مثبت اندیشی... (نارضایتی)

تب‌های اولیه

45 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مثبت اندیشی... (نارضایتی)

آن روز که فروید(بنیان گذار روان کاوی) برای اولین بار از شخصیت سخن به میان آورد، بیشترین تاکیدش برای درمان بیماران تمرکز بر روی ناهشیار بود، وی علت بسیاری از مشکلات بیمارانش را در گذشته ی آنان مخصوصاً در دوران کودکی جستجو می کرد.

روان شناسانی که پس از او آمدند نیز تا حدود زیادی تحت تاثیر تفکرات وی بودند، مثلاً یونگ بحث کهن الگوها را پیش می کشد و علاوه بر تاکید بر ناهشیار به آن قسمت از وجود آدمی اشاره می کند که ریشه در تاریخ مشترک انسان ها دارد.

اما کم کم این تاثیر کم تر و کمرنگ تر می گردد؛ مثلاً گشتالت درمانی تاکید از گذشته ی شخص را به حال، به امروز بیمار می آورد، گشتالت درمانی بر استفاده از آگاهی ها تاکید می کند و ترجیح می دهد به جای کنکاش در ناهشیار بیمار آگاهی های کلامی و غیر کلامی او را افزایش داده، با هماهنگی احساسات، ادراکات، افکار و فرایندهای بدنی بیمار، به او جهت بهبود رفتارش کمک نماید.

الیس، با نگاهی به فلسفه ی انسان گرایی، تاکید را به سمت عوامل شناختی آورده، علت بیماری را در تفکر نامعقول بیمار جستجو می کند، در حقیقت نظریه ی شخصیتی رفتار عقلانی هیجانی علت بیماری را تفکرات نامعول دانسته، بهبودی بیمار در گرو تصحیح تفکرات اوست.

شناخت درمانی(آرون بک) توجه زیادی به جزییات و نقش تفکر در تغییرات رفتاری و عاطفی دارد. شناخت درمانگرها در تعیین هدف ها به عقاید غلطی توجه می کنند که جلوی تحقق هدف های مراجعان را می گیرند. پس باید تفکرات اشتباه از ذهن مراجع پاک گردد.

و نهایتاً واقعیت درمانی(گسلر) به این اصل مهم توجه می کند که افراد خودشان مسول رفتار خود هستند، آن ها بر روی زندگی خویش، اعمال، احساسات و رفتارشان کنترل دارند. پس این خود مراجع است که می تواند در زندگی اش تغییراتی ایجاد کرده و به این تغییرات متعهد بماند.

گسلر نقش اعتیاد مثبت را یادآور می شود، که چندان هم آسان شکل نمی گیرد بلکه نیاز به تکرار تمرین دارد، در اعتیاد مثبت قرار نیست شما با کسی مقایسه شوید، قرار نیست مسابقه دهید، بلکه شما به تنهایی، بدون انتقاد از خود عادتی را در ذهن و رفتار خود شکل می دهید که ارزش ذهنی و معنوی داشته باشد.

همان طور که می بینید با رشد روان شناسی و شکل گیری مکتب های جدید در برابر کاستی های مکتب قبلی، هر روز نقش تفکرات انسان ها در شکل گیری رفتار و روحیات اشخاص نقش خود را بیش از پیش نسان داده اند.

امروزه یکی از مهمترین راه های درمان بیماری و یکی از بهترین راه های پیشگیری از درمان دور ریختن تفکرات منفی و جایگزینی آن با تفکرات مثبت است.

شاید به همین دلیل در هزار و چهارصد سال قبل خداوند برای تفکرات منفی بشر کیفری در نظر نگرفت اما برای تفکر مثبت وی پاداش منظور نمود! بخشش حتی اگر در ذهن انسان شکل گیرد پاداش خاص خود را دارد، شاید چون یک تفکر مثبت است.

زندگی ما حاصل تفکرات ماست، پس مثبت بیندیشیم

بدین منظور در این تاپیک هر روز یک جمله ی مثبت ثبت خواهد شد؛ تا تفکرات منفی در ذهن ما جای خود را به تفکرات مثبت بدهند.

البته مثبت اندیشی چیزی فراتر از تکرار یک سری جملات مثبت بدون تعمق در آن است، در حقیقت مثبت اندیشی باید از تفکرات، حالات و باورهای درونی شما نشات گرفته باشد.

پس ترس ها، اضطراب ها، تفکرات منفی، سست ارادگی، بی علاقگی و بی انگیزگی ، شکست های گذشته و ... کنار بریزید و از دریچه ای نو به زندگی نگاه کنید. به این فکر کنید که :

گر ایزد ز حکمت ببندد دری// ز رحمت گشاید در دیگری

این گونه حتی به اتفاقات به ظاهر منفی نیز می توانید به دیدی تازه بنگرید، در حقیقت به جای آن که آن قدر غرق غم شوید که از درهای گشوده بی اطلاع بمانید می توانید خود به جستجوی آن درها اقدام کنید.

اما مراقب باشید مثبت اندیشی را با اعتماد کورکورانه اشتباه نگیرید، یا از مثبت اندیشی انتظار نداشته باشید که بدون تلاش و تحرک به مقصود برسید. بلکه

از تو حرکت، از خدا برکت

پس با این مقدمه و این پیش شرط که سعی در تقویت تفکر، باور و بیان مثبت در خود داشته باشیم، با این قرار که تفکرات منفی را دور بریزیم به سراغ جملات مثبت می رویم.

هنگام خواندن این تاپیک به یاد داشته باشید لبخند بهانه نمی خواهد.

در راه عروجم نه در راه خروج

هر اتفاقي که براي ما مي افتد به نفع ماست.

در همین رابطه بخوانید: http://www.askdin.com/showpost.php?p=63093&postcount=97

از کلیه ی دوستانی که در این تاپیک مشارکت داشته اند کمال تشکر را دارم، ولی برخی از پست ها با آن که تا حدودی مرتبط است اما سنخیت بیشتری با تایک حرف های قشنگ و به یاد ماندنی دارد یا تاپیک داستان های تربیتی داشته ؛ و یا کلاً بی ارتباط با مثبت اندیشی است لذا برای پیوستگی موضوع مجبور به حذف این پست ها هستم.

در همین جا از این دوستان معذرت خواهی کرده از آنان خواهشمندم در انتخاب مطلب کمی دقیق تر باشند.

نیروی جاذبه چیست و چه نقشی در روح و روان انسان دارد؟

نیروز جاذبه ذهن دقیقاً مانند همان نیروی جاذبه ای که نیوتن کشف کرد عمل می نماید، یعنی همه چیز را به سمت خود جذب می کند بنابراین نیروی جاذبه نام گرفته است.

مهم نیست آن چه در ذهن شما می گذرد منفی است یا مثبت، نیروی جاذبه آن را جذب کرده در زندگی شما آن را محقق می نماید.

اگر صبح که قصد بیرون رفتن از منزل را دارید با خود فکر کنید: " کاش مجبور نباشم توی صف بایستم." ؛ " کاش پشت چراغ قرمز نمانم ." ؛ " کاش امروز امتحان نداشته باشیم." ؛ " امیدوارم امروز خبری از ریس نباشد."

آن چه نیروی جاذبه از جملات شما درک می کند: " صف" ؛ " چراغ قرمز " ؛ " امتحان " و " ریس " است؛ پس همه ی این موارد برای شما اتفاق خواهد افتاد.

شما اصلاً نباید به جنبه های منفی زندگی فکر کنید؛ نیروی جاذبه " نه " را در جمله ی شما درک نمی کند! به همین باید جملات خود را به طور مثبت بیان کنید، حتی در فکر و ذهن تان. بگویید:

" امروز روز شادی خواهم داشت، همه چیز به بهترین نحو اتفاق خواهد افتاد. "

آن چه نیروی جاذبه از این جمله درک می کند شاد بودن است، پس همه چیز به خوبی رخ خواهد داد.

همه چیز عالی ست؛ اهدافم متعالی ست

حدیثی از امام علی می گوید:" مراقب افکارت باش که گفتارت می‌شود، مراقب گفتارت باش که رفتارت می‌شود، مراقب رفتارت باش که عادتت می‌شود، مراقب عادتت باش که شخصیتت می‌شود، مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می‌شود. "

این دقیقاً همان چیزی است که نیروی جاذبه سعی در بیان آن دارد؛ مراقب افکارت باش که نهایتاً همین افکار سرنوشت تو را شکل خواهند داد.

کمی به گذشته ی خود فکر کنید؛ آیا بسیاری از چیزهایی که اکنون دارید، همان چیزی نیست که روزی جزء آرزوها یا اهداف شما به شمار می رفته است؟ چیزی که به کرات راجع به آن فکر کرده بودید و در ذهن تان آن را ساخته و پرداخته بودید؛ راجع به آن سخن گفته اید، برنامه ریزی کرده اید و در نهایتاً امروز آن را دارا هستید.

نیروی جاذبه می گوید اگر می خواهید به چیزی دست پیدا کنید نباید صرفاً یک بار در لابه لای افکارتان به آن فکر کنید و راجع به آن چیزی بگویید بلکه باید آن چیز واقعاً یکی از افکار تان باشد که هر روز راجع به آن می اندیشید.

مثلاً اگر راجع به یک شغل یا یک رشته ی دانشگاهی فکر می کنید آن را روی برگه ای بنویسید و جایی در دیدتان قرار دهید، زمان مشخصی را برای رسیدن به آن هدف مشخص کنید؛ مثلاً یک سال؛ پس از آن خواه ناخواه این امر یکی از اموری خواهد شد که برایش در برنامه ی روزانه وقتی اختصاص می دهید و تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار می گیرید.

و در آخر، جمله ی مثبت امروز:

در زندگی استحقاق برترین ها را دارم


مسولیت همه ی کارهایم را به عهده می گیرم

در این باره به کلام حضرت علی علیه السلام استناد میکنیم

حفظ السر والظفر... والظفر بالحزم و الحزم باجالة الرأی و الرأی بتحسین الاسرار؛ نهج البلاغه،حکمت 48.

علی علیه السلام می فرماید:پیروزی در دوراندیشی است و دوراندیشی در به کارگیری صحیح اندیشه است و اندیشه صحیح به رازداری است.


نبوغ درونم عیان شده تا تقدیرم را به انجام رساند.


از آسمان طلا می بارد


چون به قدرت خداوند پیوسته ای دیگر هیچ چیز نمی تواند شما را شکست دهد



افراد با تفکر منفی همیشه به نیمه ی خالی لیوان می نگرند؛ گویی در زندگی آنان هیچ گاه، هیچ چیز به درستی پیش نمی رود، همیشه بد می آورند، هر گاه کاری را شروع می کنند قسمتی از ماجرا دچار مشکل است.
شاید معروف ترین و ملموس ترین شخصیت تفکر منفی برای ما شخصیت لی لی پوتی با تکه کلام : " من می دونم، ما نمی تونیم " ، " من می دونم، ما شکست می خوریم" در کارتن گالیور باشد. او حتی قبل از شروع کار ایمان داشت که به سرانجام نخواهد رسید و شکست خواهند خورد.

اما افرادی که تفکر مثبت دارند خواه ناخواه به بدترین اتفاقات از دیدگاهی نگاه می کنند که به موفقیت بینجامد؛ پس آن اتفاق را به سمت موفقیت تغییر جهت می دهند.

یک مثال ساده برای این درک بهتر این امر اتفاقی است که چند سال پیش برای من و خواهرم افتاد: در یک صبح سرد زمستانی در حالی که قسمت اعظم کوچه سایه بود در حال گذر از کوچه ای بودیم؛ تانکر آب یکی از خانه ها سر کرده بود و بدین واسطه بچه گربه ی چند روزه ای که در شیروانی بود بر اثر جریان آمد در کوچه افتاده بود و آب ساعت ها روی او ریخته بود. حال نزاری داشت و مشخص بود تا چند ساعت دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند. در دلم زمزمه کردم: آخی، بچه گربه ی بیچاره، حتماً می میره." در همین حال خواهرم خم شد، تکه پلاستیکی برداشت، به سمت گربه رفت، او را گرفت و به سمت دیگر کوچه درون آفتاب برد و در جایی امن کنار دیوار او را جای داد.
در حالی که با تعجب و تحسین به او می نگریستم گفت: اگر توی آفتاب باشه خشک می شه و زنده می مونه...
واقعاً جالب بود؛ او اصلاً به این قسمت قضیه فکر نکرده بود که بچه گربه خواهد مرد؛ بلکه به این فکر کرده بود که بچه گربه چگونه زنده خواهد ماند.

تفاوت تفکرها همین است؛ پرمسلم قبل از ما نیز افراد بسیاری از آن کوچه گذشته بودند ولی از این میان فقط یک نفر به این واقعه از جنبه ی دیگری نگریسته بود.

تعداد زیادی از ما آموخته ایم یا تفکر منفی داشته باشیم یا خنثی؛ در حالی که داشتن تفکر مثبت آن قدرها هم سخت نیست؛ تنها کمی تلاش و تمرین می خواهد. وقتی به تفکر مثبت عادت کنید خواه ناخواه موفقیت هایتان روز به روز افزون خواهد شد؛ پس برای تقویت آن هر روز تکرار جملات مثبت را فراموش نکنید.

به دنیا آمده ام که زندگی کنم، نه برای زندگی آماده شوم

خوشبینی بودن یا نبودن چیست؟

روانشناسان معتقدند خوشبینی و بدبینی ، عاداتی هستند که ما از زمان کودکی می‌آموزیم و والدین ما الگو و سرمشقهای ما هستند. به یاد بیاورید هنگامی که در اثر ترکیدن لوله آب ، خانه جدید شما غرق آب شد، پدر شما آه و ناله کرد که " چرا من چنین خانه بدی را انتخاب کردم؟ " یا گفت : " در قرار داد ما تضمین شده که همه چیز بی عیب و نقص باشد، بنابراین من از معمار ساختمان می‌خواهم لوله کشی ساختمان را تعمیر کرده و خسارت بوجود آمده را جبران کند؟" سلیگمن می‌گوید: " خوشبینی ، یک روش عادی برای توضیح شکستها به خودتان است."

انسان بدبین معتقد است اتفاقات بد ، از شرایطی دائمی و ثابت نشأت می‌گیرد: "من در امتحان ریاضی مردود شدم ، چون استعداد یادگیری اعداد و ارقام را ندارم" و اتفاقات خوب ، از شرایطی موقتی ناشی می‌شود: "همسرم امروز به من یک شاخه گل هدیه کرد، چون روز کاری خوبی داشته". اما انسان خوشبین ، شکست را به عوامل موقتی نسبت می‌دهد "من در امتحان رد شدم چون دقت نکردم" و موقعیتهای مطلوب را به عوامل پایدار؛ " او برای من گل هدیه آورد، چون مرا دوست دارد."

بدبین اجازه می‌دهد ناامیدی در بخشی از زندگی اش وارد شود و به سایر بخشها نفوذ و سرایت کند. به عنوان مثال وقتی به شخصی گفته می‌شود بطور موقتی از کار بر کنار شده است، انسان بدبین نه تنها بخاطر از دست دادن شغل خود احساس بدی دارد بلکه نگرانی اش را به سایر ابعاد زندگی خود منتقل کرده ، ابراز می‌کند که زندگی زناشویی اش در معرض خطر است و فرزندانش غیر قابل کنترل هستند، اما انسان خوشبین اجازه نمی‌دهد یک شکست ، تمام زندگی او را محدود کند، او با خود فکر می‌کند "پس من در این شرایط ، شغلی ندارم، ولی من و همسرم هنوز رابطه خیلی خوب و نزدیکی باهم داریم و فرزندانمان مایه افتخار ما هستند."

وقتی مشکلی پیش می‌آید و کارها خراب می‌شود، بدبین ها خود را سرزنش می‌کنند: برای مثال اگر راننده دیگری به ماشین پارک شده آنها خسارت وارد کند، آنها خود را سرزنش می‌کنند که چرا ماشین را در جای نامناسبی پارک کرده‌اند. اما انسان خوشبین چنین مشکلی را به اتفاق نسبت می‌دهد یا سعی می‌کند راه جدیدی پیدا کند: "دفعه بعد ماشین را در جایی که ماشینهای کمتری وجود دارد، پارک می‌کنم ."
چگونه می‌توانید، خوشبین باشید؟

خوشبختانه عادتهای فرا گرفته شده می‌توانند به فراموشی سپرده شوند. تازه‌ترین تحقیقات نشان می‌دهد که خوشبینی ، مهارتی است که هر انسانی می‌تواند به خوبی آن را فراگیرد . به برنامه چهار مرحله‌ای زیر عمل کنید تا به کمک آن مثبت بیندیشید.
با افکار منفی مبارزه کنید.

فرض کنید با تأخیر به محل کار خود رسیده‌اید، پیش از آنکه خود را سرزنش کنید و بگویید: "من همیشه دیر می‌رسم" از خود ارزیابی دقیق و درستی داشته باشید. سعی کنید بخاطر بیاورید آخرین باری که با تأخیر به محل کار خود رسیدید، چه زمانی بود، دیروز ؟ نه ، هشت هفته پیش. آیا تأخیر شما به این دلیل بود که برای جدا شدن از رختخواب تنبلی کردید؟ نه ، پسر نوجوان شما دیشب باک ماشین را خالی کرده بود و شما مجبور شدید برا ی پر کردن باک ماشین به پمپ بنزین بروید.

برنده بودن را تمرین کنید.

در امتحانات ، افرادی که تصور می‌کنند نتیجه خوبی خواهند گرفت و موفق خواهند بود، بسیار بهتر از آنانی که از خود انتظار مردود شدن دارند، عمل می‌کنند ، اگر برای امتحانی که در پیش دارید، احساس نگرانی می‌کنید ، پیش از روز امتحان ، خود را مجسم کنید در حالی که سرجلسه امتحان نشسته‌اید و برگه امتحان در مقابلتان قرار دارد و شما با یاد خداوند و کمک خواستن از او شروع به خواندن سؤالات کرده و به خوبی به آنها پاسخ می‌دهید. در هنگام مواجهه با صحنه واقعی ، این تمرین فکری به شما اطمینان و نیروی اراده خواهد داد.
به خودتان اعتبار و ارزش بدهید.

به موفقیتهای خود در گذشته اعتراف کنید. اتفاقات خوبی را که برای شما بوجود آمده ، به عنوان نتیجه تلاشهای خودتان تجزیه و تحلیل کنید. عکسهایی که در تعطیلات گرفتید، عالی بودند نه به این خاطر که دوربین به خوبی ساخته و طراحی شده بود، بلکه بخاطر مهارت شما در زمینه نور و ترکیب اجزای صحنه. "مهمانی شما در فضای باز موفقیت آمیز بود، نه به این دلیل که هوا خوب و مساعد بود، بلکه این موفقیت به خاطر تدارک خوب و مهارتهای اجتماعی شما بوده است." از موفقیتهای خود تجلیل کنید ( موفقیتهای خود را جشن بگیرید ) : "من قفل در را تعمیر کردم بدون این که مجبور باشم از نجار کمک بخواهم، حالا من به شیوه جدیدی با خود رفتار خواهم کرد." احساس افتخار و مباهات ، نسبت به کمالات و فضایل خود ، برای شما یک احساس خود ارزشی می‌سازد.
برا ی خود ، هدف تعیین کنید.

دقیقاً تعیین کنید که قصد دارید چه کاری انجام دهید. . هدفهای بزرگ را به هدفهای کوچکتر تقسیم کنید، تا زیر بار سنگین وظایفتان فلج نشوید. با دستیابی به هر هدف اولیه ، شاهد یک پیشرفت خواهید بود. شما در مورد آنچه در آینده اتفاق می‌افتد، احساس انرژی و هیجان خواهید داشت و این ، نشانه و قدرت یک انسان خوشبین است.


اکنون از انرژی و سلامت تابناک سرشارم

مثبت اندیشی؛ نیروی جاذبه و مقام رضا سه ضلع یک مثلث اند.

وقتی نگاهی به جملات مثبت می اندازیم با جملات زیادی برخورد می کنیم که مسلمانان در کلام معمول خود از آن زیاد استفاده ی بسیار می کنند: " خدایا شکرت " ؛ " توکل به خدا، ان شاء الله درست می شه " ؛ " هر چی که خدا بخواد، راضی ام به رضای خدا "

گاهی همین جملات ساده چنان آرامش خیالی به ما می دهد که هیچ چیز دیگری نمی تواند جایگزین آن باشد. ما تمام تلاش خود را به کار بسته ایم و حال رسیده ایم به آن در بسته ای که شاه کلیدش دست دیگری ست، فردی ورای آدم های فانی اطرافمان؛ این جاست که اطرافیان ما را توصیه به صبر می کنند: توکل کن به خدا...

اگر چه رسیدن به مقام رضا برای بنده ی ناشکری چون من سخت است اما همین جملات ساده در سختی ها دلم را آرام می کند؛ دل شما را نیز...

توکلم به خداست، تسلیم اراده ی درست و نیکوی او هستم


خدا را به خاطر تمام داشته هایم سپاس می گویم

اگر خدا شما را یاری کند هیچکس بر شما چیره نمیشود و اگر شما را واگذارد چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد کرد؟پس مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند. (آل عمران/160)

چند سال پیش از جامعه ی آمریکایی انتقاد می شد که ملاک گزینش بازیگران زیبایی صرف می باشد؛ آن ها نوعی زیبایی و اندام خاص را ترویج می دهند؛ دختران باید اندامی مانند باربی داشته باشند و پسران مانند تام کروز!

اما سینما و فرهنگ ایرانی نیز جدای از این امر نمی باشد، یکی از مهمترین ملاک های انتخاب برای بازیگری، مجری گری و دیگر امور مرتبط با سیما ظاهری آراسته! چهره ای زیبا با تعریف خاص کارگردانان و دیگر مولفه های ظاهری می باشد.

وقتی چنین امری در جامعه کم کم زیاد می شود به یکی از ملاک های جوانان نیز تبدیل می گردد؛ به همین دلیل پوشش ها دقیقاً پس از یک فیلم محبوب تغییر می کند، یک بار مانتوی مهربان مد می شود و بار دیگر کفش های مدل یانگومی!

اما مسئله آن جا ناراحت کننده می شود که کودکان سه چهار ساله می آموزند کودکی را که به نظر آنان و با تعریف مولفه های جامعه ی آنان زیبا نیست را مسخره کنند، در دبستان چنین کودکی طرد می شود و نهایتاً هنگام ازدواج زیبایی می شود یکی از مهمترین ملاک های انتخاب و این شخص انتخاب نخواهد شد.

چرا؟ آیا او نازیباست؟ خیر، مطمئناً خدایی که خالق زیبایی ست نازیبا خلق نمی کند بلکه مولفه های موقتی جامعه شخصی را زیبا و دیگری را نازیبا تعریف می کند. مولفه هایی که تاریخ نشان می دهد در گذر زمان متغییر اند. مولفه هایی که از جامعه ای به جامعه ی دیگر تغییرپذیرند.

خب این ها با مثبت اندیشی و نیروز جاذبه چه ربطی دارند؟ زیبایی آمریکایی که در جامعه ی ما رواج یافته چگونه با مثبت اندیشی قابل رفع می باشد؟ جمله ی امروز را داشته باشید تا ادامه ی این مبحث را فردا تکمیل کنیم.


خودم را همین گونه که هستم می پذیرم و به خودم عشق می ورزم

مهم نیست ظاهری که خالق برای تو تصویرگری کرده است به نظر برخی زیبا باشد یا نباشد مهم این است که تو خودت را باور داشته باشی.

مهم نیست اکنون رنگ چشم مطلوب چیست مهم این است که تو خود زیبایی هایت را دریابی؛ آن چه خداوند به تو ارزانی داشته و تو از ارزش اش غافلی.

تا زمانی که خود را باور نداری، تا وقتی می خواهی شبیه فلان هنرپیشه شوی، دماغت باید عمل شود، ابروهایت تَتو! اما اگر خودت را باور کنی درمیابی زیبایی هایی داشته ای که تا امروز به خاطر باورهای غلط ت آن ها را ندیده ای؛ در خواهی یافت که چه ابروهای زیبایی داری یا چه نگاه نافذی؛ پس خودت را باور کن

هر روز جذاب تر و نازنین تر می شوم

مسودی;65646 نوشت:
سلام
ببخشید تکلیف طلا را :tavallod: روشن کنین ! ادرس اونجارو هم بدید
یه کم واضح تر لطفا

برای تقویت تفکر مثبت یک سری جملات در هر روز به طور مستمر تکرار می گردد؛ این جملات برگرفته از جملات مثبت بزرگان، دانشمندان و علما می باشد یا افرادی که با تکرار جمله ای خاص تغییر شگرفی را در زندگی شاهد بوده اند؛ برخی از جملات نیز برگرفته از آیات و روایات می باشد.

از آسمان طلا می بارد جمله ای است که خانمی با وضعیت مالی بسیار بد در جواب : اوضاع و احوال تان چطور است؟ می داده، و پس از مدتی وضعیت مالی اش به طور شگرفی تغییر کرده به همین دلیل به کسانی که مدام گلایه می کنند که از در و دیوار بلا می بارد تکرار این جمله سفارش می شود.

شما ملزم نیستید دقیقاً همین جملات را تکرار کنید؛ مخصوصاً این که پس از مدتی تکرار این جملات خواه ناخواه شما عادت می کنید همین جملات را به زبان خود، آن گونه که راحت تر هستید بیان نمایید.


هر روز بر میزان ثروت و دولتم افزوده می شود


بدن من متوازن است و با جزء جزء کاینات در هماهنگی کامل

هوشمند، خلاق و با استعداد هستم

کامیابی مالی به آسانی به سراغم می آید



عشق الهی هدایت گر زندگی ام به بهترین خیر و صلاح من است

چون با خدای خویش یگانه ام با خیر و مصلحت خود نیز یگانه ام

خودم را وقف مشیت الهی می کنم

هدف زندگی انسان به واقع چیست؟ لذت جویی می تواند یکی از اهداف سطح پایین زندگی باشد چرا که افرادی که در زندگی تنها به دنبال کسب لذت هستند همواره در زندگی نوعی خلاء و پوچی را احساس می کنند، آن ها هر روز سبک لذت ها را تغییر می دهند اما هرگز به آرامش خیال نمی رسند؛ از نگاه اطرافیان نیز زندگی آنان پوچ و شخصیت شان اگر منفور نباشد مطمئناً قابل احترام نیز نمی باشد.

هدف زندگی را می توان کمال جویی عنوان نمود؛ و این کمال جویی در زندگی اجتماعی خود را نشان می دهد و زندگی اجتماعی، سبک زندگی اشخاص را مشخص کرده بدان جهت می دهد.

تمام افراد تقریباً یک هدف نهایی دارند و آن میل به تفوق و برتری می باشد، برخی مایل اند در یک جمع و گروه برتر باشد و برخی مایلند در محضر الهی جایگاهی خاص داشته باشند؛ یعنی عده ای به دنبال تایید گروه هستند و عده ای به دنبال تایید پرودگار؛ هر یک برای رسیدن به این هدف شیوه ای را به کار می گیرد که نشات گرفته از شیوه ی زندگی او می باشد، یکی با پرورش تعقل، دیگری با پرورش نیروی جسمی و ... . فرد به کمک نقشه ی شناختی خویش حرکتش را در طول زندگی تسهیل و تجهیز می کند، تجاربش را ارزشیابی، درک و سپس پیش بینی و کنترل می نماید.

خب این ها چطور شکل می گیرد؟ یعنی شیوه ی زندگی چطور به رفتار ما شکل می دهد؟ در حقیقت اعتقادات ما به رفتار جهت داده و این رفتار همان شیوه ی زندگی ما محسوب می گردد؛ حال همان گونه که در ابتدای مبحث تفکر مثبت بیان شد تغییر در اعتقادات موجب تغییر در رفتار شده و این تغییر در رفتار اغلب دگرگونی هایی در اعتقاد فرد نسبت به خود و دیگران پدید می آورد.

اعتقادات مرتبط به شیوه ی زندگی به چهار گروه تقسیم می شود:

1) مفهوم خود یا خویشتن پنداری، یعنی اعتقاد فرد به این که " من که هستم."

2)"خود" آرمانی، یعنی اعتقاد فرد به این که " من چه باید باشم."

3) تصویری از جهان، یعنی اعتقادات فرد درباره ی اطرافیان و محیط پیرامونش.

4) اعتقادات اخلاقی، یعنی مجموعه ی چیزهایی که فرد درست یا نادرست می داند.

فردا بهترین روز زندگی من است، حتی بهتر از امروز

مفهوم خود یا خویشتن پنداری، یعنی اعتقاد فرد به این که " من که هستم."

هر گونه تفکر منفی یا خنثی در رابطه با خود موجب پایین آمدن عملکرد شخص می گردد. واقعیت این است که اکثریت افراد جامعه دارای ضریب هوشی متوسط هستند به جز سه درصدی که هوش بالا داشته و سه درصد دیگری که ضریب هوشی پایینی دارند؛ خب این گروه 96 درصدی به مدارس معمولی راه پیدا کرده بدون مشکل می توانند تحصیلات خود را به پایان برسانند.

اکثریت افراد جامعه دارای ظاهری معمولی هستند، یعنی زیبایی چشم گیر و خیره کننده ای ندارند اما در حد معمول از یک زیبایی نسبی برخوردارند.

تقریباً در همه ی خانه ها افراد یک سری مشکلات دارند، هر یک به نوبه ی خود، خانه ی بی مشکل و دل بی درد نمی توان یافت؛ منتها مشکلات هر کس خاص خود اوست از شخصی به شخص دیگر متفاوت.

حتی افراد مرفه جامعه که از نظر بسیاری از افراد دغدغه ی مالی ندارند نیز درگیری های مالی خاص خود را دارند که دیگران از آن بی خبر هستند.

این ها چند نمونه ی کوچک بود برای این که بیان شود اکثریت افراد جامعه در یک سطح هستند اما در این میان برخی افراد خود را باور نداشته به قول معروف مرغ همسایه را غاز می بینند و همیشه گلایمند هستند از این که: من درس را نمی فهمم، من زیبا نیستم، من توسط والدینم درک نمی شوم، فقط اگر کمی پولدارتر بودم، اگر آن موقع ازدواج نکرده بودم، اگر ازدواج کرده بودم و ...

این تصورات نتیجه ی سبک زندگی ما، برخورد اطرافیان و باورهای غلط خود ماست؛ گاهی بی اطلاعی از جزئیات زندگی دیگران موجب می گردد همیشه تصور کنیم دیگری از ما خوشبخت تر است اما مثلاً مشاور و روانشناسی که به واسطه ی شغل خود از این جزییات مطلع می گردد گاهی جملات مشابهی را از زبان بسیاری از اشخاص می شنود که نشان می دهد شخص تصور می کند این زندگی و این مشکل صرفاً خاص اوست.

به همین دلیل باید خود را باور داشت؛ باید باور کنیم در عین حال که زندگی ما شبیه زندگی غالب مردم جامعه است اما در نوع خود خاص و بی نظیر می باشد. ما توانایی های خاص خود را داریم و مشکلات خاص خود را؛ وجود هر مشکلی در زندگی نشان دهنده ی وجود توانایی خاصی در ماست.

پس بیهوده آرزو نکنیم جای دیگری باشیم فقط کافی ست خود را باور داشته باشیم. این که ما در نوع خود بی نظیر و بی همتاییم، با توانایی هایی منحصر به فرد و خانواده ای عالی

من جزیی از همه ی نیکی ها هستم و نیکی پیروز می شود


"خود" آرمانی، یعنی اعتقاد فرد به این که " من چه باید باشم."

همه ی ما در زندگی اهدافی داریم و برای رسیدن به آن تلاش می کنیم؛ یعنی برنامه ی زندگی خود را طوری تنظیم می کنیم که در جهت رسیدن به آن هدف باشد. حال آن هدف هر چه باشد در حقیقت آن چیزی است که ما مایل ایم به آن برسیم؛ مثلاً می خواهیم شخصی ثروتمند شویم و یا فردی عالم، این همان خود آرمانی ماست که مایل ایم این گونه باشیم.

حال اگر بگوییم سعی می کنم به این هدف برسیم و سعی و تلاش خود را بر مبنای آن بگذاریم، ان شاءالله به آن هدف خواهیم رسید اما اگر تصور ما این باشد که نرسیدن به این خود آرمانی فاجعه و خلایی بزرگ در زندگی ماست، این یک تصور غلط و غیر منطقی محسوب می شود.

به هر حال برای رسیدن به خود آرمانی باید برنامه ریزی داشت؛ اگر اشتباه نکنم در تاپیک شوخ طبعی های طلبگی جناب حامی خاطره ای از یکی از طلاب بیان داشته بودند که طرز بیان و نماز خواندن ایشان شبیه آیت الله جوادی آملی بود، بدون این که خودشان متوجه باشند و نهایتاً هم مشخص شده بود آیت الله جوادی آملی محبوب ایشان است و همه ی سخنرانی های ایشان را گوش می کنند. در حقیقت خود آرمانی آن طلبه آیت الله جوادی آملی بوده است که به طور ناخواسته ایشان را واداشته با گوش دادن مستمر به سخنان ایشان و مشاهده ی رفتار ایشان ناخواسته شبیه ایشان بشوند

اما از طرفی ما در روایات اسلامی از داشتن آرزوهای دور و دراز منع شده ایم؛ شاید به ظاهر خیلی مرتبط نیاید اما داشتن آرزوهای دور و دراز و غیرقابل دسترس همان نقطه ای در زندگی می باشد که انسان را به سوی افسردگی، خشم و دیگر واکنش های هیجانی سوق می دهد؛ چرا که ما هدفی غیرقابل دسترس داریم، هدفی که به آسانی و در کوتاه مدت نمی توان بدان رسید، این نرسیدن به هدف در حقیقت نوعی شکست در زندگی محسوب شده، احساس ناتوانی را به شخص مقابل القا می کند.

پس هدف ما و یا خود آرمانی ما باید منطقی و دست یافتنی باشد مثلاً بدانیم با برنامه ریزی در n مدت دیگر بدان خواهیم رسید.

حالا ارتباط این خود آرمانی با مثبت اندیشی چیست؟ مثبت اندیشی به ما یاد می دهد اگر به هدف مان در زندگی دست یافتیم، هدفی دیگر را انتخاب کنیم و اگر به دلایلی که کنترل آن در دست ما نبود نتوانستیم بدان هدف برسیم از زندگی کنونی خود ناراضی نباشیم و فکر نکنیم هم اکنون فاجعه ای در زندگی مان رخ داده است.


مشیت خدا برای من در منتهای کمال است و پایدار

تصویری از جهان، یعنی اعتقادات فرد درباره ی اطرافیان و محیط پیرامونش.

تصور ما از جهان پیرامون مان چگونه است؟ آیا از آن دسته افرادی هستیم که فکر می کنیم زمین و زمان برعلیه ما هستند؟ همان هایی که معتقدند همه چیز بسیج شده است تا ما در کارمان شکست بخوریم؟ درست وقتی ما عجله داریم خبری از تاکسی نیست، وقتی چتر نداریم باران می بارد، گرم مان که می شود هوا آفتابی ِ آفتابی ست، نه بادی نه نسیمی

استاد دقیقاً وقتی من درس نخوانده ام از من درس می پرسد، همسایه با من سر عناد دارد، فامیل چقدر حسودند و و و و

یا جزء آن دسته ای هستیم که باور داریم جزء جزء کاینات به ما کمک می کند تا به هدف مان برسیم؟

کمی به این امر فکر کنید؛ یک وقت سهل انگاری های خود را به حساب اطرافیان و محیط نگذاریم

همه ی درها گشوده اند تا همه ی ثروت ها بسویم سرازیر شوند

از ساجده خانم بابت مطالب زیباشون ممنونم.
عمده ترین دغدغه انسان (بخصوص معاصر) پیروزی و موفقیت است.
روانشناسان مختلف سعی کردند تا با دادن الگو و روشی به انسان در رسیدن وی به موفقیت کمک کنند.حتی سیمینارهایی هم در همین خصوص برپا شده و می شود.آنتونی رابینز , وین دایر , دکتر احمدی منش, و... از جمله کسانی هستند که با اجرای سیمینارهای مختلف سعی کردند گوشه ایی از عادات و رفتارهای انسان را مورد بررسی قرار دهند.
یکی از تئوری های ارائه شده برای انسان در پیروزی وی و فائق آمدن بر مشکلات و اضطرابها (مثبت اندیشی است). کما اینکه بعضی احساس و بعض دیگر روابط خوب و متعامل و... رو مطرح کردند.
من نمی خوام وارد این تئوریها بشوم.الحمدالله کتابهایی از این نوع ترجمه شده و در بازار موجود است.
ولی هیچ یک از این الگوها کامل نبوده و در موارد گوناگون جواب نمی دهد.
عمده دلیل شخص بنده در رد این تئوری و جامع نبودن آن این است که مثبت اندیشی از مقولات ذهن است. نگاه و دید مثبت به جهان شاید در بعضی مواقع انسان را موقتا آرام کند؛ ولی در طول مدت و ر خصوص مسائلی که ذهن راهی به مثبت اندیشی ندارد. می بینیم که این تئوری ناقص است.
به عبارت دیگر ایا اندیشه ما در واقعیات بیرون تاثیر گذار است؟
ایا مثبت اندیشی قاعده و قانونمند است؟که همه افراد در خصوص یک مساله به یک فکر برسند؟
بله اندیشه ما (منفی یا مثبت) شاید بر رفتار ما تاثیر گذار باشد, و رفتار ما را جهت دهد!اما در خصوص واقعیت های بیرونی فکر کنم قادر نخواهد بود تاثیر گذار باشد.وحال آنکه آنچه منشاء تحول در انسان است واقعیتهای خارجی است.
بله من این را قبول می کنم که مثبت اندیشی و داشتن خونسردی و بالا نگه داشتن انگیزه در مواجهه با وقایع خارجی خیلی مفید است.ولی به عنوان مقدمه واکنش؛ یعنی مثبت اندیشی فقط بستر مناسبی رو برای رویارویی با وقایع آماده می کند.
حال اینکه چه واکنشی نسبت به وقایع داشته باشیم؟چه دیدی از خود و جهان باید داشته باشیم؟و...
تئوری و دیدگاه دیگری را می طلبد.

جناب اشکان چرا احساس می کنید نحوه ی تفکر ما نمی تواند روی عوامل بیرونی تاثیر بگذارد؟

نمی توان انکار کرد که ما روی برخی امور نمی توانیم نقشی داشته باشیم؛ مثلاً ما نمی توانیم خانواده ی خود را انتخاب کنیم اما آیا نمی توانیم نحوه ی زندگی خود را نیز انتخاب کنیم؟

شاید ما نتوانیم روی این امر که تاکسی بیاید یا نیاید تاثیر بگذاریم اما آیا نمی توانیم کمی زودتر از منزل خارج شویم؟

اگر پست های اول را مطالعه نموده بودید تا حدود زیادی پاسخ همین ایراد شما بیان شده است؛ اتفاقاً به نظر شخص خودم مثبت اندیشی نزدکی بسیاری با آموزه های دینی ما دارد؛ مثلاً در آموزه های دینی داریم گمان بد به کسی نبریم دقیقاً در مثبت اندیشی سفارش می شود تفکر شما نسبت به اطرافیان مثبت باشد؛ این نحوه ی تفکر تاثیر مستقیم در رفتار شما دارد در نتیجه در بسیاری موارد موجب می گردد رفتار شخص مقابل نیز سمت و سوی مثبت به خود بگیرد.

چه تفکر ما مثبت باشد چه منفی واقعیت این است که در زندگی برخی امور در حیطه ی اختیار ما نیست ولی نحوه ی عملکرد ما روی آن ها نیز تاثیر می گذارد.


زندگی من از وفور بیکران و غنی نعمت های خدا لبریز است

سلام
من هم اشاره کردم مثبت اندیشی و داشتن خونسردی و بالا نگه داشتن انگیزه در مواجهه با وقایع خارجی خیلی مفید است.ولی به عنوان مقدمه واکنش؛ یعنی مثبت اندیشی فقط بستر مناسبی رو برای رویارویی با وقایع آماده می کند.
حال اینکه چه واکنشی نسبت به وقایع داشته باشیم؟چه دیدی از خود و جهان باید داشته باشیم؟و...
تئوری و دیدگاه دیگری را می طلبد.

و روایات وارده هم می گوید شما در خصوص مسلمان و فعل او مثبت اندیش باش تا...
از این به بعدش مهمه تا واکنش خوب و درستی را اتخاذ کنی
......
نمی توانیم نحوه ی زندگی خود را نیز انتخاب کنیم؟
ولی نحوه ی عملکرد ما روی آن ها نیز تاثیر می گذارد.
به نظر شما مثبت اندیشی یک عملکرد و رفتار است , یا صرفا یک تعامل ذهنی؟

وقتی شما تصمیم می گیرید اتفاقات روزمره را مثبت تعبیر کنید، وقتی برای زندگی برنامه ریزی کرده و هدفمند پیش می روید، وقتی تصمیم دارید انرژی های منفی را از خود دور کنید این پیام را به کاینات ارسال می کنید که من فلان هدف را دارم پس هدف شما در کاینات مسیر خود را خواهد یافت و شاهد خواهید بود که با کمی تلاش، صرف وقت و انرژی حتی کسانی که تصورش را هم نمی کردید در رسیدن به هدف به شما کمک می کنند.

کافی است به جای مبارزه با مثبت اندیشی کمی بخواهید این گونه فکر کنید.

اکنون زمان توفیق الهی ست معجزه پس از معجزه می آید.

پیوسته در حال حرکت به سوی کمال هستم

بسیاری افراد تصور می کنند مثبت اندیشی تنها یک تفکر بوده و نقش خاصی در زندگی ما بازی نخواهد کرد، آنان به مواردی اشاره دارند که در زندگی تحت کنترل ما نیست و ما را مجبور به انتخاب راهی جز آن که مایل هستیم می کند.

این افراد از اصل ده نود غافل هستند. حتماً می پرسید اصل ده نود چیست؟ این اصل می گوید در زندگی 10 درصد امور تحت کنترل ما نیست اما 90 درصد دیگر تحت کنترل ما می باشد. یک مثال ساده آن می تواند این گونه باشد:
صبح درست هنگامی که آماده شده اید که به سر کار بروید و اتفاقاً کمی هم دیرتان است دختر کوچکتان استکان چایی را روی لباستان خالی می کند؛ شما چند گزینه دارید:

عصبانی شوید، حرص بخورید، او را دعوا کنید، لباستان را عوض کنید اما در این حین مجبورید کودکتان که الان گریه اش نیز گرفته را آرام کنید، در نتیجه دیر به سرویس برسید، با تاکسی خود را به محل کار برسانید اما به دلیل تاخیر که داشته اید تاخیر بخورید و خلاصه روزتان کلاً خراب شود.

گزینه ی بعدی:
به کودک تان که از این کار کمی ترسیده بگویید اشکالی ندارد و سریع لباس خود را عوض کرده، به موقع خود را به سرویس رسانده روزتان را مانند همیشه ادامه دهید.

می بینید ده درصد اول (ریخته شدن چایی روی لباس) دست شما نبوده اما شما خودتان انتخاب کرده اید که بقیه ی روزتان یعنی همان 90 درصد را چگونه رقم بزنید.

دیگر امور نیز همین گونه هستند؛ مثل کسی که در کنکور قبول نمی شود، می توانیم بگوییم این قسمت دست او نبوده (که البته تصور اشتباهی است و این قسمت دقیقاً بستگی به تلاش های قبلی اش داشته) ولی به هر حال اکنون او انتخاب می کند سال آینده را چگونه بگذراند، دوباره برای کنکور بخواند، کار کند و برای کنکور نیز بخواند، فقط کار کند و ....

مهم این است که تفکرات شما، شما را به سمت چه عملکرد و واکنشی سوق می دهد. اصل ده نود را هیچ گاه در زندگی از یاد نبرید.


تجربه بهترین معلم زندگی من است.



گذشته را رها و در اکنون زندگی می کنم.

[=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست [=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
[=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
[=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
[=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] واژه ها را باید شست ...

امروز در نت این مطلب را دیدم، گفتم جای چنین مطلبی توی تاپیک خالیه، به خصوص با سوالاتی که در به چالش کشیدن تفکر مثبت قبلاً در تاپیک شده بود!

فرض کنید سوار بر یک جمبوجت هستید ناگهان یکی از موتورها از زیر بال جدا شده و به پایین می افتد . در این شرایط دوست دارید خلبان چه واکنشی از خود نشان دهد ؟
بگوید : (( آرامش خود را حفظ کنید و کمر بند هایتان را ببندید . شرایط دشواری است ولی ما حتما راهی پیدا می کنیم و سالم به زمین می نشینیم ؟))

و یا این که دوست دارید خلبان کابین را ترک کند ازاین سر راهرو به آن سر بالا و پایین بدود و فریاد بزند : (( ما همگی کشته خواهیم شد ! ما همگی کشته خواهیم شد! )) ؟

احتمال نجات با کدام یک از این خلبان ها بیشتر است ؟
حال به زندگی روزمره خود فکر کنید در آنجا شما در واقع خلبان خود هستید . به نظر شما با کدام برخورد - احتمال حل مشکلات بیشتر می شود : (( حتما راهی پیدا می کنیم )) یا (( همگی کشته خواهیم شد ؟ ))

این اساس تفکر مثبت است . تفکر مثبت موفقیت را تضمین - نمی کند اما می تواند بهترین راه پیش روی شما بگذارد .

اندرو متیوس


من مسئولیت همه ی کارهایم را به عهده می گیرم.

قرآن هم می گه:
یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا اتجسسو (حجرات11)
ترجمه: می گه از گمان بد بردن اجتناب کنید چون بعضی از اونها گناهه و تجسس نکنید (چون کسی که گمان بد می کنه دوست داره تجسس کنه)
کی گمان بد می کنه؟
جواب: بدبین
کسی که می خواد گمان بد نکنه باید چیکار کنه؟
جواب: تمام کارها و اتفاقاتی که می افته رو خوش بینانه تحلیل کنه
وقتی خوش بینی اومد چی می شه؟
جواب: همون اثراتی که درباره انسانهای خوش بین تو پست های قبلی نوشته شده داره

تا حالا شده به یه دلیل نامعلوم از یه چیزی ناراضی باشید؟ دقت کردید توی اون مدت هر اتفاقی می افته، هر خریدی که انجام می دید، هر جایی که می رید و خلاصه همه ی فعالیت ها یه جوری نارضایتی شما را در پی داره نه رضایت شما را!
از مدت ها قبل برای خرید جنسی خاص برنامه ریزی کردید حتی تحقیق هم انجام دادید ولی وقتی از خرید برمی گردید منزل احساس یه فرد مال باخته را دارید.
قرار بوده پذیرای مهمانی باشید، از قبل هم همه چیز را آماده کرده اید و آمادگی کامل دارید اما بعد از مهمانی احساس می کنید همه چیز افتضاح بود.
خلاصه همه ی اتفاقات زندگی تون اون جوری که باید نیست. چرا؟ دلیل این همه شکست و نارضایتی چیه؟

هیچی، هیچ دلیلی به جز اون احساس منفی لونه کرده توی وجودتون دلیل این اتفاقات نیست؛ کافیه تصمیم بگیرید یه جور دیگه نگاه کنید، تصمیم بگیرید از این احساس فاصله بگیرید، ازش دور بشید...

زندگی هر روز از هر جهت بهتر و بهتر می شود.

آن چه حق من باشد در پرتو عنایت خدا به من داده می شود

هرچند يکبار ايميل هايی درباره ايران مى گيريم که عکس هاى خنده دار را نشان مى دهد و موضوع فقط در ايران يا only in iran است. اين ايميل ها اگرچه خنده به لب می‌نشاند و بعدى از ابعاد جامعه ايران را نشان می‌دهد اما در ايران چيزهايی هم هست که ساده از کنارشان می‌گذريم. اگر مدتى از ايران دور باشيد اين نکات زيبا، بيشتر خود را نشان می‌دهند.

مثلا امروز هنگام برگشتن خانمى با مانتو و روسرى و ظاهرى مرتب در حال فروختن گل بود. آنقدر ظاهر با کلاسى داشت که براى خريد گل پنجره را باز کرديم. شخصيت با وقارى داشت. وقتى گفتيم به شما نمى آيد گل بفروشيد با کلامى تکان‌دهنده گفت : بى کس هستم اما ناکس نيستم... زندگى را بايد با شرافت گذراند. کجاى دنيا مى توان اين سطح از حکمت را در کلام يک گل‌فروش يافت؟

به خانه که رسيديم همسرم يادش افتاد چيزهايى را نخريده است به سوپرى نزديک خانه رفتم و خريد کردم. دست کردم ديدم کيفم همراهم نيست. گفتم ببخشيد پول نياوردم می‌روم بياورم و در حالی‌که مبلغ کالايى که خريده بودم کم نبود، مغازه دار با اصرار گفت: ، قابل شما را ندارد، ببريد و با کلامى جدى و قاطع کالا را به من داد. تشکر کردم و در راه خانه فکر کردم کجاى دنيا چنين اعتمادى به يک غريبه وجود دارد؟ تازه پول را هم که آوردم فروشنده با تعجب گفت: آخه چه عجله اى بود؟

شب در حاليکه پشت لپ‌تاپم داشتم کار مى کردم، يک‌باره صداى آکاردئونيکى از ترانه‌هاى خاطره‌انگيز را سر داد. در کوچه نوازنده‌اى با زيباترين حالت و مهارتى خاص مي‌نواخت. به دنبال صدا رفتم و پنجره را باز کردم. يکى آمد و به او نزديک شد و گفت: از طبقه هشتم آمدم پايين فقط بخاطر اين ملودى قشنگى که مى زنى. در کجاى دنيا کسى مى تواند در کوچه اى سرودى را سر دهد؟

مي‌توان همه رخدادهاى بالا را منفى ديد. چرا بايد خانمى با وقار گل بفروشد؟ چرا بايد نوازنده اى ماهر در کوچه بنوازد و از اين دست نگاه‌هاى منفى که خيلي‌ها دارند اما هيچ راه حلى هم ندارند که مثلاً اين مرد اگر در کوچه ننوازد چه مشکلى حل خواهد شد و آيا نگاه‌هاى منفى ما کمکى به حل مشکلات دنيا می‌کند؟ من هر چه را ديدم مثبت می‌ديدم.

بعضى از ما چيزهايى را براى خودمان ذهنى کرده‌ايم در حالي‌که در عمل وجود ندارند و آنچه را که وجود دارد چشم ما نمی‌بيند و ذهن ما درک نمی‌کند. مثلاً آدم‌ها را به باکلاس و بی‌کلاس تقسيم کرده‌ايم. ماکسيما و پرادو و بنز با کلاس و پيکان و وانت و پراید و.... بی‌کلاسند( به کسی بر نخورد!). حالا در جاده گير کنيد، به هردليل، چه تمام شدن بنزين چه خرابى ماشين. امتحان کنيد حتى يک ماکسيما و پرادو و بنز بخاطر کمک به شما توقف نمی‌‌کند و اگر کسى به کمکتان بيايد يا پيکان دارد يا پرايد يا وانت. کدام با کلاس ترند؟

تنها به رخدادهاى يک روز عادى از زندگى مى توانيد فکر کنيد در آن تلخ و شيرين بسيار وجود دارد.

موضوع قفل شده است