آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟

آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟‌ اگر زن زياد بد كاره و معروف بود چرا حضرت علي زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامی نداشت؟‌ چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟چطور حضرت علی او را برای حکومت فرستاد در حالی که زنا زاده بود و او می توانست امام جماعت باشد، یعنی رسم بود که حاکم شهر امام جماعت می شد. آیا حضرت علی این حکم را نمی دانست که زنازاده نمی تواند امام جماعت باشد؟

[=Century Gothic]با سلام
جواب سوالتان را اینجا میتوانید پیدا کنید !و کامل توضیح داده شده .
یا حق

http://www.irdc.ir/fa/content/8672/default.aspx
http://cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=1280

سلام
دایره المعارف بزرگ اسلام را دیدم اما جواب درست و حسابی نداشت.

سید مهران;65238 نوشت:
سلام
دایره المعارف بزرگ اسلام را دیدم اما جواب درست و حسابی نداشت.

[=century gothic]با سلام
جناب مهران دقت در لینک اول نکردید !!
و مطالب را نخواندید!شما چند سوال را مطرح کردید که یک جا جواب دادن به آنها تاپیک را منحرف میکند!
مثلا اینکه اصلا ملاک انتخاب گارگزاران برای علی ع چه بوده!؟
این خود مفصل است.
[=Century Gothic]در ديدگاه امام علي(عليه السلام)، فلسفه حكومت احياي حق، انهدام باطل و رساندن انسان از خاك به خداست. اين آرمان والا جز با حكومت صالحان تحقق نمي يابد. روشن است كه امام بايد كارگزاران خويش را از ميان بهترين ها و نخبگان انتخاب كند تا اشتباهات و انحرافات احتمالي به حداقل برسند. از اين رو، نخستين اقدام حكومتي امام پس از بيعت مردم، جابه جايي و عزل و نصب وسيع مديران اجرايي نظام پيشين بود. معيارهاي امام(عليه السلام)براي انتخاب كارگزاران در رده هاي گوناگون، برگرفته از متن دين و مورد رضاي خدا و پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بود.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID=56037&Language=1

فکر کنم خواندن نامه ۴۴ نهج البلاغه خالی از لطف نباشد :Sham:

[=Century Gothic]وَ مِنْ كِتاب لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از نامه هاى آن حضرت است
اِلى زيادِ بْنِ اَبيهِ وَ قَدْ بَلَغَهُ اَنَّ مُعاوِيَةَ
به زياد بن ابيه، وقتى به حضرت خبر رسيد معاويه به زياد
كَتَبَ اِلَيْهِ يُريدُ خَديعَتَهُ بِاسْتِلْحاقِهِ
نامه نوشته مى خواهد او را با ملحق كردن به نسب خود بفريبد

[=Century Gothic]وَ قَدْ عَرَفْتُ اَنَّ مُعاوِيَةَ كَتَبَ اِلَيْكَ يَسْتَزِلُّ لُبَّكَ، وَ يَسْتَفِلُّ غَرْبَكَ، [=Century Gothic]
[=Century Gothic]آگاه شدم كه معاويه براى لغزاندن خردَت و سست كردن عزمت نامه اى برايت فرستاده،[=Century Gothic]
[=Century Gothic]فَاحْذَرْهُ، فَاِنَّما هُوَ الشَّيْطانُ، يَأْتِى الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ [=Century Gothic]
[=Century Gothic]از او حذر كن، كه بى ترديد او شيطان است، كه از مقابل و پشت سر[=Century Gothic]
[=Century Gothic]وَ عَنْ يَمينِهِ وَ عَنْ شِمالِهِ، لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ، وَ يَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ. [=Century Gothic]
[=Century Gothic]و از راست و چپ به جانب انسان مى آيد، تا بهوقت غفلتش بر او هجوم آرد، و عقل ساده اش را بدزدد.[=Century Gothic]
[=Century Gothic]وَ قَدْ كانَ مِنْ اَبى سُفْيانَ فى زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطّابِ فَلْتَةٌ مِنْ [=Century Gothic]
[=Century Gothic]از ابوسفيان در روزگار عمر بن خطّاب سخنى بدون انديشه از روى[=Century Gothic]
[=Century Gothic]حَديثِ النَّفْسِ، وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغاتِ الشَّيْطانِ، لايَثْبُتُ بِها نَسَبٌ [=Century Gothic]
[=Century Gothic]وسوسه نفس، و تحريكى از تحريكات و فسادكاريهاى شيطان سر زد، كه نه نسبى به آن ثابت مى شود[=Century Gothic]
[=Century Gothic]وَ لايُسْتَحَـقُّ بِهـا اِرْثٌ ، [=Century Gothic]
[=Century Gothic]و نه كسى به آن مستحق ميراث مى گردد (ابوسفيان به عمروعاص گفت: اين محصول زناى من با مادر اوست)


وَ الْمُتَعَلِّقُ بِها كَالْواغِلِ الْمُدَفَّعِ،
و آويخته به اين سخنان همانند كسى است كه خود را در ميان باده گساران اندازد ولى پيوسته او را دور مى كنند،
وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ .
و به كاسه چوبينى شبيه است كه به بار مركبى آويخته و پيوسته مى جنبد.
] فَلَمّا قَرَاَ زِيادٌ الْكِتابَ قالَ: شَهِدَ بِها وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ.
زياد چون نامه حضرت را خواند گفت: به خداى كعبه كه بر اين حيله گرى معاويه شهادت داد.
وَ لَـمْ تَـزَلْ فى نَفْسِـهِ حَتَّـى ادَّعـاهُ مُعاوِيَـةُ.[
اين مسأله دائم در خاطر زياد بود تا معاويه او را الحاق به نسب خود كرد.
] قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: «الْواغِلُ» هُوَ الَّذى يَهْجُمُ عَلَى الشِّرْبِ لِيَشْرَبَ مَعَهُمْ وَ لَيْسَ
مؤلف: «واغِل» كسى است كه به جمع شرابخواران درآيد تا شراب بخورد ولى چون
مِنْهُمْ، فَلايَزالُ مُدَفَّعاً مُحاجَزاً. وَ النَّوْطُ الْمَذَبْذَبُ هُوَ ما يُناطُ بِرَحْلِ
از آنان نيست پيوسته رانده شود و ممنوع گردد. و «نَوط مُذَبْذَب» ظرف و مانند آن است كه دنبال
الرّاكِبِ مِنْ قَعْب اَوْ قَدَح اَوْ ما اَشْبَهَ ذلِكَ، فَهُوَ اَبَداً يَتَقَلْقَلُ اِذا حَثَّ ظَهْرَهُ وَاسْتَعْجَلَ
پالان بياويزند كه وقتى راكب مركب را حركت مى دهد يا حركتش را سريع مى نمايد آن ظرف پيوسته
سَـيْرَهُ.[
مى جنبد.

جناب رضا مطلب سایت تبیان را دیدم اما خیلی ربطی نداشت : مطلب شما را اینجا آورده ام، ببینید چه ربطی دارد؟
اصالت خانوادگي
با توجه به اهميت صلاحيت اخلاقي افراد، نقش خانواده نيز در پرورش خصال نيك و سجاياي اخلاقي روشن مي گردد. اگر صفات اخلاقي و پسنديده در نفس انسان ملكه نشوند هرگز مصدر افعال خوب واقع نمي گردند.
روشن است كه ملكه شدن يك صفت خوب به مدت زماني طولاني نياز دارد، و اگر افراد مورد گزينش از خاندان شريف و با فضيلت باشند، مي توان تصور كرد كه صفات اخلاقي در آن ها از سنين كودكي شكل گرفته و با دوام و ريشه دار در فرد وجود دارند. علاوه بر آن، صفات خوب و بد از طريق ارث به فرزند منتقل مي شوند. اخلاق خوب و پسنديده يا زشت و نكوهيده معرّف پاكي وراثت يا بدي آن هستند. بنابراين، اخلاق نقش محوري در اداره امور دارد و اصالت خانوادگي در تأييد صلاحيت اخلاقي افراد نيز نقشي به مراتب مؤثرتر داراست. مولا علي(عليه السلام)به مالك اشتر مي فرمايد: «كارگزاران دولتي را از ميان مردمي انتخاب كن كه... با حيا و از خاندان هاي پاكيزه و با تقوا باشند.»
کجای این حرف حضرت علی با انتخاب زیاد بن ابیه می سازد؟

[=&quot]هچو همیشه از رضا تشکر می کنم

[=&quot]عـبـيـدالله زيـاد در سـال بـيـسـتـم هـجـري[=&quot][1] از مـرجانه مجوسي که به بـدکـاري مـشـهـور بـود زاده شـد. زياد از آن زن جدا شد و شيرويه ي اسـواري[=&quot][2] او را به زني گرفت. زياد عبيدالله را به مرجانه داد و او در خانه شيرويه (غير مسلمان) نشوونما يافت. او لکـنـت زبـان داشـت و واژه هـاي عـربي را نمي توانست درست ادا کـنـد. براي مثال به «حَروري» مي گفت «هَروري» و شنوندگان را به خنده مي انداخت.[=&quot] [3][=&quot]پس زیاد، مرجانه را طلاق داده بود و حتی اگر مرجانه در ان زمان هم بدکاره باشد ،بازهم گناهی بر زیاد نیست چرا که طلاقش داده است.زياد، پدر عبيدالله، در سال 53 ه‍ به هلاکت رسيد و او نزد معاويه رفـت؛ کـه در سال 54 ه‍[=&quot][4] وي را واليگري خراسان داد و در سـال 55 والي بـصـره سـاخـت. عـبـيدالله، اسلم بن زرعه کـلابـي را در خـراسـان بـه جـاي خـويـش گـمـاشـت و بـه بـصـره بازگشت[=&quot][5]؛ و تا مرگ معاويه همچنان والي آن شهر بود.


[=&quot][1] [=&quot]- تاریخ طبری، ج 3 ص 246

[=&quot][2] [=&quot]- اسوار: یکی از اقوام ایرانی ساکن بصره که سوارکارانی جنگجو بودد.

[=&quot][3] [=&quot]- سیراعلام النبلاء، ج 3 ص 545؛ العقد الفرید، ج 2 ص 477؛ الملحمه الحسینیه، ج 3 ص 140.

[=&quot][4] [=&quot]- تاریخ طبری، ج 3 ص 242 و 246

[=&quot][5] [=&quot]- همان

سید مهران;65299 نوشت:
جناب رضا مطلب سایت تبیان را دیدم اما خیلی ربطی نداشت : مطلب شما را اینجا آورده ام، ببینید چه ربطی دارد؟
اصالت خانوادگي
با توجه به اهميت صلاحيت اخلاقي افراد، نقش خانواده نيز در پرورش خصال نيك و سجاياي اخلاقي روشن مي گردد. اگر صفات اخلاقي و پسنديده در نفس انسان ملكه نشوند هرگز مصدر افعال خوب واقع نمي گردند.
روشن است كه ملكه شدن يك صفت خوب به مدت زماني طولاني نياز دارد، و اگر افراد مورد گزينش از خاندان شريف و با فضيلت باشند، مي توان تصور كرد كه صفات اخلاقي در آن ها از سنين كودكي شكل گرفته و با دوام و ريشه دار در فرد وجود دارند. علاوه بر آن، صفات خوب و بد از طريق ارث به فرزند منتقل مي شوند. اخلاق خوب و پسنديده يا زشت و نكوهيده معرّف پاكي وراثت يا بدي آن هستند. بنابراين، اخلاق نقش محوري در اداره امور دارد و اصالت خانوادگي در تأييد صلاحيت اخلاقي افراد نيز نقشي به مراتب مؤثرتر داراست. مولا علي(عليه السلام)به مالك اشتر مي فرمايد: «كارگزاران دولتي را از ميان مردمي انتخاب كن كه... با حيا و از خاندان هاي پاكيزه و با تقوا باشند.»
کجای این حرف حضرت علی با انتخاب زیاد بن ابیه می سازد؟

[=Century Gothic]
جناب مهران مگر شما در مورد کارگزاران علی (ع) سوال نکردید؟؟(ابن زیاد )؟
چطور میتوانید نتیجه بگیرید که برای علی (ع) بد نامی داشت و ان را سوالی کنید(براي حضرت علي بدنام نداشت؟):Sokhan:
قبل از پرداختن به معيارهاي امام(عليه السلام)براي انتخاب كارگزاران در رده هاي گوناگون.و شناخت علی (ع):Ealam:

اخه دوست عزیز طرح سوال که آسان است!
اگر علی (ع) را نشناسیم در مورد جواب هم تردید درمان حاصل میشود درک درستی نخواهیم داشت!!!
بنده توضیح دادم !به چه علت این مطلب را گذاشتم!و اشاره کردم!
باز دقت نکردید به لینک اول و نامه ۴۴ علی ع !!!!!!!!!!!!

[=Century Gothic]و از طرفی جریان شرم آور زناى ابوسفیان در جاهلیت با مادر زیاد و این را که زیاد زاییده این زنا بوده است ، پیش از این نیز معاویه براى فریب زیاد به کار برده بود و امام على علیه السلام در نامه 44 نهج البلاغه که براى زیاد نوشته ، پوجى آن را فاش کرده و زیاد را از توجه به آن برحذر داشته بود. :Sokhan:
این نامه امام و پشتگرمى حکومت کوفه در آن وقت ، زیاد را کفایت کرد که در دام فریب معاویه گرفتار نشود.
اما اینک او دیگر تحت حاکمیت امام على نبود و خودش مى بایست تصمیم قاطع اتخاذ کند؛ تصمیمى که دین و دنیایش دو طرف آن را تشکیل مى داد و این چنین است که خواص در مقابل لحظه هاى سرنوشت ساز تاریخ ، پس از سالها مجاهدت و تلاش ، دچار تحیر و سرزدگى مى شوند.
اگر آن روز، زیاد در مقابل درخواست معاویه مقاومت مى کرد، در ادامه زندگى اش دچار مشکلات طاقت فرسا مى شد و چه بسا آشکار یا پنهان کشته مى شد؛ اما دینش را تا لحظه آخر حفظ کرده بود و از اصول اسلامى ، براى کارى شبهه ناک و بدعت آمیز و براى همکارى با شیطان عدول نکرده بود.

[=&quot]زیاد به نام مادرش سُمَيّه، «زياد بن سُميّه» خوانده مي‏شد و پيش از نسبت داده شدنش توسّط معاويه به ابوسفيان، وي را «زياد بن عُبَيد ثَقَفي» نيز مي‏خواندند. زياد از خطيبان[=&quot][1] و سياستمداراني است‏که به هوش سرشار ونيرنگ در ميدان‏سياست، شُهره‏اند.[=&quot][2] سميّه - که زني بدکار از مردمان طائف[=&quot][3] و در عقد ازدواج عُبَيد ثَقَفي بود -[=&quot][4] او را به سال اوّل هجري بزاد.[=&quot][5] .

[=&quot] زياد، به روزگار خلافت ابوبکر، مسلمان شد[=&quot][6] و در عنفوان جواني به خاطر کفايت و هوش سياسي‏اش مورد توجّه عمر قرار گرفت.[=&quot][7]

[=&quot]پس از خلافت علي عليه السلام او در بصره کاتب[=&quot][8] و مشاور[=&quot][9] عبد اللَّه بن عبّاس بود، و چون ابن عبّاس عازم جنگ صِفّين شد، وي را جانشين خود در خراج و بيت المال و ديوان بصره کرد.[=&quot][10]

[=&quot] هنگامي که اهل فارس و کرمان از دادن ماليات، سر برتافتند و با شورش بر فرماندار آن ديار، سهل بن حُنَيف، وي را اخراج کردند، علي عليه السلام با يارانش به رايزني پرداخت که مرد مدبّر و سياستمداري را به آن ديار، گسيل دارد[=&quot].

[=&quot] ابن عبّاس، زياد را پيشنهاد کرد[=&quot][11] و جارية بن قُدامه بر اين پيشنهاد، تأکيد کرد[=&quot][12][=&quot] و بدين سان، زياد، از سوي علي‏ عليه السلام به حکومت فارس و کرمان، گماشته شد[=&quot][13] و در واقع انتخاب خود حضرت نبود. او با سياستمداري و زيرکي، فتنه را خاموش کرد و با مصالحه نمودن با مردم آن سامان، توانست اوضاع را آرام کند و مالیات ها را بگیرد. و در اين هنگام بود که کارهاي ناشايستي انجام داد و اعتراض امام عليه السلام را برانگيخت.[=&quot][14]


[=&quot][1] [=&quot]- استیعاب، ج 2 ص 100 و 829

[=&quot][2] [=&quot]- استیعاب ج 2 ص 100 و 829

[=&quot][3] [=&quot]- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 219

[=&quot][4] [=&quot]-العقد الفرید، ج 4 ص 4

[=&quot][5] [=&quot]- تاریخ مدینه دمشق، ج 19 ص 163

[=&quot][6] [=&quot]- سیر اعلام النبلاء، ج 3 ص 112

[=&quot][7] [=&quot]- انساب الاشراف، ج 5 ص 198

[=&quot][8] [=&quot]- تاریخ دمشق، ج 19 ص 169

[=&quot][9] [=&quot]- تاریخ دمشق، ج 19 ص 171

[=&quot][10] [=&quot]- سیر اعلام النبلاء، ج 3 ص 112 و 495 ر

[=&quot][11] [=&quot]- تاریخ طبری ج 5 ص 137

[=&quot][12] [=&quot]- طبری همان

[=&quot][13] [=&quot]- تاریخ طبری ج 5 ص 137

[=&quot][14] [=&quot]- نهج البلاغه نامه 20 و 21


[=&quot]زياد در هيچ يک از جنگ‏هاي علي عليه السلام شرکت نداشت و تا روزگار شهادت علي عليه السلام و حتي در آغازين روزهاي خلافت معاويه، با علي عليه السلام و فرزندش امام حسن عليه السلام بود.[=&quot][1]

[=&quot] امّا زياد، تحت تأثير نيرنگ‏هاي معاويه لغزيد و در آنچه علي عليه السلام وي را از آن بيم داده بود،[=&quot][2] واقع شد و با توطئه «پيدا شدن پدرش»، يکسر در اختيار معاويه قرار گرفت. معاويه او را برادر خود خواند[=&quot][3]

[=&quot]یک نکته: اولین کسی که زیاد را زیاد بن ابیه خطاب کرد، عایشه بود[=&quot][4]

[=&quot]امام علي‏ عليه السلام در نامه‏اش به زياد بن ابيه فرمود: به خدا سوگند ياد مي‏کنم، سوگندي راستين، که اگر به من خبر رسد که در ثروت مسلمانان خيانت کرده‏اي، کم يا زياد، چنان بر تو سخت بگيرم که تو را اندکْ‏مال کند، و بارِ هزينه عيال بر دوشت سنگيني کند و خوار و پريشانْ‏حال شوي. والسلام!

[=&quot] بلاذری در انساب الاشراف ج 2 ص 390 آورده است: علي‏ عليه السلام، فرستاده‏اي را نزد زياد روانه ساخت تا آنچه از ماليات‏ها نزد او جمع شده، باز ستاند. زياد، آنچه نزدش بود، همراهِ فرستاده کرد و به وي گفت: کُردها ماليات‏ها را نابود کرده‏اند و من با آنها مدارا مي‏کنم. اين مطلب را به اميرمؤمنان اعلام مکن که گمان کند کوتاهي از من بوده است. فرستاده آمد و سخن زياد را به علي‏عليه السلام رساند. او به زياد نوشت: «فرستاده‏ام خبر داد آنچه را درباره کُردها به وي گفتي و اين ‏که آن را از من کتمان کرده‏اي. تو خود به نيکي مي‏داني که آن را به وي نگفتي، مگر از آن رو که به من برساني و من سوگند مي‏خورم به خداوند عز و جل، سوگند راستين، که اگر به من خبر رسد که در ثروت مسلمانان خيانت کرده‏اي، کم يا زياد، چنان بر تو سخت بگيرم که تو را اندکْ ‏مال کند و بارِ هزينه عيال بر دوشت سنگيني کند و خوار و پريشانْ‏ حال شوي. والسلام!


[=&quot][1] [=&quot]- العقد الفرید، ج 4 ص 5

[=&quot][2] [=&quot]- الاستیعاب ج 2 ص 101 و 829

[=&quot][3] [=&quot]- تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 218

[=&quot][4] [=&quot]- سفینه البحار ، ج 1 عنوان زید، ص 579

مادر زياد،سميه نام داشت،از زنان زناكار صاحب‏پرچم.زياد از طريق آميزش نامشروع و زنا توسط غلام سميه به نام"عبيد ثقفى"به دنياآمد.زياد را زياد بن عبيد مى‏گفتند.از بدعتهاى معاويه،آن بود كه بر خلاف حكم پيامبر،اين زنا زاده را به دودمان بنى اميه ملحق ساخت و از آن پس او را"زياد بن ابى سفيان" مى‏گفتند. اين موضوع كه به"مساله استلحاق"معروف است،در سال 44 هجرى انجام‏گرفت و مورد اعتراض بسيارى از بزرگان از جمله سيد الشهدا بود كه در نامه‏اش به‏معاويه،اين كار را در رديف كشتن حجر بن عدى و عمرو بن حمق،آورده و او رانكوهش كرده است.پس از انقراض امويان،مردم زياد را به اسم مادرش سميه يا به نام‏پدرى ناشناخته، زياد بن ابيه)زياد،پسر پدرش(مى‏خواندند. امام حسين"ع"روز عاشورا در يكى از خطبه‏هايش جمله"الا و ان الدعى بن‏الدعى..."دارد،كه اشاره به ناپاك زادگى ابن زياد و پدرش زياد است كه هر دو نسبى‏پست و آلوده داشتند و عبيد الله هم از كنيز زنا كارى به نام مرجانه به دنيا آمده بود وبه"ابن‏مرجانه"مشهور بود.حاكميت‏يافتن كسى چون پسر زياد،فاجعه‏اى بود كه عزت وكرامت مسلمين و عرب را نابود كرد.زيد بن ارقم وقتى در كوفه شاهد آن بود كه ابن زيادبر لبهاى سر بريده ابا عبد الله"ع"مى‏زند،گريه كنان و با اعتراض برخاست و از مجلس‏بيرون آمد و مى‏گفت:اى جماعت عرب!از اين پس برده شده‏ايد.پسر فاطمه را كشته وپسر مرجانه را به امارت پذيرفته‏ايد... در همان ايام،آل زياد بعنوان گروهى فاسد وشيطانى به شمار مى‏رفتند.حتى يكى از شهداى كربلا به نام مالك بن انس مالكى يا انس بن‏حارث كاهلى در رجزى كه در ميدان مى‏خواند،يكى از ابيات آن چنين بود:
آل على شيعة الرحمان آل زياد شيعة الشيطان آل زياد،طبق روايات،دلهايى مسخ شده،دودمانى ننگين و مورد خشم بودند و روزعاشورا را به خاطر كشته شدن حسين بن على،مبارك دانسته و به شادمانى روزه‏مى‏گرفتند. نيز"آل زياد"نام سلسله‏اى از خلفاست كه از نسل زياد بن ابيه بودند و ازسال 204 تا 409 هجرى بر يمن حكومت كردند.آغاز حكومتشان از زمان هارون الرشيدبود و ماموريتشان سركوبى علويان آن دياربود.

حضرت علي عليه السلام طبق ظواهر حكومت ميكردند نه علم غيب و طبق ظواهر اگر چه زياد ناپاك بود ولي منتسب به عبيدثقفي بودوقاعده فراش درباره او جاري ميشود

موضوع قفل شده است