چرا كلمه عشق در قرآن نيامده است؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا كلمه عشق در قرآن نيامده است؟

چرا کلمه عشق در قرآن نیامده؟
برخی اظهار داشته‌اند که در قرآن تنها از اطاعت و عبادت خدا برای رغبت به بهشت و خوف از دوزخ سخن رفته؛ نه برای عشق به خدا و لذا اطاعت و عبادت خدا برای عشق به او بدعتی صوفیانه است.
اگرچه لفظ عشق در قرآن به کار نرفته است؛ اما معادل‌های آن در قرآن به چشم می‌خورد. قدر مشترک این معادل‌ها عبارت از دوست داشتن خدا و لوازم آن است. از لوازم عشق به کسی این است که عاشق می‌خواهد معشوق را دیدار کند و همیشه نزد او باشد و از او سخن بگوید و کاری کند که او خشنود شود.
الف. معادل‌های معنای اصلی عشق در قرآن
باید دانست که هیچ کلمه‌ای در قرآن نیست که مترادف کامل عشق به خدا باشد، جز ترکیب «حب شدید» که آیه مربوط در ذیل آمده است؛ اما مترادف‌های ناقص آن که مفید معنای دوستی و علاقه به خداست، متعدد است که برخی از مهم‌ترین آنها عبارت از «حبّ» و «ودّ» و «ولایت» است که اینک شواهد آن می‌آید:
1. حبّ؛ مانند: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ(سوره بقره، آیه 165)؛ و برخی از مردم از غیر خدا همتایانی را برمی‌گزینند. آنان را همسان دوست داشتن خدا دوست دارند و حال آن که مؤمنان خدا را بیش از هر چیز دوست دارند.
2. ودّ؛ مانند: إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (سوره مریم، آیه96)؛ خدای رحمن برای کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، دوستی قرار می‌دهد.
3. ولایت؛ مانند: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ (سوره یونس، آیه62)؛ آگاه باشید که دوستان خدا نه می‌ترسند و نه اندوهگین می‌شوند.


ب. معادل‌های لوازم عشق به خدا در قرآن
چنان که آمد، لوازم عشق به خدا عبارت‌اند از: دوست داشتن قرب الهی؛ خشنود ساختن خدا(ابتغاء مرضات الله، اراده وجه الله)؛ از غیر خدا بریدن و به او پیوستن(تبتل الی الله)؛ به خدا چشم دوختن(نظر الی الربّ)؛ طلب دیدار خدا داشتن(رجاء لقاء ربّ)؛ یاد خدا کردن( ذکر الله) و خدا را از عیب منزه شمردن( تسبیح ربّ).
1. قرب الله؛ نظیر: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً (سوره شوری، آیه23)؛ من از شما پاداشی نمی‌خواهم، مگر این که بخواهید به خدا نزدیک شوید و هرکه کار نیکی انجام دهد، برایش می‌افزاییم.
* وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (سوره علق، آیه 19)؛ سجده کن و نزدیک شو!
* وَ نادَیناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ اْلأَیمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیاً (مریم، آیه52)؛ و ما از جانب راست کوه او را فریاد کردیم و او را به خود نزدیک کردیم؛ چنان که با او در گوشی سخن گفتیم.
*‏وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (*) أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (سوره واقعه، آیه10-11)؛ پیش‌تازان پیش‌تازان به خدا نزدیک‌ان

2. ابتغاء مرضات الله؛ مانند: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ (سوره بقره، آیه207)؛ و برخی از مردم خود را برای جستن خشنودی خدا می‌فروشند و خدا به بندگان مهربان است.
نیز مانند: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ(سوره توبه، آیه72)؛ خدا مردان و زنان مؤمن را به باغ‌هایی وعده داده است که در آنها نهرهایی روان است و در آن جاودان‌اند و منزل‌های پاکیزه در باغ‌های عدن است، و خشنودی خدا از آنها برتر است. آن کامیابی بزرگ است.
3. ابتغاء وجه الله؛ مثل: وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ یوَفَّ إِلَیکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (سوره بقره، آیه272)؛ و انفاق نمی‌کنید جز برای جستن خشنودی خدا و هر مالی که انفاق کنید، به شما به طور کامل باز پس داده می‌شود و به شما ستم نمی‌شود.
4. اراده وجه الله؛ مانند: فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیرٌ لِلَّذینَ یریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ (سوره روم، آیه38)؛ حق خویشاوند و بیچاره و راه‌مانده را بدهید! این برای کسانی که خشنودی خدا را می‌خواهند، بهتر است
* إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (سوره انسان، آیه9)؛ ما شما را جز برای خشنودی خدا غذا ندادیم و لذا از شما نه پاداش می‌خواهیم و نه سپاسگزاری.
5. تبتّل الی الربّ؛ نظیر: وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتیلاً(سوره مزمل، آیه8)؛ نام پروردگارت را یاد کن و از دیگران ببر و به او بپیوند!
6. رجاء لقاء الله؛ مانند: فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً(سوره کهف، آیه110)؛ هرکه دیدار پروردگارش را امید داشته باشد، باید عملی صالح انجام دهد و تنها خدا را عبادت کند و کسی دیگر را با او همتا نگیرد!
* لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُوا اللَّهَ وَ الْیوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً (سوره احزاب، آیه21)؛ در رسول خدا الگویی نیکو برای شماست، برای هرکه به خدا و روز دیگر امید داشته باشد و خدا را بسیار یاد کند.

7. نظر الی الله؛ وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (*) إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ (سوره قیامت، آیه23)؛ در روز قیامت چهره‌هایی خرّم‌اند و به پروردگارشان می‌نگرند.
8. ذکر الله؛ مانند: إِنَّنی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری (سوره طه، آیه14)؛ من خدایم. جز من خدایی نیست. نماز را برای یادکردن من به پا دار!
*‏وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى (سوره طه، آیه124)؛ هرکه از یادکردن من روی بگرداند، زندگی تنگی دارد و روز قیامت او را کور محشور می‌کنیم.
* أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (سوره رعد، آیه28)؛ آگاه باشید که با ذکر خدا دل‏ها آرام می‏گیرد.
9. تسبیح الله؛ مثل: وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یسْتَحْسِرُونَ (*) یسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لا یفْتُرُونَ (سوره انبیاء، آیه19-20)؛ و کسانی که نزد خدایند، نه از عبادتش سر بر می‌تابند و نه خسته می‌شوند. شب و روز تسبیح می‌کنند و فاصله نمی‌اندازند


چند نکته:
شرح هریک از این آیات مجال دیگری می‌طلبد . اما آنچه در اینجا ضروری می‌نماید که بیان شود، به این قرار است:
1. کاربرد مضمون عشق در قرآن
همان طور که ملاحظه شد، در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که طی آنها عبادت و اطاعت خدا برای عشق به او مورد ستایش قرار گرفته است و نه برای طمع به بهشت یا خوف از دوزخ.
2. برتری عشق به خدا بر انگیزه‌های دیگر
چنان که مشاهده شد، در قرآن طلب رضوان الهی از طمع به بهشت یا خوف از دوزخ برتر شمرده شده است: رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ(سوره توبه، آیه72)؛ رضوان خدا از آنها برتر است. آن کامیابی بزرگ است.
3. جواز استفاده از تعابیر حسی و بشری درباره عشق به خدا
ملاحظه شد که در قرآن تعابیری حسی و بشری چون قرب به خدا، لقای خدا و نظر به خدا به کار رفته است و اگرچه این تعابیر به معنای حقیقی حسی استعمال نشده اند و مراد از آنها معنایی مجازی و غیرحسی است، اما به هرحال کاربرد این تعابیر درباره خدا نشان می‌دهد که هیچ اشکالی ندارد، ما از خدا با همان تعابیر حسی و بشری خود تعبیر کنیم؛ منتها باید بدانیم که خدا مانند هیچ چیزی از چیزهایی که ما می‌شناسیم و حسی هستند، نیست: «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی‏ءٌ(سوره شوری، آیه11)؛ خدا مانند هیچ چیزی نیست.» بنابراین وقتی از لقای ربّ و نظر به او سخن می‌رود، به این معنا نیست که او با چشم سر دیده می‌شود: «لا تُدْرِکُهُ اْلأَبْصارُ(سوره انعام، آیه103)؛ چشم او را درنمی‌یابند.» بلکه به این معناست که حاصل و نتیجه دیدن در آدمی پدید می‌آید که عبارت از لذت و شیدایی و عشق به اوست.
به این ترتیب روشن می‌شود که چنین تعابیری تشبیه خدا به خلق به معنای مردودش نیست؛ زیرا در این تشبیهات خدا عین مخلوق دانسته نمی‌شود و چون بشر ناگزیر از شناخت خداست و شناخت نیز جز از رهگذر همین تعابیر حسی و بشری ممکن نیست، استفاده از این تعابیر اجتناب ناپذیر است.
4. هم‌سنخی عشق الهی با عشق بشری
با نظر به این که همین مفاهیم بشری درباره خدا به کار رفته است و حتی با این مفاهیم مقایسه شده است، باید گفت که میان عشق انسان به خدا و عشق او به غیر خدا قدر مشترک و سنخیت وجود دارد. علامه طباطبای از عبارت « وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ(سوره بقره، آیه 165)» چنین استفاده کرده است که چون عبارت « أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ» به نحو صفت تفضیلی به کار رفته، حاکی از این است که حبّ انسان به خدا با حبّ انسان به دیگران هم‌سنخ و از یک جنس است. وقتی گفته می‌شود، مؤمنان به خدا بیش‌تر از دیگران محبت دارند، معنایش این است که همان محبتی که به دیگران دارند، به خدا دارند؛ اما محبت آنان به خدا بیش‌تر است؛ به گونه‌ای که اگر محبت او به خدا با محبتش با دیگران تعارض داشت، محبت به خدا را ترجیح می‌دهند.

سلام
ممنون از سادات عزیز مطالب خوبی فرمودید ولی در روایات چقدر کلمه عشق بکار برده شده؟

سائل;63383 نوشت:
سلام
ممنون از سادات عزیز مطالب خوبی فرمودید ولی در روایات چقدر کلمه عشق بکار برده شده؟

سلام.
خواهش ميكنم.
يك حديث قدسي بسيار بسيار زيبا در اين باره داريم كه خدا مي فرمايد:

من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقته قتلته و من قتلته فعلي ربه – و من عليه الله اناديته

"آن کس که مرا طلب کند؛ می یابد. آن کس که مرا یافت؛ می شناسد. آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد. آن کس که دوستم داشت ؛ به من عشق می ورزد. آن کس که به من عشق ورزید؛ من نیز به او عشق می ورزم. آن کس که به او عشق ورزیدم؛ او را می کشم. و ان کس که من او را بکشم خون بهایش بر من واجب است. و آن کس که خونبهایش بر من واجب باشد؛ من ، خود خونبهای او هستم."

با سلام وکسب اجازه از جناب سادات
همانطور که سادات عزیز فرمودند در قرآن كلمة عشق به صراحت نيامده، امّا از مفاهيم ديگري كه معناي عشق را مي رساند، نام برده شده است.
در روايات و احاديث(1)،‌ از "عشق" نام برده شده است که نمونه هایی رو هم بنده عرض میکنم:.
پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمود: "با فضيلت ترين مردم كسي است كه عاشق عبادت است و با عشق عبادت كند".[2]
علاّمه مجلسي بعد از ذكر حديث مي فرمايد: عشق به معناي زياده روي در دوست داشتن و محبت است. گاهي خيال مي شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همين جهت در علاقه به خدا به كار نمي رود، اما اين حديث بر خلاف پندار مزبور است؟ آن چه در مورد مذمت و سرزنش است، ‌عشق جسماني، حيواني و شهواني است و آن چه مورد مدح و ستايش قرار گرفته، عشق روحاني و انساني مي باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسيدن به آن، فاني شده و از بين مي رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقي و پايدار است.[3]
حضرت علی(ع):«افضل الناس من عشق العباده فعانقها واحبها بقلبه؛ برترين مردم كسي است كه عاشق عبادت باشد و با آن گردن بگذارد و آنرا با قلبش دوست داشته باشد» و در نهج‏البلاغه آنچه به نظر رسيده در يك مورد كلمه عشق بكار رفته(4) و از شرح نهج‏البلاغه فيض السلام در اين جمله: «و من عشق شيئاً اعمي بصره؛ كسي كه به چيزي عشق ورزيد چشمش را كور مي‏سازد».
پاورقی
[1]اصول كافي، ج 2، ص 83؛ كتاب ايمان و كفر، باب العباده، ح 3.
[2] بحارالانوار، ج 67، ص 253، حديث 10.
[3] بحارالانوار، ج 67، ص 254.
[4] نهج‏البلاغه، خ 108.

سؤال مبحث همچنان باقی است!

با سلام

چه الزامی دارد که همه چیز باید در قرآن بیاید ؟؟؟!!!

بسیاری از کلمات و موضوعات در قرآن نیامده اند ، آیا غیر مشروع هستند ؟

منظورتون این هست که دیگه کسی این سؤال رو نپرسه؟؟

سادات;63365 نوشت:
چرا کلمه عشق در قرآن نیامده؟

واژه «عشق » و مشتقات آن ، در قرآن نيامده ; امّا كلمه محبت (دوست داشتن ) مورد عنايت و توجه خاص قرآن كريم قرار گرفته است تا آنجا كه واژه «حُبّ» (دوستى ) و مشتقات آن بيش از صد بار در قرآن كريم به كار رفته و هر جا كه لازم بوده از معناى عشق (شدت دوستى ) تعبير شود ، از مادّه حبّ با قرينه لفظى يا معنوى استفاده شده است ; مانند: «و الّذين ءَامنوا أَشدُّ حبّاً للّه ... ;(بقره ، 165) و كسانى كه ايمان آورده اند ، محبت بيشترى به خدا دارند.. .» «.. .قد شغفها حُبّاً... ;(يوسف ،30)سخت خاطرخواه او شده است .» «و تحبّون المال حبّاً جمّاً ;(فجر ، 20) و مال را دوست داريد ، دوست داشتنى بسيار .»
در قرآن كريم ، دو نوع عشق مورد توجه قرار گرفته است : الف ) عشق صحيح يا آسمانى و حقيقى ; ب ) عشق باطل يا زمينى و مجازى .
آنچه بيشتر مورد توجه و عنايت قرآن است و آيات زيادى به آن اختصاص يافته ، عشق در راه خداست . قرآن كريم ، نمونه اى ااز اين عشق خدايى را در سوره طه ، در داستان حضرت موسى (على نبينا وآله وعليه السلام ) نقل مى كند و مى فرمايد: «و ما أعجلك عن قومك يموسى * قال هم أُولاءِ على أثرى و عجلتُ إليك رَبّ لترضى ;(طه ، 83 و 84) و اى موسى ! چه چيز تو را (دور) از قوم خودت ، به شتاب واداشته است ؟ گفت : اينان در پى منند ، و من ]اى پروردگارم ![ به سويت شتافتم تا خشنود شوى .»
آنان كه از مسأله جاذبه عشق به خدا بى خبرند ، ممكن است از گفتار موسى ، در پاسخ سؤال پروردگار در مورد عجله او در شتافتن به ميعادگاه خداوند ، شگفت زده شوند ; امّا آنان كه با تمام وجود اين حقيقت را درك كرده اند كه هرچه وعده وصل نزديك شود ، آتش عشق ، تيزتر مى گردد ، بخوبى مى دانند كه چه نيروى مرموزى موسى (على نبينا وآله وعليه السلام ) را به سوى ميعادگاه «اللّه » مى كشيد و آنچنان با سرعت مى رفت كه حتى قومى را كه با او بودند ، پشت سر گذاشت و مى دانست كه تمام جهان ، ارزش يك لحظه از اين مناجات را ندارد .
آرى ، اين است راه و رسم آنان كه از عشق مجازى گذشته اند و به مرحله عشق حقيقى ، يعنى عشق معبود جاودانه گام نهاده اند ; عشق خداوندى كه هرگز فنا در ذات پاكش راه ندارد و كمال مطلق است و آنچه خوبان همه دارند ، او تنها دارد .
امام صادق(عليه السلام) فرمود: عاشق بى قرار نه به غذا ميل پيدا مى كند و نه از نوشيدنى گوارا لذت مى برد . نه خواب آسوده دارد نه با دوستى انس مى گيرد و نه در خانه اى آرام خواهد داشت ... ; بلكه شب و روز خدا را بندگى مى كند ; به اين اميد كه به محبوبش «اللّه » برسد... ; آنچنان كه خداوند از موسى بن عمران() درباره ميعاد پروردگار نقل مى كند «و عجلت إليك ربّ لترضى» بنابراين ، آنچه كه برخى آن را عشق مجازى مى نامند ، در واقع عشق نيست ; بلكه يك تمايل نفسانى و شهوانى است .
صاحب تفسير روح المعانى براى محبت و دوست داشتن ، مراحلى را ذكر مى كند و مى گويد: نخستين مراتب محبت «هوى » (به معنى تمايل ) است ; سپس «علاقه » ، يعنى محبتى كه ملازم قلب است و بعد از آن «كلف » به معنى محبت شديد ، و سپس «عشق » و بعد از آن «شعف » (يعنى حالتى كه قلب در آتش عشق مى سوزد و از اين سوزش احساس لذت مى كند) ، و بعد از آن «لوعه » (اندوهناك شدن و سوختن قلب ) و سپس «شغف » يعنى مرحله اى كه عشق به تمام زواياى دل نفوذ مى كند و سپس «تدله » و آن مرحله اى است كه عشق ، عقل انسان را مى ربايد و آخرين مرحله ، «هيوم » و آن مرحله بى قرارى مطلق است كه شخص عاشق را بى اختيار به هر سو مى كشاند .

ر .ك : روح المعانى ، محمود آلوسى ، ج 7 ، ص 341 ،
ر.ک: بحارالانوار ، مجلسى ; ، ج 74 ، ص 6


پس منظور امام صادق (ع) که فرمودند : عشق جنون الهی است؛ نه مذموم است و نه محمود. چیه؟

بالاخره جنون الهی خوبه یا بده؟ :Gig:

معصومه 5/11 صبح;215939 نوشت:

پس منظور امام صادق (ع) که فرمودند : عشق جنون الهی است؛ نه مذموم است و نه محمود. چیه؟

بالاخره جنون الهی خوبه یا بده؟ :gig:

با سلام.

مفهوم جنون الهی این است:

بسم الله الرحمن الرحيم
من طلبني وجدني و من وجدني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته
قتلته و من قتلته فانا ديته
هر كه مرا طلب كند، خواهد يافت و هر كه مرا يافت، عاشقم
مي گردد و هر كس عاشقم شد عاشقش مي شوم و هر كه
من عاشقش شوم عاقبت او را شهيد مي كنم و هر كه را
شهيدش كنم، خودم خونبهاي او مي شوم.

مذموم و محمود بودن آن بستگی به خود انسان دارد چون هر کسی طاقت آن را ندارد.

موضوع قفل شده است