عاشورا در مکتب عرفان

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عاشورا در مکتب عرفان

۱) بلا و ابتلا:
عارفان با ایمان نه تنها از بلا نمی گریزند، بلکهآن را نشانه لطف الهی و سبب پاکی روح و جان و تصفیه اعمال می دانند و بهخاطر فضلیت و پاداش آن، به استقبالش می روند، امام صادق (ع) می فرماید: «انالله اذا احب عبدا غته بالبلا»
(خداوند هرگاه بنده ای را دوست بدارد او را غرق در بلا می کند)
از این دیدگاه است که سیدالشهدا (ع) در روزعاشورا در مناجاتی که در آخرین لحظات حیات با خدا دارد، پروردگار را هم بهنعمت های سرشارش می ستاید، هم به بلای نیکویش «سابغ النعمه حسن البلا» همچنین روز عاشورا هنگام آخرین وداع با اهل بیت خویش ضمن آنکه آنان راآماده تحمل بلا و رنج می سازد «استعدو اللبلاء» فرجام خوشی برایشان بازگومی کند و می فرماید: خداوند دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب می کند، ولیبه شما در مقابل این بلا و به عوض آن، انواع نعمت ها و کرامت ها می بخشد. پس شکوه نکنید و چیزی بر زبان نیاورید که ارزش شما را بکاهد «و یعوضکم عنهذه البلید انواع النعم
۲) یاد خدا
ذکر و یاد خدا در همه مراتب و مراحلش امریپسندیده و مورد تاکید است. در آیات خدا توصیه به یاد خدا فراوان شده است«اذکروالله ذکرا کثیرا» سیدالشهدا در بحرانی ترین حالات و پیشامدها، با یادخدا آرامش می یابد و این اطمینان قلبی را به یاران و خانواده اش نیز منتقلمیکند، خطبه هایش به نام و یاد خداست. داغ شهیدان و شهادت بستگان، زمینهذکر خدا می شود. به نمونه هایی از سیره او در عرصه کربلا توجه کنید: وقتیبرای اصحابش خطبه می خواند آغاز خطبه با ثنا و حمد خداست «اثنی علی اللهاحسن الثنا ولحمده علی اسراء و للضراء» خدا را به نیکوترین ستایش می ستایم واو را در حالت سرور و غم و راحتی سپاس می گویم. در صبح عاشورا، وقتی سپاهدشمن به سوی او می آید می فرماید: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب» (خدایا در هرگرفتاری، تو تکیه گاه منی) امام و یاران پاکباز او، شب عاشورا را مهلتگرفتند تا اینکه بتوانند تا صبح به نماز و قرآن و ذکر بپردازند.
امام (ع) در روز عاشورا، در اوج سختی های توانسوز و مدهوش ساز یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و گویا خویش را در معرض نگاهپر مهر خدای خود می دید و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان می راند و قطرهوجودش را به دریای الهی متصل می ساخت. اینکه گفته اند در روز عاشورا امامحسین (ع) پیوسته و مداوم، خدا را یاد می کرد و زیاد می گفت: «لا حول و لاقوه الا بالله العلی العظیم» شاهد این ارتباط قلبی دوستدار، دوست است.حتیبرای تحمل پذیر کردن سختترین مصیبت ها هم، از اهرم ذکر خدا بهره میگرفت. وقتی کودک شیرخوارش را روی دستانش به تیر زدند و شهید کردند فرمود: «آنچه تحمل این مصیبت و درد را آسان و هموار می سازد این است که جلوی چشمخداوند است و او می بیند و شاهد است «هون علی مانزل بی انه بعین الله» مناجات های عاشقانهامام حسین (ع) با معبودش در آخرین لحظات حیات نیز،تداوم همین حالات روحانی و عرفانی را می رساند و به تعبیرهای مختلف،نجواهای گوناگونی از آن حضرت در واپسین دم نقل کرده اند ولی قدر مشترک آنهااین است که وقتی از زنده ماندن مایوس شد و یارانش همه به شهادت رسیدند وخود در قتلگاه بر زمین افتاد خدا را می ستود و یاد می کرد و مراتب و رضایخویش را ابراز می نمود و خدا را به عظمت یاد می کرد «اللهم متعالی المکان،عظیم الجبروت...» آمیختن حماسه و عرفان و جهاد و یاد خدا از درس های عاشورااست. دست پروردگان امام عاشورا نیز چنین بودند، یک نمونه، مسلم بن عقیلبود. وقتی دستگیر شد و او را برای کشتن به بالای دارالاماره می بردند،زبانش به ذکر حق گویا بود و دلش به یاد معبود می گفت: «الحمدلله علی کلحال» و پیوسته «الله اکبر» می گفت و از خدا مغفرت می طلبید و بر فرشتگان وفرستادگان الهی، صلوات و درود می فرستاد. پیش از او نیز وقتی «هافی» را بهجرم پناده دادن به مسلم و همکاری با او بر ضد خلیفه دستگیر کردند پیش ازشهادت، یاد خدا بر زبانش جاری بود و می گفت: بازگشت به سوی خداست،پروردگارا به سوی رحمت و رضوانتو پر می گشایم!
در زیارت اربعین می خوانیم «و بزل مهجته فیک لیستنفذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله»
«امام حسین خون خویش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات دهد»
یاران امام (ع) همه خود را فدای دین و قربانی راه خدا و احیای اسلام کردند و از زندگی دنیوی به خاطر حق گذشتند و جاوید شدند.
حضرت زینب (ع) پس از حضور بر بالین سیدالشهدا ودر کنار جسد قطعه قطعه او چنین گفت: «اللمه تقبل مناهذالقربان» (خدایا اینقربانی را از ما بپذیر) و در تعابیر دیگری هم از آن حضرت به عنوان «ذبیح» یاد کرده اند، چرا که او اسماعیلی بود که در منای حق شهید شد و حیات دین راتضمین کرد.
امام خمینی (قدس سره)، درباره نقش فداکاری امامحسین (ع) برای احیای دین خدا می فرماید: «سیدالشهدا (ع) نهضت عاشورا رابرپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود اسلام و عدالت را نجات داد ودستگاه بنی امیه را محکوم و پایه های آن را فرو ریخت، «اسلام چنان عزیزاست که فرزندان پیامبر، جان خودشان را فدای اسلام کردند...» امام حسین (ع) خود و تمام فرزندان و اقربای خودش را فدا کرد و پس از شهادت او اسلام قویتر شد.

) رضایت و تسلیم:
از مراحل بالای عرفان و توحید «رضا» است. «رضا» هم نشان دهنده امواج محبت و دلدادگی به خداوند است و هم نشانه اخلاص کمال ونداشتن هیچ انگیزه ای جز پسند و خواست مولی. اهل بیت (ع) در مقابل خواستخدا و تقدیر او کاملا راضی بودند و این را برای خود کمال می دانستند و باپشتوانه «رضا» هر مشکل و بلا و مصیبتی را صبورانه عاشقانه تحمل می کردند.
در مسیر راه کوفه، ابا عبدالله (ع) پس از برخوردبا فرزرق و آگاهی از اوضاع کوفه فرمود «همواره کار دست خدا بوده و هست. اگرقضای الهی بر چیزی نازل شود که دوست داریم» شعار «رضاالله و رضا نا اهلبیت» از کلمات نورانی امام (ع) و خاندان او در این سفر بود. این کلام را همهنگام خروج از مکه به سمت کربلا در ضمن خطبه ای بیان فرمود. و هم واپسینکلماتی بود که در قتلگاه از حنجره خونین آن امام (ع) شنیده می شد که «الهیرضی بقضائک» خواهرخویش را به تسلیم و رضا دعوت می کرد «ارضی بقضا الله» تاپس از شهادتش بی تابی و نارضایتی از خود نشان ندهد. وقتی هم که می خواست ازمدینه خارج شود، هنگام وداع با قبر رسول خدا (ص) از خدا طلب کرد که آنچهکه رضای توست برایم انتخاب کن «اسئلک .... ما اضترت من امری هذا ما هو لکرضی»
۴) فوز
امام حسین (ع) در حرکت عاشورایی خویش، فوز وسعادت ابدی خود و یارانش را می دید، از این رو مشتاقانه به سوی این هدف میشتافت و در راه کوفه وقتی آن حضرت، با طرماح ملاقات کرد و او امام را ازرفتن به کوفه پر آشوب منع میکرد، امام می فرمود: «ما با آنان قول و قراریداریم که دوست ندارم خلف وعده کنم، اگر همان پیش آید که گریزی از آن نیست،آن هم فوز و شهادت است....« » و ان یکن ما لا بر من ففوز و شهاده ان شاءالله» در سخن دیگری که از آن حضرت نقل شده است در شب عاشورا خطاب بههمراهان گوشههایی از فرهنگ حیات و فلسفه مرگ و زندگی و سعادت اخروی رابیان فرمود، سپس افزود: «بدانید که تلخ و شیرین دنیا همه اش خواب و خیالاست، بیداری و هوشیاری در آخرت است. فائز و رستگار کسی است که در آخرت بهسعادت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید: ...« و الفائز منفاز فیها و الشقی من شقی فیها» سخن معروف امام حسین (ع) در فارنی لا واریالموت الاسعاده» نیز گویای بینش امام (ع) در مورد مفهوم و ماهیت سعادت ورستگاری است که امام آن را در سایه شهادت در راه خدا می داند.
۵) اخلاص:
صحنه های جهاد و کشتن و کشته شدن در تاریخ بشری وتاریخ اسلام فراوان است، اما آنچه برخی از این صحنه ها را جاودانه کرده،اخلاص و رنگ الهی و خدایی داشتن است. «صبغه الله» این رنگ بی زوال در حماسهعاشورا دیدنی است.
امام حسین (ع) در ضمن خطابه ای مفصل که پیش ازخروج از مدینه ایراد نمود، هرگونه شائبه دنیاطلبی و ریاست خواهی و جنگ قدرترا رد کرده، و انگیزه خالص «صلاح دینی و اجتماعی» را مطرح ساخت: «خدایا تومی دانی که آنچه از ما بود، هرگز نزاع بر سر قدرت و دنبال کالای دنیا رفتننبود، بلکه می خواهیم معالم دین و نشانه های مکتب را نشان دهیم و با ایجاداصلاح در جامعه، مظلومان ایمن شوند و فرایض و سنن تو اجرا شود....» نظیراین سخن را در جای دیگری هم فرمود که «من هرگز به عنوان شورش، خوشگذرانی،سرمستی، فساد انگیزی یا ستم برنخاستم بلکه برای طلب اصلاح و امر به معروف ونهی از منکر قیام کردم...»
در این حرکت خالصانه، ناخالصان چه از اول و چه در مسیر راه کربلا، تصفیه شدند تا حاضران در عاشورا، همه یکدست و خالص باشند.
وقتی در طول راه اوضاع کوفه و شهادت مسلم بن عقیلگزارش داده شد، جعی از همراهان، از پیرامون حضرت متفرق شدند و تنها کسانیماندند که از مدینه همراه حضرت آمده بودند.
هرتمثه بن ابی مسلم، در میان راه به امام (ع) برخورد، امام (ع) انتظار یاری و همراهی از او داشت. ولی او ناامنی خانوادهخود را بهانه کرد و صحنه را ترک نمود. عبیدالله بن حر جعفی هم در منزلگاه«قصر بنیمقاتل» به فرستاده امام (ع) که او را به نصرت حق فرا می خواند ونیز به دعوت امام حسین (ع) که با او دیدار کرد و او را به یاری فراخواند،پاسخ منفی داد و از این سعادت محروم شد. طرماح بن عدی هم تا چند قدمی اینسعادت آمده بود که توفیق همراهی نیافت. خالصان، خلوص خود را در شب عاشورا وروز نبرد کربلا نشان دادند و گاهی آن را در رجزها و سخنان خویش بروزدادند. عایس بن ابی شبیب شاکری در نبرد خویش با سپاه کوفه، این گونه حمایتخالصانه و الهی خود را از اهل بیت پیامبر (ص) بیان می کند «من با شمشیرم درراه شما تیغ می زنم و جهاد می کنم تا به دیدار خدا بروم و با این کار، جزبه پاداش الهی چشم ندوخته ام و چیزی نمی خواهم
۶) قیام برای خدا:
آن که برای خدا قیام کند، همه همتش عمل به تکلیف وکسب رضای الهی است. بنابراین نه کمی نفرات، در اراده اش خلل ایجاد می کند ونه شکست ظاهری او را مایوس و بدبین می سازد. «قیام لله» توصیه و موعظهالهی است، آنجا که می فرماید: «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی وفراری» (بگو شما را به یک چیز موعظه می کنم. اینکه دو تا، دو تا و بهتنهایی برای خدا قیام کنید) اگر در یک مبارزه این انگیزه باشد، تضمینبیشتری برای ادامه مبارزه تا نهایت توان و تا پایان عمر است و حتی درتنهایی و بییاوری و کمی امکانات هم تکلیف را از خود ساقط نمی داند و باباطل سازش نمی کند. امام حسین (ع) به برادرش محمد حنیفه که از روی نصیحت بهآن حضرت سخنانی می گفت، فرمود: برادرم! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی همنداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.» در سخنانی هم روز عاشورا، ضمنرد ذلت تسلیم در برابر دشمن فرمود: «لکد و انی زاجف بهذه الی سره علی قلهللعدد و کثره العدو و خذله الناصر» (من با همین گروه اندک، با آنکه دشمنبسیار است و یاوران ترک یاری کرده اند خواهم جنگید)
آنچه برای خدا باشد، ماندگار و پایدار می شود، قیام عاشورا چون رنگی خدایی داشت، ابدی و بی شکست شد. به تعبیر حضرت امام (قدس سره) «شکست نبود کشته شدن سیدالشهدا، چون قیام لله بود، قیام لله شکست ندارد» و «آگاه باشند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ کنیم»

منبع: آفتاب

موضوع قفل شده است