کاتبان وحی چه کسانی بودند و دارای چه شخصیتی بودند؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
کاتبان وحی چه کسانی بودند و دارای چه شخصیتی بودند؟

پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم همگان را به خواندن و نوشتن وحى تشويق مى‏فرمود. در آغاز بعثت از تمام قريش، فقط هفده نفر خواندن و نوشتن مى‏دانستند. [1] آنان در مدينه از اين هم، كمتر بودند، [2] اما تشويق‏هاى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم موجب شد بيش از چهل نفر، كاتب وحى شوند. در تعداد كاتبان وحى، اختلاف است؛ ابن عساكر در تاريخ دمشق آنان را 23 نفر مى‏داند. ابوشامه [3] و نيز ابن عبدالبر كاتبان وحى را 25 نفر ذكر مى‏كنند. [4] شبر املسى تعداد آنان را چهل نفر مى‏شمارد. [5] حافظ عراقى نام 42 نفر كاتب وحى را به نظم در آورده است. [6] حلبى در حواشى شفا [7] و نيز مجتهد زنجانى [8] تعداد آنان را 43 نفر نقل كرده‏اند. مستشرقان نيز در اين زمينه سخن گفته‏اند؛ مثلاً: بلاشر فرانسوى مى‏گويد: تعداد كاتبان وحى چهل نفر است. [9]
نويسندگان مكه در صدر اسلام عبارت بودند از: خلفاى چهارگانه، شرحبيل بن حسنة، عبد اللَّه بن سعد بن أبى السّرح قرشي (م. 37 ه ق)، خالد بن سعيد بن عاص بن أميه، طلحه، زبير (م. 36 ه ق)، سعد بن أبي وقاص (م.55 ه ق)، عامر بن فهيرة (42 ه ق)، علاء بن حضرمي (م. 21 ه ق)، معيقيب بن أبي فاطمة الدوسي (م402 ه. ق)، أرقم بن أبى الارقم (م. 11 ه ق)، حاطب بن عمرو، حاطب بن أبي بلتعه (م30 ه. ق)، مصعب بن عمير، عبد اللَّه بن حجش (32. ه ق)، جهم بن قيس و سالم مولى ابى حذيفة (م. 12 ه ق).
نويسندگان مدينه در صدر اسلام
نويسندگان به تدريج در مدينه بيشتر شدند؛ در آغاز، نويسندگى را بيشتر ابى بن كعب انجام مى‏داد؛ سپس زيد بن ثابت آموخته‏تر شد و كتابت را نزد اسيران بدر تكميل كرد. او بيشتر در محضر نبى اكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم بود. كسان ديگرى نيز بعداً به اين جمع افزوده شدند كه عبارتند از:
1. عبد اللَّه بن رواحه (م. 8 ه ق)؛
2. ثابت بن قيس (م. 12 ه ق)؛
3. حتظلة بن الربيع الاسيدى (م. 45 ه ق)؛
4. حذيفة بن يمان (36. ه ق)؛
5. علاء بن عقبة؛
6. جهيم بن الصلت.؛
7. عبد اللَّه بن زيد (م. 63 ه ق)؛
8. محمد بن مسلمة (م. 43 ه ق)؛
9. حنظلة بن أبي عامر (م. 3 ه ق)؛
10. عبد اللَّه بن عبد اللَّه بن أبي بن سلول؛
11. أبو زيد قيس بن السكن؛
12. عقبة بن عامر (م. 58 ه)؛
13. معاذ بن جبل؛
14. أبو أيوب انصارى (م. 52 ه ق)؛
15. مغيرة بن شعبة (م. 50 ه ق)؛
16. أبان بن سعد بن عاص (برادر خالد) (م. 13 ه ق)؛
17. عمرو بن عاص (م. 43 ه ق)؛
18. خالد بن وليد (م. 12 ه ق).
البته برخى مى‏گويند: ابوسفيان و دو پسرش معاويه و يزيد؛ عبد اللَّه بن أرقم (م. 44 ه ق) و حويطب بن عبد العزى (م. 54 ه ق) نيز، از سال هفتم هجرى (فتح مكه) در اين جمع بوده‏اند؛ بنابراين در مجموع نام چهل و پنج تن از صحابه ذكر شده است كه از كاتبان وحى بوده‏اند.
امّا آيا همه كاتبان وحى، در صداقت و ايمان يكسان بوده‏اند يا خير؟ در پاسخ مى‏توان گفت: صرف كتابت وحى، دليل صداقت، ايمان و اهل نجات بودن نيست؛ چنان‏كه نوشته‏اند: عبد اللَّه بن سعد بن أبى السرح يكى از نخستين كاتبان وحى بود كه خط خوشى داشت امّا پس از مدّتى مرتد شد و از مدينه به مكه گريخت. در آنجا به خود مى‏باليد كه گاهى به جاى «سميع»، يا به جاى «خبير»، «بصير» مى‏نوشته است تا اين‏كه درباره او آيه «106 سوره 16» و «93 سوره 6» نازل شد. [10] وى يكى از شش نفرى بود كه روز فتح مكه، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم [11] فرمان قتل او را صادر كرد اما عثمان، برادر رضاعى عبداللَّه بن سعد چند روز بعد او را نزد رسول خدا آورد و اصرار كرد كه او را امان بدهند، رسول خدا ساعتى درنگ فرمود سپس او را امان داد. [12] وقتى از آنجا خارج شدند پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به اصحاب فرمود: چرا كسى از شما گردنش را نزد؟ يكى از آنان گفت: چشم دوخته بوديم كه اشاره‏اى بفرمايى! پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اشارت چشم در شأن پيامبران نيست؛ [13] بدين ترتيب، او هم رها شد و كرد آنچه را كه كرد. [14]
ابن ابى داود نيز يكى ديگر از اين كاتبان خائن را ذكر مى‏كند. [15] ولى او ناشناس مانده است و سرنوشتش با عبداللَّه بن سعد بن ابى السرح تفاوت دارد، مى‏گويند: زمين جنازه‏اش را رد كرده، و در گوشه‏اى افتاده بود؛ پس چنين نيست كه هر كه نامش در جرگه كاتبان وحى باشد انسان بافضيلتى به شمار بيايد.
پاورقي
[1] بلاذرى، فتوح البلدان، ص 457، و عقد الفريد، ابن عبد ربه، ج 2، ص 3، و الاسلام و الحضارة العربيّة، محمد كردعلى، ص 124، بلوغ الارب، آلوسى، ج 3، ص 370.
[2] بلاذرى از قول واقدى يازده نفر را مى‏شمارد كه در ميان آنها زيد بن ثابت است؛ فتوح البلدان، ص 459.
[3] ابوشامه، ص 24.
[4] ابن عبدالبر، الاستيعاب في معرفة الاصحاب، چاپ حيدرآباد، ذيل ترجمه زيد بن ثابت.
[5] كتاب قضا، حاشيه بر منهج در فقه شافعى به نقل از كتانى، ج 1، ص 115.
[6] كتانى، التراتيب الادارية، ج 1، ص 116-117.
[7] همان، ج 1، ص 17.
[8] مجتهد زنجانى، تاريخ قرآن، ص 37.
[9] رژى بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه راميار، تهران، 1359 (ه ش).
[10] ابن سعد، الطبقات الكبير، چاپ بيروت، 1968 يا چاپ سخوليدن و برلين، ج 3، ص 178.
[11] همان، ج 2، ص 98، و سيره ابن حزم، ص 232.
[12] طبرى، تاريخ طبرى، ج 1، ص 1639.
[13] سنن ابوداود، كتاب الحدود (1)، كتاب الجهاد (117)، و سنن نسائى.
[14] علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 19، ب 3.
[15] ابن أبى داود، كتاب المصحف، ص 3.