آیا میشود به پسر یزید درود فرستاد

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا میشود به پسر یزید درود فرستاد

سلام:

ایا میشود به پسر یزید یعنی یزید ثقیف که بر پدر و اجدادش لعن و نفرین کرده و بر امام علی و فرزندانش درود فرستاده و بر مظلومیت سالار شهیدان گریه کرده درود فرستاد؟:Gig:

سلام بر شما
از طرح سوال دقیقتان ممنونم
درود فرستادن مربوط به مومنین است همانگونه که مستحضر هستید درود فرستادن در قرآن ویژه و مربوط به پیامبر و مومنان است. اما معاویه بن یزید بن معاویه از شجره خبیثه بنی امیه است. گرچه او به مانندعمر بن عبدالعزیز انسانهای نیک سیرتی بودند و از بقیه ممتازند اما وارد دایره دعا نمی شوند. گرچه حال و روز معاویه بن یزید از عمر بن عبدالعزیز هم بهتر است. چرا که عمر حکومت به ناحق را پذیرفت گرچه اصلاحاتی انجام داد اما معاویه پسر یزید این کار را هم نکرد. اما از آنجا که این تبار کلا تبار خوشنامی نیست درود فرستادن به ایشان تایید نمی شود. چه آنکه پدر و جدش از دشمنان اهل بیت بوده اند و در درود فرستادن بر کسی باید برای معرفی اش نام پدرش را لااقل برد که اینجا شایسته نیست و اگر بگوییم معاویه به تنها با معاویه جدش مشتبه می شود. علاوه بر ان در باره پیامبر هم نیامده که دستوری در ستایش احدی از بنی امیه آمده باشد. درباره یزید بن معاویه این توضیح لازم به نظر می رسد که وی پس از چهل روز از برکنار کردن خود از خلافت، مرموزانه کشته شد و مروان او را به شدت توبیخ کرد که چرا حکومت را نپذیرفتی و بنی امیه را رسوا کردی!

با سلام خدمت کاوه جان باید عرض کنم که پسر یزید بعد از چهل روز مرد و ترک خلافت نگفت

حسام و مژگان;69470 نوشت:
با سلام خدمت کاوه جان باید عرض کنم که پسر یزید بعد از چهل روز مرد و ترک خلافت نگفت

فکر کنم منظور ایشون یه چیز کلی بود
حالا پسر یزید نه. شما به جاش پسر شمر و ابن زیاد و ابن ملجم و...رو در نظر بگیر


مورخین آورده اندکه: با مرگ یزید اهل شام، در نیمۀ اول ماه ربیع الاوّل، با پسرش که معاویه نام داشت بیعت نمودند. معاویة بن یزید، پس از چهل روز یا سه ماه خلافت، بزرگان کشوری را جمع کرد و بدانها گفت که از عهدۀ خلافت برنمیاید و سپس گفت:
«من خواستم كه از براي شما خليفه‌اي تعيين كنم‌، چنانچه‌ ابوبكر عمر را نصب كرد، امّا مثل عمر هيچ كس نيافتم‌. باز گفتم كه اين كار را به شورا حواله‌ كنم‌، چنانچه عمر حواله كرد. اين معني نيز بنابر عدم صلاحيت خلق در حيز تأخير و تعويق‌ افتاد. اكنون شما اختيار داريد. هر كه را خواهيد به خلافت تعيين كنيد.» (اگرواقعا چنین حرفهای زده باشد گذشته ازنسبش جایی برای درود به وی نمی ماند)
شامیانگفتند: هر كه را تو به خلافت تعيين كني ما از او اطاعت میگنیم‌. معاويه گفت‌: من‌ شیرینی خلافت شما را دیده‌ام، چگونه متقلّد وزر و گناه آن گردم؟ و به روايتي گفت‌: من‌ تلخي ترك خلافت درك كرده، شيريني آن را به بني‌اميه رها مي‌كنم‌.
پس از این سخنان معاویة بن یزید، خانه‌نشينی اختیار کرد تا اینکه در همین سال جان سپرد. برخی نیز میگویند وی را زهر خوراندند. مدت عمر معاویه بیست و سه سال بود. كنيۀ معاويةبن‌يزيد، ابوزيد بود و بعد از آنكه خود را از خلافت خلع كرد او را ابوليلي‌ میخواندند،زیرا اعراب مستضعفان را با اين كنيه میخوانند.

تذکر: گویندمعاويةبن يزيد قبل از ترك خلافت طي خطبه‌اي كردار معاويه و يزيد (جد و پدرش) را نكوهش كرد و گريست‌. علت انصراف وي‌ از خلافت را بي‌تاٴثير از تبليغات معلّم و يا دو نفر از كنيزان وي نمي‌دانند؛ ر.کتتمةالمنتهي‌، ج۱،ص ۷۲. در خصوص‌ اين خطبه‌ٴ عبرت‌انگيز و تاريخي كه از اسناد مهم تاريخي است‌؛ ر.ک نجوم‌الزاهره‌، ج‌۱،ص ۱۶۴ به نقل استاد قاضي‌ طباطبائي در تعليقات و حواشي بر تجارب‌السلف‌، تبريز هزارو سيصد و پنجاه و يك‌، ص ۴۰.
البته طبری این ماجراها را بیان نمیکند و میگوید که وی بعد از چهل روز یا سه ماه خلافت بمرد. سن وی را نیز در زمان مرگ ۳۰ سال و هجده روز میداند.
پس اگر قول اول رابگیریم فرمایش جناب آفای کاوه درکناره گیری ازخلافت درست است واگرقول طبری رابگیریم فرمایش جناب عزیزان حسام ومژگان درست است،اگرنظرآقای کاوه درست باشد باز این اشکال به معاویه بن یزید است که چراخلافت رابه اهلش واگذارنکرد،ولی اگراین اشکال مرتفع شود ومخصوصا ثابت شود که پدروجدش رالعن کرده وبرامام حسین علیه السلام گریسته دیگر مانعی بردرود فرستادن به وی نمی ماند ،البته توجیه اشکال سخت است

وی به بیانی سه ماه و به بیانی دیگر چهل روز خلافت کرد و پس از آن بر منبر رفت و کناره گیری خود را از خلافت اعلام داشت و گفت ای مردم، جد من معاویه به منازعه با کسی پرداخت که در خویشاوندی به پیامبر نزدیک بود و در اسلام نیز پیشتر از او بود ( علی بن ابیطالب ). او اولین مسلمان، اولین مؤمن و پسر عموی رسول خدا و پدر اهل بیت خاتم رسولان بود.

او سپس با ذکر برخی از کردارهای جدّ و پدرش گفت که: پدرش (یزید) عترت را به شهادت رسانده، حرمت حرم را از بین برده و کعبه را آتش کشیده است. من حکومت بر شما را عهده دار نمی شوم، چرا که در احوال شما و احوال خود نگریستم و دیدم هنگامی که کسی لایق تر از من هست، نه من شایسته خلافت بر شمایم نه خلافت شایسته من است، شما به کارتان آگاه ترید، هرکه را که دوست دارید برگزینید ودیگر خود دانید. سپس از منبر پایین آمد.

مروان بن حکم به او گفت: همچون عمر بن خطاب، شورایی معین کن.
اما او گفت: هیچ مسئولیتی را در این مورد نخواهد پذیرفت.
البته وجود چنین فرزندی برای یزید از جهتی تعجب آور نیست، وقتی بدانیم که وی معلّمی شیعی داشته است.

معاویه دوم پس از مدت کمی از دنیا رفت و بسیاری عقیده دارند که وی را مسموم کردند.
سن او در این هنگام 21 سال و 18 ماه بود. امویان معلی شیعه مذهب او را نیز زنده دفن کردند.

گفته اند که او مصداق آیة یخرج الحی من المیت؛ زنده را از مرده خارج می کند در بنی امیه مانند مؤمن آل فرعون در دستگاه فرعونیان می باشد.

با مرگ او تزلزل موقتی در دستگاه امویان روی داد که این خلاء بلافاصله توسط مروان بن حکم پُر شد و از آن پس تا پایان حکومت آنان، مروانیان حاکم بودند.

طبق آنچه مشهود است از تاریخ راجع به غصب خلافت دامان او مبرا است جز مدت کمی واین تازه آن را مبرا می کند نه مستحق وبقیه آنچه تاریخ به ما نرسانده قضاوتش با خدا است که عالم سر والخفیات است

حسام و مژگان;69390 نوشت:
سلام:

ایا میشود به پسر یزید یعنی یزید ثقیف که بر پدر و اجدادش لعن و نفرین کرده و بر امام علی و فرزندانش درود فرستاده و بر مظلومیت سالار شهیدان گریه کرده درود فرستاد؟:Gig:
با سلام و تشکر از مشارکت همه دوستان:Gol:

برای رسیدن به پاسخ سؤال توجه به چند نکته ضروری است:

1ـ لعن هیچ مؤمن و مسلمانى هرچند گناهکار باشد، جایز نیست و فقط باید کافران معاند و ستیزندگان با حق و اولیاى حق را لعن کرد. این از آموزه هاى مهم قرآن و عترت است و امامان معصوم(ع) هیچ گاه جز دشمنان سرسخت حق را لعن و نفرین نکردند.

2ـ نسبت افراد از نظر قرآن به نسب ظاهرى نیست بلکه آنچه افراد را به هم منسوب مى کند، ارتباطهاى ایمانى و روحى است که پایدار بوده و در دنیا و آخرت پایدار است. این مطلب در قرآن بارها مورد تأکید قرار گرفته است از جمله خداوند به حضرت نوح وعده مى دهد که اهل و خانواده او را از عذاب نجات خواهد داد و وقتى عذاب فرا مى رسد فرزند او غرق مى گردد. حضرت نوح به خداوند عرض مى کند: «انّ ابنى من أهلى؛ فرزند از اهل من است» و خداوند فرمود: «انّه لیس من أهلک؛(1) او از اهل تو نیست.»

در آیه دیگر از زبان حضرت ابراهیم(ع) به عنوان یک اصل کلى مى فرماید: «فمن تبعنى فانّه منّى؛(2) هر کس مرا پیروى کند از من است».

و باز به عنوان یک اصل کلى، حق تعالى مى فرماید: «و من یتولّهم فانّه منهم؛(3) هر کس اهل کتاب را دوست بدارد و ولایت آنان را بپذیرد، به درستى که از آنان است.»

بنابر این آیات آنچه نسب شخص را به واقع معلوم مى کند، نه نسب ولادتى ظاهرى و جسمى است بلکه نسب ایمانى و روحى و معنوى است و بنى امیه همه کسانى هستند که پیرو راه معاویه و یزید هستند، بر آن راضى بوده و بر تداوم آن راه اصرار دارند و همین هایند که مشمول لعن وارده در لسان ادعیه و روایات هستند و هر کس مؤمن به خدا و محب اهل بیت (ع) و اهل ایمان و عمل صالح بوده از بنى امیه نیست و بی شک از بنى هاشم است هرچند فرزند بلافصل معاویه یا یزید باشد.

3ـ گاهى قومى آن چنان در دریاى کفر و شرک و ظلم غوطه ور مى شوند که از آن هیچ جوانه پاکى نخواهد روئید. خداوند در مورد قوم نوح به آن حضرت چنین وحى مى کند: «انّه لن یؤمن من قومک الّا من قد آمن؛(4) از قوم تو جز آنان که ایمان آورده اند، کسى دیگر به ایمان نخواهد گرایید.»

و حضرت نوح نیز این گونه قوم را نفرین مى کند: «ربّ لاتذر على الأرض من الکافرین دیاراً انّک إن تذرهم یضلّوا عبادک ولایلدوا إلّا فاجراً کفّاراً؛(5) خدایا احدى از کافران را بر روى زمین مگذار، زیرا اگر آنان را واگذارى بندگانت را گمراه ساخته و جز بدکار کافر نزایند.»

و علم به این وضعیت را فقط خدا و بندگان خاص او به اذن او مى دانند.

زیارت عاشورا در کتب معروف دعا ثبت شده از جمله: مصباح المتهجد شیخ طوسى، مصباح کفعمى، بحارالانوار و کتب حدیثى دیگر و بنابر نقل شیخ طوسى این دعا را خداوند به جبرئیل(ع) و او به رسول خدا(ص) و آن حضرت به امامان تعلیم داده و آنان به شیعیان خود یاد داده اند و خداوند وقتى قومى را به تمامى لعن مى کند، با لعن خود خبر مى دهد که از این قوم مؤمنى بر نخواهد خاست.

بنابراین لعن یک قوم از جانب خدا و اولیاى الهى دلالت دارد که آن قوم همگى ـ گذشتگان و آیندگان آنان ـ گمراه و ظالم اند و این لعن بدین جهت به همه آنان تعلق گرفته است. در عین حال اگر از آن قوم مؤمنى هم برخیزد با ایمان آوردن، نسبتش با آنان قطع مى شود و دیگر از آن قوم حساب نمى شود تا لعنت آن قوم به او هم شامل گردد. حتی اگر فرزند شقی ترین افراد از جمله معاویه و یزید باشد. از اینرو اگر اعراض قطعی فرزند یزید از راه و روش بنی امیه ثابت شود، لعن در حق وی جایز نیست.

موفق باشید ...:Gol:

موضوع قفل شده است