موضوع نامه امام حسین از کربلا به بنی هاشم چه بود؟
تبهای اولیه
موضوع نامه اما محسین از کربلا به بنی هاشم چه بود؟ به نظر شما چنین نامه ای حقیقت داشته ؟
[=century gothic] با سلام
نامه حسین(ع) به بنیهاشم
[=century gothic]نامه ای است که امام حسین(ع) این نامه را به بنیهاشم مینویسد. در مورد این نامه از نظر اینکه حضرت آن را در مکه نوشت یا بعد از حرکت از مکه، در این مسئله بین مورخین اختلاف است. عدهای مثل ابن قولویه و ابن عساکر و ذهبی میگویند در مکه بوده، یعنی حضرت در مکه این نامه را نوشت و فرستاد برای بنیهاشم به مدینه؛
[=century gothic] عدهای هم میگویند نه،
[=century gothic]از جمله سید بنطاووس از کلینی نقل میکند که این نامه بعد از حرکت بود. به هر حال این بحثها مدخلیت ندارد، ما کاری نداریم که از مکه بود یا بعد از حرکت از مکه بود؛ برای ما متن نامه مهم است.
[=century gothic]حضرت مینویسد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِی لَمْ یُدْرِکِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ».(بحارالانوار، 45، 87)
[=century gothic]از حسین به محمد بنعلی، یعنی محمد بنحنفیه، برادرش که در مدینه بود. میفرماید این را بدان، هر کسی از شما بنیهاشم که در این سفر به من ملحق شوید، آخرِ کار شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کنید، بدانید که خبری از فتح ظاهری نیست. تمام شد! بسیار کوتاه و موجز!:Sham:
[=century gothic]
[=century gothic]* گفتوگوی حسین(ع) با اُم سلمه
[=century gothic]این یک مورد بود. چند مورد هست که من اینها را باید یکییکی بگویم. حتی عجیب است که حضرت تمام خصوصیات مربوط به شهادتش را هم میدانست. اُمسلمه همسر پیغمبر اکرم بود. وقتی متوجه شد که امام حسین(ع) میخواهد حرکت کند، آمد پیش حضرت و به او گفت: «یَا بُنَیَّ لَا تَحْزَنِی بِخُرُوجِکَ إِلَى الْعِرَاقِفَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکَ یَقُولُ یُقْتَلُ وَلَدِیَ الْحُسَیْنُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فِی أَرْضٍ یُقَالُ لَهَا کَرْبَلَاءُ»؛ فرزندم، مرا با رفتنت به سمت عراق اندوهگین نکن؛ من از جدت رسولالله شنیدم که فرمود فرزندم حسین در عراق در محلی به نام کربلا کشته خواهد شد.
[=century gothic]اما حضرت چه جواب داد؟ فرمود: «فَقَالَ لَهَا یَا أُمَّاهْ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ ذَلِکَ وَ إِنِّی مَقْتُولٌ لَا مَحَالَةَ وَ لَیْسَ لِی مِنْ هَذَا بُدٌّ»؛ مادر جان، تو فکر کردهای که من نمیدانم؟! به خدا قسم من میدانم که مرا میکُشند. «یَا أُمَّاهْ قَدْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرَانِی مَقْتُولًا مَذْبُوحاً ظُلْماً وَ عُدْوَاناً وَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَى حَرَمِی وَ رَهْطِی وَ نِسَائِی مُشَرَّدِینَ»...
[=century gothic]ببنید چه کار میکند حسین(ع)! اُم سلمه فقط شهادتش را میگوید، اما حسین(ع) به آن اضافه میکند. میفرماید نه تنها اینکه من کُشته میشوم، بلکه خدا خواسته که خانواده من هم به اسارت بروند؛ من میدانم که به ستم کُشته خواهم شد؛ این را هم میدانم که خدا خواسته حرم و اهل بیت من آواره شوند. بعد بالاترش را هم میگوید: «وَ أَطْفَالِی مَذْبُوحِینَ»؛ بچههایم هم کشته میشوند... «مَظْلُومِینَمَأْسُورِینَ»؛ مظلومانه آنها را به اسارت میگیرند... «مُقَیَّدِینَ»؛ همه اینها را میبندند.... «وَ هُمْ یَسْتَغِیثُونَ فَلَا یَجِدُونَ نَاصِراً وَ لَا مُعِین». (بحارالانوار، 44، 331)
[=century gothic]اینها استغاثه میکنند و هیچ کسی هم کمکشان نمیکند... چه میگویی مادر جان؟! تو خیال کردی من نمیدانم؟! تو میگویی من را میکُشند؟! من همه اینها را میدانم.
[=century gothic]
[=century gothic]* گفتوگوی حسین(ع) با برادرش
[=century gothic]در برخوردی که امام حسین(ع) با یکی از برادرهای ناتنیاش دارد، بعد از آنکه به اصطلاح میخواهد برای حضرت خیرخواهی کند، میگوید برادر، برادرم از امیرالمؤمنین برای من نقل کرده که تو را به قتل خواهند رساند؛ من گمان میکنم تو به سبب مخالفت با یزید آخرش کشته شوی. حالا ببین امام حسین(ع) به او چه میگوید. میفرماید: «حَدَّثَنِی أبِی أنَّ رَسُولَ اللهِ أخبَرَهُ بِقَتلِهِ وَ قَتلِی»؛ میگوید پدرم علی(ع) از پیغمبر نقل کرد که فرمود ای علی، تو را میکشند و حسینت را هم میکشند. «وَ أنَّ تُربَتِی تَکُونُ بِقُربِ تُربَتِهِ»؛ محل دفن حسین هم نزدیک محل دفن تو است؛ کربلا نزدیک نجف است! ببینید چه چیزهایی را میداند! بیایید یک مقدار معرفت پیدا کنیم. «فَتَظُنَّ أنَّکَ عَلِمتَ مَا لَم أعلَمهُ»؛ تو خیال کردهای که یک چیزی میدانی که من نمیدانم؟! «وَ أنَّه لَا أُعطِی الدَّنِیَّةَ مِن نَفسِی أبَداً».(اللهوف، 26)
[=century gothic]با جود آگاهیام به همه این مسائل، من باز هم تسلیم اینها نمیشوم. من صحّه بگذارم پای این حکومت فاسد؟! حالا باز هم میگویی امام حسین نمیدانست و مغرور بود؟! تو شعور نداری که این نسبت را به حضرت میدهی!
[=century gothic]
[=century gothic]* گفتوگوی حسین(ع) با عبدالله بنزبیر
[=century gothic]حالا برویم سراغ عبدالله بنزبیر؛ میدانید که عبدالله بنزبیر بعد از آنکه نامه یزید به مدینه آمد و ولید بنعتبه از او هم درخواست بیعت کرد، از مدینه گریخت و به مکّه رفت؛ یعنی فرار کرد. در آنجا آمد پیش امام حسین(ع) و به خیال خودش برای حضرت خیرخواهی کرد و نصیحت کرد که همینجا در پناه حرم امن است؛ اگر از مکّه بروید، شما را میکُشند و چنین و چنان میشود؛ حضرت رو میکند به او و میگوید: «یَا ابْنَ الزُّبَیْرِ لَأَنْ أُدْفَنَ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُدْفَنَ بِفِنَاءِ الْکَعْبَة».(بحارالانوار، 45، 86)میفرماید من از اینجا بیرون بروم و در شاطئ فرات که همان کربلا است، آنجا دفن شوم بهتر از این است که اینجا در آستانه کعبه دفن شوم.
[=century gothic]حتی تعبیر این را هم میکند که از اینجا یک وجب دورتر شوم بهتر است. «إِنَّ هَذَا یَقُولُ لِی کُنْ حَمَاماً مِنْ حَمَامِ الْحَرَمِ وَ لَأَنْ أُقْتَلَ وَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْحَرَمِ بَاعٌ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ وَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ شِبْرٌ وَ لَأَنْ أُقْتَلَ بِالطَّفِّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ بِالْحَرَمِ».(بحارالانوار، 45، 85) یک وجب یا یک زراع بیشتر فاصله داشته باشم بهتر است تا اینکه در اینجا کُشته شوم. چون میخواهم حرمت این خانه را نگه دارم. دوباره اینجا همان را میگوید. میگوید من باید به کربلا برسم. مکانش را میداند، آخر کار را میداند.
[=century gothic]
[=century gothic]حرکت آگاهانه حسین(ع)
[=century gothic]امام حسین(ع) نه تنها این را میدانست که کشته میشود، نه تنها محل دفنش را هم میدانست، حتی شیوه کشته شدنش را هم میدانست که او را قطعهقطعه میکنند. شما آن خطبهای که میخواهد از مکه حرکت کند را نگاه کنید؛ در آن خطبه میگوید این گرگها به من حمله میکنند و من را تکهتکه میکنند. حضرت همه اینها را میدانست. تا آخر کار را میدانست. حتی شب عاشورا به همان اصحابش چه گفت؟ گفت اینها با من کار دارند، با شما کاری ندارند؛ هر که میخواهد برود، برود.
[=century gothic]حالا آیا باز هم میتوانی بگویی او مغرور بود؟! آیا میتوانی بگویی که حسین(ع) میخواست دیگران را مغرور کند؟!
[=century gothic]آیا یک چنین چیزی میتواند از دهان تو در آید که ـنعوذ باللهـ بگویی حسین فریبخوردهای بود بر محور بیخبری که دیگران را هم فریب داد؟! کجا در تاریخ چنین چیزی میبینید؟! به هر تاریخی که مراجعه کنید دُرُست عکسِ آن است. او همه چیز را میدانست و چیزی برای او پوشیده نبود؛ به دیگران هم میگفت و کسی را مغرور نکرد. گفت بدانید هر که با من بیاید، آخر کار کشته میشود. نه گفت به تو پول و ریاست میدهم، بیا با من برویم؛ نه تهدید کرد؛ تحمیق هم نکرد و فریب نداد. هیچکدام از این کارها را نکرد.
[=century gothic]
[=century gothic]* پاسخ حسین(ع) به عبدالله بنعمر
[=century gothic]عبدالله بنعمر آمد پیش امام حسین و شروع کرد نصیحت کردن که بیعت کن و از اینجور حرفها زد. در جواب عبدالله بنعمر، حسین(ع) یک نکتهای را به او اشاره میکند. در آنجا وقتی که عبدالله بنعمر به اصطلاح برای حضرت خیرخواهی میکند، امام حسین(ع) رو میکند به او و میگوید: «یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا أُهْدِیَ إِلَى بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ».(بحارالانوار، 44، 364) او را به کنیه صدا میکند و به او میگوید ای عبدالرّحمن، مگر تو نمیدانی که از پستی دنیا این بود که سر یحیی(ع) را بریدند و بردند جلوی آن خبیث؟! ببینید چه میگوید! با کنایه به او میگوید بِدان که سرحسین را هم میبُرند و میبَرند... چه میگویی؟! حسین مغرور نبود؛ فریبخورده و بیخبر نبود و کسی را هم فریب نداد...
[=century gothic]
[=century gothic]منبع: پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله العظمي حاج آقا مجتبي تهراني