دلايل ترس از مرگ!

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلايل ترس از مرگ!

ترس از مرگ در فرهنگ قرآنی و روایى، به اعتبار تفاوت انسان‌ها دلایل گوناگونی دارد. در یک دیدگاه کلی می‌توان انسان‌ها را از این نظر به سه گروه ناقصان، متوسطان و کاملان تقسیم کرد.



دلیل وحشت از مرگ در انسا‌ن‌های ناقص، این نکته ظریف است که میل به جاودانگی در انسان فطری است و وی از نیستی و نابودی بیزار است. ترس از مرگ در انسان‌های متوسط، دلیل دیگری دارد.



متوسطان که ایمانشان به جهان آخرت و قیامت کامل نیست، به دلیل غفلت از آخرت
و عالم برتر و بالاتر و توجه به امور دنیایی و تلاش در آبادانی این دنیا، از مرگ می‌ترسند.



اما گروه سوم؛ یعنی انسان‌های کامل و مؤمن از مرگ کراهت ندارند، ولی از آن وحشت دارند و ترس آنان ترسی مثبت و ارزشی است و در نگاهی عمیق‌تر، ترس آنها از عظمت خداوند متعال است، نه مانند وحشت وابستگان به دنیای مادی و دلدادگان به تعلقات آن؛ چرا که حضرت حق در قلب اولیای الهی تجلی کرده است و موجب هیبت همراه با شوق آنان می‌شود. بنابراین، هر ترسی از مرگ، بد و منفی و هر ترسی نیز خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیتِ نظر و اندیشه به دنیای مادی باشد، وحشتی منفی و نابخردانه است و اگر وحشت از مرگ براساس ترس از عظمت حق‌تعالی و چگونگی رویارویی با خدا باشد، ترسی مثبت و از سر شوق و عشق است.
http://www.armandaily.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=25784:2010-11-19-17-17-29&catid=124:spiritualty&Itemid=53

[=&quot]مرگ،حيات حقيقي است.گفته شده مردن ،فنا شدن نيست .بلکه مردن انتقال از نقص به کمال است.پس چرا از مردن مي ترسيم؟دو دليل براي ترسيدن از مرگ را ذکر کرده اند:[/]



[=&quot]اول: [/][=&quot]کساني که از مرگ مي ترسند،کساني هستند که مرگ را به نيستي معنا کرده اند و مردن را فناي مطلق مي دانند.
[/]

[=&quot]دوم: کسانيکه پرونده شان سياه و تاريک است،از مردن مي ترسند.در ضرب المثل ها شنيده ايد که چقدر از مردن مي ترسندو در ظاهر اين ترس را نشان نمي دهند.مثلاً مي گويند:هر چقدر خاک فلاني است عمر تو باشد- وقتي کار خوبي از ميتي را با او مقايسه مي کنندبا لبخند مي گويند :"دور از شما ...فلاني هم اينطور بود"- و يا "زبانم لال ..."- ويا اگر به زنده اي بگويند:"خدا رحمتت کند" ناراحت مي شود و مي گويد:مگر من مرده ام که اين جمله را مي گويي؟!اين طرز حرف زدن نشان دهنده ي ترس از مردن است.[/]


باسمه تعالی
باسلام:
اگر صدسال مانی ور یکی روز /بباید رفت از این کاخ دل افروز
زن و فرزند و مال و دولت و زور /همه هستند همره تا لب گور
بمرگ و زندگی در خواب و مستی /تویی با خویشتن هرجا که هستی(1)
ترس از مرگ علل مختلفی دارد:
1-ناآگاهي از حقيقت مرگ:
از یکی از عوامل مهم ترس از مرگ آن است که انسان از حقيقت مرگ، که انتقال از سراي فاني به سراي باقي است، غافل باشد و چنين پندارد که با مرگ هستي او پايان مي­پذيرد.طبيعي است که چنين انساني که به صورت فطري خواستار بقا و زندگي جاودان است، از فرا رسيدن مرگ در هراس خواهد بود. تعاليم اسلام با تشريح حقيقت مرگ به مبارزه با اين عامل برمي­خيزد.اسلام مرگ را تولدي تازه معرفي مي­کند که از رهگذر آن، انسان عالم فاني و گذرا را ترک مي­گويد و به جهاني باقي و جاودان گام مي­نهد.امام هاديعلیه السلام به يکي از ياران خويش که در بستر بيماري بود و از ترس مرگ بيتابي کرده و مي­گريست، فرمود:

يا عبدالله تخاف من الموت لانک لاتعرفه(3)
اي بنده خدا، تو از مرگ مي­ترسي به دليل آنکه حقيقت آن را نمي­شناسي.
همچنين وقتي از امام جوادعلیه السلام در مورد ترس مسلمانان آن زمان از مرگ سوال شد، فرمودند:

لانهم جهلوه فکرهوه و لو عرفوه و کانوا من اولياء الله عز و جل لاحبوه و لعلموا ان الآخرة خير لهم من الدنيا(4)
چون بدان جهل دارند پس آن را ناخوشايند مي­دارند، و اگر آن را مي­شناختند و از
دوستان خداوند بودند بدان محبت مي­ورزيدند و مي­دانستند که آخرت براي آنان از دنيا
بهتر است
[=Calibri] پی نوشت :

1- نظامی
2- ایت الله سبحاني، منشور جاويد، ج9، ص215

3-شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص290، ح9

4-همان، ح8

شیخ الرئیس بوعلی سینا راجع به حقیقت مرگ و علت ترس می نویسد :
اما کسیکه مردن را جاهل است و نمی داند که حقیقتش چیست، پس من برای او بیان می کنم و روشن می سازم که مرگ بیشتر از آن نیست که نفس انسانی آلات خود را که آنها را استعمال می نمود ترک می کند ـ و آن آلات همان اعضای او هستند که مجموعه آنها را بدن می نامند ـ همچنانکه شخص صنعتکار آلات کار خود را ترک می کند. چون نفس انسان جوهری است غیر جسمانی، و عرض نیست و قبول فساد و خرابی نمی کند. و چون این جوهر از بدن مفارقت کند، باقی خواهد بود به بقائی که در خور اوست، و از کدورات عالم طبیعت صفا می یابد و به سعادت تامه خود نائل می آید و ابداً راهی به زوال و فناء و انعدام او نیست. چون جوهر از آن حیث که جوهر است فانی نمی شود و ذاتش باطل نمی گردد، و آنچه باطل می شود همان أعراض و خواص و نسبت ها و اضافات و اموری است که بین او و اجسام و رابطه بین آن دو می باشد.
ادامه دارد....

اما جوهر روحانی که ابداً قبول استحاله و دگرگونگی نمی کند و در ذات خود تغییر نمی یابد و فقط قبول کمالات و تمامیت صورت خود را می کند، پس چگونه تصور می شود که معدوم گردد و متلاشی شود؟ و اما کسی که از مرگ می ترسد به علت آنستکه نمی داند بازگشت او بسوی کجاست. یا آنکه گمان می کند چون بدن او منحل شود و ترکیب آن باطل گردد، ذات او منحل شده و نفس و حقیقت او باطل میگردد و به بقاء نفس خود جاهل است و کیفیت معاد را نمیداند؛ بنابراین در واقع از مرگ نمی ترسد بلکه جاهل است به امری که سزاوار است او را بداند. بنابراین علت خوف او همان جهل اوست، و همین جهل است که علما را به طلب علم و سختی راه آن واداشته و برای وصول به آن، لذات جسم و راحت بدن را ترک کرده اند(1)
ادامه دارد...
پی نوشت:
1-رسالة الشفآء مِن خَوف المَوت

2 ـ دلبستگى به دنیا:
علت دیگر ترس از مرگ علاقه و دلبستگی به دنیا و مواهب آن از مال ،قدرت ،ریاست و ...است
امیر المومنین علیه السلام مى فرماید: مَنْ كانَتِ الدُّنْیا هِمَّتَهُ اِشْتَدَّ حَسْرَتُهُ عِنْدَ فِراقِها(1)هر کس دنیا نهایت همتش باشد هنگام جدایی از آن سخت حسرت می خورد

شخصی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله دلیل ترس از مرگ را جویا شد، حضرت فرمود: آیا مال داری؟ گفت: آری، حضرت فرمود: آیا آن را انفاق کرده-ای؟ گفت: نه، حضرت فرمود: از این جهت مرگ را دوست نداری(2)
شخصی نیز همین سؤال را از ابوذر کرد، ابوذر پاسخ داد:شما دنیای خود را آباد و آخرت خود را خراب کرده¬اید و دوست ندارید از جای آباد به مکان خراب کوچ کنید(3)
ادامه دارد...
پی نوشت:
1-من لا یحضره الفقیه، ج‏4 ،ص 382
2-الخصال، ص 13
3-میزان الحکمه، ج4، ص2973

در کل باید از مرگ ترسید یا نه؟ حضرت علی (ع) درنهج البلاغه خیلی ترسناک مرگ را توصیف میکنند. گاهی اوقات نمی دونم اصلا چرا اومدیم که باید بریم. اونایی که مردند الان در چه وضعیتی هستند؟ مرگ و تولد دو پدیده ای است که قدرت خداوند رو ثابت می کنه البته تولد زیباتر و دوست داشتنی تره و من هر وقت نوزادی متولد میشه راز خلقت بیشتر برام سوال میشه. واقعا چرا باید عزیزامونو از دست بدیم؟گاهی اوقات فکر مرگ باعث میشه با دیگران مهربون تر بشم البته فقط گاهی اوقات! گاهی اوقات هم از اینکه مرگی هست تا بشر از دردها و رنجها رها بشه خوشحال میشم البته اونم به شرطی که انسان گناهکاری نبوده باشه. اما در کل مرگ پدیده ای ترسناک است و متاسفانه از اول بین آموزه های دینی ما اوانو وحشتناک توصیف کردن که نمی دونم واقعا ایجاد این همه ترس لازم بود؟ اگر چه بی فایده هم بوده چون اگه واقعا به فکرش بودیم این همه گناه نمی کردیم. و از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟

3.ترس از حسابرسي اعمال:
يکي ديگر از علل ترس از مرگ، بيم از حسابرسي اعمال است.اين عامل آن گروه از انسانها را شامل می شود که از يک سو به معاد اعتقاد دارند و از سوي ديگر از اعمال خويش راضي نيستند.بنابراین این دسته از گنهکاران به شدت از مرگ مي­ترسند، زيرا مي­دانند که با مرگ مهلت آنان به پايان مي­آيد و زمان کيفر اعمالشان فرا مي­رسد.
براین اساس قرآن کریم می فرماید: ولن یتمنوه ابداً بما قدمت ایدیهم؛(1) آنان به خاطر اعمالی که انجام داده اند هرگز مرگ را آرزو نمی کنند امام علی(علیه السّلام) در کلمات حکیمانه خود چنین می فرمایند: لا تکن ممن تکره الموت للکثرة ذنوبه(2) از آن گروه مباش که مرگ را به خاطر فزونی گناهان دوست نمیدارند
پی نوشت:
1-بقره-94
2-نهج البلاغه،کلمات قصار، شماره 150

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی / تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جـــــــانی ستانم جــاودان/ او زمن دلقــی ستاند رنگ رنگ(1)


بدون شک عوامل یاد شده در مورد اولیای خدا منتفی است، چرا که آن ها به استقبال مرگ می رفتند و فرشته مرگ را به آغوش می¬کشیدند. علی علیه السّلام می فرماید: به خدا سوگند، فرزند ابوطالب به مرگ از کودکی شیرخوار به پستان مادرش مأنوس تر است. و در جای دیگر می فرماید:به خدا سوگند، بیم ندارم بر مرگ وارد شوم یا مرگ به سوی من بیاید(2)
در جریان کربلا نیز میخوانیم:هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار دشمن بر امام حسین علیه السّلام و یارانش بیش تر می شد چهره های آن ها برافروخته تر و شکوفاتر میگشت(3)
پی نوشت:
1-مولوی
2- نهج البلاغه خطبه 5
3-مقتل الحسین مقرم، ص 263

ميشداغ;305278 نوشت:
در کل باید از مرگ ترسید یا نه؟ حضرت علی (ع) درنهج البلاغه خیلی ترسناک مرگ را توصیف میکنند. گاهی اوقات نمی دونم اصلا چرا اومدیم که باید بریم. اونایی که مردند الان در چه وضعیتی هستند؟ مرگ و تولد دو پدیده ای است که قدرت خداوند رو ثابت می کنه البته تولد زیباتر و دوست داشتنی تره و من هر وقت نوزادی متولد میشه راز خلقت بیشتر برام سوال میشه. واقعا چرا باید عزیزامونو از دست بدیم؟گاهی اوقات فکر مرگ باعث میشه با دیگران مهربون تر بشم البته فقط گاهی اوقات! گاهی اوقات هم از اینکه مرگی هست تا بشر از دردها و رنجها رها بشه خوشحال میشم البته اونم به شرطی که انسان گناهکاری نبوده باشه. اما در کل مرگ پدیده ای ترسناک است و متاسفانه از اول بین آموزه های دینی ما اوانو وحشتناک توصیف کردن که نمی دونم واقعا ایجاد این همه ترس لازم بود؟ اگر چه بی فایده هم بوده چون اگه واقعا به فکرش بودیم این همه گناه نمی کردیم. و از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟

باسمه تعالی
با سلام:
با توجه به اینکه مرگ چیزی نیست جز انتقال انسان از این عالم به عالمی دیگر ،مانند اینکه جنینی که در رحم مادر است بعد از طی مراحلی پا به عالم جدیدی می گذارد ،وبه این معنا مرگ هیچ ترسی ندارد. و لذا اولیای الهی مشتاق مرگ بودند مانندبلال حبشی که جناب مولوی گفتگوی او را با همسرش در لحطات آخر بسیار شیرین بیان کرده است که تقدیم می کنم :

چون بلال از ضعف شد همچون هلال / رنگ مرگ افتاد بر روی بلال
جفت او دیدش، بگفتا: وا حرب / پس بلالش گفت: نی نی، واطرب
تا كنون اندر حرب بودم ز زیست/ تو چه دانی مرگ چه عیش است و چیست؟
گفت جفتش: الفراق ای خوش خصال /گفت: نی نی، الوصالاست،الوصال
گفت جفت: امشب غریبی میروی / از تبار و خویش غائب میشوی
گفت: نی نی، بلكه امشب جان من / میرسد خود از غریبی در وطن
گفت: ای جان و دلم، واحسرتاه / گفت: نی نی، جان من یا دولتاه
گفت: آن رویت كجا بینیم ما ؟ / گفت: اندر حلقه ی خاص خدا
حلقه ی خاصش به تو پیوسته است / گر نظر بالا كنی، نی سوی پست
اندر آن حلقه ز ربّ العالمین / نور میتابد، چو در حلقه نگین
گفت: ویران گشت این خانه، دریغ / گفت: اندر مه نگر، منگر به میغ

ashr;192981 نوشت:
مرگ،حيات حقيقي است.گفته شده مردن ،فنا شدن نيست .بلکه مردن انتقال از نقص به کمال است.پس چرا از مردن مي ترسيم؟دو دليل براي ترسيدن از مرگ را ذکر کرده اند: اول: کساني که از مرگ مي ترسند،کساني هستند که مرگ را به نيستي معنا کرده اند و مردن را فناي مطلق مي دانند. دوم: کسانيکه پرونده شان سياه و تاريک است،از مردن مي ترسند.در ضرب المثل ها شنيده ايد که چقدر از مردن مي ترسندو در ظاهر اين ترس را نشان نمي دهند.مثلاً مي گويند:هر چقدر خاک فلاني است عمر تو باشد- وقتي کار خوبي از ميتي را با او مقايسه مي کنندبا لبخند مي گويند :"دور از شما ...فلاني هم اينطور بود"- و يا "زبانم لال ..."- ويا اگر به زنده اي بگويند:"خدا رحمتت کند" ناراحت مي شود و مي گويد:مگر من مرده ام که اين جمله را مي گويي؟!اين طرز حرف زدن نشان دهنده ي ترس از مردن است.

به نظرم علت سومی هم هست: اینرسی در مقابل تغییر.

به طور کلی انسان ها در مقابل هر تغییر بزرگی مقاومت نشان می دهند. حتی گاهی در مقابل تغییرات مثبت نیز بخاطر ابعاد پرزحمت یا ناشناخته ی آنها مقاومت نشان می دهند. مثل کسی که می داند ترک سیگار چقدر برای او منفعت دارد اما به قول معروف «ترک عادت خود موجب مرض است». انسان معمولاً به شرایط فعلی خود وابستگی پیدا می کند مگر اینکه دائماً خود را از قیدها و دلبستگی ها رها سازد. احتمالاً مرگ شدیدترین تغییری است که یک انسان می تواند تجربه کند. به همین دلیل هم هست که وقتی می خواهیم به کسی انگیزه تغییر و تحمل سختی آن را القا کنیم به او می گوییم «از مرگ که بدتر نیست»!

هرچند کلاً انسان ها برخی ترسوترند و برخی در مقابل تغییرات انعطاف پذیری کمتری دارند. اما به طور کلی فقط کسی که خود را برای تغییر آماده کرده و از مزایای آن آگاهی داشته و آن را در ذهن خود بازسازی کرده است در مقابل مرگ آسوده خاطر است.

معمولاً بیش تر مردم از مرگ مى‌‏ترسند و وحشت دارند. ریشه ترس را یکى از دو چیز تشکیل مى‌‏دهد:
1 - بسیارى از مردم مرگ را به معناى فنا و نیستى و نابودى تفسیر مى‌‏کنند. بدیهى است که انسان از فنا و نیستى وحشت دارد. اگر انسان مرگ را به این معنا تفسیر کند، حتماً از آن گریزان خواهد بود. از این رو حتى در بهترین حالات زندگى، فکر مرگ، شهد زندگى را در کام او زهر مى‌‏کند و همیشه از این نظر نگران است.

2 - افرادى که مرگ را پایان زندگى نمى‌‏دانند، ولى به خاطر اعمال ناپسند و کارهاى خلاف خود از مرگ مى‌‏ترسند و از آن وحشت دارند، زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود مى‌‏بینند. بنابراین براى فرار از محاسبه الهى و کیفر اعمال میل دارند هر چه بیش تر مرگ را عقب بیندازند. [1] در نتیجه اگر انسان ایمان به جهان آخرت داشته باشد و از اعمال زشت و معاصى دورى کند و وظایف دینى را انجام دهد و اگر مرتکب گناه شد، توبه کند و روحش را از آلودگى گناه پاک نماید، ترس و وحشت از مردن نخواهد داشت. کسى خدمت پیامبر (ص) عرض کرد: چرا مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا ثروت دارى؟ عرض کرد: آرى، فرمود: چیزى از آن را پیش از خود فرستاده‏اى است؟ عرض کرد: نه، فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست ندارى (یعنى نامه اعمالت خالى از حسنات است). [2]

کسى از ابوذر پرسید: چرا از مرگ متنفریم؟ جواب داد: براى این که دنیا را آباد کرده‌‏اید، و آخرت تان را ویران. طبیعى است که دوست ندارید از نقطه آباد به نقطه ویران منتقل شوید. [3] بنابراین راه وحشت نداشتن از مرگ این است که انسان معتقد باشد که مرگ پا نهادن به یک جهان وسیع است و به هیچ وجه پایان زندگى نیست. از سوى دیگر به وظایف شرعى خود عمل کند و به رحمت واسعه امیدوار باشد. خدا را نسبت به بنده خود مهربان تر از مادر به فرزندش بداند. متوجه این مسئله باشد که همه از او بیم و بازگشت مان به سوى او است و او مطمئناً آفریده خود را دوست دارد.

در این صورت نه تنها از مرگ نمى‌‏ترسد، بلکه آن را دوست خواهد داشت و به آن عشق ورزید.

امیرمؤمنان (ع) فرمود: «به خدا سوگند! فرزند ابى طالب علاقه‏‌اش به مرگ بیش تر است از کودک شیرخوار به پستان مادر». [3] امام سجاد (ع) فرمود: «مرگ براى مؤمنان مانند کندن لباس چرکین و پرحشرات است، و گشودن غل و زنجیرهاى سنگین، و تبدیل آن به فاخرترین لباس‏ها و خوش‏ترین عطرها و راهوارترین مرکب‏ها و مناسب‏ترین منزل‏ها». [4] امام حسین (ع) در کربلا هنگام شدت گرفتن جنگ در باره حقیقت مرگ به اصحاب خود فرمود: «شکیبایى کنید اى فرزندان مردان بزرگوار، مرگ تنها پلى است که شما را از ناراحتى‌‏ها و رنج‏ها به باغ‏هاى وسیع بهشت و نعمت‏هاى جاودان منتقل مى‌‏کند. کدام یک از شما از انتقال یافتن از زندان به قصر ناراحتید؟ اما نسبت به دشمن شما همانند این است که شخصى را از قصدى به زندان و عذاب منتقل کنند. پدرم از رسول خدا (ص) نقل فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است . مرگ پل آن‏ها به باغ‏هاى بهشت و پل این‏ها به جهنم است» [5]

پس انسان مؤمن با امید رحمت بى پایان و توجه به مهربانى و لطف خداوند و انجام وظایف و تکالیف شرعى خود و ترک محرمات و توبه و بازگشتن به سوى پروردگار مى‏تواند در مورد مرگ چنان بیندیشد که نه تنها از آن نترسد، بلکه مشتاق آن گردد، چرا که در آن جا با رسول خدا (ص) و ائمه اطهار(ع) همنشین شده و از نعمت‏هایى که در تصور نمى‌‏گنجد، بهره‌‏مند خواهد شد. کسانی که با دیدگاه الهی، مرگ را گذرگاه حیات ابدی و باز شدن دفتر زندگی نوینی می‌دانند و باورشان این است که رحمت و مغفرت خداوند بی‌پایان است، به لطف و رحمتش امیدوار می‌گردند و هراسی از مرگ ندارد، چه آن که هر چقدر گناهان آنان بزرگ و زیاد باشد، با رحمت نامحدود خداوند قابل مقایسه نیست، پس با آب توبه آثار گناهان را شستشو می‌دهند و با بیم و امید زندگی می‌کنند، زیرا توبه کننده «محبوب» خداست.
قرآن کریم می‌فرماید:
«انّ الله یحب التوابین»[6]. کسی که دوستدارش خداوند است، چه غم‌ دارد و از چی هراس داشته باشد، در حالی که همه چیز از بهشت و جهنم، دنیا و آخرت در اختیار و تحت فرمان دوستش است؟!
_________
[1]. تفسیر نمونه، ج 1، ص 358.
[2]. همان، ج 24، ص 123.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 5.
[4]. تفسیر نمونه، ج 22، ص 262.
[5]. همان، ص 263.
[6]. بقره(2) آیه 222.

با عرض سلام
اشتباهی که ممکن است برخی بکنند، یکی دانستن پروسه مرگ و پس از مرگ است. طبیعتا پروسه مرگ در صورتیکه طولانی و- یا آگاهانه باشد دردناک است، همانطور که یک عمل جراحی بدون بیهوشی دردناک است و ممکن است ترسی هم به دنبال داشته باشد در صورتیکه پس از مرگ (هرچه باشد) اجتناب ناپذیر است و دیر یا زود باید با آن روبرو شد. پس بهتر آن است که انسان با هر اعتقادی که به پس از مرگ دارد، آن را درک و با آن آشتی کند. خصوصا اگر این شناخت از پس از مرگ با وارد شدن به دنیایی دیگر عاری از تمام سد ها و موانع حیوانی همراه باشد.
چهار سال پیش شعری در رابطه با دنیای بدون وزن که معتقد بودم بهترین حالت آن پس از مرگ رخ خواهد داد سروده بودم که در اینجا آن را تقدیم میکنم:

رویای شیرین

زندگی بی زمان چقدر زیباست

سیر در بیکران چقدر زیباست
راز هستی در افق دیدن
گشت در آسمان چقدر زیباست
نیمه شب در میان دشت خدا
زل زدن به آسمان پراختر
خیره گشتن به عمق بی پایان
لمس ستارگان چقدر زیباست
جستجوی رد پای خدا
در ستیغ کوهستان
خلوتی در درون دل کوه
گفتگو با فرشتگان چقدر زیباست
بامدادان درون سبزی دشت
گوش کردن به ساز جاری آب
یک تنفس ز بوی باغ بهشت
آه کشیدن از نهان چقدر زیباست
.....
وه که افسوس این همه خواب است
آرزو های یک اسیر زمین
یک مسافر که گم نموده مسیر
بسته گشته به تار و پود زمین
یک مسافر که خوابهایش را
هر صبحدم میبرد از یاد
میشتابد در پی پشیز سیاه
میدهد لحظه های عمر به باد
چشمهای او نگاهی کن
چشمهایی که سرخ و خونین است
آی ی ی اشک بر رخ او بین
گوئیا ز خون رنگین است
آی ی پشت این مسافر را ...
گشته خم زحمل بار گران
وه که پاهای او بنگر
که چه سست میزند ره گام
دل او را که هست جایی
بدن خسته اش جای دگر
روح او، فطرتش هنوز بیدار
گرچه خاک است او را بر
یک مساقر که تا مقصدش انگار
هست راهی به سال هزار
غافل از بن بست این کوچه
غافل از این که هست آخر کار ...

با تشکر

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ
هر نفسی چشنده مرگ خواهد بود سپس تنها به سوی ما بازگردانده می شوید
.
اگر بترسید ; نترسید عزراییل یه روزی یقه مونو میگیره بهتره خودمونو اماده کنیم

علاقه ودلبستگي شديد به دنيا:
جهان هستي،ظاهري داردوباطني، طبق بيان قرآن كريم ،دنياوعالم طبع وطبيعت،ظاهر،وعالم آخرت،باطن جهان هستي است؛چنانكه فرمودند : يعملون ظاهرامن الحيوه الدنياوهم عن الاخره هم غافلون .«سوره روم، آيه 7»
يعني: اكثرمردم به امورظاهرازدنيا آگاهند ،ولي ازعالم آخرت (كه باطن آن است)بكلّي بي خبرند،كساني كه دردنيا به ظاهرش دلبسته اندوابدا باباطن آن كاري نداردو بي حساب و بي مسئوليت زندگي ميكنندو بالأخره،تمام همّتشان رادر تزيين ظاهرو تهيّه متاع وكالاي دنيا صرف نموده اند وهمه علاقه هارابه دنياوزخارف آن منحصركرده است .
وبه تعبيير قرآن كريم:علاقه به دنيادرنظرآنان زيباجلوه كرده است (زين للناس حب الشهوات من النساءوالبنين والقناطيرالمقنطره من الذهب والفضه والخيل المسوّمه والانعام والحرث ذلك متاع الحيات الدنيا والله عنده حسن المآب) « سوره آل عمران، آيه 14»
براي چنين افرادي ،مرگ حقيقتاوحشتزاست؛زيرا بامرگ، يكجاعلاقه هادرهم فرو ميريزد ورابطه هاقطع ميگردد.وجدايي ازمحبوب نيزسخت ناراحت كننده است. اماكساني كه درعين توجه به ظاهر عالم،به باطن آن هم توجه كرده وضمن گذراندن عمر،به فكرتهيّه كالاي عالم باطن وپس ازمرگ هم بوده اند،آنان ازمرگ، چنين وحشتي راندارند،زيرا علاقه به آن طرف هم بوده وبامرگ، به محبوبهاي خويش ميرسد!

مهمترین دلیل ترس از مرگ تهی بودن کیسه اعمال از عمل صالح است بَلِالْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ. وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِيرَهُ‏.

مهمترین دلیل ترس از مرگ دلبستگی به دنیاست زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَالنِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب‏

مهمترین دلیل ترس از مرگ تفکر تسبیب تام درباره الهه های خود ساخته دست بشر است أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏

مهمترین دلیل ترس از مرگ تفکر خلود در دنیا و تضاد آن با روح خدائی است أَيْنَما تَكُونُوايُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ.

مهمترین دلیل ترس از مرگ رفاقت انسان با شیطان است إِنَّماسُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُون

اینم دانلود فیلم سیاحت غرب درباره مرگ!!!! تو این صفحه اینجا

موضوع قفل شده است