غصب فدك ........ابوبكر

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
غصب فدك ........ابوبكر

با سلام
بیعتم را فسخ کنید ! من بهترین نیستم !
ابوبکر مکرر بر منبر می گفت:
اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم

یعنی مرا رها کنید رها کنید بيعت من را فسخ كنيد! من بهترین فرد شما نیستم در حالیکه علی علیه السلام در میان شماست!!. (1)

و نیز ابوبکر گفت:
محققا بیعت بر خلافت کاری حساب نشده و شرزا بود که خداوند شرش را برطرف نمود و من از برپا شدن فتنه ترسیدم...بی شک بار عظیمی را به دوش افکندم که مرا تاب و توان آن نباشد و راستی که دوست داشتم نیرومندترین افراد مردم به جای من عهده دار آن می شد, و همچنان از مردم عذر خواهی می کرد. (2)

همچنین آمده است که گفت:
من از رأی (بیعت) شما گذشتم, چه بهترین شما نیستم. پس با بهترین خود بیعت کنید. (3)

به روایت دیگر آمده است:
من متصدی زعامت و رهبری شما شدم در حالیکه بهترین شما نیستم, پس اگر راه راست پیمودم مرا یاری دهید و اگر به انحراف و کجی کشیده شدم, مرا به راستی وادار کنید.(4)

این جمله بسیار معروف و مشهور است و حتی مولا علی علیه السلام نیز به این جمله ابوبکر در خطبه شقشقیه اشاره می کنند.
در آنجایی که حضرت میفرمایند: " در همان اثناء که (ابوبکر) در حیات خود از آن کناره‏گیری می‏نمود" مولا علی علیه السلام به این نکته اشاره می کنند که ابوبکر در حیات خویش و در زمان حکومتش از مردم می خواست او را رها کنند و بیعتش را فسخ کنند. یعنی خود ابوبکر می دانست که صلاحیت حکومت و خلافت را ندارد !


اسناد:

(1) شرح نهج‏البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 1 ص 169- نهج‏البلاغه عبده، ص 40 چاپ دوم. بحارالانوار ج30 ص497

(2) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/50 و 6/47

(3) کنزالعمال 5/656 و 631

(4) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 17/156

با تشکر از رضای بزرگوار
در ا ین آدرس هم در این باره سخن رفته است.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=6230

ابوبکر: ای کاش... !
[=Comic Sans MS]
1) حافظ ابن ابی شبیه و دیگران روایت کرده اند:

[=Comic Sans MS]ابوبکر نگاهش بر پرنده ای بر فراز درختی افتاد. پس گفت:
[=Comic Sans MS]خوشا به حالت ای پرنده بر درخت می نشینی و میوه اش را میخوری در حالی که نه حسابی بر تو باشد و نه عذاب وگرفتاری من دوست دارم درختی در کنار راه بودم و شتر راهگذار مرا میخورد ودر لابلای سرگین خود مرا بیرون می انداخت و من هرگز بشر نبودم. (1)
[=Comic Sans MS]2) و به روایت دیگر گفت:
[=Comic Sans MS]خوشا به حالت ای گنجشک! از میوه های درختان میخوری و بر فرازشان پرواز می کنی نه حسابی برتو باشد و نه عذابی به خدا سوگند دوست داشتم قوچی بودم و آن قدر کسانم مرا پرورش می دادند که چاق ترین قوچ می شدم آنگاه مرا ذبح میکردند پس مقداری از گوشتم را بر روی آتش سرخ میکردند و مقدار دیگرش را می پختند سپس مرا می خوردند و آنگاه...و من به صورت بشر خلق نشده بودم.(2)
[=Comic Sans MS]3) و در روایت دیگر آمده که گفت:
[=Comic Sans MS]ای کاش من موئی بودم در پهلوی بنده مومنی.(3)
[=Comic Sans MS]4) و در روایت ابن تیمیه آمده که گفت:
[=Comic Sans MS]ای کاش مادرم مرا نزائیده بود. ای کاش من کاهی بودم در خشتی.(4)

اسناد:
(1) ریاض النظره. محب طبری:1/134--تاریخ الخلفاء سیوطی ص 142 اواخر شرح حال عمر نیز جامع الاحادیث سیوطی به شرح: کنز العمال 12/528 با اسناد متعدد و مضامین مختلف به نقل ابن ابی شبیه و حاکم هناد سری.
(2) کنز العمال 12/528
(3) کنز العمال 12/528 به روایت از احمد حنبل
(4) منهاج السنه 3/120 و ابن شبه در تاریخ مدینه ص 921-922 کلمه یا لیتنی کنت تبنه را به عمر نسبت داده اند.

ابوبکر: من را شیطانی هست ... !


شیعه و سنی متفقند و کسی منکر این نیست که ابوبکر بر سر منبر می گفت:

إنّ لي شيطانا يعتريني، فإن استقمت فأعينوني و إن عصیت فاجتنبونی و إن زغت فقوّموني...

یعنی به درستی که برای من شیطانی هست که فریب می دهد. اگر کاری را درست انجام دادم یاریم کنید. و اگر کاری را اشتباه و غلط انجام دادم مرا به راه راست بیاورید!

حقیقتا چگونه ابوبکر میتواند شایسته امامت و پیشوایی باشد در حالی که خود هنوز حق و باطل را نمی تواند تشخیص بدهد. و از مردم کمک می خواهد که او را در این امر کمک کنند ! آیا کسی که خود نیاز به ارشاد و هدایت دارد می تواند کسی را ارشاد کند ؟

(تاریخ الامم و الملوک ج 2 ص 460 دوره 8 جلدی. - بحارالانوار، ج‏30، ص 496)

[=comic sans ms]اظهار پشیمانی ابوبکر و اقرار به اشتباهات

[=comic sans ms]
ابوبکر پیش از مرگش از کارهایش در ایام زندگی، اظهار ندامت و پشیمانی می‏ کرد .

[=comic sans ms] ابن قتیبه در تاریخ الخلفاء نقل کرده است که ابوبکر می‏گفت:
[=comic sans ms]اجل و الله انی لا آسی الا علی ثلاث فعلتهن لیتنی کنت ترکتهن، فلیتنی ترکت بیت علی و فی روایه فوددت انی لم اکشف بیت فاطمه عن شی‏ء و ان کانوا قد اعلنوا علی الحرب و لیتنی یوم سقیفه بنی‏ساعده کنت ضربت علی یداحد الرجلین ابی‏عبیده او عمر فکان هو الامیر و کنت انا الوزیر، و لیتنی حین اتیت ذی الفجاءه السلمی اسیرا انی قتلته ذبیحا او اطلقته نجیحا و لم اکن احرقته بالنار
[=comic sans ms]يعني: آری، به خدا قسم، تاسف نمی‏خورم جز بر سه کاری که انجام دادم و ای کاش انجام نمی‏دادم::Sham:
[=comic sans ms] ای کاش خانه‏ی علی را رها می‏کردم و در روایتی: ای کاش به خانه فاطمه کاری نداشتم هر چند اعلان جنگ علیه من می‏کردند
[=comic sans ms]و ای کاش در روز سقیفه، روی دست یکی از آن دو نفر ابوعبیده یا عمر می‏زدم که او امیر می‏شد و من وزیرش می‏شدم
[=comic sans ms]و ای کاش روزی که ذوالفجاءه سلمی را به اسارت گرفتند و نزد من آوردند او را می‏کشتم یا آزاد می‏کردم ولی او را با آتش نمی‏سوزاندم.
[=comic sans ms]
اسناد
:

عقد الفرید، ج 4 ص 268- تاریخ طبری، ج 3 ص 430- مروج الذهب، ج 2 ص 303. این روایت میان اهل سنت بسیار مشهور است و در کتب مختلف ایشان با عبارات متفاوت آمده است. بعضی از این کتب عبارتند از: ابوعبید و کتاب الاموال (ابوعبيد) – المعجم الکبیر (طبراني) – كتاب كامل (مبرّد) – مختصر تاريخ دمشق (محمد بن مکرم) – تاریخ الاسلام (شمس الدین ذهبی) – مجمع الزوائد (علی بن ابی بکر هیثمی) – لسان المیزان (ابن حجر عسقلانی) – کنزالعمال (متقی هندی)

حذف سهم "مؤلفة قلوبهم"


خداوند متعال در قرآن مجيد، براى افرادى كه بايد دلهاى آنها را به سوى اسلام جلب كرد، سهمى در زكات قرار داده است . آنجا كه مى فرمايد:

زكات براى فقرا و مستمندان و عاملان آنها و كسانى كه بايد دلهايشان را جلب كرد، و آزادى بردگان و وامداران ، وصرف آن در راه خدا و در راه ماندگان است ، اين يك فريضه الهى است . و خداوند نسبت به هر چيزى ، دانا و حكيم است .(سوره توبه أيه 60)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله قسمتی از زکات را طبق دستور خداوند در قرآن به این افراد که "مؤلفة قلوبهم" نامیده شده اند اختصاص داده بودند و اينان چند صنف بودند:
عده اى از آنها اشراف عرب بودند كه پيغمبر اندكى از مال را به آنها اختصاص مى داد تا مسلمان شوند. برخى ديگر، مردمى بودند كه اسلام مى آوردند، ولى نيّات ضعيفى داشتند و لازم بود كه دلهاى ايشان را با بخشش زيادى ، به دست آورد. بعضى ديگر نيز كسانى بودند كه مورد بخشش قرار مى گرفتند تا بدين وسيله افراد ديگرى از رجال عرب ، مانند آنها به اسلام گرايش پيدا كنند.برخى ديگر كسانى بودند كه با مقدارى از زكات ، دلهاى ايشان را به منظور جنگ با كفّار، جلب مى كردند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله تا آخرین لحظه عمر شریفشان اين روش را با كسانى كه مى بايست دلهايشان جلب شود ادامه داد، و به اجماع كليّه طوايف مسلمين ، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - بعد از خود به هيچكس اجازه نداد كه اين سهم را حذف كند.
ولى هنگامى كه ابوبكر روى آكار آمد، اين دسته براى دريافت سهم خود، مانند زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - نزد وى رفتند.
ابوبكر نيز فرمانى نوشت كه آنها سهم خود را دريافت دارند.
آنها فرمان ابوبكر را به عمر نشان دادند تا آن را گواهى كند، ولى عمر فرمان ابوبكر را پاره كرد و گفت ما نيازى به شما نداريم . خداوند اسلام را بزرگ داشته و از شما بى نياز ساخته است . اگر اسلام بياوريد، كارى به شما نداريم ، و گرنه ، پاسخ شما را با شمشير مى دهيم .
آنها نزد ابوبكر برگشتند و گفتند: آيا خليفه تو هستى يا عمر؟
ابوبكر گفت : به خواست خدا او خليفه است ! وبدين گونه عمل عمر را امضا كرد !

(الجوهرة النيرة على مختصر القدورى في الفقه الحنفي ص 164)

حذف سهم ذی القربی


نصّ قرآن در مورد سهم ذى القربى اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

بدانيد كه هر چه به دست آوريد ، خمس آن مال خدا و پيغمبر و خويشان او و يتيمان و تنگدستان و در راه ماندگان است ، اگر به خدا و آنچه در روز فيصله كار، روز تلاقى دو گروه بر بنده خود، نازل كرديم ، ايمان آورده باشيد، بدانيد كه خدا بر همه چيز قادر است. (سوره انفال آیه 41)
تمام مسلمانان اتفاق دارند كه سهمى از خمس ‍ به پيغمبر خدا - صلّى اللّه عليه وآله - اختصاص داشته و سهم ديگرى نيز به خويشان آن حضرت تعلّق مى گرفته است .
وتا پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در قيد حيات بود، اين معنا جريان داشت .
ولى بعد از آنكه ابوبكر روى كار آمد ، آيه خمس را تأ ويل كرد و سهم پيغمبر و خويشان او را با شهادت آن حضرت اسقاط نمود. و از اداى آن به بنى هاشم امتناع ورزيد. و آنها را در رديف ساير يتيمان ، مسكينان و در راه ماندگان - كه در آيه شريفه - آمده است - قرار داد.
زمخشرى در تفسير كشّاف پيرامون بحث از آيه خمس ، مى نويسد :از ابن عبّاس روايت شده كه گفت : خمس ، شش سهم است : براى خدا و پيغمبر دو سهم و يك سهم نيز به خويشان حضرت ، تا خود وى زنده بود تعلّق مى گرفت ، ولى ابوبكر آن را در سه طبقه تثبيت كرد: (يتيمان ، مسكينان و در راه ماندگان ). از عمر و خلفاى بعد از وى هم روايت شده است كه گفت : ابوبكر بنى هاشم را از خمس ممنوع ساخت ...

بخارى و مسلم در صحيح خود، با سند از عايشه روايت كرده اند كه فاطمه زهرا - عليها السّلام - از ابوبكر خواست تا ارث پيغمبر خدا - صلّى اللّه عليه وآله - را از آنچه خداوند در مدينه و فدك به وى بخشيده ، و آنچه از خمس خيبر باقى مانده بود، به وى تسليم كند، ولى ابوبكر امتناع ورزيد و از آنها چيزى به فاطمه - عليها السّلام - نداد.

حضرت فاطمه - عليهاالسّلام - در اين باره به ابوبكر اعتراض كرد، ولى او اعتنا نكرد. فاطمه - عليها السّلام - هم از او رنجيد و تا زنده بود با ابوبكر سخن نگفت .
فاطمه - عليها السّلام - شش ماه بعد از پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -، زنده بود، و چون وفات يافت ، شوهرش على - عليه السّلام - شبانه او را بخاك سپرد و به ابوبكر خبر نداد، و خود بر او نماز گزارد.


(صحيح البخاري أواخر باب غزوة خيبر ص 36.- صحيح مسلم باب لا نورث ما تركناه فهو صدقة ص 72 – و همچنین درصحيح البخاري ج 5 / 177 ط دار مطابع الشعب وج 3 / 55 ط دار احياء الكتب العربية مع حاشية السندي، صحيح مسلم كتاب الجهاد والسير باب - 16 - ج 3 / 1380 ط بيروت بتحقيق محمد فؤاد، مشكل الاثار ج 1 / 47 وقريبا منه أيضا رواه البخاري ك فضائل أصحاب النبي ب - 12 - ج 5 / 25 مطابع الشعب ورواه أيضا بمعنى آخر ك الفرائض ب - 3 - ج 4 / 164 ط دار احياء الكتب العربية. ورواه في ك الخمس ب - 1 - ج 2 / 186 ط دار احياء الكتب العربية، مسند أحمد ج 1 / 6 و 9 وج 2 / 353، سنن النسائي ك الفئ ب - 1 - ج 7 / 120، شرح النهج لابن أبى الحديد ج 16 / 217، صحيح الترمذي كتاب السير باب - 44 - ج 4 / 157)

آتش زدن احاديث پيامبر صلی الله علیه واله!


يكي ديگر از كارهاي عجيب ابوبكر اين بود كه وي پس از درگذشت رسول خدا صلي الله عليه و آله دستور داد پانصد حديث از احاديث پيامبر اكرم را آتش زدند! (1)

حافظ شمس الدین ذهبی روایت کرده است که: ابوبکر بعد از درگذشت پیامبر مردم را جمع کرد و به بهانه اختلاف مردم در مورد احادیث دستور داد چیزی از رسول الله حدیث نکنید و هر کس در این باره از شما پرسش کرد بگوئید: کتاب خدا در بین ما و شما موجود است پس حلالش را حلال بدانید و حرامش را حرام.(تذکره الحفاظ ص3--الاضواء محمود ابوریه ص46)
نیز ذهبی از عایشه روایت میکند که گفت پدرم ابوبکر تعداد پانصد حدیث از پیامبر خدا جمع آوری کرده بود. پس شبی را تا به صبح هم چنان با غلطیدن و ناراحتی کشیدن گذراند و چون صبح گشت گفت: ای دخترم!احادیث را بیاور. و چون آن نوشته ها را به نزد او بردم آنها را سوزانید.
گفتم: چرا احادیث را سوزاندی؟
گفت: ترسیدم بمیرم و این احادیث در نزد تو بماند. در حالیکه من به راویان آنها اعتماد نموده و از آنان نقل حدیث کرده ام. اما حقیقت آن نبوده که آنان برای من روایت نموده و آنگاه من آنها را نقل نموده باشم. (2)

نق
د دلیل ابوبکر برای آتش زدن احادیث !

دلیل ابوبکر این بوده:اختلاف مردم در مورد حدیث و نقل احادیث غیر معتبر. این دلیل اصلا قابل توجیه نیست زیرا:

اولا: حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام حضور داشتند و هرگونه حدیثی را که در مورد آن شک داشتند میتوانستند از نزدیکترین افراد به حضرت رسول یعنی حضرت علی سوال کنند.

خود اهل سنت نقل کرده اند که عایشه گفت: علی اعلم الناس بالسنه(تاریخ دمشق ابن عساکر 3/61)
و گفته اند که پیامبر اکرم فرموده است: اعلم امتی بالسنه و القضاء بعدی علی بن ابیطالب.
(الابانه،ابن بطه عکبری به نقل از کفایه الطالب باب 94 حدیث اول)
ثانیا: اگر ابوبکر واقعا دلش برای احادیث معتبر و غیر معتبر میسوخت میتوانست گروهی تشکیل دهد از بزرگان و نزدیکان حضرت رسول تا احادیث صحیح و درست از غیر صحیح جدا کنند و به مردم بگویند نه اینکه کلا نقل حدیث را منع کند.

و اما دلیل واقعی آتش زدن احادیث

اولا: نام اميرالمؤمنين عليه‌السلام و فضايل او از يادها حذف شود؛ چرا كه نقل احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله جداي از نقل فضايل حضرت علي عليه‌السلام نبود.
ثانيا: نقل احاديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مساوي بود با رسوايي آنان؛ چرا كه احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله نقدي بود بر اعمال و كردار خود سرانه و خود رأيي‌ها و بدعت‌هاي ابوبكر و عمر و عثمان و امثال آنها؛ لذا بهترين راه براي آزادانه عمل كردن و مورد نقد قرار نگرفتن، حذف احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله بود كه آتش زدن و نابود كردن آنها در همين راستاست.
هم كلام پيامبر صلي الله عليه و آله را آتش زد و هم در خانه او را!! (3)

اسناد:

(1) كنزالعمال، ح 29460؛ تذكرة الحفّاظ، ج 1، ص 5، دارالحياء التراث العربي.
(2) تذکره الحفاظ،محمودابوریه ص5 بنقل از حاکم--کنزالعمال 10/285 -- الاضواء پاورقی ص49--تاریخ الفقه الاسلامی،دکتر محمد یوسف ص172--الامام جعفرالصادق،مستشار عبدالحلیم جندی ص185
(3) درباره آتش زدن در خانه حضرت زهرا (عليهاالسلام) رجوع شود به كتاب بحار الانوار، ج 28، ص 311 به بعد؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 202؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 5، ص 134، و ج 2، ص 19، الغدير، ج 7، ص 77 و... .

جهل ابوبكر به احكام


به روايت محدثين اهل سنت، ابوبكر تفسير بعضي آيات قرآن را كه از وي پرسيده شد، نمي‌دانست؛ مانند اَبا در فاكهة و ابّاً (1)و همچنين در مسائل فقهي؛ مانند ميراث كلاله و جد و جده و حد سارق(2)دچار اشتباه شد.(3)
ابوبكر مي‌گفت:آنچه من مي‌گويم به رأي خويش مي‌گويم، اگر درست گفتم از خداست و اگر خطا گفتم از من است.
اين در حالي است كه امام نه تنها بايد اعلم مردم باشد و سخن در ست و قاطع و عاري از ابهام و شك گويد، بلكه بايد عالم به جميع احكام اسلام و آگاه به معارف و معاني و بطون قرآن باشد، در غير اين صورت چگونه مي‌تواند جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله گردد؟!
جالب توجه اين كه ابوبكر ساليان درازي در محضر پيامبر صلي الله عليه و آله زيست ولي تنها صدو چهار و به نقلي صدو چهل و دو حديث از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرد كه نه مشكلي را حل مي‌كرد و نه پايه‌اي را در اسلام استوار مي‌ساخت.(4)
علامه اميني رحمه الله در الغدير(5)افراد متعددي را بر مي‌شمارد كه هر يك ده‌ها هزار و صدها هزار حديث از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرده‌اند؛ به عنوان مثال حرمة بن يحيي تنها از طريق ابن وهب صد هزار حديث نقل مي‌كند و احمد بن فرات يك ميليون و پانصد هزار حديث نوشته است كه بعد سيصد هزار حديث را از ميان آنها، در تفسير و احكام و فرايد، انتخاب كرد.

اسناد:

(1) عبس، 31.
(2) در زمان ابوبكر دزدي را گرفتند و نزد ابوبكر آوردند، او به جاي اين كه دست راستش را قطع كند، از روي اشتباه دستور داد دست چپ او را بريدند!! (الغدير، ج 7، ص 129؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 305؛ بحارالانوار، ج 30، ص 516 506.(
(3) الغدير، ج 7، ص 103 129؛ سنن دارمي، ج 2، ص 359، دارالكتب العلمية؛ تفسير قرطبي، ج 1، ص 29.
(4) الغدير، ج 7، ص 115، بعضي خواسته‌اند از قلت نقل وي دفاع كنند (ابن سعد در طبقات ر. ك: علم الحديث، استاد شانه‌چي، ص 19) ولي اين دفاع نا موفق و مردود است و نمي‌تواند پاسخي منطقي براي منتقدان او باشد؛ به راستي چرا در جواب مسائل مطرح شده در دوران حكومتش؛ مانند كلاله، حد سارق و... حديثي از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل نكرده است؛ بنابراين يا نمي‌خواسته از پيامبر (صلي الله عليه و آله) حديث نقل كند، تا بتواند احكام الهي را طبق خواسته خويش تغيير دهد و يا علت، ناداني او بوده است و نيز اين كه اصولاًَ نقل صدو چهار و يا صد و چهل و دو حديث، با ويژگي مذكور در متن، با دو سال و چهار ماه زمامداري وي همگون نيست؛ چگونه مي‌توان باور كرد ابوبكر پيش از اين مقدار حديث مي‌دانسته ولي فرصت گفتن و مطرح كردن آن را نداشته است؟! بنابراين تنها راه حل همان است كه بسياري از محققين نيز برآنند كه ابوبكر نمي‌خواسته احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله) در جامعه مطرح شود و مؤيد بر اين گفتار آتش زدن پانصد حديث پيامبر بزرگ اسلام (صلي الله عليه و آله) مي‌باشد كه وي بر انجام آن اقدام كرده است؛ زيرا او مي‌توانست برنامه‌اي براي حفظ احاديث حيات بخش پيامبر (صلي الله عليه و آله) پياده كند؛ مثلاً به بررسي و تبيين احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله) بپردازد و يا افراد مطمئن و شايسته‌اي مأمور حفظ و نقل احاديث آن حضرت كند و راهي ديگر برگزيند، نه اين كه شيوه معاندان را پيش گرفته و احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله) را آتش زند! لابد اگر مي‌ترسيد آيات قرآن بد برداشت شود و يا مايه دو دستگي گردد، آنها را نيز آتش مي‌زد!! به هر حال كشف واقعيت چندان بغرنج نيست، به خصوص بر اهل فكر و نظر.
(5) ج 7، ص 115

غصب فدك


فدك سرزميني آباد و حاصل‌خيز در نزديكي خيبر بود كه دو يا سه روز راه تا مدينه فاصله داشت و پس از دژهاي خيبر نقطه اتّكاء يهوديان به شمار مي‌رفت.
در سال هفتم هجري پس از فتج خيبر اهالي فدك بيمناك شدند و با فرستادن نمايندگاني، به رسول خدا صلي الله عليه و آله پيشنهاد صلح دادند، بدين شرط كه هر ساله نيمي از حاصل فدك را به رسول خدا تقديم كنند و از آن پس زير لواي اسلام و تحت حمايت آن زندگي نمايند.
همچنين تعهد كردند كه بر ضد مسلمانان دست به توطئه نزنند. (1)

اين پيشنهاد مورد قبول قرار گرفت و چون آن املاك بدون اعزام نيرو و جنگ به دست آمده بود، به حكم آيه 6 سوره حشر(2)ملك شخصي و طلق پيامبر صلي الله عليه و آله به حساب آمد؛(3)
بنابراين پيامبر صلي الله عليه و آلهمي‌توانست آن را ببخشد و يا هر گونه تصرفي در آن بنمايد؛ از جمله مي‌توانست نيازمندي‌هاي مشروع نزديكان خود را به شكل آبرومندي بر طرف سازد.

محدثان و مفسران شيعي و گروهي از دانشمندان اهل سنت در كتب خويش آورده‌اند: وقتي آيه و ءات ذالقربي حقّه (4)
نازل شد، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دختر خود- فاطمه زهرا عليها السلام را طلبيد و فدك را به او بخشيد و فاطمه عليها السلام نيز امور فدك را در دست گرفت و كارگزار او هر ساله سود و عوائد فدك را به مدينه نزد حضرت زهرا عليها السلام مي‌فرستاد.(5)

فدك علاوه بر اين كه مي‌توانست نيازهاي خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله را پس از رحلت ايشان، به گونه آبرومندي برآورده سازد چه مخارج خودشان و چه پاسخ به توقعات مردم و به خصوص فقرا و درماندگان كه از اين خاندان شريف و كريم داشتند و درخواستهايي كه از آنان مي‌شد و نيز جلب عواطف كساني كه بعضي از اعضاي خانواده و يا نزديكانشان در جنگ به دست حضرت علي عليه‌السلام كشته شده بودند به وسيله كمك‌هاي مالي قادر بود تا حدودي هزينه سنگين منصب ولايت و امامت پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و اداره امور وابسته به آن را، كه با اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام بود، تأمين كند؛ در نتيجه غصب فدك مي‌توانست اولاً: در ايجاد مشكل براي اين خاندان، نقشي مؤثر ايفا كند و ثانياً: در خريدن عقايد و همراه نمودن عده‌اي از مخالفان چون ابوسفيان، نيك به كار آيد.(6)
پس از درگذشت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، ابوبكر كه از اهميت و نقش فدك با اطلاع بود، اين ملك را به زور از دست كارگزار حضرت درآورده و مصادره كرد و به عنوان دليل اين حديث دروغين را مطرح ساخت كه ما گروه پيامبران ميراثي باقي نمي‌گذاريم، هر چه از ما بازماند صدقه است.(7)
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام به مسجد رفت و از پس پرده و در جمع مهاجرين و انصار، طي نطقي مشروح و مفصل، رفتار ابوبكر را شديداً مورد حمله و انتقاد قرار داد.(8)
و اثبات كرد كه فدك هديه و بخشش پيامبر صلي الله عليه و آله بوده نه ارث و بر اين مدعا، اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام و ام ايمن(9)را گواه آورد. همچنين فرمود كه حديث مورد استناد ابوبكر در مورد ميراث پيامبران، علاوه بر آن كه كسي نشنيده، بر خلاف صريح قرآن است، لكن به دلايل روشن و قاطع او ترتيب اثر داده نشد، بلكه بعضي از نااهلان حاضر در مجلس سخنان ناشايست بر زبان راندند.(10)

حضرت فاطمه سلام الله علیها با خشم از مسجد بيرون آمد و آن‌قدر از ابوبكر و عمر رنجيده بود كه در بيماري خود اجازه عيادت به آن دو نداد مگر براي اعلام انزجار، كه شرح آن گذشت؛ همچنين به هنگام وفات وصيت كرد كه آن دو در مراسم نماز و تدفينش حضور نيابند.(11)

اسنا
د:

(1) ر.ك: معجم البلدان، فدك؛ فروغ ابديت، ج 2، ص 271.
(2) و ما افاء الله علي رسوله منهم فما او جفتم عليه من خيل ولا ركاب...؛ و آنچه را خدا از آنان (= يهود) به رسولش باز گردانيده (و بخشيده) چيزي است كه شما براي به دست آوردن آن ) زحمتي نكشيدند) نه اسبي تاختند و نه شتري؛ ولي خدا رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مي‌سازد.
(3) اين مطلب در كتب فقهي در بخش جهاد تحت عنوان فيء و انفال مورد بحث قرار گرفته است. تذكر اين نكته لازم است كه فدك فيء است و جزء انفال نيست تا مسلمانان در آن شريك باشند. ر. ك: سيره ابن هشام، ج 3، ص 352.
(4) اسراء، 26. و حق نزديكان را بپرداز.
(5) ر. ك: مجمع البيان و الدر المنثور، ذيل آيه؛ شرح ابن ابي الحديد ج 16، ص 383 الفصل الثالث.
(6) ر. ك: شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 133.
(7) ر. ك: شماره 3، همين بخش.
(8) ر. ك: شرح ابن ابي الحديد، ج 210 213، كشف الغمّة، ج 1، ص 480 492؛ بحارالانوار، ج 29، ص 216 322؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 315 و
(9) پيامبر (صلي الله عليه و آله) در مورد ام ايمن فرموده بود: او از زنان بهشت است و ابوبكر به اين مطلب اعتراف داشت.
(10) ابن ابي الحديد نقل كرده كه آن شخص ابوبكر است و جمله مذكور اين است: انما هو ثعاله شهيدة ذنبه (ر. ك: ترجمه بيت الاحزان، شيخ عباس قمي (رحمه الله، مترجم: مجمد محمدي اشتهاردي، ص 204(
(11) كشف الغمّه، ج 2، ص 68، بحارالانوار، ج 31، ص 622 و ص 190، ح 19.
موضوع قفل شده است