تلاش‏هاى نافرجام براى فراموشى حادثۀ کربلا

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تلاش‏هاى نافرجام براى فراموشى حادثۀ کربلا

:Gol:تلاش‏هاى نافرجام براى فراموشى حادثۀ کربلا :Gol:

برخى همواره براى فراموشى حادثه عظيم تاريخى«خواسته یا ناخواسته»كوشيده ‏اند. گروهی ازعلماى عامّه در كتاب‏ها و نوشته‏ هايشان، شيوه ‏هاى گوناگونى را به کار برده اند تا مانع حيات و جاودانى واقعه عاشورا و عزادارى سيّدالشهداء «عليه السلام »شوند.که نمونه‏ هايى از اين شيوه ‏ها به اطلاع دوستان می رسد:

:Mohabbat:

1-شيوه عرفان و تصوّف[1]
شيخ عبدالقادر گيلانى، از علماى اهل سنّت و شیخ طریقۀ قادری است كه قبر او در بغداد به عنوان زيارتگاه معروف است. او اشكالى كه به اهل سنّت مى‏شود را مطرح مى‏كند و مى‏گويد:
«قد طعن قوم على من صام هذا اليوم العظيم وما ورد فيه من التعظيم وزعموا أنّه لا يجوز صيامه لأجل قتل الحسين بن علي رضى اللَّه عنهما فيه. وقالوا: ينبغي أن تكون المصيبة فيه عامّةً لجميع الناس لفقده فيه، وأنتم تتّخذونه يوم فرح وسرور وتأمرون فيه بالتوسعة على العيال والنفقة الكثيرة والصدقة على الفقراء والضعفاء والمساكين وليس هذا من حق الحسين رضى اللَّه عنه على جماعة المسلمين»[2].
بعضى به اهل سنّت اشكال كرده‏اند كه چرا روز عاشورا را روزه مى‏گيرند. اين كار صحيح نيست؛ چرا كه در اين روز حسين بن على رضى اللَّه عنهما به شهادت رسيده‏ و سزاوار است روز مصيبت تمامى مسلمانان باشد و شما كه اهل سنّت هستيد، چرا اين روز را روز سرور و فرح قرار داده‏ايد و مردم را به برپايى مجالس سرور و پوشيدن لباس نو و خوردن غذاهايى كه متناسب عيد است دعوت مى‏كنيد ...؟

:Gol:

آن گاه چنين پاسخ مى‏دهد:
وهذا القائل خاطئ ومذهبه قبيح فاسد ، لأن الله تعالى اختار لسبط نبيه صلى الله عليه وسلم الشهادة في أشرف الأيام وأعظمها وأجلها وأوقعها [ أرفعها ] عنده ، ليزيده بذلك رفعة في درجاته وكراماته مضافة إلى كرامته ، وبلغه منازل الخلفاء الراشدين الشهداء بالشهادة ، ولو جاز أن نتخذ يوم موته [ يوم ] مصيبة لكان يوم الاثنين أولى بذلك إذ قبض الله تعالى نبيه [ محمدا ] صلى الله عليه وسلم فيه ، وكذلك أبو بكر الصديق!!!رضي الله عنه قبض فيه؟!
اشكال كننده به اشتباه رفته و اعتقادش قبيح و فاسد است؛ زيرا خداوند متعال شهادت را براى سبط پيامبر«صلى اللَّه عليه وآله»در اشرف و اعظم و اجل و رفیعترین ایام برگزيده است تا به واسطۀ این امر بر درجات معنوی و کرامات او علاوه بر آنچه که داشت بیفزاید واو را به منازل و رتبۀ خلفای راشدین شهید برساند؟!!! و اگر قرار بود که روز موت او را روز مصیبت بدانیم همانا روز دوشنبه اولی به این امر بودچه اینکه در این روز خداوند متعال پیامبرش را قبض روح نمودوهمچنین ابوبکر...
«وفقد رسول الله صلى الله عليه وسلم وفقد أبي بكر رضي الله عنه أعظم من فقد غيرهما ، وقد اتفق الناس على شرف يوم الاثنين ، وفضيلة صومه وأنه تعرض أعمال العباد فيه . [ و ] كذلك يوم عاشوراء لا يتخذ يوم مصيبة ، ولأن يوم عاشوراء إن اتخذ يوم مصيبة ليس بأولى من أن يتخذ يوم فرح وسرور ...».
وفقدان رسول خدا «صلی الله علیه وآله» و فقدان ابوبکر؟!!!!!!!!!! ...بزرگتر از فقدان دیگران است در حالی که مردم اتفاق دارند بر شرافت روز دوشنبه چه اینکه روزه در آن مستحب است و اعمال عباد دراین روزعر ضه می شود.و...همچنین روز عاشورا که به عنوان روز مصیبیت اخذ نمی شود و اگر اینگونه باشد اولی از این نیست که روز فرح و سرور باشد ...«چه اینکه عاشق به معشوق خود رسیده است».

:Gol:

وشما خود قضاوت کنید براین نظر شیخ عبدالقادر گیلانی .البته ما نمی گوییم که وی محب اهل بیت «علیهم السلام» نبوده بلکه این سخن بی انصافی است چه اینکه وی و فرقۀ او در محبت اهل البیت «علیهم السلام»در میان اهل سنت سرآمدند.اما ظاهرا محبت دیگران وی را به این سخن عجیب سوق داده است.

:Gol:فتامل:Gol:

[1].این نوشتار از اثر استاد بزرگوار آیت الله میلانی«حفظه الله»اقتباس شده با تغییرات و اضافات و ملاحظه مجدد آدرس ها.

[2].غنیة الطالبین،ص684،خلاصة عبقات الأنوار: السيد حامد النقوي،جلد : 4،ص246.

:Gol:2. شيوه تقدّس و پرهيزكارى‏:Gol:



در شيوه ديگر با ايجاد ترديد درباره قاتل امام حسين «عليه السلام »با اين راه به مبارزه برمى‏خيزند.
غزالى در كتاب إحياء علوم الدين، از راه تقدّس و پرهيزكارى كوشيده تا عزادارى بر سيّدالشهداء «عليه السلام» را كم اهميت نشان دهد. او مى‏نويسد:
«والتفصيل فيه أن كل شخص ثبتت لعنته شرعاً فتجوز لعنته كقولك. فرعون لعنه الله، وأبو جهل لعنه الله، لأنه قد ثبت أن هؤلاء ماتوا على الكفر وعرف ذلك شرعاً.
فإن قيل: هل يجوز لعن يزيد، لأنّه قاتل الحسين أو آمر به؟
قلنا: هذا لم يثبت اصلًا فلا يجوز أن يقال : إنه قتله ، أو أمر به ما لم يثبت فضلا عن اللعنة ، لأنه لا تجوز نسبة مسلم إلى كبيرة من غير تحقيق... فإن قيل : فهل يجوز أن يقال : قاتل الحسين لعنه الله ، أو الآمر بقتله لعنه الله ؟ قلنا : الصواب أن يقال : قاتل الحسين إن مات قبل التوبة لعنه الله لأنه يحتمل أن يموت بعد التوبة.
إنما أوردنا هذا لتهاون الناس باللعنة وإطلاق اللسان بها. والمؤمن ليس بلعان فلا ينبغي أن يطلق اللسان باللعنة إلا على من مات على الكفر، أو على الأجناس المعروفين بأوصافهم دون الأشخاص المعينين. فالاشتغال بذكر الله أولى فإن لم يكن ففي السكوت سلامة».

وی در باب آفات کلام در قسمت هفتم«باب لعن» آن می نویسد:
وتفصیل مساله بدین صورت است که هرکس لعن او شرعا ثابت شده باشد لعن بر او جایز است مثل فرعون و ابوجهل؛ چون ثابت شده این افراد باحال کفر از دنیا رفته اند...وی سپس می گوید:اگر گفته شود:آیا جایز است لعن بر یزید، چون وی قاتل حسین«علیه السلام» است،یا اینکه امر به کشتن آنجناب نموده در پاسخ می گوییم:
این امر اصلا ثابت نیست بنابراین جایز نیست که گفته شود او حسین«علیه السلام»را کشته یا دستور به قتل ایشان داده است،چه رسد به مساله لعن یزید .چون جایز نیست مسلمانی را به گناه کبیره ای نسبت دهیم بدون هیچ تحقیقی.
وى در ادامه مى ‏گويد:آیا جایز است که گفته شود:قاتل حسین«لعنه الله»یا امر کننده به قتل حسین لعنه الله؟در جواب می گوییم:صواب این است که گفته شود قاتل حسین«علیه السلام»اگر قبل از توبه مرده باشد مشمول لعنت است ولی احتمال دارد که توبه نموده باشد
بنابراين، لعن قاتل سيّدالشهداء عليه السلام جايز نيست!
إنما أوردنا هذا لتهاون الناس باللعنة وإطلاق اللسان بها. والمؤمن ليس بلعان فلا ينبغي أن يطلق اللسان باللعنة إلا على من مات على الكفر، أو على الأجناس المعروفين بأوصافهم دون الأشخاص المعينين.
غزالی در پایان سخنانش می نویسد:
ما این مطالب را آوردیم به خاطر اینکه مردم مسالۀ لعن را سبک می شمارند «وبه راحتی دیگران را لعن می کنند»در حالی که انسان مؤمن لعن کننده نیست.بنابراین لعن جایز نیست مگر بر کسی که بر حال کفر مرده باشد یا عناوین کلی را در نظر بگیریم«مثل عنوان ظالم،و بگوییم لعنت خدا بر ظالمین»ولی در مورد افراد نمی توان چنین سخنی راگفت.

نتیجه نهایی:
فالاشتغال بذكر الله أولى فإن لم يكن ففي السكوت سلامة.
به راستى كه ذكر خداوند متعال از اين سخنان سزاوارتر است.اگر نگوییم در سکوت سلامت «دنیا و آخرت» قرار دارد.؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
يعنى ميان ذكر «لا إله إلّااللَّه» و يا لعن بر قاتل امام حسين عليه السلام، «لا إله إلّااللَّه» گفتن ثوابش بيشتر است.

احیاءعلوم الدین،ج3ص121الی126.

:Gol:3- شيوه تكذيب‏ شیوه ای عجیب:Gol:




سومين شيوه،تكذيب حادثۀعاشوراست شاید امری عجیب باشد اماابن تيميّه مبارزه خود را با اين شيوه سر گرفته است و مى ‏گويد يزيد، هرگز قاتل امام حسين «عليه السلام» نبوده و او هيچ گاه همسران و وابستگان امام را اسير نكرده و اين حرف‏ها دروغ است؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!.
وى اين گونه مى ‏نويسد:
«إنّ يزيد لم يأمر بقتل الحسين باتّفاق أهل النقل ولكن كتب إلى ابن زياد أن يمنعه عن ولاية العراق والحسين رضي اللَّه عنه كان يظنّ أنّ أهل العراق ينصرونه ... فقاتلوه حتّى قتل شهيداً مظلوماً رضي اللَّه عنه. ولمّا بلغ ذلك يزيد أظهر التوجّع على ذلك وظهر البكاء في داره.
ولم يسب له حريماً أصلًا؟!!، بل أكرم أهل بيته وأجازهم حتّى ردّهم إلى بلدهم »1.
همانا يزيد به كشتن سيّدالشهداء«عليه السلام» امر نكرده و همه علما (كه شامل راويان و تاريخ نگاران مى‏شوند) بر اين مطلب اتّفاق نظر دارند. فقط يزيد به ابن زياد نامه‏اى نوشت كه تو از برپايى حكومت حسين رضي اللَّه عنه در عراق جلوگيرى كن.حسین «علیه السلام»گمان می نمود که اهل عراق او را یاری خواهند کرد ...
آنها با حسين بن على رضي اللَّه عنه به جنگ برخاستند تا او را مظلومانه به شهادت رساندند و چون خبر به يزيد رسيد، اظهار ناراحتى كرد و گريست. او هرگز خاندان سيّدالشهداء را به اسارت نبرد؛ بلكه آنان را اكرام و احترام كرد تا به شهر و ديارشان برگشتند.»!

خلاصه:سيّدالشهداء شهيد است و مظلومانه نيز شهيد شده و عبارت «رضى اللَّه عنه» نيز براى ايشان بايد به كار برد؛ لكن يزيد قاتل امام حسين «عليه السلام »نيست. او خانواده سيّدالشهداء را اسير نكرده است.
:Labkhand:


--------
1.منهاج السنة،ج4ص274.


به یاد دارم چند سال پیش در یکی از همایشات سالانه که علمای شیعه و سنی در آن شرکت می کنند بحث لعن یزید پیش آمد و با کمال ناباوری دیدم که یکی از آقایان سلفی که در جلسه حضور داشت عصبانی شد و همین سخنان را گفت و منکر قاتل بودن یزید شد.
و جالب این بود که گفت امام زین العابدین«علیه السلام» با یزید هم پیاله شد و با هم غذا خوردند؟!!!!!!!!!! البته وقتی این جریانات را تعریف می نمود گریه نیز می کرد یکی از آقایان به کنایه گفت اگر یزید امام حسین«علیه اسلام» را به شهادت نرسانده ! چرا گریه می کنی؟

[=&quot]:Gol:تجلی عناد ابن تیمیه گمراه با اهل بیت«علیهم السلام»:Gol:



[=&quot]وى در ادامه مى‏ افزايد:
[=&quot]ليس ما وقع من ذلك بأعظم من قتل الأنبياء ... وقتل النبي أعظم ذنباً ومصيبةً؛[=&quot][1].
مصيبت و گناه قتل حسين بن على از قتل انبياى الهى بالاتر نيست ... و قتل پيامبر بزرگ‏ترين گناه و مصيبت است.
[=&quot]وی در جای دیگر می گوید:
«...لكن قتله ليس بأعظم من قتل من هو أفضل منه من النبيين والسابقين الأولين ومن قتل في حرب مسيلمة وكشهداء أحد والذين قتلوا ببئر معونة
...لکن کشته شدن حسین«علیه السلام» بزرگتر از کشته شدن کسانی که افضل از او بودند - همچون انبیاء و کسانی که سابق در اسلام بودند! وکسانی که در جنگ با مسیلمة!! ودر جنگ احد! ودر بئر معونه!کشته شدند- نمی باشد!!!!!!!!!!.
«یعنی مقام ومنزلت این شهدا،در نزد این مرد کور عنود ازمقام ومنزلت امام حسین «علیه السلام»که سیدا شباب اهل الجنة است بالاتر است و مصیبت شهادت آنها بالاتر از مصیبت شهادت آن حضرت است واین بسی مایۀ تعجب است».:Labkhand:

[1]. منهاج السنه،ج4ص505.موسسة قرطبة

:Labkhand:

وكقتل عثمان وقتل على لا سيما والذين قتلوه أباه عليا كانوا يعتقدونه كافرا مرتدا وإن قتله من أعظم القربات بخلاف الذين قتلوا الحسين فإنهم لم يكونوا يعتقدون كفره وكان كثير منهم أو أكثرهم يكرهون قتله ويرونه ذنبا عظيما لكن قتلوه لغرضهم كما يقتل الناس بعضهم بعضا على الملك!!!!!. [1]

:Gig:

همچنین کشته شدن حسین«علیه السلام»بزرگتر از کشته شدن عثمان!! وعلی«علیه السلام»نمی باشد.
مخصوصا از این جهت که کسانی که علی«علیه السلام» را کشتند معتقد بودند او کافر و مرتد است«تعوذبالله»و کشتن او از اعظم قربات به خداوند است به خلاف حسین«علیه السلام»که مردم اعتقادی به کفر«نعوذبالله»او نداشتند«واعجبا از این همه عناد و هتاکی» و کثیری از آنها بلکه اکثرشان از کشتن او کراهت داشتند و آن را گناهی بزرگ می شمردند ولیکن حسین«علیه السلام» را کشتند به خاطر غرضی؟؟؟؟ همچنان که برخی از مردم برخی دیگر را می کشند بخاطر ملک «و حکومت و امور دنیا»!!!!!!!!!!!!!
:Ealam:

پس در نزد این مرد عنود شهادت امام حسین«علیه السلام»آنچنان امر مهمی نبوده وکشتن او به خاطر دنیا طلبی امام حسین«معاذالله» بوده است.چون دنیای امام حسین«علیه السلام»بادنیای آنها تعارض نمود و آنها به ناچار او را کشتند.به همین راحتی».


[1].همان،ص560

:Gol:جلوه‏اى از حقايق‏:Gol:



همان گونه كه گذشت، مدعيان عرفان و تصوّف گرايان به گونه ای به مبارزه با حادثۀ عاشورا پرداخته ‏اند. عبدالقادر گيلانى شیخ طریقت قادریةكه مبتكر اين شيوه است، نزد اهل تسنن بسيار گرامى به شمار مى ‏رود. با اين وجود هيچ گاه حقيقت مخفى نمانده و حقايق بر قلم و گفتار برخى از علماى اهل سنت جارى شده و اين شيوه مبارزه كردن را رد كرده ‏اند.

ابوالفرج عبد الرحمن بن علی الجوزى «م:597» كه از دانشمندان بزرگ عامه است، در اين باره مى‏ نويسد:
«باب في ذكر عاشوراء:
قد تمذهب قوم من الجهال بمذهب أهل السنة، فقصدوا غيظ الرافضة، فوضعوا أحاديث في فضل عاشوراء، ونحن برآء من الفريقين»[1]
اين كارها را (يعنى برگزارى جشن و مجالس سرور و شادى در ايام عاشورا) گروهى از ناصبيان انجام مى ‏دهند تا به واسطه اين اعمال شيعيان را آزار دهند.
حتّى آنها براى اين كارها احاديثى جعل مى ‏كنند. ما از هر دو گروه (يعنى هم گروه نخست كه عزاداران باشند و هم گروه دوم كه مجالس سرور در روز عاشورا برپا مى ‏كنند) اعلام بى ‏زارى مى ‏كنيم.

مناوى كه يكى ديگر از دانشمندان سنى است، در ردّ اين ديدگاه به نقل از مجدالدين فيروزآبادى (صاحب قاموس) مى ‏نويسد:
«ما يروى في فضل صوم يوم عاشوراء والصلاة فيه والانفاق والخضاب والأدهان والإكتحال، بدعة ابتدعها قتلة الحسين رضي اللَّه عنه. وفي القنية للحنفية الإكتحال يوم عاشوراء لما صار علامة لبغض أهل البيت وجب تركه»[2]؛
آن چه كه در فضيلت روزه روز عاشورا و نماز، انفاق، خضاب كردن، روغن زدن و سرمه كشيدن در آن روز بيان شده است، بدعتى است از بدعت‏هاى قاتلين امام حسين«رضى اللَّه عنه»ودر کتاب قنیه آمده: سرمه كشيدن در روز عاشوراچون نشانه‏ اى است بر دشمنى با اهل بيت«عليهم السلام» واجب است ترک شود.

اينان كسانى را كه معتقدند روز عاشورا عيد است و درباره آزردن اهل بيت و شيعيانشان حديث جعل كرده ‏اند، به عنوان «نواصب» و دشمنان اهل بيت عليهم السلام خوانده ‏اند.

[1]. الموضوعات، لابن الجوزي: 2/ 199.

[2]. فيض القدير: 6/ 306. دار الكتب العلمية بيروت - لبنان الطبعة الاولى 1415 ه - 1994 م

:Gol:اقرار به قاتل بودن يزيد و تأييد كار او:Gol:




گروهى ديگر از علماى اهل سنت در راستاى مبارزه و خاموش نمودن چراغ هدايت، قلم را به گونه ‏اى ديگر چرخانده و پا را فراتر نهاده و به قاتل بودن يزيد اعتراف نموده ‏اند؛ اما به جنايت او رنگ و لعابى شرعى داده و او را تأييد مى ‏كنند!
آنان مى ‏گويند: حكومت يزيد، شرعى بوده و امام حسين«عليه السلام» بر عليه حكومت شرعى الهى قيام نموده است.
به عبارتى ديگر، تكليف شرعى يزيد و يزيديان اين بوده كه حضرت را به قتل برسانند و (العياذ باللَّه) قاتلان آن حضرت، به دستور خود پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله عمل كرده ‏اند!

:Gol:ابن خلدون و ستيزه‏ جويى با شهادت سيدالشهداء«علیه السلام»:Gol:


ابن خلدون، مورّخ نامى و مشهور، مقدّمه ‏اى بر كتاب تاريخ خود نوشته كه با عنوان مقدّمه ابن خلدون در محافل علمى معروف است. البته اهل سنّت به اين كتاب از بعد خاصى توجه كرده ‏اند و شايد بعضى از نويسندگان كشور ما نيز از همان روى به اين كتاب و نويسنده‏ اش احترام مى ‏گذارند.
حافظ سخاوى، از بزرگان راويان حديث و تاريخ‏ نگاران اهل تسنن، در شرح حال ابن خلدون مى ‏نويسد: استادم ابن حجر عسقلانى گفت: استادم ابوالحسن هيثمى را ديدم كه به شدّت از ابن خلدون نكوهش مى ‏كرد و عليه او حرف‏هايى مى‏ زد.
ابن حجر در ادامه مى‏ گويد: از هيثمى علت اين موضع‏گيرى را درباره ابن خلدون پرسيدم. او در پاسخ گفت:
«أنّه بلغه أنّه ذكر الحسين بن علي رضى اللَّه عنهما في تاريخه فقال: قتل‏ بسيف جدّه».
چرا كه ابن خلدون در تاريخ خود درباره حسين بن على رضى اللَّه عنهما مى‏ گويد:
آن شمشيرى كه حسين بن على به توسط آن به قتل رسيده، همان شمشير جدّش پيامبر بوده است!

ابن حجر مى ‏افزايد:
ولما نطق شيخنا بهذه اللفظة أردفها بلعن ابن خلدون وسبّه وهو يبكي[1]؛
هنگامى كه شيخ ما اين كلام را از قول ابن خلدون نقل كرد، بر او لعنت فرستاد و دشنام داد در حالى كه گريه مى ‏كرد و اشك مى ‏ريخت.
سپس سخاوى از ابن حجر عسقلانى نقل مى‏ كند كه اين كلام ابن خلدون را در نسخه موجود از تاريخش نيافته است.:Gol:

-----------------

[=&quot][1] . «قال وقد كان شيخنا الحافظ أبو الحسن يعني الهيثمي يبالغ في الغض منه فلما سألته عن سبب ذلك ذكر لي أنه بلغه أنه ذكر الحسين بن علي رضي الله عنهما في تاريخه فقال قتل بسيف جده، ولما نطق شيخنا بهذه اللفظة أردفها بلعن ابن خلدون وسبه وهو يبكي، قال شيخنا في رفع الأصر ولم توجد هذه الكلمة في التاريخ الموجود الآن وكأنه كان ذكرها في النسخة التي رجع عنها»[1].
الضوء اللامع لأهل القرن التاسع،شمس الدين محمد بن عبد الرحمن السخاوي،ج4ص137.منشورات دار مكتبة الحياة،بيروت.

از اين جا معلوم مى ‏شود كه نسخه ‏هاى تاريخ ابن خلدون متفاوت بوده، ولى بنا بر نسخه موجود در دست حافظ ابوالحسن هيثمى، ديدگاه ابن خلدون درباره شهادت حسين بن على چنين بوده است[1].
اين تصرفات در بسيارى از كتاب‏هاى تاريخى واقع شده است. آن گاه كه به تاريخ ابن خلدون مراجعه كنيم، می بینیم كه ناشر كتاب متذكر مى‏ شود كه چند صفحه از اين كتاب حذف شده است[2] و در نسخه‏ اى كه در دسترس است، داستان كربلا،و حضرت سيّدالشهداء عليه السلام، اصلًا وجود ندارد! .

[=&quot][1]. الضوء اللامع لأهل القرن التاسع،شمس الدين محمد بن عبد الرحمن السخاوي،ج4ص147.منشورات دار مكتبة الحياة،بيروت.

[=&quot][2]. تاريخ ابن خلدون:ج5،ص50،چاپ دارالکتاب لبنانی،مکتبةالمدرسة،سال1986م.

عجیب است کسانی که یزید راتبرئه میکنند که امام حسین علیه السلام رانکشته یاشاید توبه کرده چرادرباره مختار چنین نمی گویند و آن مجاهد بزرگ را کرارا کذاب خطاب میکنند چرااینجا احتمال نمی دهند که شاید مختار نیز به خاطر تکه تکه کردن شمر و....توبه کرده باشد عجب است کسانی که علی اکبر را عرباعرباکرده اند لباس کهنه سیدی شباب اهل الجنه رادرآورند وخاندان پیامبررابه اسارت برند شاید توبه کرده باشند ولی کسانی که شمر راکشتند کذابند و...
به هر حال امروزه نیز برای فراموشی چراغ هدایت امام حسین علیه السلام اقداماتی انجام میدهند وحتی ازدبستان تا دبیرستان را مورد هجمه قرارمیدهند
اخیرا یادداشتی در نماز جمعه اهل سنت بندر عباس از طرف کمیته فرهنگی انجمن خیریه دار التوحید بندرعباس پخش شدکه درآن اعمال روز عاشورا آمده
بودواشاره به ثواب روزه روزعاشورا شده بود چون خدا یهودیان رادراین روز نجت داده،ودرپایان باکنایه نوشته بود عمل دیگری دراین روز از طرف شارع به اثبات نرسیده است این درمملکت تشیع اتفاق افتاده حال دردیگر کشورها چه نقشه های دارند خدا میداند

:Labkhand:ديدگاه ابن عربى مالكى‏:Gig:



ابن عربى مالكى[1] يكى ديگر از دانشمندان اهل تسنّن است. او در سال 543 درگذشته و مقام و ارج و قربى نزد اهل سنّت دارد. شرح حال او در كتاب‏هاى تاريخى و كتاب‏هايى كه به شرح حال مفسّران و راويان مى‏ پردازند، آمده است.
در شرح حال او مى ‏نويسند:
«الإمام العلّامة الحافظ القاضي».[2]
او پيشوا، علّامه، از حافظان سنّت و صاحب منصب قضاوت بوده است.
در معرفى ابن عربى مالكى همين بس كه در كتاب«العواصم من القواصم» خود، هر چه با اهل بيت عليهم السلام دشمنى و ضدّيت دارد ذكر كرده است و در دشمنى او همين كافى است كه ابن تيميّه بسيارى از مطالبش را از اين شخص و كتابش فرا گرفته است.
او ديدگاه خود را درباره سيّدالشهداء عليه السلام چنين اظهار مى ‏كند:
«الحسين لم يُقْتَل إلّابسيف جدّه»[3]
حسين كشته نشد مگر به شمشير جدّش!
عالمان ديگر بر كلام ابن عربى نقد كرده‏اند، به گونه‏اى كه ابن حجر مكّى با همه ضدّيتى كه با شيعه دارد، درباره كلام ابن عربى مالكى مى‏ گويد:
«يقشعرّ منه الجلد».[4]
از كلام او بدن انسان مى‏ لرزد.

منّاوى نيز كلام ابن عربى را نكوهش مى ‏كند و مى‏ نويسد:
وقد غلب على ابن العربي الغض من أهل البيت حتّى قال: قتله بسيف جدّه[5].
دشمنى با اهل بيت بر ابن عربى غلبه پيدا كرده و باعث شده كه او بگويد: حسين با شمشير جدّش كشته شده است.

[1].

القاضي محمد بن عبد الله أبو بكر بن العربي المعافري الإشبيلي المالكي (المتوفى : 543هـ)وی بسیار دنیا پرست بوده است و غير از ابن عربى صاحب كتاب فتوحات مكيّه است. سیراعلام النبلاء. ج 20 ص 202.


[2]. سير أعلام النبلاء: 20/ 197، شماره 127.

[3]

. شرح القصيدة الهمزية: 271؛ فيض القدير: 1/ 265، ح 281؛ العواصم من القواصم: 214.

[4]

. شرح القصيدة الهمزية: 271.

[5]

. ر. ك: فيض القدير: 1/ 265.

:Labkhand:دیدگاه ابن عربی مالکی دربارۀ خلافت:Gig:



ابن حجر مكّى سخن ابن عربى را چنين نقل مى ‏كند و در ادامه به توضيح كلام وى مى ‏پردازد و مى‏ گويد:
«اي بحسب اعتقاده الباطل أنّه الخليفة، والحسين باغ عليه والبيعة سبقت ليزيد، ويكفي فيها بعض أهل الحلّ والعقد، وبيعته كذلك، لأنّ كثيرين أقدموا عليها مختارين لها. هذا مع عدم النظر إلى استخلاف أبيه له، أمّا مع النظر لذلك، فلا يشترط موافقة أحد من أهل الحلّ والعقد على ذلك»[1].
به حسب اعتقاد باطل مالکی يزيد خليفه است و در حقّانيت و شرعيت يك حكومت و خلافت، بيعت بعضى از اهل حلّ و عقد كافى است؟!!!.
از طرفى حاكميت يزيد با بيعت صورت گرفته است؛ چرا كه عدّه‏اى از صحابه پيامبر اكرم «صلى اللَّه عليه وآله» اين بيعت را پذيرفته و انجام داده‏اند و در اين عمل اختيار كامل داشته‏اند.
البته ما در موردى به بيعت اهل حلّ و عقد نياز داريم كه ولايت عهدى يزيد و جانشينى او توسّط معاويه صورت نگرفته باشد، امّا با وجود اين، جانشينى كه معاويه درباره يزيد صورت داده است و او را به اين عنوان ولى عهد خود معرفى نموده، ديگر موافقت يك نفر از اهل حلّ و عقد شرط نيست. حتى اگر همه اهل حلّ و عقد هم مخالفت كنند، اين تعيين جانشينى توسط معاويه و معرفى يزيد به عنوان ولى عهد خود، براى شرعيت و خلافت يزيد بن معاويه كافى است.؟؟؟!!!

[1] . شرح القصيدة الهمزية: 271.

وقتى اين سخنان، حاكى از مبنايى ثابت در نزد علماى اهل سنّت باشد، پس استخلاف معاويه براى يزيد به تنهايى ملاك حجيّت، حقّانيت و حكومت يزيد است و هر گونه قيام بر عليه يزيد باطل است، هر چند آن كسى كه قيام كرده حسين بن على عليهما السلام باشد؛ حسينى كه فرزند فاطمه سلام اللَّه عليها است و .... پس اگر او به قتل رسيد، به حق به قتل رسيده و قيام او باطل بوده است!

چكيده ديدگاه‏ها



از آن‏چه بيان شد، در نتيجه‏گيرى از كلمات آنان بايد گفت:



يكم: حكومت يزيد، شرعى و الهى بوده است.
دوم: ناسزا گفتن به معاويه و حتى گمان بد بر او نارواست.
ابن خلدون در اين باره مى‏نويسد:
«إيّاك أن تظنّ بمعاوية رضى اللَّه عنه إنّه علم ذلك من يزيد فإنَّه أعدل من ذلك وأفضل»؛ [1]از گمان ناشايست نسبت به معاويه بپرهيزيد، همانا عدالت او بيشتر از اين حرف‏ها و مرتبه‏اش بالاتر است.
سوم: هر گونه خدشه به حاكميت يزيد، خدشه به معاويه، صحابه و در رأس آنان «شيخ الصحابه عبداللَّه بن عمر» است. فردى كه بُخارى در روايتى، بيعتش را با يزيد نقل نموده است و مى‏گويد: هر گونه طعن و خدشه‏اى به صحابه مساوى با كفر است!
چهارم: سيّدالشهداء عليه السلام عليه حكومت حقّ قيام و خروج نموده و او خارجى است!
پنجم: همه كسانى كه در ماجراى شهادت سيّدالشهداء عليه السلام شركت نموده‏اند، بنا به فرمان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله بوده و در راستاى پيروى و اطاعت از پيامبر اين كار را انجام داده‏اند!- پناه مى‏بريم به خداوند متعال از اين كلماتى كه گفتن‏ و نوشتنش دشوار است- چون سيّدالشهداء عليه السلام بر حكومت حقّه يزيد قيام كرده، پس واجب القتل است و از طرفى نه تنها قاتلان او گناه نكرده‏اند؛ بلكه به دستور پيامبر عمل كرده و مستحق اجر و ثواب نيز هستند!

آرى، آنان در پى چنين اعتقادى است که ما را خطاب و سرزنش مى‏كنند و مى‏گويند: چرا بر كسى كه قتل او واجب و به حقّ بوده، اقامه عزا مى‏كنيد و در ايّام عاشورا براى او مجلس سوگوارى بر پا مى‏كنيد؟ پس ما با شما مبارزه مى‏كنيم و اين مراسم را از بين مى‏بريم و حتى اگر بتوانيم شما اقامه كنندگان عزا بر حسين بن على عليهما السلام را هم نابود مى‏كنيم؟!

اما چرا مبارزه با حادثه عاشورا؟
عزادارى شعارى است كه تير آن معاويه را هدف قرار مى‏دهد. از اين رو يكى ديگر از دليل‏هاى مبارزه با سيّدالشهداء عليه السلام، واقعه عاشورا و عزادارى اين است كه اگر از امام حسين عليه السلام و شهادتش دم بزنيم، سرانجام به طعن معاويه مى‏انجامد.
پس بايد با عزادارى مبارزه كنند و از مراسم عاشورا جلوگيرى كنند تا به صحابه‏اى كه معاویه را منصوب نمودند و افرادی که همراه معاويه و يزيد بودند و با يزيد دست بيعت داده‏اند، خدشه‏اى وارد نشود!

[1] . تاريخ ابن خلدون: 1/ 212.

ديدگاه عبدالمغيث حنبلى بغدادى‏
در اين ميان برخى از عالمان اهل سنّت از اين راه وارد شده و اين مسئله را دست آويز مخالفت با سيّدالشهداء عليه السلام قرار داده‏اند كه از اين ميان، عبدالمغيث بن زهير حنبلى بغدادى درگذشته سال 583 هجرى است. سيره نويسان اهل سنّت در شرح حال او مى‏نويسند:
كان صالحاً متديّناً صدوقاً أميناً حسن الطريقة جميل السيرة حميد الأخلاق مجتهداً في اتّباع السنّة؛[1]او پيشوا، حافظ، محدّث، دنيا گريز، صالح، متدّين، بسيار راست‏گو، پرهيزگار، مطمئن و امين، داراى رفتار نيكو، يگانه در اخلاق و كوشا در تبعيت و پيروى از سنّت پيامبر بود.
وى كه داراى اين همه اوصاف، القاب و مقام بلند در نزد اهل سنّت است، كتابى در فضايل و مناقب يزيد بن معاويه تأليف كرده است. او از پيامبر صلی الله علیه وآله در مدح معاويه چنين نقل مى‏كند كه فرمود:
اللّهمَّ اجعله هادياً واهد به؛[2]
خدايا! معاويه را هدايت‏گر قرار ده و به مردم توفيق ده تا به واسطه معاويه هدايت شوند.
پس به مقتضاى اين حديث ما بايد ولايت فرزند معاويه را بپذيريم؛ چرا كه در ادامه مى‏گويد:
ومن كان هادياً لا يجوز أن يطعن عليه فيما اختاره من ولاية يزيد؛[3]
كسى كه خودش هدايت‏گر است، جايز نيست كسى عليه او طعن و خدشه‏اى بزند و بگويد: چرا معاويه يزيد را جانشين خود نموده است؟
وى در ادامه مى‏افزايد:
ولاية يزيد ثبتت برضى الأمّة؛[4]ولايت يزيد با پذيرش همگان به اثبات رسيد.

خلاصه چينش مبانى علماى متعصّب اهل سنّت در يك جمله چنين است: به مقتضاى احاديثى كه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله مبنى بر واجب بودن پيروى از خلفا و اميران رسيده، مى‏توان گفت: حسين بن على طغيان‏گر است!
آرى، همانا خواندن و نوشتن چنين سخنانى، هر قلب آكنده از محبّت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام را دچار غم و پريشانى مى‏كند.
آن گاه عبدالمغيث حنبلى بغدادى در پاسخ اشكالات بر يزيد مى‏نويسد: «به احترام پدرش نبايد چيزى به يزيد گفت».
آرى، نگوييد يزيد شرب خمر مى‏كرد. نگوييد يزيد بن معاويه با زن‏هاى مَحرمِ خويش نكاح مى‏كرد و كسى حقيقتى از كردارهاى يزيد را به گوش ديگران نرساند و ...!
چرا نبايد چيزى گفت؟
چون به احترام پدر يزيد بايد سكوت كرد!
اين‏ها از جمله مطالب كتابى است كه حنبلى بغدادى در پوشاندن و مخفى نمودن حقايق تاريخى نوشته است.




[1] . شذرات الذهب: 4/ 275.

[2] . الردّ على المتعصّب العنيد: 75.

[3] . همان.

[4] . همان: 77.

اما حقايق هرگز مخفى نمى‏ماند و حتّى گاهى حقايق امور بر قلم عالمان و انديشمندان آنان جارى مى‏شود و هر چند گفته‏هاى ابن عربى و عبدالمغيث حنبلى، منشأ و دليلى مى‏گردد كه برخى از متعصّبين از يزيد و اعمال ناشايست او دفاع كنند؛ ولى از طرف ديگر باعث شده است كه عالمان اهل سنّت در ردّ آنان سخن‏هايى بگويند و بنويسند؛ مانند حافظ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى كه كتاب «الردّ على المتعصب العنيد المانع من ذمّ يزيد»را در ردّ كتاب عبدالمغيث حنبلى نوشته است. وى معاصر با عبدالمغيث و درگذشته سال 597 هجرى مى‏باشد.
البته كتاب عبدالمغيث كه در دفاع از يزيد بوده به دست ما نرسيده، ولى نوشته حافظ ابن جوزى در ردّ آن كتاب به دست ما رسيده است.
بزرگانى از اهل سنّت مانند ذهبى، ابن كثير دمشقى و ديگران تصريح مى‏كنند كه اى كاش عبدالمغيث چنين كتابى نمى‏نوشت.[1]
حال اگر از خود اين شخص؛ يعنى عبدالمغيث بن زهير حنبلى سؤال شود كه به چه دليل شما و امثال شما از يزيد بن معاويه دفاع مى‏كنيد، در جواب مى‏گويد:

إنّما قصدتُ كفَّ الألسنة عن لعن الخلفاء وإلّا فلو فتحنا هذا لكان خليفة الوقت أحقّ باللعن؛ [2]
فقط به اين جهت از يزيد دفاع كردم تا با اين كار لعن خلفا را از سر زبان‏ها قطع كنم، وگرنه اگر از لعن خلفا جلوگيرى نكنيم و اجازه چنين كارى را بدهيم، همين خليفه زمان خودمان به لعن سزاوارتر است.
آرى، آنان بايد كارى كنند كه خلفا مورد لعن قرار نگيرند. تا كنون سخن از جلوگيرى لعن يزيد به جهت معاويه و عبداللَّه بن عمر بود، امّا حالا سخن از خلفا به ميان آمد.

پس به تدريج راز مبارزه با شعائر حسينى و عزادارى حضرت سيّدالشهداء عليه السلام روشن مى‏شود. از طرفى ديگر علّت تلاش و همّت استوار شيعيان در برپايى عزاى سيّدالشهداء عليه السلام معلوم مى‏شود.
در عين حال، به حق خودشان سوگند كه با اين همه شكوه در برگزارى مراسم عزا و سوگوارى حضرت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام، هنوز حقّ آن حضرت را ادا نكرده‏ايم و در اين مسئله بدهكاريم![3]

[1]. سير أعلام النبلاء: 21/ 160.« وقد ألف جزءا في فضائل يزيد أتى فيه بعجائب وأوابد، لو لم يؤلفه، لكان خيرا (2)، وعمله ردا على ابن الجوزي، ووقع بينهما عداوة».

[2]. همان: 161.

[3]. ناگفته هايى از حقايق عاشوراء،آیت الله سید علی میلانی، ص: 48

موضوع قفل شده است