بهائیت ساخته دست انگلیس

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بهائیت ساخته دست انگلیس

ایا واقعابهائیت ساخته دست انگلیس است ؟

[=arial,helvetica,sans-serif]ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی این بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده ویا حداقل چهره ادیان الهی را مشوش سازند. در حوزه یهودیت و مسیحیت این امر تا حد زیادی موفقیت آمیز بوده و ما امروز شاهد گروهها و فرقه های مختلفی هستیم که با آدابی عجیب و مناسکی غریب تر عده ای را به گرد خویش جمع کرده و ادعای سعادت و رستگاری برای آنان دارند.

در مقوله مهدویت نیز قریب یکصدو پنجاه سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس، گروه دست سازی با نام و عنوان بابیت و آیین بهایی در کشور ما شکل گرفت و طبق بررسی های به عمل آمده و اعلام محققان و صاحبنظران تاریخی، جهت گیری کلی بهائیت جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید (که در عقاید شیعه، نواب امام زمان علیه السلام تلقی می شوند) و مشغول کردن آنان به مکتبی ساخته بشربود. مکتبی که جنبه های غیر عقلانی آن بر جنبه های عقلانیش فزونی داشت و بتدریج از صحنه های زندگی اجتماعی و سیاسی خارج می شد و در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب جدا شدن مردم از دین و دینداری گردید و پیوستن به مکاتب غیر دینی را تسهیل می نمود. با ذکر این مقدمات وارد بحث اصلی شده و با تاریخچه شکل گیری این فرقه ساختگی بیشتر آشنا می شویم:

پیدایش فرقه بابیه:

سید علی محمد شیرازی، ملقب به باب از آغاز جوانی به عبادت طولانی و رازونیازهای غیرعادی که با قرائت ادعیه و زیارات مذهبی همراه بود مشغول بود. او در ابتدای نوجوانی به فراگیری علوم ابتدایی مشغول گردید، ادبیات فارسی و عربی را در سطح بسیار پایینی فرا گرفت و در سلک طلاب علوم دینی درآمد. ریاضت و گوشه گیری و چله نشینی رویه او بود. اندکی بعد درس و بحث را رها کرد و به دایی اش در بوشهر پیوست تا به امور تجارت و منشیگری بپردازد.

بر اساس پژوهشهای صورت گرفته پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانونهای معینی تأکید دارد که شبکه ای از خاندان قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند پس ازحضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانه دایی اش در بوشهر و ارتباط با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان بود که وی در سال 1260ق دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهای متنفذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهای اولیه کمپانیهای ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. (ساسون ها در دهه های بعد به امپراطوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند).

پس از کشف ادعای باب در بوشهر، نزدیکان او این وضعیت را ناشی از هوای گرم بوشهر دانستند که ذهن باب را پریشان ساخته. از اینرو برای تغییر روحیه او را به عتبات عالیات در عراق فرستادند ولی در آنجا در مسلک شاگردان سید کاظم رشتی (جانشین شیخ محمد احسایی، رئیس فرقه شیخیه) درآمد و تحت تأثیر او بود. البته بعدها طرفداران باب بر این اصرار می کردند که او در محضر کسی درس نیاموخته و علم او لدنی و الهامی است و خود او امی بوده و بدین وسیله سعی داشتند به لاطائلات او رنگ و حیاتی ببخشند. خود باب به شاگردی سید رشتی اعتراف کرده و در مدت اقامت نزد وی به شدت تحت تأثیر سخنان او بوده . در اینجا لازم است نکته ای را متذکر شویم و آن دانش مذهبی بسیار سطحی و ابتدایی علی محمد باب است. این واقعیت را با مطالعه کتاب «بیان» او به درستی می توان یافت. اقوال و آثار منتسب به علی محمد باب مونتاژی است از الفاظ و ادعیه شیعه امامیه و برخی اصطلاحات عرفانی شیخیه که بر آنها پسوند و پیشوندهای الف و لام دار افزوده شده. در کتاب بیان و یا دیگر ادعیه و متون منتسب به او حتی یک جمله عربی سالم و صحیح که با ادبیات کلاسیک و متون درسی یا عقیدتی حوزه های علمیه شیعه فراهم آمده باشد نمی توان یافت.

باب در حدود سن 24 سالگی ادعای بابیت کرد. و اندکی بعد مدعی مهدویت شد. بر اثر غائله او و فشار علما به حاکم فارس او دستگیر و به شیراز گسیل شد. پس از مدتی وی به تهران اعزام شد. محمدشاه قاجار که از وجود او در تهران بیمناک بود او را از تهران به ماکو فرستاد تا در قلعه ای زندانی گردد. پس از به سلطنت رسیدن ناصر الدین شاه در سال 1266ق علماء تبریز باب را به حضور پذیرفتند تا بدانند این بچه طلبه کیست و چه می گوید. ابهت علمی علما و هیبت و جلالشان باب را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سئوالات ابتدایی صرف و نحو آنان عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود. پس از آن باب در قلعه چهریق زندانی بود و پیروان او در گوشه و کنار با نیروهای دولتی درگیر بودند. نهایتا تصمیم بر این شد که علی محمد باب، به دلیل ادعاهای دروغین خود و نیز آشوبهایی که پیروان او در نقاط مختلف بر پا می داشتند اعدام شود و بدینسان وی در 27 شعبان 1266 در میدان عمومی تبریز به فرمان امیرکبیر(سیاستمدار شایسته وبالیاقت تاریخ ایران) تیرباران شد و پرونده حیات این مدعی دروغین بسته شد.

پس از باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشین وی شد. او به اتفاق برادرش میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و عده ای از بابیان به عراق تبعید شدند. در عراق مابین آن دو برادر بر سر جانشینی اختلاف افتاد و پیروانشان نیز به نزاع پرداختند . عراق که تحت الحمایه دولت عثمانی بود، نتوانست آنها را نگاه دارد، از اینرو خلیفه عثمانی این دو برادر را به قبرس و فلسطین تبعید کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکا در فلسطین مستقر شدند.

بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و ازلی نام یافتند . بهائیان پیرو بهاءالله گردیدند و بهائی نام گرفتند. در ابتدا بهائیان به ازلیان حمله کردند و آنان را کافر و مرتد می دانستند. این اختلافات علنی بود ولی بعدها رهبران این دو فرقه ساختگی صلاح دیدند که آشکارا چیزی بر زبان نرانند.

میرزاحسنعلی نوری فرزند نوری مازندرانی در سال 1233ق در تهران متولد شد. او از کسانی بود که به باب پیوست و از یاران وی شد. بهاءالله مورد حمایت شدید سفارت روسیه در ایران بود. در تاریخ بهائیت هم آمده که سفیر روس به صدراعظم ایران هشدار داد که باید مسئول حفظ جان بهاءالله باشد. میرزا حسینعلی نوری به مراتب با سوادتر از علی محمد باب بود و انتظار داشت که جانشین باب شود، اما صبح ازل مورد توجه باب بود و به جانشینی برگزیده شد. رقابت بین دو برادر به نزاع کشیده شد و به دشمنی و عناد و انشعاب انجامید. در آغاز اکثریت را ازلیان تشکیل می دادند ولی تدابیر بهاءالله موجب شد تا ازلیان در اقلیت قرار بگیرند و به تدریج رو به انقراض نهند. در سال 1330ق که صبح ازل در قبرس درگذشت، ازلیان که تعداد اندکی بودند به فراموشی سپرده شدند.بهاءالله نیز در سن 76 سالگی در سال 1309ق در عکادر فلسطین اشغالی درگذشت.

پس از او فرزندش میرزاعباس نوری خود را ملقب به عبدالبهاء کرد و جانشینی پدر را بعده گرفت. او پیروان خود را عباسیان حقیقی و موحد قلمداد کرد و با حمایت دولت انگلیس آزادی عمل فراوانی یافت. عبدالبهاء از دولت وقت بریتانیا لقب «سِر» دریافت نمود و تا آخر عمر به آن مفتخر بود. پس از مرگ عباس افندی یا همان عبدالبهاء، شوقی افندی ربانی راه باطل و گمراهی آفرین او را تدام بخشید و در تقویت و گسترش مذهب استعمارساخته بهائی از هیچ تلاش و فعالیتی دریغ نورزید. از آنجاکه عباس افندی به هنگام مرگ پسر نداشت تا او را به پیشوایی و رهبری بعد از خود بگمارد به همین دلیل برای رهبری بهائیت چاره ای دیگر اندیشید که عبارت بود از بنیان نهادن سلسله ولایت امرالله بر اساس آنچه عباس افندی تحت عنوان (الواح وصایا) از خود باقی گذاشت. ولی امرها باید پی در پی و یکی پس از دیگری زمام رهبری و ریاست را عهده بگیرند و هر کدام از آنها باید جانشین بعد از خود را تعیین کند. شوقی افندی بهائیت را به صورت یک تشکیلات حزبی، محافل منتخب محلی و ملی و شرکتهای تجاری قوام بخشید و در گسترش آن به شدت کوشید. بر اساس نظام کنترل اجتماعی تثبیت شده در این تشکیلات هرکس که بر خلاف نظر و تمایل شوقی افندی عمل می کرد ابتدا از تشکیلات تحت عنوان قلمرو اداری اخراج می شد و سپس از جامعه تحت عنوان قلمرو روحانی رانده و منفور می گردید و بدین وسیله مجازات می شد.

در دوران حیات شوقی افندی و پس از تشکیل اسرائیل با همراهی انگلستان فرقه بهائیت بدلیل سرسختی و عداوت علیه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائیل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمایت در آمد و از مالیات معاف شد. شوقی افندی هم به سرسپردگی و خدمت خالصانه برای اسرائیل همت گماشت و هم او بود که برای اولین بار نام ارض اقدس و شرق الاذکار را برای بزرگداشت اسرائیل استفاده نمود و با یهودیان و صهیونیستها در اوج احترام و بزرگداشت بود و این درحالی بود که بر اساس تعالیم ساخت استعمار، عباسیان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام می نمودند و به شکنجه و سپس شهادت آنان می پرداختند. سرانجام شرقی افندی در سال 1336ق در لندن پایتخت انگلستان درگذشت و همانجا مدفون شد.

پس از مرگ شرقی افندی چند دستگی و نزاع در میان عناصر اصلی بهائیت شدت گرفت و بر سر جانشینی و رهبری این مذهب به اختلاف و کشمکش روی آوردند. گروهی از عباسیان، زن آمریکایی شوقی افندی به نام «روحیه ماکسول» را به رهبری انتخاب کردند، گروه دیگر «چارلز میسن ریمی» را برگزیدند و گروه سوم به سمائی ها معروف هستند. اما نکته اساسی اینجاست که گروههای انشعابی بهائیت با وجود اختلافات فرقه ای با یکدیگر در اصول و مبانی و تعلیم بهائیت و اهداف و مأموریتهای سیاسی و استعماری و سرسپردگی برای کشورهای غربی همچون انگلیس و آمریکا و اسرائیل، مشترک و متحد عمل می کنند.

اکنون مرکز اصلی بهائیان بیت العدل است که دربندرحیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک هیئت 9 نفره است که هر 5 سال یکبار عوض می شوند وتحت حمایت های گسترده مالی وسیاسی اسرائیل وانگلیس قرار دارند وبه تصمیم گیری درباره چگونگی گسترش بهاییت می پردازند.[/]

بنام خدا



پاسخ:

طبق اسناد تاریخی، روسها عامل اصلی زمینه سازی و رشد بابیت بر پایه فرقه شیخیه در ایران بودند. اما بعد از تبعید بابیان از ایران و ایجاد فرقه بهائیه در سرزمین عثمانی، دولت انگلیس به میدان آمد و از وجود آنان برای تضعیف اسلام در منطقه خاورمیانه سود جست. خدمت بهائیان به انگلستان تا حدی پیش رفت که به یکی از رهبران آنان; یعنی «عباس افندی» که جانشین «حسنعلی نوری» بود لقب «سر» عطا نمودند. به هر صورت بابیان و بهائیان مقیم ایران همواره از حمایت دولت انگلستان، اسرائیل و آمریکا برخوردار بوده اند.

بهائیت بعد از عباس افندی; یعنی در دوره «شوقی افندی»، سازمان دهی تازه ای یافت و به صورت یک حزب تمام عیار درآمد. مرکز آن اسرائیل شد و شاخه های آن در سراسر جهان گسترش یافت. در چنین حالتی این فرقه کاملاً تحت مدیریت جریانهای ضد اسلام در منطقه خاورمیانه قرار گرفت و عملکردی همانند صهیونیزم یافت. با توجه به اینکه مرکزیت این گروه در اسرائیل قرار دارد; هماهنگی و همسانی آنان با جریان صهیونیزم بسیار زیاد است. از آنجا که فراماسونری نیز در خدمت پیاده کردن سیاستهای استعماری غرب در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه قرار دارد عملکرد آنان نیز با عملکرد بهائیت یکسان است. این گروهها ممکن است از لحاظ نظری با یکدیگر اختلاف داشته باشند اما از حیث عملکرد کاملاً مشابه هم عمل می نمایند.

همانطور که گفته شد; بهائیت از ابتدا برای ایجاد تفرقه در بین شیعیان به وجود آمد و به یک جریان ضد اسلام مبدل گردید. سیاست ضد اسلامی آن همواره ادامه یافته و با هر جریان اسلام خواهی اعم از فرهنگی و سیاسی، در ایران به مقابله پرداخته و هر جریان سنت شکن ضد اسلامی را همراهی نموده است.

این فرقه هم اکنون کاملاً مورد حمایت آمریکا و اسرائیل است و از آن برای مقابله با اسلام استفاده می شود. بیشترین پیروان آنان در آمریکا قرار دارند و در کشورهایی همچون هند و اندونزی و برخی از کشورهای آمریکای لاتین طرفدارانی دارند. اصولاً آنان به وطن اعتقادی ندارند و به اصطلاح «جهان وطنی » اختیار نموده اند. هر چند ادعای عدم دخالت در سیاست دارند، اما به نظر می رسد هدف آنان تشکیل حکومت جهانی بهائی است. (1)

برای آگاهی بیشتر در زمینه بهائیت می توانید به چهار کتاب زیر مراجعه فرمائید:

1-«بهائیت چگونه بوجود آمد» نورالدین چهاردهی، نشر آفرینش.

2-«ماجرای باب و بها»، مصطفی حسینی طباطبایی، روزنه اسلام، 1380.

3-«تاریخ جامع بهائیت»، بهرام افراسیابی، مهرفام، دهم 1382.

4-«پای سخنان پدر»، محمد جعفر امامی، اسوه، اول 1372.

پاورقی__________________________

1.بنقل از مجلۀ موعود، شمارۀ 38؛ کتاب بهائیت در ایران، نوشتۀ سعيد زاهد زاهدانى با همكارى محمد على سلامى، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

سلام
مطالب ارائه شده توسط دوست عزیزم بسیار کامل و مستند بود ، اما لازم دیدم که توجه دوستان را به نکته ای جلب نمایم و آن اینکه در پیدایش بحرانهای دینی و سیاسی و اجتماعی یا هر چالشی دیگر علاوه بر بررسی علل خارجی می بایست به زمینه های داخلی هر پدیده نیز توجه نمود ، به عبارت بهتر نمی توان همه توجهات را معطوف به دیگران نمود و از کاستی های خودی ها غفلت نمود .
خلاصه اینکه :
انگلستان ، روسیه وهر قدرت بیگانه ، با شناخت دقیق از آسیب های اجتماعی و فرهنگی ودینی و... جوامع هدف و تضعیف جریان های اصیل و حقیقی و حمایت از حرکت های انحرافی به سقوط حکومت ها و انحطاط جوامع کمک می کنند .
قاجاریه با اینکه در موضوعاتی چون برگزاری مراسمات دینی و گسترش برخی نماد های دینی موفقیتهایی را کسب نمودند ولی زمینه ساز انحرافی شدند که هنوز هم جامعه دینی ما از آن رنج می برد .
جامعه ایران در عصر صفوی با ایجاد ائتلافی از علماء و دولتمردان شیعی شاهد پیشرفت و شکوفایی ای بود که هنوز هم به برخی از آنها به عنوان نماد ملی و مذهبی خود می نگریم . اما قاجاریه که خود را از وارثان صفویه می دانستند با تمایلات و گرایشات صوفیانه خود و از همه مهم تر فاصله گرفتن از مراکز علمی دینی و حتی تلاش در حذف نقش آفرینی دسته از مؤثران اجتماعی ایران ، زمینه ساز ظهور جریانهای اعتقادیی شدند که بابیه ، شیخیه ، بهائیه و آقاخانیه از بازماندگان آن دوره در حال حاضر می باشند .:Gol:
در حقیقت روسیه و انگلستان حمایت کنندگان از این فرقه ها بودند نه پدید آورندگان این فرقه ها ، بابیه و بهائیه محصول مکتب شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی در مجامع علمی – دینی ، می باشند هر چند که عوامل بیگانگان ( همچون شیخ عیسی لنگرانی یا در واقع کینیاز دالگورکی) با تدابیر خود سرعت دهندگان به این روند بودند .
ماباید قبل از اینکه به فکر حذف دخالت های بیگانگان باشیم ، باید به فکر اصلاح عوامل انحراف در مجامع علمی و دینی خود باشیم. :Gol:

موضوع قفل شده است