آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟
تبهای اولیه
آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟ اگر زن زياد بد كاره و معروف بود چرا حضرت علي زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامی نداشت؟ چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟چطور حضرت علی او را برای حکومت فرستاد در حالی که زنا زاده بود و او می توانست امام جماعت باشد، یعنی رسم بود که حاکم شهر امام جماعت می شد. آیا حضرت علی این حکم را نمی دانست که زنازاده نمی تواند امام جماعت باشد؟
[=Century Gothic]با سلام
جواب سوالتان را اینجا میتوانید پیدا کنید !و کامل توضیح داده شده .
یا حق
http://www.irdc.ir/fa/content/8672/default.aspx
http://cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=1280
سلام
دایره المعارف بزرگ اسلام را دیدم اما جواب درست و حسابی نداشت.
[=century gothic]با سلام
جناب مهران دقت در لینک اول نکردید !!
و مطالب را نخواندید!شما چند سوال را مطرح کردید که یک جا جواب دادن به آنها تاپیک را منحرف میکند!
مثلا اینکه اصلا ملاک انتخاب گارگزاران برای علی ع چه بوده!؟
این خود مفصل است.
[=Century Gothic]در ديدگاه امام علي(عليه السلام)، فلسفه حكومت احياي حق، انهدام باطل و رساندن انسان از خاك به خداست. اين آرمان والا جز با حكومت صالحان تحقق نمي يابد. روشن است كه امام بايد كارگزاران خويش را از ميان بهترين ها و نخبگان انتخاب كند تا اشتباهات و انحرافات احتمالي به حداقل برسند. از اين رو، نخستين اقدام حكومتي امام پس از بيعت مردم، جابه جايي و عزل و نصب وسيع مديران اجرايي نظام پيشين بود. معيارهاي امام(عليه السلام)براي انتخاب كارگزاران در رده هاي گوناگون، برگرفته از متن دين و مورد رضاي خدا و پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بود.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID=56037&Language=1
و آويخته به اين سخنان همانند كسى است كه خود را در ميان باده گساران اندازد ولى پيوسته او را دور مى كنند،
وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ .
و به كاسه چوبينى شبيه است كه به بار مركبى آويخته و پيوسته مى جنبد.
] فَلَمّا قَرَاَ زِيادٌ الْكِتابَ قالَ: شَهِدَ بِها وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ.
زياد چون نامه حضرت را خواند گفت: به خداى كعبه كه بر اين حيله گرى معاويه شهادت داد.
وَ لَـمْ تَـزَلْ فى نَفْسِـهِ حَتَّـى ادَّعـاهُ مُعاوِيَـةُ.[
اين مسأله دائم در خاطر زياد بود تا معاويه او را الحاق به نسب خود كرد.
] قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: «الْواغِلُ» هُوَ الَّذى يَهْجُمُ عَلَى الشِّرْبِ لِيَشْرَبَ مَعَهُمْ وَ لَيْسَ
مؤلف: «واغِل» كسى است كه به جمع شرابخواران درآيد تا شراب بخورد ولى چون
مِنْهُمْ، فَلايَزالُ مُدَفَّعاً مُحاجَزاً. وَ النَّوْطُ الْمَذَبْذَبُ هُوَ ما يُناطُ بِرَحْلِ
از آنان نيست پيوسته رانده شود و ممنوع گردد. و «نَوط مُذَبْذَب» ظرف و مانند آن است كه دنبال
الرّاكِبِ مِنْ قَعْب اَوْ قَدَح اَوْ ما اَشْبَهَ ذلِكَ، فَهُوَ اَبَداً يَتَقَلْقَلُ اِذا حَثَّ ظَهْرَهُ وَاسْتَعْجَلَ
پالان بياويزند كه وقتى راكب مركب را حركت مى دهد يا حركتش را سريع مى نمايد آن ظرف پيوسته
سَـيْرَهُ.[
مى جنبد.
جناب رضا مطلب سایت تبیان را دیدم اما خیلی ربطی نداشت : مطلب شما را اینجا آورده ام، ببینید چه ربطی دارد؟
اصالت خانوادگي
با توجه به اهميت صلاحيت اخلاقي افراد، نقش خانواده نيز در پرورش خصال نيك و سجاياي اخلاقي روشن مي گردد. اگر صفات اخلاقي و پسنديده در نفس انسان ملكه نشوند هرگز مصدر افعال خوب واقع نمي گردند.
روشن است كه ملكه شدن يك صفت خوب به مدت زماني طولاني نياز دارد، و اگر افراد مورد گزينش از خاندان شريف و با فضيلت باشند، مي توان تصور كرد كه صفات اخلاقي در آن ها از سنين كودكي شكل گرفته و با دوام و ريشه دار در فرد وجود دارند. علاوه بر آن، صفات خوب و بد از طريق ارث به فرزند منتقل مي شوند. اخلاق خوب و پسنديده يا زشت و نكوهيده معرّف پاكي وراثت يا بدي آن هستند. بنابراين، اخلاق نقش محوري در اداره امور دارد و اصالت خانوادگي در تأييد صلاحيت اخلاقي افراد نيز نقشي به مراتب مؤثرتر داراست. مولا علي(عليه السلام)به مالك اشتر مي فرمايد: «كارگزاران دولتي را از ميان مردمي انتخاب كن كه... با حيا و از خاندان هاي پاكيزه و با تقوا باشند.»
کجای این حرف حضرت علی با انتخاب زیاد بن ابیه می سازد؟
جناب رضا مطلب سایت تبیان را دیدم اما خیلی ربطی نداشت : مطلب شما را اینجا آورده ام، ببینید چه ربطی دارد؟
اصالت خانوادگي
با توجه به اهميت صلاحيت اخلاقي افراد، نقش خانواده نيز در پرورش خصال نيك و سجاياي اخلاقي روشن مي گردد. اگر صفات اخلاقي و پسنديده در نفس انسان ملكه نشوند هرگز مصدر افعال خوب واقع نمي گردند.
روشن است كه ملكه شدن يك صفت خوب به مدت زماني طولاني نياز دارد، و اگر افراد مورد گزينش از خاندان شريف و با فضيلت باشند، مي توان تصور كرد كه صفات اخلاقي در آن ها از سنين كودكي شكل گرفته و با دوام و ريشه دار در فرد وجود دارند. علاوه بر آن، صفات خوب و بد از طريق ارث به فرزند منتقل مي شوند. اخلاق خوب و پسنديده يا زشت و نكوهيده معرّف پاكي وراثت يا بدي آن هستند. بنابراين، اخلاق نقش محوري در اداره امور دارد و اصالت خانوادگي در تأييد صلاحيت اخلاقي افراد نيز نقشي به مراتب مؤثرتر داراست. مولا علي(عليه السلام)به مالك اشتر مي فرمايد: «كارگزاران دولتي را از ميان مردمي انتخاب كن كه... با حيا و از خاندان هاي پاكيزه و با تقوا باشند.»
کجای این حرف حضرت علی با انتخاب زیاد بن ابیه می سازد؟
[=Century Gothic]
جناب مهران مگر شما در مورد کارگزاران علی (ع) سوال نکردید؟؟(ابن زیاد )؟
چطور میتوانید نتیجه بگیرید که برای علی (ع) بد نامی داشت و ان را سوالی کنید(براي حضرت علي بدنام نداشت؟):Sokhan:
قبل از پرداختن به معيارهاي امام(عليه السلام)براي انتخاب كارگزاران در رده هاي گوناگون.و شناخت علی (ع):Ealam:
اخه دوست عزیز طرح سوال که آسان است!
اگر علی (ع) را نشناسیم در مورد جواب هم تردید درمان حاصل میشود درک درستی نخواهیم داشت!!!
بنده توضیح دادم !به چه علت این مطلب را گذاشتم!و اشاره کردم!
باز دقت نکردید به لینک اول و نامه ۴۴ علی ع !!!!!!!!!!!!
[=Century Gothic]و از طرفی جریان شرم آور زناى ابوسفیان در جاهلیت با مادر زیاد و این را که زیاد زاییده این زنا بوده است ، پیش از این نیز معاویه براى فریب زیاد به کار برده بود و امام على علیه السلام در نامه 44 نهج البلاغه که براى زیاد نوشته ، پوجى آن را فاش کرده و زیاد را از توجه به آن برحذر داشته بود. :Sokhan:
این نامه امام و پشتگرمى حکومت کوفه در آن وقت ، زیاد را کفایت کرد که در دام فریب معاویه گرفتار نشود.
اما اینک او دیگر تحت حاکمیت امام على نبود و خودش مى بایست تصمیم قاطع اتخاذ کند؛ تصمیمى که دین و دنیایش دو طرف آن را تشکیل مى داد و این چنین است که خواص در مقابل لحظه هاى سرنوشت ساز تاریخ ، پس از سالها مجاهدت و تلاش ، دچار تحیر و سرزدگى مى شوند.
اگر آن روز، زیاد در مقابل درخواست معاویه مقاومت مى کرد، در ادامه زندگى اش دچار مشکلات طاقت فرسا مى شد و چه بسا آشکار یا پنهان کشته مى شد؛ اما دینش را تا لحظه آخر حفظ کرده بود و از اصول اسلامى ، براى کارى شبهه ناک و بدعت آمیز و براى همکارى با شیطان عدول نکرده بود.
[="]زیاد به نام مادرش سُمَيّه، «زياد بن سُميّه» خوانده ميشد و پيش از نسبت داده شدنش توسّط معاويه به ابوسفيان، وي را «زياد بن عُبَيد ثَقَفي» نيز ميخواندند. زياد از خطيبان[="][1] و سياستمداراني استکه به هوش سرشار ونيرنگ در ميدانسياست، شُهرهاند.[="][2] سميّه - که زني بدکار از مردمان طائف[="][3] و در عقد ازدواج عُبَيد ثَقَفي بود -[="][4] او را به سال اوّل هجري بزاد.[="][5] .
مادر زياد،سميه نام داشت،از زنان زناكار صاحبپرچم.زياد از طريق آميزش نامشروع و زنا توسط غلام سميه به نام"عبيد ثقفى"به دنياآمد.زياد را زياد بن عبيد مىگفتند.از بدعتهاى معاويه،آن بود كه بر خلاف حكم پيامبر،اين زنا زاده را به دودمان بنى اميه ملحق ساخت و از آن پس او را"زياد بن ابى سفيان" مىگفتند. اين موضوع كه به"مساله استلحاق"معروف است،در سال 44 هجرى انجامگرفت و مورد اعتراض بسيارى از بزرگان از جمله سيد الشهدا بود كه در نامهاش بهمعاويه،اين كار را در رديف كشتن حجر بن عدى و عمرو بن حمق،آورده و او رانكوهش كرده است.پس از انقراض امويان،مردم زياد را به اسم مادرش سميه يا به نامپدرى ناشناخته، زياد بن ابيه)زياد،پسر پدرش(مىخواندند. امام حسين"ع"روز عاشورا در يكى از خطبههايش جمله"الا و ان الدعى بنالدعى..."دارد،كه اشاره به ناپاك زادگى ابن زياد و پدرش زياد است كه هر دو نسبىپست و آلوده داشتند و عبيد الله هم از كنيز زنا كارى به نام مرجانه به دنيا آمده بود وبه"ابنمرجانه"مشهور بود.حاكميتيافتن كسى چون پسر زياد،فاجعهاى بود كه عزت وكرامت مسلمين و عرب را نابود كرد.زيد بن ارقم وقتى در كوفه شاهد آن بود كه ابن زيادبر لبهاى سر بريده ابا عبد الله"ع"مىزند،گريه كنان و با اعتراض برخاست و از مجلسبيرون آمد و مىگفت:اى جماعت عرب!از اين پس برده شدهايد.پسر فاطمه را كشته وپسر مرجانه را به امارت پذيرفتهايد... در همان ايام،آل زياد بعنوان گروهى فاسد وشيطانى به شمار مىرفتند.حتى يكى از شهداى كربلا به نام مالك بن انس مالكى يا انس بنحارث كاهلى در رجزى كه در ميدان مىخواند،يكى از ابيات آن چنين بود:
آل على شيعة الرحمان آل زياد شيعة الشيطان آل زياد،طبق روايات،دلهايى مسخ شده،دودمانى ننگين و مورد خشم بودند و روزعاشورا را به خاطر كشته شدن حسين بن على،مبارك دانسته و به شادمانى روزهمىگرفتند. نيز"آل زياد"نام سلسلهاى از خلفاست كه از نسل زياد بن ابيه بودند و ازسال 204 تا 409 هجرى بر يمن حكومت كردند.آغاز حكومتشان از زمان هارون الرشيدبود و ماموريتشان سركوبى علويان آن دياربود.
حضرت علي عليه السلام طبق ظواهر حكومت ميكردند نه علم غيب و طبق ظواهر اگر چه زياد ناپاك بود ولي منتسب به عبيدثقفي بودوقاعده فراش درباره او جاري ميشود