نقد و بررسی نظریه تکامل داروین

تب‌های اولیه

478 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد و بررسی نظریه تکامل داروین

لطفا نظریه تکامل داروین را نقد بفرمایید

نظر قرآن پیرامون نظریه تکامل داروین چیست؟
پرسش:
لطفا نظر خود را در مورد نظریه ی داروین پیرامون تکامل بفرمایید، چون من شنیده ام که آقای مشکینی آن را قبول دارند ، آیا این نظر بر خلاف قرآن نیست؟

پاسخ:

بررسی و نقد هر مسأله و گزاره علمی باید با متد و شیوه‏های خاص آن علم صورت بگیرد مثلا مسائل شناختی را نمی‏شود با علوم نقلی تحقیق کرد چنان چه علوم نقلی را با علوم زیست شناسی نمی‏توان بررسی نمود مثلا حوادث تاریخی را نمی‏شود با ادله فلسفی و براهین عقلی ثابت نمود پس هر علمی را باید با شیوه و متد آن نفی یا اثبات نمود. در مورد نظریه تکامل انواع (ترانسفورمیسم) یا اصالت انواع(فیکسیسم) باید گفت که اینها نظریه‏های زیست شناختی هستند و جز با متد آن قابل پاسخگویی نیستند اما بررسی نظر قرآن با دو پیش فرض در این زمینه می‏تواند مقبول و مطلوب باشد:

الف: قرآن وحی و کلام الهی است.

ب: در قرآن باطل راه ندارد و آن چه گفته است مطابق با واقع است.

با این دو مقدمه می‏توان با نظر قرآن در مورد این اصل زیست‏ شناسی قضاوت نمود.

البته نباید از نظر دور داشت که تصویر عامیانه از تطور انواع با تصویر عالمانه آن بسیار متفاوت است و این جا گنجایش پرداختن به آن را ندارد.

ظاهر قرآن در مورد بشر نظریه فیکسیسم است و نه ترانسفورمیسم و اگر فرض شود که نظریه ترانسفورمیسم قطعی است چاره‏ای جز توجیه ظاهر قرآن نیست و دانشمندان برای اصل این تعارض دست به توجیهاتی زده‏اند چنان چه شهید مطهری داستان خلقت بشر در قرآن را زبان سمبلیک می‏داند البته نه به این معنا که (آدم) نام شخص نبوده و وجود عینی نداشته است بلکه به این معنا که از نظر خلقت حیرت انگیز آدم در قرآن از آن نتیجه گیری نشده است [1] و مصباح یزدی به فرض صحت این نظریه خلقت انسان را معجزه می‏داند و می‏گوید قرآن کتاب علم نیست و برای شناساندن طبیعت نیامده است و اگر مطالبی راجع به علوم و... در آن مطرح شده اصالتا مورد توجه نبوده است چرا که مقصود اصلی هدایت بشر و ساختن انسان است.[2] در این میان آیت اللّه مشکینی آیات مربوط به خلقت را به 5 دسته تقسیم کرده است که بعضی از آنان با نظریه تکامل انواع مخالفت ندارند و آقای مشکینی می‏خواهد با این بیان بگوید که اولا زبان قرآن با علوم هماهنگ است و ثانیا نظریه تطور انواع با توحید ناسازگار نیست.

ولی مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان عقیده دارد که اگر چه در قرآن برای نفی و اثبات این نظریه نص (سخنی که هیچ گونه احتمال دیگر در آن نباشد) نداریم و هر چه داریم ظواهر قرآن است (که این ظواهر بسیار بیّّن و قریب به نصّ است) می‏فرماید: منتهی شدن بشر موجود امروزی با تناسل به یک زن و مرد مدلول ظهوری قریب به نص آیات شریفه بوده و قابل تفسیر نمی‏باشند و اگرچه (قبول این مطلب) از ضروریات دین نیست ولی از ضروریات قرآنی می‏باشد [3] و هم می‏فرماید:

ظاهر قریب به تصریح آیات قرآن دلالت بر این دارد که بشر امروزی از نسل دو نفر زن و مرد معین هستند و مرد در قرآن آدم نامیده شده است و آن مرد و زن از پدر و مادری به وجود نیامده بلکه از خاک یا گل یا گل پخته و یا از زمین پدید آمده‏اند [4] و هم فرموده است : اما اعتقاد به این که نسل بشری به فردی از انسان کامل (از جهت فکری) از طریق توالد بر اساس قوانین تنازع در بقا و انتخاب اصلح می‏رسد که او از انسان غیر کامل به دنیا آمده است با آیه زیر دفع می‏گردد که «إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[5] به علاوه دلیلی که بر این اعتقاد اقامه شده است (مراد دلایل علمی اعم از شواهد فیزیولوژیکی، آناتومی تطبیقی، جنین شناسی حیوانات فسیل شناسی و... می‏باشد) از اثبات مدعایشان عاجز است.[6]

برای مطالعه بیشتر به کتب معارف قرآنآیت الله مصباح یزدی، علل گرایش به مادیگری شهید مطهری خلقت انسان دکتر ید اللهسحابی، تکامل در قرآن آیت الله مشکینی، تفسیر المیزان جلد 16، و موضع علم و دین درخلقت انسان احد فرامرز قراملکی رجوع شود.

[1]مجموعه آثار، ج 1، ص 515 ـ 514.

[2]معارف قرآن، درس33.

[3]تفسیر المیزان، ج 16، ص 169، القول فی الانسان الأولی.

[4]تفسیر المیزان، ج 16، ص 269.

[5] سوره آل عمران، آیه 59.

[6]تفسیر المیزان، ج 16، ص 270

[=Arial Black]بسمه تعالی :Sham:
[=Arial Black]1-نظریه تکامل داروین یک فرضیه است .یک فرضیه چون براساس علم تجربی است یقین آور نیست .زیرا علم تجربی با ابزار حواس است حواس نیز خطا پذیر است.تغییرپی در پی نظر یه های علمی شاهد بزرگی بر این مطلب است .لذا به طور صد در صد نمی توان آن را پذیرفت .:Labkhand:
[=Arial Black]2-داروین یک عالم علم تجربی است که در مقابل او عالمان تجربی دیگری نظریه او را نپذیرفته اند وآنرا رد کرده اند .مانند اصل انتقال صفات اکتسابی به نسلهای بعد توسط وراثت که دانشمندان جنین شناسی ابطال شده است.
[=Arial Black]3-صرف دیدن چند فسیل انسانوار نمی توان حکم به تکامل انواع داد زیرا استقراء ناقص حکم قطعی نمی دهد.:Labkhand:
[=Arial Black]4-علامه طباطبایی (ره) گر چه خلقت انسان را جزء ضروریات دین نمی داندولی از نص صریح آیات قرآن خلقت مستقل را استفاده می کند .د رتفسیر آیه213 بقره مینویسدنسل انسانی یک نسل مستقلی استکه از نوع دیگری جدا نشدهواز روی قانون تحول انواعبه وجود نیامده است:Gol::Gol::Gol:
[=Arial Black]همچنین :حجرات ،13.
[=Arial Black]اعراف ،189.
[=Arial Black]المیزان ،محمد حسین طباطبایی ،ذیل آیات فوق.
[=Arial Black]
[=Arial Black]:Sham:

پرسش از منشاء حيات و هستي و پاسخ به آن در اديان گوناگون و به ويژه در اسلام مطرح شده و قرآن در بسياري از آيات به اين مساله پاسخ گفته است. از نظر اسلام، حيات، منشايي الهي دارد، بي آنکه سلسله علت هاي طبيعي و مادي آن نفي شود و از ديگر سو، حيات داراي مراتبي است که اين مراتب در نهايت رو به سوي کمال دارند. از اين رو، معارف اسلامي بر وجوه فردي و گونه هاي حيات جهان تاکيد دارد و جدا شده يک گونه از گونه ديگر را برخلاف حکمت الهي مي داند. اما در اين ميان انسان نيز تمام مراتب حيات از حيات نباتي تا حيواني و نيز الهي را در خود پوشيده دارد و در نهايت کمال وي در قرب الهي است.

با اين حال نظريه تکاملي داروين (داروينيسم) که يکي از پايه هاي مدرنيته است، نظري برخلاف دين اسلام دارد. اين نظريه با دريافتي ماده گرايانه بر پيدايي موجودات از يکديگر تاکيد دارد و در واقع آفرينش دفعي خداوند را که پيش از خلقت در خرد الهي متمثل بود، نفي مي کند. گرچه امروزه نظريه تکاملي داروين تغييرات زيادي کرده، اما هنوز درک مادي گرايانه آن به عنوان يکي از شالوده هاي مدرنيته عمل مي کند.

دکتر سيدحسين نصر سنت گراي معاصر ايراني که به غير از تبحر در فلسفه، حکمت و کلام اسلامي بر علوم فيزيک و زيست شناسي مسلط است، براساس آموزه هاي قرآني و مباني کلام و فلسفه اسلامي به نقد و ارزيابي اين ديدگاه مي پردازد.

امروزه موضوعات اندکي وجود دارند که به اندازه نظريه تکامل اهميت بحث داشته و هم طراز با اين تئوري داراي معاني ضمني پنهان و موذيانه يي باشند. پيش از هر چيز اجازه دهيد بگويم من در هاروارد نه تنها فيزيک بلکه زمين شناسي و ديرين شناسي هم خوانده ام و با اين پيش زمينه فکري است که فهم رايج در خصوص نظريه تکاملي دارويني را - حتي با زمينه هاي علمي - رد مي کنم. بگذاريد اين موضوع را در همين آغاز، پيش از اينکه به طور ويژه به نقطه نظر اسلامي بپردازيم، بازگويم.

نظريه تکامل ستون خيمه مدرنيسم است و اگر اين ستون سقوط کند، کل خيمه بر سر مدرنيسم فرو خواهد ريخت. بنابراين به مانند يک ايدئولوژي با آن رفتار مي شود، نه يک تئوري علمي که به اثبات رسيده است. مي دانم که بسياري از مردم اظهارات من در اين مورد را نمي پذيرند، اما حداقل مسلمانان بايد از اين ديدگاه به کل موضوع بنگرند.

انواع مختلفي از نظريه هاي علمي وجود دارد. مثلاً مکانيک کوانتوم يا تئوري زنجيره در فيزيک و کيهان شناسي. اکنون اگر کساني با اين نظريه ها مخالفت ورزند، هيچ کس آنها را از دانشگاه اخراج نمي کند و هيچ کس به خاطر بر زبان راندن جمله «من اين نظريه را نمي پذيرم»، مانع ارتقاي شغلي آنها نمي شود. تئوري تکامل - برعکس همه نظريه ها- موضوعي کاملاً متفاوت است زيرا اين تئوري يک ايدئولوژي است و نه علم متعارف. بدين ترتيب اگر شما استاد زيست شناسي در يک دانشگاه به خصوص در دنياي آنگلوساکسون و کمتر در ايتاليا، آلمان و فرانسه باشيد و اگر طبق زمينه هاي کاملاً علمي با نظريه تکامل مخالفت مي ورزيد، فردي مطرود خواهيد بود و حتي موفقيت کاري خويش را نيز از دست خواهيد داد، همکارانتان شما را ابله مي پندارند، ارتقاي شغلي نمي يابيد و...

مسلمانان کل اين مبحث را در پرتو اين وضعيت بررسي مي کنند که نظريه تکامل متعلق به جهان مدرن است. آنها هم از اين زاويه به قضيه نگاه مي کنند و هم از ديدگاه ادعاي علمي اين تئوري که در پي توضيح پديده علمي خاصي است. اکنون من در تسليم شدن به اين فشار و گسترش آنچه که مي توانيد گونه يي نسخه اسلامي تکامل يا تکامل باوري خداپرستانه بناميد، به هيچ روي با برخي از دانشمندان مسلمان هم عقيده نيستم؛ کساني که در ساير زمينه ها احترام زيادي برايشان قائلم. اين نسخه پيش از هر چيز بدتر از مفهوم دارويني تکامل است، چرا که ديگر حتي يک تکامل علمي هم نيست و زيست شناسان لاادري و خداناباور را هم راضي نمي کند. در ثاني اين نسخه اسلامي دستان خدا را طي يک فرآيند که ما معتقديم مي شناسيم، اما در واقع چيزي در موردش نمي دانيم، مي بندد و اين حتي بدتر از قبلي است. بنابراين مسلمانان بايد از نظر موقعيت هاي عقلاني و روحاني خودمان به اين قضيه بنگرند، از آنچه که قرآن و حديث مي گويد و آنچه که سنت عقلاني خودمان گفته است، موضوعات مهمي است که با اين مساله در ارتباط و در آن دخيل است؛ موضوعاتي که قالب ذهني مدرن روي آن سرپوش گذاشته و تکامل را به عنوان تنها توضيح داده هاي علمي باقي نهاده است.

يکي از اين موضوعات مساله و قطعيت شکل است. يک مثلث، يک مثلث است و شکلي نبوده که به صورت مثلث تکامل يابد. تا وقتي که يک مثلث کامل نشده، مثلث نيست. بدين ترتيب اگر ما سه خط باز داشته باشيم که تدريجاً به يکديگر متصل نشوند، حتي اگر يک ميکرون هم باز و جدا از هم باشند، ديگر نمي توانيم آن را مثلث بناميم. تنها يک مثلث است که مي توان نام مثلث بر آن نهاد.

به همين ترتيب، اشکال حيات هم قطعيت خودشان را دارند. بونوئه - زيست شناس معروف فرانسوي - بر مبناي همين واقعيت يعني قطعيت شکل ها و نيز ديگر ملاحظات با تکامل مخالفت ورزيد.

اکنون مفهوم سنتي شکل (مورفوس) قطعيت خود را هم در فلسفه و هم در علم غربي از دست داده است. تنها چيزي که باقي مي ماند اشکال رياضي - بنيادي هستند که خود شکل هايي انتزاعي اند، اما اشکال مشخص و متعين توسط گاليله و دکارت از حيطه علم به بيرون افکنده شدند. زماني که شما علم را اندازه گيري کرده و مي گوييد که علم توضيح کميت مند چيزهاست، ديگر نمي توانيد به اشکالي بپردازيد که به کيفيت چيزها مربوط مي شوند. شکل يک پرتقال را در نظر بگيريد. در فيزيک مدرن شما قادر به مطالعه شکل يک پرتقال نيستيد. در واقع آنچه که شما به مطالعه اش مي پردازيد، وزن آن پرتقال است، محيطش يا در حوزه علم شيمي، ميزان اسيد موجود در آب آن و در حوزه زيست شناسي ساختار مولکولي اش. پس بر اين پرتقال چه رفته است؟ شما به آن نمي رسيد. بدين ترتيب نخستين مساله، قضيه شکل است و معنايي که در ارتباط با نظريه تکامل دارد.

دومين مساله، آفرينندگي است و در اينجا ما به عمق مباحث کلامي مي رويم. در اسلام، از جمله دو نام خدا عبارتند از «الحي» و «المحيي» خدا هم زنده است و هم زندگي بخش و هيچ کس نمي تواند بگويد که خدا دايناسورها را به اين صورت خلق کرده و در عين حال مدعي شود که دايناسورها به واسطه شرايط محيطي نقصان يافته و بعداً دوباره تکامل يافته و به اين يا آن حيوان تبديل شده اند.اجازه دهيد تکرار کنم که خدا هم زنده است و هم زندگي بخش و اين موضوع - بدون اينکه قضيه يي علمي باشد - براي من بسيار روشن و حقيقي است؛ اولاً زنده به غيرزنده کاهش نمي يابد، ثانياً خدا در عين حال سرمنشأ همه موجودات است (ذي حيات و فاقد حيات) و به همين دليل هم ما نمي توانيم هيچ موجودي را به غيرموجود فرو کاهيم. ماده مي تواند به انرژي تبديل شود و انرژي به ماده و ممکن است سياهچاله هايي در کيهان وجود داشته باشند، اما آنچه که ما قادر به انجامش در يک آزمايشگاه نيستيم، فروکاستن يک چيز به هيچ يا کاهش هيچ به يک چيز است؛ چرا که خداوند باري، خالق و بخشنده وجود هم هست. اولاً خدا اعطاکننده وجود است، در ثاني خودش هم حي است (زنده) و هم زندگي بخش. او سرچشمه و اعطاکننده کل حيات است؛ به همين صورت، هيچ قدرت ديگري در جهان قادر نيست وجود ببخشد، مگر منشاء وجود. هيچ قدرت ديگري در جهان قادر نيست زندگي ببخشد مگر منبع حيات و بنابراين ما بايد از نقطه نظر اسلامي به رد و ابطال منشاء تصادفي حيات بپردازيم. در اين خصوص بايد سه عنصر اصلي را در نظر گرفت؛ اول؛ ويران سازي اشکال در مفهوم غايي.

دوم؛ فرو کاستن عليت به سطح افقي که به معني انکار عليت عمومي و بنابراين رابطه علت و معلولي الوهي است.

سوم؛ افقي کردن زنجيره عمودي وجود.

بر زبان راندن اين جمله که صور مخلوقات در- مي توانيد بگوييد جهان پنداري يا نامحسوس- جهان ماوراي اين دنياي مادي وجود دارند و در لحظه يي خاص در تاريخ عالم مادي متبلور مي شوند(که حقيقتاً آن چيزي است که ديدگاه اسلامي بر آن تاکيد مي ورزد) و نيز گفتن اينکه اين صورت ها طبق علم و اراده خداوند و نيز مطابق با شرايطي که خدا براي يک جهان خاص وضع کرده متبلور مي شوند(که دليل همان است که چرا درخت سيب، گلابي به بار نمي آورد) در علم مدرن بي معنا است.

اما اين به معناي تکامل نيست. به همان طريق هنگامي که در بهار باران فرو مي ريزد، تمامي دانه هايي که در زير خاک قطعه زميني خاص، پشت خانه شما نهفته اند، شروع به رشد کرده و گل مي دهند. اکنون اين به معناي تکامل آن دانه ها نيست، مگر در معنايي به کلي متفاوت. اين به مانند تکامل ما در زهدان مادر و دوره جنيني است که به هر حال معنايي ديگر است و به مفهوم تغيير و تبديل يک گونه به گونه يي ديگر نيست بلکه بيشتر، امکانات بالقوه درون دانه هاي نهفته در خاک است که به فعليت رسيده. تاريخچه اين مفهوم به آگوستين در غرب مي رسد و ما هم در بسياري از متفکران مسلمان آن را سراغ داريم. در حقيقت ما در کيهان شناسي ابن سينا با اين مفهوم مواجه و در مکتوبات سايرين با آن آشنا شده ايم. اين حقيقت دارد، اما اصلاً به معني تکامل- آن گونه که در مفهوم دارويني آن فهميده مي شود- نيست. در تئوري مدرن تکاملي، محور عمودي که تبيين کننده چرايي ظهور اشکال و صور خاص در جهان مادي است، افقي شده و بنابراين تنها از طريق چارچوب زمان و ماده است که علم مدرن به درک و دريافتي از پيدايش هر چيز از جمله صور ذي حيات دست مي يابد.

خب پس آيا هيچ امکاني از هيچ فرآيند تکاملي وجود ندارد که يک گونه را به گونه يي ديگر مبدل سازد؟

چرا امکان گونه يي ريز تکامل با تکامل خرد است. اما در مورد تکامل کلان پاسخ منفي است. اينک تکامل خرد هنوز در درون امکانات بالقوه پيش نمون(صورت ازلي) يا صورت موجودي خاص در مفهوم فلسفي است، به همان طريقي که اکنون من و شما موجودات انساني هستيم، چيني ها و ژاپني ها هم به همين نحو موجوداتي انساني اند.

چشمان ما به يک شکل است، چشم هاي آنها به شکلي ديگر، اگر ما به زيمبابوه مهاجرت کنيم پوست مان تيره تر مي شود و اگر به سوئد برويم کمي روشن تر خواهيم شد. اما ما همگي در درون محدوده امکانات بالقوه صورت انساني قرار داريم. بله اين نوع تکامل خرد امکان پذير است. مگس ها مي توانند کمي بزرگ تر شوند و اگر نوع خاصي از نور در دسترس باشد، گياهان هم قادرند اندکي بيشتر رشد کنند اما برخي به اشتباه اين فرآيند را تغيير گونه ها ناميده اند. اين تغيير گونه نيست، اين «تکامل» در درون يک گونه خاص است. هرگونه، پهنايي دارد، طيفي، حوزه يي و واقعيتي که گسترده تر از افراد خاص درون آن گونه بوده و همه آنها را در بر مي گيرد و بدين ترتيب افراد ديگر آن گونه مي توانند با ويژگي هايي ديگر در آن گونه ظهور يابند و حتي برحسب شرايط محيطي تغيير کنند، بدون اينکه اين گونه به گونه يي ديگر بدل شود.

به مانند متفکران مسلمان، شما و من بايد همه انتقادهاي صورت گرفته از تئوري تکامل را مورد توجه قرار دهيم و اين انتقادات تنها نقادي هاي ديني يا کلامي نيستند، بلکه پيش از همه زيست شناختي اند. زيست شناسان بسياري از جمله جي. سرمونيک و آر. فوندي- نويسندگان کتاب «پس از داروين» به زبان ايتاليايي- و نيز بسياري ديگر به مانند جي. موناسترا که او هم ايتاليايي است و بسياري ديگر در فرانسه و آلمان هستند که معتقدند داروينيسم مانع رشد و توسعه زيست شناسي شده و با داده هاي زيست شناختي در تطابق نيست و آنچه در شواهد ديرين شناختي ظهور يافته في الواقع يک انقلاب است و نه يک تکامل.حتي اگر شما نخواهيد که درباره منشاء پيدايش اشکال نوين زنده صحبت کنيد مشاهده مي کنيد که گونه ها همواره به طور ناگهاني ظاهر مي شوند و به همين دليل هم هست که اين نظريه در زبان فرانسه «انقلاب اندام وار انگارانه» ناميده مي شود.

تئوري تکامل از سوي بسياري از زيست شناسان دنياي انگلوساکسون به بوته نقد کشيده شده؛ کساني که معمولاً مورد طرد و تحقير قرار گرفته يا نظرياتشان ناچيز شمرده شده است. اين قضيه در مورد شخصي همچون داگلاس دور هم صادق است. وي عضو هيات علمي دانشگاه بود؛ اما به محض اينکه دست به قلم برد تا نظريه تکامل را مورد انتقاد قرار دهد به جاي اينکه چاپ و انتشار کتابش را به کمبريج ماساچوست بسپارد آن را در تنسي منتشر کرد. اشاره خاص من به کتاب مشهور او- توهم دگرگشت باور- است و از آن زمان تاکنون دو نسل گذشته اما تغييرات بسيار کمي صورت گرفته تا آنجا که دپارتمان هاي زيست شناسي در اين کشور به موضوع علاقه مند شدند. از آن هنگام بسياري کسان ديگر مثل مايکل بهه

- نويسنده کتاب جعبه سياه داروين- درخصوص اين موضوع نوشته اند. (بهه در دانشگاه با همکارانش مشکلاتي پيدا کرد.) يک نقد صرفاً زيست شناختي مي تواند بدون انکار تکامل خرد صورت پذيرد، بدون انکار پذيرش شرايط جديد بوم شناختي توسط يک گونه، بدون درآميختن يک گونه با نمونه هاي ديگر درون همان گونه. اگر شما و من به کاناداي شمالي و به ميان اسکيموها برويم يا بايد شرايط آنجا را بپذيريم و طبق آن زندگي کنيم يا بميريم. در مورد اين واقعيت هيچ ترديدي وجود ندارد، فهم آن هم تيزهوشي خاصي نمي خواهد.

دوم اينکه ما انتقادي منطقي در دست داريم. چگونه ممکن است چيزي بزرگ تر از چيزي کوچک تر حاصل آيد؟ زيست شناسان مدرن و اغلب دانشمندان به طور کلي با انکار چيز بزرگ تر پاسخ اين نقد را داده اند و مي گويند اين امري کيفي است و از طريق فروکاست گرايي صورت مي پذيرد. با فرو کاستن پشه هاي کوچک به ساختارهاي مولکولي صرف، معتقدان به نظريه تکامل تصور مي کنند ديگر نبايد درخصوص حاصل آمدن بزرگ تر از کوچک تر سخني به ميان آرند؛ اما اگر اينان تنها يک لحظه به اين موضوع بينديشند، چگونه ممکن است بزرگ ترين آثار ادبي- از آنجا که به زبان غربي صحبت مي کنيم- مثلاً آثار دانته و شکسپير تنها از يک ظرف سوپ مملو از مولکول منتج شده باشند؟ آنها نمي خواهند در اين چارچوب و اصطلاحات به اين موضوع بينديشند، اگرچه در يک دوره بلند زماني اين مولکول ها اتفاقاً با يکديگر تلاقي کرده و سرانجام کمدي الهي را به وجود مي آورند، اما از نظر صرف منطقي- و من در عين حال اين واقعيت را مدنظر دارم که فرمول ها و مفاهيم منطقي خودشان تکامل نيافته اند- در منطق گونه يي ثبات و تغييرناپذيري هست؛ هم در منطق رياضيات، هم در منطق صوري و انسان مي تواند فهم رايج درخصوص تکامل مبتني بر فروکاست گرايي را در بوته نقد منطقي قرار دهد.

سوم، نوع ديگري از نقد که از اهميت بالايي هم برخوردار است نقد کلامي است. در اين مفهوم جهان بيني علمي آنچه را که درخصوص جهان طبيعت مورد مطالعه قرار مي دهد، از تمام چيزهاي الوهي و قدسي مجزا کرده و سپس اين واقعيت مثله شده را همچون تنها واقعيت موجود در نظر مي گيرد. اکنون براي متکلمان يا اصحاب دين يا فيلسوفان دين هيچ راهي وجود ندارد که زيست شناسي بتواند ديدگاه آنان درخصوص عليت الوهي(زنجيره علت و معلول الهي) را ويران سازد. هيچ راهي نيست که زيست شناسي بتواند وجود «عليت عمودي» را ابطال کند. هيچ متکلمي نمي تواند انکار کند که خدا گفته است؛ بگذار نور باشد و نور شد، که او پرندگان را، تمام گونه ها و زيرشاخه هاي پرندگان را خلق کرده. بدين ترتيب متکلمان با تمسک به واقعيت علت الوهي در نظم آفريده ها و اين امر که قدرت آفرينشگرانه تنها به خدا تعلق دارد و نه به ماده- همان طور که قرآن هم به خوبي اين را روشن ساخته- همواره قادرند ديدگاه زيست شناختانه تکامل را به نقد بکشند.

اما به هر حال بايد توجه کرد که متاسفانه بسياري از متکلمان مسيحي غرب، پيشتر تسليم تئوري تکامل شده اند. آنها ترسان از اينکه مسيحيت مورد حمله و هجوم مدافعان گونه يي علم کميتي و ماترياليستي قرار گيرد، تلاش کردند همه انواع تئوري هاي همدست با آنچه را که «تکامل خداباورانه» ناميده مي شود ابداع کنند؛ تکامل خداباورانه يي که- همان طور که قبلاً گفتم- حتي بدتر از تئوري زيست شناختي صرف است زيرا به مفهوم کلامي، دستان خدا را از سر مخلوقات خويش کوتاه مي کند. در حالي که مدعي است به خدا اعتقاد دارد و اگر اين تکاملي هاي خداباور نقش خدا را در نظر بگيرند، ديدگاه شان ديگر تکاملي هاي علم باور را راضي نخواهد کرد. متکلمان مسلمان بايد نه تنها تکامل زيست شناختي بلکه تکامل مسيحي را هم مورد انتقاد قرار دهند و منظور من از تکامل مسيحي، دريافت کلامي مسيحيت مدرنيست در خصوص تکامل زيست شناختي است.

چهارم، رياضيات هم مساله يي ديگر است. نقد رياضي- بنياد از تکامل نقدي که پيشتر توسط تعدادي از رياضيدانان از جمله تمام کساني که در خصوص طرح عقلاني سخن گفته اند، مطرح شده است. اگر چه آنان مورد حملات پرشمار تکاملي ها قرار گرفتند اما به اين برهان رياضي متوسل شدند؛ طبق تئوري اطلاعات رياضي شما هرگز نمي توانيد از درون جعبه «الف» چيزي بيش از آنچه که در آن نهاده ايد خارج سازيد. اين يکي از اصول بنيادين نظريه اطلاعات است. اکنون يک سلول زيستي در معناي همان جعبه «الف» است که اطلاعاتي در آن قرار دارد. شما چگونه مي توانيد اطلاعاتي بيش از آنچه را که در آن نهاده ايد از آن خارج سازيد؟ اين يکي از قدرتمندترين نقادي هاي علمي است که در خصوص نظريه زيست شناختي تکامل ارائه شده است.اما همه اين مباحث و براهين بي نتيجه و ناسودمند است مگر با نبرد بسيار سنگين عقلاني کساني همراه شود که از اينکه مورد موافقت و تصديق قرار نگيرند هراسي به دل راه نمي دهند و از حمايت نشدن، از ارتقا نيافتن، از دعوت نشدن به کنفرانس ها و مسائلي از اين دست؛ زيرا انتقادهاي آنان في الواقع به آن چيزي ضربه مي زند که حمايت کننده خود اين پارادايم مدرن است. آنچه بايد تغيير کند همين پارادايم مدرن است. زماني که اين تغيير به وقوع بپيوندد حتي با علم قاطع و منسجم شما قادر خواهيد بود يک زيست شناسي داشته باشيد که زيست شناسي تکاملي در مفهوم رايج آن نيست. گونه يي زيست شناسي است که بدون انکار واقعيات مشاهده پذير اشکال حيات، سطوح بالاتر وجود را مورد تاييد قرار مي دهد. نوعي زيست شناسي که عليت عمومي و نيز عليت افقي را پذيراست و در واقع نسبت به طبيعت چيزها دقيق تر و صحيح تر است. ببينيد ما چقدر بايد تخيل خود را گسترش دهيم تا در خصوص تکامل چشم- مثالي که غالباً به دست داده مي شود- صحبت کنيم. چقدر نامعقول و احمقانه است که مولکول ها به تدريج در يک موجود کور در گل آرايش تازه يي به خود بگيرند سپس در يک لحظه آن موجود کور که نمي بيند در لحظه بعدي ناگهان مي بينند.

ما مي دانيم که اين ادعا چقدر نامعقول است، چقدر پذيرش پوچي و بي معناي تئوري تکامل مورد درخواست ماست. همين قضيه در مورد رشد يک بال براي پرواز و يادگيري کامل پرواز هم صادق است. ما همه اين را مي دانيم ولي اکنون همه مان آن را پذيرفته ايم زيرا هيچ چيز ديگري براي توسل به خدا، به يک خالق عاقل و هوشمند نداريم. روستاند- زيست شناس معروف فرانسوي- زماني گفت؛ «من عميقاً معتقدم (زيرا به هيچ وجه کار ديگري براي انجام نمي بينم) که پستانداران از مارمولک ها منتج شده اند و مارمولک ها از ماهي اما وقتي چنين چيزي را اعلام مي کنم، نمي کوشم از مشاهده شناعت ثقيل آن اجتناب ورزم و ترجيح مي دهم منشاء اين دگرديسي هاي ننگين را همچنان مبهم و نامشخص رها کنم تا اينکه آن را به امور غيرمحتملي ضميمه کنم که ناشي از يک تفسير مضحک است.»

بله پذيرش اين بيهودگي ها، اين احتمالات باورنکردني که من ذکر کردم، شگفت انگيز است. شما مي دانيد کسي گفته است احتمال اينکه يک سلول زنده پاي در عرصه وجود گذارد همانند اين احتمال است که يک ميمون پشت دستگاه تايپ بپرد و تمام نمايشنامه هاي شکسپير را خلق کند. مثال هاي زيادي ارائه شده اما مردم همچنان اين حرف هاي پوچ و نامعقول را باور مي کنند زيرا اگر چنين نکنند جهان بيني مدرن فروخواهد ريخت.

براي جهان مدرن تکامل باوري همچون اصلي «ديني» است همان طور که در مورد مارکسيسم هم همين طور است. مارکسيسم کاملاً بر مبناي آن چيزي بنا نهاده شده که پيروانش مبناي علمي تکامل تاريخي ناميده اند. ماترياليسم ديالکتيک عميقاً متاثر از داروينيسم بود. اکنون روزگار مارکسيسم به عنوان يک تئوري جزم انديشانه سپري شده و تنها تعداد کمي مارکسيست اين طرف و آن طرف باقي مانده اند. بقيه يا فمينيست شده اند يا به سبزها پيوسته اند و غيره. اما با اين وجود فلسفه يي که مورد حمايت و پشتيباني مارکسيسم بود هنوز هم تا حد زيادي رواج دارد اگرچه ديگر يک ايدئولوژي عمده و حائز اهميت که ادعاي فرمانروايي بر جهان را داشت، نيست.

به همين ترتيب غرب به اصطلاح ليبرال- که نقطه مقابل مارکسيسم بود- کل جهان بيني اش با مفهوم پيشرفت شروع مي شد. رشد صنعتي که در همان زمان ويراني جهان طبيعي را در پي داشت که ما اکنون با آن مواجهيم، بر مبناي عقيده امروزه باورنکردني رشد بي حد و حصر اقتصادي و رشد عمومي تمدن غربي پيگيري شد. هيچ متفکر جدي ديگر به رشد و پيشرفت اعتقاد ندارد. تنها سياستمداران هنگامي که خواهان جلب آراي بيشتري هستند صحبت از رشد به ميان آورده و ادعا مي کنند هر چيزي قابليت رشد و ارتقا را دارد و مي تواند از طريق آنچه که توسعه ناميده مي شود به لحاظ کميتي بزرگ و بزرگ تر شود و در اين اثنا محيط زيست طبيعي در ايالات متحده، کانادا و جاهاي ديگر به ويراني کشيده شده. دانشمندان مدرن مقيد به ادامه اين راه هستند؛ ماشين هاي بزرگ تر مي سازند، انرژي هاي بزرگ تري را مورد استفاده قرار مي دهند، از منابع طبيعي بيشتري بهره برداري مي کنند و...

اين عقيده عميقاً در اذهان مردم عادي مدرن ريشه دوانيده و معمولاً از طريق آموزش و پرورشي که وابسته به تئوري تکامل است، آموزش داده مي شود.

ما در مدارس مي آموزيم که تکامل اشکال مختلف حيوانات منتهي به پيدايش موجوداتي انساني شده که خود از طريق همين فرآيند تکامل يافته اند. حتي امروزه در اغلب موزه هاي غرب مردم بومي در کنار حيوانات به نمايش درمي آيند. منظور من اين است که اگر شما به موزه تاريخ طبيعي نيويورک برويد ماموت ها و مخلوقات مشابه را مشاهده کرده و سپس به بوميان امريکا مي رسيد. پس از آن به موجودات پيشرفته انساني برمي خوريد که آثارشان در موزه متروپوليتن به نمايش درآمده. مطمئنم در کانادا هم وضع به همين منوال است. همه اينها به نوعي انسان شناسي بازمي گردد که اين منشاء ناتوراليستي را براي موجود انساني فرض کرده و سپس انسان سفيد را مورد ملاحظه قرار داده که معرف رشد و پيشرفت بشريت است. امروزه ديگر آن گونه که در قرن 19 و اوايل قرن 20 رايج بود- يعني هنگامي که اين عقيده به شدت در غرب رايج بود که انسان غربي همچون تاج اين پيشرفت تکاملي مورد نظر قرار گيرد - در خصوص اين موضوع صحبت نمي شود. مطابق اين ديدگاه تمدن غربي توسعه پيدا کرد و به وضعيتي پيشرفته تر و ستوده تر از ساير تمدن ها تکامل يافت. آنچنان که يک مرد فرانسوي مي انديشيد که تکامل يافته تر از يک بلغاري است چون اهل اروپاي غربي است اگرچه آنها هر دو مسيحي و هر دو سفيدپوست بودند. ديگر صحبتي از آسيايي ها و آفريقايي ها به ميان نمي آورم. اين نظرگاه که به شدت مورد دفاع قرار مي گرفت و به واسطه همين ايده تکامل زنده نگه داشته مي شد که با همان تئوري پيشرفت ترکيب شده بود امروز- همان گونه که در تداوم نژادپرستي در غرب شاهدش هستيم- به هيچ عنوان نمرده و تنها به واسطه نقد روشنفکرانه آن از بين نرفته است. ما بايد سرشت واقعي آن را درک کنيم و سپس از منظر عقلاني و نيز اخلاقي به نقد آن بپردازيم چرا که اين عقيده به هر کجا که رفته است ساختارهاي سنتي تفکر موجود را به ويراني کشانده.

آقا یا خانوم گمنام :
اما بررسی نظر قرآن با دو پیش فرض در این زمینه می‏تواند مقبول و مطلوب باشد:

الف: قرآن وحی و کلام الهی است.

ب: در قرآن باطل راه ندارد و آن چه گفته است مطابق با واقع است.

به نظر من ، منظور اصلی پرسنده این سوال این است که "آیا نظریه تکامل اصل وجود آفریدگاری (مهربان و توانا و یکتا در اسلام و اکثر ادیان) را انکار و توجیه میکند یا نه؟ " شما جواب را با دو پیش فرض داده اید که نه تنها نیازمند اعتقاد به وجود آفریدگاری یکتا دارد ، بلکه پیش نیاز آن اعتقاد بی چون و چرا به قرآن به عنوان کتابی آسمانیست که هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد. بسیار مشتاقم که جواب شما به این سوال را در صورتی که پرسش گر فردی یهودی یا بی دین میباشد بشنوم

++ آقا یا خانوم زمزم

1-نظریه تکامل داروین یک فرضیه است .یک فرضیه چون براساس علم تجربی است یقین آور نیست .زیرا علم تجربی با ابزار حواس است حواس نیز خطا پذیر است.تغییرپی در پی نظر یه های علمی شاهد بزرگی بر این مطلب است .لذا به طور صد در صد نمی توان آن را پذیرفت

بسیار خوب است که برای شما "علمی" بودن یا نبودن یک ادعا مهم است. بسیاری از فیلسوفان علمی نظریه داروین را یک عام خالص میدانند (pure science) و آن دسته از فیلسوفان علمی همچون پوپر که شرایط خاصی را برای علمی بودن یا نبودن یک نظریه بیان میکنند ، همچنان این نظریه را رد نکرده و امکان اثبات آن را باز میدانند.مراجعه شود به

Philosophy of Science - The Central Issues, Martin Curd & J. A. Cover (eds.), W. W. Norton & Company, Inc., 1998.)

اگر چه ، ریچارد داوکینز در آخرین کتاب خود به زیبایی "علمی" بودن این نظریه را نشان میدهد مراجعه شود به

The Greatest Show on Earth: The Evidence for Evolution. Free Press (United States), Transworld (United Kingdom and Commonwealth). 2009. ISBN 0-593-06173-X

بسیار توصیه میکنم این کتاب را مطالعه فرمایید تا هزاران دلیل برای اثبات این "حقیقت انکار ناپذیر" را متوجه و از درک حقیقت لذت ببرید

و اما ممنون میشوم اگر سوال من را جواب دهید :
آیا از آنجایی که بر اساس "ابزار حواس" ، کره ماه کوچک تر از کره زمین است ، میتوان این ادعا را کرد که "این حقیقت صد در صد نیست و چون کسی تا بحال با متر و به شخصه ابعاد ماه و زمین را اندازه گیری نکرده پس این حقیقت میتواند باطل باشد" ؟

++ نظر آقای دکتر نصر بسیار جالب بود. من بسیار مشتاقم تا بدانم که آیا ایشان کتاب یا مطالب دیگری در زمینه نظریه تکامل منتشر شده دارند یا خیر. از دوستان اگر کسی اطلاعاتی دارد ممنون میشوم به من بدهد
بسیار خوشحالم که چنین فرومی را پیدا کردم و از اطلاعات دوستان بهره مند میشوم.
دوست دارم که مطلب خودم را با سوالی که مدت هاست در ذهن دارم و جوابی برای آن پیدا نکردم پایان دهم. امیدوارم بقیه دوستام من را راهنمایی نمایند
همانطور که میدانید ، در طول سالیان زیاد ، تنها روش استدلالی که پرارزش ترین و کم خطاترین روش ها محسوب میشود و هیچ فرد منطق داری با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد ، "علم" است (به معنای خاص آن) من به دنبال یک تعریف علمی برای خدا هستم. کسی میتواند یک تعریف علمی برای "خدا" ارائه دهد؟

sallaneh;7372 نوشت:
دوست دارم که مطلب خودم را با سوالی که مدت هاست در ذهن دارم و جوابی برای آن پیدا نکردم پایان دهم. امیدوارم بقیه دوستام من را راهنمایی نمایند. همانطور که میدانید ، در طول سالیان زیاد ، تنها روش استدلالی که پرارزش ترین و کم خطاترین روش ها محسوب میشود و هیچ فرد منطق داری با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد ، "علم" است (به معنای خاص آن) من به دنبال یک تعریف علمی برای خدا هستم. کسی میتواند یک تعریف علمی برای "خدا" ارائه دهد؟


دوست عزیز


بحث در بارۀ نظریۀ تکامل داروین موضوعی است که در طول تاریخ توسط اندیشمندان اسلامی بارها و بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته و حتی توسط اندیشمندان غربی نیز اشکالات اساسی و بنیادی بر آن وارد گشته است. تا حدی که امروزه در بین اکثر صاحبان اندیشه و نظر به یک نظریۀ منسوخ شده تبدیل گردیده است.


از اینرو در این فرصت ما از طرح مباحث مربوط به نظریۀ داروین صرفنظر نموده و به پاسخ سؤال پایانی شما مبنی بر اثبات وجود خدا به شیوۀ استدلالی علمی می پردازیم.

البته بدیهی است که روش اثبات علمی (آنچه شما بدنبال آن هستید) به روش تجربی محدود نمی شود، بلکه برای آنان که در دایرۀ مکاتب تجربه گرائی صرف، محصور نمانده اند، شیوه ها و روش های عقلانی، وحیانی و شهودی نیز جزو روش های علمی، استدلالی محسوب می شود.

متفکران الهی راههای مختلفی از طرق علمی و عقلی بر اثبات وجود خدا اقامه کرده اند. یکی ازاین راهها، برهان حرکت می باشد. بعضی از فیلسوفان از جمله افلاطون، ارسطو، و توماس آکویناس در این باره دیدگاه روشن و مشخصی دارند که در این مجال به طرح دیدگاه بعضی از فیلسوفان اسلامی بسنده می کنیم:

فیلسوفان اسلامی این برهان را از زبان حکیم طبیعی مطرح می کنند و منظور آنان این است که برخی از مقدمات این برهان یعنی مساله حرکت از طبیعیات اخذ می شود. اما صدر المتالهین بحث حرکت را از مباحث الهیات و تقسیمات هستی می دانست وچنین مطرح کرد که هستی ووجود، یا ثابت است و یا سیال و متحرک. از اینرو حرکت به عنوان نحوه ای از وجود مطرح است. و طرح آن نیز به عهده حکیم الهی است.

رسالت این برهان این است که ما را از مرز ماده به ماورای ماده برساند. اگر ما از این برهان همین قدر انتظار داشته باشیم، مشاهده می کنیم که در انجام این وظیفه کارآمد و موفق می باشد. و اینک نمونه هایی از این برهان:

برهان حرکت از دیدگاه صدرالمتالهین

اما الطبیعیون، فلهم مناهج اخری ماخوذة من جهة التغیر والاستحالة. احدها، طریقة الحرکة نفسها، وهو الاستدلال من الحرکات وقد علمت من قبل ان المتحرک لا یوجب حرکة بل یحتاج الی محرک غیره، والمحرکات لا محالة تنتهی الی محرک غیر متحرک اصلا دفعا للدور والتسلسل وهو لعدم تغیره وبرائته عن القوة والحدوث، واجب الوجود. (1)

اما طبیعیون، روشهای دیگری دارند که از جهت تغییر ودگرگونی، اخذ کرده اند. یکی از آنها، استدلال از راه حرکت است و قبلا دانستی که متحرک موجب حرکت نمی شود. (زیرا محرک، فاعل است و متحرک قابل وفاعل حیثیت وجدان دارد وقابل حیثیت فقدان یعنی محرک حرکت می دهد و متحرک حرکت ندارد ومی خواهد حرکت را بپذیرد. به تعبیری فاقد شی ء معطی شی ء نمی شود) پس متحرک احتیاج به محرکی غیر از خود دارد. آن محرک اگر خود متحرک باشد باز به محرک دیگری نیاز دارد. سلسله محرکها باید به ناگزیر به محرکی ختم شود که دیگر خود متحرک نباشد و الا گرفتار دور یا تسلسل می شویم. چون هر دوی اینها باطل است. پس بالضروره به محرک غیر متحرک می رسیم.

ملا صدرا در ادامه می فرماید این محرک به علت اینکه تغییر و دگرگونی در آن راه ندارد و از قوه و حدوث مبرا می باشد واجب الوجود است.

البته این امر در طهن برخی، موجب این اشکال شده است که ما در برهان حرکت به محرک نامتحرک می رسیم نه واجب الوجود. زیرا نهایت چیزی که این برهان اثبات می کند محرک غیر متحرک است که می تواند این محرک، از مجردات که غیر متحرکند، باشد و برای نیل به واجب الوجود باید از برهان امکان و وجوب بهره گرفت.

در جواب این اشکال می توان گفت: اگر محرک نخستین را بر حسب غایت و محبوب نهایی تبیین کنیم غایت و محبوب نهایی که فعلیت محض است و هیچ قوه ای در آن نیست چیزی جز واجب الوجود بالذات نخواهد بود.و یا احتمالا ملا صدرا حدوث ذاتی وزمانی را نیز جزء حرکات و تغییرات دانسته که در این صورت موجودی که محرک است وهیچ نوع حرکتی را هم دارا نیست همان واجب الوجود است.

برهان حرکت از دیدگاه حاج ملا هادی سبزواری

حاج ملا هادی سبزواری در شرح منظومه می فرمایند: «ان الحرکة لابدلها من محرک والمحرک لا محالة ینتهی الی محرک غیر متحرک دفعا للدور والتسلسل » . (2)

حرکت به ناچار به محرک نیازمند است و محرک به ناگزیر باید به محرک غیر متحرک منتهی شود و الا گرفتار دور وتسلسل می شویم.

همانطور که ملاحظه می کنیم برهان حرکت مرحوم سبزواری چیزی اضافه بر برهان حرکت صدرالمتالهین ندارد و از توضیح آن خوداری می کنیم.

برای روشنی برهان حرکت، بحثهای ذیل لازم است:

1. تعریف حرکت: هر چند حرکت را نمی توان تعریف حدی کرد ولی تعریفی که مقبول فیلسوفان اسلامی است به این صورت است. خروج تدریجی شی ء از قوه به فعل. (3)

2. هر حرکتی به شش چیز نیازمند است وبدون این شش امر، حرکت امکان ندارد:

1. محرک، 2. متحرک، 3. مبدا، 4. غایت، 5. مسافت، 6. زمان. (4)

بعضی فیلسوفان بر آنند که مبدا و غایت برای حرکت لازم نیست زیرا ممکن است حرکتی ازلی و ابدی باشد یعنی هر چند حرکت بر آن صدق می کند ولی مبدا و منتها ندارد. بنابراین حرکت از این جهت که محدود است به مبدا و غایت نیازمند است.

در نتیجه از این برهان که مقدمات علمی، تجربی و طبیعی بر آن مترتب است بدست می آید بدلیل محدودیت و نیازمندی حرکت به مبدأ و غایت، به محرکی محتاج است که هیچ نوع حرکتی را دارا نیست و علت حقیقی و اصلی حرکت هاست. و آن محرک همان واجب الوجود است. و در حقیقت با این برهان وجود خدا و خالق هستی بخش اثبات می شود.

البته برهان حرکت یکی از براهین علمی، فلسفی بر اثبات وجود خدا بود شما می توانید به براهین دیگری نظیر براهین:

1 ـ برهان امکان و وجوب از بوعلی سینا 2- برهان صدیقین از ملاصدرا؛ مراجعه کنید.

موفق باشید ...


پاورقی_______________________________

1. صدر المتالهین، اسفار: 6/423.

2. حاج ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، قم، مکتبة مصطفوی، ص 147.

3. همان، ص 238، علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، ص 178.

4. صدر المتالهین، اسفار: 6/75، بنقل از پایگاه حوزه نت.

بسم الله الرحمن الرحیم
کاربرمحترم[=Calibri]sallanehبحث براین است که معیار صدق قضیه چیست؟ فلاسفه غربی نظریات خاص خود را ارائه داده اند که البته از سوی فیلسوفان اسلامی خدشه وارد شده است و آنها نتوانستند پاسخی بدهند چرا که از اساس مبنای فکری صحیحی نداشتند.از منظر آنها (فلاسفه اسلامی) گزاره ای صادق است که مطابق با واقع باشد.
حال باید پرسید واقع چیست؟ و ابزار رسیدن به واقع کدام است؟ باید گفت عقل،حواس 5 گانه،و با مسامحه فطرت و کشف وشهود
می تواند ابزارهای آدمی در جهت رسیدن به واقع باشد.علم نیز چیزی جز رسیدن به واقعیت خارجی نیست.حال باید گفت آیا حواس که ابزار علم تجربی است آدمی را به واقعیت خارجی می رساند ؟طبعا خیر.زیرا بر اساس اعتراف فیلسوفان علم تجربی ،این نوع علم نمی تواند به واقعیت خارجی به طور کامل دست یابد. چون قلمرو این علم فقط عالم ماده است و کشف از عالم ماده می کند در حالی که واقعیت منحصربه عالم ماده نیست،بلکه عالم ما وراء ماده نیز وجود دارد که نمی توان در رسیدن به آن از این ابزار (حواس)استفاده کرد.بنابراین می توان گفت :نظریه داروین دلائلی را ارائه داده است که در اثبات مدعایش کافی نیست.
از سوی دیگر چنانچه از ابزار عقل استفاده کنیم و با تمسک به بدیهیات اولیه صدق گزاره های وحی تحریف ناشده(قرآن)برای ما محرز می شود بنابراین گزاره های دینی کاملا مطابق با واقع و علمی به معنای صحیح آن است و حجیت قطعی دارد واین حجیت را وامدار عقل بما هو عقل است.پس علم واقعی چیزی نیست که با حواس تجربی به دست آید بلی باید گفت این نوع از علم قابل انکار نیست ولی یقین(علم واقعی) به ما نمی دهد ونمی توان در سوالات اساسی از آن بهره جست اما عقلاء عالم در زندگی روز مره از آن استفاده می کنند.
حال چنانچه علم تجربی سخنی بگوید که کاملا با وحی که پشتوانه اش عقل است در تعارض باشد چون علم تجربی ظنی است در مقابل امر قطعی توان معارضه ندارد لذا سخن وحی قابل اخذ است.
ر. ک.10 درس اول آموزش فلسفه ، ج 1 ،محمد تقی مصباح یزدی.
ر.ک.استقراء شهید محمد باقر صدر.
ر.ک.المیزان،ذیل آیه 31،مائده.
ر.ک.عقل و اعتقاد دینی ،رایشنباخ.
ر.ک.فلسفه وعلم ،حمید پارسانیا.
و......

با سلام
جناب صدیق ، ممنون از شما بابت نکات درخور توجهتان اما باید بیان کنم که استدلالهایی که فرمودین بسیار شبیه به آن چیزیست که تحت عنوان "برهان علت نخستین" بیان شده و اشکالات بسیار متعددی بر این برهان وارد است. (مراجعه شود به کتاب "مقدمات فلسفه" اثر نیگل وابرتون ، ترجمه بهجت عباسی . نشر جوانه رشد)
در بهترین حالات ، اگر این برهان را قبول کنیم ، باز این برهان در اثبات یک خدای واحد و مهربان عاجز است. چرا یک خدا و نه چندین خدا؟ چطوراین برهان دانایی و توانایی را خداوند را توجیه میکند؟

بحث در بارۀ نظریۀ تکامل داروین موضوعی است که در طول تاریخ توسط اندیشمندان اسلامی بارها و بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته و حتی توسط اندیشمندان غربی نیز اشکالات اساسی و بنیادی بر آن وارد گشته است. تا حدی که امروزه در بین اکثر صاحبان اندیشه و نظر به یک نظریۀ منسوخ شده تبدیل گردیده است.

این نکته که شما فرمودید بسیار جالب و تعجب برانگیز است. در صورتی که مباحث "موحدین" و افراد" اتئیست"(1) را پیگیری نمایید متوجه خواهید شد که اصلی ترین و مهمترین استدلال "علمی" که اتئیست ها در حال حاضر برای دفاع از خود بکار میبرند ، نظریه تکامل میباشد. آنها معتقدند اکنون نظریه تکامل به کمک روش های کاملا بر اساس نظریات "علمی" (و نه متافیزیک) به اوج بلوغ رسیده است. نمیدانم چقدر دسترسی به اینترنت و "مباحثه" های این افراد دارید اما بسیار دوست دارم که بتوانید این مجموعه مباحثه ها که در غالب یک درس فوق دکترا در دانشگاه استانفورد و با حضور برجسته ترین زیست شناسان ، فیلسوفان ، دین شناسان و مورخین به مناسبت صدمین سالگرد تولد داروین رکورد شده است را ببینید.این درس شامل 10 سمینار دو ساعته میباشد البته کمی حوصله میخواهد مشاهده همه آن اما ارزش یک بار گوش دادن و دیدن را دارد. لینک مشاهده :

http://www.youtube.com/watch?v=fysSblKjjvA

و اینکه فرمودید این نظریه رد شده است. محوریت افراد اتئیست در حال حاضر حول نظریه تکامل است و چه خوشبختانه و چه بدبختانه ، در سال 2010 میلادی ، اصولی ترین و علمی ترین استدلالاتی که این افراد برای تشریح حیات و تکامل انسان از common ancestor ارائه میدهند نظریه تکامل میباشد. مجددا ارجاع میدهم به کتاب ریچارد داوکینز که در غالب یک کتاب ، دقیقا به این مسئله پرداخته است و اکثریت صاحب نظران به عنوان یک مرجع معتبر "علمی" از آن یاد و استفاده میکنند
گذشته از اینها ، شما سعی کردید وجود خدا را (از نظر خود) به صورت علمی اثبات نمایید حال مد نظر من یک "تعریف" علمی برای خدا بود

دوست گرامی ، زمزم

حال چنانچه علم تجربی سخنی بگوید که کاملا با وحی که پشتوانه اش عقل است در تعارض باشد چون علم تجربی ظنی است در مقابل امر قطعی توان معارضه ندارد لذا سخن وحی قابل اخذ است.

امکان توضیح مفصل تر برای جمله اشاره شده وجود دارد؟
همچنین بنده دوست دارم مجددا (و از روی کنجکاوی زیاد برای پیدا کردن جواب سوالم) این سوالم را تکرار کنم :
"تعریف" علمی شما از "خدا" چیست؟

ممنون

1.من کلمه فارسی مناسبی برای atheist ندیده ام. از دوستان کسی عبارت مناسبی مشاهده کرده است؟

sallaneh;7472 نوشت:
با سلام
جناب صدیق ، ممنون از شما بابت نکات درخور توجهتان اما باید بیان کنم که استدلالهایی که فرمودین بسیار شبیه به آن چیزیست که تحت عنوان "برهان علت نخستین" بیان شده و اشکالات بسیار متعددی بر این برهان وارد است. (مراجعه شود به کتاب "مقدمات فلسفه" اثر نیگل وابرتون ، ترجمه بهجت عباسی . نشر جوانه رشد)
در بهترین حالات ، اگر این برهان را قبول کنیم ، باز این برهان در اثبات یک خدای واحد و مهربان عاجز است. چرا یک خدا و نه چندین خدا؟ چطوراین برهان دانایی و توانایی را خداوند را توجیه میکند؟

بحث در بارۀ نظریۀ تکامل داروین موضوعی است که در طول تاریخ توسط اندیشمندان اسلامی بارها و بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته و حتی توسط اندیشمندان غربی نیز اشکالات اساسی و بنیادی بر آن وارد گشته است. تا حدی که امروزه در بین اکثر صاحبان اندیشه و نظر به یک نظریۀ منسوخ شده تبدیل گردیده است.

این نکته که شما فرمودید بسیار جالب و تعجب برانگیز است. در صورتی که مباحث "موحدین" و افراد" اتئیست"(1) را پیگیری نمایید متوجه خواهید شد که اصلی ترین و مهمترین استدلال "علمی" که اتئیست ها در حال حاضر برای دفاع از خود بکار میبرند ، نظریه تکامل میباشد. آنها معتقدند اکنون نظریه تکامل به کمک روش های کاملا بر اساس نظریات "علمی" (و نه متافیزیک) به اوج بلوغ رسیده است. نمیدانم چقدر دسترسی به اینترنت و "مباحثه" های این افراد دارید اما بسیار دوست دارم که بتوانید این مجموعه مباحثه ها که در غالب یک درس فوق دکترا در دانشگاه استانفورد و با حضور برجسته ترین زیست شناسان ، فیلسوفان ، دین شناسان و مورخین به مناسبت صدمین سالگرد تولد داروین رکورد شده است را ببینید.این درس شامل 10 سمینار دو ساعته میباشد البته کمی حوصله میخواهد مشاهده همه آن اما ارزش یک بار گوش دادن و دیدن را دارد. لینک مشاهده :

http://www.youtube.com/watch?v=fyssblkjjva

و اینکه فرمودید این نظریه رد شده است. محوریت افراد اتئیست در حال حاضر حول نظریه تکامل است و چه خوشبختانه و چه بدبختانه ، در سال 2010 میلادی ، اصولی ترین و علمی ترین استدلالاتی که این افراد برای تشریح حیات و تکامل انسان از common ancestor ارائه میدهند نظریه تکامل میباشد. مجددا ارجاع میدهم به کتاب ریچارد داوکینز که در غالب یک کتاب ، دقیقا به این مسئله پرداخته است و اکثریت صاحب نظران به عنوان یک مرجع معتبر "علمی" از آن یاد و استفاده میکنند
گذشته از اینها ، شما سعی کردید وجود خدا را (از نظر خود) به صورت علمی اثبات نمایید حال مد نظر من یک "تعریف" علمی برای خدا بود

دوست گرامی ، زمزم

حال چنانچه علم تجربی سخنی بگوید که کاملا با وحی که پشتوانه اش عقل است در تعارض باشد چون علم تجربی ظنی است در مقابل امر قطعی توان معارضه ندارد لذا سخن وحی قابل اخذ است.

امکان توضیح مفصل تر برای جمله اشاره شده وجود دارد؟
همچنین بنده دوست دارم مجددا (و از روی کنجکاوی زیاد برای پیدا کردن جواب سوالم) این سوالم را تکرار کنم :
"تعریف" علمی شما از "خدا" چیست؟

ممنون

1.من کلمه فارسی مناسبی برای atheist ندیده ام. از دوستان کسی عبارت مناسبی مشاهده کرده است؟

سلام دوست عزیز من از شما یک سوال دارم ایا شما نظریه تکامل داروین رو قبول دارید یا خیر؟ البته قبل از پاسخگوئی یک بار مطالب همین تاپیک ر ومطالعه نمائید

اما اینکه می فرمائید خداوند رو تعریف علمی کنیم علم محدود است و هرگز چیز محدود توان تعریف نا محدود را ندارد

بسم الله الرحمن الرحیم
کاربرعزیز اگر به منابع ارجاع داده شده سری بزنی به راحتی به پاسخ مفصل خواهی رسید در عین حال کتاب (کلام جدید دکتر عبد الحسین خسروپناه )نیز خاص این مسئاله می تواند کمک فراوانی به شما دوست عزیز کند
نکته دیگر منظور شما از تعریف علمی چیست؟ابتدا منظورتان را کاملا بیان کنید تا پاسخ صحیح را بتوانیم ارائه دهیم.

با سلام من یک نوجوان 13 ساله هستم البته در تیر ماه میرم در 14 سالگی.
یک سوال داشتم که بعضی از دانشمندان میگویند خداوند جهان را افرید به باران گل رطوبت دستور داد طوری جابه جا شوند که انسان به جود اید.
مثل علف هرزی که در بیابان میروید.
ایا واقعیت دارد؟این چه طور که میگویند انسان حیوان (میمون بوده)

ان وقت انها میگویند انسان تکامل یافته است و در ابتدا انسان موجود خیلی خیلی کوچک بوده.:khandeh!:

irmx;19810 نوشت:
با سلام من یک نوجوان 13 ساله هستم البته در تیر ماه میرم در 14 سالگی.
یک سوال داشتم که بعضی از دانشمندان میگویند خداوند جهان را افرید به باران گل رطوبت دستور داد طوری جابه جا شوند که انسان به جود اید.
مثل علف هرزی که در بیابان میروید.
ایا واقعیت دارد؟این چه طور که میگویند انسان حیوان (میمون بوده)

ان وقت انها میگویند انسان تکامل یافته است و در ابتدا انسان موجود خیلی خیلی کوچک بوده.:khandeh!:

با عرض سلام و خوشامد:Gol:
در حال حاضر نظریه ی تکامل در حوزه ی خودش پارادایم غالبه . نظر خود من راجع به نسبت نظریه ی تکامل و دین اینه که این دو دیدگاه سازگارند(البته به شرطی که نخوایم همه چیز رو با سازگاری تبیین کنیم و همه چیز رو از منظر تنگ سازگاری نگاه کنیم).در قرآن کریم فقط گفته شده که انسان از خاک آفریده شده و هیچ جا گفته نشده که انسان(با مسامحه در تعبیر) دفعتا(مثل موردی که در بالا اشاره کردید) از خاک آفریده شده ، و قرآن کریم نسبت به جزئیات این مطلب ساکته. به نظرم بطور خلاصه (و با حذف بعضی دقت ها)مطلب از این قراره ؛ خداوند متعال جود مطلقه و اگه موجودی قابلیت کمالی رو داشته باشه بلافاصله اون کمال رو به اون موجود افاضه می کنه ، از ناحیه ی او دریغی نیست بلکه مشکل در قابلیت قابله.در ابتدا یه سری مواد و ذرات با هم دیگه چینشی رو تشکیل دادن که اون چینش قابلیت اشکال ابتدایی حیات رو داشت و خداوند متعال هم که جود مطلقه اولین اشکال حیات رو به اون افاضه کرد ، بعد در طول زمان بواسطه ی این اولین موجودات زنده ، چینش های پیچیده تری بوجود اومد که قابلیت مراتب بالاتری از حیات رو داشتن ، که خداوند متعال هم این مراتب بالاتر حیات رو به اونا افاضه می کنه.تا نوبت به موجود زنده ای می رسه که (در یه مقطعی)قابلیت دریافت مرتبه ی انسانی حیات رو پیدا می کنه(انسانی که نوعا شبیه انسان کنونیه) و حق تعالی هم اون مرتبه از حیات رو به اون موجود افاضه می کنه و بدین ترتیب آدم(ع) و حوا (ع) بوجود می یاد.یه نکته هم که بد نیست گفته بشه اینکه پدر و مادر ما از چیزایی تغذیه می کنن که بالاخره مواد اون از زمین گرفته شده ، نطفه هم که موادش از غذا گرفته میشه ، در ابتدا این نطفه فقط حیات گیاهی داره ، بعد از طی پروسه ای در رحم مادر ، نوزاد قابلیت دریافت مرتبه ی حیوانی حیات رو پیدا می کنه و بعد از تولد هم در یه سن خاص قابلیت دریافت مرتبه ی انسانی حیات رو پیدا می کنه (یا شاید بهتر باشه بگیم قابلیت دریافت پایین ترین مرتبه ی حیات انسانی رو پیدا می کنه ، و بعد اگه در مسیر کمال پیش رفت قابلیت دریافت مراتب بالاتر حیات انسانی رو پیدا کنه ) ، که حق تعالی هم متناسب با قابلیت اون موجود ، کمال مقتضی رو به اون موجود افاضه می کنه ...

در یکی از تاپیکا مطلبی رو راجع به نسبت نظریه ی تکامل و دین آوردم که آوردن اون در اینجا خالی از فایده نیست :

نقل قول:
در حال حاضر نظریه ی تکامل در حوزه ی خودش پارادایم غالبه . نظر خود من راجع به نسبت نظریه ی تکامل و دین اینه که این دو دیدگاه سازگارند(البته به شرطی که نخوایم همه چیز رو با سازگاری تبیین کنیم و همه چیز رو از منظر تنگ سازگاری نگاه کنیم).در قرآن کریم فقط گفته شده که انسان از خاک آفریده شده و هیچ جا گفته نشده که انسان(با مسامحه در تعبیر) دفعتا(مثل موردی که در بالا اشاره کردید) از خاک آفریده شده ، و قرآن کریم نسبت به جزئیات این مطلب ساکته. به نظرم بطور خلاصه (و با حذف بعضی دقت ها)مطلب از این قراره ؛ خداوند متعال جود مطلقه و اگه موجودی قابلیت کمالی رو داشته باشه بلافاصله اون کمال رو به اون موجود افاضه می کنه ، از ناحیه ی او دریغی نیست بلکه مشکل در قابلیت قابله.در ابتدا یه سری مواد و ذرات با هم دیگه چینشی رو تشکیل دادن که اون چینش قابلیت اشکال ابتدایی حیات رو داشت و خداوند متعال هم که جود مطلقه اولین اشکال حیات رو به اون افاضه کرد ، بعد در طول زمان بواسطه ی این اولین موجودات زنده ، چینش های پیچیده تری بوجود اومد که قابلیت مراتب بالاتری از حیات رو داشتن ، که خداوند متعال هم این مراتب بالاتر حیات رو به اونا افاضه می کنه.تا نوبت به موجود زنده ای می رسه که (در یه مقطعی)قابلیت دریافت مرتبه ی انسانی حیات رو پیدا می کنه(انسانی که نوعا شبیه انسان کنونیه) و حق تعالی هم اون مرتبه از حیات رو به اون موجود افاضه می کنه و بدین ترتیب آدم(ع) و حوا (ع) بوجود می یاد.یه نکته هم که بد نیست گفته بشه اینکه پدر و مادر ما از چیزایی تغذیه می کنن که بالاخره مواد اون از زمین گرفته شده ، نطفه هم که موادش از غذا گرفته میشه ، در ابتدا این نطفه فقط حیات گیاهی داره ، بعد از طی پروسه ای در رحم مادر ، نوزاد قابلیت دریافت مرتبه ی حیوانی حیات رو پیدا می کنه و بعد از تولد هم در یه سن خاص قابلیت دریافت مرتبه ی انسانی حیات رو پیدا می کنه (یا شاید بهتر باشه بگیم قابلیت دریافت پایین ترین مرتبه ی حیات انسانی رو پیدا می کنه ، و بعد اگه در مسیر کمال پیش رفت قابلیت دریافت مراتب بالاتر حیات انسانی رو پیدا کنه ) ، که حق تعالی هم متناسب با قابلیت اون موجود ، کمال مقتضی رو به اون موجود افاضه می کنه ...

irmx;19810 نوشت:
با سلام من یک نوجوان 13 ساله هستم البته در تیر ماه میرم در 14 سالگی.
یک سوال داشتم که بعضی از دانشمندان میگویند خداوند جهان را افرید به باران گل رطوبت دستور داد طوری جابه جا شوند که انسان به جود اید.
مثل علف هرزی که در بیابان میروید.
ایا واقعیت دارد؟این چه طور که میگویند انسان حیوان (میمون بوده)

ان وقت انها میگویند انسان تکامل یافته است و در ابتدا انسان موجود خیلی خیلی کوچک بوده.:khandeh!:

با سلام

فرضیه تکامل و تنوع انواع یک نظریه قدیمی است و سابقه آن چنانکه «شبلی شمیل» نویسنده کتاب «فلسفة النشوء و الارتقاء» گفته است؛ به بیش از 2500 سال پیش می‏رسد که بعدها و در قرون اخیر این نظریه توسط داروین و لامارک؛ با دقت بیشتری بیان گردیده است.

این مسأله سالها در محافل دینی؛ بین خدا پرستان و مادیون؛ مورد بحث قرار گرفته است و دانشمندان مسلمان جوابهایی بدان داده اند و کتابهای زیادی در این زمینه نوشته اند، و ما بعضی از آنها را برای اطلاع بیشتر شما معرفی می‏کنیم:

1ـ تفسیر المیزان ج 16/ علامه طباطبایی ره‏

2ـ فیلسوف نماها /آیت الله مکارم شیرازی‏

3ـ داروینسم یا تکامل انواع/ آیت الله جعفر سبحانی‏

4ـ خلقت انسان از نظر قرآن /ـ آیت الله مصباح یزدی‏

5ـ توحید و تکامل/ استاد شهید مطهری

6ـ علل گرایش به مادیگری/ شهید مطهری

7ـ مبانی انسان شناسی در قرآن/ دکتر عبدالله نصری‏

8ـ آفرینش انسان/ علامه محمد تقی جعفری‏

آنچه لازم است مورد توجه قرار گیرد؛ مرکز اصلی بحث و محل اشکال و چگونگی تعارض تئوری تکامل و تبدل انواع با خلقت آدم و حواست، زیرا نظریه تکامل و تبدل انواع می‏گوید: انسان همانند سایر موجودات، خلقت حدوثی نداشته بلکه بصورت تدریجی و از طریق تبدل انواع،به شکل امروزی آن درآمده است؛ اما آنچه در قرآن مجید آمده است؛ اینست که آفرینش انسان؛ بصورت تبدل انواع نیست . و همین باعث شده است تا عده‏ای فکر کنند که آنچه که آیات قرآن فرموده است با نظریه تکامل در تضاد است.

آنچه از مطالعه و جمع بندی کتابهای استاد شهید مطهری استفاده می‏شود این است که: فرضیه «تبدل انواع» یک فرضیه زیست شناسانه است و از نظر علمی، علم زیست شناسی متکفل بحث و بررسی و رد و اثبات آن است و از حوزه مباحث دینی و کتابهای آسمانی خارج است زیرا حوزه دین شامل مباحث ماوراء طبیعت، احکام، حقوق و مسائل اخلاقی است. البته در بسیاری از آیات قرآن مجید مسائل علمی و اسرار عالم بیان گردیده است که در این موارد باید به نحوه بیان آیات الهی توجه داشت ، گاهی قرآن مجید یک مطلب علمی یا تاریخی را بیان می‏کند ولی منظور از بیان آن یک نتیجه گیری اخلاقی است که طبیعتا در این موارد نباید انتظار داشت که قرآن تمام جنبه‏های تاریخی و یا علمی آن قضیه را صریحا بیان کرده باشد.

و نگاه قرآن در مسأله خلقت؛ اینگونه است پس نمی‏توان انتظار داشت که اگر قرآن این مساله را بیان می‏کند همانند یک کتاب زیست شناسی، تمام زوایا و جزئیات آنرا مورد بحث قرار دهد. زیرا اساسا زبانِ بیان قرآن کریم با زبان فنی و تخصصی علوم طبیعی و تجربی متفاوت است .بنابراین فرضیه تکامل هر چه باشد و چه رد شود یا اثبات گردد و بطور مثال چه بیولوژی ثابت کند که پروتئین‏ها در تمام موجودات حتی انسانها شبیه به هم هستند و چه ثابت نکند و صرفنظر از اینکه دانشمندان علوم زیست شناسی از این اثبات یا عدم اثبات چه نتیجه‏ای بگیرند، این اثبات و نتیجه‏گیری، منافات و تضادی با آنچه که در قرآن مجید درباره خلقت آدم و حوا آمده است، ندارد.

زیرا تناقض دارای شروطی است و یکی از شرایط آن «وحدت حمل» است یعنی اینکه باید بین دو نظریه متناقض؛ سنخیت زبانی وجود داشته باشد و سخنی می‏تواند با یک نظریه علمی تناقض داشته باشد که با زبان علمی بیان شده باشد.

بنابراین سخنی که به زبان سمبولیک بیان شود؛ هیچگاه نمی‏تواند با سخنی به زبان علمی متناقض باشد و همینطور سخنی که به زبان فلسفی بیان شده با سخنی که به زبان علمی (علم تجربی) بیان شده است؛ هیچگونه تناقض و تضادی ندارد.

در باب خلقت انسان (آدم و حوا) زبان قرآن یک زبان سمبولیک است که در آن ثبوتی و تبدلی بودن خلقت قابل اثبات نیست؛ بلکه مهم بیان جنبه‏های اخلاقی آن است.

یعنی قرآن داستان آدم و حوا را از نظر سکونت در بهشت، اغوای شیطان، طمع، حسد، رانده شدن از بهشت، توبه و ... به صورت سمبولیک بیان کرده است. نتیجه‏ای که قرآن از این داستان می‏گیرد از نظر خلقت حیرت انگیز آدم نیست و در باب خداشناسی از این داستان هیچ نتیجه گیری نمی‏شود. بلکه تنها از نظر مقام معنوی انسان و از نظر یک سلسله مسائل اخلاقی داستان آدم را مطرح می‏کند.


بهرحال این سخن قرآن در باب خلقت انسان(آدم و حوا) با فرضیه‏های مطرح شده در باب تبدل و تنوع انواع،هیچگونه تضاد و تعارض ندارد و این گونه مطالب را بهانه انکار قرآن و مذهب قرار دادن خلاف انصاف علمی است تا چه رسد به اینکه با تمسک به آنها خدا را انکار نماید .

منبع: پایگاه حوزه نت.

ادمهاي خلق شده توسط خداوند؟(مقاله)نويسنده دکتر محمد صادق افتتاحي

با توجه به تفکر انسانها در خلقت و مبحث تاريخ انسانها نوعي پيگيري در مورد اولين آفرينش در اذهان وجود دارد . آيا قبل از خلقت ما آدمه انساني وجود داشته است ؟

تاريخ دانان با اين عقيده که انسانهاي اوليه وحشي بوده اند و در طبيعت رها شده و بصورت اتفاقي به علوم دست پيدا کرده اند و بتدريج تکامل يافتند يا داروين در نظريه خود انسان را از نسل ميمون دانسته و تکامل انسانها را در پي کنده شدن اتفاقي دم ميمون و تکامل آن به شکل انسان کنوني دانسته است.

مسلمانان معتقدند که: انسانها هيچگاه بدون راهنما در زمين رها نخواخند شد و مصداق آن را آيات قرآن ميدانند که ميگويد ما شما را هيچگاه رها نخواهد کرد و هميشه بندگان خدا بوسيله رسول يا فرستاده اي از سوي خدا هدايت خواهند شد.

بر اساس علوم انساني اولين خلقت اين نسل آدم کنوني به 8000 سال قبل ميرسد درحاليکه انسانهاي فسيل بدست امده از گذر زندگي بيش از ميليون هاسال زندگي گفتگو مي کنند

براساس ايات وروايات در کاتب تفسيرنورالثقلين شيعه ازامام محمد باقر(ع) روايت ميشود که مي پرسند ازايشان عمربشر راوخلقت انسان راحضرت باقر(ع)مي فرمايند ادم خلق شده است هزار هزار نسل.يعني يک ميليون نسل از انسان توسط خداوند متعال ازادم خلق گرديده است.ودرتفسيرالميزان علامه طباطبايي عنوان ميشود ازحضرت امام صادق (ع) پرسيدند قبل ازادم چه کسي بوده است وايشان از قول امام بزرگ شيعيان علي(ع) مي فرمايند قبل از خلقت ادم ادم بوده است وباز مي پرسند قبل از ادم چه کسي بوده است وامي فرمايند باز هم ادم وباز مي پرسند قبل ازادم چه کسي بوده است وباز حضرت مي فرمايند ادم ودر ادادمه مي گويند اگر تاقيامت هم بپرسيد مي گويم ادم.اما بنا به گفته استاد بزرگوار علامه فاطمي نيا ايشان مي فرمايند در مبحث تاريخ جاي صحبت بسياري وجود دارد وليکن از ان عبور کرده ودر موقع ان جواب خواهيم داد وليکن چيزي که ثابت شده است ما ازنسل هبوط شده به زمين حضرت ادم (ع)هستيم واز گذشته ادم هاي قبلي نمي دانيم ولي اينکه خدهوند خلقت داشته است شکي نيست وخداوند متعال بندگان خود رابدون پيامبر ورسول رها نخواهد کرد

اما بعضي از اقايان معتقدند که قبل ازادم(ع)جناين زندگي ميکردند که قران دربحث خلقت ادم واعتراض ملائکه به خلقت ادمي که دوباره مي خواهدخلق شود ودرزمين خون ريخته وفساد کند بحث مي شود واين نشان دهنده خلقت قبل تر ادم توسط خداوندميباشد

علي ايحال اين نتيجه که قبل از نسل ماادم ها درزمين ادم ديگري نيز وجود داشته است شکي نيست ومامعتقديم به عنوان اخرين نسل ادم خلق شده توسط خداوند خواهيم بود چرا که خداوند ميفرمايد پيامبر اخرازمان وامام اخرالزمان دراين دوره خواهد بود

والسلام

دکتر محمدصادق افتتاحي
منبع http://askdin.com/showthread.php?t=2133

این که انسان در روی زمین دارای نسل های متمادی بوده مورد تایید اسلام و قرآن است و از سیاق کلام خداوند در آیه 30 سوره بقره می توان پی برد آنجا که خداوند خلقت انسان را بر ملائکه عرضه کرد و آنها علت ترس خود را از این خلق جدید فساد در زمین و خون ریزی توجیه کردند؛ این امر نشانگر تجربه فرشتگان نسبت به رفتارانسان های ماقبل بوده است.
برای مطالعه ادامه مقاله http://www.bairami.com/News/?id=1906

اکثر مردم ترجیح می دهند فرشته ای هبوط کرده باشند تا شامپانزه ای تکامل یافته، به همین دلیل دین را به علم ترجیح می دهند!!!

pedramadi;36213 نوشت:
اکثر مردم ترجیح می دهند فرشته ای هبوط کرده باشند تا شامپانزه ای تکامل یافته، به همین دلیل دین را به علم ترجیح می دهند!!!

سلام
البته این تفکر آرمانی شما جای حق وحقیقت امر را نمی تواند بگیر د

الان هم تمام پستانداران و حتی جانوران دیگر در مراحل اولیه ی جنینی بسیار شبیه بهم هستند و بعد

کم کم تکامل و تمایز یافته و به موجو زنده ی جداگانه ای تبدیل می شود

همانطوریکه در این تصویر می بینید جنین ابتدایی انسان ،ماهی ،لاک پشت ،مرغ وخرگوش در آغاز خیلی بهم شبیه

هستند ولی بعد موجودی متمایز می سازند


غلامعلی نوری *;36216 نوشت:
سلام
البته این تفکر آرمانی شما جای حق وحقیقت امر را نمی تواند بگیر د

الان هم تمام پستانداران و حتی جانوران دیگر در مراحل اولیه ی جنینی بسیار شبیه بهم هستند و بعد

کم کم تکامل و تمایز یافته و به موجو زنده ی جداگانه ای تبدیل می شود

همانطوریکه در این تصویر می بینید جنین ابتدایی انسان ،ماهی ،لاک پشت ،مرغ وخرگوش در آغاز خیلی بهم شبیه

هستند ولی بعد موجودی متمایز می سازند


با سلام:Gol:

چنانکه پیشتر، در بحث های دیگر ذکر شد، بکار بردن لفظ "ستة ایام" در عبارات قرآنی اشاره به شش دوران دارد.

بنابراین ممکن است از زمان خلقت نوع بشر، میلیون ها و حتی میلیاردها سال گذشته باشد، که برخی یافته های باستان شناسی و بقایای اجزای انسان های ابتدایی مربوط به میلیون ها سال پیش نیز این امر را تأیید می کند.

البته اگر در آیات و روایات، بیان می شود که خلقت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) مربوط به حدود شش یا هفت هزار سال پیش است، هیچ استبعادی ندارد که منظور، نسل جدیدی از نوع انسان باشد که از آدم است، و چه بسا قبل از این نسل، هزاران نسل از گونه های دیگری از نوع انسان وجود داشته و منقرض شده باشد.

با این بیان می بینیم که تا حدودی اختلاف بین یافته های علمی و اندیشۀ قرآنی مرتفع می شود.

موفق باشید ...:Gol:

منبع: پایگاه اینترنتی اسلام کوئست، مرکز علمی تحقیقاتی رواق حکمت، مقاله
مراحل خلقت جهان و انسان از منظر قرآن و کتاب مقدس، با اندکی تغییر و اضافه.

صدیق;7380 نوشت:

امروزه در بین اکثر صاحبان اندیشه و نظر به یک نظریۀ منسوخ شده تبدیل گردیده است.



سلام بر جناب مستطاب استاد صدیق:Gol:
بعد از نظریه لامارک که به مرور منسوخ شد نظریه ی داروین کاملترین نظریه در زمینه ی تکامل موجودات هستش که هنوز در کتب درسی کشور خودمان منسوخ نشده چه رسد به کشور های غربی.
عرض کنم خدمت جنابعالی که همین چند شب پیش در یک برنامه مستند از شبکه دو سیما این نظریه مورد تأیید قرار گرفت.

شواهد و قرائن موجود دال بر تکامل تدریجی موجودات هستش سنگواره ها نشان دهنده ی همین موضوع هستن
مقاومت و تغییر ویروس ها و باکتریها در برابر داروها و سموم دال بر همین موضوعه.

نظرتون راجع به اسکلت 10 متری یک انسان که در صحرای عربستان کشف شد چیه؟
منبع خبر روزنامه ی کیهان
یاحق

قضاوت;36259 نوشت:
سلام بر جناب مستطاب استاد صدیق:Gol:
بعد از نظریه لامارک که به مرور منسوخ شد نظریه ی داروین کاملترین نظریه در زمینه ی تکامل موجودات هستش که هنوز در کتب درسی کشور خودمان منسوخ نشده چه رسد به کشور های غربی.
عرض کنم خدمت جنابعالی که همین چند شب پیش در یک برنامه مستند از شبکه دو سیما این نظریه مورد تأیید قرار گرفت.

شواهد و قرائن موجود دال بر تکامل تدریجی موجودات هستش سنگواره ها نشان دهنده ی همین موضوع هستن
مقاومت و تغییر ویروس ها و باکتریها در برابر داروها و سموم دال بر همین موضوعه.

نظرتون راجع به اسکلت 10 متری یک انسان که در صحرای عربستان کشف شد چیه؟
منبع خبر روزنامه ی کیهان
یاحق

با سلام و تشکر:Gol:

اینک که بحث بدینجا رسید لازم است کمی تفصیلی تر به طرح موضوع بپردازیم:

چنانکه در پست قبلی گفتیم "استبعادی وجود ندارد که به جز نسل فعلی از آدم و حوا، انسان های دیگری با کم و کیفی متفاوت، بر روی زمین زندگی می کرده اند." این مطلب به معنای تأیید نظریه داروین و نظریات مشابه نیست، اگر چه اختلاف عمیق و بنیادین نیز ندارد. که تفصیل آن در ادامه تقدیم می شود:

در خصوص خلقت آدم دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است از جمله:

1. پیش از حضرت آدم، هیچ موجودی از آدم یا شبیه آدم وجود نداشته و حضرت آدم یک دفعه و به طور مستقل خلق شده است.

2. پیش از حضرت آدم موجوداتی شبیه آدم و جن بوده اند و سپس یا از بین رفته اند و یا هنوز هم وجود دارند.

3. پیش از حضرت آدم، آدم وجود داشته ولی تکامل نایافته بود و به هر دلیل از میان رفته و منقرض شده اند و آنگاه حضرت آدم بدون ارتباط با آدم های گذشته به طور کامل مستقل آفریده شده اند.

4. پیش از حضرت آدم، آدم وجود داشته و تکامل نایافته بود، اما از میان نرفتند بلکه در بستر تکامل خود به مرحله انسانیت رسیده و حضرت آدم نخستین انسان و نخستین پیامبر از نسل همه آدم ها بوده و یک باره خلق نشده است.(همان نظریه تکامل داروین)

از مجموع آیات قرآنی و روایات این نکته به دست می آید که سرسلسله افراد انسانی موجودی به نام حضرت آدم(ع) بوده است و افراد نسل او بر اثر نطفه هایی که در رحم مادرانشان انعقاد پیدا می کنند، ایجاد می شوند اما این که خود آدم چگونه پیدا شده از جمع آیات به این نتیجه می رسیم که او از خاک آفریده شده است و پس از طی مراتبی چون گل چسبنده و چکیده ای از گل و تبدیل آن به گل خشکیده و تکمیل اندام شایستگی دمیده شدن روح را پیدا کرده و به صورت موجودی کامل در آمده است. بنابراین اگر هم شواهدی دال بر وجود موجوداتی شبیه به انسان در سال های بسیار دور پیدا شده است، منافاتی با این مسئله ندارد که انسان های فعلی از نسل آدم وحوا می باشند و آدم و حوا از نسل انسان ها یا شبه انسان های گذشته نمی باشند و در علم امروز هم چنین چیزی اثبات نشده است و تنها در حد یک فرضیه آن هم در نزد بعضی از زیست شناسان مطرح می باشد.

از سوی دیگر وقتی مجموع آیاتی را که در خصوص ارزش و مقام انسان نازل گشته بررسی می نماییم، به این حقیقت واقف می شویم که قرآن کریم انسان را یک نوع مجزا از حیوان مطرح می کند به عنوان موجودی که اختلاف ذاتی و ماهوی با موجودات دیگر دارد در حالی که در نظریه چهارم پیش گفته مسأله اختلاف ذاتی و ماهوی میان انسان و حیوان مطرح نیست بلکه انسان هم حیوانی است که نظام فیزیولوژی پیچیده تری دارد نه این که نوعی مجزا از حیوان باشد (روم / 20؛ آل عمران / 59؛ سجده / 7 و 8؛ مؤمنون / 12؛ صافات / 11؛ حجر / 26 - 29 و...)

با جمع بندی آیات فوق و روایات مطرح شده در خصوص وجود انسان هایی قبل از حضرت آدم می توان به نظریه سوم اذعان نمود، بدین بیان که پیش از حضرت آدم(ع) انسان های تکامل نایافته ای بوده اند که از بینش و آگاهی حضرت آدم(ع) و نسل او برخوردار نبودند این آدمیان در قالب و صورت حیوانی نبوده اند و نیز تنها زندگی غریزی بر آنها حاکم نبوده است ولی به شکل انسان کنونی که دارای زندگی توأم با آگاهی و مسؤولیت باشند نیز نبوده اند، نسل این انسان ها به دلایلی که فعلاً بر ما مجهول است منقرض شده و آنگاه خداوند متعال حضرت آدم(ع) را به صورت کاملا مستقل و مجزا با اوصاف و ویژگی های منحصر و مختص به خود از گل آفرید؛ انسانی که دارای آگاهی، بینش، تعقل چشمگیر و.. بود و انسانی که گل سر سبد جهان هستی و نمایانگر اوصاف الهی است.

- برای مطالعۀ بیشتر ر.ک به: دائرة المعارف طهور به آدرس: http://www.tahoordanesh.com/docs/79d286012774.php، با کمی تغییر.
موفق باشید ...:roz:

صدیق;36300 نوشت:


با جمع بندی آیات فوق و روایات مطرح شده در خصوص وجود انسان هایی قبل از حضرت آدم می توان به نظریه سوم اذعان نمود، بدین بیان که پیش از حضرت آدم(ع) انسان های تکامل نایافته ای بوده اند که از بینش و آگاهی حضرت آدم(ع) و نسل او برخوردار نبودند این آدمیان در قالب و صورت حیوانی نبوده اند و نیز تنها زندگی غریزی بر آنها حاکم نبوده است ولی به شکل انسان کنونی که دارای زندگی توأم با آگاهی و مسؤولیت باشند نیز نبوده اند، نسل این انسان ها به دلایلی که فعلاً بر ما مجهول است منقرض شده و آنگاه خداوند متعال حضرت آدم(ع) را به صورت کاملا مستقل و مجزا با اوصاف و ویژگی های منحصر و مختص به خود از گل آفرید؛ انسانی که دارای آگاهی، بینش، تعقل چشمگیر و.. بود و انسانی که گل سر سبد جهان هستی و نمایانگر اوصاف الهی است.

سلام و تشکر :Gol:
استاد ساخته های دست بشر دائماً در حال تکاملند یعنی بشر یک دستگاه یا وسیله را اختراع و به مرور زمان با پیدا شدن نیاز ها و مشکلات آن به بازسازی و تکامل آن می پردازد. حال آنکه مسلماً در مورد خداوند اینگونه نیست.
پس چگونه می توان این تکامل تدریجی که در دوران مختلف در میان انسان ها(قبل و بعد از حضرت آدم) و یا موجودات دیگر را توجیه کرد.

یعنی اینکه تمام مخلوفات قبلی خداوند نقص هایی داشته اند و بواسطه ی آن مشکلاتی در زمین پدید آمده (همان خونریزی هایی که فرشتگان در زمان خلقت انسان به آن اشاره کردند) و خداوند با رفع آن مشکلات انسان را که از هر نظر اصلاح و کامل تر شده را به جای آنها آفرید.
چگونه می توان این مسئله را توجیه کرد؟
آیا مخلوقات بعدی از انسان کنونی هم تکامل یافته ترند ؟

[=Arial Black][=Arial Narrow]با سلام:Gol:
متاسفانه مشکل ادیان یا بهتر بگوییم عالمان دینی این است که ابتدا با اظهارنظرهای غیرعلمی و کارشناسانه در حوزه های مختلف علمی میخواهند نشان دهند که صرف اتکا به دین و روحانیون ملجا آمال و پاسخگوی تمام نیازهای بشری است
پس از اینکه فرضیات علمی مطرح میشوند در صورت تعارض با نظر ایشان ابتدائا صاحبان اندیشه مورد تمسخر و تکفیر ایشان قرار میگیرند.
با پیدا شدن مدارک و شواهد موید فرضیات علمی ، علمای دین کمی جانب احتیاط پیش گرفته به تعدیل نظریات قبلی خود پرداخته کمی سیاست عقب نشینی محتاطانه در پیش میگیرند
پس از تکمیل شواهد و مدارک مستدل علمی و تبدیل فرضیات علمی به نظریات علمی، بی یکباره در تغییر موضعی 180 درجه ای به دفاع از آن پرداخته و بلافاصله اسناد و روایات دینی در تایید آن ارایه ی دهند. مانند آنچه در مورد گالیله و نظریه اش در خصوص چرخش زمین به دور خورشید اتفاق افتاد که نه تنها کلیسا که حتی مسلمین نیز به آن وقعی ننهادند و پس از اٍٍٍثبات آن در صدها سال بعدآیات قرآنی در تایید آن کشف گردید!!!
نظریه تکامل نیز که روزبروز با پیداشدن سنگواره های جدید بر صحت و درستی آن افزوده میشود نیز سرانجام مشابهی را طی می کند.
آیا بهتر نیست به جای اظهارنظر در حوزه های غیرتخصصی و ایجاد حساسیتهای کاذب و پیش داوریهای غیرکارشناسانه هر حوزه را به اهلش واگذاشت؟ آنگونه که زیست شناسان و باستان شناسان و کیهان شناسان به حوزه دین و احکام شرعی و ... وارد نمیشوند.
بی شک این مداخلات غیرعلمی و نظر دادن بر اساس روایات محدودی که گاهی در تعارض با هم استنباط میشوند نه تنها به اعتلای دین کمکی نخواهد کرد که تقابل آن با بدیهیات علمی و واقعیات هستی در نظر عوام که نظرعلمای دینی را عین دین فرض می کنند موجب سلب اعتماد به ادیان و یا حداقل کاسته شدن از اعتبار دین خواهد شد.
شاید گفتن { نمیدانم } یا {از متون دینی موجود در این زمان و این مکان برای ما قابل استنباط نیست} یا {پاسخ آن را از متخصصین آن جویا شوید} و جملات مشابه در پاسخ به سوالات علمی که بین متخصصین کارکشته آن حوزه هم اختلاف نظر وجود دارد، عاقلانه ،عالمانه و مسئولانه تر باشد.

[=Arial Black][=Arial Narrow]:Gol:با تشکر

غلامعلی نوری *;36216 نوشت:
سلام
البته این تفکر آرمانی شما جای حق وحقیقت امر را نمی تواند بگیر د

الان هم تمام پستانداران و حتی جانوران دیگر در مراحل اولیه ی جنینی بسیار شبیه بهم هستند و بعد

کم کم تکامل و تمایز یافته و به موجو زنده ی جداگانه ای تبدیل می شود

همانطوریکه در این تصویر می بینید جنین ابتدایی انسان ،ماهی ،لاک پشت ،مرغ وخرگوش در آغاز خیلی بهم شبیه

هستند ولی بعد موجودی متمایز می سازند



با سلام
ممنون از تصویر به جا و زیبایی که گذاشتید که اتفاقا حق و حقیقت امر را بخوبی نشان میدهد.
البته به نظر می رسد برداشت شما از تکامل موجودات درست نیست.منظور از تکامل تبدیل جنین یک جاندار به شکل بالغ آن نیست بلکه منظور تبدیل گونه ها به یکدیگر و تکامل گونه های پست تر حیات به گونه های عالیتر حیات که قابلیت بیشتری برای سازگاری با محیط دارند بر اساس اصل انتخاب طبیعی میباشد.
تصاویر بالا نشان دهنده شباهت های ظاهری گونه ها با هم در دوران جنینی است که به طور کاملتری امروزه با شباهتهای ژنتیکی فراوان در سطح DNA بر داشتن منشا یکسانی برای گونه های مشابه،تبدیل و تکامل انواع به هم و تصدیق نظریه تکاملی داروین صحه می گذارند.باتشکر:Gol:

سلام
1.دین،برنامه ای برای همه ابعاد زندگی انسان است ونمی توان آن را صرفا در نماز و روزه و... خلاصه کرد.
2.علوم زیست شناسی ، کیهان شناسی و... در زندگی انسان موثر است (اگرموثر نبود انسان تحت عنوان "علم" سعی در شناسایی آنها نداشت).
بنابراین دین به این مسایل هم پرداخته و عالمان "طبق تخصص خود" سعی در بیان این موضوعات "از منظر دین" دارند.

aachen7;36453 نوشت:
[=arial]سلام
[=arial]1.دین،برنامه ای برای همه ابعاد زندگی انسان است ونمی توان آن را صرفا در نماز و روزه و... خلاصه کرد.
[=arial]2.علوم زیست شناسی ، کیهان شناسی و... در زندگی انسان موثر است (اگرموثر نبود انسان تحت عنوان "علم" سعی در شناسایی آنها نداشت).
[=arial]بنابراین دین به این مسایل هم پرداخته و عالمان "طبق تخصص خود" سعی در بیان این موضوعات "از منظر دین" دارند.

باسلام
1-هدف دین تبیین بایدها و نبایدها در زندگی بشر است بعبارت دیگر وضع تکالیف و قوانین
2-چیستی شناسی حقایق جهان امری نیست که با روایات و آموزه های دینی برای دانشمندان قابل پذیرش باشد. و به همین دلیل است که چرخ پیشرفت علمی بشر همواره و با سرعت بیشتر نسبت به قبل در حال گردش است در حالی که صرف اتکا به آموزه های دینی در حوزه علوم بشر را در همان حد تمدن های نخستین نگه می داشت
3-پس بطورخلاصه دین با بیان کلیات، کنکاش در شناسایی حقایق جهان هستی را بر عهده علم و عقل بشر میگذارد و گاهی با ارائه سرنخ های محدودی، کمی به شناسایی مسیر تحقیقات و ایده های علمی کمک میکند.
4-از اینروست که اظهارنظری که برپایه روشهای آکادمیک تحقیق و مطالعه نباشد و تنها بر اساس روایات دینی گهگاه متناقض با هم ارائه گردد بطوری که قاطبه علمای دین نیز نظر یکسانی در آن خصوص ندارند در مجامع علمی قابل قبول نیست .
باتشکر:hamdel:

pedramadi;36414 نوشت:
با سلام
ممنون از تصویر به جا و زیبایی که گذاشتید که اتفاقا حق و حقیقت امر را بخوبی نشان میدهد.
البته به نظر می رسد برداشت شما از تکامل موجودات درست نیست.منظور از تکامل تبدیل جنین یک جاندار به شکل بالغ آن نیست بلکه منظور تبدیل گونه ها به یکدیگر و تکامل گونه های پست تر حیات به گونه های عالیتر حیات که قابلیت بیشتری برای سازگاری با محیط دارند بر اساس اصل انتخاب طبیعی میباشد.
تصاویر بالا نشان دهنده شباهت های ظاهری گونه ها با هم در دوران جنینی است که به طور کاملتری امروزه با شباهتهای ژنتیکی فراوان در سطح DNA بر داشتن منشا یکسانی برای گونه های مشابه،تبدیل و تکامل انواع به هم و تصدیق نظریه تکاملی داروین صحه می گذارند.باتشکر:Gol:

باسلام و سپاس از اظهار نظر

اتفاقا معنی حقیقی تکامل یعنی همین کامل شدن ورشد یافتن

واژه عربی تکامل به معنای «ترقی» و «کامل شدن» می باشد.لغت نامه دهخدا معنی آن را «تمام شدن» ذکر می‌کند.این واژه نخستین بار توسط مترجمان دورهٔ قاجار به عنوان برابر فارسی evolution به کار رفت.

این در حالیست که واژه Evolution به معنای «بر آمدن» بوده و [="Red"]اشاره به بوجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد،[/] مثل بوجود آمدن بخار از آب. Evolution، حاکی از «کمال یافتن» جانداران نیست. این واژه هیچ بار اخلاقی ندارد بلكه تنها تغییر جانداران را برای انطباق بیشتر با محیط نشان میدهد ، زیرا در یک محیط ویژگی های خاصی مبنای تطابق محسوب می شوند و در محیط دیگر ویژگی های دیگر.

به این سبب فرگشت معادل مناسب تری برای Evolution است

واژه فرگشت نخستین بار توسط [="red"]داریوش آشوری[/] در سال ۱۳۷۴ پیشنهاد شد.

[QUOTE=قضاوت;36320]سلام و تشکر
استاد ساخته های دست بشر دائماً در حال تکاملند یعنی بشر یک دستگاه یا وسیله را اختراع و به مرور زمان با پیدا شدن نیاز ها و مشکلات آن به بازسازی و تکامل آن می پردازد. حال آنکه مسلماً در مورد خداوند اینگونه نیست.
پس چگونه می توان این تکامل تدریجی که در دوران مختلف در میان انسان ها(قبل و بعد از حضرت آدم) و یا موجودات دیگر را توجیه کرد.
یعنی اینکه تمام مخلوفات قبلی خداوند نقص هایی داشته اند و بواسطه ی آن مشکلاتی در زمین پدید آمده (همان خونریزی هایی که فرشتگان در زمان خلقت انسان به آن اشاره کردند) و خداوند با رفع آن مشکلات انسان را که از هر نظر اصلاح و کامل تر شده را به جای آنها آفرید.
چگونه می توان این مسئله را توجیه کرد؟
آیا مخلوقات بعدی از انسان کنونی هم تکامل یافته ترند ؟
با سلام مجدد

بی شک شما نیز می دانید که با توجه به علم ازلی و ابدی خداوند و احاطۀ آن به کلیات و جزئیات خلقت بشر و مصالح و مفاسد آن، اراده و افعال الهی از هرگونه آزمون و خطا مبرا و بی نیاز است.

اما در توجیه مطلب گفتنی است: اگر صحت نظریه داروین معلوم گردد، این نظریه مبطل نظریه ناظم الهی نیست؛ زیرا طرفداران نظریه ناظم الهی عقیده دارند که ناظم الهی در جریان خلقت، طرح های آنی و کوتاه مدت فراهم ساخته است، اگر صحت نظریۀ داروین ثابت شود، می توان گفت: که ناظم الهی برای خلق جهان و موجودات پیچیده تر، طرح بلند مدتی برگزیده است و چنین نیست که با طولانی شدن زمان و تنوع و تطور خلقت انسان، علم و حکمت الهی زیر سؤال برود. به بیانی دیگر؛ به فرض صحت، نظریۀ تکامل، جزئی از نظریۀ ناظم الهی و جزو طرح های بلند مدت ناظم الهی است.

بعنوان مثال: اگر یک طرح ساختمانی یا دائرةالمعارفی بزرگ در مدت کوتاهی نوشته شود، خواهیم گفت: احتیاج به طراح و نویسنده دارد؛ ولی اگر بیش از سالهای متعارف طول بکشد، آیا می توانیم آن را بی نیاز از طراح و نویسنده بدانیم.

بعلاوه اینکه در بعضى از روایات وارده از ائمه(ع) مطالبى آمده كه سابقه ادوار بسیارى از بشر را قبل از دوره حاضر اثبات مى كند.

در كتاب توحید، ج 1، ص 277 از امام صادق(ع) روایتى آورده كه در ضمن آن به راوى فرموده: شاید شما گمان مى كنید كه خداى عز وجل غیر از شما هیچ بشر دیگرى را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلكه هزار هزار آدم آفریده كه شما از نسل آخرین آنها هستید.

و نیز مرحوم صدوق در كتاب خصال، ج 2، ص 652، ح 54 از امام باقر(ع) روایت كرده كه فرمود: خداى عز وجل از روزى كه زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض كرده است) كه هیچ یك از آن عوالم، از نسل آدم ابوالبشر نبوده اند و خداى تعالى همه آنها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد كرد و براى هر یك، عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه اش را از او منشعب ساخت.

چنانکه در بیان روایات آمده صحبت از نسل های متعدد از نوع بشر و در آخرین مرحله، خلقت آدم ابوالبشر و ذریه اش، بعنوان آخرین آنها، نیز مطرح می شود، بدیهی است که خلقت انسان های اولیه و نسل های پیشین، با توجه به فسادی که در بیان ملائکة الله نسبت به خلایق پیشین مطرح شده، به معنای اراده خداوند بر آزمون و خطا و وجود نقصان و فساد تنها در نسل های پیشین از انسان نیست، بلکه به معنای اراده خداوند بر اجرای طرح بلند مدتی است که جزئی از نظریه ناظم الهی است.

بعلاوه با توجه به اینکه خداوند خلقت آدم ابوالبشر و نسل وی را آخرین و به نوعی کاملترین خلقت می نامد و به ملائکه دستور سجده بر آدم را می دهد، با این وجود، شاهد آنیم که فساد و تباهی در این نسل از آدم نیز منتفی نیست و این مطلب، گواهی است بر اینکه وجود فساد در نسل های گذشته دلیل بر نقصان اراده خدا در خلقت و اقدام به اصلاح و تکامل، در پی آن نیست.

از سوی دیگر به فرض اینکه مسئلۀ تکامل و اصلاح نیز مطرح باشد، گفتنی است: نوع و شیوۀ آن با شیوه های بشری که آمیخته با فقدان علم و نیازمندی است متفاوت است. چنانکه گفتیم خداوند واجد علم ازلی و ابدی، حکمت بی انتها و بی نیاز مطلق است. در آنِ واحد به تمام ابعاد و ذره ذره نظام خلقت، با توجه به علم ذاتی اش، واقف است و اگر نظام خلقت را بر اساس سیر تکاملی "از نقصان تا کمال" به جریان انداخته، نشان از حکمت بی انتهای اوست زیرا در این مطلب تردیدی نیست که خداوند نظام هستی را بر اساس مصالح و مفاسد و اقتضاءات زمانی و مکانی آن، برپا نموده و اداره می کند و موضوع مطروحۀ شما نیز خارج از این مدار نیست.

موفق باشید ...:roz:

صدیق;36789 نوشت:

با سلام مجدد:gol:

بی شک شما نیز می دانید که با توجه به علم ازلی و ابدی خداوند و احاطۀ آن به کلیات و جزئیات خلقت بشر و مصالح و مفاسد آن، اراده و افعال الهی از هرگونه آزمون و خطا مبرا و بی نیاز است.

اما در توجیه مطلب گفتنی است: اگر صحت نظریه داروین معلوم گردد، این نظریه مبطل نظریه ناظم الهی نیست؛ زیرا طرفداران نظریه ناظم الهی عقیده دارند که ناظم الهی در جریان خلقت، طرح های آنی و کوتاه مدت فراهم ساخته است، اگر صحت نظریۀ داروین ثابت شود، می توان گفت: که ناظم الهی برای خلق جهان و موجودات پیچیده تر، طرح بلند مدتی برگزیده است و چنین نیست که با طولانی شدن زمان و تنوع و تطور خلقت انسان، علم و حکمت الهی زیر سؤال برود. به بیانی دیگر؛ به فرض صحت، نظریۀ تکامل، جزئی از نظریۀ ناظم الهی و جزو طرح های بلند مدت ناظم الهی است.
(برای تفصیل مطلب ر.ک: منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج 1، مدخل مسایل جدید کلامی؛ محمد محمد رضائی، الالهیات فلسفی)

بعنوان مثال: اگر یک طرح ساختمانی یا دائر

[="red"][="blue"]بله ونظریه ی داروین امروزه قرین به اثبات است اما این اثبات همانطوری که

جناب صدیق اشاره داشته اند تناقضی با علم و قدرت خداوندی ندارد

همانطوریکه ازنظر درونی و فکری بشر امروزی نسبت به اجداد ماقبل اش تکامل یافته پس روشن است که

ازنظر بیرونی و ظاهری هم می تواند تکامل بیاید [/][/]

با سلام

1-منظور بنده از تکامل فرضیه تکامل داروین در خصوص سیر تدریجی تبدیل موجودات زنده از اشکال ابتدایی چند سلولی به موجودات عالی و مشخصا انسان بوده، صرف نظر از معانی لفظی و برگردانهای فارسی که بصورت کامل به آن اشاره فرمودید

2-پذیرش این نظریه در تضاد با قرآن کریم است که بارها در آن به خلقت دفعی انسان از خاک یا گل یا آب و سپس دمیده شدن روح در آن دارد ضمن اینکه داروین وجود هرگونه آفریدگار را رد و بقای موجودات را تنها به دلیل اصل انتخاب طبیعی و قابلیت سازگاری با محیط و شرایط می داند. 4- از صفات خداوند این است که موجود را از عدم می آفریند اما از نظر داروین هر موجود لزوما از یک موجود دیگر(و نه از عدم) منشا میگیرد.

3- اگر موجودی قابلیت ایجاد شدن راداشته باشد و اراده الهی نیز در جهت بوجود آمدن آن باشد با توجه به آیه مشهور( کن فیکون) بلافاصله بوجود خواهد آمد که کاملا با خلقت دفعی انسان و سایر موجودات مطابقت دارد.

لذا با توجه به موارد بالا بنظر میرسد این نظریه با تعالیم دینی همخوانی ندارد و دوستان برای توجیه این نظریه {که قبلا از نظر علما اعتقاد به آن مساوی کفر و ارتداد ! محسوب میشد} کار سختی در پیش دارند .
موف باشید:Gol:

[="black"] [="black"][="microsoft sans serif"]فرضیه ی تکامل اگر واقعا از نظر علمی قطعا ثابت شده باشد باید این[/] [="microsoft sans serif"]واقعیت را پذیرفت و نباید منتظر تایید آن توسط ذهنیات دینی بود[/] [/].[/]

pedramadi;37238 نوشت:
با سلام

. 1-منظور بنده از تکامل فرضیه تکامل داروین در خصوص سیر تدریجی تبدیل موجودات زنده از اشکال ابتدایی چند سلولی به موجودات عالی و مشخصا انسان بوده، صرف نظر از معانی لفظی و برگردانهای فارسی که بصورت کامل به آن اشاره فرمودید

2-پذیرش این نظریه در تضاد با قرآن کریم است که بارها در آن به خلقت دفعی انسان از خاک یا گل یا آب و سپس دمیده شدن روح در آن دارد ضمن اینکه داروین وجود هرگونه آفریدگار را رد و بقای موجودات را تنها به دلیل اصل انتخاب طبیعی و قابلیت سازگاری با محیط و شرایط می داند. 4- از صفات خداوند این است که موجود را از عدم می آفریند اما از نظر داروین هر موجود لزوما از یک موجود دیگر(و نه از عدم) منشا میگیرد.

3- اگر موجودی قابلیت ایجاد شدن راداشته باشد و اراده الهی نیز در جهت بوجود آمدن آن باشد با توجه به آیه مشهور( کن فیکون) بلافاصله بوجود خواهد آمد که کاملا با خلقت دفعی انسان و سایر موجودات مطابقت دارد.
لذا با توجه به موارد بالا بنظر میرسد این نظریه با تعالیم دینی همخوانی ندارد و دوستان برای توجیه این نظریه {که قبلا از نظر علما اعتقاد به آن مساوی کفر و ارتداد ! محسوب میشد} کار سختی در پیش دارند .
موف باشید:Gol:


با سلام و تشکر

اتفاقاً با توجه به آیه "کن فیکون" که اشاره به نوع خلقت حضرت آدم و حوا و نیز، جریان تولد حضرت عیسی (ع) دارد، گویا و ثابت کننده این مطلب است که وجود نسل های قبل از آدم ابوالبشر، هیچ ارتباطی با نسل فعلی از انسان که به عنوان اشرف مخلوقات در قران از آن یاد شده ندارد.

به عبارتی اگر دلیلی بر نفی ارتباط نسل های گذشته از خلقت(قبل از آدم ابوالبشر) را با هم نداشته باشیم با توجه به آیه کن فیکون و اراده بی انتهای خداوند به خلقت دفعی نسل فعلی، دلیلی هم به ارتباط نسل فعلی با نسل های گذشته نیز نداریم.

پس با یک نگاه منطقی و عالمانه در این میان، روشن می شود که خلقت در جهان واجد دو سیر تدریجی و دفعی است، سیر تدریجی (امکان رابطه نسل های قبلی با یکدیگر) سیر دفعی (قطع ارتباط نسل فعلی با نسل های قبلی به اراده خدا) که البته سیر تدریجی خلقت پس از اراده دفعی و آنی خداوند به خلقت آدم و حوا، مجدداً در نسل فعلی جریان یافته است.

بنابر این با توجه به مطالب یاد شده می توان گفت: اندیشه دینی نه بطور کامل، نظریه تکامل را تأیید و نه کاملاً رد می کند. از اینرو اثبات و پذیرش این نظریه، هیچ تضادی با آیات و روایات نداشته بلکه چنان که گفتیم می توانند دو ساحت و امر جدای از هم باشند. یکی در ذیل اراده بلند مدت خداوند و دیگری در ذیل اراده کوتاه مدت.

موفق باشید ...:roz:

سلام

نظریه تکاملی داروین در تضاد کامل با خداباوری است و خود داروین نیز به عنوان نظریه پرداز آن صریحا به این موضوع اذعان و به تفصیل جزییات این تعارض را بیان کرده است لذا ادعای سازگاری آن با باورهای دینی از سوی دوستان جای تعجب دارد.

ظاهرا عدم آشنایی کامل بعضی دوستان و علمای دینی معاصر با این نظریه موجب شده است که علی رغم کفر دانستن و ابطال آن در فتوای گذشته مسلمانان و مسیحیان، امروزه آنرا در تعارض با تعالیم دین نبینند ! !

سلام
نظریه داروین درباره ی انسان ناقص است و حلقه های گمشده یا بهتره عرض کنم کشف نشده ای دارد.در صورتیکه برای سایر موجودات کامل است ولی همونطور که عرض کردم در مورد انسان کامل نیست و ناقص است و اگر کتب مربوطه را ملاحظه بفرمایید به این حقیقت پی می برید که وقتی پای انسان در میان است این نظریه ناقص است.

یاحق:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم
علامه طباطبایی صاحب تفسیر شریف المیزان می نویسد:آیات کریمه ظهور نزدیک به صراحت دارند و این که بشر امروزی از طریق تناسل به یک زن و مرد معین منتهی می شوند که نام آن مرد آدم است و این دو اولین بشری هستند که از هیچ پدر و مادری تولد نیافته اند .1 بلکه از خاک یا گل یا لایه یا زمین (بنا بر اختلاف تعابیر در قرآن)آفریده شده اند.این مسأله از ضروریات دین نیست تا منکر آن مرتد شمرده شودگرچه شاید از ضروریات قران به شمار آید که نسل حاضر بشر به مردی به نام آدم منتهی است یا فردی از جنس انسان می باشد؟بنا بر احتمال دوم آیا این فرد از جانداران دیگری چون میمون تولد یافته است و از طریق تطور انواع به وجود آمده است یا آنکه سلسله توالد و تناسل که در بین انسانها برقرار است ،پس از رسیدن به آدم و همسرش منقطع میشود و آدم و همسرش از زمین تکون یافته اند و از پدر و مادر دیگری متولد نشده اند ؟هیچ یک از این چند صورت ضروری دین اسلام و قرآن نیست.ولی به هر تقدیر از ظاهر قرآن برمی آید نسل حاضر بشر به آدم و همسرش منتهی میشود و آن دو از پدر و مادری متولد نشده اند بلکه از زمین تکون یافته اند.روشن ترین آیه در خلقت آدم این است:
" انّ مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له کن فیکون" ال عمران،59.
یعنی همان گونه که آدم بدون اینکه پدر داشته باشد از خاک یا زمین آفریده شد و مسیحیان او را پسر خدا نمی دانند عیسی نیز بدون پدر آفریده شده و و نباید پسر خدا شمرده شود . اگر مراد از خلقت آدم از خاک ،منتهی شدن خلقت آدم به خاک باشد ؛دیگر تفاوتی بین آدم و سایر حیوانات نیست .آنها نیز نهایتا به زمین و خاک منتهی میشوند و آدم خصوصیتی ندارد تا عیسی که پدر ندارد با آن مقایسه شود ؛در نتیجه آیه شریفه بی معناست !و در مقام احتجاج علیه نصارا قابل طرح نیست . پس با این بیان روشن شد که تمام آیاتی که از خلقت آدم از خاک یا گل و ممانند اینها خبر میدهند ،همه بر مدعای ما ،یعنی خلقت دفعی و استقلالی آدم دلالت میکند.
1-محمد حسین طباطبایی،المیزان ،ج 16،ص263. و ر.ک.کلام جدید از عبد الحسین خسرو پناه.


با سلام

به قول یکی از بزرگان:

هنگامی که نظریه داروین برای باراول منتشر شد بسیار بسیار بسیار عجیب مینمود اما امروزه به لطف پیشرفت علوم و یافته های بشر ، بسیار عجیب می نماید !

لذا چشم انداز آینده کاملا مشخص است .

تشکر

قضاوت;38725 نوشت:
سلام
نظریه داروین درباره ی انسان ناقص است و حلقه های گمشده یا بهتره عرض کنم کشف نشده ای دارد.در صورتیکه برای سایر موجودات کامل است ولی همونطور که عرض کردم در مورد انسان کامل نیست و ناقص است و اگر کتب مربوطه را ملاحظه بفرمایید به این حقیقت پی می برید که وقتی پای انسان در میان است این نظریه ناقص است.

یاحق:Gol:

با سلام

ادیان عمر بشر فعلی را کمتر از 10 هزار سال (حدود 8هزار سال) میدانند....حال آنکه قدیمی ترین ابزارهای ساخته شده که کشف گردیده اند متعلق با میلیونها سال قبل است:

http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=69675

به نظر شما این نظریه ناقص تر است یا نظریه ادیان؟

pedramadi;40269 نوشت:
با سلام ادیان عمر بشر فعلی را کمتر از 10 هزار سال (حدود 8هزار سال) میدانند....حال آنکه قدیمی ترین ابزارهای ساخته شده که کشف گردیده اند متعلق با میلیونها سال قبل است: http://www.ebtekarnews.com/ebtekar/news.aspx?nid=69675 به نظر شما این نظریه ناقص تر است یا نظریه ادیان؟

سلام علیکم.

بله ما از دوران انسان افریکانوس که انسانهائی با قدمت 2 میلیون سال قبل خبر داشتیم حال با کشف انسانهای اسیانوس این مدت افزایش یافته.

داروین هم خیلی سعی می کرد بگوید جدش میمون بوده و میمونهای امروزی پسر عموهای تغئیر ژن داده نشده اند.

یعنی هنوز 48 کروموزوم دارند ولی انسان 2 تا شو از دست داد صاحب عقل شعور درک نظام مدنیت تعالی ذهن تعالی روح و در نهایت گرفتن دنیا گردید این درحالی است که هنوز پسر عموهایش بخاطر آن دو کروموزوم اضافی یا در جنگلها هستند یا اینکه در باغ وحش یا سیرک مشغول کار و امرار معاشند.

اما بپردازیم به حضرت آدم.
قبل از آیشیانوس و افریکانوس و نئاندرتال ( که اصلا میمونند انسان نیستند نمی دانم چرا اصرار دارند بگویند انسانند تا داروین ضایع نشود) و همینطور کرومانیونیها اولین انسانی که پای در این کره خاکی نهاد و در حقیقت از روح الهی بهره میببرد حضرت آدم صفی الله بود.

ایشان در آن زمان که جد داروین از درختها بالا می رفت ازدواج کردند فرزندان خود را تربیت بر اساس الهیات نمودند و تعالی در ذهن و تفکر و زندگی و در نهایت سعادت دنیا و آخرت را به آنها آموختند.

همین
یاحق

pedramadi;40269 نوشت:
با سلام

ادیان عمر بشر فعلی را کمتر از 10 هزار سال (حدود 8هزار سال) میدانند....حال آنکه قدیمی ترین ابزارهای ساخته شده که کشف گردیده اند متعلق با میلیونها سال قبل است:

http://www.ebtekarnews.com/ebtekar/news.aspx?nid=69675

به نظر شما این نظریه ناقص تر است یا نظریه ادیان؟


سلام
فکر کنم شما در این زمینه مطالعه کافی نداشتید.

اتفاقاً این نظریه تأیید کننده ی آنچیزی است که در ادیان و بخصوص اسلام آمده و اگر این انسان ها ی 10هزار ساله نبود آنوقت حق با شما بود که خوشبختانه این فسیل های 10 هزار ساله هست.


یا حق

bina88;40313 نوشت:
سلام علیکم.

بله ما از دوران انسان افریکانوس که انسانهائی با قدمت 2 میلیون سال قبل خبر داشتیم حال با کشف انسانهای اسیانوس این مدت افزایش یافته.

داروین هم خیلی سعی می کرد بگوید جدش میمون بوده و میمونهای امروزی پسر عموهای تغئیر ژن داده نشده اند.

یعنی هنوز 48 کروموزوم دارند ولی انسان 2 تا شو از دست داد صاحب عقل شعور درک نظام مدنیت تعالی ذهن تعالی روح و در نهایت گرفتن دنیا گردید این درحالی است که هنوز پسر عموهایش بخاطر آن دو کروموزوم اضافی یا در جنگلها هستند یا اینکه در باغ وحش یا سیرک مشغول کار و امرار معاشند.

اما بپردازیم به حضرت آدم.
قبل از آیشیانوس و افریکانوس و نئاندرتال ( که اصلا میمونند انسان نیستند نمی دانم چرا اصرار دارند بگویند انسانند تا داروین ضایع نشود) و همینطور کرومانیونیها اولین انسانی که پای در این کره خاکی نهاد و در حقیقت از روح الهی بهره میببرد حضرت آدم صفی الله بود.

ایشان در آن زمان که جد داروین از درختها بالا می رفت ازدواج کردند فرزندان خود را تربیت بر اساس الهیات نمودند و تعالی در ذهن و تفکر و زندگی و در نهایت سعادت دنیا و آخرت را به آنها آموختند.

همین
یاحق


فقط از این اظهارنظر همراه باتوهین در این بحث کاملا جدی و علمی و اعتقادی میتوان متاسف بود.
متاسفانه بغض. بعضی دوستان نسبت به نظریات یا فرضیات علمی مجال برای کنکاش حقیقت و قضاوتی علمی را تنگ میکند.

قضاوت;40407 نوشت:
سلام
فکر کنم شما در این زمینه مطالعه کافی نداشتید.

اتفاقاً این نظریه تأیید کننده ی آنچیزی است که در ادیان و بخصوص اسلام آمده و اگر این انسان ها ی 10هزار ساله نبود آنوقت حق با شما بود که خوشبختانه این فسیل های 10 هزار ساله هست.


یا حق


فکر کنم بد برداشت شده است دوست عزیز
ادیان بر این باورند که از حبوط حضرت آدم به روی زمین و شروع نسل کنونی بشر بیش از 8-10 هزار سال بیشتر نمی گذرد. (صحت این مطلب را میتوانید با مراجعه به کتب دینی ملاحظه کنید.

اما همانگونه که عرض شد ابزارهای ساخته دست بشر که قدمت آن به میلیونها سال قبل بر میگردد کشف گردیده اند که در تضاد با نظر ادیان است. مگر اینکه قائل شویم به اینکه آنها ساخته دست دایناسورها یا موجودات دیگر است !

pedramadi;40560 نوشت:
فکر کنم بد برداشت شده است دوست عزیز
ادیان بر این باورند که از حبوط حضرت آدم به روی زمین و شروع نسل کنونی بشر بیش از 8-10 هزار سال بیشتر نمی گذرد. (صحت این مطلب را میتوانید با مراجعه به کتب دینی ملاحظه کنید.

اما همانگونه که عرض شد ابزارهای ساخته دست بشر که قدمت آن به میلیونها سال قبل بر میگردد کشف گردیده اند که در تضاد با نظر ادیان است. مگر اینکه قائل شویم به اینکه آنها ساخته دست دایناسورها یا موجودات دیگر است !

[="courier new"][="darkred"]چند مرجع برای تایید فرگشت سراغ دارم شاید لازم شود بیارم [/][/]

pedramadi;40560 نوشت:

اما همانگونه که عرض شد ابزارهای ساخته دست بشر که قدمت آن به میلیونها سال قبل بر میگردد کشف گردیده اند که در تضاد با نظر ادیان است. مگر اینکه قائل شویم به اینکه آنها ساخته دست دایناسورها یا موجودات دیگر است !


سلام
لطفاً بصورت مستند به معرفی این ابزار بپردازید:Gig:

ادیان بر این باورند که از حبوط حضرت آدم به روی زمین و شروع نسل کنونی بشر بیش از 8-10 هزار سال بیشتر نمی گذرد. (صحت این مطلب را میتوانید با مراجعه به کتب دینی ملاحظه کنید.

سلام علیکم
بنده به شما هرگز توهین نکرده و نمی کنم.

جسارت بنده به کسانی بود که برای حذف دین از زندگی مردم خوب تلاش می کنند.

در ادیان 8 الی 10 هزار سال ذکر شده جناب نوری هم منابعش را دارند ما هم توی اینترنت داریم.

اولا این 10 هزار سال در کتب الهی ذکر نشده بلکه از قول متولیان دینی ذکر گردیده.
ثانیا آنها مطلبی را مطرح می کردند باید شرایطی میداشت که مستمع بتواند آنرا بفهمد و بپذیرد برادر عزیز و بزرگوار جناب پدرام گرامی فکر می کنید اگر شما همین 120 سال پیش ( زیاد دور نمی ریم) 100سال پیش در ایران می خواستید به مردم بگوئید سشتن دستها قبل از غذا ضروری است چراکه دستها محل جمع آوری انواع میکروب ویروس و انواع باکتریهاست مردم چه فکری درمورد شما می کردند و چه می گفتند.
آنها می گفتند بله پیامبر اسلام توصیه کرده که ذستها را قبل از غذا بشوئید و زباله را شب در خانه نگاه ندارید که محل حضور شیطان میشود و اینکه هفته ای یکبار هم شده غسل کنید و به حمام بروید و هر بار ملتهم شدید نیز به حمام رفته غسل نمائید ولی این که می گوئید میکروب و ... و موجودات ریز را از کجا آورده اید.

لازمه ابلاغ دین ابلاغی در حد درک مردم در آن محل است.

فرضا اگر بگوئیم حضرت آدم یک میلیون سال قبل به این کره خاکی پای گذاشته یا 10000000 سال قبل آخر شما این صفرها را بشمارید ببینید قابل باور است ؟

یاحق


قضاوت;40569 نوشت:
سلام
لطفاً بصورت مستند به معرفی این ابزار بپردازید:Gig:

سلام دوست خوبم

اینم معرفی مستند ابزار مذکور با رسم شکل!
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1132565

سلام

pedramadi;41166 نوشت:
اینم معرفی مستند ابزار مذکور با رسم شکل! http://www.mehrnews.com/fa/newsdetai...NewsID=1132565

اینا چی هستن ؟؟؟!!!

میشه بیشتر توضیح بدین ؟

فعلا خداحافظ :Mohabbat:

پیش از قرن نوزدهم ، نظریه تکامل در اروپا با نام " نظریه خلقت محمدی " شناخته می شد و تقریبا در همه کتابهای علمی و طبی مسلمانان این نظریه تعریف شده بود و در مدارس و دانشگاههای مسلمانان تدریس می شد. دانشمندان و صاحب نظران بزرگ مسلمان از جمله الکندی ، ابن رشد ، ابن طفیل ، ابن عربی و ابن خلدون به تشریح و توصیف این نظریه پرداخته بودند. آشنایی حضرت داروین با این نظریه که از مسلمانان فراگرفته بود وی را برانگیخت که به سفرهای علمی و اکتشافی دست بزند تا حقیقت موضوع را دریابد ولی وی به حدی انسانی وارسته بود که آنچه را خود نیافته بود به عنوان حلقه مفقوده اعلام کرد و به دروغ توسل نجست. آیا وی مشول آیه زیر نیست: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ : بگو در زمين سير و سفر كنيد و بنگريد خداوند چگونه آفرينش را آغاز كرده است و سپس نشأه‏ى آخرت را پديد مى‏آورد، بى گمان خداوند بر هر كارى تواناست. چگونه شده است که ما همصدا با مسیحیان معتقد به پدر ، پسر و روح القدس و حتی فراتر از آنها به محکومیت کسی پرداخته ایم که مشوق کارش اندیشمندان مسلمان بودند؟
عبدالرحمن بن محمد بن خلدون ( 1406 1332 ) که چهار صد سال پیش از داروین می زیست در صفحات 201 -200 جلد اول کتاب مقدمه خود ( ترجمه محمد پروین گنابادی ) می نویسد :
. . . آنگاه باید بدین جهان موالید در نگریم و ببینیم چگونه به ترتیب نخست از کانها و آنگاه از گیاهان و سپس از جانوران آغاز می شود، آنهم بدین شکل بدیع که به طور کامل درجه به درجه می باشد. چنانکه پایان افق کانها به آغاز افق گیاهان پستی که تخم ندارند پیوسته است و پایان افق گیاهها مانند درخت خرما و تاک به آغاز افق جانوران مانند حلزون و صدف متصل است که به جز قوۀ لمس در آنها نیروی دیگری یافت نمی شود و معنی پیوستگی و اتصال در این موالید این است که پایان افق هر یک از آنها بسیار مستعد است که در شمار آغاز افق مرحلۀ پس از خود در آید. و عالم جانوران رفته رفته توسعه یافته و به انواع گوناگونی در آمده است و در تکوین تدریجی به انسان منتهی شده است که صاحب اندیشه و بینش است و از جهان بوزینانی ( بوزینه : میمون ) که در آن حس و ادراک گرد آمده ولی هنوز به فعل به اندیشه و بینش نرسیده است بدین پایه ارتقاء می یابد و این نخستین افق انسان پس از عالم حیوان است و اینست نهایت مشاهدۀ ما. . .

با توجه به آنچه که من متوجه شدم ، دو دیدگاه اصلی درباره نظریه تکامل بین موحدین حاکم است:

دسته اول ، این نظریه را در تناقض کامل با آموزه های دینی و کتب الهی میدانند. این افراد نظریه تکامل را باطل و همانطور که صریحا در قرآن ، انجیل و تورات اشاره شده پیدایش کره زمین ، موجودات زنده و همچنین انسان را نه چندان دور (در قیاس با آنچه که علم بیان میکند) دانسته بلکه به آفرینش انسان از خاک و دمیده شدن روح الهی در آن در یک بازه کوتاه و ارسال(!) آن به زمین اعتقاد دارند.

دسته دوم سعی بر این دارند تا شواهدی را بیان کنند که نشان دهنده این امر است که :
1- دین و آموزه های آن ، نظریه تکامل را تایید میکند
2 - و یا اینکه حداقل این دو در تظاد نیستند

طبیعتا دسته اول در گروه دوم نه تنها کمکی به دفاع کردن از عقاید خود نمیکنند بلکه با بیان تناقضات موجود در کتب دینی ، آیات و روایات و بیان تفسیر های جدید ، عجیب و در بعضی از موارد با تحریف این منابع عقاید خود را تخریب می کنند. چه کسیست که نداند که قرآن و انجیل به صراحت تمام آفرینش انسان را "یک مرتبه" و توسط آفریدگار بیان کرده است. در عجبم که دوستان متن صربح قرآن را کنار گذاشته و در پی موارد دیگر میگردند (و صد البته میدانیم که جواب آنها این خواهد بود: قرآن تفاسیر مختلف دارد و نباید تنها با خواندن یک آیه اکتفا کرد و یا اینکه در زمانهای گذشته گفتن اینکه انسان نسل مشترکی با میمون ها دارد عجیب و باور نکردنی میبوده فلذا فرمودند انسان از گل و خاک و یک مرتبه آفریده شد. دوستان ، کسی که خودش را به خواب زده باشد اگر با چکش هم به سرش بکوبی از خواب بیدار نمیشود)

اما به نظر من در بین این افراد ، گروه دوم از دسته دوم (کسانی که سعی بر اثبات در تضاد نبودن "وجود آفریدگار" و "نظریه تکامل" دارند) بیشترین شانس را برای بیان استدلال هایی قابل قبول دارند اگرچه همانطور که گفتم مجددا از استدلال های ضد و نقیض با اصل کتب دینی مورد استفاده قرار میگیرد. به امید آن روزی که موحدین جرئت این را داشته باشند که بگویند: "دین جوابی ندارد در این زمینه" و این به نظر من مایه ی خفت دین نخواهد بود بلکه مانند هر ایده اولوژی دیگر قابل استفاده بودن خود را در زوایایی از زندگی انسان (بنده علاقه زیادی به آثار مثبت دین در اخلاقیات دارم :Labkhand: ) نشان خواهد داد.

:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم
سعی داریم در پستهای زیر به تعارض داروینیسم با اشرفیت انسان و خداشناسی و ارزشهای اخلاقی بپردازیم.


تعارض با اشرفیت انسان؛
داروین ،تکامل انسان را محصول تغییرات اتفاقی و تنازع بقاء دانسته ،بنابراین حتی حس اخلاقی انسان که یکی از متمایز ترین قوه های او به حساب می آمد نیز از انتخاب طبیعی نشأت می گیرد.بر خلاف داروین ،والاس ادعا کرد که انتخاب طبیعی نمیتواند قوای دماغی عالی تر انسان را توجیه کند ، زیرا انتخاب طبیعی فقط میتواند به انسان وحشی مغزی بدهد که اندکی فراتر از میمون باشد.1
از ایات و روایات به دست می آید که انسان درای دو ساحت سفلی و علوی هستند که بعد سفلی او را به زشتی و بعد علوی او را به هدایت می کشاند.
ثانیا انسان در تکامل این دو ساحت دارای صفت اختیار و انتخاب گری است .(کهف،29)
ثالثا ،تلاش در تقویت بعد سفلی ضلالت و پستی چهارپایان را دارد و(اعراف،179) و تلاش در تقویت بعد علوی ،مقام خلیفةاللهی (بقره 30)و معلم ملائک شدن(بقره،31) را به دنبال دارد.
رابعا،اگر اشرفیت ارزشی و اخلاقی باشد ،شرافت ارزشی انسان ،به افعال اختیاری او بستگی دارد . در صورتی که رفتارهای نیکو از اختیار انسان ناشی گردد،آن شخص به شرافت اخلاقی اتصاف می یابد ؛ واگر مراد اشرفیت وجود شناسی و انتولوژی باشد بدون شک از آ ن رو که انسان دارای کمالات ذاتی و وصفی بیش تری است ، قابلیت و استعدادهای متنوعی برای رشد و تکامل ،مرتبه وجودی او نیز دارای شرافت فلسفی خواهد بود ؛ گرچه این تکامل وجودی ،محصول تغییرات اتفاقی و تنازع بقا باشد.
خامسا در ارزش گذاری ،انسان کنونی مطرح استنه تبار و پیشینه انسان .
اگر قبول کنیم که انسان از میمون و یا حتی پست تر از آن ،مثلا از نطفه زاده شده باشد هیچ گاه حقارت یک موجود پیشین در حال تکامل ، مستلزم حقارت همان موجود در مرحله پسین نمیگردد ؛ همانگونه که عکس آن نیز صادق است . یعنی برتری موجود متقدم یک موجود مستلزم برتری آن در مراحل بعد نیست.


سادسا؛ معیار حقیقت انسان روح و روان اوست ننه جسم او، دراین صورت حتی اگر هم این انسان از میمون یا جاندار دیگری به وجود آمده باشد در شرافت انسانی او تاثیری نداردپس نتیجه داروینیسم با اشرفیت انسان در تعارض نیست.


1- علم و دین ، ایان باربور،ص114.
2- ر.ک. کلام جدید، عبد الحسین خسرو پناه.

زمزم;63234 نوشت:
....پس نتیجه داروینیسم با اشرفیت انسان در تعارض نیست.[/][/][/right]

1- علم و دین ، ایان باربور،ص114.
2- ر.ک. کلام جدید، عبد الحسین خسرو پناه.

با سلام

من رابطه استدلال های شما با نتیجه ای که گرفتید رو نمی فهمم!

اما قبل از هر چیزی ، من منظور شما از "روح" رو که اشاره کردین رو نمیفهمم. من پیش فرضم بر این است که موضوع مورد بحث ما یک موضوع زمینی و علمی هست که "روح" در این چهارچوب تعریف نشده. معتقدین به نظریه تکامل تنها یک منبع شناخت دارند و آن "علم" است و نه "متافیزیک" و یا "احادیث" و یا "ارزش شناسی دینی"

لطفا به این نکته توجه کنید که ما متن صریح قرآن رو بر احادیث و تفاسیر مختلف ارجع میدانیم (متاستفانه انقدر دوستان پراکنده گویی میکنند که ما مجبوریم یادآوری کنیم که قرآن و کتب مشابه همچون انجیل صراحتا و مستقیما و بسیار شفاف در باره موضوع خلقت انسان اعلام نظر کرده اند)

من واقعا تعجب میکنم چرا دوستان از دادن جواب مستقیم فرار میکنند. مسئله اصلی این است که کدام یک از این دو درست است؟

1 - انسان کنونی محصول فرآیندی به نام "انتخاب طبیعی" است که طی میلیاردها سال از موجودات تک سلولی در دریا به وضعیت کنونی خود رسیده (و احتمالا در آینده نیز تغییر خواهد کرد) بدون دخالت هیچ آفریننده یا موجودی فرازمینی.

2 - در تضاد کامل با مورد 1 و طبق آنچه که صراحتا در قرآن اشاره شده : انسان از گل و خاک ، توسط آفریدگاری دانا و آگاه و توانا در یک بازه زمانی بسیار کوتاه "درست" شده و روح الهی در آن دمیده شده و به زمین فرستاده شده است.

:Gol:

pedramadi;38001 نوشت:

[=&quot]1- منظور بنده از تکامل فرضیه تکامل داروین در خصوص سیر تدریجی تبدیل موجودات زنده از اشکال ابتدایی چند سلولی به موجودات عالی و مشخصا انسان بوده، صرف نظر از معانی لفظی و برگردانهای فارسی که بصورت کامل به آن اشاره فرمودید[=&quot]
[=&quot]2-[=&quot]پذیرش این نظریه در تضاد با قرآن کریم است که بارها در آن به خلقت دفعی انسان از خاک یا گل یا آب و سپس دمیده شدن روح در آن دارد ضمن اینکه داروین وجود هرگونه آفریدگار را رد و بقای موجودات را تنها به دلیل اصل انتخاب طبیعی و قابلیت سازگاری با محیط و شرایط می داند. 4- از صفات خداوند این است که موجود را از عدم می آفریند اما از نظر داروین هر موجود لزوما از یک موجود دیگر(و نه از عدم) منشا میگیرد[=&quot]. [=&quot]
[=&quot]3- [=&quot]اگر موجودی قابلیت ایجاد شدن راداشته باشد و اراده الهی نیز در جهت بوجود آمدن آن باشد با توجه به آیه مشهور( کن فیکون) بلافاصله بوجود خواهد آمد که کاملا با خلقت دفعی انسان و سایر موجودات مطابقت دارد[=&quot]. [=&quot]
[=&quot]لذا با توجه به موارد بالا بنظر میرسد این نظریه با تعالیم دینی همخوانی ندارد و دوستان برای توجیه این نظریه {که قبلا از نظر علما اعتقاد به آن مساوی کفر و ارتداد ! محسوب میشد} کار سختی در پیش دارند[=&quot] .

pedramadi;38001 نوشت:
[=&quot]سلام
[=&quot]نظریه تکاملی داروین در تضاد کامل با خداباوری است و خود داروین نیز به عنوان نظریه پرداز آن صریحا به این موضوع اذعان و به تفصیل جزییات این تعارض را بیان کرده است لذا ادعای سازگاری آن با باورهای دینی از سوی دوستان جای تعجب دارد.
[=&quot]ظاهرا عدم آشنایی کامل بعضی دوستان و علمای دینی معاصر با این نظریه موجب شده است که علی رغم کفر دانستن و ابطال آن در فتوای گذشته مسلمانان و مسیحیان، امروزه آنرا در تعارض با تعالیم دین نبینند
! !

sallaneh;63245 نوشت:
با سلام
من رابطه استدلال های شما با نتیجه ای که گرفتید رو نمی فهمم!
sallaneh;63245 نوشت:

اما قبل از هر چیزی ، من منظور شما از "روح" رو که اشاره کردین رو نمیفهمم. من پیش فرضم بر این است که موضوع مورد بحث ما یک موضوع زمینی و علمی هست که "روح" در این چهارچوب تعریف نشده. معتقدین به نظریه تکامل تنها یک منبع شناخت دارند و آن "علم" است و نه "متافیزیک" و یا "احادیث" و یا "ارزش شناسی دینی"

لطفا به این نکته توجه کنید که ما متن صریح قرآن رو بر احادیث و تفاسیر مختلف ارجع میدانیم (متاستفانه انقدر دوستان پراکنده گویی میکنند که ما مجبوریم یادآوری کنیم که قرآن و کتب مشابه همچون انجیل صراحتا و مستقیما و بسیار شفاف در باره موضوع خلقت انسان اعلام نظر کرده اند)

من واقعا تعجب میکنم چرا دوستان از دادن جواب مستقیم فرار میکنند. مسئله اصلی این است که کدام یک از این دو درست است؟

1 - انسان کنونی محصول فرآیندی به نام "انتخاب طبیعی" است که طی میلیاردها سال از موجودات تک سلولی در دریا به وضعیت کنونی خود رسیده (و احتمالا در آینده نیز تغییر خواهد کرد) بدون دخالت هیچ آفریننده یا موجودی فرازمینی. 2 - در تضاد کامل با مورد 1 و طبق آنچه که صراحتا در قرآن اشاره شده : انسان از گل و خاک ، توسط آفریدگاری دانا و آگاه و توانا در یک بازه زمانی بسیار کوتاه "درست" شده و روح الهی در آن دمیده شده و به زمین فرستاده شده است.:Gol:


با سلام و تحیت:Gol:

در خصوص موضوع نظریۀ تکامل، در پستهای 6، 16، 18، 25 و 29 اینجانب و پاسخ دیگر کارشناسان محترم و برخی پست های کاربران ارجمند، به کرات پاسخ لازم و مناسب، ارائه شده است. اما گویا بعضی دوستان بدون مطالعه پست ها و پاسخ های قبلی، مجدداً همان بحثهای تکراری و شبهات پاسخ داده شده را طرح می کنند و یا شاید هم به جهت جاذبه ای که بحث، برایشان دارد به تکرر و دور زدن، تعلق خاطر خاصی دارند. در هر صورت ...

ضمن تشکر وافر از همۀ دوستان که بطور جدی در مباحث مشارکت نمودند، ناگزیرم، ضمن تکرار و یادآوری برخی از مطالب از پیش گفته شده با بیانی دیگر، و تکمیل بحث، نکات دقیق تری را در خصوص نظریه تکامل در این پست جمعبندی و تقدیم دوستان عزیزم کنم:

اما پاسخ:

پر واضح است که چنانکه از نامش معلوم است می گویند نظریۀ تکامل، و یقین اهل دقت و نظر می دانند که نظريه دانشمندان، چنانچه روشن است، یک نظريه و فرضيه علمى است نه سخن و قانون قطعى و مسلم؛ بر فرض هم كه درست باشد، مغايرتى بين آن و آيات آفرينش انسان نيست. زيرا بر اساس نظريه زيست شناسان، نسل انسان اوليه به ميليون‏ها سال پيش باز مى‏ گردد؛ اما خلقت حضرت آدم مربوط به حدود 10 هزار سال پيش است. (با نقل های متفاوت).

آنچه مسلم است اینکه بر اساس مدارك دين و برخى قرائن علمى، انسانهاى اوليه همگى از بين رفته‏ اند؛ حتى آيه 30 سوره شريفه بقره كه طبق آن ملائكه در برابر آفرينش حضرت آدم و انسان زمينى عرض كردند: «أ تجعل فيها مَن يفسدُ فيها و يَسفكُ الدماء» «آيا در آن (زمين) كسى را مى‏ گمارى كه در آن فساد انگيزد و خون‏ها بريزد؟» اشاره به انسانهاى اوليه داشته‏اند كه بر اثر فساد و خونريزى نسلشان كلاً از زمين منقرض شد.

اگر چه ممکن است برخی با تصریحات روایات شریفه در این باب مشکل داشته باشند، چنانکه اظهار نموده اند. لکن از انجائیکه پاسخ ما به سؤالات و شبهات برای عموم کاربران و خوانندگان است لازم است اضافه کنیم که - بعض روايات نيز اين مطلب را تأييد مى‏ كنند. که مواردی را در پست های قبلی ذکر نموده ایم. (براى نمونه رجوع کنید به: تفسير عياشى ج: 1 ص: 29 از امام صادق (عليه السلام)؛ بحار الانوار ج: 60 ص: 224 از آن امام بزرگوار و قصص‏الانبياء راوندى ص: 41 ـ 35 از امام اميرالمومنين(ع).)

بنابراين بر فرض اينكه فرضيه تكامل درست باشد، مربوط به انسانهاى اوليه مى‏باشد كه پيش از انسان امروزى بر روى زمين مى‏زيسته ‏اند و نسلشان منقرض شده است. گذشته از آن دلايل و مستندات علمى كه امروزه كشف شده، اين مطلب را كه نسل انسان از ميمون يا حيوان ديگرى باشد، بكلى نفى مى‏كنند و نشان مى‏دهند كه چنين تصورى غلط است و فرضيات جديد منشاء انسان را زمين و خاك مى‏دانند؛ همانگونه كه در قرآن آمده است.

فرضيه تكامل از روز اول دچار چالشهاى جدى از سوى دانشمندان زيست‏ شناس بوده است و بسيارى از صاحب‏نظران و دانشمندان آن را نپذيرفتند. زيرا بنا در علوم آن است كه بر اساس فرضيات ارائه شده امكان توجيه وضع موجود حاصل شود. و اگر نبود تلاش اشتباه مغرضانه برخى ماديون كه اين نظريه را محمل خوبى براى تفكر مادى خود و حمله به الهیون و موحدان يافتند، شايد امروز به عنوان يك نظريه صرف علمى مورد پژوهش دانشمندان زيست ‏شناس قرار مى گرفت و با مشاهدات بيشتر، صورتى ديگر مى يافت.

واقعيت اين است كه داده هاى علمى، هيچگاه تكامل تدريجى موجودات زنده را از يك نوع خاص به نوعى پيشرفته را نشان نداده، و مطالبی که بصورت جسته و گریخته در قالب نظریۀ صرف، مطرح می شود هیچ یک از ملاکات لازم علمی برای اتقان و استحکام قطعی را ندارد.

نتیجه ای که از این بحث، حاصل می شود عبارت از اینست: آنچه از ظاهر قرآن بر مى آيد اين موضوع است كه انسان فعلى از نسل آدم است و جسم آدم نيز از خاك آفريده شده، اصولاً چنانچه ديديم زبان و روش فرضيات علمى روش خاص تجربه و مشاهده و آزمون است و اهداف عملى را نيز دنبال مى‏كند و هيچ ربطى به روش قرآن ندارد.

از اینروست که قرآن و دين وارد مباحث خاص علمى نمى‏شوند؛ زيرا هدف آنها، چيزى غير از هدف علوم است و جالب است كه بدانيم كه داروين صاحب فرضيه تكامل انواع، خود موحد و مسيحى معتقدى بوده است و هيچ‏گاه نظريه خود را با دين حتى نظرات تورات درباره آفرينش انسان كه متاسفانه آميخته با خرافات است، متناقض نمى‏ ديده است.(بر خلاف آنچه که مغرضان و مروجان نظریۀ داروین اظهار می کنند.)

موفق باشید ...:Gol:

براى آگاهی بیشتر رجوع کنید به:
- مقالات فلسفى استاد مطهرى ج: 1 ص: 61 - 83
- مقاله توحيد و تكامل و توحيد استاد مطهرى ص: 223 - 278
- تفسير الميزان ج: 4 ص: 153 و ج: 9 ص: 8 و ج: 16 ص: 269
- تفسير تسنيم استاد آيت‏الله جوادى آملى ج: 3 ص: 511 - 514
- فرامرز قراملكى، احمد؛ تعارض علم و دين در خلقت انسان ؛ مؤسسه فرهنگى آرايه، تهران .1373

موضوع قفل شده است