جمع بندی چرا پيامبر خالد بن وليد رابخاطر جنايتي كه با بني جزيمه كرد قصاص نكرد ؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا پيامبر خالد بن وليد رابخاطر جنايتي كه با بني جزيمه كرد قصاص نكرد ؟

چرا پيامبر خالد بن وليد رابخاطر جنايتي كه با بني جزيمه كرد قصاص نكرد ؟ خالد مامور شد از سوي پيامبر بود و بت هاي بني جزيمه را بشكند و ايشان را مسلمان كند. اما او رفت و بخاطر خصومت شخصي بني جزيمه را قتل عام كرد. چرا پيامبر او را قصاص نكرد؟‌ مگر ما نمي گوييم خالد بن وليد وقتي مالك بن نويره را گشت بايد ابوبكر قصاصش مي كرد. پس چرا پيامبر در اين جنايت قصاصش نكرد ؟

[=Comic Sans MS]با سلام
[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]در اين كه خالد بن وليد ، در جنگ با مالك بن نويره ، جنايات عظيمي را مرتكب شده ، ترديدي نيست ؛ تا جايي كه خليفه دوم به شدت به او اعتراض كرد ، او را دشمن خدا لقب داد و قسم ياد كرد كه خالد را سنگسار خواهد كرد ؛ اما از آن جايي كه خليفه اول به بازوي توانمند خالد براي پيشبرد حكومتش نياز شديدي داشت ، از او دفاع كرد و هيچ مجازاتي را برايش در نظر نگرفت .
[=Comic Sans MS]
[=Comic Sans MS] اما در باره جنگ خالد با بني جذيمه و كشتن آن‌ها توجه به چند نكته ضروري است ؛:Sham:
[=Comic Sans MS] اولاً : بخشيدن خون مقتول و يا قصاص قاتل ، در اختيار ولي مقتول است و هيچ كس ؛ حتي پيامبر خدا صلي الله عليه وآله ، ابوبكر و يا هر حاكم ديگري ، حق بخشيدن خون را ندارند و اگر صاحب خون بخواهد قاتل را قصاص نمايد ، حاكم اسلامي وظيفه دارد كه قاتل را قصاص و حكم اسلامي را اجرا نمايد ؛ اما اگر صاحب خون قصد كشتن نداشته باشد و بخواهد با گرفتن ديه ، از كشتن قاتل بگذرد ، حاكم اسلامي طبق نظر ولي دم عمل خواهد كرد.:Sham:

[=Comic Sans MS] در قضيه بني جذيمه ، رسول خدا صلي الله عليه وآله ، بعد از اطلاع و آگاهي از آن، امير مؤمنان عليه السلام را اعزام كرد و تمام خسارات آنان ؛ حتي قيمت كاسه سگان آن‌ها را نيز پرداخت نمود.:Sham:
[=Comic Sans MS] طبري مي‌نويسد :
[=Comic Sans MS] فلما انتهى الخبر إلى رسول الله رفع يديه إلى السماء ثم قال اللهم إني أبرأ إليك مما صنع خالد بن الوليد ثم دعا علي بن أبي طالب عليه السلام فقال يا علي اخرج إلى هؤلاء القوم فانظر في أمرهم واجعل أمر الجاهلية تحت قدميك.
[=Comic Sans MS] فخرج حتى جاءهم ومعه مال قد بعثه رسول الله به فودى لهم الدماء وما أصيب من الأموال حتى إنه ليدي ميلغة الكلب حتى إذا لم يبق شيء من دم ولا مال إلا وداه بقيت معه بقية من المال فقال لهم علي عليه السلام حين فرغ منهم هل بقي لكم دم أو مال لم يود إليكم قالوا لا قال فإني أعطيكم هذه البقية من هذا المال احتياطا لرسول الله مما لا يعلم ولا تعلمون ففعل ثم رجع إلى رسول الله فأخبره الخبر فقال أصبت وأحسنت.
[=Comic Sans MS] ثم قام رسول الله فاستقبل القبلة قائما شاهرا يديه حتى إنه ليرى بياض ما تحت منكبيه وهو يقول اللهم إني أبرأ إليك مما صنع خالد بن الوليد ثلاث مرات .
[=Comic Sans MS] وقتي كه خبر به رسول خدا صلي الله عليه وآله رسيد ، دست‌ها را به طرف آسمان بلند كرد و عرضه داشت:
خدايا ! من از آن چه خالد بن وليد انجام داده است بيزارم. سپس علي بن أبي طالب عليه السلام را خواست و به او فرمود : اي علي ! نزد اين قوم برو و نظر آنان را جويا شو و امر جاهليت را زير پا بگذار . :Sham:

[=Comic Sans MS] علي عليه السلام در حالي كه اموال بسيار همراه داشت به طرف قبيله رفت ، خون بها ، خسارت اموال و حتي قيمت كاسه‌هاي سگان آن‌ها را نيز پرداخت نمود ؛
علي عليه السلام بعد از اتمام كار از آن‌ها سؤال كرد : آيا خون بها و يا مالي مانده است كه به شما پرداخت نكرده باشم ؟
همگي گفتند : خير .

[=Comic Sans MS] علي عليه السلام فرمود: باقي مانده اين اموال را نيز به خاطر رعايت احتياط از جانب رسول خدا در مواردي كه آن حضرت و شما از آن مطلع نشده‌ايد مي‌پردازم . سپس بازگشت و آنچه انجام داده بود به رسول خدا گزارش كرد.
رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود : كار درست و زيبائي انجام دادي. سپس رو به قبله ايستاد ، و دستهارا بلند كرد ؛ به طوري كه سفيدي زير بغل آن حضرت پيدا بود ، سه بار فرمود : خدايا من از آن چه كه خالد بن وليد انجام داده است ، بيزارم .

[=Comic Sans MS] الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ) ، تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 164 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت .
[=Comic Sans MS] الحميري المعافري ، عبد الملك بن هشام بن أيوب أبو محمد (متوفاي213هـ) ، السيرة النبوية ، ج 5 ، ص 96 ، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد ، ناشر : دار الجيل ، الطبعة : الأولى ، بيروت 1411هـ .
[=Comic Sans MS] الشيباني ، محمد بن الحسن (متوفاي198هـ) ، شرح كتاب السير الكبير ، ج 1 ، ص 260 ، ، تحقيق : د. صلاح الدين المنجد ، ناشر : معهد المخطوطات - القاهرة .

[=Comic Sans MS] ثانياً : علاوه بر پرداخت نمودن خسارت‌ها و جلب رضايت افراد قبيله بازهم رسول خدا اعلان بيزاري و برائت از اعمال ظالمانه خالد بن وليد مي كند و مطابق با فرمان الهي: [=Comic Sans MS] :Sham:
« فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنىّ‏ِ بَرِى‏ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُون‏؛
اگر تو را نافرمانى كنند بگو : من از آنچه شما انجام مى‏دهيد بيزارم ! » (شعراء 216) دستها را به طرف آسمان بلند كرد ؛‌ به طوري كه سفيدي زير بغل آن حضرت معلوم بود عرض مي كند:

[=Comic Sans MS] اللهم إني أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ .
[=Comic Sans MS] خدايا من از آن چه خالد انجام داده ، بيزاري مي‌جويم .:Sham:

[=Comic Sans MS] البخاري الجعفي ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ) ، صحيح البخاري ، ج 3 ، ص 1157 و ج 4 ، ص 1577 ، ح4084 و ج 6 ، ص 2628 ، ح6766 ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987 .

[=Comic Sans MS] ثالثاً : خالد بن وليد در قضيه كشتن مالك بن نويره ، علاوه بر كشتن او و قبيله‌اش ، مرتكب زناي محصنه نيز شده بود و أبوبكر وظيفه داشت كه حد الهي را بر او جاري كند ؛ زيرا اجراي حد بر زنا كار ، وظيفه حاكم است ؛:Labkhand:
اما جناب خليفه به جاي اجراي حدود الهي ، او را مورد تشويق قرار داده و از كار او به شدت دفاع كرد .:Ghamgin:
با اين كه زن شوهر مرده بايد مدت خاصي را به اتفاق مسلمانان عده نگه دارد ؛ اما خالد بن وليد با بي توجهي به اين مسأله در همان شبي كه ماالك كشته شده بود ، با زن او همبستر مي‌شود .

[=Comic Sans MS] خليفه دوم با شنيدن خبر كشته شدن مالك و همبستر شدن خالد با زن او ، قسم ياد كرد كه خالد را سنگسار كند.
[=Comic Sans MS] طبري و إبن اثير در تاريخشان و أبو الفرج اصفهاني در الأغاني و نويري در نهاية الأدب مي‌نويسند :
[=Comic Sans MS] فلما بلغ قتلهم عمر بن الخطاب تكلم فيه عند أبي بكر فأكثر وقال عدو الله عدى على امرئ مسلم فقتله ثم نزا على امرأته وأقبل خالد بن الوليد قافلا حتى دخل المسجد وعليه قباء له عليه صدأ الحديد معتجرا بعمامة له قد غرز في عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إليه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرثاء قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك .
[=Comic Sans MS] وقتي كه خبر كشته شدن ايشان به عمر بن خطاب رسيد جريان را به ابوبكر گزارش داد و در باره آن سفارش زيادي نمود و گفت : دشمن خدا بر مردي مسلمان تجاوز كرده و او را كشته است ، سپس با همسر او نزديكي كرده است !!!
[=Comic Sans MS] خالد بن وليد بدون توجه و در حالي‌كه جاي شمشير بر قباي او آشكار بود و عمامه‌اي پوشيده بود كه در آن تيرهايي قرار داده بود وارد مسجد شد ، عمر بلند شد و تيرها را از عمامه او در آورد و شكست سپس گفت : ريا مي كني ؟ مرد مسلماني را كشتي و با همسرش همبستر شدي ، به خدا قسم تو را با سنگي كه خودت درست كردي سنگسار خواهم كرد .

[=Comic Sans MS] الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ) ، تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 274 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت .
[=Comic Sans MS] الإصبهاني ، أبو الفرج (متوفاي356هـ) ، الأغاني ، ج 15 ، ص 294 ، تحقيق : علي مهنا وسمير جابر ، ناشر : دار الفكر للطباعة والنشر ، بيروت .
[=Comic Sans MS] الشيباني ، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ) ، الكامل في التاريخ ، ج 2 ، ص 217 ، تحقيق : عبد الله القاضي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة الثانية ، 1415هـ .
[=Comic Sans MS] النويري ، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ) ، نهاية الأرب في فنون الأدب ، ج 19 ، ص 52 ، ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ - 2004م .

[=Century Gothic] ذهبي مي‌نويسد :
[=Century Gothic] فلما قدم خالد قال عمر : يا عدو الله قتلت امرأً مسلماً ثم نزوت على امرأته .
[=Century Gothic] وقتي كه خالد به مدينه آمد ،
عمر گفت : اي دشمن خدا ! مرد مسلماني را كشتي و سپس با همسرش همبستر شدي ؟!:Sham:

[=Century Gothic] الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748هـ) ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 3 ، ص 36 ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ - 1987م .

[=Century Gothic] و اما اين سؤال كه : چرا ابوبكر حدود الهي را اجرا نكر د، و از اعمال جنايتكارانه خالد دفاع نمود ؟
پاسخ آن را بايد از زبان علماي اهل سنت بشنويد كه مي‌گويند : چون ابوبكر خالد را مجتهد مي‌دانست به همين جهت اورا تبرئه كرد .:Narahat:

[=Century Gothic] ابن خلكان و بسيار ديگر از علماي اهل سنت نوشته‌اند :
[=Century Gothic] ولما بلغ الخبر أبا بكر وعمر رضي الله عنهما قال عمر لأبي بكر رضي الله عنه إن خالدا قد زنى فارجمه قال ما كنت لأرجمه فإنه تأول فأخطأ .
[=Century Gothic] وقتي كه خبر به گوش ابو بكر و عمر رسيد ، عمر به ابو بكر گفت: خالد زنا كرده بايد او را سنگسار كني !
ابو بكر گفت : او را سنگسار نخواهم كرد ؛ چرا كه اجتهاد كرده و در اجتهادش اشتباه كرده است !!!

[=Century Gothic] إبن خلكان ، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ) ، وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ، ج 6 ، ص 15 ، تحقيق : احسان عباس ، ناشر : دار الثقافة – بيروت ؛
[=Century Gothic] أبو الفداء ، عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاى732هـ) المختصر في أخبار البشر ، ج 1 ، ص 108 .

[=Century Gothic] جلال الدين سيوطي و متقي هندي به نقل از ابن سعد مي‌نويسند :
[=Century Gothic] ادَّعى أَنَّ مَالكَ بْنَ نُوَيرَةَ ارْتَدَّ بِكَلاَمٍ بَلَغَهُ عَنْهُ ، فَأَنْكَرَ مَالِكٌ ذالِكَ ، وَقَالَ : أَنَا عَلى الإِسْلاَمِ مَا غَيَّرْتُ وَلاَ بَدَّلْتُ وَشَهِدَ لَهُ بِذالِكَ أَبُو قَتَادَةَ وَعَبدُ اللَّهِ بنِ عمرَ فَقَدَّمَهُ خَالِدٌ وَأَمَرَ ضِرَارَ بنَ الأَزْوَرِ الأَسدي فَضَرَبَ عُنُقَهُ ، وَقَبَضَ خَالِدٌ امْرَأَتَهُ ، فَبَلَغَ ذالِكَ عُمَرَ ابن الْخَطَّابِ قَتْلَهُ ، فَقَالَ لأِبِي بَكْرٍ : ( إِنَّهُ قَدْ زَنَى فَارْجُمْهُ ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : مَا كُنْتُ لأِرْجُمَهُ تَأَوَّلَ فَأَخْطَأَ ، قَالَ : فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ مُسْلِمَاً فَاقْتُلْهُ ، قَالَ : مَا كُنْتُ لأِقْتُلَهُ تَأَوَّلَ فَأَخْطَأَ ، قَالَ : فَاعْزِلْهُ ، قَالَ : مَا كُنْتُ لأِشِيمَ سْيْفَاً سَلَّهُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ أَبَدَاً ) ( ابن سعد ) .
[=Century Gothic] خالد بن وليد ادعا كرد كه از مالك سخني شنيده است كه سبب ارتداد وي بوده است ؛ ولي مالك آن را انكار كرده وگفته بود : من بر اسلام هستم نه چيزي را تغيير داده و نه عوض كرده‌ام ؛ ابو قتاده و عبد الله بن عمر نيز بر اين مطلب شهادت دادند ؛ اما خالد او را متهم نمود و به ضرار بن ازور اسدي گفت : گردن او را بزن ؛ سپس خالد به همسر مالك نيز دست درازي كرد ؛ (عمر) به ابو بكر گفت : خالد زنا كرده است ؛ او را سنگسار كن ؛ ابو بكر پاسخ داد : من او را سنگسار نمي كنم ؛ او اجتهاد كرده و اشتباه نموده است ؛
گفت : او را قصاص كن ؛ زيرا او مسلماني را كشته است ؛ پاسخ داد : او را نمي كشم ؛ زيرا او اجتهاد نموده و خطا كرده است !!!:Ghamgin:

[=Century Gothic] گفت : پس او را عزل كن ؛ پاسخ داد : من شمشيري را كه خداوند بر ايشان كشيده است در غلاف نمي گذارم .
[=Century Gothic] السيوطي ، الحافظ جلال الدين عبد الرحمن (متوفاي 911هـ) ، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، ج 13 ، ص 94 .
[=Century Gothic] الهندي ، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ) ، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج 5 ، ص 247 ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1419هـ-1998م .

[=Century Gothic] بايد از جناب خليفه سؤال كرد كه اگر خالد مجتهد باشد و به ‌تواند قبيله‌اي را فقط به خاطر نپرداختن زكات به أبو بكر (نه انكار اصل وجوب زكات) بكشد و همان شب با زن مسلماني كه شوهرش را كشته است همبستر شود ، چرا مالك بن نويره ‌نتواند اجتهاد كند . :Ealam::Ealam:

[=Century Gothic] اگر صحابه مجتهدند ، پس مالك بن نويره هم بايد مجتهد باشد ؛ چرا يكي به خاطر اجتهادش كشته شده و همان شب با زنش زنا مي‌شود ؛ ولي ديگري به خاطر قتل عمد و زناي محصنه نه تنها توبيخ نمي‌شود ؛ بلكه پاداش نيز مي گيرد؟!:Sham:

[=Century Gothic] و اگر فرض كنيم كه خالد در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله اجتهاد كرده و خطا كرده بود و أبو بكر از اين كار مطلع بود ، چرا دو باره وقتي كه همان خطا را مرتكب شد ، او را مجازات نكرد ؟ آيا يك نفر مي‌تواند دو بار يك خطا را تكرار نمايد ؟ آيا يك خطا را مي‌توان دو بار با اجتهاد توجيه كرد ؟
[=Century Gothic] اين مطلب نيز مسلّم است كه خالد بن وليد ، مالك بن نويره را فقط به خاطر زيبائي زنش كشت ، نه به خاطر اين كه زكات پرداخت نمي‌كرد .:Sham:
[=Century Gothic] ذهبي در تاريخ الإسلام و يافعي در مرآة الجنان ، ابن خلكان در وفيات الأعيان و أبو الفداء در المختصر في الأخبار البشر مي‌نويسند :
[=Century Gothic] فكلمه أبو قتادة الأنصاري وابن عمر ، فكره كلامهما ، وقال لضرار بن الأزور : إضرب عنقه ، فالتفت مالك إلى زوجته وقال : هذه التي قتلتني ، وكانت في غاية الجمال ، قال خالد : بل الله قتلك برجوعك عن الإسلام ، فقال : أنا على الإسلام ، فقال : إضرب عنقه ، فضرب عنقه وجعل رأسه أحد أثافي قدر طبخ فيها طعام ، ثم تزوج خالد بالمرأة.
[=Century Gothic] عبد الله بن عمر و ابو قتاده انصاري با خالد در مورد مالك سخن گفتند ؛ اما خالد كلام ايشان را نپسنديد ؛ خالد به ضرار بن الازور دستور داد تا گردنش را بزند . مالك به همسرش كه بسيار زيبا بود اشاره كرد و گفت : او مرا كشت (به خاطر او كشته شدم) . خالد گفت : بلكه خدا تو را به خاطر بازگشتن از اسلام كشت . مالك گفت : من مسلمانم . خالد دستور داد گردنش را بزنند ، گردن او را زدند و سرش را يكي از پايه‌هاي ديگي كه در آن غذا مي‌پختند قرار دادند. سپس خالد با زن او ازدواج كرد .
[=Century Gothic] الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748هـ) ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 3 ، ص 34 ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ - 1987م .
[=Century Gothic] اليافعي ، أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان (متوفاي768هـ) ، مرآة الجنان وعبرة اليقظان ، ج 2 ، ص 119 ، ناشر : دار الكتاب الإسلامي - القاهرة - 1413هـ - 1993م.
[=Century Gothic] بن خلكان ، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ) ، وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ، ج 6 ، ص 14 ، تحقيق : احسان عباس ، ناشر : دار الثقافة - لبنان .
[=Century Gothic] أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاى732هـ) المختصر في أخبار البشر ، ج 1 ، ص 108 .

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

متشکرم قانع شدم ولیکن چرا باید جبران اشتباه خالد را بیت المال بدهد اگر با خالد برخورد میشد حادثه مالک بن نویره پیش نمی امد خسارت خیلی باید زیاد بوده باشد خالد اشتباه کرد ولی از بیتالمال دیه داده شد

کامین;121757 نوشت:
ولیکن چرا باید جبران اشتباه خالد را بیت المال بدهد

احتمال دارد که خونبها از بیت المال داده نشده باشد چون تا آنجا که بنده دیدم فقط نقل شده پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پولی به حضرت علی علیه السلام دادند و حضرت را روانه قبیله بنی خزیمه کردند ، اگر جایی آمده خوشحال می شوم ببینم
اما بر فرض که از بیت المال داده شده باشد ، تصمیم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده و ایشان برای تالیف قلوب ستمدیدگان حادثه چنین کاری کردند، گروهی از طرف مسلمانان ظلم دیده بودند طبیعی بود که اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از آنان دلجویی نمی کرد آنان از اسلام منزجر می شدند، وفاصله می گرفتند واین کار پیامبر موجب گرایش بیشتر ةآنان به اسلام می شد

کامین;121757 نوشت:
متشکرم قانع شدم ولیکن چرا باید جبران اشتباه خالد را بیت المال بدهد اگر با خالد برخورد میشد حادثه مالک بن نویره پیش نمی امد خسارت خیلی باید زیاد بوده باشد خالد اشتباه کرد ولی از بیتالمال دیه داده شد

سلام
ممکن است خالد خود قادر به پراخت نبوده در این صورت پرداخت از بیت المال با توجه به اینکه او مامور حکومت هم بوده موجه است
موفق باشید

در هر شکل فکر میکنم با مامور حکومتی که اشتباه به این بزرگی بکند برخورد ی باید صورت بگیرد چنانچه اگر شما در جامعه امروزی چنین جرم هایی مرتکب شوید اگر ولی دم هم ببخشد حکومت برخورد لازم را خواهد کرد

برای اینکه بتوانیم به این سوال بهتر پاسخ دهیم ابتدا باید به شخصیت خالد و زمات اسلام آوردن او بپردازیم
خالدبن وليد بن مغيره مخزومى قرشى، از معاريف مكه قبل از اسلام بوده و در جنگهاى مردم مكه رياست سواران را داشته و در همه جنگهاى مشركان عليه پيغمبر اسلام شركت داشته و در سال هشتم هجرى پيش از فتح مكه به اتفاق عمرو عاص اسلام آورد و به مدينه هجرت نمود و از آن ببعد جزء سپاهيان اسلام شد. (1)در جنگ احد که حضر ت رسول عبدالله بن جبير را با پنجاه نفر كماندار درشکاف کوه آ گماشت كه آن كمينگاه را حفظ كند وچون از تسويه لشكر فارغ شدند حضرت خطبه اى به مضمون توجيه به اوامر ونواهى خدا ومراقبت تقوى وتذكر قيامت واتحاد وهماهنگى مسلمين ايراد فرمودند ، واز آن سوى مشركين صفها برآراستند ، خالد بن وليد با پانصد تن ميمنه را گرفت وعكرمة بن ابى جهل با پانصد تن بر ميسره بايستاد
(2)
كمانداران كه شكاف كوه را گرفته بودند چون ديدند مسلمانها به نهب وغارت مشغولند طمع بر آنها غالب گشت وجاى خود را رها كرده با ديگران به غارت پرداختند وهر چند عبدالله بن جبير ممانعت كرد سودى نبخشيد ، خالد بن وليد چون ديد عبدالله با چند نفر بيش نماندهاند باتفاق عكرمة بن ابى جهل فرصت را غنيمت شمرده بر آنها تاختند وعبدالله را با آن چند نفر كشتند واز آنجا از قفاى مسلمانها حمله كردند وتيغ بر آنها نهاده تار ومارشان كردند و از نو علم مشركين برپا شد وفراريان دوباره جمع شدند(3)

در مورد اسلام آوردن خالد در منابع آمده :موقیکه خالد خدمت پیامبر شرفیاب شد جهت اسلام آوردن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از آمدنش خوشحال شد،خالد می گوید : من نیز شتابان رفتم. ایشان را در حالت تبسم یافتم؛ به ایشان سلام نبوت کردم. با چهره‌ای گشاده جواب سلام مرا داد.(4)
از امام باقر (ع) رسيده كه پيغمبر (ص) خالد را به منظور دعوت به اسلام بنزد قبيله بنى مصطلق كه شاخه اى از بنى جذيمه بودند اعزام داشت و در جاهليت ميان قبيله جذيمه و بنى مخزوم قبيله خالد دشمنى بود، وى چون بدانجا رسيد و به نقل ابن اثير آنان چون خالد را ديدند سلاح برداشتند. خالد گفت: سلاح خود را بزمين نهيد كه همه مردم اسلام آورده اند ـ و اين واقعه پس از فتح مكه بود ـ آنان سلاح خويش به زمين نهادند و بنقل امام باقر (ع) نماز را هم با جماعت خالد خواندند ولى خالد از فرصت سوء استفاده نموده فرمان داد به آنها حمله كردند، جمعى را كشته و اموالشان را بغارت بردند، آنان بنزد رسول (ص) آمده از خالد شكوه نمودند، حضرت گفت: خداوندا! من از كرده خالد بيزارم. در اين حال مالى وافر جهت پيغمبر آوردند. حضرت آن مال را به على داد و فرمود: بزودى بنزد بنى جذيمه رفته با اين مال آنها را راضى ميكنى. على بدانجا شتافت و وظيفه محوله انجام داد و بازگشت. پيغمبر (ص) از او پرسيد چه كردى؟ عرض كرد: خونبهاى كشته هاشان را حتى جنينى كه از رحمى سقط شده بود دادم و بهاى اموالشان را پرداختم تا اينكه بهاى ظرف آب سگانشان و طناب چوپانهاشان را نيز دادم و از آن وجهى كه بمن داده بوديد چيزى باقى ماند احتياطاً بمنظور اينكه مبادا چيزى فراموش شده باشد به آنها پرداختم باز هم ديدم چيزى از آن مال مانده آن را نيز به آنها دادم كه از تو راضى شوند.(5)
حضرت فرمود: دادى كه از من راضى شوند؟ خدا از تو راضى باد، تو اى على نسبت بمن بمنزله هارونى نسبت بموسى جز اينكه پس از من پيغمبرى نباشد. (6)

1.(دهخدا)

2. معارف ومعاریف ،سید مصطفی حسینی تفرشی ،ج 1،ص 460
3. همان
4.البدایة و النهایة، ج 4، ص 239 – 240 – التاریخ الاسلامی، ج 7، ص 95
5.معارف ومعاریف ،سید مصطفی حسینی تفرشی ج 3ص 17
6.بحار،ج21.ص 142

ادامه دارد

با توجه به مطالب پست قبلی نکات زیر قابل تامل است

اول:سال ایمان آوردن خالد یعنی دوسال قبل از فتح مکه لذا در تمام جنگهای قریش علیه پیامبر شرکت داشت

دوم:خالد از بزرگان قریش بود

سوم: پیامبر از اسلام آوردن خالد خوشحال شد

چهارم: دیه از پولی که جهت پیامبر آورده بودند پرداخت شد

پنجم : اولیای دم راضی شدند

با در کنار هم گذاشتن این نکات به این می رسیم که شرایط زمان پیامبرصلی الله علیه واله وسلم باشرایط الان متفاوت است ، پیامبری که از اسلام آوردن ظاهری خالد با آن کشتارهایی که از مسلمانان کرده خوشحال می شود ،یعنی برای پیشبرد اسلام نیاز به این داشته که بزرگان قریش را با خود همراه کند تا بتواند دعوت خود را هرچه زودتر به ثمر بنشاند وباسلام آوردن امثال خالد آنهم دوسال قبل از فتح مکه می توانستند کمر مشرکان را بشکنند وضمینه را برای فتح مکه آماده کند ، حتی در فتح مکه نیز پیامبر از سر تقصیرات بیسار زیاد ابوسفیان ومعاویه ودیگر بزرگان قریش که دستشان به خون مسلمانان بزرگی چون حمزه سید الشهدا آغشته بود به دیده ملاطفت نگاه کردند واز گذشته آنان چشم پوشی کردند این همان شرایط زمان بود که پیامبر رااز برخورد تند با این افراد نهی می کرد ، اگر پیامبر با ابوسفیان یا خالد بعداز جریان بنی خزیمه بر خورد می کرد دوباره بین مکه ومدینه جنگ و اختلاف ایجاد می شد و درایت پیامبر بود که با گذشتن از اعمال زشت آنان وحتی پرداخت غرامت کارهای آنان از بیت المال یا دارایی شخصی از اختلاف دوباره مکه ومدینه جلو گیری کردند ، اگر پیامبر چنین نمی کردند و رحلت می فرمودند اسلام تازه به دوران رسیده بعد از رحلت پیامبر دچار آسیب می شود

پس پیامبر نیز در این جریان همان ملاحظاتی را داشتند که حضرت علی علیه السلام در جریان بعد از پیامبر مجبور بودند حتی از پی گیری خون همسر وفرزندشان بگذزند

شاهد بر این مدعا آنجاست که ابوسفیان پس از رحلت پیامبر دنبال اختلاف افکنی بین حضرت علی علیه السلام وابوبکر بود(1) تا دوباره اسلام را تضعیف کند وبه مکه رفته و آشوب جنگ بر پا کرده وانتقام خود شکستهای خود را از اسلام بگیرد ، لذا پیامبر محضوراتی داشتند که نمی توانستند به راحتی با بعضی از افراد سرشناس برخورد کنند چون اصل اسلام در خطر بود

بهترین راه همان بود که پیامبر رضایت اولیای دم را کسب کنند ، حتال از مال خودشان باشد که بحثی نیست و هم اگر از بیت المال هم باشد ، پیامبر می اجازه داشت چنینی تصرفاتی کند
1.الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 237، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.و الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 1، ص 190، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

پرسش:
ماجرا قبیله بنی جذیمه در تاریخ اسلام چیست و چرا این قبیله معروف شد؟

پاسخ:
ماجرای این قبلیه این است که از طرف پیامبر (صلی الله علیه واله) خالد بن وليد به فرماندهي گرداني با معاونت "عبدالرحمن بن عوف" براي دعوت قبيله "جذيمة بن عامر" به اسلام و شكستن بت "عزي" رهسپار سرزمين آنان گرديد.پيامبر به او دستور داد كه خوني نريزد و از در جنگ وارد نشود.
سپاه خالد وقتي با جمعيت بني جذيمه روبرو گرديد همه آنها را مسلح و آماده نبرد يافت.خالد به آنها گفت كه اسلحه را زمين بگذارند و تسليم سپاه اسلام شوند.زيرا مكه بدست مسلمانان افتاده و بساط شرك و بت پرستي برچيده شده است.نهايتا سران قبيله رأي به تسليم داده و قبيله تسليم شد.
در اين هنگام خالد با كمال ناجونمردي برخلاف دستور اسلام فرمان داد كه دستان مردان قبيله را از پشت ببندند و گروهي از آنان را به انتقام كينه شخصي خالد كشتند.چون در دوران جاهليت قبيله بني جذيمه عموي خالد و پدر عبدالرحمن را هنگام بازگشت از يمن كشته و اموال آنها را به غارت برده بودند و خالد كينه آنها را در دل داشت.(1)

پيامبر صلی الله علیه وآله از مصيبت زدگان دلجوئی کرده و پس از آن رو به قبله ايستاد و دستهاي خود را بالا برد و با حالت استغاثه گفت:

اللهم إنی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ .
خدایا من از آن چه خالد انجام داده ، بیزاری می‌جویم .(2)
البته پیامبر صلی الله علیه واله به این عبارت اکتفا ننموده و همان طورکه انتظار می رفت علی (علیه السلام) را فرا خواندند و به او فرمود:«فداک ابوای» یعنی :پدر و مادرم به قربانت و بخشى از آن مال را به او دادند و فرمودند: نزد بنى جذیمه برو، کارهاى دوره جاهلى را زیر پا بنه و آنچه را که خالد از میان برده است فدیه اش را پرداخت کن.
على (علیه السلام) با آن مال بیرون آمد و به سوی قبیله بنى جذیمه رفت و خونبهاى تمام اشخاصى را که خالد کشته بود پرداخت کرد و اموال آنها را هم پرداخت فرمود و چون هنوز مقداری از فدیه باقی مانده و اموال دست امیر المومنین(علیه السلام) تمام شده ابو رافع را به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرستاد و مال بیشترى مطالبه فرمود.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) موافقت کردند و على (علیه السلام) بهاى آنچه را که خالد از میان برده بود به ایشان پرداخت کرد، حتى ارزش ظروف غذاى سگها را به آنها پرداخت بطورى که چیزى باقى نماند.. آنگاه على (علیه السلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) بازگشت و گزارش کار را داد. گویند، مالى که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به على (علیه السلام) دادند همان مالى بود که از ابن ابى ربیعه، صفوان بن امیه و حویطب بن عبدالعزى وام گرفته بودند.
چون على (علیه السلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پرسید: چه کردى؟ گفت: اى رسول خدا، پیش قومى رفتیم که مسلمان بودند و در سرزمین خود مساجدى ساخته بودند، خونبها و تاوان آنچه را که خالد از میان برده بود پرداختم، حتى تاوان ظرفهاى خوراک سگها را هم دادم، و مقدارى از مال که باقى مانده بود به آنها بخشیدم و گفتم: این از جانب رسول خداست در قبال برخى از خرابیها که آن حضرت ممکن است از آن اطلاع نداشته باشد و شما هم از آن مطلع نشده باشید. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: بسیار خوب کردى، من به خالد دستور کشتن نداده بودم، بلکه به او فرمان داده بودم تا آنها را به اسلام فراخواند.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خالد اعتنایى نمى فرمود و از او روى برمى گرداند، و خالد مکرر به رسول خدا عرض مى کرد که به خدا سوگند من آنها را از روى کینه و دشمنى نکشتم. (3)
در برخی از منابع آمده است، علي(ع) مبلغي نيز به كساني كه از حملات خالد ترسيده بودند پرداخت و از آنان دلجويي كرد(4)

اما اینکه چرا پیامبر (صلی الله علیه واله) خالد را قصاص نکردند؟
اولا: طبق نص صریح قران پیامبر صلی الله علیه واله "وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى‏» و هر کاری انجام می دهد به دستور خداوند تبارک وتعالی است ، شاید به نظر ما مشکلی داشته باشد ولی خداوند در آن حکمتی قرار داده است که ما نمی دانیم
ثانیا: خالد جنایتی انجام داد و افرادی را بی گناه کشت ، قصاص هر کشته ای به عهده ولی دم است اگر ، اولیاء دم خونبها گرفتند و از قصاص صرفنظر کردند ، حاکم اسلامی نیز قاتل را رها کند
اینجا نیز چنین است اولیا ء دم در قضیه کشتار بنی جذیمه به دیه و خونبها راضی شدند

ثالثا : شرایط زمان پیامبر(صلی الله علیه واله )باشرایط الان متفاوت است ، پیامبری که از اسلام آوردن ظاهری خالد با آن کشتارهایی که از مسلمانان کرده خوشحال می شود ،یعنی برای پیشبرد اسلام نیاز به این داشته که بزرگان قریش را با خود همراه کند تا بتواند دعوت خود را هرچه زودتر به ثمر بنشاند و باسلام آوردن امثال خالد آنهم دو سال قبل از فتح مکه می توانستند کمر مشرکان را بشکنند وزمینه را برای فتح مکه آماده کند ، حتی در فتح مکه نیز پیامبر از سر تقصیرات بیسار زیاد ابوسفیان ومعاویه ودیگر بزرگان قریش که دستشان به خون مسلمانان بزرگی چون حمزه سید الشهدا آغشته بود به دیده ملاطفت نگاه کردند واز گذشته آنان چشم پوشی کردند این همان شرایط زمان بود که پیامبر را از برخورد تند با این افراد نهی می کرد ، اگر پیامبر با ابوسفیان یا خالد بعداز جریان بنی خزیمه بر خورد می کرد دوباره بین مکه ومدینه جنگ و اختلاف ایجاد می شد و درایت پیامبر بود که با گذشتن از اعمال زشت آنان وحتی پرداخت غرامت کارهای آنان از بیت المال یا دارایی شخصی از اختلاف دوباره مکه ومدینه جلو گیری کردند ، اگر پیامبر چنین نمی کردند و رحلت می فرمودند اسلام تازه به دوران رسیده بعد از رحلت پیامبر دچار آسیب می شود

پس پیامبر صلی الله علیه و اله نیز در این جریان همان ملاحظاتی را داشتند که حضرت علی علیه السلام در جریان بعد از پیامبر مجبور بودند حتی از پی گیری خون همسر و فرزندشان بگذزند
شاهد بر این مدعا آنجاست که ابوسفیان پس از رحلت پیامبر دنبال اختلاف افکنی بین حضرت علی علیه السلام وابوبکر بود(5) تا دوباره اسلام را تضعیف کند وبه مکه رفته و آشوب جنگ بر پا کرده وانتقام خود شکستهای خود را از اسلام بگیرد ، لذا پیامبر محذوراتی داشتند که نمی توانستند به راحتی با بعضی از افراد سرشناس برخورد کنند چون اصل اسلام در خطر بود
بهترین راه همان بود که پیامبر رضایت اولیای دم را کسب کنند ، حال از مال خودشان باشد که بحثی نیست و اگر هم از بیت المال هم باشد ، پیامبر اجازه داشتند چنینی تصرفاتی کند

بنابرین جنایت خالد بن ولید در حق این قبیله باعث معروفیت آنان شد و نام آنان در تاریخ ماند تا هم مظلومیت آنان و کرامت پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام و هم ستمهای خالد در حق این قبیله راهی برای پیدا بطلان نظریه عدالت صحابه شود

کلیدواژه: بنی جذیمه، خالد بن ولید، کشتار
منابع
1.واقدی،کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶، ج ۳، ص۸۷۵ـ۸۸۲؛ ابن هشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵/۱۹۳۶؛
2. صحیح البخاری ، ج 3 ، ص 1157 و ج 4 ، ص 1577 ، ح4084 و ج 6 ، ص 2628 ، ح6766 ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987 .
3. تاریخ الخمیس[=Times New Roman]2: 97؛ و تاریخ الکامل [=Times New Roman]2: 173؛ و سیرة الحلبیة چ 3ص 197، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه وآله) ج 23
4. تاریخ الطبری،ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت . ، ج 2 ، ص 164 ،
5.الطبري، تاريخ الطبري، ج 2، ص 237؛ الشيخ المفيد، الإرشاد، ج 1، ص 190، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

موضوع قفل شده است