يونان را مى‏توان با تقسيم بندى به برش‏هاى زمانى نوشت.اما در مورد تاريخ يهود،وقتى مى‏خواهيم بعد زمانى سده‏هاى ميانه را بررسى كنيم،بايد بعد مكانى را نيز بيافزائيم و در اين صورت فصل‏هاى متعدد درباره مناطق گوناگون جهان خواهيم داشت.اگر مدت پراكندگى را 2500 سال بدانيم و نقشه‏اى تاريخى-جغرافيايى از پراكندگى را نيز در نظر بگيريم،به اين دشوارى در كار تاريخ‏نگارى پى مى‏بريم.» چرا كه تا حال حاضر نيز بسيارى از محققين نتوانسته‏اند،جمعيت دقيق يهوديان و محل اسكان و وقايع مربوط به آنها را دقيقا ثبت‏ نمايند و اگر آن دسته از يهوديانى كه به دلايل مختلف هم رنگ قوميت‏ها و مليت‏ها و مذاهب‏ ديگر شده،تا منافع خود را تضمين نمايند،به اين گستره بيافزاييم،كار دشوارتر است.كم نيستند يهوديانى كه به نام هم كيش و هم وطن و هم شهرى بدون اطلاع ديگران به دنبال آمال و اجراى‏ سنت‏ها و رسوم خود هستند.

ب-مقاصد سياسى‏

يهوديان با طرح مباحثى كه نتيجه مستقيم و غير مستقيم آن،القاء«محدوديت براى‏ آنان در سرزمينهاى ميزبان»است،به دنبال آن هستند كه بر شيپور مظلوم نمايى خود بدمند تا مهاجرت كه براى آن‏ها موجب انتفاع دنيوى است،مخفى بماند و به منزله فرار از ظلم و جور،جلوه‏ كند.

تاريخ نگارى يهود بر مظلوم نمايى استوار است و اين مظلوم نمايى به دليل پشتوانه‏ نيرومند تبليغاتى آن بر افكار عمومى جهان به شدت مؤثر بوده است‏[...]اين‏ مظلوم نمايى از آغاز با تحريف‏ها و اغراق‏هاى بزرگ و حيرت انگيز آميخته است تا بدانجا كه مى‏توان گفت،تاريخ هيچ قومى چنين با دروغ‏هاى بزرگ و آگاهانه رقم‏ نخورده است.

نخستين مظلوميت تاريخى يهوديان،گم شدن اسباط ده گانه بنى اسرائيل است‏ كه در واقع قربانى توطئه يهوديان شدند.دومين مظلوميت تاريخى ايشان،ماجراى‏ تبعيد بابل است.

در يكى دو قرن اخير،قضاياى پوگروم‏ها در روسيه،دريفوس در فرانسه و هولوكاست در جنگ دوم جهانى بر سلسله مداوم اين داستان‏ها افزوده شد.

در حقيقت يهوديان با توسل بر همين شيوه توانستند موجوديت يك پديده بى‏ريشه در منطقه خاورميانه را-اسرائيل-تثبيت كنند.اعتراف جوليانو اوربانى وزير فرهنگ ايتاليا، روشن كننده منظور اين بحث است: ما اروپايى‏ها براى گريز از عذاب وجدانى كه در برابر يهودستيزى در جنگ دوم‏ جهانى حس كرديم،اقدام به جعل دولت اسرائيل نموديم. يهوديان با تلفيق حربه مظلوم نمايى و ابزارى به نام مهاجرت براى موقعيتى بهتر،استراتژى‏ اصولى يهوديت را پى‏ريزى كردند و توانستند با توسل به همين روش در سراسر جهان پراكنده‏ شوند.اين از دلايل مهم عدم تعلق يهوديان به يك سرزمين خاص است و جالب اين كه بدانيم‏ هيچ قوميتى با جمعيت حداكثر 14 ميليونى خود در سراسر دنيا،به اين صورت پراكنده نشده‏ است.در واقع با مرورى كوتاه بر محل‏هاى تمركز يهوديان در دنيا متوجه خواهيم شد كه اين قوم‏ در هر جا كه برايش سودى در بر دارد،حاضر است.

با اين رويكرد،به نمونه‏هاى تاريخى از جريان‏هاى يهودستيزى با دلايل سياسى آن‏ مى‏پردازيم.تا فصل جديدى از بررسى ريشه‏هاى يهودستيزى را به پيش ببريم.با اين تفاوت كه‏ در اين فصل يهوديان خود بر تنوره يهودستيزى مى‏دمند و آتش آن را شعله‏ورتر مى‏كنند.

ادامه دارد....

[=Times New Roman]یکی از روی کردهای خصمانه سلطه جهانی آرایش جهان بر اساس هدفهای خصمانه خود است که سر نخهای آن را در نقشه از پیش طراحی شده آمریکا در انفجار برجهای دو قلو وبعد تصرف افغانستان و عراق و.. می توان دید .ودر مقابل اقدام به فرافکنی این اقدامات نسبت به ایران در قالب هلال شیعه میتوان دید .که سربازان سلطه جهانی ان را از سوی اربابانشان مطرح کردند . هلال شیعه اصطلاح «هلال شیعی[=Calibri]» (Shi`ite Crescent)با آنکه سابقه ای آکادمیک در ادبیات علمی آلمانی زبان داشت، اما با استفاده «شیعه هراسانه » از آن توسط عبدالله دوم پادشاه اردن، برای بیان تمایلات ایران دوستانه شیعیان عراق، فراگیری سیاسی وسیعی یافت و عمدتا از سوی کسانی که در صدد القای نوعی خطر از شدت یافتن روابط شیعیان عراق با جهان خارج خصوصا ایران است، استفاده می شود. اندیشه ای که سعی دارد نفوذ تاریخی ایران بر شیعیان خاورمیانه را عاملی برای اختلال امنیت سیاسی این منطقه به شمار آورد، به شدت بر استفاده از این واژه اصرار دارد. اما قاطبه متفکران اجتماعی تمایل چندانی برای استفاده از این عبارت ندارند[=Calibri].این نقشه در صدد است تا آنچه هلال شیعی نامیده می شود را در خاورمیانه نمایش دهد[=Calibri].
منابع برای مطالعه بیشتر شیعیان خاورمیانه[=Calibri]:فولر، گراهام ای؛ متحده، رحیم، شیعیان عرب: مسلمانان فراموش شده، قم ، شیعه شناسی، 1384، 517 ص آيت الله خامنه اي ديپلماسي جهاني را در نگاه سلطه گران، صفحه شطرنجي دانستند که برخي کشورها بايد در آن نقش سرباز نظام سلطه را ايفا کنند و هرگاه منافع قدرت ها ايجاب کرد قرباني شوند.
ايشان افزودند: ما رفتار نظام سلطه را به هيچ وجه قبول نمي کنيم، البته داعيه سلطه گري نداريم اما در هيچ موضوعي، زير بار سلطه نمي رويم و شاخص ديپلماسي خود را مقابله با رفتار جهاني نظام سلطه و خروج از قاعده «سلطه گر سلطه پذير» مي دانيم. رهبر انقلاب با اشاره به تبليغات سلطه گران درباره ياغي بودن ايران افزودند: شيطان بزرگ، آمريکا، درصدد ايجاد ديکتاتوري جهاني است و با پايمال کردن حقوق طبيعي ملت ها در واقع بر جامعه بشري طغيان کرده و ياغي شده است اما ملت نجيب ايران را ياغي مي خواند، البته اگر مقابله با ستمگران و زورگويان جهاني و حمايت از مظلومان، ياغي گري است ما به آن افتخار مي کنيم.
[=Times New Roman]

[=Times New Roman]یکی از روی کردهای خصمانه سلطه جهانی آرایش جهان بر اساس هدفهای خصمانه خود است که سر نخهای آن را در نقشه از پیش طراحی شده آمریکا در انفجار برجهای دو قلو وبعد تصرف افغانستان و عراق و.. می توان دید .ودر مقابل اقدام به فرافکنی این اقدامات نسبت به ایران در قالب هلال شیعه میتوان دید .که سربازان سلطه جهانی ان را از سوی اربابانشان مطرح کردند . هلال شیعه اصطلاح «هلال شیعی[=Calibri]» (Shi`ite Crescent)با آنکه سابقه ای آکادمیک در ادبیات علمی آلمانی زبان داشت، اما با استفاده «شیعه هراسانه » از آن توسط عبدالله دوم پادشاه اردن، برای بیان تمایلات ایران دوستانه شیعیان عراق، فراگیری سیاسی وسیعی یافت و عمدتا از سوی کسانی که در صدد القای نوعی خطر از شدت یافتن روابط شیعیان عراق با جهان خارج خصوصا ایران است، استفاده می شود. اندیشه ای که سعی دارد نفوذ تاریخی ایران بر شیعیان خاورمیانه را عاملی برای اختلال امنیت سیاسی این منطقه به شمار آورد، به شدت بر استفاده از این واژه اصرار دارد. اما قاطبه متفکران اجتماعی تمایل چندانی برای استفاده از این عبارت ندارند[=Calibri].این نقشه در صدد است تا آنچه هلال شیعی نامیده می شود را در خاورمیانه نمایش دهد[=Calibri].

منابع برای مطالعه بیشتر شیعیان خاورمیانه[=Calibri]:فولر، گراهام ای؛ متحده، رحیم، شیعیان عرب: مسلمانان فراموش شده، قم ، شیعه شناسی، 1384، 517 ص آيت الله خامنه اي ديپلماسي جهاني را در نگاه سلطه گران، صفحه شطرنجي دانستند که برخي کشورها بايد در آن نقش سرباز نظام سلطه را ايفا کنند و هرگاه منافع قدرت ها ايجاب کرد قرباني شوند.
ايشان افزودند: ما رفتار نظام سلطه را به هيچ وجه قبول نمي کنيم، البته داعيه سلطه گري نداريم اما در هيچ موضوعي، زير بار سلطه نمي رويم و شاخص ديپلماسي خود را مقابله با رفتار جهاني نظام سلطه و خروج از قاعده «سلطه گر سلطه پذير» مي دانيم. رهبر انقلاب با اشاره به تبليغات سلطه گران درباره ياغي بودن ايران افزودند: شيطان بزرگ، آمريکا، درصدد ايجاد ديکتاتوري جهاني است و با پايمال کردن حقوق طبيعي ملت ها در واقع بر جامعه بشري طغيان کرده و ياغي شده است اما ملت نجيب ايران را ياغي مي خواند، البته اگر مقابله با ستمگران و زورگويان جهاني و حمايت از مظلومان، ياغي گري است ما به آن افتخار مي کنيم.
[=Times New Roman]

موضوع قفل شده است