*درس‎هایی از ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی(علیهما‎السلام)*

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
*درس‎هایی از ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی(علیهما‎السلام)*




از ماجرای ازدواج حضرت علی ‌و حضرت فاطمه‌(علیهماالسلام) نکات بسیار جالبی را می‌آموزیم که اگر خواهان سعادت و پیروی راستین اسلام هستیم، بایستی تا مرز توان تلاش کنیم تا مراحل اول ازدواج بر مبنای صحیحی صورت گیرد،

و دوم آن که ساده‌ زیستی در تمام شوون زندگی جامعه و بخصوص ازدواج راه یابد، وگرنه قید و بندهای اجتماعی در امر ازدواج که بیشتر نشأت گرفته از فرهنگ غیر اسلامی و یا ساخته و پرداخته ذهن‌های کوتاه مادی و اشرافی است چون غل و زنجیر بر دست و پای جوانان و والدین آنها می‌افتد و هر روز این غل و زنجیر بزرگتر و سنگین‌تر می‌شود،

تا جایی که امکان هر نوع حرکت صحیحی را می‌گیرد و حیات جامعه را به سوی نابودی می‌کشاند، و بر فساد و نابسامانی‌های روانی و مشکلات اخلاقی می‌افزاید.


کفو و همتا بودن





یکی از اصول اساسی و رازهای موفقیت ازدواج، کفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است، زیرا تنها در صورت همتا و هم‎شأن بودن دو زوج است که درک متقابل آنان از یکدیگر امکان‌پذیر است.

برخی تصور می‌کنند کفویت تنها به شرائط ظاهری از قبیل مسائل نژادی و یا وضعیت مادی و رفاهی بستگی دارد. در صورتی که چنین نیست، بلکه همتایی و هم سویی آرمان‌ها، خواست‌ها و تمایلات روحی و روانی افراد، میزان آگاهی‌های علمی و دینی و میزان تعهد عملی به مکتب و مذهب، و ارزش نهادن به ویژگی‌های اخلاقی و فرهنگی است.

اگر مسئله همتایی نبود، بدون تردید دختران زیبایی در مدینه بودند که از ازدواج با حضرت علی (علیه‌السلام) خرسند می‌شدند. اما او حتی از آنان خواستگاری هم نکرد و برای حضرت فاطمه (علیهاالسلام) نیز خواستگاران فراوانی بودند اما حضرت فاطمه(علیهاالسلام) و پیامبر(صلی‌ الله علیه و ‌آله) به این وصلت‌ها راضی نشدند.

تنها حضرت فاطمه(علیهاالسلام) و روح والای او بود که زیبایی‌ها و شکوه معنوی حضرت علی (‌علیه‌السلام) را درک می‌کرد. در این مورد پیامبر اکرم(صلی ‌الله علیه و آله) فرمودند: اگر خدا علی را نمی‌‌آفرید برای فاطمه کفو و همتایی وجود نداشت


خواستگاری بدون واسطه





خواستگاری بدون هیچ تشریفات و حضور واسطه انجام شد و


حضرت علی‌(علیه‌السلام) شخصاً به خواستگاری حضرت فاطمه


(علیهاالسلام) از پیامبر اکرم(صلی‌ الله علیه و آله) اقدام نمود.




شرط اول: رضایت دختر





پیامبر گرامی(صلی ‌الله علیه و آله)


بدون رضایت دخترش حضرت فاطمه(علیهاالسلام)


به خواستگار پاسخ مثبت نداد.




قناعت




در تهیه جهیزیه به ضروری‌ترین و ابتدایی‌ترین وسائل زندگی در آن عصر بسنده شد، از سیرت پیامبر اسلام(صلی‌ الله علیه و آله) می‌آموزیم که باید در الگوی مصرف تجدید نظر کنیم و در زندگی فناپذیر و زودگذر دنیا به حداقل ممکن قناعت ورزیم تا از گذرگاه پرهیاهوی زندگی سبکبار بگذریم و تن به بردگی این و آن ندهیم.

مگر حضرت فاطمه(علیها‌السلام) دختر پیامبر(صلی ‌الله علیه و آله) رهبر بی‌نظیر مسلمانان نبود؟ مگر از نژاد بنی‌هاشم یعنی اصیل‌ترین و شریف‌ترین تیره‌های عرب به حساب نمی‌آمد؟ مگر مادرش حضرت خدیجه(علیها‌السلام) ثروتمندترین زن عرب در عصر خویش نبود؟ مگر از همه جهات علمی فردی آگاهتر و اندیشمندتر از همگان نبود؟ مگر پیامبر گرامی اسلام(صلی‌ الله علیه‌ و آله) نمی‌توانست جهیزیه زیادی را همراه دخترش کند؟

پاسخ همه این سوالات «مثبت» است اما منش و روش پیامبر عظیم ‌الشأن اسلام(صلی‌ الله علیه و ‌آله) و خاندانش بر ساده‌ زیستی استوار است.

متأسفانه در برخی خانواده‌ها به خصوص قشر مرفه جامعه جهیزیه دخترانشان نمایشگاه بین‌المللی کاملی است از لوازم خانگی داخلی و خارجی که برقش چشم‌های ظاهربین را خیره می‌کند.



مراسم خواستگاری علی علیه السلام از فاطمه علیهاالسلام


علی علیه السلام سر به زیر انداخته و از نهایت حیا با سرانگشتان خود زمین را لمس می کند و از گفتن درخواست خود خجالت می کشد تا این که رسول خدا سکوت را می شکند و از او می خواهد درخواستش را بر زبان آورد. علی علیه السلام در حالی که عرق شرم بر جبین مبارکش چون شبنمی بر گُل نشسته بود، با خجلت و کم رویی و با جملاتی زیبا و سرشار از ادب، فاطمه علیهاالسلام را از پدرش خواستگاری کرد.

بدین سان مولای شیعیان برای امر مهم ازدواج قدم پیش گذاشت تا به سنّت پایدار اسلام و پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم عمل کند؛ زیرا هیچ کس بیش از او به سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پایبند نبود تا جایی که حتی خواسته خود را هیچ گاه بر خواسته پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مقدّم نداشت.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ازدواج را سنّت خود معرفی کرد و هم او بود که ازدواج نکردن را روی گردانی از سنت خویش، یعنی خروج از اسلام، می دانست. و همواره به ازدواج جوانان امّت خویش می بالید و خطاب به آنان می فرمود: «ازدواج کنید و خانواده تشکیل بدهید که من در روز قیامت به شما مباهات می کنم».

هم ترازی در ازدواج





هم پایگی و هم ترازی زن و مرد در ازدواج، ملاکی است که غالبا مورد توجه قرار می گیرد، ولی چه بسیار ازدواج ها که با وجود این هم پایگی ها، از هم گسیخته می شود و راز این اتفاق، در نوع این هم پایگی است. در همسری مولا علی علیه السلام و بانوی دو عالم فاطمه زهرا علیهاالسلام سخن از هم شأن بودن در مقام الهی آنان بود. هرچند دانایی، دارایی، زیبایی و بسیاری از موارد دیگر نیز می تواند در این امر مؤثر باشد، ولی آن چه اصل و مایه استحکام این پیوند است، ایمان و رتبه معنوی و کمال روحی فرد است.



ساده امّا با شکوه





در مراسمی بی ریا و ساده، پس از یک خواستگاری بی پیرایه و به دور از تشریفات و سخت گیری ها، با تعیین مهریه ای برابر دارایی داماد و آن هم بسیار اندک و تهیه جهیزیه ای به همان اندازه ساده و بی پیرایه، آسمانی ترین و نورانی ترین پیوند عالم خلقت جان گرفت. مراسم عروسی در نهایت سادگی برگزار شد، ولی با این حال، تمام مردم شهر مدینه به ولیمه فراخوانده شدند.

آن ها، شادی کنان و دعاگویان، بدور از هر آن چه ذره ای نارضایتی خداوند را در پی داشته باشد، در مراسم حاضر شدند؛

مراسمی پاک، بزرگ، شکوه مند و مورد پسند خالق این پیوند مبارک، که گویی ازآسمان نیز سلام و تبریک بر آن می بارید.



مهریه حضرت فاطمه(علیهاالسلام)

>

مهریه سرور زنان عالم، دختر گرامی پیامبر اکرم، زنی که از مقام عصمت برخوردار بود عبارت است از:

1- یك زره كه به مبلغ چهارصد یا چهارصد و هشتاد یا پانصد درهم ارزش داشت.

2- یك دست لباس كتان یمنى.

3- یك پوست گوسفند دباغى نشده

یك عمل آموزنده

اسلام قرارداد مهرهاى سنگین را به صلاح ملت نمى‎داند و سفارش مى‎كند كه اگر دین و اخلاق داماد را پسندیدید درباره مهر سختگیرى نكنید و با كم قناعت كنید.

پیغمبر اكرم(صلّى الله علیه و آله) مى‎فرماید: بهترین زنان امت من كسانى هستند كه زیبا و كم مهر باشند.

امام صادق(علیه‎السلام) فرمود:
بدى زن در این است كه مهرش سنگین باشد

اسلام عقیده دارد كه مسابقه در ازدیاد مهر، زندگى را بر مردم سخت مى‎كند و مشكلات بزرگى را براى ملت بوجود مى‎آورد. باید با ایجاد تسهیل در امر ازدواج، جوانان را به تشكیل خانواده متمایل نمود تا از هزاران مفاسد اجتماعى و امراض روحى جلوگیرى شود.

مهرهاى سنگین بنیان اقتصادى داماد را در آغاز زندگى نوین متزلزل و سست مى‎كند، به محبت و صفاى زن و شوهر لطمه مى‎زند و جوانان را به ازدواج بى رغبت مى‎كند. رسول گرامى اسلام براى این كه عملا به مردم بفهماند كه مهرهاى سنگین به صلاح ملت نیست، دختر عزیزش را با همین مهر كه ملاحظه نمودید به عقد على بن ابى طالب(علیه‎السلام) درآورد. حتى به عنوان دین هم چیزى بر ذمه او قرار نداد.


جهزیه حضرت زهرا(علیهاالسلام)

رسول خدا به حضرت على(علیهماالسلام) فرمود: هم اكنون برخیز زره‎اى را كه برای مهر زهرا قرار دادی، بفروش و بهایش را نزد من حاضر كن تا براى شما جهزیه و اسباب خانه‎اى تهیه نمایم.

على بن ابى طالب(علیه‎السلام) زره را به بازار برد و فروخت. در روایت مختلف، بهاى آن بین چهارصد و چهارصد و هشتاد و پانصد درهم تعیین شده است. ناگفته نماند كه بنا بر بعضى روایات، زره را عثمان خریدارى كرد و بعدا به على اهدا نمود.

حضرت على(علیه‎لسلام)پول زره را گرفت و خدمت پیغمبر(صلی لله علیه و آله)تقدیم نمود. رسول خدا، ابوبكر و سلمان فارسى و بلال را احضار فرمود. مقدارى از پولها را به آنان داد و فرمود: با مقدارى از این پول‎ اسباب و لوازم زندگى براى فاطمه(علیهاالسلام) خریدارى كنید. قدرى از آن هم را به اسماء داد و فرمود: براى دخترم عطر و بوى خوش تهیه كن و بقیه را به ام سلمه سپرد.
ابوبكر مى‎گوید: وقتى پول‎ها را شمردم دیدم شصت و سه درهم است و به وسیله آن اسباب و لوازم زیرا را خریدارى كردم:

1- یك پیراهن سفید .


2- یك روسرى بزرگ .

3- یك حوله خیبرى.

4- یك تختخواب كه از پوست خرما بافته شده بود.

5- دو عدد تشك كتانى كه یكى از پشم گوسفند و دیگرى از لیف خرما پر شده بود.

6- چهار عدد بالش از پوست میش كه از گیاهى به نام اذخر پر شده بود.

7- یك قطعه حصیر هجرى.

8- یك عدد آسیاى دستى.

9- یك كاسه مسى.

10- یك مشك چرمى براى آبكشى.

11- یك طشت لباسشویى.

12- یك عدد كاسه براى شیر.

13- یك ظرف آبخورى.

14- یك پرده پشمى.

15- یك آفتابه.

16- یك سبوى گلى.

17- یك عدد پوست براى فرش.

18- دو كوزه سفالین.

19- یك عبا.

هنگامى كه جهیزیه حضرت زهرا را خدمت پیغمبر آوردند اشكش جارى شد و سرش را به جانب آسمان بلند كرد و گفت: خدایا این عروسى را براى كسانى كه ظرف‎هایشان گلى است مبارك گردان.


[=Microsoft Sans Serif]حیا در ازدواج
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]چشمانِ به زمین دوخته، قامت فروتن و سر به زیر افکنده و صدایِ آرام مولا، حکایت از شرم و حیای بسیار دارد و این حیامندی، در تمام لحظات برپایی اتصال آسمانی او با همسرش و ازدواج مبارک او در چشمان مولا علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام به چشم می خورد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]این شرم زیبا و دلربا، تصویری است از ایمانی شگرف در وجود آن دو معصوم؛ که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «حیا، تمام دین است» و این حیای آسمانی، تأییدی است بر ایمان و پاکی آن کس که به همسری برگزیده می شود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]

داستانی که این روزها کمتر شنیده می‌شود:
لباس عروس نذری!


خیلی آرزوی داشتم که شب عروسیم باشکوه و بیادماندنی باشد برای همین برنامه و لیست هزینه‌های احتمالی رو3 ماه قبل روی کاغذ نوشتم.
خیلی تلاش کردیم تا روز عروسیمان مصادف با روز تولد حضرت زهرا و روز زن باشد، بالاخره بعد از کلی پیگیری توانستیم یک سالنی را رزرو کنیم.
دو روز قبل از عروسی برای خرید لباس عروس به بازار می‌روم و لباسی زیبا را برای خود انتخاب می‌کنم. هنگام خرید لباس عروس، یک زن و شوهری وارد مغازه می‌شوند و لباس عروس کرایه‌ای می‌خواهند، وقتی مغازه دار می‌گوید لباس کرایه‌ای زیر 200 هزار تومان ندارد، شوهر آن زن با خجالت سرش را پایین می‌اندازد و همسرش در حالی که زیر لب به شوهرش می‌گفت "اشکالی نداره بالاخره پیدا میشه" از مغازه خارج شدند.
دلم برایشان می‌سوزد؛ از مغازه خارج می‌شوم و خودم را به آن زن و شوهر می‌رسانم. به آن خانم می‌گویم اگر مشکلی دارید شاید ما بتونیم کمکتون کنیم. آن زن در جواب می‌گوید: "خیلی ممنون، نه نیازی نیست، خدا بزرگه، دو روز دیگه عروسیمونه فقط دعا کن مجلسمون خوب برگزار بشه".
من هم به او می‌گویم "چه جالب! عروسی من هم همون روزه.انشالله همه چیز درست میشه". بالاخره به اصرار شماره ام را به او می‌دهم تا به من زنگ بزند و خودم هم شماره اش را می‌گیرم.
در نهایت روز عروسی فرا می‌رسد تمام شب از استرس فردا، بیدار بودم و مراسم عروسی را تصور می‌کردم. از ذوق همان شب لباس عروسم را می‌پوشم و چند قدم راه می‌روم تا روز عروسی خدا نکرده از پله های سالن به پایین نیفتم!
در حال قدم زدن بودم که ناگهان یاد آن زن و شوهری افتادم که در مغازه نتوانستند لباس عروس کرایه کنند. با خودم گفتم ای کاش او هم مشکلش حل میشد، برایش از ته دل دعا کردم. اما نمی‌دانم چرا باز هم یک عذاب وجدانی مرا همراهی می‌کرد.
برای رهایی از عذاب وجدان با خودم گفتم "اگر هم بخواهم فردا به او پول بدهم تا لباس کرایه کنند که وقت نمی‌شود! او هم فردا روز عروسیش است و درگیر آرایشگاه و.."
اما باز هم ذهنم درگیر بود. به سمت قرآن می‌روم و قرآن را باز می‌کنم. این آیه می‌آید (( لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَما تُنْفِقُوا مِنْ شَىْ‏ءٍ فَإِنَّ اللّه‏َ بِهِ عَلِيمٌ))ترجمه: هرگز به نیکی دست نیابید مگر اینکه از انچه دوست دارید انفاق کنید و هر چه انفاق کنید قطعاً خدا از آن آگاه است.
دستم میلرزد.به فکر فرو می‌روم... نگاهی به لباسم می‌اندازم...
لحظاتی بعد تلفن را بر می‌دارم و به همسرم زنگ می‌زنم و موضوع را به او می‌گویم. او هم می‌گوید لباس دست دوم خواهرت را رایگان به آن عروس بده. من در جواب میگویم: "باشه. ولی اگر اجازه بدید می‌خوام لباس نوی خودم را به اون عروس بدم".
شوهرم پشت تلفن با تعجب می‌گوید: "چی!! میدونی چی میگی؟کلی گشتیم تا اون رو انتخاب کردیم! 1 ملیون تومن پول اون لباس رو دادیم! اصلا خودت چی می‌خوای بپوشی؟
من هم با آرامش میگویم: "خب لباس دست دوم خواهرم رو..."
بالاخره شوهرم راضی می‌شود و یک ساعت بعد ساعت 11 شب به در خانه زوج جوان می‌رویم و به عنوان نذر آن لباس را به او هدیه می‌دهیم.

روز عروسی:
احساس خیلی خوبی دارم.مراسم بسیار خوبی برگزار شده است. همه چیز خوب پیش می‌رود. حتی بیش از حد تصورم.
احساس می‌کنم در روز مادر تواستم لبخند رضایتی بر لبان "مادر خوبی ها" قرار دهم.
جانم زهرا(ص)

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

اصحاب رسول خدا احساس کرده بودند که پیغمبر اکرم تمایل دارد فاطمه (علیها السلام) را با علی پیوند ازدواج دهد، ولی از جانب علی پیشنهادی نمی شد. یک روز عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ و گروهی دیگر که پیامبر تقاضای ازدواج آنها را رد کرده بود در مسجد گرد آمده بودند و از هر دری سخن می گفتند. در این بین سخن از فاطمه به میان آمد. ابوبکر گفت: مدتی است که اعیان و اشراف عرب فاطمه علیهاالسلام را خواستگاری می نمایند اما پیغمبر اکرم پیشنهاد احدی را نپذیرفته و در جوابشان می فرماید: تعیین همسر فاطمه با خداست.برای همه روشن بود که خدا وپیغمبر، فاطمه را برای علی علیه السلام نگاهداشته اند. سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضرید به اتفاق هم نزد علی برویم و جریان را برایش تشریح کنیم و اگر به ازدواج مایل بود همراهیش کنیم؟! آنها از این پیشنهاد استقبال و او را در این کار تشویق کردند. سلمان فارسی می گوید: عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جانب آن حضرت شتافتند.علی (ع) فرمود: از کجا می آیید و به چه منظور اینجا آمده اید؟ ابوبکر گفت: یا علی تو در تمام کمالات بر سایرین برتری داری، و از موقعیت خود و علاقه ایکه رسول خدا به تو دارد کاملاً آگاهی. اشراف و بزرگان قریش برای خواستگاری فاطمه علیها السلام آمده اند ولی پیغمبر صلی الله علیه وآله دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان می کنم خدا و رسول، فاطمه را برای تو گذاشته اند. و شخص دیگری قابلیت این افتخار را ندارد.

این پیشنهاد علی را تحت تأثیر قرار داد بطوریکه دست از کار کشید و به منزل بازگشت. خود را شستشو داد، عبای تمیزی بر تن کرد و به خدمت رسول اکرم شتافت. درب خانه را به صدا درآورد. پیغمبر به «ام سلمه» فرمود: در را باز کن. کوبنده در شخصی است که خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و رسول را دوست دارد. علی (ع) داخل منزل شد، سلام داد و در حضور پیغمبر نشست. از خجالت سرش را به زیر انداخت، و نتوانست تقاضای خویش را عرضه بدارد. مدتی هر دو خاموش بودند. بالاخره پیغمبر (ص) سکوت را شکست و فرمود: یا علی گویا برای حاجتی نزد من آمده ای که از اظهار آن خجالت می کشی؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش که تمام خواسته هایت قبول می شود. عرض کرد: یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت وتأدیب من کوشش نمودی و به برکت وجود شما هدایت شدم. یا رسول الله! به خدا سوگند اندوخته دنیا و آخرت من شما هستی. اکنون موقع آن شده که برای خود همسری انتخاب کنم و تشکیل خانواده دهم، تا با وی مأنوس گردم و از ناراحتیهای خویش بکاهم. اگر صلاح بدانی و دختر خود فاطمه علیها السلام را به عقد من در آوری سعادت بزرگی نصیب من شده است. رسول خدا که در انتظار چنین پیشنهادی بود صورتش از سرور و شادمانی بر افروخته شد، فرمود: صبر کن تا از فاطمه اجازه بگیرم. پیغمبر نزد فاطمه (ع) رفت، فرمود: دخترم! علی بن ابی طالب (ع) را به خوبی می شناسی برای خواستگاری آمده است. آیا اجازه می دهی ترا به عقدش در آورم؟ فاطمه از خجالت سکوت کرد و چیزی نگفت. پیغمبر چون آثار خشنودى را درچهره او دید گفت: الله اکبر و سکوت او را علامت رضایت دانست (۲). توافق: رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه به نزد علی آمد و با لبی خندان گفت: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر.فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو است. شتر نیز از ضروریات زندگی تو محسوب می شود، باید به وسیله آن آبکشی کنی و امور اقتصادی خود و خانواده ات را تأمین کنی و برای اهل وعیالت کسب روزی نمایی و در مسافرت بارت را بر آن حمل کنی، تنها چیزی که می توانی از آن صرف نظر کنی همان زره است. منهم به تو سخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می نمایم. یا علی آیا اکنون بشارتی به تو بدهم و رازی را برایت آشکار بسازم؟! عرض کرد : آری یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت، شما همیشه نیک خوی و خوشزبان بوده اید. فرمود: پیش از آنکه به نزد من بیایی جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! خدا ترا از بین مخلوقاتش برگزیده و به رسالت انتخاب کرد. علی (ع) را برگزید و برادر و وزیر تو قرار داد. باید دخترت فاطمه را به ازدواج او درآوری. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است. خدا فرزندان پاک و نجیب و طیب و طاهر و نیکو به آنان عطا خواهد نمود یا علی هنوز جبرئیل بالا نرفته بود که تو درب منزل را زدی (۳).
موضوع قفل شده است