چرا محمد بن حنفیه در کربلا حاضر نشد ؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا محمد بن حنفیه در کربلا حاضر نشد ؟

چرا محمد بن حنفیه در کربلا حاضر نشد ؟

[=Century Gothic]با سلام

ملاقات امام حسین (ع) با برادرش محمد بن حنفیه
((اتـانـی رسول اللّه (ع) بعد ما فارقتك فقال : یا حسین ! اخرج فان اللّه قد شا ان یراك قتیلا فقال ابن الـحـنـفـیهٔ : اناللّه و انا الیه راجعون , فما معنی حملك هؤلا النسوهٔ معك وانت تخرج علی مثل هذه الحال ؟

فقال له : قد قال لی : ان اللّه قد شا ان یراهن سبایا))[۱] . یـكـی از ملاقاتهای سیدالشهدا(ع) در مكه معظمه , با برادرش ((محمد بن حنفیه ))[۲] است هنگامی كه محمد از حركت امام (ع) مطلع می شود, به خدمت حضرت می رسد وعرض می كند: ((یـا اخی !ان اهل الكوفهٔ من قد عرفت غدرهم بابیك واخیك وقد خفت ان یكون حالك ك حال من مـضی , فان رایت ان تقیم فانك اعز من فی الحرم وامنعه فقال یا اخی ! قدخفت ان یغتالنی یزید بن معاویهٔ فی الحرم فاك ون الذی یستباح به حرمهٔ هذا البیت )).

((ای بـرادر! مردم كوفه را خوب می شناسی ومی دانی كه با پدر وبرادرت چه كردند ومن می ترسم كـه سـرنوشت شما نیز همان سرنوشت گذشتگان بشود اگرمصلحت بدانی , در مكه بمان كه هم جانت سالم می ماند وهم عزت واحترامت محفوظاست )).
حضرت فرمود: ((خوف این را دارم كه یزید به طور ناگهانی مرا بكشد ومن همان كسی باشم كه با كـشـته شدنش حرمت حرم شكسته می شود (كلام امام (ع)اشاره به ((عبداللّه بن زبیر))است كه با كشته شدنش , حرمت خانه خدا هتك می شد))).
محمد بن حنفیه گفت : ((پس به اطراف یمن بروید كه مناطق امنی است )). امـام (ع) فرمود: ((در این گفته شما تامل می كنم )) اما وقت سحر, حضرت حركت كرد محمد بن حنفیه آمد ومهار شتر امام (ع)را گرفت وعرض كرد: ((مگر بنا نشد درگفته من تامل كنی ))؟!

حضرت فرمود: ((آری )). گفت : ((پس چه شد كه در حركت كردن عجله كرده ای ومی خواهی زودتربروی )).
امـام (ع) فـرمـود: ((بـعـد از رفـتن تو, پیامبر(ص )را در خواب دیدم وبه من فرمود:بیرون برو كه خداوند خواسته تورا كشته ببیند)).
محمد بن حنفیه كلمه استرجاع را بر زبان آورد وگفت : ((اكنون كه عازم بر رفتن هستی پس چرا زنان را با خودت می بری ))؟

حضرت فرمود: ((خداوند خواسته كه اینان را اسیر ببیند)). الـبـتـه محمد بن حنفیه دوبار با سیدالشهدا(ع) ملاقات كرده , یك بار در مدینه وبار دوم در مكه معظمه[۳] .
در زندگی ((محمد بن حنفیه )) دو مساله نظر اهل نظررا به خود جلب كرده است ::Sham:

۱) ادعای امامت بعد از امام حسین (ع).


۲) حاضر نشدن در كربلا همراه امام حسین (ع).
:Sham:

● آیا محمد بن حنفیه مدعی امامت بود؟!

از مـجـموعه اخبار وتاریخ , استفاده می شود كه اگر ((محمد)) چنین ادعایی هم داشته , منصرف شده است هنگامی كه برای تعیین امامت به حكمیت ((حجر الاسود))تن در می دهد وموقع سخن گفتن حضرت سجاد(ع) حجر الاسود, مضطرب می شوداو از ادعای خود دست بر می دارد وشاید هـم از ابـتدا چنین ادعائی نداشته وصرفابرای تثبت مقام امام سجاد(ع) این كاررا انجام داده است وبه تعبیر مرحوم آیت اللّه العظمی خوئی ـ نور اللّه مضجعه ـ در ذیل این قضیه می فرمایند: ((الروایهٔ صحیحهٔ السند, دالهٔ علی ایمانه وقوله بامامهٔ علی بن الحسین (ع))).

((روایت از لحاظ سند, صحیح است ودلالت می كند بر اینكه وی به امامت حضرت سجاد(ع) مؤمن بوده است )).
علی الخصوص روایتی از امیرالمؤمنین (ع) رسیده كه : ((ان المحامدهٔ تابی ان یعصی اللّه عزوجل )). محمد بن جعفر بن ابیطالب , محمد بن ابی بكر, محمد بن حنفیهٔ ومحمد ابن حذیفه , پرهیز دارند از اینكه خداوند متعال معصیت بشود)).

و به تعبیر مرحوم علامه مامقانی , این تعریف , فوق مرتبه عدالت است . ((ابـو خـالـد كـابـلی )) می گوید: سالیان متمادی كه در خدمت محمد بن حنفیه بودم ,تردیدی نداشتم كه او امام است , روزی اورا قسم دادم كه آیا وی امام مفترض الطاعه است ؟

گفت : ((الامام علی وعلیك وعلی كل مسلم الامام علی بن الحسین (ع))). ((امروز, حجت خداوند بر من وتو وهر مسلمانی , امام زین العابدین (ع)است ))[۴] .

● چرا محمد بن حنفیه در كربلا شركت نكرد؟:Sham:

الـبـته اشكال حاضر نشدن در واقعه طف , تنها متوجه ((محمد بن حنفیه )) نیست بلكه این قضیه دامن بسیاری از بزرگان آن عصررا نیز می گیرد, از جمله ((ابن عباس ,عمر الاطرف , عبداللّه بن جعفر, جابر بن عبداللّه انصاری )) وصدها نفر از اخیاروبزرگان آن عصر.
مرحوم علامه مامقانی در حالات محمد بن حنفیه پاسخی كلی از ایشان وهمه كسانی كه در كربلا شـركـت نكردند, داده اند كه عبارت ایشان را نقل می كنم وقضاوت رابه عهده خوانندگان محترم می گذاریم : ((والـحـسـین (ع) حین حركته من الحجاز وان كان یدری هو انه یستشهد بالعراق الا انه فی ظاهر الـحـال لـم یـكـن لیمضی الی الحرب حتی یجب علی كل مكلف متابعته وانماكان یمضی للامامهٔ بمقتضی طلب اهل الكوفهٔ فالمتخلف عنه غیر مؤاخذ بشی وانمایؤاخذ لترك نصرته من حضر الطف او كـان بـالـقـرب مـنه علی وجه یمكنه الوصول الیه ونصرته ومع ذلك لم یفعل وقصر فی نصرته فالمتخلفون بالحجاز لم یكونوا مكلفین بالحركهٔ معه حتی یوجب تخلفهم الفسق ولذا ان جملهٔ من الاخـیار الابدال الذین لم یكتب اللّه تعالی لهم نیل هذا الشرف الدائم بقوا فی الحجاز ولم یتامل احد فی عدالتهم ))[۵] .

امـام حـسین (ع) موقع حركت از حجاز, هر چند واقعا می داند كه در عراق به شهادت خواهد رسید ولـی بحسب ظاهر, برای جنگ نمی رود تا بر همه مكلفین متابعت وهمراهی امام واجب باشد, بلكه حـضرت برای اجابت دعوت مردم كوفه حركت می كند وهر كس كه نرفت , مؤاخذه نمی شود, بلی , آنـانـی كـه در كـربـلا یا درسرزمینهای اطراف آن بودند ومی توانستند حضرت را كمك كنند ولی كـوتـاهـی كـردنـد,مـؤاخـذه مـی شـونـد امـا آنـانـی كـه در حجاز بودند, واجب نبود كه همراه امـام (ع)حـركـت كنند تا تخلف آنان موجب فسق بشود ولذا بسیاری از خوبان ونیكان آن عصر كه به فیض شهادت نایل نیامدند, در حجاز ماندند و احدی هم در عدالت آنان شبهه وتاملی نكرد)). در ((مناقب ابن شهر آشوب )) آمده است كه از محمد بن حنفیه سؤال كردند چرادر ((وقعه طف )) شركت نكردی ؟

در پاسخ گفت : ((ان اصحابه عندنا لمكتوبون باسمائهم واسما ابائهم ))[۶] . ((اسامی شهدای كربلا ونام پدرانشان از قبل در نزد ما نوشته شده بود)).

پی نوشتها:
۱) ملهوف , ۲۷.
۲) ((مـحـمد بن حنفیه )), فرزند امیرالمومنین (ع) ومادرش ((خوله )) دختر ((جعفر بن قیس بن سلمه حنفیه ))است وی از شجاعان روزگار ودر جنگهای ((جمل وصفین )) شركت كرده است تولدش درسنه ۲۱ ووفاتش سال ۸۱ می باشد بعد از امیرالمؤمنین (ع) مانند سایر بنی هاشم , گوشه گـیـر ومـنـزوی بود ((مختار)) اورا امام خواند وبه نام او بر عراق مستولی شد ودر سال ۶۶ چون حـاضـرنـشد با ((عبداللّه بن زبیر)) بیعت كند, به طائف تبعید گردید ((فرقه كیسانیه )) اورا امام مـی خـوانـنـدومی گویند او در ((جبل رضوی )) زنده است , ابوهاشم فرزند او از علمای تابعین به شمارمی رود(تنقیح المقال , ۳/۱۱۲ سفینه , ((حمد)).
۳) لهوف , ۲۷ حیاهٔ الحسین , ۳/۳۱ اعیان الشیعه , ۱/۵۸۸ ـ ۵۹۳.
۴) كافی , ۱/۳۴۸ تنقیح المقال , ۳/۱۱۵ معجم رجال الحدیث , ۱۶/۴۸.
۵) تنقیح المقال , ۳/۱۱۲, ((محمد)).
۶) مناقب , ۴/۵۳.
بلاغه

ولي طبق سريال مختار نامه ايشان مشکل پا داشتند و فلج شده بودند؟

Fagheer;69789 نوشت:
ولي طبق سريال مختار نامه ايشان مشکل پا داشتند و فلج شده بودند؟

[=Century Gothic]با سلام
[=Century Gothic]عوامل مختلفی می‎تواند در این امر دخالت داشته باشد؛ از جمله:
اولاً: به نقل علامه‎ی حلّی، جناب محمد حنفیه به سختی مریض و معلول بود.[1]
ثانیاً: وجود
[=Century Gothic]محمد حنفیه[=Century Gothic] چندان لازم نمی‎نمود؛ زیرا به حدّ کافی از جوانان هاشمی و طالبی شرکت داشتند و آنان چون قوم و قبیله‎ای جز بنی‎هاشم که همراه امام بودند، در اختیار نداشتند، نقش نظامی چندانی نمی‎توانستند ایفا کنند؛ از سویی دیگر، ماندن آن‎ها در حجاز لازم بود؛ چنان که امام حسین(ع) در مدینه به برادرش محمد حنفیه وصیت کرد که در مدینه بماند و رفت و آمد امویان را زیر نظر بگیرد و به او گزارش دهد.[2]
ثالثاً: طبق برآوردها و محاسبات عادی، روشن بود که نهضت امام حسین(ع) به نتیجه نمی‎رسد؛
چنان که این بزرگواران حضرت را از رفتن به سوی عراق برحذر می‎داشتند و به مصلحت نبود که همه‎ی خاندان علوی به شهادت برسند؛ زیرا این خاندان تنها مدافعان و مبلّغان اسلام راستین بودند و محل رجوع مردم به شمار می‎آمدند و اگر همه‎ی مردان خاندان هاشمی به شهادت می‎رسیدند، نسل بنی‎هاشم قطع می‎شد و بعد از واقعه‎ی کربلا، اهل‎بیت ملجأ و پناه‎گاهی نداشتند.
با توجه به این مصالح بود که از سوی امام حسین(ع) هیچ اصرار، بلکه هیچ تقاضایی مبنی بر شرکت آنان در نهضت نمی‎بینیم.:Sham:
اما این مطلب که جناب محمد حنفیه به نفع امام خبر می‎فرستاد،[3] نمی‎تواند علّت تامه‎ی عدم حضور باشد، بلکه نتیجه‎ی حضور او در مدینه است؛ چنان‎که پیش از او جناب عباس ـ عموی پیامبر ـ نیز در میان مشرکان مکه به نفع پیامبر(ص) عمل می‎کرد و عقیل ـ برادر امیرالمؤمنین ـ نیز در حجاز به نفع آن جناب فعالیت می‎نمود.
اما این پاسخ که تعداد شهدا و نام‎های آنان نزد خدا معلوم بود، این علم خدا به واقعیات خارجی است، یعنی خدا می‎دانست که محمد حنفیه با اختیار خود به کربلا نخواهد رفت و این جبر نمی‎آورد.
آری می‎توان گفت این مقام را خدای تعالی به هر کس ارزانی نمی‎داشت و هر کس درجه‎ای دارد اگر چه اهل بهشت و نجات باشد.
:Sham:

[1]. سفینة البحار، ج 1، ص 322.
[2]. سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، محمد صادق نجمی، ص 25.
[3]. مقتل عوالم، ص 54، مقتل خوارزمی، ج 1 ، ص 188، محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص 2.

الـبـته این اشکال در و اقعه طف، تنها متوجه «محمد بن حنفيه» نيست بلکه اين قضيه دامن بسياري از بزرگان آن عصر را نيز مي گيرد، از جمله «ابن عباس،عمر الاطرف، عبداللّه بن جعفر، جابر بن عبداللّه انصاري» و صدها نفر از اخيار و بزرگان آن عصر. مرحوم علامه مامقاني در حالات محمد بن حنفيه پاسخي کلي از ايشان و همه کساني که در کربلا شـرکـت نکردند، داده اند :«امـام حـسين (ع) موقع حرکت از حجاز، هر چند واقعا مي داند که در عراق به شهادت خواهد رسيد ولـي بحسب ظاهر، براي جنگ نمي رود تا بر همه مکلفين متابعت و همراهي امام واجب باشد، بلکه حـضرت براي اجابت دعوت مردم کوفه حرکت مي کند و هر کس که نرفت، مؤاخذه نمي شود، بلي، آنـانـي کـه در کـربـلا يا در سرزمينهاي اطراف آن بودند و مي توانستند حضرت را کمک کنند ولي کـوتـاهـي کـردنـد، مـؤاخـذه مـي شـونـد امـا آنـانـي کـه در حجاز بودند، واجب نبود که همراه امـام (ع) حـرکـت کنند تا تخلف آنان موجب فسق بشود و لذا بسياري از خوبان و نيکان آن عصر که به فيض شهادت نايل نيامدند، در حجاز ماندند و احدي هم در عدالت آنان شبهه و تاملي نکرد».[1] در «مناقب ابن شهر آشوب» آمده است که از محمد بن حنفيه سؤال کردند چرا در «وقعه طف» شرکت نکردي؟
در پاسخ گفت: «ان اصحابه عندنا لمکتوبون باسمائهم و اسما ابائهم»[2] «اسامي شهداي کربلا و نام پدرانشان از قبل در نزد ما نوشته شده بود».
درباره اينکه چرا محمد حنفيه به امـام حـسـيـن عليه السلام نـپـيـوست جز به روايتي که ابن فروخ، نويسنده«بصائرالدرجات»، با سندي از حمزة بن حمران از امام صادق عليه السلام نقل کرده است، به چيز ديگري دست نيافته ايم. حمزه گويد: [در حـضـور امـام صادق عليه السلام] سخن از قيام حسين و خودداري محمد حنفيه از رفـتـن هـمراه آن حضرت به ميان آمد؛ حضرت فرمود: من در اين باره بـرايـت سـخـن خـواهم گفت و تو پس از اين مجلس ‍ درباره اش چيزي مپرس. هنگامي که حسين عليه السلام آهنگ حرکت کرد کاغذي خواست و نوشت:بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن علي به بني هاشم: اما بعد،هـر کـس بـه مـا بپيوندد، با من به شهادت مي رسد و هر کس به ما نپيوندد، به پيروزي نخواهد رسيد. والسلام.[3]

[=&quot][1][=&quot] - تنقیح المقال مامقانی، ج3، ص 112، به نقل از: نامه ها و ملاقات های امام حسین، علی نظری منفرد، بنیاد معارف.

[=&quot][2][=&quot] - مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ،ص 53؛ به نقل از: نامه ها و ملاقات های امام حسین، علی نظری منفرد، بنیاد معارف.

[=&quot][3][=&quot] - بصائر الدرجات، ج 10، ص 481، باب 9، حدیث 5 ؛ بحارالانوار، ج 44، ص 330، باب 37 .

[=&quot]علامه مجلسي در توضيح اين روايت مي نويسد:
[=&quot]1ـ مـراد امام از اينکه مي فرمايد: «به پيروزي نخواهد رسيد» اين اسـت کـه بـه پـيـروزي و بـهـره هـاي دنيوي نخواهد رسيد. اين خود نـکـوهـش اسـت؛ و احتمال هم دارد که امام عليه السلام آنان را در اين باره آزاد گذاشته باشد، که در اين صورت کساني که به ايشان نپيوسته اند گناه کار نيستند![=&quot][1]
[=&quot]2ـ مراد از «به هيچ پيروزي يي نخواهد رسيد» اين است که در دنيا و يـا در آخرت و يا اينکه در هر دوي آنها روي پيروزي و رستگاري را نخواهد ديد.
[=&quot]و ايـن سـخـن، يـا تـوضـيـح ايـن اسـت کـه ابـن حـنـفـيـه بـه ايـن دليـل نـپـيـوسـت کـه فـهـميد اگر با اين خبري که امام عليه السلام داده است بـرود کـشـتـه خواهد شد؛ يا بيان محروميت او از اين سعادت است و يا آنـکـه او در ايـن کـار عـذري نـدارد؛ زيـرا کـه امـام او و امثال او را از موضوع آگاه کرده است! [=&quot][2]
[=&quot]اما بايد گفت که متن اين نامه ي شريفه ـ صرف نظر از حقيقت مقصود از فتح در آن ـ بدون شک اثبات مي کند که هر کس به امـام عليه السلام نـپـيـونـدد به پيروزي نخواهد رسيد؛ خواه معذور باشد يا مـعـذور نـباشد. بنابراين در خود متن دليلي بر اينکه «هر کس به امـام عليه السلام نـپـيـونـدد معذور نيست و نکوهش مي شود» وجود ندارد. همانطـور کـه از ظـاهـر دو تـوضـيح علامه مجلسي نيز اسـتفاده مي شود که هر کس اين نامه به او برسد معذور نيست؛ چرا کـه امـام عليه السلام طـي آن سـرنـوشت را تعيين کرده است. اين گذشته از مناقشه اي است که در سند روايت وجود دارد.[=&quot][3]

[=&quot][1][=&quot] - بحارالانوار، ج42، ص 81.

[=&quot][2][=&quot] - همان، ج 44، ص 360، باب 37 .

[=&quot][3][=&quot] - علامه مجلسی و علامه وحید بهبهانی ،در سند روایت خدشه کرده اند: در این سند مروان بن اسماعیل دیده می شود که مهمل است و در کتابهای رجالی هیچ نامی از او دیده نمی شود. همچنین در این سند حمزه بن حمران است شیبانی است که هیچ کس او را ثقه ندانسته است، جز اینکه وی از مشایخ ابن عمیر و صفوان از اصحاب اجماع است؛ و گروهی گفته اند که این ناظر بر وثاقت اوست( تنقیح المقال مامقانی، ج 1 ص 374) اما این مبنا مخدوش و مردود است. ( معجم رجال ا لحدیث ج 6 ص 266). برخی برای تایید وثاقت او به راههای دیگری روی آورده اند که آنها نیز مخدوش است( قاموس الرجال، ج 4 ص 28) سید محمد بن ابی طالب ، صاحب کتاب تسلیة المجالس، نیز این روایت را از رسائل کلینی نقل کرده است ولی معلوم نست که از چه راهی بدان رسیده است.

[=&quot]بـا وجـود ايـن، شـمـاري از عـلمـاي مـا روايـت و نقل کرده اند که سرور ما، محمد حنفيه، در هنگام خروج امام حسين عليه السلام بـيـمـار بـود، بـه طـوري کـه يـاراي حمل شمشير را نداشت. پيشاپيش اين بزرگان سيد بن طاووس قرار دارد که در کتاب خويش آورده است: ابي مخنف گويد: محمد بن حنفيه(انـگـشـتانش آسيب ديده و) بيمار بود، چرا که يکي از زره هاي ساخت داود بـه بـرادرش حـسين عليه السلام هديه داده شد. وقتي آن را پوشيد به انـدازه يـک گـز و چـهـار انـگـشـت بـلنـد بـود آنگاه محمد حنفيه مقدار اضـافـه را در دسـت گـرفـت و پيچيد و آن را بريد. در نتيجه چشم زخـمـي بـه او رسيد و براي مدتي از انگشتانش خون مي آمد. از اين رو در واقعه کربلا همراه حسين عليه السلام بيرون نيامد، زيرا ياراي آنکه قبضه شمشير و يا گره نيزه را بگيرد نداشت.[=&quot][1]
[=&quot]وقتي از علامه حلی سؤال شـد: «نـظـر سـرور مـا دربـاره مـحـمـد حـنـفـيـه چيست، آيا او امامت برادرش و امام زين العابدين را باور داشت؟ و آيا از ديدگاه ياران مـا او بـراي نـپـيوستن به امام حسين عليه السلام عذري داشت يا نه؟ و اگر نـپـيـوستن او بدون عذر بوده باشد وضعيت چگونه خواهد بود؟ همينطـور عـبـدالله جـعـفـر و امـثـال آن؟» وي پـاسـخ داد: «در اصـول امـامـت ثـابـت شـده اسـت کـه ارکـان ايـمـان: تـوحـيـد،عـدل، نـبـوت و امـامـت اسـت و مـحـمـد حـنـفـيـه و عـبـدالله جـعـفـر و امـثـال آن بـلنـد مـرتـبـه تر از آنند که اعتقادي بر خلاف حق داشته باشند و از ايماني که ثواب هميشگي و رهايي از عذاب بدان وسيله کسب مي شود، بيرون رفته باشند. اما درباره اينکه چرا حسين عليه السلام را هـمـراهي نکرد، نقل شده است که بيمار بود. درباره ي افراد غير از ايـشـان، احـتـمـال مي رود که نسبت به وقايعي که براي حسين عليه السلام پـيـش مـي آيـد، از قـتل و امثال آن ناآگاه بودند؛ و آنان بنابر نامه هايي که خائنان کوفه به امام عليه السلام نوشتند، بر اين پندار بودند که حضرت را ياري خواهند کرد». [=&quot][2]
[=&quot]هـمـچـنـيـن دربـنـدي در «اسـرار الشـهـاده» بـه نقل از ابي مخنف، گفت و گوي ميان امام و برادرش محمد در مدينه را آورده اسـت کـه در آنجا محمد مي گويد: «به خدا سوگند دوري تو مـرا انـدوهـگين مي سازد و مرا چيزي جز بيماري شديد از همراهي با تو بازنمي دارد. اي برادر به خدا سوگند توان گرفتن قبضه ي شمشير و کعب[=&quot][3] نيزه را ندارم. به خدا سوگند، پس از تـو هـرگـز شـادمـان نـخواهم شد. آنگاه به شدت گريست، به طـوري کـه غـش کـرد و چـون به هوش آمد گفت: اي برادر، اي شهيد مظلوم تو را به خدا مي سپارم!»[=&quot][4]

[=&quot][1][=&quot] - کتاب « حکایة المختار فی اخذ الثار براویة ابی مخنف»، ص 33، چاپ شده با کتاب اللهوف فی قتلی الطفوف.، مطبعة الحیدریه ، نجف.

[=&quot][2][=&quot] - المسائل المهنائیه، ص 38، مساله شماره 33.

[=&quot][3][=&quot] - گره چوب نیزه.

[=&quot][4][=&quot] - اسرار ا لشهاده، ص 246، معالی السبطین، ج1، ص 230.

[=&quot]شـيـخ حـبـيـب الله کـاشـانـي نيز اين موضوع را يادآور گشته، مي گـويـد کـه پـسـر حـنـفـيـه بـيـمـار بـود و تـوانـايـي حمل شمشير و جهاد نداشت.[=&quot][1] حتي وي يادآور مي شود که محمد حنفيه در مدينه بيمار بود.[=&quot][2]
[=&quot]شـايـان ذکـر اسـت کـه مـحـمـد بـن يـزيـد مـبـرد در کـتـاب«الکـامـل» خـويـش، داسـتـان مـحـمـد حـنـفـيـه و زره را نـقـل مـي کـنـد و مـي گـويـد: عـبـدالله زبير نسبت به پسر حنفيه و خـانـدانـش کينه داشت و درباره زورمندي او رشک مي ورزيد. گويند: روزي عـلي عليه السلام زره بـلنـدي را داد و فـرمـود کـه ايـن انـدازه از آن کوتاه شود، محمد حنفيه آن زره را گرفت و با دست، زيادي آن را از جايي که پدرش تعيين کرده بود، پاره کرد! هرگاه اين داستان نزد ابـن زبير نقل مي شد خشمگين مي گرديد و حالت رعشه به او دست مي داد.[=&quot][3]
[=&quot]از شماره 3 تا 13 برگرفته از کتاب با کاروان حسینی، از مدینه تا مدینه ،نجم الدین طبسی و عبدالحسین بینش
[=&quot][1][=&quot] - تذکره الشهداء، ص 71.

[=&quot][2][=&quot] - همان، ص 82.

[=&quot][3][=&quot] - الکامل، ج 3، ص 266.

چرا محمد حنفيه امام حسین عليه السلام را همراهى نكرد؟
تا آنجا كه ما جست و جو كرده‏ايم، درباره اينكه چرا محمد حنفيه به امام حسين عليه السلام نپيوست جز به روايتى كه ابن فروخ، نويسنده «بصائرالدرجات»، با سندى از حمزة بن حمران از امام صادق عليه السلام نقل كرده‏است، به چيز ديگرى دست نيافته‏ايم. حمزه گويد: [در حضور امام صادق عليه السلام‏] سخن از قيام حسين و خوددارى محمد حنفيه از رفتن همراه آن حضرت به ميان آمد؛ حضرت فرمود: من در اين باره برايت سخن خواهم گفت و تو پس از اين مجلس درباره‏اش چيزى مپرس. هنگامى‏كه حسين عليه السلام آهنگ حركت كرد كاغذى خواست و نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن على به بنى‏هاشم: اما بعد، هر كس به ما بپيوندد، با من به شهادت مى‏رسد و هر كس به ما نپيوندد، به پيروزى نخواهد رسيد. والسلام.

علامه مجلسى در توضيح اين روايت مى‏نويسد:
1- مراد امام از اينكه مى‏فرمايد: «به پيروزى نخواهد رسيد» اين است كه به پيروزى و بهره‏هاى دنيوى نخواهد رسيد. اين خود نكوهش است؛ و احتمال هم دارد كه امام عليه السلام آنان را در اين باره آزاد گذاشته باشد، كه در اين صورت كسانى كه به ايشان نپيوسته‏اند گناه‏كار نيستند!
2- مراد از «به هيچ پيروزى‏يى نخواهد رسيد» اين است كه در دنيا و يا در آخرت و يا اينكه در هر دوى آنها روى پيروزى و رستگارى را نخواهد ديد.
و اين سخن، يا توضيح اين است كه ابن‏حنفيه به اين دليل نپيوست كه فهميد اگر با اين خبرى كه امام عليه السلام داده‏است برود كشته خواهدشد؛ يا بيان محروميت او از اين سعادت است و يا آنكه او در اين كار عذرى ندارد؛ زيرا كه امام او و امثال او را از موضوع آگاه كرده است!
اما بايد گفت كه متن اين‏نامه شريفه- صرف‏نظر از حقيقت مقصوداز فتح در آن بدون شك اثبات مى‏كند كه هركس به امام عليه السلام نپيوندد به پيروزى نخواهدرسيد؛ خواه معذور باشد يا معذور نباشد. بنابر اين در خود متن دليلى بر اينكه «هر كس به امام عليه السلام نپيوندد معذور نيست و نكوهش مى‏شود» وجود ندارد. همان‏طوركه از ظاهر دو توضيح علامه مجلسى نيز استفاده مى‏شود كه هر كس اين نامه به او برسد معذور نيست؛ چرا كه امام عليه السلام طى آن سرنوشت را تعيين كرده است. اين گذشته از مناقشه‏اى است كه در سند روايت وجود دارد.
شايد مقصود امام صادق عليه السلام اين بوده است كه نظر گفت و گو كنندگان را از موضوع دليل نپيوستن محمد حنفيه به امام، و آن كه معذور هست يا نيست به موضوعى مهم‏تر جلب كند. اين موضوع عبارت است از اصل «محروميت از منزلت ياران حسين عليه السلام»؛ چرا كه به فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام نه پيش از آنها كسى مرتبه بلند آنها را داشته است و نه آيندگان بدان دست خواهند يافت. «1» بنابر اين كسانى كه به امام نپيوستند، معذور و غير معذورشان- از حيث نتيجه عملى نه از حيث حساب و پاداش- از اين شرافت دست نايافتنى محروم مانده‏اند؛ و سزاوار است كه هر مؤمنى (بجز ياران حسين عليه السلام) برمحروميت از اين رستگارى بزرگ حسرت بخورد و بگويد: اى كاش با شما همراه بودم و به خدا سوگند به رستگارى عظيمى دست مى‏يافتم.
با وجود اين، شمارى از علماى ما روايت و نقل كرده‏اند كه سرور ما، محمد حنفيه، در هنگام خروج امام حسين عليه السلام بيمار بود، به طورى كه ياراى حمل شمشير را نداشت.
با كاروان حسينى(ج‏2) 234 تا 231

موضوع قفل شده است