جلوه های حقیقی ایثار و شهادت در قیام عاشورا

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جلوه های حقیقی ایثار و شهادت در قیام عاشورا

با سلامی به گرمای اشک هایتان:Sham:

در صـحـنه عاشورا، نخستين ايثارگر، حضرت سيد الشهدا(ع) بود كه حاضر شد فداى دين خدا گردد ورضاى او را بر همه چيز برگزيد و نیز از مردم خواست؛ خون خود را در اين راه نثار كنند و با اوهمسفر كربلا شوند.

اصـحـاب آن حـضـرت نـيـز، هـر كـدام ايـثـارگـرانـه جـان ناقابل خویش، فـداى امـام زمانشان كـردنـد.

در طول حوادث عاشورا صحنه هاى زيبايى از ايثارگرى ديده مى شود. که انشاءالله در ادامه به نمونه هائی از این جلوه ها اشاره می کنیم.

در ایام حزن و اندوه اهل بیت(ع) با معارف اصیل عاشورائی در خدمت تان هستیم، همراهی مان کنید ...

التماس دعا ...:Gol:

پاورقی_________________________________________
1. بحار الانوار، ج 44، ص 366، حياة الامام الحسين بن على ، ج 3، ص 48.

ایثار هانی بن عروه

وقـتـى نـيـروهـاى ابـن زيـاد، آگـاه شـدنـد كـه مـسـلم بـن عـقـيـل در خانه هانى بن عروه است ، هانى را احضار كردند واز اوخواستند كه مسلم را تسليم آنان كـنـد. او مـى توانست با سپردن مسلم به دست آنان، جان خويش را نجات بخشد، اما حاضر شد برای حفظ جان مسلم، نمایندۀ امام زمانش كشته شود ولى او را به دشمن تسليم نكند. در مقابل درخواست تهديد آميز آنان گفت: بـه خـدا سـوگـند، اگر تنها وبى ياور هم بمانم، هرگز او را تسليم شما نخواهم كرد، مگر آنكه در راه حمايت از او بميرم.(1)

این اقدام هانی نشان روح ایثارگری و اطاعت پذیری وی از ولی امر و امام زمانش بود، گو اینکه یکی از عوامل دخیل در رشد چنین روحیۀ عرشی در انسان، در گام اول روح اطاعت پذیری و ولایت پذیری انسان است.

ادامه دارد ...

پاورقی________________________________________________
1. والله لو لم اكـن الا واحـداً ليس لى ناصر لم ادفعه اليه حتى اموت دونه (وقعة الطف ، ص 119)؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 205.

با سلامی به گرمای اشکهای گرم و غیمتی تان:Sham:

جلوه ای دیگر از ایثار و شهادت- ایثار فرزندان ام البنین (س)

این هم نمونه ای دیگر از ایثار و وفاداری فرزندان ام البنین نسبت به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، وقتی شمر، با تهدید و حکم عبیدالله بن زیاد، عمر سعد را برای قتال با امام حسین و یارانش متقاعد کرد، به نزد خیمه های اباعبدالله الحسین رفت و در مـقابل ياران امام حسين (ع) ايستاد و گفت: (خواهرزادگان ما كجا هستند؟) عبّاس و جـعـفـر و عـبـداللّه و عـثـمـان پسران على (ع) آمدند و گفتند: (چه مى خواهى؟) گفت: (شما خواهر زادگـانـم! در امـانـيد.) گفتند: (لعنت خدا بر تو و بر امان تو! هرگز تو دايى ما نيستى! آيا به ما امان مى دهى، در حالى كه پسر پيامبر خدا امان ندارد؟).(1)

والاترین نوع ایثار، زمانی شکل می گیرد و در عالی ترین سطح خود، جلوه گری می کند که آدمی ذوب در امام و رهبرش باشد و فرزندان ام البنین و در رأس آنها قمر بنی هاشم در چنین مقام معرفتی (چه از لحاظ نظری و چه از نظر عملی) قرار داشتند.

در این موقعیت است که انسان، در اوج عرفان و عشق حقیقی، چنان ذوب می شود که همۀ وجودش را برای معشوق ایده آل و الهی اش ایثار می کند، حاضر است بارها و بارها زنده شود و جان دهد اما کوچکترین آسیبی به مولایش نرسد.

جای دارد که ما نیز در این غوغای عاشورائی، از عمق جان آرزو کنیم: "یا لیتنا کنا معک حسین جان" بدان امید که اگر نبودیم، همنوای ارباب ومولای مان حجةبن الحسن (عج) صدای مان در گوش تاریخ ثبت و ضبط شود، باشد که به لطف حضرت حق، در گاهِ ظهور، ما را نیز برای انتقام جوئی خون گرم اباعبدالله الحسین (ع)، در رکاب مولای غائب مان فرا بخوانند.

و اگر آن هم نشد، چون به گاه حساب فراخوانده شویم، و پرونده مان را بازخوانی کنیم، در کمال تعجب، اجر آن آرزوی عظیم را در صدر پرونده مان رؤیت کنیم، و چنان حالتی غالب گردد که وعدۀ الهی است: "لا خوف علیهم و لا یحزنون"

آمین یا رب العالمین ...:Gol:

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_______________________________________________
1. تـاريـخ طـبـرى ، 3/352، 5/396 ؛ مـقـتل الحسين (ع)، 1/225 ؛ الطّبقات الكبرى ، 4/92، بنقل از سرشک خوبان.

اوج روحیۀ ایثار، در یاران امام (ع)

ضـحّاك ، پسر عبد
اللّه مشرقى(1) ـ از تيره هاى قبيله همدان ـ و عبداللّه بن شريك عـامـرى از حـضـرت امـام عـلى بـن حـسـيـن ، زيـن العـابـديـن (ع) چـنـيـن نـقـل كـرده انـد: پـس از آن كـه عـمـر سـعـد، سـپـاهـش را آمـاده حـمـله بـه اردوگـاه مـا كـرد، اوايـل شـب بـود و پـدرم يـارانـش را گـرد آورد، مـن بـا حال بيمارى نزديك رفتم تا سخنان وى را بشنوم . ايشان خطاب به يارانش، با سخنانی که گویای ایثارگری و شهادت طلبی ایشان است، چنين فرمود: (خـداى ـ تـبارك و تعالى ـ را آن چنان كه شايسته است، ستايش مى كنم و او را در شادى و اندوه سـپـاس مـى گـويـم. بار خدايا! تو را مى ستايم كه ما را با پيامبر كرامت بخشيده اى و به ما قـرآن آمـوخـتـى و دانـاى ديـن كـردى و بـه مـا گـوش و چـشـم و دل داده از مشركان قرارمان ندادى. امّا بعد، من يارانى شايسته تر و بهتر از يارانم و خاندانى نيكوكارتر و ريشه دارتر از خاندانم نمى شناسم. خدا به همه شما پاداش نيك دهد. چنين گمان مـى كنم كه ما و دشمن، فردا با هم بجنگيم. شما آزاديد و اجازه داريد كه برويد. من پيمانم را از شـمـا بـرداشـتـم، شـب هـنـگـام اسـت و تـاريكى شب همه جا را فرا گرفته است، در پناه اين تاريكى، آرام، از معركه بيرون رويد.)

پـس از ايـن گـفتار امام حسين (ع)
، یاران بهتر از جان، در پاسخ حضرت چنین جلوه هائی حقیقی از روح ایثارگری را آفریدند:

مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: (آيا شما را تنها بگذاريم، در حـالى كـه در گـذاردن حـقّ شـمـا نـزد خـداونـد هـيـچ عذرى نداريم؟! به خدا سوگند! از تو جدا نـخـواهـم شـد، تـا نـيـزه ام را در سينه هاى اينان بشكنم و آنقدر شمشير بزنم كه قبضه اش در دسـتم بماند و آن گاه كه بى سلاح شدم، آنان را سنگباران كنم تا در ركاب شما جان بسپارم.)

سپس سعيد بن عبداللّه حنفى گفت: (به خدا شما را تنها نمى گذاريم، تا پروردگار بزرگ شاهد باشد كه ما در غياب پيامبرش از تـو پـاسـدارى كـرده ايـم. بـه خدا اگر بدانم كه مرا مى كشند و زنده مى كنند و سپس زنده زنـده مـى سـوزانـند و خاكسترم را به باد مى دهند و هفتاد بار اين بلا را بر سرم مى آورند، تا پاى جان از شما دفاع خواهم كرد. چرا چنين نكنم، در حالى كه تنها يك بار كشته مى شوم و پس از آن منزلتى ابدى خواهم يافت.)

آن گاه زهير بن قين گفت: (بـه خدا سوگند! دوست دارم مرا بكشند و زنده ام كنند و باز مرا بكشند، تا هزار بار؛ و خداوند با قتل من، جان شما و جوانان شما را حفظ كند!)

در کدامین مکتب، چنین یاران فداکار و ایثارگری را که در راه حفظ آرمانهای مقدس و جان مولاشان حاضرند هزاران بار مرگی را که آدمیان، از یکبار آن نیز هراسان و گریزانند، می توان جستجو کرد.

ياران امام (ع) هر كدام به نوبت از اين سخنان شورانگيز مى گفتند. مضمون گفتار همه اين بود كـه بـه خـدا! از شـمـا جـدا نـمى شويم و جان خويش را فدايت مى كنيم، دست و سينه و پيشانى خـويـش را سـپـر بـلاى شـمـا مـى كـنـيـم و آن گاه كه در اين راه جان سپرديم، به وظيفه خويش عـمـل كـرده ايـم.(2)

التماس دعا ...

پاورقی_______________________________________________
1. ر.ك : سير اعلام النبلاء، 4/604.
2. اءنساب الا شراف ، 3/185.

سلامی به گرمای توبۀ حُر:Gol:

ایثار و شهادت طلبی حر بن یزید ریاحی، ثمرۀ توبه ای حقیقی

ابـومـخنف گويد: حر بن يزيد پس از آن كه دانست عمر سعد آهنگ جنگ دارد رو به او كرد و گفت: خـدا تـو را اصـلاح كـنـد، آيـا سـر جـنـگ بـا اين مرد دارى ؟(1) گفت: آرى به خدا، پـيـكـارى كـه سـاده تـريـنـش افـتـادن سـرهـا و قـطـع دسـت هـاسـت! گـفـت: آيـا به هيچ كدام از پـيشنهادهايى كه داد راضى نيستيد؟ گفت: به خدا سوگند، اگر كار با من بود، مى پذيرفتم ولى چه كنم كه اميرت رضايت نمى دهد!

در ايـن هـنـگـام، حـر هـمراه غلامش به نام قرة بن قيس، از مردم كناره گرفت؛ و رو به او كرد و گفت: اى قره، آيا امروز اسبت را آب داده اى؟ گفت: نه. حر گفت نمى خواهى كه آبش ‍ بدهى؟ گفت: هم اينك مى روم و آبش مى دهم. غلام گويد: من از جايى كه حر بود، دور شدم؛ و اگر مى گفت كه آهنگ پيوستن به حسين (ع) را دارد با او مى رفتم.

حر اندك اندك خود را به حسين (ع) نزديك ساخت . يكى از بستگانش به نام مهاجربن اوس به او گفت: پسر يزيد، مى خواهى چه كنى؟ آيا قصد حمله دارى؟ وى كه لرزه بر اندامش افتاده بود خـامـوش ماند. مهاجر گفت: اى پسر يزيد، به خدا كه رفتارت مشكوك است، به خدا، هرگز تو را چنين نديده ام و اگر شجاع ترين مرد كوفه را از من سراغ بگيرند، تو را معرفى خواهم كرد اين چه رفتارى است كه از تو مى بينم؟

حر گفت: به خدا سوگند خود را ميان بهشت و دوزخ مخيّر مى بينم؛ و به خدا سوگند كه چيزى را جـز بـهـشت برنمى گزينم، گر چه پاره پاره و آتش زده شوم. سپس اسبش را هى زد و به حـسـيـن (ع) پـيـوست و گفت: جانم فدايت، اى فرزند پيامبر! من همان كسى ام كه مانع بازگشت شـمـا شـدم و شـمـا را بـه ايـن راه كشاندم و در اين مكان فرود آوردم. به خداى يگانه سوگند! هـرگـز گـمـان نـمـى كـردم اين مردم پيشنهادهايتان را نپذيرند؛ و شما را در چنين وضعيتى قرار دهند. با خودم گفتم، چه اشكالى دارد، برخى از دستورهاى اينان را اجرا مى كنم تا نپندارند كه از فرمانشان سر برتافته ام؛ و آنان نيز پيشنهادهاى حسين را خواهند پذيرفت. به خدا، اگر گمان مى كردم كه از شما نمى پذيرند، سوى شما نمى آمدم. اينك آمده ام و از كرده پشيمانم؛ و بـه درگـاه خـداونـد توبه مى كنم و در راه شما از جان مى گذرم، تا در ركابتان كشته شوم. آيـا تـوبـه ام پـذيـرفـتـه اسـت؟ فـرمـود: آرى خـداوند توبه ات را مى پذيرد و گناهت را مى بخشد، نامت چيست؟ گفت: حر بن يزيد. فرمود: تو حرى، چنان كه مادر تو را حرّ نام نهاد. تو اِن شاءالله در دنيا و آخرت آزاده اى، فرود آى. گفت: سوار بودنم بيشتر به سود شماست تا پـيـاده شـدن. لخـتى سواره مى جنگم و البته فرجام كار من فرود آمدن است. فرمود: آن گونه كه خود مى دانى رفتار كن، خدايت رحمت كند.

حـر پس از نصیحت لشکریان و بی فایده دیدن این اقدام، بـا صـداى بـلنـد فرياد زد: اى مردم كوفه مادر به عزايتان بنشيند! حسين را دعوت كـرديـد و وانـمود كرديد كه در ركاب او جانبازى مى كنيد؛ و اينك او را از همه سو محاصره كرده ايـد و اجـازه نـمـى دهـيـد تـا بـه جـايـى امـن از سرزمين پهناور خدا برود! او هم اكنون اسير دست شماست و قدرت تصميم گيرى را از او گرفته ايد. آب فرات را بر روى او و زن و فرزندش بـسـتـه ايـد: آبى كه يهود و مجوس و نصرانى در خوردن آزادند و خوكان و سگ هاى عراق در آن شـنـا مـى كنند، ولى زن و فرزند حسين در كنار آن در آستانه مرگند. با خاندان محمد بد رفتار كـرده ايـد. من از خدا اميد دارم كه اگر از كار اين روز و ساعتتان دست برنداريد، در آن روزى كه همه تشنه اند به شما آبى ننوشاند!

حـر پـس از اداى ايـن سـخـنان به وسيله نيروهاى دشمن تير باران شد؛ و بازگشت و در برابر حسين (ع) ايستاد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.(2) در کجای عالم می توان، از چنین جلوه های زیبائی سراغ یافت، آنجائیکه عالمیان برای رسیدن به موقعیت های دنیائی دست و سر می شکنند، انگاه حر بن یزید ریاحی را می بینی که در بهترین موقعیت، سالاری سپاه و آینده ای که امثال عمر سعد و شمر ذی الجوشن فریفته آن شدند، بین انتخاب دنیا و آخرت، آخرت را بر می گزیند و همۀ داشته هایش را در راه رضای مولایش و امام زمانش، ایثار می کند، حقا که مادرش، به حق وی را حر نامید، او که در یک انتخاب آگاهانه رهائی و آزادی از بند هواها و موقعیت های کذائی دنیا را برگزید و به ارزشی که لایقش بود دست یافت.

موفق باشید ... التماس دعا:Gol:

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی_____________________
1. ر. ك . طبقات ابن سعد، ج 9، ص 58 / ب .
2. بنقل از سرشک خوبان، محمودی، محمد باقر، پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه.

با سلامی به شور و حرارت عاشورا:Gol:

استقبال آگاهانه از مرگ:Gol:

عـقـبـه بن سمعان گويد: چون شب به آخر رسيد، امام (ع) فرمود كه آب برداريم. سپس ‍ فرمان كـوچ داد. بـه دسـتـور ايـشـان عـمـل كـرديـم. چـون از (قـصـر بـنـى مـقـاتـل) بـيـرون آمـديـم و سـاعتى راه پيموديم، حضرت سر را بر زين نهاد و چرتى خوابيد. بيدار كه شد، مى گفت: (إ نّا لِلّهِ وَ إِنّاإِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ) و اين عبارت را دو سـه بـار تـكـرار كـرد. فـرزنـدش، عـلى بـن حـسين (ع) كه سوار اسب بود، گفت: (إ نّا لِلّهِ وَ إِنّاإِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ)، اى پدر! فدايت گردم! چرا كلمه استرجاع و حمد بر زبـان رانـدى؟) فرمود: (پسركم ! تا سرم را به چرت نهادم، كسى به نظرم آمد كه بر اسب سوار بود و گفت: (اين گروه مى شتابند و مرگ هم سويشان مى شتابد.) دانستم كه آن، تجسّم ضـميرهاى ما بوده و از مرگ مان خبر داده است.) على اكبر(ع) گفت: (اى پدر! إن شاءاللّه، بد نبينى! مگر ما بر حقّ نيستيم؟) فرمود: (به حقّ كسى كه بازگشت بندگان سوى اوست، چرا، ما بـر حـقـّيـم!) گـفـت: (اى پـدر! در ايـن صـورت چه باك از اين كه بر حق باشيم و بميريم.) فـرمـود: (خـدا بـه تـو، اى فـرزنـد خـوب ، هـمـان پـاداشـى را بـدهـد كه به هر فرزندى به خاطرپدرش مى دهد.)(1)

بی شک، نشان ایثارگری تنها به کسانی اعطا می شود و این عبارات مملو از حماسه و عرفان تنها از کسانی صادر می شود که به حقانیت راهی که برگزیده اند ایمان داشته و در راه رسیدن به معشوق حقیقی سر از پا نمی شناسند.

سخنان سراسر شور و عشق حضرت علی اکبر (ع)، پس از یقین یافتن از حقانیت راه و صراطی که در پیش گرفته اند، نشانی دیگر از حاکمیت روح ایثار و شهادت در راه حق در این سلسلۀ نورانی و تأیید یافته از حق تعالی است.

موفق باشید ... التماس دعا ...:Gol:

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی_____________________________________________
1. بنقل از سرشک خوبان، محمودی، محمد باقر، پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه.

با سلام مجدد:Gol:

ایثار و بصیرت همسر زهير بن قين

راوى مـى گـويـد: با زهير بن قين بجلى(1) از مكّه مى آمديم كه كاروان مان با كـاروان حـسـيـن (ع) هـم مـسـيـر و هـمـزمان شد. براى ما هيچ چيز ناخوشايندتر از اين نبود كه در منزلى با وى همراه شويم، از اين رو هرگاه وى پيش مى افتاد، زهير به عمد عقب مى كشيد و چون حسين فرود مى آمد، زهير پيش مى رفت. سرانجام روزى در منزلى ناگزير فرود آمديم و با وى هـم مـنـزل شـديـم. حـسـيـن (ع) در كـنـارى و مـا هـم در كـنـارى مـنـزل كـرديـم. نـشـسـته و سرگرم غذاخوردن بوديم كه ناگهان پيك امام (ع) آمد و سلام كرد. سـپـس وارد شـد و گـفت: (اى زهير بن قين! ابوعبداللّه، حسين بن على (ع) مرا فرستاده است تا نـزد وى بـروى.) با شنيدن اين سخن هر كس هر چه در دست داشت افكند و چنان در جا خشك مان زد كـه گـويـى بـر سـر مـا پـرنده نشسته است. در اين هنگام همسر زهير خطاب به وى گفت: (آيا پسر پيامبر خدا(ص) در پى ات مى فرستد و تو نمى روى؟ سبحان اللّه! چه مى شود، اگر نزدش بروى و به گفتارش گوش بدهى و برگردى؟) زهير پيش حضرت رفت و اندكى بعد شـادمـان و با چهره اى گشاده برگشت و دستور داد كه چادر و بار و بنه اش را نزديك امام حسين (ع) بردند. به همسرش نيز گفت: (تو آزادى كه به خانواده ات بپيوندى، زيرا هرگز دوست نمى دارم كه از من جز نيكى به تو چيزى برسد.)

سـپـس بـه يـارانـش گـفـت: (هر كه از شما دوست دارد از من پيروى كند، پيروى كند وگرنه اين آخـريـن ديـدار اسـت)، زهير پس از آن همواره پيشگام جماعت بود، تا به شهادت رسيد.(2)

گاهی انسان در اوج بی خبری و ظلمت، به سر می برد چنانکه زهیر از نور امام (ع) گریزان بود، اما همنشین و رفیق خوب و گاهی همسری ایثارگر و خداشناس، وسیله و بهانۀ نجات انسان می شود، چنانکه همسر زهیر، همسرش را عتاب کرد "آیا نمی خواهی دعوت پسر رسول خدا را اجابت کنی و حتی به سخن وی گوش فرا دهی؟" این همان زمینه و بهانۀ هدایت است که گاهی با یک تلنگر ممکن است برای هر محروم و گریزان از نور هدایت و معنویتی پیش آید.

پیامی که این فراز به هر انسان مؤمن و بابصیرتی می دهد اینست که: همنشینی با ایثارگران راه خدا و دوستداران و محبین اهل بیت (ع)، روح و روان آدمی را لطیف و آمادۀ پذیرش راه حق و حقیقت و گذشت و فداکاری در راه دین می کند.

ممکن است کسی با خود بگوید؛ زهیری که دوران بسیاری را از اعوان و انصار عثمان بوده و را ه خویش از زمان خلافت علی بن ابیطالب (ع) و فرزندانش جدای کرده و حتی در جریان سفر اباعبدالله الحسین (ع) به سمت کربلا از مقارنت و تلاقی با کاروان حسین (ع)، و به آشکارا از نور ولایت خاندان اهل بیت و حسین (ع) می گریخته، با آنهمه نقاط تاریک و مبهم زندگی اش، بگونه ای که در صفحات تاریخ، کمتر از روشنی های آن سخن بمیان آمده، در یک دیدار مفتخر به نور هدایت می شود؟

اگر توصیه به خیر همسر بصیرش را عامل بیرونی فرض کنیم، با کدامین زمینه و با کدام عامل درونی، در اولین دیدار، نور هدایت حسین بن علی (ع) را دریافت نموده و هدایت می شود؟ چگونه این امر شدنی است؟

در یک نگاه تأمل وار، به نکاتی چند پی می بریم:

اول آنکه، شیوۀ زندگی و کنار کشیدن وی از جریانات سیاسی و حتی مواضع اهل بیت (ع)، نشانگر روح محافظه کارانه وی بوده نه مخالفت با مکتب اهل بیت، وی نمی خواسته در کش و قوس این مسائل، به سختی و تعب بیافتد، به عبارتی از هر، موضوع و جریانی که احتمال خطر و حذر داشته پرهیز می کرده است.

دوم آنکه، این کناره گیری محتاطانه، به گونه ای بوده که رعایت جوانب احترام و ادب را به هر صورت ممکن در نظر داشته، چنانکه تمام هم و تلاشش مصروف آن بوده تا با حضرت روبرو نشود و ناخواسته در دام کلام و سخنی که حمل بر توهین شود و یا حتی شائبۀ آن را داشته باشد در این میان رد و بدل نگردد. و این نشان آنست که اگر نگوییم از محبان و ارادتمندان قرص و محکم خاندان عصمت و طهارت بوده، ریشه هائی از محبت ایشان را به دل داشته و حداقل در مرام و عقیده ناصبی مسلک نبوده است.

سوم آنکه، اگر نتوانیم دلیل محکمی بر محبت و ارادت وی به خاندان عصمت و طهارت (ع) بیابیم، انتخاب و همراهی و همدلی با همسری که محب و مرید اهل بیت عصمت و طهارت است آنهم در وضعیت فراوانی زن و کنیز، در عرب آن زمان، خود گواهی بر این مطلب است که، ریشه هائی از محبت و ارادت به خاندان عصمت (ع) در درونش نهفته است و اگر به دلیل محافظه کاری در شرایطی بوده که نمی توانسته و نیز به جهت احتیاط و حفظ جان، نمی خواسته این محبت را بروز دهد، اما داشتن همسری که به اهل بیت پیامبر تعلق خاطر دارد را بر هر همسر دیگری ترجیح می دهد، این وجه تمایز نیز به دیگر زمینه ها افزوده می شود. تا زهیر بن قین، دور از انتظار و در یک دیدار تعجب آمیز نورانیت هدایت را دریافت و به افتخار ایثارگری و شهادت در رکاب اباعبدالله الحسین (ع) نائل می اید.

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی____________________________________________
1. اءنساب الا شراف،3/167.
2. تـاريـخ طـبـرى ، 3/352، 5/396 ؛ مـقـتل الحسين (ع)، 1/225 ؛ الطّبقات الكبرى ، 4/92، بنقل از سرشک خوبان.

با سلام مجدد:Gol:

ایثار فرزندان عقیل

امام (ع) فرمود: (اى پسران عقيل ! براى شما كشته شدن مسلم بس است. به شما اجازه دادم، برويد.)

پسران عقیل گفتند: (بـه مـردم چـه بـگـويـيـم؟ آيـا بـگـويـيـم كـه سـرور و سالارمان و بهترين عموزادگان مان را واگـذارديـم؟ آيا بگوييم كه همراه ايشان نه تيرى افكنديم، نه نيزه اى زديم و نه بر روى دشمن شان شمشير كشيديم؛ و از سرنوشت شان بى خبريم؟! نه، به خدا هرگز چنين نخواهيم كرد! ما جان و مال و زن و فرزندمان را فداى تو مى كنيم، در كنارت مى جنگيم و هر كجا بروى همراه تو هستيم. وه، كه زندگى پس از تو چه زشت است!)(1)

حال از سرگذشت و عمل ایثارگونۀ فرزندان عقیل و دیگر ایثارگران و شهدا به خود نهیب بزنیم، که در زمانۀ غیبت کبری که چشم امید امت اسلام به انقلاب اسلامی ایران، که الهام بخش روح آزادی خواهی و استقلال طلبی برای خلاصی و نجات از یوغ استکبار، و نیز به ولایت فقیه و رهبری جهان اسلام بعنوان عامل و محور وحدت بخش جهان اسلام است.

در زمانه ای که نقطۀ اساسی و نوک حملۀ استکبار و ایادی آن، حریم ولایت فقیه است و بیشترین حملات و توطئه ها بر علیه این حریم مقدس و سرنوشت ساز است.

آیا از خود پرسیده ایم که ما چه نقشی در برابر حمایت از این جایگاه داریم؟ تا کنون چه کرده ایم و چه باید بکنیم؟

آیا از خود پرسیده ایم اگر کوتاهی کنیم و خدائی ناکرده به این ساحت، و به این مملکت و انقلاب، آسیبی وارد شود در برابر خدا و رسول و امام عصر (عج) و شهدا پاسخی نداریم؟

آیا به خود گوشزد کرده ایم که شوق به ایثارگری با شعار نمی سازد، بلکه باید هزینه های آن را با تمام وجود پذیرفت؟

و آیا می دانید والاترین ایثارگری ها در طول تاریخ در حمایت از حریم ولایت صورت پذیرفته است؟

آیا سخن اینها را که می گویند ما فقط از حجت معصوم حمایت می کنیم و وقتی امام زمان بیاید آمادۀ حمایت از انقلاب جهانی ایشان هستیم می شود تضمین کرد؟ آیا کوتاهی امروز ایشان در برابر دفاع و حمایت از ولایت فقیه و راه امام و شهدا قابل توجیه است؟

سخن اینان در حالی است، که نسبت به این انقلاب و حقانیت راه و ارزشهای حاکم بر آن که یک تنه در برابر تمام ظلم و ستم استکبار جهانی ایستاده و نیز حق طلبی و اصولگرائی و ارزشمداری ان در پیروی از اسلام ناب و مکتب اهل بیت، از واضحات است هیچ احساسی نداشته و حمایتی نمی کنند؟

در هر صورت، بنظر سکوت و اهمال این افراد، در برابر اینهمه وضوح و روشنی، هیچ توجیه محکمه پسندی که مستند به عقل و نقل باشد ندارد.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_____________________________________________
1. اللهوف ، 83 ؛ اءنساب الا شراف ، 3/180 ؛ بحار الانوار، 45/64 ؛ تاريخ طبرى ، 5/644 ؛ مـقـاتـل الطـالبـيـّيـن ، ابـو الفـرج اصـفـهـانـى 116، مـنشورات شريف رضى ، قم ، اول ، 1414ق .

يکي از جلوه هاي ايثار وفداکاري در کربلا فرمايش حضرت قاسم بن حسن عليهما السلام در کربلاست
حضرت قاسم وقتی از شهادت حضرت مسلم بن عقیل مطلع می شود، از امام حسین عليه السلام سوال می کند : عمو جان آیا من هم جزو شهدا خواهم بود؟ امام میفرمایند ( شاید برای اینکه بعدا خناسان نگویند بعضی حمایتها احساسی بوده) شما اول بگویید شهادت را چگونه می یابید، تا آنگاه من پاسخ شمارا باز گویم.جناب قاسم عرض می نمایند: احلی من العسل،شهادت نزد من نوشیدنیی است گواراتر از عسل.نقل است که این جواب کوتاه ،نقض وفهیمانه، چنان امام را از میزان درک این جوان به وجد می آورد، که اشک در چشمان مبارکشان حلقه می زند، وزیباترین وبالاترین دعا را در حق ایشان مرحمت می فرمایند: جزاک الله خیر الجزا، وبعد اضافه می کنند: آری فرزندم تو هم در سلسله شهدا هستی.

فرمايش حضرت علي اکبر دربين راه مکه وکوفه
وقتی که حضرت ابا عبدالله علیه السلام خبر شهادت را به حضرت علی اکبرعلیه السلام دادند، سؤال کرد: آیا در آن هنگام ما برحقیم؟ حضرت امام حسین علیه السلام فرمودند: به خدا قسم، ما برحقیم. آن گاه حضرت علی اکبرعلیه السلام می گوید: «فاذن لاابالی بالموت »; پس از مرگ هراسی نیست. این یک الگوی پرجاذبه و دلرباست که می تواند جمع زیادی از جوانان را جذب کند. اگر ما همین جمله را در قالب های گوناگون بریزیم و به هزار شیوه و بیان درآوریم، هر قالب آن می تواند جمعی را جذب کند.

در مجلس ابن زیاد؛ آن گاه كه آن ملعون با نیش زبانش نمك به زخم زینب مى‏پاشد و براى آزردن او مى‏گوید:«كیف رایت صنع الله باخیك واهل بیتك؛ كار خدا را با برادر و خانواده‏ات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مى‏خواهد بگوید كه دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمى‏كند، با آرامشى كه از صبر و رضاى قلبى او حكایت داشت فرمود:« ما رایت الا جمیلا؛ جز زیبایى ندیدم.» ابن زیاد از پاسخ یك زن اسیر در شگفت مى‏ماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبت‏ها متعجب مى‏شود و قدرت محاجه را از دست مى‏دهد

موضوع قفل شده است