اختلاف دین و مذهب- پاسخ به شبهات

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختلاف دین و مذهب- پاسخ به شبهات

در یک پست مستقل، کاربر آقای غلامعلی نوری مطالب گوناگونی را در حیطۀ دین و مذهب بیان نموده و در آن خصوص به ایراد شبهه پرداخته بودند، با توجه به پراکندگی و گوناگونی مطالب، بر آن شدیم بمنظور تسهیل در امر پاسخگوئی کارشناسان محترم و مشارکت کاربران در مباحث، مطالب نقل شده از ایشان را تفکیک نموده و در تایپیک هائی مستقل و جداگانه ارسال نماییم. امید انکه با مشارکت شما دوستان، پاسخ هائی متقن و دقیق و مباحث پر باری صورت پذیرد.

شبهه اول : دين از طرف خدا و مذهب ساخته بشر است دين الهي خرافات ندارد ولي مذهب مخلوط خرافات است.


لینک اصلی: اختلافات دین با مذهب

نیایش سبز;65446 نوشت:
در یک پست مستقل، کاربر آقای غلامعلی نوری مطالب گوناگونی را در حیطۀ دین و مذهب بیان نموده و در آن خصوص به ایراد شبهه پرداخته بودند، با توجه به پراکندگی و گوناگونی مطالب، بر آن شدیم بمنظور تسهیل در امر پاسخگوئی کارشناسان محترم و مشارکت کاربران در مباحث، مطالب نقل شده از ایشان را تفکیک نموده و در تایپیک هائی مستقل و جداگانه ارسال نماییم. امید انکه با مشارکت شما دوستان، پاسخ هائی متقن و دقیق و مباحث پر باری صورت پذیرد.
شبهه اول : دين از طرف خدا و مذهب ساخته بشر است دين الهي خرافات ندارد ولي مذهب مخلوط خرافات است.
لینک اصلی: اختلافات دین با مذهب

بنام خدا

با سلام به حقیقت طلبان:Gol:

در پاسخ به این شبهه ابتدائی، توجه به چند نکته ضروری است:

اولاً دركتب لغت براي كلمۀ مذهب، شش معنا ذکر كرده اند‌: ا. جاي رفتن. 2. روش، طريقه. 3. شعبه اي از دين.4. دين ، كيش. 5. هر يك از مسلكهاي فلسفي، نحله.(1)

مطمئناً مراد از مذهب در سؤال معناي اول و پنجم نيست چرا که منطبق با سوال مورد نظر نمیباشد حال سه معناي ديگر مي ماند كه معناي دوم خود نيز به نحوي مندرج در آن دو تاي ديگر ميباشد فلذا موضوع منحصر ميشود بين معناي سوم و چهارم. ما در اين نوشتار قصد پرداختن به مذهب به معناي سوم را نداريم چرا كه لازمة آن پرداختن به حقانيت آن مذهب و بيان ادلة آن و خلاصه معرفي مذهب حق است كه مجال آن در اين مختصر نيست. فلذا بحث را منحصر مي كنيم در مذهب به معناي چهارم و به عبارت ديگر به مذهبی می پردازیم که کلی است و شامل تمامی مذاهب می شود نه به مذهب خاص.

ثانیاً؛ همانگونه كه دلائل عقلي و منطقي به انسان جهت مي دهند، در درون جان او نيز كششها و جاذبه هايي وجود دارد كه گاهي آگاهانه و گاه ناخود آگاه براي او تعيين محبت مي كنند مثل كشش به سوي غذا در هنگام گرسنگي كه از غرايز نشأت مي گيرد. به عبارتی دیگر به آن دسته از كششهاي دروني ناآگاهانه که در تعيين جهت نيازمند به وساطت عقل و شعور نیستند غريزه گفته می شود. امّا كششهاي دروني آگاهانه در عقل و انديشه اثر مي گذارند و او را وادار به انتخاب طريق ميكند كه به اين قسم فطرت گويند. از جملة اين قبيل كششهاي فطري مي توان به خداگرايي و مذهب اشاره كرد كه آگاهانه هستند و عقل و انديشه را وادار به انتخاب مي كنند.(2)

ثالثاً پر واضح است که سعادت، گران سنگ ترين گوهري است كه تمامي آدميان در طول تاريخ به دنبال آن بوده اند براي رسيدن به آن بايد در سه بخش عمده به برنامه ريزي و تنظيم روابط اصولي بپردازيم كه آنها عبارتند از:

الف. اصلاح رابطه انسان با خود
ب. اصلاح رابطه خود با خالق
ج.اصلاح رابطه با خلق خدا

نتيجة بررسي دو بخش الف و جيم همان سعادت دنيوي است كه شخص با تنظيم آنها مي تواند در دنيا تا حدي به رفاه و خوشبختي برسد اما آنچه از همه مهمتر است آنچنانكه اديان و مذاهب الهي بيش از همه روي آن تأكيد كرده اند بخش «ب» مي باشد چرا كه با تنظيم آن نه تنها سعادت دنيوي انسان تنظيم مي شود بلكه سعادت اخروي كه مهمترين و واقعي ترين سعادت نيز مي باشد،‌ فقط و فقط در گرو آن يعني تنظيم رابطه با خالق هستي مي باشد. فلذا مي توان گفت كه سعادت واقعي در نتيجه تنظيم رابطه با خداوند متعال حاصل مي شود.

اما آيا انسانها به تنهايي از پس تنظيم بخشهاي سه گانه كه ذكر شد مخصوصاً بخش دوم يعني تنظيم رابطه با خداوند متعال بر مي آيند؟ مسلماً ما انسانها قادر به چنين كاري به تنهايي و با به كار بستن عقل بشري نيستيم و نمي توانيم گوهر گرانبهاي سعادت و خوشبختي را به دست آوريم، به گواه اين كه در جهان كنوني با تمام پيشرفتها و تكنولوژي ها كماكان انسان ها در بدبختي و بيچارگي بسر مي برند. و اين نيست جز به خاطر اين كه عقل انسانها از خطا و اشتباه مصون و در امان نمي باشد. پس ما انسانها احتياج به كسي داريم كه از هر گونه خطا و اشتباه و افراط و تفريط بري باشد و آگاهي كامل نسبت به تمام جوانب و نيازهاي بشري داشته باشد. و اين كس نمي تواند باشد مگر خداوند متعال كه خالق و آفرينندة بشر و عالم مي باشد و خالق هر چيز از نيازهاي آن از همه كس آگاه تر مي باشد.
اما كمك و ياري خداوند متعال نمي تواند به صورت مستقيم و بلا واسطه باشد به خاطر عدم ظرفيت و عدم قابليت ما انسانها. لهذا بايد از جانب خداوند كساني كه قابليت دريافت وحي را دارند فرستاده شوند تا فرامين و دستورات خداوند متعال را براي ما انسانها بياورند.

بنابر اين تنها راه رسيدن به سعادت واقعي، پيروي از فرامين و دستورات انبياء عظام و تبعيت از روش و طريقة آنها در زندگي و عمل به توصیه های الهی انها است و ما بقي همه بي راهه است.(3)

نتايجی که از این بحث حاصل می شود عبارتند از:

اولاً مذهب، به معناي دين و كيش، در حقیقت، همان ميل دروني انسان به پرستش و پناه بردن به يك نيروي بي نهايت است كه به اسم الله يا خداوند شناخته مي شود.

ثانياً راه رسيدن به سعادت و خوشبختي منحصر در پيروي از فرامين انبياء و تبعيت از طريقه و روش آنها در زندگي است و از اين رو خوشبخت شدن بدون داشتن دين الهي (مذهب حقه) امكان پذير نيست.

ثالثاً، اگر اختلافی بین پیروان یک دین و آیین شکل نگیرد و در میان نباشد، همه پیروان آن در یک مسیر، یعنی پیروی از همان دین و آیین و مذهب(به معنای دین و کیش) حرکت می کنند، صحبت از مذهب زمانی شکل می گیرد که به اختلافات گروهی دامن زده شود.

اساساً این شبهه که تأسیس و شکل گیری مذاهب مختلف، توسط گروه های فکری، عقیدتی و فقهی پیروان یک دین، و توسط بشر صورت می گیرد در جائی قابل طرح است که پیروان آن دین، بدلیل انحرافات فکری، از مسیر دین و مذهب حقه فاصله گرفته باشند. بعلاوه وجود مذاهب مختلف، در یک دین و آیین، به معنای این نیست که همۀ آنها چون ساختۀ دست بشر هستند پس باطل اند، بلکه بی شک، یک مذهب، بنا به ادلۀ فراوان نقلی و عقلی حقه و مستقیم است. چنانکه در دین اسلام به همان دلایلی که به حد تواتر در جای خود بحث شده، بی شک، مذهب شیعۀ اثنی عشری مذهب حقه، تداوم بخش دین مبین اسلام و احیاء گر قرآن و سنت نبوی است.

نهایت آنکه، چنانکه تاریخ گواهی داده، با انهمه دلایل و شواهد متقن قرآنی و روائی بر ولایت و جانشینی امیر مؤمنان و اهل بیت عصمت و طهارت، و سفارش مؤکد و مکرر پیامبر اکرم (ص) بر معرفی ایشان، باز هم فرصت طلبان و دنیا خواهان، بعد از رحلت پیامبر، بر خلاف قرآن و سنت، سنت شکنی آشکار نموده و بین مردم در تداوم پیروی از دین الهی و مذهب حقۀ ولایت اهل بیت عصمت و طهارت اختلاف افکندند. و موجب شده اند که برخی چنین گرفتار شبهه شوند و گرچه خویش می دانند اما عامدانه همه جا شبهه کنند که دین از طرف خدا و مذهب ساختۀ بشری است. در حالیکه بطلان این عقیده را از نظر شما گذراندیم.

پس در یک جمله می توان اینگونه نگاشت: اگر بنیانگذاران سقیفۀ بنی ساعده و پیروان ایشان از جامعۀ اسلامی، به آیات الهی قرآن و سنت نبوی و توصیه های الهی اش پشت نمی کردند، و بزرگترین و عمیق ترین انحراف، را در اساسی ترین و حیاتی ترین مسألۀ دین وارد نمی کردند، اولاً چیزی بنام اختلاف مذاهب، اعم از مذاهب اهل سنت یا مذاهب تشیع و ... مطرح نبود، بلکه همه در صراط مستقیم دین الهی، پیرو مذهب حقۀ حدیث مبارک ثقلین و غدیر، سوار بر کشتی نوح امامت و ولایت و در منزل حدیث منزلت استوار و ثابت قدم بودند و ثانیاً چه بسا استارت و کلید انحرافات بعدی رقم نمی خورد.

با این وجود انشاء الله در پست بعدی، بخش دوم این شبهه را بررسی و پاسخ می دهیم اینکه می گویند:
نیایش سبز;65446 نوشت:
دين الهي خرافات ندارد ولي مذهب مخلوط خرافات است.

برای مطالعۀ بيشتر به منابع زیر مراجعه کنید:
1. الهيات بخش نبوت، آيت الله سبحاني.
2. نبوت، شهيد مطهري.

موفق باشید ....:Gol:

پاورقی_____________________________________________
1 . فرهنگ فارسي، محمد معين،‌ج 3،‌كلمة مذهب،‌ص 3976، چاپخانة سپهر، تهران،‌ ط 4، 1360ش.
2 . برگرفته شده از تفسير نمونه، مكارم شيرازي ، ج 16، صفحات 422 الي 428. (روم 30ـ 32) دارالكتب الاسلاميه، تهران،‌1363 ش.
3. ر.ک: پایگاه اینترنتی اندیشه قم، بحثی در کلیات مذهب، با دخل و تصرف و تغییر و اضافات.

در یک پست مستقل، کاربر آقای غلامعلی نوری مطالب گوناگونی را در حیطۀ دین و مذهب بیان نموده و در آن خصوص به ایراد شبهه پرداخته بودند، با توجه به پراکندگی و گوناگونی مطالب، بر آن شدیم بمنظور تسهیل در امر پاسخگوئی کارشناسان محترم و مشارکت کاربران در مباحث، مطالب نقل شده از ایشان را تفکیک نموده و در تایپیک هائی مستقل و جداگانه ارسال نماییم. امید انکه با مشارکت شما دوستان، پاسخ هائی متقن و دقیق و مباحث پر باری صورت پذیرد.

شبهه دوم: دين عامل وحدت است ولي مذهب موجب تفرقه و جنگ و عناد وانزوا است.


لینک اصلی: اختلافات دین با مذهب

در یک پست مستقل، کاربر آقای غلامعلی نوری مطالب گوناگونی را در حیطۀ دین و مذهب بیان نموده و در آن خصوص به ایراد شبهه پرداخته بودند، با توجه به پراکندگی و گوناگونی مطالب، بر آن شدیم بمنظور تسهیل در امر پاسخگوئی کارشناسان محترم و مشارکت کاربران در مباحث، مطالب نقل شده از ایشان را تفکیک نموده و در تایپیک هائی مستقل و جداگانه ارسال نماییم. امید انکه با مشارکت شما دوستان، پاسخ هائی متقن و دقیق و مباحث پر باری صورت پذیرد.

شبهه سوم: يك عرب بيسواد در يك ساعت دین را ياد مي گرفت ولي مذهب سخت و مشكل است و بايد پنجاه سال درس بخوانند تا شايد بفهمند و مجتهد شوند.

لینک اصلی: اختلافات دین با مذهب

در یک پست مستقل، کاربر آقای غلامعلی نوری مطالب گوناگونی را در حیطۀ دین و مذهب بیان نموده و در آن خصوص به ایراد شبهه پرداخته بودند، با توجه به پراکندگی و گوناگونی مطالب، بر آن شدیم بمنظور تسهیل در امر پاسخگوئی کارشناسان محترم و مشارکت کاربران در مباحث، مطالب نقل شده از ایشان را تفکیک نموده و در تایپیک هائی مستقل و جداگانه ارسال نماییم. امید انکه با مشارکت شما دوستان، پاسخ هائی متقن و دقیق و مباحث پر باری صورت پذیرد.

شبهه چهارم: در دين كسي حق فتوي و راي و صدور حكم و قانون ندارد و صدور حكم و قانون مخصوص خداست ( ان الحكم الا الله ) ولي در مذهب هر امام و مجتهد وغیره ای با توجه به مصلحت و سیاست اظهار حکم می کندیا نمی کند !

لینک اصلی: اختلافات دین با مذهب

نیایش سبز;66425 نوشت:
در یک پست مستقل، کاربر آقای غلامعلی نوری مطالب گوناگونی را در حیطۀ دین و مذهب بیان نموده و در آن خصوص به ایراد شبهه پرداخته بودند، با توجه به پراکندگی و گوناگونی مطالب، بر آن شدیم بمنظور تسهیل در امر پاسخگوئی کارشناسان محترم و مشارکت کاربران در مباحث، مطالب نقل شده از ایشان را تفکیک نموده و در تایپیک هائی مستقل و جداگانه ارسال نماییم. امید انکه با مشارکت شما دوستان، پاسخ هائی متقن و دقیق و مباحث پر باری صورت پذیرد.

شبهه دوم: دين عامل وحدت است ولي مذهب موجب تفرقه و جنگ و عناد وانزوا است.

لینک اصلی: اختلافات دین با مذهب

با سلام و درود و تشکر از نیایش سبز:Gol:

با سلام به همه دوستان و جناب غلامعلی:Gol:

در این شبهه نیز مانند دیگر شبهاتی که ذهن و اندیشۀ کاربر غلامعلی نوری را به درگیر نموده، از یک نکتۀ اساسی غفلت شده است و آن نکته عبارت از انست که بطور کلی، چنانکه در تعریف دین آمده، دین به مجموعه دستوراتی اطلاق می شود که برای هدایت و رساندن مردم به سعادت و کمال ابدی ارسال شده است و قصد آن یکپارچه و متحد ساختن مردم در مسیر تکاملی اطاعت و عبودیت الله و اجتناب از طواغیت و نمادهای شرک و کفر است.

اما از انجائیکه در همۀ آیین های ابراهیمی و غیر ابراهیمی و حتی مکاتب مادی، گروهی به پیروی از هواها و خواسته ها و بمنظور تحقق اهداف و تعلقات شخصی و گروهی خود، راه و مسیر خود را از مسیر اصلی مکتب جدا می کنند، این یکپارچگی و اتحاد، به دو دستگی و چند دستگی و اختلاف و تفرقه تبدیل می گردد.

دین مبین اسلام نیز با تمام جامعیت و برنامه های تعالی بخش اش در همۀ ابعاد الهی، انسانی و مادی و معنوی، از این قاعده مستثنی نبود، و اگر چه به نص آیات و روایات متواتر، و به حکم عقل، حتی برای بعد از حیات پیامبر (ص) نیز برنامه داشته تا مردم بصورت یکپارچه و متحد زیر لوای تک پرچم اسلام عزیز به سمت و سوی کمال و سعادت حرکت کنند، اما پیروی از هواهای نفسانی و طاغوت درون و وسوسه های ابلیس و زیاده خواهی و خودپرستی، گروهی را بر آن داشت که بر خلاف دستورات دین مبین اسلام و توصیه های قرآن و رسول، که امر خلافت و جانشینی را برای اولواالامر و اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، ثابت دانسته بود، به نفع خویش مصادره کنند، و از اینجا بود که پایه و اساس فتنۀ بنی ساعده را پی ریزی کردند.

بگونه ای که که با این اقدام، آهنگ اختلاف و دو دستگی و تفرقه و عناد و انزوا و ... را در بین امت اسلامی نواختند و اگر نبود آن بنیان و اساس شیطانی؛

اولاً این همه اختلاف و کجروی، در انواع و اقسام مختلفش به نام فرق و مذاهب، متصور نبود و شکل نمی گرفت. لذا به جای کج فهمی و لجاجت که گروهی گرفتار آنند و چهره از حقایق تاریخ و تحلیل درست آنها بر می گردانند باید بگوییم "اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد"، که حقیقتاً گناه تمام این اختلافات و تفرقه ها و انحرافات و کجروی ها و خونهائی که در این راه ریخته می شود بر عهدۀ بنیانگذاران این انحراف بزرگ است.

ثانیاً شاید بتوان گفت چیزی بنام دین و مذهب و فرق به این شیوه ای که با اختلافات دامنه دار گوناگون مطرح است نبود، اگر چه در هر مجموعه ای همیشه، اختلاف نظر و دیدگاه در مباحث علمی امری ممکن است، اما نه در اصول و کلیات بلکه در جزئیات و فروع، کما اینکه در بین فقها و دانشمندان علوم مختلف مذاهب شیعی و اهل تسنن، اختلافات نظری و علمی امری بدیهی و طبیعی است.

ثالثاً دین بگونه ای که امروزه آن را مشاهده می کنیم، دارای ده ها شاخۀ اصلی و فرعی که هر کدام راه خویش را پیش گرفته اند، نبود، چنانکه می بینیم اینهمه مذاهب و فرق مختلف، در دل آن شکل گرفته و بصورت درختی کج و معوج و سلیقه ای رشد یافته است. بلکه اگر به قرآن و سنت و دستورات نبی اکرم گوش فراداده بودند، درخت دین بواسطۀ مذهب حقۀ اهل بیت عصمت و طهارت (شیعۀ اثنی عشری) سرو وار، بدور از اختلافات و دسته بندی های چندگونه، راه سعادت و کمال را به پیش می گرفت.

و نیز بگونه ای نبود که برای گروهی،؟؟؟ بدون توجه به مبانی و دستورات اکید دینی در قرآن و کلام رسول اکرم (ص)؟؟؟ و بدون رجوع به حکم عقل،؟؟؟ از اهمیت و ضرورت تعیین ولایت و جانشینی که امری بدیهی است بی توجه باشند پر واضح است بی توجهی به چنین امر خطیری از ناحیۀ خداوند و رسول اکرم (ص) و دین اسلام، حکمت الهی، جامعیت عقل و تدبیر و کمال پیامبر و جامعیت و جاودانگی دین الهی اسلام را زیر سؤال می برد و این تصور (نعوذ بالله) بزرگترین توهین به خدا و رسول و دین مبین اسلام است. چنین شبهه شود اینکه:

" دين عامل وحدت است ولي مذهب موجب تفرقه و جنگ و عناد وانزوا است."

خلاصه بحث در این خصوص بسیار است و از زوایای دیگر نیز می توان، جایگاه این شبهه و نسبتش را با حق تعریف نموده و شکافت، اما به همین اندازه بسنده می کنیم و در پایان به این کوتاه سخن تأکید می ورزیم، اینکه:

آنها که با این همه شواهد و دلایل متقن عقلی و نقلی، مذهب حقه و مورد تأیید دین الهی را نشناختند و راه بیراهه و بیغوله پیش گرفتند، نه خود را شناخته اند نه خدا و نه دین و مذهب حقه را ...

از اینرو اگر با ایشان همسخن شده باشی، دچار چنان تشتت و سرگردانی ای اند که نگو و نپرس ...:Cheshmak:

گاهی شبهه ای می سازند و می گویند تنها از قرآن پاسخ دهید؟

گاهی شبهه می سازند و می گویند تنها از عقل پاسخ دهید؟

گاهی از کفار قریش پیروی می کنند و می گویند قرآن کلام خدا نیست ساختۀ محمد است؟

گاهی سنگ سنت را به سینه می زنند اما برای سخنان، روایات و کلام حضرت (ع) اعتباری قائل نیستند؟

و در اینهمه گاهی هم ... البته هیچ گاه پاسخ منطقی، عقلی و مستند کارشناسان ما را نمی پذیرند بلکه باز هم با لفاظی و بازی با کلمات، پنجره ای جدید در گوشه ای از یکی از اطاق های خانۀ شبهه ناک و عنکبوتی شان ایجاد می کنند.

اما بی شک، بدانند که پاسخ کارشناسان، اعتنا به ایشان و تعلق خاطری قلبی است. اینکه به حکم انسان بودن، هدایت را باید برای همۀ ابناء بشر، حتی کافر و ملحد از درگاه ربوبی طلبید، آقای غلامعلی که انشاءالله موحد و مسلمان است (انشاءالله) و البته هیچکس تا زنده است نباید محروم و ناامید از هدایت و رحمت خداوند باشد.

بی تعارف می گویم، جناب غلامعلی، بزرگوار، اگر چه اندیشه های تان را ناصواب می دانم اما خاضعانه هدایت خاصه الهی را برای خود، همۀ دوستان و برای شما از حضرت حق (جل و علا) طلب می کنم.

موفق باشید ...:Gol:

شبهه: در دين خدا احكام آن تغيير و تبديل ندارد ولی احکام مذهب را گاهی سیاست ومصلحت تعیین می کند نه خدا

[quote=نیایش سبز;66429]شبهه چهارم: در دين كسي حق فتوي و راي و صدور حكم و قانون ندارد و صدور حكم و قانون مخصوص خداست ( ان الحكم الا الله ) ولي در مذهب هر امام و مجتهد وغیره ای با توجه به مصلحت و سیاست اظهار حکم می کندیا نمی کند ![/quote]


برای پاسخ به شبهه فوق نیازمند تعریف دقیق دین هستیم . تعاریف مختلفی از دین شده است ولی از باب اختصار کلام به تعریف فیلسوف شهیر علامه طباطبایی بسنده میکنیم.

دین در لغت به معنی انقیاد ،تسلیم،خضوع ،اطاع،پیروی و جزا آمده است.1

در اصطلاح به مجموعه قوانین و مقررات،عقاید و اخلاق و برنامه هایی اطلاق میشود که برای اداره امور بشری و تربیت و پرورش انسانها باشد.2

از دیدگاه وی انسان باید روشی را اتخاذ کند تا به سرمنزل سعادت برسد در دنیا و اخرت و این روش در قران دین نامیده شده است3

مذهب نیز به معنی رأی وعقیده است.4

در هر دین و آیین پس از رحلت پیامبر آن دین در میان پیروانش اختلافاتی رخ میدهد که باعث پیدایش فرق و مذاهب مختلف میشود. که این اختلافات ممکن است در موضوعات فقهی ،سیاسی، اخلاقی و اعتقادی باشد.

ولی نکته حائز اهمیت این است که وقتی دین خالص و ناب اسلام شناخته شود کاملا مطابق با عقل و قران و سنت است هیچ تفاوتی بین دین و مذهب نیست و در واقع و نفس الامر یکی هستند و فقط دو گونه اعتبار میشود.

مثلا در حقانیت مذهب تشیع اینکه دین واقعی اسلام چیزی نیست جز تشیع که موافق قران ،سنت،عقل و فطرت است و اسلام واقعی نیز همین است . پس بین دین اسلام و مذهب تشیع هیچ اختلافی نیست اسلام همان و تشیع همان.

بنابراین تفاوتهایی که در لینک اشاره شده است مربوط به مذاهب ساختگی است با برداشتهای بشری تحمیل شده به دین و تفاسیر التقاطی از حق و باطل.

1-ر.ک. لسان العرب ،تاج العروس،منجد الطلاب.

2-محمد حسین طباطبایی،المیزان ،ذیل ایه 19 ال عمران و 30روم.

3-همان.

4-مصباح المنیر،211.

نیایش سبز;66427 نوشت:
در یک پست مستقل، کاربر آقای غلامعلی نوری مطالب گوناگونی را در حیطۀ دین و مذهب بیان نموده و در آن خصوص به ایراد شبهه پرداخته بودند، با توجه به پراکندگی و گوناگونی مطالب، بر آن شدیم بمنظور تسهیل در امر پاسخگوئی کارشناسان محترم و مشارکت کاربران در مباحث، مطالب نقل شده از ایشان را تفکیک نموده و در تایپیک هائی مستقل و جداگانه ارسال نماییم. امید انکه با مشارکت شما دوستان، پاسخ هائی متقن و دقیق و مباحث پر باری صورت پذیرد.

شبهه سوم: يك عرب بيسواد در يك ساعت دین را ياد مي گرفت ولي مذهب سخت و مشكل است و بايد پنجاه سال درس بخوانند تا شايد بفهمند و مجتهد شوند.


لینک اصلی: اختلافات دین با مذهب

با سلام مجدد:Gol:

در شاخه های دیگر این شبهه توضیح دادیم که بین دین و مذهب حقه، که بنا به نص و صریح آیات و روایات متواتر، همان مذهب حقۀ اهل بیت عصمت و طهارت است و این مطلب، در جای خود بسیار بحث و گفتگو و ثابت شده است، رابطه و تعاملی طرفینی برقرار است.

از یکسو دین الهی اسلام، که توسط نبی مکرم اسلام محمد مصطفی (ص) به بشریت ابلاغ شد، نمی تواند برای بعد از پیامبر برنامه ای نداشته باشد و در آن شرایط حساس زمان، (خطر چندجانبه ای که اسلام و مسلمانان را تهدید می کرد) پیامبر (ص) امر صیانت و محافظت از دستاوردهای دین الهی، تفسیر معارف الهی و رهبری این نظام نوبنیاد و امت اسلامی را بدون جانشین و ولی امر رها نکرده است. و از سوی دیگر، مذهب حقۀ تشیع (مکتب اهل بیت (ع)) نقش مکمل و تمام کنندۀ رسالت نبی اکرم (ص) را بر عهده دارد،

وجود امامان اهل بیت (ع) به حکم عقل و نقل، بعنوان هادیان بشریت و حافظان و مفسران حقیقی قرآن و کلام وحی امری ضروری و تردید ناپذیر است.

بگذریم، این شبهه نیز بسیار ابتدائی بوده و معمولاً از کج فهمی و عدم آشنائی با معارف ناب و اصیل دین، نشأت می گیرد.

شبهه افکن، در قالب یک بیان به ظاهر زیبا و ادبیاتی دو پهلو، بدون اینکه از دین و مکتب الهی شناخت عمیقی داشته باشد، به ظاهر می خواهد از دین الهی دفاع و آن را مسیری سهل و آسان و دست یافتنی معرفی نموده و مذهب حقه که همان صراط تداوم بخش و تکمیل کنندۀ دین است را مسیری ناصواب و دشوار و صراط گمراهی معرفی کند.

در حالیکه اولاً آنقدر نسبت به معارف الهی جاهل است که پیامبر را بیسواد می خواند و فرق بین بیسواد و درس ناخوانده را نمی داند. زیرا کمترین اهل معرفت هم می دانند که پیامبر بنا به حکمت الهی درس ناخوانده بوده نه بیسواد ...

ثانیاً تصور کرده که پیامبر دین را تحت یک نظام آموزشی خاص و از مربی بشری که امروزه رایج است تعلیم دیده و ظرف یکساعت فراگرفته است. یعنی به حدی شبهه افکن از مسأله پرت است که فراگیری از طریق وحی را که مختص انبیاء الهی می باشد را با فراگیری و تعلیم بشری یکی دانسته است.

بعلاوه گویا فراموش کرده است که تعالیم نورانی دین که در قالب قرآن کریم بعنوان کتاب قانون و نسخۀ نجات بخش بشری بر قلب پیامبر نازل گردیده، در طول 23 سال نبوت آنحضرت بوده و جای تعجب است که ایشان، 23 سال زحمات نبی اکرم (ص) را در امر دریافت و ابلاغ وحی در یکساعت خلاصه کرده اند.

نکته دیگر آنکه در بخشی از این اشکال به سخت بودن امر فراگیری و تعلیم مذهب، بر خلاف فراگیری دین اشاره نمودند. غافل از اینکه چنانکه گفتیم؛ فراگیری کلیات و جزئیات دین برای شخص پیامبر (ص) و جانشینان بر حق ایشان (امامان اهل بیت) بدلیل حکمت و ضرورت امر امامت در تداوم دین الهی، امری سهل و آسان است چون از طریق وحی و الهام و بواسطۀ علم لدنی که خداوند برای معصوم قرار داده محقق می شود. اما برای سایرین از مردم، باید از طرق عادی کسب علم و دانش و تعلیم و تعلم، محقق گردد از اینرو علاوه بر آنکه محتاج زمان بسیاری است کاری بس دشوار و سخت می باشد.

اشکال کننده، به دلیل کج فهمی، تصور کرده که فراگیری معارف اصل دین که مجموعه ای از دستورات و تعالیم نورانی الهی است برای بشر عادی کار سهل و آسانی است و این معارف مذهب است که کار را دشوار و سخت می کند، در حالیکه فرضاً اگر از معارف مذهب حقه (تشیع)، که جدای از سلسله معارف دین الهی نیست، صرفنظر کنیم. امکان دریافت و درک و فهم معارف اصل دین اسلام با آن جامعیت و گستردگی موضوعات، نیز برای بشر عادی کار سهل و آسانی نیست و اینطور نیست که بتواند در زمان کمی و بدون کمک معصومان، این مفسران حقیقی قرآن، حتی بابی از ابواب دین را بفهمد تا چه برسد به تمام دین.

خلاصه، اشکال کننده به تصور خود با چند جملۀ اقتباسی از اینطرف و آنطرف (اهل عناد)، و اختلاط کمی از حق و کمی از باطل، خواسته در این وادی به گمان خویش، شبهه ای افکنده و خودی نشان دهد.

غافل از آنکه تلاش در مسیر اثبات باطل و مقابله با حق، محکوم به نابودی است، نه آنکه حق بیاید و باطل را معدوم کند، اصولاً خود باطل رفتنی و محکوم به شکست است چنانکه پایان این آیۀ شریفه می فرماید: "ان الباطل کان زهوقاً".

موفق باشید ...:Gol:

نیایش سبز;66429 نوشت:
در یک پست مستقل، کاربر آقای غلامعلی نوری مطالب گوناگونی را در حیطۀ دین و مذهب بیان نموده و در آن خصوص به ایراد شبهه پرداخته بودند، با توجه به پراکندگی و گوناگونی مطالب، بر آن شدیم بمنظور تسهیل در امر پاسخگوئی کارشناسان محترم و مشارکت کاربران در مباحث، مطالب نقل شده از ایشان را تفکیک نموده و در تایپیک هائی مستقل و جداگانه ارسال نماییم. امید انکه با مشارکت شما دوستان، پاسخ هائی متقن و دقیق و مباحث پر باری صورت پذیرد.

شبهه چهارم: در دين كسي حق فتوي و راي و صدور حكم و قانون ندارد و صدور حكم و قانون مخصوص خداست ( ان الحكم الا الله ) ولي در مذهب هر امام و مجتهد وغیره ای با توجه به مصلحت و سیاست اظهار حکم می کندیا نمی کند !


لینک اصلی: اختلافات دین با مذهب

با سلام:Gol:

در پاسخ و نقد این شبهه و اشکال نیز باید گفت:

اولاً همانند دیگر بخش های شبهه، که نقد آن گذشت، علاوه بر آنکه نشان عدم آگاهی فرد اشکال کننده با معارف حقۀ دین الهی است، بسیار ضعیف و بدون هیچ استدلال روشنی طرح گردیده که اقتباسی و کپی بودن آن آشکار است.

ثانیاً همۀ دوستان می دانند که این شبهه و شعار (ان الحکم الا لله) را اولین بار خوارج نهروان پس از انحراف و سرخوردگی ای که در جریان حکمیت پیدا کردند، سر دادند و به قولی، چنین اندیشۀ سکولاری را بنیان نهادند، و مسیر خود را از همۀ جریانات حق و باطل زمان جدا نموده و جانب حاشیه را برگزیدند. در ادامه نیز اندیشمندان سکولاری اعم از فلاسفه غربی و فریب خورده های داخلی، برای حذف حاکمیت و ولایت نبی اکرم (ص)، امامان اهل بیت (ع)، فقها و ولی فقیه، و ترویج اندیشۀ جدائی دین و سیاست و ... بر این اندیشۀ باطل دامن زدند.

ثالثاً طرح این شبهه توسط جناب غلامعلی نوری، حداقل برای ما و کاربران محترم، چهره ای دیگر از ایشان را فاش نمود، به عبارتی ایشان، می تواند از باقیماندۀ مروجان اندیشۀ خوارج باشد، هرچند مکرراً اندیشه های خود را اندیشه هائی مستقل، غیر وابسته و ابداعی معرفی می کند، که سخیف و بی پایه بودن آن بر همگان روشن است.

اینگونه تعابیر در حالی بیان می شود كه خداوند متعال اختیارات وسیعی به پیامبر بزرگوار اسلام و به تبع آن به ائمه اطهار (ع) داده اند که این مهم، در عصرغیبت کبری بر دوش فقها و در صورت تشکیل حکومت اسلامی به عهده ولی فقیه جامع الشرایط واگذار می شود. از طرفی ولایت سیاسی آنان را در كنار ولایت دینی، امری لازم و بایسته می دانند. با مراجعه به برخی از آیات قرآنی، صحت مدعای فوق اثبات می گردد:

قرآن كریم، پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به عنوان فردی كه برای دخالت در زندگی مردم می كند و می فرماید: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» ـ احزاب، 6 ـ. این آیه، از «اولویت» رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مقایسه با سایر انسان ـ علیه السّلام ـ بر مؤمنین خبر می دهد. این اولویت، ‌در نزد مسلمانان، از صدر اسلام تاكنون، مفهومی روشن داشته است با مراجعه به برخی از تفاسیر معتبره می توان معنا و مفهوم «اولویت» را مشخص نمود:

1. ابن عباس، كه در آغاز سلسله مفسران قرار دارد، در توضیح آن می گوید: «آن جا كه پیامبر مردم را به چیزی فرا می خواند، هر چند مردم تمایل نداشته باشند، باید به متابعت حضرت تن دهند و از خواسته خویش چشم پوشی كنند.»[1]

2. شیخ طوسی، «اولی بالمؤمنین» را به «احقّ تدبیرهم»‌معنا می كند؛ بعنی آنكه پیامبر برای تدبیر و اداره مردم، از دیگران شایسته تر است.[2]

3. ابوالفتوح رازی،‌از زبان مفسران نقل می كند كه: «معنای آن، این است كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در امضای احكام و اقامه حدود و فرمان دادن بر امت، از خود ایشان اولی است.»[3]

4. مرحوم علامه طباطبایی و زمخشری با تأكید بر اینكه این «اولویت» اختصاص به مسائل دینی نداشته و همه امور دین و دنیای آنان را در بر میگیرد، تأكید می كنند كه «بر مردم لازم است كه از اوامر رسول خدا پیروی كنند و از آن چه كه او باز می دارد، دوری نمایند و خواسته های او را بر امیال و تشخیص های خود مقدم دارند.[4]

گذشته از تفاسیر ارائه شده، برخی روایات مأثوره ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ دلالت بر این نكته دارد كه مقصود از «اولویت» منصب زعامت و ولایت سیاسی و حق حاکمیت است.
به عنوان مثال؛ امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرموده اند: «آین آیه درباره رهبری(حق حاکمیت) و فرماندهی نازل شده است.»[5] شأن نزول آیه نیز مؤید دیگری برای آن است كه اولویت در این آیه، رهبری و ولایت اجتماعی و سیاسی را نیز در بر می گیرد؛ زیرا بر طبق برخی از نقل های تاریخی ، وقتی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ تصمیم به جنگ تبوك گرفت و فرمان بسیج عمومی صادر نمود، عدّه ای برای حركت در سپاه حضرت به دنبال اجازه پدر و مادر خویش بودند. خداوند با فرو فرستادن این آیه، رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به عنوان عالی ترین مقام زعامت و رهبری جامعه اسلامی، كه هیچ نظر و رأی دیگر، و یا هیچ ولایت و حق دیگر (مانند حقوق والدین) نباید مزاحم آن تلقی شود، معرفی نمود.[6]

غیر از آیه ذكر شده، می توان به دو آیه معروف دیگر نیز اشاره نمود كه بر حق زعامت، حاکمیت و ولایت سیاسی رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ولایت امیر مؤمنان علی (ع) و جانشینان به حق آنحضرت اشاره مستقیم دارد:

«انّما ولیكم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه...» مائده/55.

«انّا انزلنا الیك الكتاب بالحق لتحكم بین الناس بما اریك الله» نساء/105.

«اطیعوالله و اطیعواالرسول واولواالامر منکم» نساء/59.

مجموع این آیات دلایل مستندی است تا نشان دهد كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ حق ولایت و حق حاکمیت سیاسی داشته است.

و بر اساس آیات و روایات متواتر، نقل شده از شیعه و سنی این ولایت و جانشینی و حق حاکمیت را به امر الهی به امامان اهل بیت (ع) واگذار نموده است.

در مورد پیامبران نیز خداوند به برخی از پیامبران بر اساس مصالح زمان، حق حكومت و ولایت سیاسی داده است. نمونه بارز آن پیامبرانی مانند حضرت یوسف، حضرت سلیمان و... است.[7]

پس اینگونه نیست، چنانکه اشکال کننده در این شبهه ذکر نموده؛ به برداشت و تفسیر غلط، تنها به یک آیه استناد کنند و بدون درنظر گرفتن دیگر استثناءات و شرایط بحث، حق حاکمیت را تنها مختص خدا بدانند و در عین کج فهمی بگویند (ان الحکم الا لله)، که الحق زیبا پاسخی امام علی (ع) به این گروه می دادند (کلمة حق یراد به الباطل، سخن حقی است که از ان اراده باطل می کنند.)

یعنی اگر چه حکم و ولایت، بالذات و بطور استقلالی از آن خداوند است و این سخن درستی است، اما اینکه بنا به مصالح و حکمت الهی این امر (حاکمیت و ولایت) به انبیاء و اوصیاء الهی و در زمان غیبت به فقها عطا می شود، علاوه بر حکم عقل، به حکم نص آیات و وروایات ثابت و صحیح است.

متأسفانه محرومان از معارف اهل بیت (ع) در بسیاری مباحث دیگر، نظیر شفاعت، توسل و درخواست از پیامبر و امامان و ...، نیز بدون توجه به شرایط و استثناءات، آنها را تنها مختص به خدا می دانند و شیعیان را بدلیل اعتقاد به شفاعت پیامبر و اهل بیت و توسل به آن ذوات مقدس، مشرک می خوانند.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی____________________________________________
[1] . تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 46.
[2] . شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص 317.
[3] . تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 347.
[4] . زمخشری، كشاف، ج 3، ص 523 و محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 276.
[5] . طریحی، مجمع البحرین، ص 92، (ماده ولی).
[6] . فضل طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 338.
[7]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: پایگاه اندیشه قم، نقد شبهات اینترنتی، مقاله علی اکبر عالمیان، با دخل و تصرف.

موضوع قفل شده است