نقد عقاید فرقه ضاله بهاییت

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد عقاید فرقه ضاله بهاییت

بهاییان معتقدند:حضرت بهاء الله، يك معجزه است، زيرا بدون اينكه به مدرسه برود، توانسته الواح مقدس فارسي و عربي را املا نمايد.
؛ امّی بودن بهاء دروغ محض است ، زیرا خود بهاء در يکي از الواح خود، مي‏نويسد:
«ان البيان أبعدني و علم المعاني أنزلني... و الصرف صرفني عن الراحة و النحو محاعن القلب سروري و بهجتي».
يعني: «همانا (یادگیری) علم بيان مرا (از مقصود) دور کرد و علم معاني مرا (از جايگاهم) پايين آورد... و علم صرف مرا از آسودگي بازداشت و علم نحو، شادي و خوشي را از دلم محو کرد»! (1)
[1] . مجموعۀ الواح مبارکه، اثر بهاءالله ، چاپ قاهره 1338ق، ص 5.

ادعای الوهیت بهاء الله
ابتدا ، ادعای الوهیت توسط علی محمد باب شیرازی مطرح شد. سيّد علي‌ محمد در نامه‌ خود به‌ يحيي‌ (صبح‌ ازل) چنين‌نوشت:
«هذا كتاب‌ من‌ اللّه‌ الحيّ القيّوم‌ الي الله الحيّ القيوم قل‌ كلّ من‌اللّه‌ يبدون‌ قل‌ كلّ الي‌ اللّه‌ يعودون. »
اين‌ نامه‌اي‌ است‌ از خداي‌ زنده‌و بر پادارندهِ‌ جهان‌ (باب) به‌ سوي‌ خداي‌ زنده‌ و بر پا دارندهِ‌ جهان‌ (صبح‌ازل) بگو همه‌ از خدا آغاز مي‌شوند و همه‌ به‌ سوي‌ او باز مي‌گردند»!
و بعدا ميرزا حسين‌ علي‌ نيز در نوشته‌اي‌ به‌ هادي‌ دولت‌آبادي‌ خطاب‌ مي‌كند:
«ظلم‌ تو و امثال‌ تو به‌ مقامي‌ رسيد كه‌ در قلم‌ اعلي به‌ اين‌ اذكار مشغول. خف‌ عن‌ الله، انّ المبشّر قال: انه‌ ينطق‌ في‌ كلّ شأن‌انّني‌ انا الله‌ لااله‌ الا الله‌ ا‌نا المهيمن‌ القيّوم».از خدا بترس، ومبشر (باب) گفته‌ كه‌ او (من‌ يظهره‌ الله) همواره‌ و همه‌ وقت‌ چنين‌ سخن‌ مي‌گويدكه‌ من‌ خدايم، جز من‌ مهيمن‌ قيوّم‌ خدايي‌ نيست».[2]
ميرزا حسين علي بهاء در این باره مي‏نويسد: «بشنو آنچه که وحي مي‏شود از محل بلا بر سرزمين رنج و سختي (زندان عکا)... انه لا اله الا أنا المسجون الفريد به درستي که نيست خدايي، جز من زنداني تنها ».[3]
عبدالبهاء، ميرزا حسين علي بهاء را «هويت ذات واحديت وجود»، يعني حقيقت ذات يکتاي پروردگار معرفي کرده و سپس اضافه مي‏کند که اين مطلب هيچ تفسير و تأويل ندارد».[4]
و این است خدای زمینی بهاییان!

[2] . ر. ك. اشراقات ( مجموعه الواح بهاء) چاپ سنگی، ص‌ 158 وصص‌ 90، 194، 240 و 265.

[3] . ميرزا حسين علي نوري، ناشر مبين ص 229، چاپ جديد.

[4] . تاريخ صدرالصدور ص207، از قول عبدالبهاء.

با سلام و احترام
واقعا تصویر روشنی از الله در بهاییت وجود ندارد و این در حالی است که آنان در عبارات خود از عبارت الله بسیار استفاده می کنند.
عبارات نشان می دهد که جایگاه باب و نیز بهاء جایگاه خدایی است.
بيشتر عقايد بهائيت در محور بهاء الله است كه در اين جا به چند نمونه زیر اشاره مي كنيم:
1. شناخت؛ اولين چيزي كه بر بندگان واجب شده است، شناخت محل تابش وحي و طلوع امرالله است؛ يعني معرفت به ميرزا حسينعلي بهاء الله كه بر اثر اين شناخت، اعمال قبول مي شوند.
2.میرزا بهاء الله جایگاه خدایی دارد.
3. بهاء، مژده انبياء گذشته و باب است، يعني سيد علي محمد شيرازي( باب) فقط مژده رسان بهاء الله بود و او با عبارت « من یظهره الله» ، کسی که خدا او را در آینده ظاهر خواهد کرد، به آمدن او بشارت داده است و با آمدن او قيامت نزديك مي شود.


[=&quot]4. اسماء، صفات و افعالي كه براي خداوند تبارك و تعالي ذكر مي شوند رموزي براي اشخاصي هستند كه آنها مظهر الله هستند(يعني خدا در آنها ظهور كرده است) و گرنه، خداوند، اسماء و صفات و افعال ندارد.

5. بهاء الله، احد و واحد است و شريكي در ملك براي او نيست؛ چرا كه خداوند در او ظهور كرده است و اين ظهور، براي شناخت بيشتر خداوند است كه در حجاب غيب ، از نظرها پوشيده است. (1)[/]

[=&quot]1.[/][=tahoma][=&quot] احمد شبلی، مقارنة الاديان اليهوديه ، قاهره ، مكتبة النهضة المصريه، چاپ سوم، 1973 م، ص 331[/][/]

هادي;146895 نوشت:
بهاء الله، احد و واحد است و شريكي در ملك براي او نيست؛ چرا كه خداوند در او ظهور كرده است و اين ظهور، براي شناخت بيشتر خداوند است كه در حجاب غيب ، از نظرها پوشيده است

سلامی به هم نوعان
مگر شما خودتون نمی گید اولیائ خدا مظهر و تجلی صفات خدا هستن، اگه آره که این بابا هم همین حرفو زده و الا هر کسی می دونه که اون خدا نیس، یه چیزی بگید عقلا بپذیرن!:Gig:

کامران;147562 نوشت:
سلامی به هم نوعان مگر شما خودتون نمی گید اولیائ خدا مظهر و تجلی صفات خدا هستن، اگه آره که این بابا هم همین حرفو زده و الا هر کسی می دونه که اون خدا نیس، یه چیزی بگید عقلا بپذیرن!


جالب بود حال دو سوال اساسی

سوال اول :

خدا کیست و مشخصاتش چیست ؟
( بر اساس هر مکتبی که بدان معتقدید خدا را تعریف کنید )

سوال دوم :

مظهر به چه معنی است ؟

1- بخشی از اصل است که ظهور کرده
2- خود اصل است که ظاهر شده
3- تصوری از اصل است بدین معنی که جدای از خداست ولی آئینه مشخصات اوست

کدامیک ؟

یاحق

کامران;147562 نوشت:
مگر شما خودتون نمی گید اولیائ خدا مظهر و تجلی صفات خدا هستن، اگه آره که این بابا هم همین حرفو زده و الا هر کسی می دونه که اون خدا نیس، یه چیزی بگید عقلا بپذیرن!

با سلام و احترام
در ابتدا ادعای الوهیت توسط علی محمد باب شیرازی مطرح شد. سيّد علي‌ محمد در نامه‌ خود به‌ يحيي‌ (صبح‌ ازل) چنين‌ نوشت:

«هذا كتاب‌ من‌ اللّه‌ الحيّ القيّوم‌ الي الله الحيّ القيوم قل‌ كلّ من‌ اللّه‌ يبدون‌ قل‌ كلّ الي‌ اللّه‌ يعودون. »
اين‌ نامه‌اي‌ است‌ از خداي‌ زنده‌ و بر پادارندهِ‌ جهان‌ (باب) به‌ سوي‌ خداي‌ زنده‌ و بر پا دارندهِ‌ جهان‌ (صبح‌ ازل) بگو همه‌ از خدا آغاز مي‌شوند و همه‌ به‌ سوي‌ او باز مي‌گردند»!

و بعدا ميرزا حسين‌ علي‌ نيز در نوشته‌اي‌ به‌ هادي‌ دولت‌ آبادي‌ خطاب‌ مي‌كند:
«ظلم‌ تو و امثال‌ تو به‌ مقامي‌ رسيد كه‌ در قلم‌ اعلي به‌ اين‌ اذكار مشغول. خف‌ عن‌ الله، انّ المبشّر قال: انه‌ ينطق‌ في‌ كلّ شأن‌ انّني‌ انا الله‌ لااله‌ الا الله‌ ا‌نا المهيمن‌ القيّوم».از خدا بترس، و مبشر (باب) گفته‌ كه‌ او (من‌ يظهره‌ الله) همواره‌ و همه‌ وقت‌ چنين‌ سخن‌ مي‌گويد كه‌ من‌ خدايم، جز من‌ مهيمن‌ قيوّم‌ خدايي‌ نيست.(1)
1.
[=&quot]ر. ك. اشراقات ( مجموعه الواح بهاء) چاپ سنگی، ص‌ 158 وصص‌ 90، 194، 240 و 265.[/]

ميرزا حسين علي بهاء در این باره مي‏نويسد: «بشنو آنچه که وحي مي‏شود از محل بلا بر سرزمين رنج و سختي (زندان عکا)... انه لا اله الا أنا المسجون الفريد به درستي که نيست خدايي، جز من زنداني تنها ».
عبدالبهاء، ميرزا حسين علي بهاء را «هويت ذات واحديت وجود»، يعني حقيقت ذات يکتاي پروردگار معرفي کرده و سپس اضافه مي‏کند که اين مطلب هيچ تفسير و تأويل ندارد.
یعنی نه مظهر ظهور صفات الهی بلکه ذات و احدیت خدا!!
آیا به راستی عرفای اسلامی این معنا را از مظهریت صفات خدا استفاده می کنند؟!

اشراق خاوري، مبلغ مشهور بهاييان پس از استدلال بر خاتميت پيامبر اسلام، بيان مي‏کند که مقام ميرزا حسين علي «ظهور الله» است. [1]
همين مبلغ بهائي در عظمت شب و روز تولد ميرزا حسين علي بهاء يعني شب دوم محرم سال 1233 هجري قمري قلم فرسايي نموده و مي‏نويسد:« فيه ولد من لم يلد و لم يولد». در آن (شب) زاييده شد کسي که هرگز نمي‏زايد و زاييده نمي‏شود»! [2]
بدون غرض ورزی از این تعبیر چه استفاده ای می شود.

[=&quot][=&quot][1][=&quot] . رحيق مختوم ج 1 ص 78.

[=&quot][=&quot][2] [=&quot] .[=&quot]عبدالحميد اشراق خاوري: ايام تسعه ص 25.

مقام خدایی داشتن بهاء در کلمات سایر مبلغین بهایی نیز منعکس شده است ، مثلا احمد يزدانی القاب کفرآميزي را به ميرزا حسين علي بهاء نسبت مي‏دهد و می گوید:«جمال قدم، مالک الوجود!، مبعث الرسل، أب سماوي، ملک يوم الدين، مکلم الطور!.[1]
مقام خدايي ميرزا حسين علي بهاء از نظر بهایيان پذیرفته شده ، به صورتی که مبلّغ دیگر بهایی محمد قاینی می گوید:« قبلۀ ما بهایيان، قبر ميرزا حسينعلي در شهر عکاست که در وقت نماز خواندن، بايد رو به قبراو بايستيم و در قلب متوجه جمال قدم (ميرزا حسينعلي) باشيم... زيرا مناجات و راز و نياز ما با اوست و شنونده‏اي جز او نيست و اجابت کننده‏اي غير او نیست!» .[2]

[=&quot][1][=&quot] .[=&quot] احمد يزداني، نظر اجمالي در ديانت بهائي، ص 72.

[=&quot][2][=&quot] .[=&quot] محمد قايني، دروس الديانة ،ص 19.

هادي;148068 نوشت:
مقام خدایی داشتن بهاء در کلمات سایر مبلغین بهایی نیز منعکس شده است ، مثلا احمد يزدانی القاب کفرآميزي را به ميرزا حسين علي بهاء نسبت مي‏دهد و می گوید:«جمال قدم، مالک الوجود!، مبعث الرسل، أب سماوي، ملک يوم الدين، مکلم الطور!.[1]


!!!

یکی بود توی امتحان هندسه مثلثات دوره دبیرستان ورقه امتحانی دوستش را گرفت و از رو آنقدر غلط نوشت که رفیقش 17 شد این بنده خدا 9

تقلب کردن هم فهم و سواد لازم دارد. والا یکی فاضل پیدا میشود و اینطور آبروی خدای بهائیت را می برد.

bina88;148146 نوشت:
یکی بود توی امتحان هندسه مثلثات دوره دبیرستان ورقه امتحانی دوستش را گرفت و از رو آنقدر غلط نوشت که رفیقش 17 شد این بنده خدا 9 تقلب کردن هم فهم و سواد لازم دارد

با سلام و احترام
مبلغان بهایي در هنگام مناظره قادر به جواب‏گويي نسبت به اين مطالب کفرآميز نيستند، لذا به بیان اینکه او مقام مظهر الاهي است بسنده می کنند ، در حالی که از این کلمات معنای خدایی استنباط می شود.
البته در یک تناقض آشکار ، ميرزا حسين بهاء، مقام نبوت یا الوهیت را برای خود محال می داند، و می گوید:«هرگز مظهري اکبر از انبياء نبوده» .[1] و در ادامه اعتراف می کند که« قدري تفکر نما مع آنکه منتهي رتبه تکميل هياکل بشريه برتبه نبوت است و اکثر اين رتبه بلند اعلي را محال دانسته‏اند».[2]
[=&quot][=&quot]

[=&quot][1][=&quot] .[=&quot] ميرزا حسين علي نوري: ايقان ص159.

[=&quot][2] [=&quot] .[=&quot] ميرزا حسين علي نوري، بديع ،ص 119.

اکنون به اعتراف‌ يكي‌ از مبلّغان‌ بهایيت‌ - كه‌ پس‌ از بيست‌ سال‌ تبليغ‌ برای این فرقه ، به‌ دين‌ اسلام‌ هدايت‌ شده‌ - مي‌پردازيم‌ تا درس‌ عبرتي‌ براي‌ ديگران‌باشد.
عبدالحسين‌ آيتي‌ در كتاب‌ كشف‌ الحيل‌ پرسشی را از‌ شخصی به نام آواره‌ _ که خود بیست سال بهایی بوده و سپس از این فرقه جدا شده است_ مطرح می کند:
"« آيتي: راستي‌ ذكر الوهيّت‌ بهاء چه‌ صورتي‌ دارد آيا واقعا او دعوي‌ خدايي‌ كرده‌ است؟
آواره: كلمات‌ او را به‌ دست‌ آوريد تا اين‌ حقيقت‌بر شما معلوم‌ شود؛ هر چند چنان‌ كه‌ گفتيم‌ به‌ ظاهر مي‌گويند ادّعاي‌ بهاء رجعت‌مسيح‌ و رجعت‌ حسين است، ولي‌ در حقيقت‌ ادّعاي‌ او ادّعاي‌ الوهيّت‌ است.
اگركسي‌ سال‌ها در ميانشان‌ بماند، به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ صريحاً مي‌گويند: بهاء خداي‌مطلق‌ است‌ و خالق‌ آسمان‌ و زمين‌ و مرسل‌ رسل‌ است‌ و او است‌ كه‌ در طور باموسي‌ كليم‌ تكلّم‌ كرده، حتي‌ اين‌ را در نماز خود تصريح‌ نموده است.[1]


[=&quot][1][=&quot].كشف‌ الحيل ، چاپ‌ ششم ،ج1، ص 55 [=&quot]–[=&quot] 56.

هادي;148732 نوشت:
مبلغان بهایي در هنگام مناظره قادر به جواب‏گويي نسبت به اين مطالب کفرآميز نيستند، لذا به بیان اینکه او مقام مظهر الاهي است بسنده می کنند ،

بسیار خوب

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

مشکل دستور زبانی چطور ؟ آنرا هم نمیوانند بفهمند ؟

أب سماوي !!

[=times new roman]اب سماوی به معنای پدر - آسمانی است.

صفت و موصوف و مضاف و مضاف الیه در فارسی نوشتاری با زبان عربی نوشتاری در یک مورد تفاوت دارد
و آن این است که بین صفت و موصوف و مضاف و مضاف الیه در زبان فارسی نوشتاری حروف و حرکات قرار داده نمیشود ولی در هنگام خواندن آنرا میخوانند مثلا همین مورد :

پدر ( با کسره راء ) آسمانی در فارسی پدر آسمانی نوشته میشود ولی هنگام خواندن موصوف با کسره به صفت متصل میشود.

در عربی این طور نیست. با حروفی این عمل انجام میشود مثلا :

اباالفضل و ابوالفضل یعنی بابای دانش ( پدر دانش )

وقتی بنویسیم اب فضل معنایش میشود پدر - دانش


پس اب سماوی یعنی پدر - آسمانی در حالیکه باید نوشته میشد اباالسماوی یا ابوالسماوی

( اساتیدی که با دستور زبان عربی و فارسی اشنائی دارند اگر اشتباهی هست اصلاح نمایند )
حروف ال معرفه هم باید بینهم ذکر میشد
خب این که ایراد دستور زبانی است.

__________________________________________

3 جلد کتاب کشف الحیل را دوستان میتوانند از سرور سایت دانلود کنند.

یاحق

bina88;148985 نوشت:
پس اب سماوی یعنی پدر - آسمانی در حالیکه باید نوشته میشد اباالسماوی یا ابوالسماوی

با سلام و احترام.
خوب جناب بهاء ادعا می کرد که این الفاظ عین وحی است و نباید ایرادی به آن ها گرفته شود.
اگر ادّعاي‌ الوهيّت‌ را بايد حجّت‌ دانست‌ كه‌ بهاء، «اننّي‌ اناالله ( همانا من خدا هستم) » گفته‌ است، اوّلا بايد فهميد كه‌ (آيا) اين‌ ادّعا مشروع‌ است؟ معقول‌ است‌ يا نه؟ هر كسي‌ مي‌داند كه‌ يك‌ بشري‌ كه‌ نتوانسته‌ است‌ از هيچ‌ شأ‌ني‌ از شئون‌ بشريت‌ و از هيچ‌ قانوني‌ از قوانين‌ طبيعت‌ تجاوز كند، اين‌ بشر خالق‌ سماوات‌ و ارضين‌ نيست.
خالق‌ كل‌ هر چه‌ باشد و به‌ هر وصفي‌ در آيد خواه‌ اله‌ باشد و يا طبيعت‌ يا ماده‌ واحده‌ يا جوهر الجواهر يا بسيط‌ الحقيقه‌ يا مجهول‌ النعت‌ يا به‌ هر اسم‌ ديگر خوانده‌ شود مقدّس‌ از شئون‌ بشري‌ است.
اما اين‌ كه‌ بهائيان آيات‌ لقاء قرآن کریم (مقصود آياتي‌ است‌ كه‌ با اخذ به‌ ظاهر آن، مي‌توان‌ گفت‌ خداوند قابل‌ ديدن‌ است. مثل‌"يا ايّها الانسان‌ انّك كادح‌ الي‌ ربّ كدحاً فملاقيه" [1]‌ يا "الي‌ ربّها ناظره [2]" و...) را دليل‌ بر خدايي‌ بهاء گرفته‌اند، اوّلاً آيات‌ لقاء از‌ آيات‌ متشابه قرآن‌ است‌ كه‌ كسي‌ هنوز مقصد اصلي‌ آن‌ را در نيافته است.


[=&quot][1][=&quot] . اى انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان مى‏كشى پس آن را خواهى ديد[=&quot]، انشقاق آیه6[=&quot].

[=&quot][2].[=&quot] به سوى پروردگارشان نظر مى‏كنند.قیامة ،23.

و به‌ صورتهای مختلف ، علماي‌ تفسير در معني‌ آن‌ سخن‌ گفته‌اند و لذا نمي‌توان‌ به‌ چنين‌ آيات‌ قابل‌ تأ‌ويل‌ استدلال‌ كرد. ثانياً بهاییان نخستین کسانی نيستند كه‌ خدايي‌ بهاء را به‌ آيات‌ لقاء استدلال‌ كرده‌ اند. قبل‌ از ايشان‌ هم، هركس‌ دم‌ از "انّني‌ انا اللّه" مي‌زده، به‌ همين‌ آيات‌ استدلال‌ كرده، پس‌ استدلال‌ به‌ آن‌ آيات‌ متشابه ابداع بهاییان نبوده است .
ثالثاً با فرض‌ اين‌ كه‌ بگوييم‌ آيات‌ لقاء دليل‌ است‌ بر اين‌ كه‌ يك‌ روزي‌ خدا ديده‌ شود و مردم‌ او را ملاقات‌ كنند، باز دليل‌ خدايي‌ بهاء نمي‌شود؛ زيرا نه‌ در آيات‌ لقاء تعيين‌ روز شده‌ نه‌ تعيين‌ اسم. در صورتي‌ استدلال‌ اين‌ها به« بهاء» صحيح‌ بود كه‌ خدا فرموده‌ باشد كه‌ من‌ در فلان‌ سال‌ و فلان‌ روز در لباس‌ ميرزا حسين‌ علي‌ بهاء جلوه‌ مي‌كنم‌ و لقاي‌ او لقاي‌ من‌ است.»

آواره، در پايان‌ اين‌ بخش‌ مي‌افزايد:
" خدا سلامت‌ بدارد يك‌ مبلّغي‌ را كه‌ مثل‌ خودم‌ به‌ قدر ذرهّ اي‌ به‌ مذهب‌ بهايي‌ عقيده‌ ندارد و به‌ اصطلاح‌ امروزه‌ فقط‌ براي‌ خرسواري‌ به‌ نشر اين‌ امر مشغول‌ است، ببين‌ چه‌ طور مردم‌ را احمق‌ فرض كرده‌اند كه‌ يك‌ خداي‌ به‌ آن‌ عظمت‌ را كه‌ ما معتقد بوديم‌ كه‌ حّي‌ و قدير و سميع‌ و بصير است‌ و داراي‌ اسماء‌ حسني، او را در لباس‌ بشر محدودي‌ در آوردند كه‌ دقيقه‌اي‌ قادر نبود كه‌ خود را از يك‌ عارضهِ‌ طبيعت‌ حفظ‌ كند؛ (يعني‌ ميرزا حسين‌ علي‌ بهاء که در آخر عمر مریضی سختی داشت)و اكنون‌ هم‌ به‌ آن‌ يكي‌ قناعت‌ نكرده، هر روزي‌ مي‌خواهند يك‌ بچه‌ خدا و نيم‌ خدا براي‌ مردم‌ بسازند»".[1]

[=&quot][1][=&quot] .[=&quot] عبدالحسين آيتي، چاپ ششم ، 1326چاپخانه نقش جهان[=&quot]، ج[=&quot]1 ،ص 57 و 58[=&quot].

با سلام و احترام
بهائیت با وجود این اعتقادات و با وجود قلم فرسایی های بسیار،هرگز نتوانسته است به دو مساله اساسی پاسخ درستی دهد:
1. معجزه پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم) تنها قرآن نبوده که بهاییان معجزه را در کتاب خلاصه کرده اند ؛بلکه پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم) معجزات دیگری، نظیر شق القمر و... داشته است. حال سئوال این است که معجزۀ بهاء الله به غیر از کتابش چیست؟
2. قرآن کریم ،پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله و سلم) را آخرین پیامبر الهی معرفی کرده و روایات بسیاری از شیعه و سنی به این معنا دلالت می کند.[1]

[=&quot][1][=&quot] .ر.ک. جعفر سبحانی،خاتمیت،ناشر موسسه سیدالشهدا(ع)، قم،1369؛ محمد اسحاق عارفی، خاتمیت و پرسشهای نو،دانشگاه علوم اسلامی رضوی ،1386.

آیا سخنان عبدالبها وحی بود؟
ر لوح احمد از آثار بهاء الله آمده" قل یا قوم ان تکفروا بهذه الآیات فبای حجه آمنتم بالله من قبل"
بگو ای قوم، اگر به این آیات کافر شوید؛پس به کدامین حجت در گذشته به خداوند ایمان آوردید.
بهائیان مدعی هستند اگر کسی به دروغ ادعای وحی کند به صریح قرآن مورد عقاب قرار گرفته و خداوند او را امان نمی دهد؛ در این مورد می گویند:
به شهادت قرآن مجید اگر شخصی ادعای وحی کند شخصی ستمکار است؛" و کیست ستمکار تر از آن که بر خدا دروغی ببندد ؛ یا وحی به او نرسیده بگوید وحی به من می رسد"(انعام ؛93)
و به آیه دیگری استناد می کنند؛
"اگر محمد(ص) به دروغ به ما برخی سخنان را می بست ؛ او را از دست راستش می گرفتیم و رگ گردنش را قطع می کردیم و شما هیچ یک بر دفاع از او قادر نبودید"(حاقه 43-46)
و یا به آیه دیگر استدلال کرده و گویند:"
وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ"
و هيچ پيغمبرى حق نداشت جز با اجازه خدا معجزه‏اى بياورد كه براى هر مدتى كتابى است (رعد 38)

و همچنین آیه شریفه "
و هرگز از روى هوى و هوس سخن نمى‏گويد؛آنچه مى‏گويد به جز وحيى كه به وى مى‏شود نمى‏باشد (نجم 3و 4)
و نتیجه می گیرند:
در دیانت بهائی آیات فوق در مورد حضرت بهاء الله نیز نازل شده است و می گوید:
"تالله ان البهاء ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی"
بهائیان گویند: حضرت بهاء الله مکررا آیات الهی نازله بر خود را وحی الهی خوانده و اظهار داشته اند که کلامشان از جانب خداست ؛چنانچه در لوح مبارک سلطان ایران می فرماید:"آنچه می گویم از خداست از من نیست... خداوند جمیع علوم را به من اموخت و مرا به اراده خود به قیام و ندا و دعوت مامور فرمود".
همچنین در این باره در آثار دیانت بهائئ آمده است:
" ای مردمان از هوای نفس سخن نمی گویم به انچه از ملکوت خدا آمده ناطقم...از اینکه بنده یزدان به هیکل انسان بین شما آمده متعجب اید؟(آثار قلم اعلی ج 4 ص 337؛338)

عبدالبهاء درباره‏ خود نظر ديگري داشت و مي‏گفت: «فقط وحي اختصاص به حضرت رسول صلي الله عليه و آله داشت.» ( عبدالبهاء؛ مائده آسمانی ج 2/22 -و ج9/122)
شبهه ای که از طرف بعضی بهائیان مطرح می شود اینکه
بهائیت برخاسته ازوحی الهی است ودلیل حقانیت این دین پابرجاماندن آن است؟
در این باره در مناظره‏ای که بین ابوالفضل گلپلیگانی با مرحوم شيخ الاسلام قفقازي انجام شده است ؛ گلپایگانی استمرارهر شريعت را دلیلی بر حقيقت آن مي‏شمرد شيخ در جواب مي‏گوید درباره آئین بودا و هندوچه می گوئي ؟ که قرون متواليه است که برپا و برجاست و حال آن که کيش بت پرستي بديهي البطلان است مناظر در جواب گويد: «اين‏ها دين نيست اصولي است سياسي که بر نهج شرايع الهي تاسيس شده». اما در مقابل اين جواب ابوالفضل گلپايگاني چنين اظهار مي‏دارد: که به حکم کريمه‏ي «ان من امة الا خلا فيها نذيرا» (فاطر آيه 24 ) جميع آن شرايع از طرف خدا وضع شده و واضعين اوليه همه برگزيدگان از طرف خداوند بوده منتها به مرور زمان بدع باطله و رسوم ناستوده در آن داخل گشته است.

هادي;150957 نوشت:
در دیانت بهائی آیات فوق در مورد حضرت بهاء الله نیز نازل شده است و می گوید: "تالله ان البهاء ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی"

مگه شما اونجا بودید که میگید وحی نشد؟ مگه وحی بر پیامبران گذشته شاهد داره؟ اومدن گفتن وحی شده بقیه هم پذیرفتن، معجزشم کتابشه مثه قرآن.

کامران;151455 نوشت:
مگه شما اونجا بودید که میگید وحی نشد؟ مگه وحی بر پیامبران گذشته شاهد داره؟ اومدن گفتن وحی شده بقیه هم پذیرفتن، معجزشم کتابشه مثه قرآن.

خب این عقیده شماست که کتاب بهاء الله رو مثل قرآن وحی میدانید.
ولی
تفاوتهای بین این دوکتاب بسیار است چنانچه یکی دینی مانند اسلام را هدایت و راهبری میکند و دیگری فرقه ای همچون بهائیت را

یک تفاوت ظاهری ای هم هست ( فعلا ظاهر ) که بین این دو کتاب است و آن این است که قرآن را خدا به رسولش وحی فرموده کتاب بهاء الله را هم خودش که خدا هم هست به خودش وحی کرده .

اگر حلول و ظهوری هست وحی معنی ندارد . نتیجتا این عبارات هم بی معناست :

"تالله ان البهاء ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی"

اگر منظور اطلاع پیروانش است باز هم پس از طرح ظهور پیروانش باید از او میپرسیدند که اگر اصل اینجاست وحی دیگر چیست .

یاحق

بهائیان در سالهای اخیر تلاش بسیاری نموده اند تا خود را به عنوان دینی در کنار سایر ادیان الهی و آسمانی معرفی کنند. چنانکه در کتب، آثار و پایگاه های رسمی بهائیان از ترکیب آئین بهائی استفاده می شود که بیانگر مفهومی متین از یک دین است. اما بزرگان و علمای شیعه این جریان فکری را با عنوان فرقه ای منشعب از دل جریان شیخیه معرفی کرده و غالبا آن را با عنوان فرقه ضالّه و انحرافی قلمداد می نمایند. بهائیان برای مقابله با این مسئله و پیامدهای آن، علاوه بر تبلیغات گسترده بر انسانی بودن و صلح آمیز بودن آئین خود؛ آن را ادامه سلسه تعالیم وآموزه های پیامبران دانسته و ظهورات مظاهر یعنی باب و بهاء را از پیامبران بزرگ الهی بلکه بالاتر از آنان معرفی می کنند. اما مسأله لاینحل برای بهائیان نه فقط عنوان فرقه ضاله بلکه تناقضاتی است که در مقایسه و نسبت سنجی میان اسلام و بهائیت جلوه نموده و از همان ابتدا با یکدیگر در تضاد بوده است. از آن جمله می توان به خاتمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و جاودانگی دین اسلام که مورد اتفاق فرقین است اشاره نمود. البته بابیت و بهائیت از همان لحظه انعقاد تلاش نمود با بکارگیری برخی از روایات و تفسیر و تأویل آیات تا حقانیت خود را به کرسی اثبات بنشاند. اما واقعیت آن است که دایره تأویلات بدون ضابطه این فرقه چنان گسترده است که هر رطب و یابسی را در بر می گیرد و در این حلقه محکمات در مسلخ تأویلات ذبح شده اند. مسأله دیگر در نسبت سنجی میان اسلام و بهائیت آن است که بهائیان، دین اسلام را به عنوان دین حق و آسمانی می پذیرند و قرآن را وحی منزل بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می دانند. این موضوع هر چند قرابت و هم سنخی اسلام و بهائیت را در نظر مخاطب تداعی کرده در بادی نظر وحدت تعالیم آن دو از یک منبع متبادر می کند؛ اما اختلافات در اصول و ارکان هر یک از اسلام و بهائیت سوالات جدّی در ذهن مخاطب پدید خواهد آورد.
موضوع قفل شده است