مقصود از «تفسير به رأى» که حرام است ، چيست؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مقصود از «تفسير به رأى» که حرام است ، چيست؟

مقصود از «تفسير به رأى» که حرام است ، چيست؟

مخالف;2440 نوشت:
مقصود از «تفسير به رأى» که حرام است ، چيست؟

با سلام به شما دوست گرامی

تفسير به راى يعنى تفسير قرآن بر خلاف موازين علم لغت و ادبيات عرب و فهم اهل زبان و تطبيق دادن آن بر پندارها و خيالات باطل و تمايلات شخصى و گروهى ، يعنى تفسيري كه در آن مفسر آيات قرآن را بر اساس نظر وعقيده خويش تفسير نمايد. نه براساس حقيقت كلام وحى. يكي از معاني «تفسير به رأي» اين است كه مفهوم جمله‏ اي را آنچنان كه قواعد ادبي و لغت اقتضاء مي ‏كند، بپذيريم ولي در تطبيق آن بر مصاديق ، مرتكب تحريف شويم. و چيزي كه مصداق آن نيست ، بر طبق سليقه شخصي خود مصداق آن قرار دهيم احاديث بسيارى در نهى از تفسير به رأى در كتب حديث وتفسير از پيامبر اسلام و امامان وارد شده است. مشهورترين حديث كه از روايات متواتر نيز مى باشد حديث: (من فسر القرآن برآيه فليتبواء مقعده من النار) هر كسى كه قرآن را مطابق با رأى خويش تفسير نمايد پس جايگاه خود در آتش را اماده نمايد. نقل شده توسط شيعه وسني است
التماس دعا

مفسران و دانشمندان اسلامى بر اين نظر اتفاق دارند كه هيچ فردى حق ندارد آيات قرآن را با نظر و راى شخصى خود تفسير نمايد و احاديث زيادى در اين باره نقل شده است كه نمونه هايى را در اينجا نقل مى كنيم:
1-
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده است: «من فسر القرآن برايه فليتبوا مقعده من النار؛ هر كس قرآن را به راى خويش تفسير كند، براى خود جايى در آتش دوزخ انتخاب كرده است) 1 (.
2-
من قال فى القرآن برايه) 2 (فليتبوا مقعده من النار هر كس قرآن را به راى خود تفسير كند جايگاهى از آتش براى خود اخذ كند) 3 (
3-
من فسر القرآن و اصاب الحق فقد اخطا هر كسى قرآن را به راى خويش تفسيركند هر چه هم صحيح باشد، باز خطا كرده است.) 4 (

اين قسمتى از متون احاديثى است كه در اين مورد وارد شده اند. اكنون بايد ديد مقصود از تفسير به راى و يا تفسير بدون علم و دانش چيست؟ مفسران عاليقدر براى تفسير به راى سه وجه بيان كرده اند كه به همه آنها بطوراجمال اشاره مى نماييم:
1-
پيشداوريهاى شخص مفسر، سبب شود كه لفظى را كه دو معنى دارد و قرينه اى براى تعيين يكى نيست و يا آيه اى را كه از نظر مفاد و هدف مبهم و مجمل است و بايد اجمال و ابهام آن را به وسيله آيات ديگرى رفع نمود طورى تفسير كند كه مطابق عقيده پيشين او گردد؛ و به عبارت ديگر: معتقدات قبلى و پيشداوريهاى شخصى سبب شود، كه آيه را (بدون قرينه و شاهد) مطابق اعتقاد خود تفسير كند و به جاى اين كه قرآن را هادى و رهبر خود قرار دهد، قرآن را بر عقايد خود تطبيق نمايد. تا آنجا كه اگر چنين اعتقاد قبلى وجود نداشت، هرگز حاضر نبود آيه راهمان طور تفسير كند.) 5 (

نمونه اين نوع تفسير به راى در كتابهاى كسانى كه از مكتبهاى خاصى مانند معتزله، اشاعره، باطنيه و صوفيه پيروى مى كنند، زياد به چشم 0 مى خورد مفسرى كه قبلا مكتب اعتزال و يا اشعرى را درباره صفات و افعال خدا و بندگان او، بطور دربست پذيرفته است، و به آياتى مى رسد كه ممكن است آن را به عقيده خاص خود تطبيق كند و احيانا ظاهر آن، بر خلاف عقيده اوست، بر اثراعتقاد پيشين، همه اين نوع آيات را مطابق نظر و معتقدات مكتب خويش، تفسيرمى كند و به جاى اين كه عقايد خويش را بر قرآن عرضه بدارد، قرآن را بر عقيده خود عرضه مى كند و از روى هوا و هوس با آيات الهى بازى مى كند. تفسير كشاف) 6 (نگارش زمخشرى، نمونه بارزى براى تفسير قرآن بر اساس مكتب اعتزال است؛ همچنان كه كتاب «مفاتيح الغيب» نگارش فخر رازى نمونه روشنى براى تفسير آيات قرآن بر پايه مكتب اشعرى به شمار مى رود. هر كدام از اين دو مفسر كوشش مى كنند از طريق آيات قرآن، عقيده پيشين خود را اثبات كنند و هرگزحاضر نيستند خود را از عقيده قبلى آزاد نمايند و با آزاد ساختن خود از آراى قبلى، مجموع آيات قرآن را كه درباره صفات خدا و افعال بندگان وارد شده اند، مورد بررسى قرار دهند. در طول تاريخ گروههاى باطنيه، صوفيه و برخى از فلاسفه قسمتى ازآيات مربوط به معارف عقلى را مطابق نظريه پشين خود تفسير نموده اند؛ مثلا ملاعبدالرزاق كاشى، اساس تفسير خود را آراء و عقايد باطنيه قرار داده و محى الدين عربى) 7 (معارف الهى قرآن را مطابق انظار متصوفانه خود تفسير نموده است. اين رشته از تفاسير كه فقط براى احياء مكتب خاصى نگارش يافته اند (مكتبى كه پايه گذار آن يك فرد جايز الخطا و غير معصوم بوده است) به فرض اين كه قسمتى ازاين تفسيرها صحيح باشد، اما روى هم رفته نمى توانند از تفسير به راى خالى وپيراسته باشند. در اواخر قرن سيزدهم اسلامى و آغاز قرن چهاردهم، افكار ماديگرى بازار داغ ورونق بسزايى پيدا كرد و اكتشافات و اختراعات، ساير دانشهاى انسان را تحت الشعاع خود قرار داد. از اين نظر زمينه يك نوع تفسير به راى مخصوصى، در ميان برخى ازمفسران اسلامى به وجود آمد و در نتيجه، آيات مربوط به عوالم غيب و ماوراى طبيعت مانند روح و فرشته و اعجاز پيامبران بطرز مخصوصى تفسير شدند، تا علاوه بر جلب نظر دانشمندان طبيعى و مادى، به نظر آنها به آيات قرآن جلا وصفاى خاصى بخشيده شود و با مراجعه
به تفسير المنار و مانند آن صدق گفتار ماظاهر مى گردد (البته بعضى از اين تفاسير مانند المنار نقاط قوت فراوانى نيزدارند كه در جاى خود قابل توجه است). چون اين دانشمندان تحت تاثير پيشرفت دانشهاى طبيعى و ساير علوم مادى قرار گرفته بودند پاره اى از حقايق قرآنى را كه مربوط به عوالم غيبى و ماوراى طبيعت است برقواى مادى و طبيعى كه علم و دانش آن روز كشف كرده بود تطبيق نموده اند تا آنجاكه ملائكه و فرشتگان در نظر بعضى از آنان همان قواى نهفته در طبيعت شده است. برخى از دانشمندان اخلاق، بر اثر توجه خاص به مسائل اخلاقى و تصفيه نفس، درتفسير قسمتى از آيات دچار تفسير به راى شده اند تا آنجا كه شيطان را به نفس اماره تفسير نموده و موجودى را به نام شيطان جز نفس اماره انسانى، منكرشده اند. گاهى ديده مى شود كه برخى فرعون را در آيه: اذهب الى فرعون انه طغى به سوى فرعون برو، او از حد خود تجاوز نموده است كنايه از نفس انسان متجاوز گرفته و مى گويند آيه مربوط به اصلاح نفس و تصفيه روح مى باشد نه مبارزه با فرعون خاص.) 8 (همه اين تفسيرها يك نوع تفسير به راى است كه پيشداوريها و يا تاثير محيط سبب مى شوند كه از ظاهر آيه دست برداشته شود و بر خلاف ظاهر آن حمل گردد.
2-
معنى ديگر براى تفسير به راى اين است كه از معنى ابتدايى يك آيه (بدون آن كه دلايل قطعى و آيات ديگر قرآن را كه در اين زمينه وارد شده اند در نظر بگيريم) پيروى كنيم؛ مثل اين كه از دلايل علمى و آيات ديگرى كه بطور آشكار جسم بودن خدارا نفى مى كنند چشم پوشيده و به ظواهر بعضى از آيات كه همگى كنايه و مجازند، برجسم بودن خدا استدلال كنيم و مثلا بگوييم يداللّه فوق ايديهم دليل بر اين است كه خدا دست دارد؟ در حالى كه بدون شك منظور از يد در اينجا دست نيست بلكه كنايه از قدرت خداست.
3-
معنى سوم تفسير به راى اين است كه در تفسير قرآن، غير از خود قرآن استمدادكنيم؛ زيرا مجموع آيات قرآن- جز آيات مربوط به احكام- مى توانند اجمال آيات خود را رفع كنند و در تفسير قرآن به فهم صحابه و تابعين نيازى نداريم.) 9 (مولف كشف الظنون) 10 (تفسير به راى را پنج نوع ذكر كرده است كه اصول آنهاهمان است كه گفته شد. در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه درميان معانى مختلفى كه براى تفسير به راى بيان شده است هرگز هيچ مفسر اسلامى نگفته است كه مقصود پيامبر از تفسير به راى همان تفسير به عقل است تا به آنها حمله كنيم و بگوييم كه آنان اين چنين معنى كرده اند كه مردم قرآن را نفهمند و مانند كشيشان قرون وسطى كه تورات وانجيل را در اختيار داشتند، آنان نيز اين كتاب آسمانى را در اختيار خود داشته باشند و با منع تفكر و تعقل در قرآن، آن را به صورت كتابى درآورند كه فقط جسمش در ميان مردم باشد و روحش مجهول ماند و به صورت الفاظ و اوراد و آهنگ مقدس ومرموز و معما و نامفهوم درآيد. مفسران اسلامى كه درباره تفسير به راى سخن گفته اند، احاديث مورد بحث را چنين معنى نكرده اند بلكه دانشمندان اسلام و بالاخص دانشمندان شيعه، عقل را يكى از حجتهاى الهى و دلايل قاطع مى دانند تا آنجا كه آن را در رديف كتاب و سنت واجماع شمرده اند. آنان چگونه مى توانند لفظ راى را كه در حديث پيامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم وارد شده به عقل و خرد تفسير كنند، در صورتى كه فرهنگهاى عربى كه براى تفسير الفاظ قرآن و حديث نوشته شده، لفظ ياد شده را به معنى ظن و گمان و حدس و تخمين معنى كرده اند.) 11 (اگر گروهى (اخباريها) به ظاهر آياتى كه مربوط به فروع و احكام عملى است، عمل نمى كنند؛ نه از اين نظر است كه مى گويند قرآن را نبايد به عقل تفسير كرد، بلكه علت آن اين است كه اين رشته از آيات، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و مطلق و مقيددارند و تشخيص اينها براى ما بدون مراجعه به ائمه اهل بيت- عليهم السلام- ممكن نيست. از اين جهت به ظاهر اين رشته از آيات عمل نمى كنند. گذشته از اين، به فرض اين كه يكى دو نفر گمنام، چنين
سخن ناروايى را گفته باشند؛ آيا صحيح است چنين نسبت بى اساسى را آنچنان مطرح كرد كه انسان تصور كندكه در طول قرون اسلامى، علما و دانشمندان اسلام مردم را از فهميدن قرآن بازمى داشتند و اجازه نمى دادند كه مردم قرآن را بفهمند، در صورتى كه همين علما ودانشمندان، صدها تفسير به زبانهاى مختلف جهان بر قرآن نوشته اند و براى آگاهى از تعداد تفاسيرى كه تاكنون از طرف علماى اسلام بر قرآن نوشته شده است، به كتابهاى كشف الظنون و الذريعه مراجعه شود.) 12 (براستى اگر نظر آنان اين بود كه قرآن مانند تورات و انجيل در انحصار خود آنها بماند، پس چرا اين همه تفسير به زبانهاى مختلف جهان بر اين كتاب آسمانى نوشته و در تمام خصوصيات آيات قرآن، از نظر عقل و نقل، بحث و گفتگو نموده اند. اشتباه ديگر گوينده آن گفتار اين است كه حديث من فسر القرآن برايه فليتبوامعقده من النار را چنين ترجمه نموده است: هر كه قرآن را با راى خويش تفسيركند، مقعدش را از آتش پر مى كنند در صورتى كه ماده تبوء كه فليتبوا از آن گرفته شده به معنى پر كردن نيامده است، بلكه معنى آن آماده نمودن و اخذ مكان است. گذشته از اين، لفظ مقعد در گفتار گوينده به همان معنى موضع خاص تعبيرشده، در صورتى كه ابدا چنين نيست بلكه مقصود از آن در حديث، مكان و جايگاه است نه موضع مخصوص و در آيه زير هر دو لفظ وارد شده است و مقصود از هر دو لفظهمان است كه گفته شد. 000 تبوى المومنين مقاعد للقتال 000 مومنان را براى نبردى در مواضع جنگ، جاى مى دهى (يا براى آنان مواضعى براى نبرد آماده مى سازى)) 13 (.

بنابر اين، معنى صحيح حديث اين است: هر كس قرآن را تفسير به راى كند بايدبراى خود جايى از آتش دوزخ را انتخاب كند يا براى خود از آتش جايى آماده سازد. (و آنها كه حديث را طور ديگر معنى كرده اند دليل بر عدم اطلاع آنها ازادبيات عرب است).

پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مكارم شيرازى- ناصر و جعفر سبحانى 1- در بسيارى از كتابهاى علمى، اين حديث از پيامبر نقل شده است. 2- در تفسير قرطبى به نام الجامع لاحكام القرآن جلد 1، صفحه 32، به جاى لفظ برايه كلمه براى آمده است و در مجمع البيان، جلد 1، صفحه 9،

باسمه تعالی
با سلام و سپاس از دوستان
تفسیر به رای قرآن یعنی تفسیر غیر روشمند وغیر عالمانه آن،به اینکه مبتنی بر منابع تفسیر همچون قانون مفاهمه عرب،شواهد عقلی و قرآنی،ادله علمی و آنچه بشر از راه عقل نه وهم و خیال و قیاس و گمان تحصیل می کند و شواهد روایی نباشد.
تفسیر به رای از دو چیز ناشی می شود:
1- جهل در مقابل علم آگاهی (نقص عقل نظری)
2- جهالت در قبال عقل و وارستگی(نقص عقل عملی)
در روایات تفسیر به رای در ردیف تشبیه کردن خالق به مخلوق و قیاس کردن قرار گرفته که هر دو از علوم متعارفه و اصول آشکار علمی تهی است و قهرا جاهلانه است و ممنوع می باشد.

برگرفته از تفسیر تسنیم


باسمه تعالی


اقسام تفسیر به رای
1- تفسیر جاهلانه نسبت به اصل محتوا :یعنی مطلبی از آیه ای برداشت و بر آن تحمیل شود در حالی که مطلب مطابق با برهان نیست . برهان هر مطلبی وابسته به سنخ آن مطلب است یعنی اگر مطلب و محتوا از معارف تجریدی باشد مضمون برهان فلسفی یا کلامی و اگر از مسائل تجربی باشد برهان، شاهد تجربی و ...خواهد بود.
پس اگر مطلبی وابسته به یکی از رشته های عقلی یا نقلی بود و بدون دلیل از آیه استظهار شد و برآن تحمیل گشت سپس آیه بر آن معنا حمل شد چنین تفسیر جاهلانه ای تفسیر به رای و ممنوع است.
2- تفسیر جاهلانه نسبت به اراده جدی متکلم و نسبت دادن قطعی محتوا به او بدون دلیل معتبر:یعنی مطلبی از آیه برداشت شود که آن مطلب از جهت برهان صحیح است لیکن از جهت اراده جدی متکلم و این که وی همین محتوا را از آیه اراده کرده نیازمند به دلیل معتبر است. و مفسر بدون دلیل معتبر بطور قطع مطلب را به متکلم نسبت می دهد که این از سنخ تفسیر به رای مذموم است.
وظیفه مفسر در این حال استناد احتمالی معنای مزبور به متکلم است یعنی باید بگوید ممکن است متکلم این معنا را اراده کرده است.
3- تفسیر جاهلانه نسبت به اراده جدی متکلم و نسبت دادن محتوا به متکلم با وجود دلیل معتبر بر خلاف آن:یعنی مطلبی از آیه برداشت شود که با برهان مناسب با فن خود مطابق است لیکن دلیل عقلی یا نقلی معتبر وجود دارد که متکلم در خصوص آیه مورد بحث آن محتوا را اراده نکرده بلکه محتوای دیگری را اراده کرده است. که در این صورت نه تنها اسناد قطعی مطلب مزبور به متکلم نارواست و از قبیل تفسر به رای خواهد بود بلکه اسناد احتمالی آن هم به متکلم از قبیل تفسیر به رای ممنوع خواهد بود.چرا که با وجود دلیل معتبر بر عدم اراده مطلب مزبور از طرف متکلم و اراده مطلب دیگر نمی توان محتوای یاد شده را از معانی احتمالی آیه دانست.
4- تفسیر و نسبت غافلانه به اراده جدی متکلم در صورتی که اصل مطلب برداشت شده از آیه محل بحث صحیح باشد و متکلم نیز همان مطلب درست را اراده کرده باشد لیکن مفسر راهی برای اثبات اراده متکلم نداشته باشد. در این صورت با اینکه حسن فعلی محفوظ است اما حسن فاعلی محفوظ نیست زیرا مفسر بدون تحقیق از صحت استناد مطلب مزبور به متکلم، آن را به وی نسبت داده است و به همین دلیل از توبیخ تجری و سرزنش سرکشی مصون نیست و اطلاق «من فسر القرآن برایه..» شامل او می شود.
5- تفسیر غافلانه نسبت به اصل محتوا در صورتی که هم آن مطلب صحیح باشد و هم آن محتوای صحیح را متکلم اراده کرده باشد لیکن مفسر نه در اصل محتوا تحقیق کرده و نه در اسناد این محتوا به متکلم و صرفا به تخمین خود هم آیه را معنا کرده و هم معنای تخمینی خود را به متکلم اسناد داده است:چنین تجری نیز مانند مورد قبل شامل اطلاق«من فسر القرآن برایه...» می شود

پرسش:
مقصود از «تفسير به رأى» که حرام است ، چيست؟


پاسخ:
در معناي «تفسير به رأي» اختلاف كرده‌اند ولي روايات متعدّدي كه از ناحيه ائمه ـ عليهم السّلام ـ وارد شده است «تفسير به رأي» را به روشني معنا نموده است.(1)
الف. امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ به قتاده مفسِّر معروف فرمودند: «وَيْحَكَ يا قتادة ان كنتَ انما فَسَّرت القرآن من تلقاء نفسِك فَقَدْ هلكتَ و اهلكت و ان اخذتَه من الرجال فقد هلكت و اهلكت» واي بر تو اي قتاده اگر قرآن را از پيش خود تفسير كني، به يقين هلاك مي‌شوي و ديگران را نيز به هلاكت خواهي كشاند (هم‌چنين) اگر تفسير قرآن را از ديگر مردم (درست مانند حالتي كه از پيش خود تفسير كني) فراگيري، سرانجام هلاك شده ديگران را نيز به هلاكت خواهي كشاند.
ب. در تفسير منسوب به امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ چنين آمده است كه:(2) «آيا مي‌دانيد چه كساني به قرآن، كه آن را شرفي بسي بزرگ و والا است تمسك مي‌جويند؟ آنان كه قرآن و تأويلش را از ما اهل بيت و يا از نمايندگان و سفيران ما به سوي شيعيانمان به دست آورند، نه از طريق قياس بدكاران و آراي اهل جدل. امّا آنان كه به رأي و نظر خود درباره قرآن اظهار نظر مي‌كنند، اگر تصادفاً گفتارشان درست باشد، عملشان از روي ناداني بوده، قرآن را از غير اهلش فرا گرفته‌اند، و امّا اگر دچار خطا و اشتباه شده، سخنشان مطابق با واقعِ امور نباشد، جايگاهشان آتش جهنم خواهد بود.»(3)
پس از نقل دو روايت با تلخيص و دسته‌بندي نظر مؤلف (مقدمه تفسير برهان)(4) در اين مورد بيان مي گردد:
1. شخص رأي دارد و يا عاشق نظر خودش است و لذا آيه قرآن را بر اساس خواسته و هواي خودش تأويل و تفسير مي‌كند و چنان‌چه رأي او نبود هيچ‌گاه آن معنا از آيه استفاده نمي‌شد و اين نوع تفسير به رأي خودش دو نوع است يكي اين‌كه تفسير او از راه جهل و ناداني است. پس مثال مي‌فرمايد مثل اكثر تفاسير مخالفين. دوم آن‌كه با علم و آگاهي اين كار را انجام مي‌دهد مثل آنهايي كه با آيات قرآن براي تصحيح بدعت‌هاي خود استدلال مي‌كند در حالي كه خودش مي‌داند معني آيه چنان نيست كه او مي‌گويد ولي براي اين‌كه خصم خود را به اشتباه بيندازد و او را گمراه كند. سوم اين‌كه همين‌ شخص كه بر اساس هواي نفس قرآن را تفسير مي‌كند و با علم و آگاهي مي‌داند اين تفسير غلط است ولي غرض صحيح ممكن است داشته باشد (مثل اصحاب تأويلات باطنيه) مثلاً براي اين‌كه دليلي از قرآن براي مجاهده با نفس داشته باشد به آيه «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»(5) كه اشاره به قلبش مي‌نمايد كه فرعون اين است و اين نوع تفسير هم ممنوع است (البتّه دليلش روشن است اگر راهش باز شود هر كسي براساس خواسته هوي و هوس از قرآن برداشتي مي‌كند همان‌طور كه مجاهدين خلق مي‌گفتند: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(6) يعني مبارزه زير زميني و همين مطلب خواسته طرفداران «قرائت‌هاي مختلف مي‌‌باشد» پس در اين اقسام سه‌گانه كه بخش نخست بود طرف دنبال تفسير قرآن نيست بلكه خودش ايده و هوي و هوسي دارد كه مي‌خواهد آن را توجيه كند سعي مي‌كند از قرآن براي خودش دليل توجيه‌كننده‌اي بياورد.
2. شخص از پيش خود تسريع دارد در تفسير نمودن قرآن ولي سرمايه عملي‌اش فقط به طور اندك است، ظاهر زبان عربي را بلد است. دنبال طلب روايت و گفتاري كه از ائمه ـ عليهم السّلام ـ در مورد اين آيه است نيستند مخصوصاً رواياتي كه در مورد مطالب بلند و غرائب (دور) و الفاظ مبهمه، الفاظ جابجائي در موارد اختصار حذف، اضمار، تقديم و تأخير، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، رخص و عزائم محكم متشابه و چهره‌هاي گوناگون آيات متفرقه وجود دارد كه محتاج به استماع از ائمة ـ عليهم السّلام ـ مي‌باشد.
كسي که در چنين موردي مبادرت بورزد در استنباط معاني قرآن (و تفسير آن) به مجرد همان مقدار فهم لغت عربي اشتباه و غلط خواهد شد و جزء آنهاي كه تفسير به رأي دارند مي‌باشد. بنابراين لازم است دنبال شنيدن (اخبار تفسير باشد) تا موارد غلط و اشتباه از بين برود و تازه بعد از شنيدن روايات بايد اهل نظر و استنباط باشد، تا بتواند آن را بفهمد، و از جمله برنامه تفسير، وارد بودن به زبان و لغت عربي است تا با آشنايي به لغت و زبان آن را تفسير نمايد.
پاورقی:
1. تمام اين روايات در مقدمه تفسير برهان كه قبل از جلد اوّل است به عنوان مرآة الانوار و مشكوة الاسرار وجود دارد.
2. متن حديث را به علت اختصار پاسخ، حذف نموديم و به ترجمه آن اكتفاء نموديم.
3. مقدمه تفسير برهان، (مرأة الانوار)، ص 16.
4. همان.
5. طه/ 24.
6. بقره/ 3.

موضوع قفل شده است