مردم چه مي گوينـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــد؟؟؟؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مردم چه مي گوينـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــد؟؟؟؟




می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، .....................................

و و و و و ...............

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُــــــــــــــــــــــــــــردم.


برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند و ....

:Ghamgin:

ای کاش لحظه ایی هم می گفتیم خداوند چه می فرمایند .

[="DarkRed"]:Gol:زيبا بود ممنون :Gol:[/]

بدا به حالمون كه تو اين دوره و زمونه در كارهاي واجب و حرام هم به جاي اجراي امر خدا نگرانيم كه مردم چي ميگن ؟!:Ghamgin:

ميخواي تو عروسي موسيقي حرام پخش نكني همه ميگن مردم چي ميگن ؟!
ميخويا نمازت قضا نشه و مجبور ميشي مجلسيو ترك كني همه ميگن مردم چي ميگن ؟!
ميخواي صرفه جويي كني و اسراف نكني تا خدا راضي باشه ميگن مردم چي ميگن ؟!
ميخواي امر به معروف و نهي از منكر كني همه بهت ميگن مردم چي ميگن ؟!
.........

خوش به حال كسي كه تو رفتارش رضايت خدارو مدنظر داره حتي اگه توهين و حرف هاي مردم دنبالش باشه.

كي اون دنيا بار گناه كسه ديگرو به دوش ميگيره ؟!!

گل ليلا;69765 نوشت:
با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

گل ليلا;69765 نوشت:
می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

گل ليلا;69765 نوشت:
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

گل ليلا;69765 نوشت:
و و و و و ...............


اینا دیگه داره شعار میشه یا شده!!! :Ghamgin:
حرف مردم!!!
چشم و هم چشمی!!!
فرهنگ جمع تقریبا زیادی از مردممون به سمت اینه که فلانی چی داره ، اون چی میخواد بخره ، من باید بهترشو داشته باشم ، جهیزیه دختر ..... خانوم اینقدر می ارزید نه اونقدر می ارزید، و همه اون مثالایی که گل لیلای عزیز بیان کردن و............
گل ليلا;69765 نوشت:
مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند و ....

حالا حرف این مردم ارزش داره یا خدا؟!! :Gol:

تو تاپیک زیر گوشه ای از این مشکل گذاشته شده ، ولی یه روزه برداشته شد!! :Ghamgin:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9453


گل ليلا;69765 نوشت:



می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، .....................................

و و و و و ...............

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُــــــــــــــــــــــــــــردم.


برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند و ....

:ghamgin:


جای نگرانی نیست
همه مجازی!! هستیم لذا تعریف از خودمان هم بکنیم ریا نخواهد بود!!! به شرطی که نزد نفسمان مغرور نشویم.......

خوشبختانه این توفیق را دارم که با وجود داشتن دوستان زیاد از قشرهای مختلف با حرف مردم زندگی نمی کنم و با سربلندی می گویم که ( انشاء الله ) تمام موارد بل کمی فراتر از بیانات گل لیلا را مراعات می کنم.....

و این است یک معنای آزاد بودن و بنده کسی نبودنِ انسان ، در سفارش علی ( ع ) به فرزندش امام حسن ( ع)


و خلاصه اینکه دنیا باید در اختیار آسایش ما باشد نه ما در اختیار دنیا !!

سلام به دوستان اين تاپيك
ميدونيد حديث قدسي زيبائي در اين زمينه هست؟
خدا : هر بنده اي براي دلخوشي و عزيز شدن نزد مردم اعمالي رو انجام بده(اينگونه زندگي كند) هم در درگاه من خوار است و هم نزد مردم خوارش ميكنم، اما اگر بخاطر من اعمالي رو انجام بدهد هم در درگاهم عزيز و هم نزد مردم بالا ميبرمش.
منبع: كتاب كلمة الله

سلام
یه فایلی از یکی از علما گذاشتم توی سایت
مدیران محترم حذفش کردند
حتما اونا هم گفتن...مردم چه میگویند.......

گه قرار باشه با حرف مردم نسشت و بخاست بکنیم بهتره بریم رو به قبله بخوابیم!
حفظ کردن آبرو خیلی خوبه اما نه به خاطر مردم که تو شرایط سخت هر چیزی ممکنه پشت سرت بگن!مردم کسایی هستن که عقلشون به چشمشونه(البته بعضی از مردم)نباید به خاطر اونا و حرفای بی ارزشی که گاهی اوقات میزنن زندگیو به کام خوودمون تلخ کنیم!

دوست عزیزم هم خیلی خوب گفتن!کاملا موافقم::Kaf:

عرفان;69951 نوشت:
سلام به دوستان اين تاپيك
ميدونيد حديث قدسي زيبائي در اين زمينه هست؟
خدا : هر بنده اي براي دلخوشي و عزيز شدن نزد مردم اعمالي رو انجام بده(اينگونه زندگي كند) هم در درگاه من خوار است و هم نزد مردم خوارش ميكنم، اما اگر بخاطر من اعمالي رو انجام بدهد هم در درگاهم عزيز و هم نزد مردم بالا ميبرمش.
منبع: كتاب كلمة الله

بخشی عظیمی از این اخلاقیات برمیگرده به ضعف اعتماد به نفس و خودباوری و همچنین ضعف شدید در اعتقادات ...

پیامبر عزیزمون می فرمایند :
هرکه رضایت و تایید مردم را با چیزی بطلبد که خدا را ناخشنود می کند به جای خشنودی مردم مورد نکوهش واقع می شود .



کاش وقت میکردم یه تاپیک در مورد اعتماد به نفس (باور استعدادهای درونی) میزدم و چند تا فایل صوتی عالی که در این زمینه دارم میذاشتم که بقیه هم استفاده کنند .

موفق و سربلند باشید :Gol:

گل ليلا;69765 نوشت:
مردم چه می گویند؟!...

سلام
بنده که سعی کرده ام همه امورم بر مبنای عقل و اگر خدا لطف فرماید بر مبنای شرع باشد و اصلا برایم مهم نیست که مردم چه می گویند . بله اگر از حدود عقلی و شرعی کسی پا فراتر بگذارد شاید بگویم مواظب حرف مردم باش . چون می دانم بعضی ها از مردم بیشتر از خدا می ترسند .
خدا ما را در راه خودش مستدام بدارد و جزء آنانی قرار دهد که خود فرمود :
لا یخافون لومه لائم
موفق در پناه حق
:Gol:


انشاالله خدا به همه ما کمک کنه طوری زندگی کنیم

که حرف خدا حرف اول و آخر زندگیمون باشه.

معیارهای
ترقی و پیشرفت در یک جامعه دین مدار مترادف با ترقی و پیشرفت در یک جامعه ملحد نیست.

متاسفانه انحراف عرف جامعه از بینش و نگرش دینی به نگرش سرمایه داری و معیارهای آن بخصوص در سطح کلان شهرها این عوارض و مصیبتها را برای مردم شریف ایران بوجود آورده.

تغئیر این بد رفتاریها و بنوعی انحرافات اعتقادی - عرفی در جامعه ما به سادگی میسر است ولی مشکل اینجاست که این معضل اصلا معضل بحساب نمی آید.

آیا توجه کرده اید ؟

آیا میدانستید که زیباترین لحظات زندگی در ساده زیستی ها و مراودات ساده و صمیمانه شکل گرفته ؟

کمی به گذشته برگردید . به جاها و زمانهائی که این جمله را به زبانتان جاری میکند "یادش بخیر "

درست دقت کنید میبینید زیباترین لحظات زندگی زمانی در گذشته بوقوع پیوسته که صله رحم و مراودات خانوادگی بین دوستان و اشنایان و دید و بازدیدها و یا حتی سفرهای کوتاه سیزده بدری دسته جمعی که در ساده ترین شکل ممکنه و در صمیمانه ترین فضاها بوقوع پیوسته حادث شده.

حال نگاهی به عرف امروز جامعه بیاندازید.

عرفی که حاصل شده از فرهنگها و نگرشهائی که به همراه فیلمهای داخلی و خارجی در باور عرف جامعه امان تزریق شد.

این امر به مرور زمان صورت گرفت و چنان نا محسوس بود که الان که داریم در موردش صحبت میکنیم لازم است به این سالها با دقت و وسواس و تمرکز بیشتری بنگریم.

مقاله برای روزنامه نمینویسم روزنامه و روزمرگی گذشته نه چندان دور را حکایت و نقد می کنم.

اینها حقیقتی است که بوقوع پیوسته و این بتی است که یک ابراهیم ( ع ) صفت نیازدارد که آنرا با توکل و بصیرتش بشکند.

جنگهای نرم و زبر - فیلمها و سریالهای شیک - عقاید و دیدگاههای فلسفی متریالی و فرویدی
فرهنگ مرده ولی هایکلاس و آزاد ! غربی - آزادی اندیشه - آزادی بیان - لباسهای مارکدار اصل - ماشینهای بنز مدل بالای نیروی انتظامی برای دستگیری معتادینی که حتی یک درمان برایشان وجود ندارد....

یا ما این راهها را رفته ایم یا ما را برده اند .

به نظر شما کدامیک ؟

یاحق

می برند و می رویم....این زهر و سم کشنده را خورانده اند اما با چاشنی شیرینی....طوری که حال ما در این لحظات آخر مرگ انسانیت نیز باز از آنها ملتمسانه زهر تقاضا می کنیم...انا لله و انا الیه راجعون

قبول دارم مدیریتی در کار باید باشد تا مردمی آواره بشوند....

مدیریتی در کار باید باشد تا مردمی به جای پیروی از اهل البیت علیهم السلام از لویی ماسینیون های کافر پیروی کنندو او را اسلام شناس معرفی کنند....

و ما نیز چنین افراد بی سوادی اما پر ادعایی را مرید باشیم و الگو قرار دهیم....

و نتیجه نیز این چنین بشود که حال بگوییم چرا چنین شده ایم؟! چرا خیابانها آنگونه کوچه ها چنان و درون خانه ها چنین؟! چرا چرا چرا ؟! چرا به دهان اغیار نگاه میکنیم

به جای آن که به کلام وحی (قرآن و عترت) نگه کنیم؟!

اما مضاف بر جهل و سطحی نگری و عبادت هوی و هوس نفس چه کسی بانی است؟! کدام مدیریت؟!

آری مدیریت ابلیس لعین و جنود ملعونش...

به عنوان نمونه همان مصادیق رنگارنگ برونی در لباس دوست و در لباس دشمن!!!

براستی من مثلا مذهبی دشمن در لباس دشمن که جای خود اما ضربه های دشمن در لباس دوست را چگونه بشناسم و چگونه پاسخ دهیم؟!


چگونه بدانم که سبک زندگی دینی ای که صدا و سیمای اسلامی به خورد من می دهد و رئیس این صدا و سیما را نیز کسی که ادعای نیابت حضرت صاحب عجل ا...فرجه را دارد انتخاب می کند غلط است؟! با خود می گویم اگر غلط است چرا پخش می کنند؟! با خود می گویم او از طریق دوست است نه دشمن!

براستی آیا من درست فکر می کنم آیا دوست چنین است؟!

اگر دشمن است من عام هفتاد میلیون اسیر باتلاق پاسخ او را چگونه بدهم به غیر از اینکه در باتلاقش گیر افتاده ام من عام هفتاد میلیون؟!

زمان آن شاه ملعون تکلیف من عام چند میلیونی معلوم بود....

تلویزیون تلویزیون دشمن و پس حرام و تمام.

دانشگاه دانشگاه دشمن و پس حرام و تمام. و و و

اگر هم کسی میرفت سراغشان می دانست کجا می رود و اقلا باید چگونه گارد خود را حفظ کند اما حال بر هر چه که کثیف بود بر هر چه که طاغوت بود با یک نماز جمعه ی آن هم به امامت جنتی(!=نماز چهارشنبه ای) لعاب دین دادند.

و طبعا نتیجه نیز همین شد که گویی مذهبیونش در نائل شدن به مصادیق بی دینی گویی مسابقه ی دو ماراتن گذاشته اند با بی مذهبان.

من نه سکولارم...نه موافق آن ظاغوت قبلی....بلکه بر عکس تمام هم و غمم به عنوان یک جوان این است که حکومت اسلامی اقلا به حد اضطرار غیبت به پا شود اما با حکومتی که به جز لعاب فاسد دینی همه چیزش آشکارا بی دینی است تا پای جان مخالف خواهم ماند تا نگذارم آبروی دین خدا برود حتی اگر نتوانم.


ا...هم عجل لولیک الفرج بحق زینب الکبری سلام ا...علیها.

گل ليلا;69765 نوشت:



می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، .....................................

و و و و و ...............

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُــــــــــــــــــــــــــــردم.


برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند و ....

:ghamgin:




خیلی عالی بود...

ایکاش موارد دیگر احکام شرعی را اضافه می فرمودید و نتیجه ی اخروی را نیز بیان می کردید که آن مردمگرایی ها چگونه آدمی را بدبخت دنیا و آخرت خواهد کرد.و آن مردم گرایی ها حجت شرعیه نزد خداوند نخواهد بود.

اما این مواردی که ذکر کردید یاد دردهای خود افتادم...

گفتم ذکر نکات مثبتش شاید سبب الگوگیری دوستانی که مثل من در دو راهی های خدا و مردم گیر کرده اند باشد.

بنده در یک خانواده ای زندگی می کنم که شدید اهل موسیقی بودیم البته فعل حاضر کمتر شده است....شکر خدا

حقیر زمانی که می خواستم ساز خود را در راه اطاعت از خدا و اهل البیت علیهم السلام بشکنم....

خیلی از این مردم چه می گویندها شنیده ام...

وقتی می خواستم ریش بگذارم خیلی از این مردم چه می گویند ها شنیدم....

وقتی می خواستم وام نگیرم خیلی از این مردمها طعنه ها زدند....

وقتی می خواستم ازدواج کنم خیلی از این مردمگرایی ها دیدم که نتیجه نیز به هم خوردن آن قصد بنده شد...

وقتی نوع لباس پوشیدنم را خواستم تغییر دهم و کت و شلوار رایج غربیون را به تن نکنم تا تنم را نیز همپای جانم از سبک زندگی فاقد اصالت و شیطانی غربی و از غربی شدن آزاد سازم و هویتم را بیابم از این طعنه ها و حرفها شنیدم و البته می شنوم...


اما همه را انجام دادم گر چه شاید در زندگی خیلی جاها خطا هم رفته ام و اینها را نمی گویم که خود را بزرگ کرده باشم که نیستم. فقط ذکر نکات مثبت است جهت یاری دیگران همین.

اما به هر حال به مصداق همان کلام رسول خدا صلوات ا...علیه و آله و سلم خدا می داند که گر چه ابتدا طعنه بود اما رفته رفته کمتر شد و کمتر می شود و در حد زیادی نیز تبدیل به تحسین همان افراد و الگوگیری همانها شده است.


لذا خدا که راضی شود همه راضی می شوند.و این القای ابلیس ملعون و جنود ملعونش
است که راه را غلط نشان می دهد یا ناهموار و نشدنی نشان می دهد.
توکل کرده و عمل کنید و نترسید.

مدتی است می خواهم بروم طلبه بشوم ان شاا...

اما باز فراوان از این "مردم چه می گویند ها" شنیدم اما وقتی بر سخن خود ثابت قدم ماندم و تبیین کردم راه درست را...

باز وعده ی الهی محقق شد و بسیاری از آن اطرافیانی که می گفتند مردم چه می گویند حال راضی شده اند و ای بسا مدافع بنده و حتی بعضا خود مسیر آموزش دین را می جویند.

لذا:

توکل قبل از همه:
بعد صدق قدم و ثبات قدم به همراه تبیین قدم

راه را باز می کند.ان شاا...

التماس دعای فراوان.

سایه خورشید;148235 نوشت:

انشاالله خدا به همه ما کمک کنه طوری زندگی کنیم

که حرف خدا حرف اول و آخر زندگیمون باشه.

سلام دوست گرامی :

اتفاقا متاسفانه مشکل همینجاست !

یعنی میخوای حرف خدا حرف اول و آخر زندگیت باشه. اما اطرافیان و فامیل اینقدر فضولی میکنند . تا نظر خودشونو توی زندگی آدم پیاده کنند . وقتی هم میبینند که من به حرفهاشون اهمیت نمیدم . و به اصطلاح با سیاست دمشون رو قیچی میکنم . سعی میکنند با تاثیر بر روی افکار همسر یا فرزندانم . به هدفشون برسند .
خلاصه که خداوند انشاالله شر افراد حسود و بخیل و بد خواه رو از زندگی همه ما برطرف کنه . و مکرشون رو به خودشون برگردونه .

راستی با اینجور افراد باید چکار کرد ؟؟؟ :Ghamgin:

عرفان;69951 نوشت:
سلام به دوستان اين تاپيك
ميدونيد حديث قدسي زيبائي در اين زمينه هست؟
خدا : هر بنده اي براي دلخوشي و عزيز شدن نزد مردم اعمالي رو انجام بده(اينگونه زندگي كند) هم در درگاه من خوار است و هم نزد مردم خوارش ميكنم، اما اگر بخاطر من اعمالي رو انجام بدهد هم در درگاهم عزيز و هم نزد مردم بالا ميبرمش.
منبع: كتاب كلمة الله

فکر میکنم کاملترین جواب می تواند باشد:Kaf:
احسنت:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

سید امیر;176863 نوشت:
سلام دوست گرامی :

اتفاقا متاسفانه مشکل همینجاست !

یعنی میخوای حرف خدا حرف اول و آخر زندگیت باشه. اما اطرافیان و فامیل اینقدر فضولی میکنند . تا نظر خودشونو توی زندگی آدم پیاده کنند . وقتی هم میبینند که من به حرفهاشون اهمیت نمیدم . و به اصطلاح با سیاست دمشون رو قیچی میکنم . سعی میکنند با تاثیر بر روی افکار همسر یا فرزندانم . به هدفشون برسند .
خلاصه که خداوند انشاالله شر افراد حسود و بخیل و بد خواه رو از زندگی همه ما برطرف کنه . و مکرشون رو به خودشون برگردونه .

راستی با اینجور افراد باید چکار کرد ؟؟؟ :Ghamgin:

با سلام به دوستان
بنده هم با جناب سید امیر موافق هستم.
این تجسس در زندگی دیگران و دخالت در آن بزرگترین مشکل است که ما هم مراعات کنیم باز هستند کسانی که شمارو ناخواسته توی این مسئله وارد کنند....:Ghamgin:

موضوع قفل شده است