سالکان مجذوب ومجذوبان سالک را توضیح دهید؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سالکان مجذوب ومجذوبان سالک را توضیح دهید؟

سالکان مجذوب ومجذوبان سالک را توضیح دهید؟

[="Tahoma"][="Navy"]

گمنام;2260 نوشت:
سالکان مجذوب ومجذوبان سالک را توضیح دهید؟

سالکان مجذوب و مجذوبان سالک
مجذوبان سالک کسانى‏اند که مستقیماً با جذبه مغناطیس الهى و نفحات رحمانى بیدار مى‏شوند و مشتاق زیارت جمال حضرت حق مى‏گردند. یعنی ابتدا مجذوب خدا می شوند و سپس راه سلوک را می پیمایند.
که اینگونه افراد بسیار کمند و این حالت ابتدایی، اگر هم برای کسی حاصل گردد، معلوم نیست بتواند از آن بهره جسته و تبدیل به سالک شود، معمولا انسانها این لحظات جذبه ای را قدر نمی دانند.
به همین مطلب سخن نبى مکرم (ص) اشاره دارد: «و ان لربکم فى أیام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا الها و لا تعرّضوا عنها؛ «براى پروردگار شما در دوران عمرتان نسيمهاى رحمتى است، بهوش باشيد و خود را در معرض آنها در آوريد»
(بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏80 / باب 8 فضل المساجد و أحكامها و آدابها ..... ص : 339)
اما سالکان مجذوب کسانى هستند که باید راه‏هاى پر پیچ و خم و صعب العبور علمى و برهانى و مجاهده و ریاضت را طى کنند تا جذبه حق به آنان برسد.
در مجذوب سالک، عنایت و جذبه اصل است و طى مراتب لازم نیست، ولى در سالکان مجذوب، وصول، موقوف به طى مراتب و سیر در مراحل و مقامات است. گرچه سیر و ترقى باز نتیجه عنایت و توفیق الهى است. مجذوب یکباره به مقصد مى‏رسد، اما سالک با توفیقى از حق قدمى برمى‏دارد و با هر قدمى مشمول عنایت و توفیق برترى مى‏شود.
( دکتر یثربى، عرفان نظرى، ص 261)
برای مطالعه رجوع شود به:
1. مقالات، یا طریق عملى تزکیه، ج سوم، اثر محمد شجاعى
2. رساله لب اللباب از علامه سید محمد حسین حسینى طهرانى
3. طوباى محبت، جلد 1 و 2 از مجالس مرحوم حاج محمد اسماعیل دولایى(ره)
4. آشنایی با مجموعه عرفان اسلامی، علی امینی نژاد، انتشارات موسسه امام 1390
5. مصباح الانس اثر فناری، ص 19-20[/]


گرچه در سلوک الی الله با شیوه‌های متفاوتی روبه رو هستیم که: الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق ولی در یک نگرش کلی می‌توان سالکان کوی حضرت دوست را به دو عمده و گروه مشخص تقسیم کرد:1) مجذوبان سالک.
2) سالکان مجذوب که خود به دو دسته‌اند: سالکان مجذوبی که روش خانقاهی دارند، و سالکان مجذوبی که مشی سلوکی آنان کاملا بر مبانی اخلاق اسلامی استوار است.
مجذوبان سالک به سالکانی گفته می‌شود که پیر و مربی ظاهری ندارند و در اثر مددهای باطنی و عنایت‌های غیبی تربیت پیدا می‌کنند و دارای نفوس پاک و رحمانی می‌شوند و تعداد این گروه از سالکان در هر منطقه جغرافیایی و مقطع زمانی شاید از تعداد انگشتان دست تجاوز نکند و هر کدام از آنان در منطقه‌ای از کره زمین زیر نظر ولی زمان انجام وظیفه می‌نمایند و پس از درگذشت هر یک سالک دیگری جایگزین وی می‌گردد. این نحوه سلوک را (سلوک اویسی) می‌نامند و شاید راز وجه تسمیه آن در سلوک پر رمز و راز اویس قرنی نهفته باشد زیرا اویس با این که در زمان رسول گرامی اسلام (ص) زندگی می‌کرد و از اصحاب سر امیر مومنان علی(ع) به شمار می‌رفت ولی ظاهراً ارتباط فیزیکی با این دو کانون نورانی نداشت و در شهر یمن با مادر پیر خود روزگار می‌گذرانید و خود را روز و شب وقف خدمت مادر سال خورده کرده بود با این همه اشراقات باطنی او از سیر نوری در آفاق این دو خورشید همیشه نورانی حد و حصری نداشت ولی پس از در‌گذشت مادرش به خدمت امیرمومنان شتافت و به حمایت بی چون و چرا از آن حضرت همت گماشت تا در یکی از جنگها به شرف شهادت نایل آمد و اگر بخواهیم مصداق کاملی در میان سالکان برای این بیت شعر پیدا کنیم:


گرچه دوریم ولی با تو سخن می‌گوییم

بعد منزل نبود در سفر روحانی


بایستی بیشتر به سراغ مجذوبان سالکی رفت که همانند اویس ظاهرا پیرو مرشدی ندارند و در گوشه‌ای از این کره خاکی بدون آن که کسی آنان را بشناسد به مسیر سلوکی خود ادامه می‌دهند و باطنا با برقراری ارتباطی تنگاتنگ با حضرات معصومین (ع) چراغ فروزانی را فرا راه خود روشن می‌کنند که هرگز خاموشی ندارد.
معروف است که اویس قرنی برای مشاهده جمال ملکوتی رسول خدا(ص) کارش به بیتابی کشید و از مادر پیر خود اجازه گرفت تا با سفر کوتاه آفاقی او موافقت کند و مادر سالخورده او نیز به شرط آن که عمر سفر او از چند روز تجاوز نکند به وی اجازه دادکه قدم در راه دیدار یار بگذارد اویس بر شتر خود سوار شد و با اشتیاقی توصیف ناپذیر عازم مدینه گردید ولی وقتی که در مسجد مدینه جای خالی رسول خدا(ص) را مشاهده کرد دریافت که حتی در این سفر نیز توفیق زیارت آن جناب را پیدا نخواهد کرد چرا که اگر در انتظار آمدن رسول خدا(ص) بنشیند نمی‌تواند به وعده‌ای که دل مادر سالخورده خود را به آن خوش کرده بود عمل کند و به موقع به شهر و دیار خود برسد لذا این حرمان را به جان خرید و برای رعایت حرمت وعده‌ای که داده بود و نیز برای پرهیز از دلتنگی‌های مادر پیر خود پای در رکاب کرد و عازم یمن شد پس از رفتن اویس حضرت رسول اکرم(ص) که برای انجام کاری به خارج از شهر مدینه رفته بودند به مدینه باز گشتند و همین که در مسجد حضور یافتند فرمودند: بوی برادرم اویس را می‌شنوم و اصحاب عرضه داشتند که اویس به اشتیاق دیدار شما آمده بود ولی نتوانست در انتظار دیدار بنشیند و به ناچار به شهر خود بازگشت از این روی در ادبیات عرفانی ما بر این دقیقه کلامی پای می‌فشارند که در سفرهای روحانی دوری راه وجود ندارد و ارتباطات روحی و معنوی برای مردان راه کار دشواری نیست.
این خداوند کریم است که از میان هزاران سالک دست مجذوبان سالک را می‌گیرد و در حلقه تربیت ولی زمان‌شان می‌نشاند. سیر مجذوبان سالک در مسیر سلوکی خود به سرعت برق است مسیری را که دیگر سالکان در مدت زمانی چندین ساله طی می‌کنند اینان در فرصت کوتاهی از آن مراحل سلوکی دست افشان و پای کوبان عبور می‌کنند بی آنکه گردی بر دامن آنان بنشیند:


بعد از ین نور به آفاق دهیم از دل خویش

که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد


همان گونه که سیر سالکان برق‌آسا است و به عقابی می‌مانند که با چشم تیز بین و بال‌های گسترده در فراز ابرها حرکت می‌کنند و مشی لاک‌پشتی ما را می‌نگرند و می‌روند بی‌آنکه نازی به ما بفروشند سقوط آنان نیز همانند سیر سلوکی آنان برق‌آسا و هول انگیز است . اگر آدمی از یک ارتفاع بسیار کوتاهی به طرف زمین سقوط کند آسیب چندانی نمی‌بیند و می‌تواند پس از لحظاتی درنگ به راه خود ادامه دهد ولی اگر این سقوط از یک ارتفاع چند هزار متری باشد روشن است که بر سر آدمی چه می‌آید و از او چه می‌ماند!
1/2): سالکان مجذوب خانقاهی به رهروانی گفته می‌شود که مربی ظاهری دارند و در حلقه ارادت و تربیت مردان راه رفته و راه آشنا در می‌آیند و به تدریج منازل سلوکی را یکی پس از دیگری ولی با تأنی و آهستگی طی می‌کنند اینان معمولا رفته رفته با خودسازی و ریاضات شرعی که برای آنان در نظر گرفته می‌شود با گفتن «ذکر» کار خود را شروع میکنند و زیر نظر مربیان راه آشنا خلوت خود را به نور «ذکر» منور میدارند و هنگامی که «ذکر» فاصلۀ «لب» تا «قلب سالک» را طی کرد و در باطن او به تجلی نشست به مقام شهود در مدار «ذکر» نایل میآید و شگفتیهای مستور در اذکار خداوند را آشکارا میبیند و در اینجا است که دستور سلوکی سالک توسط مربی او عوض میشود تا به رؤیت جلوههای دیگری از اسماء و صفات الهی نایل آید و سرانجام از «وادی ذکر» به « اقلیم فکر» روی میآورد و به سیر خود ادامه میدهد و این امر در مورد سالکان مجذوبی که شیوه اخلاقی دارند بیشتر صدق میکند.


متأسفانه در پیشینه سلوکی ما کم نبوده‌اند مدعیانی که تعدادی از همین «سالکان مجذوب» را در حلقه ارادت خود در آورده‌اند. این دجالان که زشتی و پلشتی آنان برای این صافی دلان مستور بوده است با ادعای «مهدویت نوعی» و اینکه قطب زمانه خود و «مهدی» دوران خویش‌اند!

مسیر سلوکی آنان را از صراط مستقیم هدایت به سنگلاخ ضلالت تغییر جهت داده‌اند و در بیه سرگردانی رهایشان ساخته‌اند و در زمانه ما نیز از این قماش افراد ناصالح و مدعی به وفور یافت می‌شود و کار تمیز آنان را باید به رهروان دل آگاهی سپرد که بر دقیقه‌های سلوکی و نکته‌های عرفانی اشراف کامل دارند و «مردان راه» را از «غولان راه» تشخیص می‌دهند و در کمند فریب این دجالان متمهدی و داعیه داران «مهدویت» گرفتار نمی‌آیند و از این روی عارفان راه شناس همیشه بر این نکته پای فشرده‌اند که نباید دستوراتی که مربیان برای رهروان راه معرفت در نظر می‌گیرند و شیوه سلوکی آنان را مشخص می‌سازند کمترین تضادی با دستورات شرع مقدس اسلام داشته باشد چرا که «طریقت» عمل کردن به آداب «شریعت» است و «حقیقت» نتیجه‌ای است که سالک از عمل کردن به دستورات شرع می‌گیرد و این سه اصل یعنی: «شریعت» «طریقت» و «حقیقت» سه ضلع یک مثلث سلوکی را می‌سازند که در صورت جدائی از شاکله واقعی خود فاصله می‌گیرند و هیچ یک بدون دو اصل دیگر نمی‌تواند به این مهم دست یابد.


این که گفته می‌شود: ما «شریعت» را پشت سر نهاده‌ایم و در وادی «طریقت» ره می‌سپاریم! یک مغلطه آشکار بیش نیست زیرا همان گونه که گفتیم «طریقت» عمل کردن به آداب «شریعت» است و با پشت سر انداختن «شریعت» نمی‌توان در وادی «طریقت» قدم نهاد و این درست به آن می‌ماند که کسی مدعی شود که از وادی «شریعت» به «حقیقت» رسیده است بی‌آنکه در وادی «طریقت» قدم بگذارد!


لسان الغیب حافظ شیرازی در زمره مجذوبان سالکی است که حضور مدعیان سیر و سلوک را در زمانه خود بر نمی تابد و به «سالکان مجذوب» هشدار می‌دهد که دست بر دامان کسی زنند که از مردان باشند!
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

-------------------------------------------

نقد صوفی نه همین صافی بی غش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

-------------------------------------------

کجاست صوفی دجال کیش ملحد شکل؟

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

-------------------------------------------

صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد

پار دمش دراز باد این حیوان خوش علف

-------------------------------------------

خدا را کم نشین با خرقه پوشان

رخ از رندان بی‌سامان مپوشان

درین خرقه بسی آلودگی هست

خوشا وقت قبای می‌فروشان

تو نازک طبعی و طاقت نیاری

گرانی‌های مشتی دلق پوشان

درین صوفی و شان دردی ندیدم

که صافی باد عیش درد نوشان

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

مرد یزدان شو و ایمن گذر از اهرمنان

نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست

کلاهداری و آیین سروری داند

هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار

که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم


ملاحظه می‌کنید هنگامی که حافظ می‌خواهد «نشانه اهل خدا» را به دست دهد از «عاشقی» نام می‌برد همان بارقه خدایی که «مجذوبان سالک» در کمندش گرفتار آمده‌اند ولی «مشایخ طریقت» از آن نصیبی ندارند.


فرق عمده «مجذوبان سالک» و «سالکان مجذوب» در این است که اینان پس از صدور «حواله‌های غیبی» مأموریت دارند آنها را به صاحبان شان ابلاغ کنند و به تشخیص خود هرگز کاری انجام نمی‌دهند و کلمه «من» بر زبان آنان نمی‌نشیند و کشف و کرامات عدیده خود را ناشی از عنایت حضرت باری و الطاف کریمانه حضرات معصومین می‌دانند و در صورت مشکل گشایی از کار بندگان خدا آن را نه به خود که به تفاوت مورد به یکی از امامان معصوم(ع) نسبت می‌دهند در حالی که سالکان مجذوب «مشی حواله‌ای» ندارند و آنان بر اساس معیارهای سلوکی خود عمل می کنند و لذا جاذبه رفتاری «سالکان مجذوب» با «مجذوبان سالک» قابل قیاس نیست. دومین فرق عمده‌ای که در میانه این دو گروه سلوکی وجود دارد این است که «مجذوبان سالک» همانند نسیم می‌آیند و به سان نسیم نیز رخت بر می‌چینند و می‌روند و دسترسی به آنان از طرق عادی و مرسوم امکان‌پذیر نیست. در حالی که «سالکان مجذوب» در محل معینی زندگی می‌کنند و به دستگیری از طالبان می‌پردازند و ملاقات با آنان تابع تشریفات صوری و ظاهری است:

بس که سبک می‌گذرم چون نسیم

نیست به گیتی اثر پای من

علاّمه طباطبايي همانند برخي از بزرگان اهل معرفت معتقد بود كه پويندگان راه خدا چهار گروه اند:

1. مجذوب محض: اين گروه مانند تشنه اي كه راهي طولاني را مي پيمايد تا به سرچشمه زلال برسد و خود را سيراب سازد، در تمام مسير سلوك، از جذبه الهي بهره مندند و همه مراحل آغاز، ميانه و پايان راه را با همان جذبه مي پيمايند. اين دسته از شيفتگان، مسئله انس و تقرّب خداوند را در مدرسه و از راه برهان و دليل نياموخته اند و علم حصولي را سايه و علم شهودي را شمس مي دانند و بر اين باورند كه با طلوع شمسِ شهود، مجالي براي سايه علم حصولي نخواهد ماند و عشق را آفتاب و عقل را سايه مي دانند.
بشوي اوراق اگر همدرس مايي ٭٭٭٭ كه علم عشق در دفتر نباشد

2. سالك محض: اين گروه از جذبه محروم مانده و از آغاز تا پايان راه، به گفتن و نوشتن و صور ذهنيّه و تفهيم و تفهّم از راه كتاب و درس مشغول اند و به بحث و فحصهاي نوشتاري و گفتاري مي پردازند؛ اگر هم چيزي را در كتاب و دفتر نيافتند، خود را نمي كاوند و از خود جوششي ندارند. ممكن است چندين بار كتابي را تدريس و عمري را در حوزه يا دانشگاه به تأليف و تدريس سپري كنند و به تحقيق و نگارش بپردازند و با گفتن و نوشتن و نشر، به تبليغ و ارشاد مشغول باشند؛ امّا مانند كساني كه از دور گلي را مي بينند و تنها بوي ضعيفي از آن به مشامشان مي رسد، سود و بهره چنداني نصيبشان نمي شود. آنان گاه ممكن است در پايان عمرشان بر اثر برخي از بيماريها همه اندوخته هاي علمي از يادشان برود: ﴿ومِنكُم مَن يُرَدُّ اِلي اَرذَلِ العُمُرِ لِكَيلا يَعلَمَ مِن بَعدِ عِلمٍ شَيْءا﴾ و اگر هم توفيقي بيابند، تنها حديث دوست را تكرار كنند:
آنها كه خوانده ام همه از ياد من برفت ٭٭٭٭ الاّ حديث دوست كه تكرار مي كنم

3. مجذوب سالك: اين گروه، نخست بارقه اي الهي جانشان را روشن و مجذوبشان مي كند و حالي به آنان دست مي دهد و شوقي مي يابند كه دستمايه سلوكشان مي شود؛ ولي ديري نمي پايد و از بين مي رود و راه را با سلوك ادامه مي دهند و پيمودن راه بر آنان بسي مشكل مي نمايد:
ألا يا أيّها السّاقي أدر كأساً و ناولها ٭٭٭٭ كه عشق آسان نمود اوّل ولي افتاد مشكلها
مثلاً با ديدن صحنه شهادتِ يك شهيد، در عده اي حال و جذبه اي پديد مي آيد؛ ولي وقتي به جانب جبهه حركت مي كنند، ديگر آن جذبه و شور و شعف و شوق رخت بربسته و راههاي پرپيچ و خم، يكي پس از ديگري رخ مي نمايد و كار جهاد با دشمن مهاجم را مشكل مي سازد.

4. سالك مجذوب: اين گروه، سالكاني هستند كه نخست در مسير سلوك قرار مي گيرند و با تأنّي و دشواري، راه مي پيمايند و در اثناي سير و سلوك، ناگهان بارقه عشق الهي نصيبشان مي شود و جانشان را روشن مي كند و بقيه راه را با جذبه الهي مي پيمايند.
جناب علاّمهِ از اين گروه بود؛ در آغاز تحصيل، از درس و بحث مدرسه طرفي كامل نمي بست؛ اما ناگهان بنا به نوشته خودشان، يكباره عنايت خدايي دستگيرشان شد و تحوّلي ايجاد كرد كه در خود يك نوع شيفتگي و بي تابي نسبت به تحصيل معارف الهي يافتند، به طوري كه از همان روز تا پايان ايّام تحصيل كه ساليان متمادي طول كشيد، هرگز نسبت به تعليم و تفكّر، احساس خستگي و دلسردي نكردند و زشت و زيباي جهان را در راه آن به كناري نهادند.

برگرفته از کتاب شمس الوحی تبریزی،حضرت آیت الله جوادی آملی،ص299

گمنام;2260 نوشت:
سالکان مجذوب ومجذوبان سالک را توضیح دهید؟

باسمه تعالی
باسلام:
گدایی گردد از یک جذبه شاهی / به یک لحظه دهد کوهی به کاهی(1
عارفان با مطرح کردن مفهوم (جذبه) در مقابل مفهوم (سلوک) بر این امر تاکید دارند که برخی انسانها به دلیل آمادگی خاص معنوی ومناسبت
ویژ ه ای که در ساحت جانشان با عوالم معنوی وقدسی وجود دارد به جای آنکه منازل قرب الهی را به روش سلوکی طی کنند تا سر انجام به ظهور عشق بیانجامد از همان آغاز قلبشان ظرفیت محبت الهی را می یابد وبه این ترتیب مراحل ومقامات معنوی را با جذب شدن در دریای محبت الهی طی می کنند بدون آنکه دشواریهای طاقت فرسای مرحله ریاضت را که برای دست یابی به طهارت قلبی طراحی شده است متحمل شوند ،انبیا ،امامان معصوم،وبرخی اولیا خاص بنا بر مراتبی که دارند از چنین حالی بهره مندند.
ادامه دارد.....

گمنام;2260 نوشت:
سالکان مجذوب ومجذوبان سالک را توضیح دهید؟

باسمه تعالی
باسلام:

آنها در مقابل کسانی که نخست در راه سلوک گام می گذارند وپس از متحمل شدن دشواریها در دریای محبت الهی جذب می شوند(سالکان مجذوب)در اثر جذبه الهی که تمام جانشان را تسخیر می کند عمرشان را به عبادت وریاضت می گذرانند تنها از آن رو که محبوب خود را شایسته عبادت می یابند هر چند برخی هم پس از جذبه به دلیل نقصانی که در وجودشان هست نیازمند به سلوک هستند(مجذوب سالک) تعبیر زیبای حافظ به این گونه از انسانه اشاره دارد:(2)
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار /ورنه با سعی وعمل باغ جنان این همه نیست
موفق باشید
پی نوشت
1-شیخ محمود شبستری
2- برای اطلاع بیشتر ر.ک مبانی واصول عزفان نظری (سید یدالله یزدانپناه



باسمه تعالی
با سلام:
عوامل به وجود آمدن جذبه :


عوامل به وجود امدن جذبه در وجود انسان بسیار فراوان است به عنوان مثال عواملی نظیر دعا ،توسل خدمت به خلق خدا برای رضای خدا ،صبر در مصیبت ،سربلندی در امتحان الهی ،شکر الطاف جلیه و خفیه خداوند و عبادت حقیقی و مداوم می تواند زمینه ساز ایجاد جذبه در وجود سالک باشد


گاهی نیز جذبه ها در عمق جان سالک به طور ناخود آگاه موجود است نظیر محبت حربن یزید ریاحی به اهل بیت علیهم السلام

و یا مثل کسی که سلامت نفس دارد وحجاب های ظلمانی ،دل او را فرا گرفته است


گاهی نیز گفتار یا کرداری که از نظر سالک خیلی کوچک و کم اهمیت است ،می تواند موجب جذب توفیق الهی شود مانند به دست آوردن یک دل ،حتی دل یک حیوان و یا آهی برای مظلوم کشیدن

برای روشن تر شدن مطلب به شرح برخی از عوامل به وجود آمدن جذبه اشاره می شود.

خدمت به خلق خدا

خداوند کریم در قرآن عظیم می فرماید:
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ ممَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(1
آن کسانی که به جهان غیب ایمان آورند و نماز به پا دارند و از هر چه روزیشان کردیم انفاق کنند

می فرماید:از صفات متقین ،اول: ایمان به خدا و روز قیامت است .دوم: به پا داشتن نماز و بعد از آن انفاق کردن می باشد

از منظر قرآن کریم انفاق که همان خدمت به خلق خداست بعد از اقامه نماز بیشترین اهمیت را دارد کسی که مال دارد باید از مال خود انفاق کند. کسی که علم دارد باید با علم آموزی به دیگران خدمت کند کسی که اهل قلم است با نوشتن ،و کسی که آبرو دارد باید با آبروی خود به دیگران خدمت نماید

در واقع توفیق خدمت به دیگران همان جذبه ای است که از طرف خدا داده شده است

خداوند متعال در هرجای قرآن کریم که امر به نماز فرموده است پس از آن ادای زکات را واجب شمرده است این زکات که در قرآن کریم مکرراً بیان گردیده زکات اصطلاحی نیست
آن زکات اصطلاحی آیه مخصوص به خود دارد و جزو دیون شرعی است و پرداخت آن مانند خمس تحت شرایطی واجب است ولی واژه زکات که همواره بعد از نماز به آن اشاره شده است بیانگر لزوم رعایت قانون مواسات است

پی نوشت:
البقره 3-1

قانون مواسات یعنی اینکه یک مسلمان باید همان طور که با خدا رابطه دارد با مردم نیز رابطه محکم داشته باشد و به حوائج آنان رسیدگی کند به عبارت روشن تر مسلمان باید دو بعدی باشد

یک بعد وجود او مربوط به خدا و رابطه با او از طریق عبادات فردی مثل نماز باشد بعد دیگر او مربوط به ارتباط با مردم است انتظار قرآن از یک مسلمان این است که از آنچه دارد برای رفع حوائج دیگران صرف کند
لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ(1

منظور قران کریم این است که هر کسی باید همان طور که برای خود و خانواده اش به فکر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج است به فکر دیگران هم باشد هر مسلمانی باید به اندازه وسعتش دیگر گرا باشد خودگرایی ،خود محوری و خود خوری از نظر اسلام ممنوع است

نکته مهم این است که سالک باید در انفاق خود اخلاص داشته باشد و هنگام کمک و خدمت به دیگران نوعی حس رضایت مندی سراسر وجود او را فرا بگیرد

در این صورت احساس شادی و لذت فراوانی در دل او به وجود می آید و کمک یا خدمتی که برای رضای خدا به دیگران کرده است موجب پیشرفت فوق العاده او در سیر و سلوک می شود

همچنین انفاق در راه خدا و خدمت به خلق خدا برای سالک لذت مضاعف دارد زیرا بندگان حق تعالی ،عیال حضرت احدیت محسوب می شوند و وابسته به او هستند پس در حقیقت خدمت به خلق خدا برای سالک خدمت به وابستگان محبوب و معشوق او است
وقتی انسان عاشق کسی باشد طبیعتا وابستگان به او را عزیز می دارد و به آنان نیکی می نماید در نتیجه سالک باید اشتیاق فراوانی برای خدمت به خلق خدا داشته باشد

پی نوشت:
1- طلاق 7

یکی از شاگردان مرحوم آخوند همدانی به نام آیت الله سید محمد سعید حبوبی(ره) چنین نقل می کند:

که مرحوم اخوند همدانی به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شده بودند و من هم قصد داشتم به شوق زیارت امام حسین علیه السلام به کربلا مشرف شوم ، تا بالاخره توفیق نصیب شد و توانستم به وسیله یک قایق از کوفه راهی کربلا شوم


در بین راه گروهی از اعراب شیعه که زوار حضرت اباعبدالله علیه السلام بودند در قایق به ما ملحق شدند و مجبور شدیم خیلی نزدیک به هم بنشینیم در نزدیکی من یک عرب تنومند که لباس و بدنی کثیف داشت نشست

در بین راه به خواب فرو رفت و سنگینی بدن او روی من افتاد و مجبورشدم او و کثیفی بدن او را تحمل کنم او خرخر می کرد و آب دهانش را به روی من می ریخت چند مرتبه می خواستم او را بیدار کنم ولی با خود گفتم او زائر امام حسین علیه السلام نباید ناراحت شود آن وضعیت نفرت آور را تا مقصد تحمل کردم و آن مرد عرب را از خواب بیدار ننمودم تا به کربلا رسیدیم


اول به زیارت بارگاه مقدس و مطهر امام حسین علیه السلام رفتم و بعد هم رفتم خدمت استاد عزیزم.

وقتی درب منزل را زدم مرحوم آخوند همدانی خودشان با پای برهنه به استقبال من آمدند درب را باز کردن و با خوشحالی فراوان به من فرمودند :آقا سید سعید شما راه را خیلی خوب پیمودی .مرحبا به شما


و این در حالی بود که من هنوز حرفی نزده بودم و در مورد اتفاقی که در راه افتاده بود صحبتی نکرده بودم


ایثار و گذشت و خدمت خالصانه به دیگران باعث شد که آقای سید سعید راه پر فراز و نشیب سیر و سلوک را خیلی زود بپیماید و عارف واصلی همچون استادش به او مرحبا بگوید


سخن آخوند همدانی و و آفرین گفتن او علاوه بر اینکه حکایت از دید باطنی این ولی خدا دارد حلم ،بردباری ، و از خود گذشتگی مرحوم سید سعید را نیز مورد تشویق و تقدیر قرار داده است

در روایت دیگری منقول است که شخصی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و از آن حضرت درخواست کرد نامه ای برای استاندار اهواز که اتفاقا از شیعیان بود وتقیه می کرد بنویسند و در آن نامه درخواست کمک به شخص مراجعه کننده را مطرح فرمایند

امام علیه السلام در نامه ای به آن استاندار که نجاشی نام داشت فرمودند :برادرت را خوشحال کن تا خدا تو را خوشحال کند

سپس نامه را توسط همان شخص به نزد نجاشی فرستادند نجاشی نیز به محض دریافت مرقومه مارک امام ششم علیه السلام آن را خواند و به نشانه احترام بر سرش قرار داد و گفت مشکل تو چیست؟شخص گفت ورشکسته شده ام و توان پرداخت مالیات ندارم
نجاشی مبلغ مالیات او را از مال خودش پرداخت کرد و یک کیسه پول و یک اسب هم به او داد و از او پرسید آیا تو را خوشحال کردم؟شخص جواب داد آری

آن شخص می گوید سال بعد که خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم ایشان از این ماجرا و آنچه اتفاق افتاده بود بسیار اظهار خرسندی کردند آن شخص پرسید یابن رسول الله انگاری شما بسیار خوشحال گشتید آن حضرت فرمودند والله خدا و رسولش خوشحال شدند(1

با این بیان روشن می شود که خشنودی امام زمان «ارواحنا فداه » تاثیر فوق العاده ای در کسب توفیق برای جذب کشش الهی دارد پس سالک باید در هر کاری که انجام می دهد حتما رضایت و خشنودی حضرت ولی عصر «ارواحنا فداه» را در نظر داشته باشد

پی نوشت:
1-کافی ج 2 ص 190

ایثار

ایثار یکی از صفات ارزشمند اخلاقی است این خصلت نیکو که در قرآن کریم و روایات مورد ستایش فراوان است می تواند به صورت ناخودآگاه به سالک کمک کند و جذبه ای برای او حاصل نماید

نمونه های فراوانی در تاریخ زندگانی و سرگذشت اولیا ء الله یافت می شود که با یک ایثار و یا یک فداکاری توانسته اند کشش از سوی حق تعالی جذب نمایند و منازل هفتگانه را بپیمایند

گاهی اهل معرفت با ایثاری که در مورد همسر و خانواده خود نموده اند راه را هموار دیده اند

گذشت و ایثار و فداکاری باید در خانه حکمفرما باشد اگر روح گذشت در خانه ای حاکم نباشد آن خانه مبدل به زندان می شود گذشت یک طرفه هم نتیجه ندارد

زن و شوهر باید نسبت به یکدیگر ایثار کنند و خطاپوشی را سرلوحه زندگی قرار دهند در این صورت نشاط و شادی آن خانه را فرا گیرد و می تواننند نزول رحمت و مغفرت الهی را به تماشا بنشینند

یکی از عرفای بزرگ نقل می کند که در حرم سیدالشهدا علیه السلام مشغول زیارت بودم زیارت او شهودی بوده است یعنی وجود مبارک امام سوم را می دیده و عبارات زیارت را مستقیما خطاب به محضر ایشان می خوانده است می فرماید :

در حین زیارت دیدم جوانی از درب ورودی حرم وارد شد و در مقابل ضریح مطهر سلام و عرض ادب کرد و به زیارت پرداخت ناگهان متوجه شدم که حضرت امام حسین علیه السلام از زیارت من منصرف شدند و به آن جوان توجه فرمودند جواب سلام او را دادند و به نشانه احترام به او تعظیم فرمودند

آن جوان که متوجه این لطف و مرحمت حضرت علیه السلام نبود زیارت خود را به پایان رسانید و از حرم مطهر خارج شد

من که بسیار شگفت زده و متعجب بودم زیارت را تمام کردم و به دنبال او رفتم و از وی پرسیدم چه کرده ای که مستوجب رسیدن به این مقام والا شده ای ؟جوان پس از کمی تلاش برای پاسخ نگفتن نتوانست در مقابل اصرار من مقاومت کند و اینگونه لب به سخن گشود

گفت پدرم علاقه داشت من با دختری ازدواج کنم ومن به آن دختر علاقه چندانی نداشتم ولی برای خشنود کردن پدر تن به این ازدواج دادم و پدرم را شاد و مسرور یافتم پس از ازدواج متوجه شدم آن دختر باکره نیست ولی برای حفظ آبرو و جلوگیری از بدبخت شدن او سکوت کردم و این موضوع را به احدی نگفتم و با گذشت به زندگی ادامه دادم

اکنون از آنجا که پدرم تمایل شدیدی به زیارت کربلا داشت او را بر دوش خود نهاده و به کربلا آوردم چند روزی که در کربلا ماندیم پدرم وفات یافت او را در قبرستان دفن کردم و برای خداحافظی به حرم مطهر آمده بودم که شما چنین لطفی را از امام حسین علیه السلام برای من مشاهده کرده اید

ایثار در برار گناه

به وجود آمدن حالت پشیمانی و اندوه از گناهان گذشته و دست کشیدن از گناهانی که به صورت عادی در آمده است زمینه ای برای جذب و کشش از طرف خداوند محسوب می شود


ایستادگی در برابر گناه و عمل نکردن به خواهش های نفسانی گذشت می خواهد تکرار نکردن ناگهانی گناهان همیشگی ایثار می خواهد اما زمینه ساز جذب کشش الهی در سیر و سلوک است


فضیل عیاض نمونه روشنی از کسانی است که با گذشت از گناه جذبه پروردگار را به سوی خود جلب کرد او یک دزد طاغی بود ولی به یک باره تغییر یافت و جز آولیاءالله شد شبی به نیت دزدی از خانه بیرون رفت روی یکی از پشت بام ها پیرمردی قرآن می خواند و رسید به این آیه :

أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ ......(1
آيا براى كسانى كه ايمان آورده‏اند هنگام آن نرسيده كه دلهايشان به ياد خدا خاشع گردد


فضیل این آیه را شنید و باخود گفت آیا وقت آن نرسیده که دست از طاغی گری و دزدی برداری ؟آیا وقت آن نرسیده که خانه دلت برای پذیرش حق آماده گردد ناگهان به خود جواب داد :

آری وقت آن رسیده است و با اینکه زمینه دزدی و گناه برای او فراهم بود از همان جا برگشت و متلاطم شد و در زمره اولیاء الله در آمد.


پی نوشت:
1- حدید 16

محبت چهارده معصوم علیهم السلام

براساس آیاتی از قرآن شریف پروردگار عالم به بسیاری از انبیا ء دستور می دهد که به مردم بگویید ما اجر رسالت نمی خواهیم زحماتی که می کشیم برای خداست و پاداش آن هم با او خواهد بود

ولی راجع به پیامر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید که من اجر رسالت نمی خواهم اجر زحمات بیست و سه ساله من با خداست الا این که یک چیز می خواهم

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ (1
یعنی دوستی اهل بیت علیهم السلام را می خواهم

درآیه دیگری می فرماید:
قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ (2
یعنی نتیجه این مودتی که دارید به خود شما برمی گردد

و در آیه دیگری تبیین می فرماید:که چگونه برگشت پاداش رسالت به خود شماست می فرماید:

قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلاً(3

یعنی اگر کسی بخواهد راهی به سوی حق تعالی بیابد ،اگر کسی بخواهد به خدا برسد باید محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد کسی که محبت چهارده معصوم علیهم السلام را داشته باشدعنایت ویژه آن ذوات مقدس زمینه ساز دریافت کشش الهی و بیداری او می شود

پی نوشت:

1- شوری 23
2- سبا 47
3- فرقان 57

حربن یزید ریاحی راه صد ساله را در نیم روز پیمود با اینکه حر راه را بر کاروان امام حسین علیه السلام بست و در آن موقع دشمن آن حضرت محسوب می شد وبه قول خودش آغازگر جنگ در کربلا بود ولی توفیق استفاده از جذبه الهی را پیدا کرد

در حالی که سایر لشکریان دشمن که برخی از آنها این گناه بزرگ را نیز مرتکب نشده بودند هلاک شدند


علت این امر این است که حر یک زمینه در وجودش بر ای جذب این کشش الهی داشت و آن حب و دوستی اهل بیت علیهم السلام بود


در اثر همین محبت بود که وقتی امام حسین علیه السلام به او فرمودند :تکلتک اُمُّک-مادرت به عزایت بنشیند
حر گفت من چون ارزش فوق العاده ای برای مادر شما قائل هستم نمی توانم نام ایشان را بر زبان بیاورم و پاسخ شما را بدهم(1


به طور کلی از شیوه و روش حر استفاده می شود که محبت زیادی به اهل بیت علیهم السلام داشته است و این زمینه ارزشمند باعث جذب کشش الهی در وجود او شد

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
انَّ لقتل الحسین حرارة فی قلوب المومنین لا تبرد ابداً(2


به راستی که حسین علیه السلام حرارتی در قلوب همه مومنین دارد که هرگز سرد نخواهد شد ائمه طاهرین علیهم السلام واسطه های فیض الهی هستند سالک می تواند با خواندن دعاهای مشهور از جمله زیارت کبیره از این انوار مقدس و به خصوص حضرت ولی عصر «ارواحنا فداه»کسب فیض نماید و با نور آن بزرگواران راه را بپیماید


پی نوشت:
1- بحارالانوار ج 44 ص 376
2- مستدرک الوسائل ج 10 ص 318

پیروزی در امتحان الهی

یکی دیگر از عوامل زمینه ساز برای جذب کشش الهی پیروزی در امتحان هایی است که از جانب خدای تعالی در سر راه سالک قرار می گیرد اگر سالک بتواند در امتحان ها موفق شود و در مقابل مشکلات و بلایا ،صبر و استقامت پیشه کند توفیق گرفتن جذبه الهی از طرف خداوند نصیب او خواهد شد


خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ(1
و البته شما را به سختی ها بیازماییم چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت و بشارت و مژده که آسایش از آن سختی ها برای صابران است


به تحقیق می توان گفت بلاها و مصائبی که در مسیر سیر و سلوک الی الله قرار می گیرد ازر وجود نعمت در این راه کارسازتر است گاهی اوقات امتحان سالک به بلا و مصیبت به خاطر این است که ظرفیت او برای دریافت جذبه سنجیده شود


اساسا وجود نعمت از الطاف جلیه است اما فقر و بلا و مصیبت از الطاف خفیه به شمار می آید


امتحان الهی زنگار صفات رذیله و ناخالصی های بالک را که مانند عایق وجود او را فرا گرفته است می زداید و او را برای جذب و اتصال به آهنربای توفیق و کشش حق تعالی آماده می کند


خداوند گاهی انسان را به نعمت ظاهری می آزماید و گاهی نیز به نعمت باطنی و کسانی از آزمایش سر بلند بیرون می آیند که در هنگام نزول و بلا می گویند:انا لله و انا الیه راجعون

الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ(2) ،اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون(3
آنانکه چون به حادثه ناگواری دچار شوند صبوری پیش گرفته و گویندما به فرمان خدا آمده ایم و به سوی او رجوع خواهیم کرد آن گروهند مخصوص به درود و صلوات الهی و رحمت خاص خداوند و آنها به حقیقت به سوی خدا هدایت یافته گانند

هنگامی که این افراد به مانعی برمی خورند و مشکلی برای آنان پدید می آید هدایت پروردگار متعال ،جبران ناتوانی آنان را می کند و راه حق را می یابند

پی نوشت:
1- بقره 155
2-بقر0 156
3- بقره 157

موضوع قفل شده است