داستان ريخته شدن قطره خوني از سر امام حسين روي ران ابن زياد در كجا هست
تبهای اولیه
داستان ريخته شدن قطره خوني از سر امام حسين روي ران ابن زياد در كجا هست
داستان ريخته شدن قطره خوني از سر امام حسين روي ران ابن زياد در كجا هست؟ داستان را با سند مي خواهم. خيلي ممنون
باسلام
در كتاب حبيب السير آمده است كه چون سر مقدس امام حسين را نزد ابن زياد آوردند، آن را برداشته بر او و موى او مىنگريست، ناگاه لرزه بر دست شومش افتاد، آن سر مكرم را بر روى ران خود نهاد، قطره اى خون از آن چكيد، از جامه هاى آن ملعون درگذشت و رانش را سوراخ كرد، بطوريكه زخم و بدبو شد، جراحان هر چه تلاش كردند، معالجه نشد، به ناچار ابن زياد همواره با خود مشك بر مىداشت تا بوى بد ظاهر نشود. (1)
پینوشت:
(1). نفس المهموم.
[="]از دوست خوبم رضا تشکر می کنم که همیشه یار و مددکار ما بود. خداوند بر عزتش بیافزاید.
[="]در اینجا به سندهای دیگر هم اشاره می کنیم.
[="]در اینجا به سندهای دیگر هم اشاره می کنیم.
[="]زيد بن ارقم گويد: چون سر آن سرور را نزد ابنزياد بردند، سر را برداشته بر روي و موي او مينگريست و مفاخره ميکرد و مسرور به قتل حسين بود، ناگاه لرزه بر دستش افتاد، سر محترم حسين روي زانوي او افتاد و يک قطره خون تازه از آن بچکيد، و لباس او را سوراخ کرد به پايش رسيد، رانش را سوراخ کرد و به زمين فرورفت، و از آن تاريخ تا موقع کشته شدن ابنزياد سوراخ پايش مجروح بود و معالجه نميشد، محل جراحت عفوني شده و بوي تعفن ميداد، و لذا ابنزياد دائما با خود مشک فراوان نگاه ميداشت تا بوي عفونت آن را کسي استشمام نکند. و چون ابراهيم بن مالک اشتر او را کشت، از همين بوي مشک شناخت که ابنزياد کشته شده است.[="][1]
[="][1] [="]- کشف الغمه؛ اربلی، ص 195؛ دمعة السابکه، ص 364.
[="]قدیمی ترین سند در این باره در کتاب الفتوح ابن اعثم کوفی است که البته در متن اصلی علی رغم فحص بسیار یافت نشد اما در ترجمه الفتوح که مربوط به قرن ششم است، این چنین آمده است.
[="]چون سر آن سرور را باز به نزد ابن زياد بردند، در روى و موى او مى نگريست ناگاه لرزه بر دستهاى مشوّش اوفتاد. آن سر مكرّم را بر روى زانوى خود نهاد و قطرهاى خون از گلوى آن سرور چكيده، از جامههاى ملعون درگذشت و رانش را سوراخ كرده چنانچه ناسور گشته متعفّن شد. هر چند جرّاحان سعى نمودند، معالجه آن علّت نشد لاجرم پيوسته ابن زياد مشك با خود نگاه مىداشت تا بوى بد ظاهر نشود.[="][1]
[="]چون سر آن سرور را باز به نزد ابن زياد بردند، در روى و موى او مى نگريست ناگاه لرزه بر دستهاى مشوّش اوفتاد. آن سر مكرّم را بر روى زانوى خود نهاد و قطرهاى خون از گلوى آن سرور چكيده، از جامههاى ملعون درگذشت و رانش را سوراخ كرده چنانچه ناسور گشته متعفّن شد. هر چند جرّاحان سعى نمودند، معالجه آن علّت نشد لاجرم پيوسته ابن زياد مشك با خود نگاه مىداشت تا بوى بد ظاهر نشود.[="][1]
[="][1] [="]- .[="]الفتوح، ابن اعثم كوفى (م 314)، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى (ق 6)، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش، ص 914.