❤❤❤ پیوند نور با نور ❤❤❤ پیوندی آسمانی ❤❤❤

تب‌های اولیه

55 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
❤❤❤ پیوند نور با نور ❤❤❤ پیوندی آسمانی ❤❤❤

هم‌کفو
سودابه مهیجى

مظهر جوانمردی و مردانگى، مردی که دست‌پرورده دردرانه آفرینش، پیامبر خاتم بود، با تمام عظمت و پاک­دامنی­اش، با تمام بلندای روحش، بر روی خاک تنها مانده بود و در روی زمین تنها گام بر­می­داشت و تنها نفس می­کشید. هیچ­کس همتای او نبود. هیچ­کس هم‌طراز و محرم درد دل و آرزوهایش نبود. هیچ آفریده­ای تاب برابری و همسری با او را نداشت و، این دریای بی‌کرانه، تنهای تنها می­زیست.

یک تنهای دیگر هم بود؛ بانویی که در آغاز راه زندگانی خویش بود و در عصمت و پا­ک­دامنى، در علم و حلم و وقار و حکمت مانند نداشت؛ بانویی که خون مقدس رسالت در رگ­هایش جریان داشت و دانش لایزال خداوندی چون گنجی در سینه­اش نهفته بود؛ بانویی از نسل نور، از نسل حق­پرستی و توحید، از نسل تقوای بی­پایان؛ بانویی که دختر بی­شباهت عفت بود و هیچ مردی هم­نفسی با او را لایق ­نبود. چه بسیار مردان شهر و قبیله و بزرگان دور و نزدیک، به خواستن او جان پیشکش می­کردند و تمام هستی را در کف می­نهادند، اما نه، این معصوم، این فرشته انسان­نما، این روح مجرد قدسى، سهم هیچ­یک از آنان نبود.

زن نیز همچون آن مرد یگانه، دریا بود؛ دریایی سرشار از گهرها و لعل­های گران‌سنگ، دریایی ناپیداکرانه که خداوند مرزهای ناپیدایش را از هرسو به عالم تجرد رسانده بود، دریایی که خداوند دامانش را از هر شبهه و ننگی پاک کرده بود، دریایی که معصومیتش بر روی خاک، تنها و یکه و منفرد مانده بود.

خدا تقدیر عاشقانه­ای درنظر داشت. خدا داستان زیبایی را رقم زده بود. از روز ازل، از آن هنگام که انسان به«الست» خداوند «بلی» گفت، از آن‌دم آغازین که خدا تمام سرنوشت­های زمینی را در لوح محفوظ خویش نگاشت، سر آن داشت که روزی بر روی این خاک پر فتنه و پر آشوب، در جایی از این جهان پر ماجرا، دو دریای آبی و پاک به‌هم بپیوندند و اقیانوسی نامتناهی پدید آورند. خدا بر آن بود که این دو دریای تنها، روزی با هم یگانه شوند و اقیانوسی بسازند که از دامان عمیق و زلالش، تمام روشنی­ها و پاکی­های خاک سرچشمه بگیرد. سرانجام روزی زمان عملی شدن این تقدیر فرا رسید و خداوند این دو دریا را روانه یکدیگر کرد؛ «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ... یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ...». (الرحمان: 19 و 22)

خداوند، این نگارنده یگانه و زبردست تقدیر، این پیوند اهورایی را چنان به عنایت خویش مهر تأیید زد که تا قیامت، یگانگی این دو دریا زبانزد تمام جهانیان خواهد بود و از این پیوند، چنان حقایق شگرفی متولد خواهد شد که هرگز کسی از یاد نخواهد برد، تمام پاکی­ها و نیک­سرشتی­های جهان، از این دو دریای به‌هم ‌آمیخته سرچشمه می­گیرد.

سوگند به خدایی که عشق را آفرید، سوگند به پروردگار یکتایی که انسان را برای عشق آفرید، سوگند به معبودی که علی و فاطمه را ارکان هستی آفرید، امشب، شب سرور بی­پایان عرشیان است. امشب رضای پروردگار را در رخساره زهرا و علی می­توان دید. امشب صدای شادی تمام رسولان و فرستادگان از ازل را در عرش می­توان ‌شنید. امشب، خداوند به خویش می­بالد که چنین پیوند بی­شباهتی را رقم زده است. امشب، پروردگار به فرشتگان می­گوید: مگر نگفته بودم «اِنِّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ؛ این است دلیل آفرینش آدم.» این اتفاق خجسته­ای است که برای رخ‌دادنش، انسان را خلق کردم و آدم را آفریدم تا از ذریه او، روزی چنین زوج مقدسی برانگیزم که تمام زوج­های انسان تا قیامت، چشم حسرت به پیوند و یگانگی آسمانی­شان داشته باشند.

ای فرشتگان، بر زمین فرود آیید تا بر سر زهرا و علی ستاره بپاشید! ای پرندگان بهشتى، در آسمان مدینه حاضر شوید تا سرود شادی این بزم را یک­صدا آواز دهید! ای ماه، تمام پرتو نقره­گون خویش را بر حجله دختر رسول بیفشان! ای نسیم، تمام رایحه­های فردوس را به خانه فاطمه و همسرش بیاور! ای تاریخ، تصویر دست­های به‌هم‌پیوسته این دو کبوتر را برای ابد در سینه­ات قاب بگیر! ای زمین، زیر پای این دو سوره مبارک، فرش دیبا بگستر!

این زن کیست؛ این عروس مقدس که فرشتگان دامان عصمتش را در شب زفاف، در دست گرفته­اند؛ این­که از ورای معجر سپیده­گون، پرتو آفتاب رخساره­اش تا دورترین نقطه عالم می­رود؟

این مرد کیست که با دعای همیشه مستجاب محمد روانه حجله­گاه می­شود؟ این مرد کیست که دست­های ولایتش، دست­های مجاهد و موحدش، دست سوره کوثر را به مهر می­فشارد؟

او آینده امامت و ولایت روی زمین است. این مرد صاحب ذوالفقار است که شمشیرش، هرچه باطل را از هم خواهد درید و در راه احیای حق، حتی دانه جوی را به ستم از دهان موری نخواهد ستاند. این زن، این بانوی بی­همتای آفرینش نیز مادر خورشیدهای روی زمین خواهد شد، مادر ستون­های استوار دین، قله­های سرفراز توحید. اوست که برای راهبری و هدایت تمام زن­های جهان، بهترین اسوه‌ است. اوست که گوهر والای آفرینش زن در وجودش متجلی شده است.

اینک این دو روح بلندپرواز بهشتى، در خاک به‌هم می‌پیوندند تا آغازگر زندگانی ولایت باشند و از شجره طیبه وصالشان، شاخسارانی محکم و منور در تمام جهان، ثمر افشانی کند.

تماشا کن! این دختر نه‌ساله رسول خداست که از میان تمام زنان هستى، شایسته همسری علی بن ابی­طالب شده است. این فاطمه زهرا است که پری­های آسمان، بر دست­های متبرکش حنای بهشتی­ می­گذارند و بر تنش، پیراهن ابریشمین فردوس می­پوشانند.

آن‌سوتر، آن قامت سرفراز و سربه‌زیر مهر الهى، علی است که پیامبر دردانه خدا، از حله نور، رخت دامادی بر تنش می­کند و دست دعای خیرخواهی بر شانه­اش می­نهد و به‌سمت عروس معصوم کائنات می­بردش. پیامبر است که دست دختر یگانه­اش، دست ام‌ابیها را در دست­های رشادت علی می­گذارد و برای خوشبختی آنان، و نیک­بختی ذریه خجسته­شان تا قیامت به درگاه خداوند دعا می­کند.

اینک خداست که تمام رحمت­ها و برکت­هایش را در هیئت عشقی فروزان، به‌صورت عطیه­ای نایاب، به خانه این دو همای سعادت نازل می­کند و از امروز تا پایان عمرشان، فرشتگان نگاهبان خویش را به پاسبانی این کلبه عشق می­گمارد...، باشد که عشق تا ابد ادامه یابد، باشد که عشق، این آفریده گران‌مایه پروردگار، با پیوند الهی زهرا و على، زبانزد تمام جهان شود.

آن هنگام که دو آیینه روبه­روی هم قرار گیرند، تصویری تا بی­نهایت منتشر می­شود که هرگز به پایان نمی­رسد. زهرا و علی مثال این دو آیینه هستند؛ دو آیینه تمام‌نمای حق که رودرروی هم نشستند و تصویر الوهیت، تا بی­نهایت، تا آخر دنیا تابیدن گرفت و منتشر شد. زهرا(س)، انعکاس خدا بود و بازتاب این انعکاس، در آیینه قلب علی می­نشست و نور می­پاشید و علی که نور حقیقت در آیینه وجودش نمایان بود، در رخساره زهرا، در وجود زهرا(س) انعکاس می­یافت و این­گونه، پرتوافشانی حق بی­پایان و نامتناهی شد.

چراغ وجود على به‌وقت اندوه و دل‌تنگى، از برق امید چشمان فاطمه فروغ می­گرفت و شمع جان فاطمه، به‌گاه خستگی از تیرگی­های زمانه، از شعله آفتاب روح علی درخشندگی می­یافت و ادامه پیدا می­کرد. علی(ع) خدا را به فاطمه عرضه می­کردو فاطمه، الله را با علی می­شناخت. على، خدا را در فاطمه می­جست و فاطمه، خدا را در على می­یافت. على به‌یمن حضور زهرا به خدا نزدیک­تر می­شد و زهرا به مبارکی هم‌نفسی با على، خدا را روزافزون ادراک می­کرد.

خانه على از شب‌زنده‌­داری­های فاطمه متبرک بود و کلبه فاطمه، به‌یمن عبادت‌ها و رازونیازهای على منور می­شد. سفره ساده و کم‌رونق خانه حیدر، از تلاش­های شبانه­روز زهرا گوارا بود که در خانه می­کوشید و بیت‌الاحزان فاطمه، در کنار کوه صبر و مهربانی على، تمام غصه­هایش را از یاد می­برد.

تمام بهشت، تمام رضوان پروردگار، در خانه این دو خورشید عصمت مجسم شده است و پیوند آسمانی ازدواج، پس از زناشویی زهرا و على(ع) معنا یافته است.

شعر

مهر و ماه

سودابه مهیجى

رسیده ­اند صمیمانه مهر وماه به هم
دو چشم عاشقشان زل زده است- آه- به هم
چه شاکرند به درگاه عشق از اینکه
رسیده­اند به پیوندِ دل­بخواه، به هم
به عشق می­اندیشند با دو دیدة تر
به راه راست، به دوریِّ از گناه، به هم
به اینکه عهد ببندند و سخت، دل بدهند
برای بودن تا انتهای راه، به هم
چه مؤمنانه خدا را به شکر می­خوانند
دو تا کبوتر معصوم با نگاه به هم
شب است اما روشن­تر از سپیده صبح
بدل شده است چه زیبا شب و پگاه به هم
گشوده شد در فردوس و رهسپار شدند
دو قلب پاک بهشتی به حجله ­گاه، به هم

با کوله باری از نور و تبسم

نجمه زارع

به نام خدایی که ظرفیت پیوند دو دریای آسمانی را به خاک عطا کرد:
چیست این حس شگفت که بر سینه زمان چنگ می زند؟
چیست این رونق بهاری که در لحظه های خلقت طنین می افکند؟ آیا کسی هست که زمزمه سبزترین پیوند آفرینش در ملکوت را بشنود و نداند که امشب چه شبی است؟!
هیچ عابری نیست که امشب در کوچه حضور قدم بگذارد و با کوله باری از نور و تبسم، بن بست های حرکت را درننوردد.
وقتی بدانی شرقی ترین لحظه زمین فرا رسیده، تعجب نخواهی کرد اگر امشب را شب انعکاس آسمان، شب تفسیر خدا در زمین بخوانند. شب رویش لبخند بر شادمانه ترین گلدسته تجلی فرا رسیده است.

آغاز زندگی مقدس

اینک، دست مقدس فاطمه علیهاالسلام ، در دست بی کران علی، حلاوت هلهله فرشتگان را لمس می کند و شور کبریایی افلاکیان را برمی انگیزد.

این سپردن دست عروسی به تکیه گاهی یک مرد نیست؛ این سپردن انسان است به حریم بی انتهای عصمت. این پیامبر صلی الله علیه و آله نیست که دخترش را به علی علیه السلام می سپارد؛ این خداست که اختیار و اعتبار بشر را به علی و زهرا علیهاالسلام وامی نهد.

شب پیوند مرتضی و فاطمه علیهاالسلام نیست؛ بلکه امشب، شب تجدید یگانگی انسان با ذات خداست. و مبارک باد بر همه کائنات، این لبخند بی زوال پروردگار در گستره خلقت خویش.

و زندگی در سایه سار خانه علی و فاطمه علیهاالسلام ممتد باد.

شب پیوند دو نیمه سیب

امشب، آب ها بهتر از تمام آبشارها، لبخندهای شادمانه شما را زمزمه می کنند. پرستوها، بهار را به خانه شما به ارمغان می آورند؛ با روزهایی که آرزوی دیدن شما را در کنار هم دارند.
امشب، تنها شبی است که زمین، یکی از آرام ترین خواب هایش را خواهد دید. امشب زمین، عطر لبخند را خواهد فهمید خوب می دانی که امشب را هیچ گاه زمین از یاد نخواهد برد. امشب، شبی است که دو نیمه سیب با هم پیوند می خورند تا گونه های زمین از شوق، گل بیاندازند. آسمان، تنها سقفی است که این همه شادی را تاب می آورد. کوچه در آستانه آمدنتان ایستاده است به شوق.

چه فرخنده شبی!
محمدکاظم بدرالدین

دشت و دریا، جملگی، پر از کلمات سحرانگیز صبح شده اند. «چه فرخنده شبی» را ستارگان انتظار کشیده بودند!

همه جا سفره های مهرآفرینِ «مبارکباد» گسترده شده است.

نام علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام ، لب ها را به شادی واداشته است. نوبت عاشقی را در چشم هایِ اکنون می شود خواند. سرود یکدلی در گیسوان نخلستان پیچیده است.

آسمان در گوشه ای از زمین نشسته است؛ باادب و احترام تا از این مجلس باصفای صمیمیت، نکته برداری کند. دلدادگی ها، قاصدی فرستاده اند تا مهر علی و فاطمه را بشارت آوَرَد. دنیا، درس آموز نوربارانی این عشق است.

آوای خوشِ تغّزل در این پیوند، شاعران را به سمت شگفت آوری گل ها کشانده است. هر سو نگاه می کنی، شادی سوسو می زند «ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما» درود بر پیامری که این دو نور مشابه را با دستان سرشار از میمنت، به امتزاج درآورد.

دل را باید گفت تو از این مجلس بی ریا چقدر فاصله داری؟

مبادا سهمی از شادی نبری! مبادا بی بهره مندی و بهکامی، تنها نظاره گر باشی!

«چمن خوش است و هوا دلکش است و می بی غش

کنون به جز دل خوش هیچ در نمی باید».

پیوند نور با نور

در شب اول ذیحجه که هلال ماه با کرشمه خودنمایی می کرد، خورشید به خانه علی علیه السلام وارد شد. باد صبا همه را خبر رسانید که: زیور ببندید؛ نور با نور پیوست و جهان روشن شد. درختان شکوفه های خود را بر زمینیان ارزانی داشتند.

ابرها مُشک برزمین باریدند و از خاک صد هزار لاله بر آمد. هلهله ای از شادی و پایکوبی برخاست و جهان یکسره در شور و ولوله شد.

ازدواجی ساده با ساز و برگی اندک، اما صفا و صمیمیتی بسیار، صورت گرفت که تحسین همگان را بر انگیخت و اسوه ای برای آیندگان شد. آن پیوند ساده و بی ریا جز پیوند دو معصوم و برگزیده، علی و فاطمه، نبود.



یا علی زهــرا گـل یـاس مـن اسـت
چشـمــه خـورشیــد احساس من است

یاس من بـوی حقــایـق می­دهـــد
مـعـنـــی ســرخ شـقــایـق می دهـد

یاس من چون بوی حـوا می­دهـــد
مـعــنــی ام ابـیــهـــا مــی دهـــد

یاس من تفسیــر رنج هاجـــر اسـت
شــأن آیــات عـطـیـنـــا کوثـر است

یاس من چون با ملائک همدم اسـت
بـوی او چون بوی خوب مریـم اسـت

یاس من آلالـه هــا را مــادر اسـت
پاسـخــی بــر طـاعـنــان ابتـر است

یازده آلالــــه زِ او آیـــــد پدیـد
لالــه های ســرخ زیـن یـاس سپیــد

یاسـم از خون خـــــــدا دارد اثـر
یـاســم از کـربــو بــلا دارد خـبـــر

یـــاس بــایــد کـربـلا را طـی کند
هـمــرهــی بـا رأس گـل بر نی­کنـد

لاله ها مـی رویـد از ایـن یـاس مـن
سرخ و خونین یک حسین و یک حسن

نوگلی از یاس من هـم زینــب است
آن گل خوشبو که محبوب شـب است

در شــب کـربـوبــلا غـوغـــا کنـد
بـوی عطـرش ظلـم را رســوا کـنــد

ای علی که هست من چون هست تو
یــاس خـود را می سپـارم دسـت تــو




بر اوج محبت علي اوجي نيست

در بحر بجز کرامتش موجي نيست

در کل ممالک و مذاهب به جهان

مانند علي و فاطمه زوجي نيست



پیوندی آسمانی




امروز فاطمه ای که حبیبه خدا، عصاره خوبی ها و نگین تحیّر برانگیز خلقت


است، با مردی آسمانی و الهی، مردی از تبار نور، مردی از دیار بهشت،


علی مرتضی، وصی رسول خدا پیوند ازدواج می بندد. عرشیان هلهله


گویان، عالم را نورافشان می کنند. سلام و درود از آسمان می بارد و طَبَق


طَبَق تحفه از عرش فرو می بارد.


مبارک باد این جشن آسمانی بر همه آسمانیان.

همتایی بی همتا


وقتی علی مرتضی علیه السلام با همه سادگی، با همه فروتنی و با همه جلال و جبروت ایمانی اش به خواستگاری فاطمه زهرا علیهاالسلام آمد و وقتی پیامبر به سنتی نیک و الهی و انسانی، از دخترش پاسخ خواست، پاسخْ سکوت بود و سکوت.

و چه پاسخی از سکوتی محض رساتر بود. فاطمه علیهاالسلام برترین بانوی زمان خود و همه اعصار بود و این را همه می دانستند. او نه فقط دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، که پاکی، عصمت، الهی بودن و مقام بلندش نزد خدا بر هیچ کس پوشیده نبود و کسان بسیار بودند که آرزوی همسری او را داشتند.

امّا روشن بود که او همتای آنان نبود و اینک کسی به طلب این همسری آمده که خود آینه خوبی ها و پاکی ها و الهی بودن هاست و زیبایی این پیوند و اوج این همتایی و همسری را، با چه زبانی جز سکوت می توان توصیف کرد؟


حیا در ازدواج





چشمانِ به زمین دوخته، قامت فروتن و سر به زیر افکنده و صدایِ آرام مولا، حکایت از شرم و حیای بسیار دارد و این حیامندی، در تمام لحظات برپایی اتصال آسمانی او با همسرش و ازدواج مبارک او در چشمان مولا علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام به چشم می خورد.

این شرم زیبا و دلربا، تصویری است از ایمانی شگرف در وجود آن دو معصوم؛ که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «حیا، تمام دین است» و این حیای آسمانی، تأییدی است بر ایمان و پاکی آن کس که به همسری برگزیده می شود.





لباس ياس برتن کرد زهرا

کنار دست او بنشست مولا





محمدخطبه خواند زهرا بلي گفت،

غلط گفتم بلي نه "ياعلي" گفت.







*سالروز اين پيوند آسماني مبارک*


شور بی پایان



ستاره های چشمک زن، ریسمان بسته اند آسمان کوچه هایی را که قرار است از امشب، مهربانی هایتان را در آنها قدم بزنید. کوچه هایی که هم قدم می شوند از امشب جاده های زندگی را با شما. دیوارهای مدینه کل می کشند پیوند خجسته ابر و باران را، دریا و موج را، رود و آبشار را و عشق و پرواز را که از امشب، پرندگی در نگاه های مهربانانه شما به اوج خواهد رسید.

صدای دست ابرها را که بر دف ماه می کوبند، نسیم در ردپایتان می ریزد تا خاک، لبخند بزند آرامش قدم های همراه و صمیمیتان را که زندگی را بر چشم های ناپیدای جاده های بی پایانش هم قدم شدید؛

آرام تر از صدای بال پرندگانی که بر ابرها راه می روند، شیرین تر از رودهایی که به دریا می ریزند. امشب، خانه ای محقر، آغوش گشوده رؤیای شیرین زندگی با ماه و خورشید را بی صبرانه دهان گشوده هلهله شادی فرشتگان را که پایکوبی نخلستان ها را به تماشا نشسته اند. خانه ای که آمدنتان را اسپند دود می کند تا دفع کند هر چه چشم شور را از این همه شور بی پایان برای آغاز؛ آغازی که پر از بوی لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله است.

خانه، مشتاق ایستاده تا سلام کند لبخند شکرریز پیامبر صلی الله علیه و آله را که پیشاپیش شما قدم برمی دارد تا در بگشاید آغاز همسفریتان را تا هم شانه هم عشق را به سرانجام برسانید.



عباس محمدی

ما به نامِ هم بودیم




ما به نام هم بودیم؛

از همان روز نخست که خداوند
نام هر جفت عاشقی را
بر گلبرگ نگاه فرشته نگهبان عشق،
کنار هم نوشت

ما به نام هم بودیم

این راز را خدا می دانست
و مردی زلال تر از آیینه که در انتهای شب فاصله
محرم دلتنگی های مشترکمان بود.

ما به نام هم بودیم؛

مثل عطر پراکنده در هوای غروب که
هر عابری را به پای بوته یاس، کنار کوچه می کشاند
مثل روشنای مهتاب پشت پنجره
که در چشم های بیدار از شوق گریه، نقاب از چهره برمی اندازد.

ما به نام هم بودیم؛



زیرا وقتی انار دلم در تلاقی آن نگاه پاک و نجیب
ترک خورد
و دانه های سرخ رنگ آن بر دامان مهر و لطف تو فرو ریخت
تو دست بردی و آن دانه انار بهشتی را برداشتی
و این راز رسیدن من و تو بود

ما به نام هم بودیم؛

این راز را خدا می خواست
و مردی که قرائت سبز وصل را
برای روز یکی شدن ما
در لهجه صریح آفتاب، ذخیره کرده بود


نزهت بادی

دو گوهر هستی




بهشت از رایحه ای دلنوار، سرمست می شود.
جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات.

بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه می خواند برای علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و زندگی آغاز می شود.
طوبی، دل انگیزترین نغمه اش را شاباش می فرستد.
صدایی می شکوفاند جان ها را و شاید خداست که برای این عروس و داماد پیام تبریک و تهنیت می فرستد.

زمین:
خانه وحی، مهبط فرشتگان است.
مدینه، شادیِ این دقایق مقدس را پشت در خانه، به وجد آمده است.

از میان تمام مردان عرب، تنها مدال همسری فاطمه، گردن آویز علی می شود.
راز عشقی بزرگ.
مَرَجَ الْبَحْرَیْنَ یَلْتَقیان.
دو دریا به هم می پیوندند در قداستی بی نظیر.

دو دریای علم و حلم، علی و فاطمه، تا جهان به خنکای وجودشان به ساحل آرامش برسد.
و آب که چه زیبا مهر فاطمه را به دل دارد و خاک که راز بزرگی علی را به دوش می کشد.

و عشق که از تلاقی این دو متولد می شود؛ آب و خاک،
دین از این پس، آسوده خواهد بود در سایه سار محبت و مهربانی این عروس و داماد.

«وَ لَهُ الجَوارِ المُنْشَئاتُ فِی البَحْرِ کَالاَعْلام؛ و از آن دو دریا، دو گوهر هستی پدید می آید؛ حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشت».
و حقیقت ادامه می یابد در گرو پیوند علی و فاطمه؛

زیر یک سقف، پای سفره ای ساده، از پیوند دو نور، تا یازده ستاره روشن
و تاریخ عشق، از همین جا آغاز می شود.





خدیجه پنجی


اى شيعيان مژده دهيد، عقد بتول است

بهر على و فاطمه شادان رسول است

رحمت حق بر ما امشب نزول است

برات كعبه و نجف بر ما وصول است






خيزيد که امشب شب مهتابي دنياست

هم عيد تولا شده هم عيد تبري ست

ازشادي و از شور جهان محشر کبري ست

چون جشن وصال علي و حضرت زهراست




اگه که سبزه فدک ، اگه می‌چرخه فلک

اگه خدا نسمیشُ ، سپرده به قاصدک

بهونه تمومشون مهر "علی "و "زهرا"ست

ترانه‌ها ترانه‌ها اوّل عشق همین جاست


لباس جشن



شادی کم سابقه بین فرشتگان برای چیست؟ مژده و بشارتی داده اند آیا؟
شکوفا شدنِ گل های لبخند در جایْ جایِ زمین از چه روست؟ بهار آمده است آیا؟
شهر لبریز از نایابیِ این چنین محبتی است و کوچه ها سرشار از حروفِ قشنگِ دوستی است.

سادگی در این وَصلتِ آسمانی، چشم های بی وضو را خیره کرده است. همیشه این گونه بوده که پاره ای با دیدن آیه های قرآن در حسادت خویش می سوخته اند.
درختان خم می شوند به احترام دستانی که به هم رسیده اند.

فصل باران رحمت های الهی در لحظاتِ اردیبهشتیِ زمین است.
چشمانِ آهو صفتِ عشق را این پیوند ملکوتی پُر کرده است.
آفرین بر این نهضتِ جدیدِ عشق!

هر چقدر آذین بندی و آراستگیِ الفاظ در گوشه و کنار مجلس صورت گیرد، هیچ اغراق نشده. روزها تا وقتی ندیده بودند این تلاقیِ زیبایی را، که هیچ؛ از این به بعد اما می بینند و بهانه می گیرند. افسوس می خورند؛
ای کاش ذره ای از رنگ این وصال عشق، برای ما هم ذخیره شود!

موسم وفور ستاره های میمنت در شب های کور است. گوارایی از افقی دیگر سر زده. چقدر این ساعات ما را به یاد خدا می اندازد؛ خدایی که واژه لیاقت را آفرید و از ابتدایِ آفرینش، این دو وجود لطیف را بر سر یک سفره نشاند. چقدر رنگِ این الفت، به بهار می زند!
فصلِ تصاعد شگفتی های مبارک از یکنواختیِ شومِ خاک است.
به راستی کدام لباس برای این محفل باشکوه، به اندامِ خورشید می آید؟

... و کائنات، بر زیبایی دو گوهر کنار هم نشسته، صلوات می فرستند.


محمد کاظم بدرالدین

عروسی خوبان



امروز روز پیوند زهرا و علی است.
عاشقانه‎ترین روز تاریخ .
عاشقانه‎ترین فصل زندگی بشر .
فصل بهار عشق، فصل بهار عاشقان .
فصل ماه و آفتاب .
فصل آینه و آب .

امروز در سرزمین رسالت، بهار می‎شود .
امروز درخت «عصمت» در خانه وحی شکوفه می‎کند و به بار می‎نشیند .
امروز باغ ملکوت سبزترین بهارش را تجربه می‎کند .
امروز ملایک، خرمن خرمن، گل به دامن می‎کنند .

امروز، «سخن از نسل گل‎ها در میان است.»
امروز آینه عرش، روشن‎ترین است .
امروز فصل فروردینِ دین است .
امروز باغ ولادت خرم‎ترین است .
خرم‎تر از اردیبهشت، خرم‎تر از بهشت .

بهشت امروز آرزو می‎کند کاش به جای مدینه باشد، تا قدمگاه استوارترین گام‎های عشق قرار گیرد .
عشق علی امروز چه منجلی است. امروز زهرا مهمان دل علی است. دل علی، امروز عرشی‎تر از همیشه است. امروز علی عاشق‎تر از همیشه است. شیداتر از همیشه است. امروز علی لب به شعر می‎گشاید. امروز حماسی‎ترین مرد تاریخ زبان به تغزل می‎گشاید:

«ولی الفخر بفاطم و ابیها ثم فخری برسول الله اذ زوجنیها؛ من به فاطمه و پدرش افتخار می‎کنم. و مباهات می‎کنم به رسول خدا، هنگامی که دخترش را به ازدواج من درآورد.»

جشن فاطمه و علی(علیهماالسلام)

فرود آمد و منبری از نور و روشنی
و خطبه خوان علی و فاطمه بود جبرئیل امین

و طوبی شاد و با نغمه‎های وزین
و صدای سلام و صلوات خدای علی

و فاطمه یک دنیا و یک دنیا علی
و چه خوب شد که فاطمه گشت همراه علی

و چند فرشته به پشت سر و پیش رو
نوید در می‎دهند شاد باش ای رب منجلی

که وصال در دست فاطمه است و علی
و هزاران سلام و هزاران گل‎واژه نوید

رسید رسید به گوش همه با وصال فاطمه و علی
و مدینه، خانه علی و شور و شوق وصف ناپذیر

رسید ندا که برآیید همه کائنات در جشن فاطمه و علی

سلام !:Gol:
منم اين روز عزيز و قشنگ رو به همتون تبريك ميگم و از نيايش عزيز و بزرگوار و ديگر دوستان هم به خاطر اين آذين بندي و جشن عزيز و قشنگ تشكر ميكنم.
با آرزوي زيباترين زندگيها براي همگيتون!:Mohabbat:
التماس دعا!:Kaf:





یا علی زهــرا گـل یـاس مـن اسـت
چشـمــه خـورشیــد احساس من است


یاس من بـوی حقــایـق می­دهـــد
مـعـنـــی ســرخ شـقــایـق می دهـد


یاس من چون بوی حـوا می­دهـــد
مـعــنــی ام ابـیــهـــا مــی دهـــد


یاس من تفسیــر رنج هاجـــر اسـت
شــأن آیــات عـطـیـنـــا کوثـر است


یاس من چون با ملائک همدم اسـت
بـوی او چون بوی خوب مریـم اسـت


یاس من آلالـه هــا را مــادر اسـت
پاسـخــی بــر طـاعـنــان ابتـر است


یازده آلالــــه زِ او آیـــــد پدیـد
لالــه های ســرخ زیـن یـاس سپیــد


یاسـم از خون خـــــــدا دارد اثـر
یـاســم از کـربــو بــلا دارد خـبـــر


یـــاس بــایــد کـربـلا را طـی کند
هـمــرهــی بـا رأس گـل بر نی­کنـد


لاله ها مـی رویـد از ایـن یـاس مـن
سرخ و خونین یک حسین و یک حسن


نوگلی از یاس من هـم زینــب است
آن گل خوشبو که محبوب شـب است


در شــب کـربـوبــلا غـوغـــا کنـد
بـوی عطـرش ظلـم را رســوا کـنــد


ای علی که هست من چون هست تو
یــاس خـود را می سپـارم دسـت تــو


ما به نامِ هم بودیم




ما به نام هم بودیم؛

از همان روز نخست که خداوند
نام هر جفت عاشقی را
بر گلبرگ نگاه فرشته نگهبان عشق،
کنار هم نوشت

ما به نام هم بودیم

این راز را خدا می دانست
و مردی زلال تر از آیینه که در انتهای شب فاصله
محرم دلتنگی های مشترکمان بود.

ما به نام هم بودیم؛

مثل عطر پراکنده در هوای غروب که
هر عابری را به پای بوته یاس، کنار کوچه می کشاند
مثل روشنای مهتاب پشت پنجره
که در چشم های بیدار از شوق گریه، نقاب از چهره برمی اندازد.

ما به نام هم بودیم؛

زیرا وقتی انار دلم در تلاقی آن نگاه پاک و نجیب
ترک خورد
و دانه های سرخ رنگ آن بر دامان مهر و لطف تو فرو ریخت
تو دست بردی و آن دانه انار بهشتی را برداشتی
و این راز رسیدن من و تو بود

ما به نام هم بودیم؛

این راز را خدا می خواست
و مردی که قرائت سبز وصل را
برای روز یکی شدن ما
در لهجه صریح آفتاب، ذخیره کرده بود.



نزهت بادی

سلام دوستان امیدوارم با خواندن این مطلب جذاب بتوانید به خواسته هایتان برسید التماس دعا..........

در کتاب هفت آسمان خاطره آمده است بهار مدینه چه دیدنی است گاه باد تندی که به طوفان می ماند ساقه های سبز گندم را بی تاب می کند وگاه در آرامش آبی آسمان میبینی دشت ها را که چونان پارچه مخملین سبزی برق می زنندو خودنمایی میکنند.بوی سبز علف های وحشی به مشام می رسد. کودکان دست در دست هم به بازی های کودکانه خود مشغولند و صدای شعرهای عربی آنها به گوش می رسد.
عطری که فاطمه برای علی می زده استدر ریه های پیامبربه آرامی می دود تا حالتی همچون سبکی حضور در بهشت را برای رسول خدا هدیه آورد.
رسم است که مادران پس از عروسی به خانه دخترشان می روند و آنان را برای آغاز زندگی مهیا می کنند.اما رسول خدا..........پدر -مادر و همه هستی اش است.
پدری مهربان و دلسوز با ظرف شیر پشت در است و نوعروس بنی هاشم که برای دل تنگی از فراق پدر بالحنی خاص قرآن می خواند. با شنیدن صدای در شالش را به گردن پیچیده و ردای زنانه بردوش انداخته به سوی در خانه می شتابد و با حسی هوشیارانه با خود نجوا میکند: باید رسول خدا باشد.پدرم .....
پدر وارد میشود. کاسه شیر را به دست دختر می دهد و با تعارف دردانه اش می نشیند.
نگاهی به در ودیوار گلی اتاق -قطعه حصیر ساده-ظروف سفالین وتکه پوستی که در گوشه اتاق پهن شده بود می اندازد.هیچ نشانی از زرق و برق تجملات نوعروسان نیست.
نگاهی به عروس سه روزه بنی هاشم و همسر قهرمان 25ساله می اندازد وگو اینکه پیامبر (ص) می خواهند حسن ختام دیدارش را به حادثه شیرینی پیوند دهد. لب وا میکند:

-فاطمه من -عروس آسمان و زمین- نمی خواهم بگویم چرا آن پیراهن هفت درهمی را که برای جهیزیه ات خریدم را نپوشیدی.من که هیچ -همه اهل مدینه از ماجرای احسان شب عروسی تو باخبرند. آنها با شنیدن ماجرا انگشت حیرت و تعجب به دهان گرفتند که اگر چنین نمی شد شگفت زده می شدم . آخر مگر می شود فاطمه باشی -دختر رسالت باشی ودر آستانه ورود به خانه علی با آن همه ایثار و بزرگ منشی -ووقتی به مسکین رسیدی چشم هایت به تو پشت کنند سر به زیر اندازی و بروی؟!
تو هرگز چنین نمی کردی ونمی کنی . تو دختر همان خدیجه ای که تمام هستی اش را به پای اسلام ریخت .مگر دختران تنها زیبایی را از مادر می گیرند که این مردم چنین در تعجبند.؟! تو زیبایی چون خدیجه تو مهربانی چونان خدیجه و درست مانند خدیجه بانوی احسانی بابا -پدرت فدای تو که سه روز پس از عروسیت همان پیراهنی را به تن تو حوریه بهشتی ام می بینم که در خانه بابا می پوشیدی.

و پیامبر ادامه می دهد: نمی دانم چرا ناگهان به یاد روزهایقبل از ازدواج تو افتادم.پیش از علی ابوبکر-عمر وعبدالرحمن بن عوف و دیگر بزرگان و ثروتمندان برای خواستگاری تو نزد من آمدند و من بعضی از آنها را گفتم که در انتظار حکم الهی هستم .وبه برخی دیگر می گفتم :((فاطمه هنوز کوچک است.))
ومی دانستم حتی اگر ازتو بپرسم به این پیوند رضایت نخواهی داد.
منتظر فرمان الهی بودم.
مگر نه اینکه خمیره وجود تو با مانده ای آسمانی شکل گرفت؟!
مگر نه اینکه هنگام تولد تو زنان قریش به مادرت پشت کردندو زنان آسمانی و بهشتی قابله تو بودند و مگر نه اینکه نام تو از آسمان نازل شد ؟! خب دخترم ازدواج تو هم که از جریان های قبلی نبوده ونیست .
پس خدا -خود تو را به ازدواج آن که اراده کرده است در می آورد.
این باور محمد است .

دخترم!می دانم که تو هم غیر این باور رانداری.
بد نیست بگویم که حتی عبدالرحمن بن عوف روزی به من گفت: (اگر فاطمه را به عقد من در آوری حاضرم اموال فراوانی را در راهش خرج کنم و مهریه زیادی در نظر گیرم.)
فاطمه جان !تا آن روز هیچ گاه این قدر خشمگین و ناراحت نشده بودم. او می خواست فاطمه مرا با پول ومهریه سنگین بخرد.
مگر می شود یک قطعه از آسمان را به این سکه های بی ارزش زمینی فروخت.
مردمی هستند این شیفتگان پول وثروت !
وقتی سخنش تمام شد مشتی سنگریزه به سوی او پرتاب کردم و فریاد کشیدم :(تو می خواهی با پول ازدواج فاطمه ام را به من تحمیل کنی؟!)
فاطمه که دیدن چهره خشمگین و ناراحت پیامبر برایش سخت بود در حالی که به رسول خدا حق می داد آرام ومهربان گفت:
-ای رسول خدا و برگزیده آدمیان آیا از آسمان در مورد پیوند من وعلی خبری آمد؟!
-آری دخترم روزی نشسته بودم .فرشته ای با 24صورت داخل شد و گفت:((ای محمد. خدای عزوجل مرا فرستاده تا نور را با نور تزویج کنم.))
گفتم :((چه کسی را با چه کسی؟))
گفت:((فاطمه را باعلی .))
همین چند روز پیش بود که عده ای از بزرگان قریش آمدند و گفتند : (چرا فاطمه را با مهریه کم به ازدواج علی در آوردی وبه ما پاسخ منفی دادی؟!)
ومن درپاسخ آنها گفتم :(فاطمه را من تزویج نکردم .اورا خداوند به ازدواج علی درآورد.

قطره باران;278995 نوشت:
به خواسته هایتان برسید

عنی چه بخواسته هایمان برسیم؟ یعنی بدون توسل به ایشان به خواستههایمان نخواهیم رسید؟

سلام متوجه منظور من نشدید شاید بد گفتم منظورم به کار گرفتن زندگی حضرت زهرا بتوانیم زندگی سالمی داشته باشیم

حالا شد.
هیچکس جز خدا قادر به براورده کزدن حاجات نیست.

بله هیچ کس قادر نیست .
یارب به محمد وعلی وزهرا
یارب به حسین وحسن وآل عبا
کزلطف برآر حاجتم دردوسرای
بی منت خلق یا علی الاعلا

[=Microsoft Sans Serif]«عروس خورشید»
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]کاروانِ ستاره ها، امشب در زیباترین جشنِ عشق و سرور حاضرند؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] شبی که از ناوکِ مژگانِ فرشتگان، غزلِ محبت می بارد و لحظه ها، بی صبرانه در گذرگاهِ وصالِ دو شاخه ی مهربانی، پایکوبی می کنند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] صدای افلاکیان، سکوت را پس می زند و خورشید، شعاعِ عشق می گسترد. قصرِ شادمانی، از استواری ایمان، برخود می لرزد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]دست های تقدیر، در پیِ شکوفه های اخلاصند و نسترن ها، می آیند تا حضور زهرا و علی را جشن بگیرند. غبار قدم هایشان، چونان ژاله ای، طراوت گل هایِ زندگی را بی قرار می سازد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]فرشتگان، در نبضِ مهرورزی می تپند و در سبزستان پیوند، زیباترین عطیه ی الهی را با جهیز اخلاص، به خانه ی خوشبختی می برند. عروسی خورشید، با ترنّم لب های پدر و هدیه ی صحیفه ی نورانی، از کوه های بلندِ تفاهم طلوع می کند، حصارِ دلتنگی را درهم می شکند و شکوهِ بی مانند لحظه هایِ عاشقانه را به تماشا می نشیند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] زمین، به آسمان فخر می فروشد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]به اِشارتِ خورشید، ستارگان، تختِ عروس را با شکوفه هایِ ایمان می آرایند و قطراتِ باران، ساعتی بعد، بر فرازِ شمعدانی ها می بارند و سرودِ اشتیاق سر می دهند.

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]معصومه کلایی

[=Microsoft Sans Serif]با کوله باری از نور و تبسم
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]به نام خدایی که ظرفیت پیوند دو دریای آسمانی را به خاک عطا کرد:
[=Microsoft Sans Serif]چیست این حس شگفت که بر سینه زمان چنگ می زند؟
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]چیست این رونق بهاری که در لحظه های خلقت طنین می افکند؟ آیا کسی هست که زمزمه سبزترین پیوند آفرینش در ملکوت را بشنود و نداند که امشب چه شبی است؟!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]هیچ عابری نیست که امشب در کوچه حضور قدم بگذارد و با کوله باری از نور و تبسم، بن بست های حرکت را درننوردد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]وقتی بدانی شرقی ترین لحظه زمین فرا رسیده، تعجب نخواهی کرد اگر امشب را شب انعکاس آسمان، شب تفسیر خدا در زمین بخوانند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] شب رویش لبخند بر شادمانه ترین گلدسته تجلی فرا رسیده است.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]نجمه زارع

[=Microsoft Sans Serif]جشن فرشتگان
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آخرین پیامبر نور، زلال ترین عصاره وحی را در پیوند دخترش با آسمانی ترین مرد، می ریزد و با آرامشی که اولین محصول این تلاقی عظیم است، به خدا لبخند می زند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]فرشتگان، بال در بال هم، زیباترین سرور خاک را جشن می گیرند و بزرگ ترین شادمانی زمین را پای می کوبند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای اهل عالم! آیا در تقویم خاک، روزی گسترده تر از روز پیوند دو دریا دیده اید؟!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]دو دریا، دو بی کران؛
[=Microsoft Sans Serif] دو شفافیت محض!
[=Microsoft Sans Serif] دو نور لایتناهی!...
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]اهالی دیار معرفت! دریابید این خجسته ترین ثانیه های رحمت و برکت را!
[=Microsoft Sans Serif]دریابید و دریابیم این تموّج فضایل در جاری زمان را!
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]شب عروسی ماه و خورشید
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آسمان، جلوی قدم هایتان دامن می گسترد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] ابرها در پیرهن باد می رقصند و بر سرتان سایه می بارند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] باران های شادمانه، تن خاک را می بوسند.
[=Microsoft Sans Serif] نسیم، دیوارهای کوچه را غرق بوسه می کند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]قدم هایتان، زیباترین آهنگ ها را در گوش خاک آواز می کنند
[=Microsoft Sans Serif]لبخندها آغاز می شوند و کبوترها شاعر.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] امشب شب عروسی ماه و خورشید است.
[=Microsoft Sans Serif]ستاره ها کِل می کشند و زهره دف می زند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]


[=Microsoft Sans Serif]عباس محمدی

[=Microsoft Sans Serif]شب پیوند دو نیمه سیب
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امشب، آب ها بهتر از تمام آبشارها، لبخندهای شادمانه شما را زمزمه می کنند. پرستوها، بهار را به خانه شما به ارمغان می آورند؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] با روزهایی که آرزوی دیدن شما را در کنار هم دارند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امشب، تنها شبی است که زمین، یکی از آرام ترین
[=Microsoft Sans Serif] خواب هایش را خواهد دید.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]امشب زمین، عطر لبخند را خواهد فهمید خوب می دانی که امشب
[=Microsoft Sans Serif]را هیچ گاه زمین از یاد نخواهد برد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] امشب، شبی است که دو نیمه سیب با هم پیوند می خورند تا گونه های زمین از شوق، گل بیاندازند.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]آسمان، تنها سقفی است که این همه شادی را تاب می آورد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]کوچه در آستانه آمدنتان ایستاده است به شوق.
[=Microsoft Sans Serif]



[=Microsoft Sans Serif]هدیه ای از طرف خدا
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]علی جان!
[=Microsoft Sans Serif]شریک زندگی ام، شریک دینم و شریک عشقم!
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]زهرایت آمده است تا دستانش را وقف نوازش روح زخمی ات کند
[=Microsoft Sans Serif] تا آثار رنج های زندگی از خاطرات محو شود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]او از طرف خدا آمده است تا در تنهایی های مردانه ات،
[=Microsoft Sans Serif] با تو هم گریه شود.
[=Microsoft Sans Serif]مگر نه آنکه فرموده اند
[=Microsoft Sans Serif] «جهاد زن، خوب همسرداری است».
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]زهرای تو، نیت خیر کرده است تا در این جهاد الهی، توفیق شهادت بیابد و نزد خدای عشق روسپید شود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]او هرگز از تو چیزی نخواهد خواست که تو را به سختی بیندازد و یا از توانت فراتر باشد تا فاطمه ات علیهاالسلام هست، اجازه نخواهد داد که شانه های مهربانت از اندوه بلرزد و چشمان نازنینت به اشک، تر شود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]زهرا علیهاالسلام در کنارت می ماند، تا وقتی که تازیانه ها
[=Microsoft Sans Serif] میان دست او و تو فاصله بیندازد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]



[=Microsoft Sans Serif]نزهت بادی

[="Green"][="SeaGreen"]

با الگوبرداری از زندگی مشترک و شکوهمند فاطمه (س)،

می‌توان این معیار وزین را در تحکیم خانواده عرضه نمود که «همسر را بهترین همسر دانستن»،

از اولین و اساسی‌ترین گام‌های مسیر خوشبختی خانواده است.

[/]

[/]

[="Green"]

[/]

[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]نگارم به خانه شیر خدا اذن دخول گرفت
[=Microsoft Sans Serif]همان دمی که حیدر مرتضی وضو گرفت

[=Microsoft Sans Serif]به باغ مشربه ام ابراهیم ملک عود گرفت
[=Microsoft Sans Serif]به پر های جبرائیل امین هالهای از نور گرفت

[=Microsoft Sans Serif]برای ادامه کار جهان به امر خدا
[=Microsoft Sans Serif]چه پیوند خجسته ای که وقوع گرفت

[=Microsoft Sans Serif]

:ghalb:سال روز پیوند :ghalb:

:roz::parvaneh:مظهر احسان وجود، حضرت علی* (ع)با دردانه زیور عالم،حضرت فاطمه* (س):parvaneh::roz:

یاس* آل محمد صلی الله علیه و آله مبارک باد . . .


:fireworks::fireworks::fireworks::fireworks: :fireworks::fireworks:
دیدم که به عرش شور و شوقی بر پاست
برپا گر این بزم شعف ذات خداست*

گفتم به خرد چه اتفاق افتاده؟!
گفتا که عروسی علی* و زهرا* است

:goleroz::roz: :goleroz::roz: :goleroz::roz: :goleroz:

امشب علی در خانه اش، همدوش و همدل می برد


ام الحسن، ام الحسین، ام الفضایل می برد

مشگل گشای عالمی حل المسایل می برد

انسان کامل را ببین با خود مکمل می برد.

:Gol:
:Gol::Gol:
:Gol::Gol::Gol:
:Gol::Gol::Gol::Gol:
:Gol::Gol::Gol::Gol:
سالروز مبارک ترین پیوند هستی گرامی

[="arial"][="red"]امشب شب پیوند دو نور است

بر بام فلك عقد بتول است

جمله همه عرشیان به خدمت

در روى زمین عدو ملول است[/]

[/]