سوال درباره مرگ و خلقت دوباره انسان

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
سوال درباره مرگ و خلقت دوباره انسان

وقتي كه همه موجودات مي ميرند و روز حساب فرا مي رسد آيا خداوند دوباره انسانها را خلق مي كند يا نه ؟از ديدگاه اسلام:

جديدى از حيات انسان است. ازاين‏رو، قرآن از مرگ به عنوان «توفى» نام مى‏برد. توفى به معناى گرفتن شى‏ء به صورت تمام و كمال
است: حتى اذا جاء احدكم الموت، توفته رسلناm{تا هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد، فرستادگان ما او را مى‏ستانند}m.
به موارد ذيل كه در قرآن از مرگ به عنوان توفى نام برده شده مراجعه كنيد:
نساء، 97 - محمد، 27 - مائده، 117 - نحل، 28 و32 و70 - يونس، 46 - انفال، 50 - زمر، 42 - سجده، 11 - اعراف، 37 و 126 - آل عمران، 193 - يوسف، 101 - حج، 5 -بقره، 234 و 240.
بنابراين از ديد اسلام، مرگ فنا نيست بلكه ادامه حيات انسان با تمام هويت و حقيقتش يعنى روح مى‏باشد.
آيات قرآن به اين حقيقت اشاره دارند كه انسان به عنوان يك موجود و قطعه‏اى از هستى هيچ‏گاه معدوم نگشته، بلكه متحول و متبدل شده و براساس حركتى كه از آغاز پيدايش داشت، نتيجه آن را خواهد يافت.
اما بايد توجه داشت كه روح و جسمى كه در قيامت در محضر الهى حاضر خواهند گشت، روح و جسم تحول يافته و متكامل شده‏اند نه همين روح و جسمى كه در اين دنيا بوده‏اند. براى روشن‏تر شدن اين موضوع به مطلب ذيل توجه فرماييد:
انسان كه مركب از جسم و روح مى‏باشد يكى از سرفصل‏هاى حركت خود را در مسير حركت و سير عام خود با مرگ آغاز مى‏كند.در اين مرحله كه در ظاهر جدايى ميان جسم و روح پيش مى‏آيد، روح با قبض و اخذ الهى توسط ملك يا ملك‏ها قبض شده و در نظام ديگرى كه مخصوص به روح است وارد گرديده و در آن نظام و عالم باقى و براساس مسير انتخابى خود در دنيا، به سير و حركت خود ادامه مى‏دهد. جسم و بدن هم در اين نظام باقى بوده و در شرايط ديگر وارد مسير جديدى شده با تحول و تبدل خاصى به حركت خود ادامه مى‏دهد. هم‏چنان كه خاك بايد در مسير «انسان شدن» مراحل نباتى، گوشت و خونى، نطفه‏اى، علقه‏اى، مضغه‏اى و... را طى كرده و متناسب با قوانين و احكام نظام انسانى شود تا بتواند به آن عالم راه يابد، انسان هم اگر بخواهد در سير خود به سوى خدا و لقاء حضرت حق به عوالم ديگر وارد شده و آن مراحل را طى كند بايد هم روح متحول گشته و خصوصيات جديدى را كسب كرده و يك سلسله رنگ‏ها و معيارها را از دست داده، تكامل يافته و متناسب با آن عوالم و موازين آنها شود و هم جسم با حركت و تحول خود خصوصيات و آثار عالم مادى را رها ساخته و با كسب يك سلسله از احكام و قوانين عالم بالا تناسب با آنها گردد. روح و جسم هر دو بايد مراحل و منازلى را متناسب با خود طى كرده، نقايص و معايب دنيوى و مادى خود را از دست داده و سنخيت اتحاد و ارتباط دوباره و قرار گرفتن در قيامت و عوالم پس از آن را پيدا كنند. ازاين‏رو، مرگ و انقطاع از دنيا خود يك مرحله و يك تحول ويك نوع حركت و تبدل و پشت سر گذاشتن يكى از عوالم در برگشت به سوى حضرت حق و لقاء او بوده و براى ورود به مرحله و مراتب بعدى نظام‏ها و عوالم ديگر در مسير تحول ضرورى و لازم است. در اوصاف، احكام و آثار عوالم ديگر در روايات دقت و تأمل كنيد. برخى روايات مى‏گويند كه انسان در بهشت پير نمى‏شود، مريض نمى‏گردد، غذايش غير از غذاى اينجاست، مشيتش غير از مشيت اين دنياست. يا آياتى داريم كه به صراحت مى‏فرمايند:(انسان در جهنم مى‏سوزد ولى خاكستر نمى‏شود). بدن بايد چگونه باشد كه بسوزد ولى خاكستر نشود؟ اين گونه آيات و روايات به روشنى حاكى از اين سنت الهى است كه هم روح و هم جسم بايد متحول و متكامل شده تا قابليت حكام و آثار آن عوالم را بيابند.
توجه داشته باشيد كه «من» آنجا همان «من» اينجاست ولى «من» تكامل يافته و متحول شده و قابليت ورود به عالم قيامت را پيدا كرده «من» عوض نمى‏شود، «من» همان هست كه بود ولى «من»ى كه منازل و مراحلى را طى كرده، نواقصى را پاك نموده، احكام اين عالم را از دست داده و آماده ورود به عالم قيامت گشته است.
به هر حال اين تحولات و تبدلات در سير حركت انسان‏ها به سوى خداوند براساس سنت و قانون الهى در نظام هستى لازم وضرورى مى‏باشد و اين واقعيت تكوينى است.
از مجموع مطالب قبل و تدبر و تأمل در آيات فوق نتيجه مى‏گيريم كه پس از مرگ روح وارد عالم برزخى شده و حركت خودش را به سوى مسيرى كه در دنيا انتخاب كرده ادامه مى‏دهد و با تحولات و تبدلاتى كه در اين حركت دارد كامل‏تر شده و متناسب با احكام و آثار عوالم بالاتر مى‏گردد و اين حركت و تحول براى روح لازم و ضرورى است. بدن و جسم انسان نيز در اينجا خاك شده و خاك
هم با تبدلاتى كه دارد به سوى نقطه‏اى حركت مى‏كند كه ذرات بدن ما به صورت ذره‏اى شود كه از آن بدن ساخته مى‏شود، بدنى كه متناسب با سنن و قوانين عوالم بعدى و ديگر باشد. اين تحول و تبدل نيز براى جسم لازم و ضرورى مى‏باشد. پس از آن كه روح و بدن مراتب، مراحل و منازل لازم را براى سنخيت پيدا كردن با عوالم بالا طى كردند، خود را در يكى از نظام‏ها يافته و به هم مى‏پيوندند و وارد به عالمى مى‏شوند كه بايد وارد شوند.از آنجا كه در تمام اين مراحل، هيچ وجود و هستى و حركت و تكامل و قائم به اراده و قدرت الهى وجود ندارد. معاد، به يك معنى، خلق و آفرينش جديد الهى است اما به معناى ديگر چيزى جز ادامه سير انسان نيست و خلقت جديد محسوب نمى‏شود. 1- آنچه كه تمام هويت و حقيقت انسان را تشكيل مى‏دهد روح انسان است كه از آن به «نفس» نيز تعبيرمى‏شود و بدن مركب روح در دنياست. 2- مرگ، به معناى فنا و نيستى انسان نيست بلكه جدايى روح از مركب بدن و ادامه سير آن در عالمى بالاتر (عالم برزخ) و مرحله

فلسفه پديدار شدن فرقه هاي مختلف در بين مسلمانان و عوامل آن را توضيح دهيد.
فلسفه پديدارى فرقه‏هاى مختلف: تمامى اديان در درون خود فرقه‏ها و شاخه‏ها و گرايش‏هاى گوناگون و بعضا متفاوتى دارند، طرح تفصيلى اين موضوع در دو دين بزرگ يهودى و مسيحى در اينجا امكان نداشته و تنها به ذكر علل پديدارى فرقه‏هاى مختلف در اسلام اشاره مى‏شود؛ امّا قبل از آن تذكر دو نكته ضرورى است اوّلاً اين علل گاهى در پيدايش يك جريان با يكديگر تداخل مى‏كنند و برخى اوقات هر علتى موجب پديد آمدن گروه خاصى گشته و در مواقعى علتى در مؤسس آن جريان نقش چشمگير داشته و علت ديگرى در پيرو و پذيرنده آن مؤثر بوده است.
ثانيا، دو مسأله شاخص و ريشه‏اى منشأ بسترسازى براى پديد آمدن فرق گوناگون در اسلام گشته است. يكى در نخستين زمان رحلت رسول اكرم(ص) و مربوط به مسأله خلافت و امامت است و ديگرى مرتبط با ماجراى حكميّت در جريان جنگ صفين، (نگا: فى علم الكلام، احمد محمود صبحى، بيروت دار النهضة، چاپ اوّل، 1405 ق، ج 1، صص 32 ـ 34.
اما علل:

اين موارد بخشى از علل پيدايش فرقه‏ها در اسلام بود.
براى توضيح بيشتر خوب است دانسته شود حديث افتراق امت به گروه‏هاى مختلف در متون معتبر شيعه واهل سنت نقل شده است. از منابع اهل سنت در «سنن ابى داود» (حديث شماره 3981) آمده است: «... ان رسول اللّه‏(ص) قام فينا فقال الا ان من قبلكم من اهل الكتاب افترقوا اثنتين و سبعين ملة و ان هذه الملة ستفترق على ثلاث و سبعين. اثنتان و سبعون فى النار و واحدة فى الجنة...؛... پيامبر خدا(ص) برخاست و فرمود: همانا اهل كتاب پيش از شما به هفتاد و دو فرقه گراييدند و اين امت به زودى هفتاد و سه فرقه خواهد شد. از ميان آنان هفتاد و دو فرقه در آتش‏اند و يكى در بهشت».
در اين جا بايد توجه داشت كه رستگارى تنها يك فرقه درميان ديگر فرقه‏ها، امر عجيب و غريبى نيست؛ زيرا راه حق و صراط مستقيم الهى كه پيامبر اكرم(ص) بدان دعوت فرموده است يكى بيش نيست. پس اگر اختلاف و دگرگونى و چند دستگى پديد آيد، ناشى از بدعت و وارد كردن تعاليم غير دينى در دين است و گريز از بخشى از آموزه‏هاى دينى است. اكنون اين سؤال پديد مى‏آيد كه راه شناخت فرقه ناجيه چيست و آنان چه كسانى‏اند؟ عقل و منطق حكم مى‏كند كه بهترين راه شناخت رستگاران، سخن و تعاليم خود پيامبر است كه از افتراق امت و نجات و فلاح تنها يك گروه از ميان همه گروه‏ها خبر داده است.
با توجه به روايات رسيده از پيامبر(ص) متوجه مى‏شويم كه راه رستگارى پيروى از قرآن و اهل‏بيت(ع) است؛ زيرا قرآن كتاب معصوم و خطاناپذير الهى است. قطعا چنين كتابى مفسر و مجرى معصوم مى‏طلبد و آن همان عترت پيامبر(ص) است؛ زيرا پيامبر(ص) در حجة‏الوداع و در آخرين وصيت فرمودند: «... انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه‏ و عترتى اهل بيتى ما ان تمسكتم بها لن تضلوا بعدى ابدا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض فانظروا كيف تخلفونى فيهما...؛ من دو چيز گران‏بها در ميان شما مى‏گذارم: كتاب خدا و عترت و اهل بيت خويش. تا زمانى كه به آن دو چنگ زنيد پس از من هرگز گمراه نخواهيد شد. آن دو از يكديگر جدايى‏پذير نيستند تا آن كه در حوض (كوثر) بر من وارد آيند.پس بنگريد كه پس از من با آن دو چه مى‏كنيد»، (بحارالانوار، ج 2، ص 100).
اين حديث به طور متواتر در متون شيعه و اهل سنت يافت مى‏شود. هم‏چنين برحسب روايت ديگرى پيامبر(ص) فرمودند: «ستفترق امتى على ثلاثة و سبعين فرقه منها فرقة ناجية والباقون هالكون. فالناجون الذين يتمسكون بولايتكم و يقتبسون من علمكم ولا يعلمون برأيهم فأولئك ما عليهم من سبيل فسالت عن الائمة فقال عدد نقباء بنى اسرائيل؛ به زودى امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد كه تنها يكى از آنها رستگار و بقيه هلاك خواهند شد. نجات يابندگانشان كسانى‏اند كه به ولايت شما (اهل بيت«ع») چنگ زنند واز كردار شما الگو گيرند و به رأى خويش [در مقابل شما ]عمل نكنند...»، (بحارالانوار، ج 36، ص 33، ح 168).
در روايت ديگرى نيز آمده است كه پيامبر(ص) به حضرت على(ع) فرمودند: «يا على مثلك فى امتى مثل المسيح عيسى بن مريم افترق قومه ثلاث فرق فرقة مؤمنون و هم الحواريون و فرقه عادوه و هم اليهود و فرقة غلوا فيه فخرجوا عن الايمان و ان امتى ستفترق فيك ثلاث فرق فرقة شيعتك و هم المؤمنون و فرقة عدوك و هم الشاكون و فرقة تغلوا فيك و هم الجاحدون و انت فى الجنة يا على و شيعتك و محب شيعتك و عدوك والغالى فى النار؛ اى على! مثل تو در امت من همانند مثل عيسى بن مريم است كه امتش سه فرقه شدند:

همانا امت من نيز در مورد تو سه گروه مى‏شوند:

اى على! تو و شيعيان و دوست‏داران پيروانت در بهشتيد ودشمنان و غلو كنندگان در تو اهل دوزخند»،(بحارالانوار، ج 25، ص 264، ح 4).
ازاين‏رو درباره اين كه كدام يك از فرقه‏ها و مذاهب، به سنت پيامبر(ص) نزديكتر هستند. به دلايل مختلف عقلى، روايى و تاريخى مى‏توان شيعيان دوازده‏امامى را معرفى كرد. زيرا نزديكترين افراد به پيامبر(ص) كه مطابق سنت او عمل مى‏كردند امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) و فرزندان ايشان بودند و شيعيان به دنبال پيروى كامل از اين بزرگان هستند و كسانى هم چون امام باقر(ع) و امام صادق(ع) كه آگاه‏ترين مردم به كلام خدا و سنت پيامبر(ص) در عصر بعد از صدر اسلام بودند. شيعيان بيشترين بهره را از احاديث آن دو بزرگوار دارند تا آنجا كه به عنوان مذهب جعفرى شهرت يافته‏اند.
اين‏گونه شواهد به طور اجمال نزديكى شيعيان به سنت پيامبر(ص) را تأييد مى‏كند و حتى مى‏توان گفت شيعيان «اهل سنت واقعى» هستند. ناگفته نماند، نبايد سنت پيامبر(ص) به برخى اعمال ظاهرى خلاصه كرد. اگر چه در اعمال ظاهرى ديگر مذاهب نيز خلاف سنت بسيار مشاهده مى‏شود از آن جمله «تكتف در نماز» كه از زمان خليفه دوم آغاز شده است.
براى آگاهى بيشتر ر.ك:

1. ضعف فكرى و فرهنگى: اصولاً محدوديت قواى ادراكى انسان و عدم توانايى او براى حلّ قطعى همه مسائل اعتقادى، از جمله مهم‏ترين علل اختلاف انسان‏هاست، در مواردى كه مسأله به روشنى قابل حلّ نيست هر كس به حدس و گمان مى‏رسد كه ممكن است با حدس و گمان ديگران متفاوت باشد. در اين صورت است كه اختلاف نظرها آشكار مى‏شود. حضرت رسول(ص) در مدت كوتاه رسالتش فرصت بيان همه مطالب را براى مردم نيافت؛ از اين رو، لازم بود از سوى رسول خدا(ص) جانشينى همچون او كه معصوم باشد كار را به عنوان امامت مسلمين و تبيين معارف قرآن و سنت نبوى ادامه دهند ولى چنين نشد. يكى از علل پيدايش غلات را در همين امر مى‏توان جست، (نگا: بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت مؤسسة الوفاء، چاپ دوّم، 1983 م، ج 25، ص 288، روايت 44). 2. تعصبات قبيله‏اى: پس از وفات پيامبر(ص)، مردم به جاى اين كه در مراسم خاكسپارى شركت كنند، هر گروهى مدعى شد كه حق خلافت از آن اوست. بنابر شواهد تاريخى هيچ يك از انصار و مهاجران در تعيين جانشين پيامبر(ص) از قرآن و سنت رسول خدا(ص) يا از مصلحت امت سخن نگفت، بلكه سخن در اين بود كه جانشينى پيامبر حق گروه انصار است يا مهاجر و چون در ميان انصار دو قبيله اوس و خزرج بود اين دو نيز به رقابت برخاستند و به دليل همين مخالفت مهاجران غالب شدند، (نگا: جانشينى حضرت محمد(ص)، ويلفردمادولونگ، ترجمه احمد نمايى، جواد قاسمى و... مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1377 ش، صص 47 ـ 65 و قيام حسين(ع)، دكتر سيد جعفر شهيدى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بهمن 1359، صص 26 ـ 36). 4. سياسى: سياست‏بازانى كه بيشتر به اهداف غلط خود مى‏انديشند براى نيل به مقصود خود از حربه‏هاى گوناگونى استفاده مى‏كنند و يكى از اين حربه‏هاى قوى و كارآمد ايجاد فرق و نحله‏هاى گوناگون مذهبى است. اينان با به وجود آوردن چنين فرقه‏هايى يك سلسله مسائل و آموزه‏هاى دور از ذهن و عقل را وارد جريان مخالف خود مى‏كردند تا به آن آسيب وارد كرده و آن را در مقابل چشم ديگران ناميمون جلوه دهند. مانند برخى از اخبار در مورد ائمه(ع) كه به دور از حقيقت و واقعيت است، (نگا: الذهبى، ابى عبدالله محمد بن احمد بن عثمان، ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، تحقيق على محمد البجاوى، دار احياء الكتب العربية، چاپ اوّل، 1382 ق، ج 2، ص 45). يا پديدارى فرقه كيسانيه كه پيروان مختار بن ابى عبيده ثقفى تلقى شده‏اند براى تضعيف ديدگاه و حركت مختار از سوى مخالفانش پديدار شد، (نگا: صفرى فروشانى، نعمت‏الله، غاليان، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1378 ش، صص 83 ـ 89). 6. منع حديث، يكى ديگر از عوامل پديدارى فرقه‏هاى گوناگون اسلام شد، زيرا با جلوگيرى از ضبط و تدوين حديث كه در واقع ترجمان اصلى و مفسر حقيقى وحى به شمار مى‏رفت، اسرائيلياتى وارد آموزه‏هاى دينى شد و موجب پديدارى هرج و مرج در اعتقادات اعمال، اخلاق و آداب و حتى جوهره و كنه دين وارد كرد و اين خود موجب پيدايش بدعت‏هاى يهودى و مسيحى در آموزه‏هاى اسلام گرديد، (نگا: معالم المدرستين، علامه سيد مرتضى عسگرى، قم، كليه اصول الدين و المجمع العلمى الاسلامى، چاپ ششم، 1416 ق (1996 م)، ج2، ص 57) اين موضوع را به خوبى مى‏توان در تفاسير قرآن رهيابى كرد، (در اين باب نگا: پژوهشى در باب اسرائليات در تفاسير قرآن، دكتر محمدتقى ديارى، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى، چاپ اوّل، 1379 ش، مجموع كتاب). 1- گروه مؤمنان كه حواريون بودند، 2- گروه دشمنان يعنى يهود، 3- گروه غلو كنندگان كه از دايره ايمان برون رفتند. 1- شيعيان تو كه آنان مؤمنانند، 2- دشمنان كه همان ترديد كنندگانند، 3- گروهى كه در مورد تو غلو مى‏كنند و آنان حق ستيزند. 1ـ رهبرى امام على(ع) در قرآن و سيره پيامبر (ترجمه المراجعات)، مترجم: سيد محمد سياهپوش 2ـ آنگاه هدايت شدم تيجانى سماوى 5 ـ عتبات الانوار مير حامد حسينى لكنهوى 6ـ شبهاى پيشاور سلطان الواعظين شيرازى 3. مادى: از منابع تاريخى و روايى معلوم مى‏شود گروهى بوده و هستند كه مثلاً با جعل مطالب و اخبار غلوآميز و انتشار آن، توجه عده‏اى را به خود جلب كرده و از مواهب و فضل و بخششهاى مادى آنان بهره‏مند شوند؛ مانند مغيرة بن سعيد كه در تمام عمر خود در تلاش بود تا مرام جديدى احداث كرده و گروهى متشكل پديد آورد تا به اهداف مادى و دنيايى خود برسد، (نگا: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغة، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم بيروت، دار احياء الكتب العربية، چاپ دوّم، 1385 ق، ج 8، ص 21 و شهرستانى ابوالفتح، الملل و النحل، بيروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوّم، بى تا، ص 83). يا برخى براى آن كه مى‏خواستند در محيط اسلامى راهى براى مباح كردن گناهان و ترك واجبات و فراهم ساختن بساط عيش و عشرت توأم با توجيه شرعى پيدا كنند تا توده‏هاى ناآگاه مسلمان به آن ايمان آورده آنگاه به كمك همين توده‏هاى ناآگاه تشكيلاتى به وجود آورده و به اهداف خود كه همان بسط اباحه‏گرى بوده دست يابند. برخى از مورخان ملل و نحل يكى از علل پيدايش فرقه غلات را همين امر دانسته‏اند، (نگا: الاشعرى، سعد بن عبدالله ابن خلف، المقالات و الفرق، تصحيح محمدجواد مشكور، تهران، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوّم، 1360 ش، صص 51 ـ 52). 5. گسترش حوزه جغرافيايى اسلام با فتوحات مسلمانان، به تدريج پيروان اديان و عقايد ديگر وارد حوزه حكومت اسلامى شدند. گروهى از اين افراد كه مسلمان شده بودند به طرح مسائل و مشكلات خود براى مسلمانها پرداختند و آنها كه بر دين خود باقى مانده بودند در اين مسائل با مسلمانان مجادله مى‏كردند اين مسأله در اواخر حكومت بنى‏اميه و اوائل حكومت عباسيان به دليل ترجمه فلسفه يونان شدت بيشترى گرفت و باعث پديدارى برخى از فرقه‏ها شد. بر اساس گزارش دكتر حسين عطوان، قدريه ديدگاههاى خود را از تأثيرپذيرى يهوديان و مسيحيان مسلمان شده شامى صورت مى‏دادند، (نگا: فرقه‏هاى اسلامى در سرزمين شام در عصر اموى، دكتر حسين عطوان، ترجمه حميدرضا شيخى، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1371 ش، صص 31 ـ 33 و نيز نگا: تاريخ الجدل، محمد ابو زهرة، قاهره، دار الفكر العربى، صص 76 ـ 81 و نيز الميزان، علامه سيد محمدحسين طباطبايى(ره)، موسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 5، ص 276). 3ـ بررسى مسائل كلى امامت ابراهيم امينى 4ـ الغدير علامه امينى