۩۞۩۩۞۩ غروب سرخ ستاره جوان آسمان ولایت ۩۞۩۩۞۩
تبهای اولیه
ستاره جوان آسمان ولایت، با غروب سرخش،
سلام بر امام جواد(ع) که «جود» قطره ای بود
اى اهل دل عزاى عزيز خدا بود
در ماتمى كه فاطمه صاحب عزا بود
آن كو امام و رهبر اهل ولا بود
كز ماتمش جهان همه ماتمسرا بود
چون تشنه لب ز آتش زهر جفا بود
آن عاشقى كه مظهر عشق و وفا بود
كو مظهر عنايت و لطف خدا بود
47 بهار از عمر با برکت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می گذشت و هنوز صدای شادِ کودکی فضای خانه اباالحسن را از آن خود نکرده بود. شیعیان نگران و مضطرب چشم بر خانه ایشان دوخته بودند تا ندای کودکی را از آن بشنوند؛
خاندان رسالت، عنوان و کلمه ای است همیشه جاوید در طول تاریخ و درخشنده در آسمان سرافرازی و جاودانگی که قداست و بزرگی آن، همیشه برای مسلمانان در صدر گفت وگوهایشان جای داشته است.
مادران ائمه، گاه دختران عالی مقام پادشاهان و گاه کنیزان بازارهای برده فروشان بودند که با توجه و عنایات خاص خداوندی، پای در خانه ولایت می نهادند و گلی دیگر بر بوستان امامت و ولایت می افزودند.
«ابوجعفر برایم نامه نگاشته است» و وی را با عنوان «فرزندم» یا «پسرم» خطاب نمی کرد، بلکه به قدری به وی احترام می گذاشت که او را با کنیه مخصوصش می خواند.
هنگامی که سیره اهل بیت را مرور می کنیم، به این نتیجه می رسیم که امامان در میان دانشمندان عصر خویش، در علوم زندگی و شرعی، سرآمد روزگار و پناه گاهی برای دانشمندان و مرجع اندیشمندان بوده اند.
امروزه مکتب اهل بیت، بارزترین و غنی ترین روش و پر فیض ترین مکتب علمی در زمینه معارف اسلامی و علوم شرعی است. سهم امام جواد علیه السلام در هفده سال امامتشان در غنی کردن و بارور کردن این مکتب و نگهداری این میراث، فراوان بود.
امتیازی که در این مرحله نصیب این امام بزرگ وار شده، این است که با اتّکا به گفتار پیامبر و فهم و استنباط از کتاب و سنت، چنان استنباطی دقیق ارایه می داد که محتوای حقیقی را از دو منبع کتاب و سنت کشف می کرد و در سال های خردسالی، تمامی دانشمندان دیگرْ مذاهب را مغلوب می ساخت، تحسین همگان را برمی انگیخت و دانشمندان و بزرگان دیگر مذاهب را، به اعتراف وامی داشت.
علم و دانش امام جواد علیه السلام ، از قلبی آگاه و ضمیری روشن سرچشمه می گرفت. براساس بسیاری از احادیث، حضرت از آن چه در درون دل مردم می گذشته یا رویدادهایی که در آینده برای آن ها پیش آمد می کرده، اطلاع داشته و آن ها را با خبر می کرده است.
این احادیث این مفهوم را می رسانند که امامان، ازعالم غیب با خبر و ازراه الهام، با خدای سبحان مرتبط بودند و از این راه، به طور مستقیم از منبع علم و معرفت سیراب می شدند؛
در حالی که بسیاری از مردم، از راه حواس و تجربه به علم و دانش دست می یابند. افزون بر این، ایمان محکم و استوار به خدا و توان او برای انجام هر کاری، موجب می شود که در صورتی که خدا اراده کرده باشد، امامان به هر امری قادر باشند و امام جواد علیه السلام علم خود را از این راه فرا گرفته بود؛
چنان که در یک مجلس، به انبوه پرسش های بسیار سخت دانشمندان پاسخ داد در حالی که تنها هشت یا نُه سال داشت.
امام جواد علیه السلام در سال هیا کودکی، دانشمندان و عالمان بسیاری را با علم پایان ناپذیر خود مغلوب کرد. در این باره آورده اند «روزی ابن ابی داود که از دانشمندان بزرگ بود، از مجلس معتصم خلیفه عباسی باز می گشت، در حالی که بسیار غمگین به نظر می رسید.
علت را جویا شدند، گفت: کاش بیست سال پیش مرده بودم. پرسیدند: چرا؟ گفت: به دلیل آن چه از ابوجعفر در مجلس معتصم بر سرم آمد. جریان را پرسیدند، گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه خواست با اجرای حد الهی او را پاک کند. خلیفه همه فقیهان، از جمله ابوجعفر را دعوت کرد. ابتدا نظر مرا پرسید، گفتم: باید از مچ قطع کرد؛
چون در قرآن آمده: صورت و دست هایتان را مسح کنید و منظور تا مچ دست است. گروهی دیگر گفتند که از آرنج، چون قرآن فرموده: صورت و دست هایتان را تا آرنج بشویید. معتصم از ابوجعفر سؤال کرد و او گفت: انگشتان او قطع می شود؛
چون رسول خدا فرموده سجده بر هفت عضو تحقق می یابد.
پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو و دو انگشت بزرگ پا و خدا هم فرموده هفت عضوی که سجده بر آن ها انجام می گیرد، از آن خداست و آن چه برای خداست، قطع نمی شود. این استدلال محکم امام، مورد موافقت همگان قرار گرفت».
مأمون برای نجات از نابسامانی هایی که در جامعه رخ داده بود و ایمنی از شورش علویان و جلب محبت آن ها و ایرانیان، کوشید تا خود را دوست دار اهل بیت قلمداد کند.
از این رو، ولایت عهدیِ خود را به امام رضا علیه السلام تحمیل کرد و شورش و مخالفت عباسیان که نظر واقعی او را نمی دانستند، برانگیخت، ولی شهادت امام به دست مأمون، عباسیان را آرام کرد و این عمل بر علویان پوشیده نماند و حکومت مأمون، دوباره دست خوش شورش ها شد.
او برای جلوگیری از این توطئه، با مهربانی و دوست داری به امام جواد علیه السلام ، راهی دیگر گشود و دختر خود «ام الفضل» را به ازدواج آن حضرت درآورد و همان گونه که ولایت عهدی را بر امام رضا علیه السلام تحمیل کرد، این ازدواج را هم بر امام جواد علیه السلام تحمیل نمود.
امامان معصوم و یاران آن ها، مخالفان تسلط حکومت زورگویانه عباسی بر مسلمانان بودند. حاکمان هم در هر زمان، امامی را که عهده دار مسئولیت امامت بود، به عنوان منشأ سیاسی و رمز مقاومت و مخالفت شناخته، نهایت سخت گیری را بر ایشان روا می داشتند.
در زمان امام جواد علیه السلام ، این وحشت و ظلم شدت کم تری یافته بود؛ زیرا درگیری بین مراکز قدرت فراوان بود.
از آن چه به عنوان حدیث و نامه از امام جواد علیه السلام در طول تاریخ به جا مانده، می توان دریافت که امام در رأس مسایل سیاسی و عقیدتی بوده، مبارزات خود را مخفیانه انجام می داده و مقام رهبریِ عمیقی در وجدان و روح امت اسلامی داشته است.
بعد از زندگانی کوتاه و تنها هنگامی که 25 بهار از عمر شریف و با برکت امام جواد علیه السلام گذشته بود، در زمانی که از لحاظ اعتقادی و تاریخ، سرشار از آثار مثبت، پسندیده و کوشش های علمی و سیاسی امام بود، در پنجم ذیحجه سال 225ق به جوار پروردگار شتافت و در قبرستان قریش، در کنار جدش امام موسی بن جعفر علیه السلام دفن گردید.
ام الفضل، دختر مأمون، به وسیله معتصم، خلیفه وقت عباسی، انگور رازقیِ زهرآلودی را خدمت حضرت آورد. همین که آن امام همام از انگور تناول نمود، آثار زهر در بدنش نمایان شد و بدین گونه، حضرت را به شهادت رسانیدند؛
زیرا که بنی عباس، از شخصیت و وجهه جواد الائمه علیه السلام سخت بیمناک بود.
مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است .
ام فضل دختر مأمون و همسر امام جواد علیه السلام پس از مرگ پدرش، همراه با برادرش جعفر و عمویش معتصم، خلیفه عباسی، هم دست شدند و توطئه شهادت امام جواد علیه السلام را طرح ریزی کردند. در نهایت، چنین تصمیم گرفته شد که ام فضل آن حضرت را مسموم کند.
ام فضل پس از شهادت امام، به پاس این عمل خود به دار الحکومه معتصم راه یافت و همین، ردپای معتصم را در به شهادت رساندن امام جواد علیه السلام آشکار میسازد.
معتصم، خلیفه عباسی و جعفر، پسر مأمون، سمی را در انگور تزریق کردند و برای ام فضل فرستادند. ام فضل نیز آن را در میان کاسه ای گذاشت و جلو امام جواد علیه السلام نهاد و از آن انگور بسیار توصیف کرد. سرانجام آن حضرت از انگور خورد و طولی نکشید که آثار سم را در خود احساس کرد. در همان حال ام فضل پشیمان شد و گریه کرد.
حضرت به او فرمود: «چرا گریه میکنی؟ اکنون گریه تو سودی ندارد. این را بدان که به سبب این جنایت، به چنان دردی مبتلا میشوی که هرگز علاج ندارد و چنان به تنگدستی افتی که جبران پذیر نباشد».
بر اثر نفرین آن حضرت، ام فضل به دردی بیمار شد که همه اموالش را در راه معالجه آن مصرف کرد، ولی سودی نبخشید و با نکبت بارترین وضع به هلاکت رسید. برادرش جعفر نیز در حال مستی به چاه افتاد و جسد بی جانش را از چاه بیرون آوردند.
[=Microsoft Sans Serif]داغ های شقایقی
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]خدایا، این چه تقدیری بود که بر صحیفه هستی شیدایی ترین عاشقانِ جبروت رقم خورد و اشک را جاریِ تلاوتِ نام های بلندشان کرد و غم را قرین داستان پر شکیب حیاتشان. آتش، سینه پر مهرشان را فِسرد و میخ، مهمان قلب آسمانی شان شد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]شمشیر، سرهای آشنا بر خاکشان را شکافت و تیر عداوت، غنچه های زندگی شان راپژمرد. زهر، جگرهایشان را درید و قلب هاشان را چون پاره های خورشید قسمت کرد و عطش، معمای دیگری بر عروج جاودانی شان و غُربت اندوه ماندگار زندگانی شان گشت.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] اینک در شهادت امیر تقوا، جواد اهل بیت، گل چینی از مصیبت ها اشک را مهمان دل های بی قرار می کند. جگری که از رخنه زهر آتش گرفته و غربتی که در هم خانگی با قاتل تجلی یافته و عطش جان گداز که در جان سوزیِ زهر و نبودنِ جرعه ای آب هویدا شده است. شهادتی این چنین صفحه دیگری است از تاریخ همه داغ های شقایقی و برگی است از دفتر همه مظلومیت های بی انتهای اهل بیت.
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]که از عطر کلمات مقدست سرمست می شود؛
[=Microsoft Sans Serif] از 195 تا 220 هجری قمری!
[=Microsoft Sans Serif]رسول صلی الله علیه و آله .
[=Microsoft Sans Serif]سلام بر این نور واحد که بی تغییر، در کالبد دوازده پیکر
[=Microsoft Sans Serif]مطهر جاری شد!
[=Microsoft Sans Serif]- چگونه کودکی هشت ساله، این چنین تمام ذرات را متبرک می کند و
[=Microsoft Sans Serif] تمام تفسیر کتاب آسمانی در قلب او متلاطم است؟
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای رعناترین شاخسار امامت، ای آغازی بر اعجازی دیگر از خاندان ولایت، ای امام مهربانی، وقتی اندوهای بزرگ تو را ترسیم می کنم، تصویری از غم بر قلبم سایه می افکند و بغض، گلوگیر صدایم می شود.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] متحیّرم که کدام اندوه تو را بسرایم و کدام غصه تو را قصد کنم؟
[=Microsoft Sans Serif]از قلب های حقیری بگویم که شکوه تو را باور نداشتند؛
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] از نیرنگ دنیا پرستانی که حضور بلند تو را تاب نمی آوردند؛ از ذهن های پوچی که به بی کرانی دانش تو راه نبردند یا از جهالت مردمانی که روح بزرگ تو را می آزاردند و از همسری که خائنانه زهر جفا در کامت فرو ریخت.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] امشب دردی به وسعت همه داغ های تو و جودم را فراگرفته است و من در حصار این همه اندوه، مویه هایم را به پابوسی مظلومیت و اشک هایم را بر ضریح غربتت نثار می کنم، ای خلاصه خوبی ها... .
[=Microsoft Sans Serif]