اقسام شرک های مومنان

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اقسام شرک های مومنان

شرك هاي چهارگانه
كافران كساني هستند كه ايماني به خداوند، الوهيت و ربوبيت وي ندارند. از اين رو خداوند را منكر بوده و او را نمي پرستند و براي او در جهان هستي نقش و تاثيري قايل نيستند. آنان هستي را براساس تصادف مي دانند و هدفمندي و فلسفه آفرينش را منكر مي شوند.
دركنار اينان افرادي يافت مي شوند كه ما از آنان به نام مشركان ظاهري ياد مي كنيم. آنها كساني هستند كه براي هستي، آفريدگار و پروردگاري قايل مي شوند ولي براي آفريدگاري وي شريكي قايل هستند و يا براي پروردگاري ديگران نقش و تاثيري قايل مي شوند. از اين رو براي مشركان، امور و اشخاص ديگري نيز به عنوان معبود مطرح مي شود و براي جهان، افزون بر خداوندگار آفريدگار جهان، پروردگار و يا پروردگارهاي ديگر نيز قائل مي شوند.
برخي از مشركان، فرشتگان را شريك خداوند در الوهيت وي مي شمارند و او را همتاي او مي دانند. (انبياء آيات 26 و 29) برخي ديگر نيز، به جاي فرشتگان، بتاني را معبود خود دانسته و آن را مي پرستند و عبادت مي كنند. (انعام آيه19 و آيات بسيار ديگر) برخي از مشركان چون فرعون و درباريان وي قايل به خدايگان متعددي براي هستي بوده و به پرستش و ستايش آنها مشغول هستند كه برخي از مسيحيان منحرف و گمراه از اين جمله گروه هاي مشرك به شمار مي آيند. (نساء آيه171 و مائده آيه73) خداوند در آياتي چند شرك ورزي مسيحيان را مورد نقد و نكوهش قرار مي دهد؛ زيرا آنان حضرت مسيح(ع) و حتي حضرت مريم(س) را شريك خداوند در الوهيت مي شمارند و به پرستش و عبادت ايشان مي پردازند. از جمله اين آيات مي توان به آيات 75 و 116سوره مائده و نيز 171 سوره نساء اشاره كرد.
شرك در الوهيت گاه به شرك در ربوبيت كشيده مي شود و همان گونه كه براي خداوند همتا و شريك درعبادت و الوهيت قائل مي شوند براي وي در پروردگاري اش نيز شريك تصور مي كنند. دردوره پيامبر(ص) مشركان مكه و حجاز و نجد اين گونه بودند؛ زيرا آنان براي بتاني كه خود از چوب ساخته بودند، ربوبيت و پروردگاري درهستي قايل بودند و براين باور پا مي فشردند كه بتان در سرنوشت ايشان و تقديرات هستي تاثيرگذارند. (زخرف آيات 15و 16) چنين تفكري در اقوام ديگري چون قوم ابراهيم(ع) و ديگر اقوام بشري از ثمود و عاد و مانند آن وجود داشته است كه خداوند در آياتي به نقد و نكوهش اين ديدگاه مي پردازد كه از جمله آنها مي توان به آيه 76 سوره انعام و آيات ديگر اين سوره اشاره كرد كه به مسئله ربوبيت ستارگان و ماه و خورشيد براي هستي درتفكر و انديشه قوم ابراهيم توجه مي دهد.
ازنظرقرآن هرگونه شرك در الوهيت و ربوبيت با توحيد در تناقض و تضاد است و نمي توان توحيد و يگانه پرستي را با شرك جمع كرد. از اين رو آيات بسياري از قرآن به نقد ربوبيت انبياء، ربوبيت ستارگان ماه و خورشيد، ربوبيت بتان و ديگر اشياي هستي مي پردازد و آن را مخالف جدي توحيد و ايمان برمي شمارد و ناسازگاري آن را با توحيد بيان مي كند.(آل عمران آيات79 و 80)
خداوند در آياتي به اين نكته توجه مي دهد كه اصولا بسياري از مردم حتي اهل كتاب و ايمان گرفتار شرك ظاهري بودند و ديگراني چون پيامبران را حتي در عبادت براي خداوند شريك قرارمي دادند كه اين گونه شرك به صراحت با توحيد سازگار است. (آل عمران آيه 64) از اين رو فرمان حتمي و قطعي مي دهد كه از شرك در عبادت پرهيز شود (اسراء آيه 22 و جن آيه20 و كافران آيات 2و4) زيرا در بينش توحيدي قرآن، شرك در عبادت مانع اصلي تقرب جويي به خداوند است. (زمر آيه3) و به انسان اجازه نمي دهد تا حقيقت توحيد و فلسفه آفرينش را درك و در مسير تعالي و كمالي آن حركت كند.
براين اساس آموزه هاي قرآني مملو از آياتي كه هرگونه شرك را محكوم و نكوهش مي كند و شايستگي هرعملي از جمله عبادات را مشروط و منوط به عدم وجود كمترين شرك در آن برمي شمارد و از مردم مي خواهد تا خلوص را در عبادت و عمل خويش مراعات كنند. (كهف آيه110)
آموزه هاي قرآني تبيين مي كند كه انسان ها همواره در طول تاريخ گرفتار يكي از چهارگونه شرك بوده اند كه عبارتنداز: 1-شرك در افعال؛ 2-شرك در الوهيت؛ 3-شرك در ربوبيت؛ 4- شرك در عبادت.

شرك افعالي مومنان
اهل ايمان و توحيد با آن كه در حوزه هايي چون الوهيت و ربوبيت و عبادت از شرك رسته اند ولي بسياري از آنان گرفتار شرك خفي و نهاني هستند كه در حوزه افعال اتفاق مي افتد. به اين معنا كه آنان حتي اگر توحيد راستين را در الوهيت و ربوبيت و عبادت پذيرفته باشند و تنها براي خداوند آفريدگاري و الوهيت و پروردگاري را قايل شوند و تنها او را سزاوار ستايش و پرستش بدانند، با اين همه در امري لنگ مي زنند و براي خداوند شريك قايل مي شوند.
از نظر قرآن، ريشه اين شرك را همانند ديگر گونه ها و اقسام شرك مي بايست در بينش و نگرش نادرست مردم جستجو كرد، زيرا شناخت انسان و نگرش وي به هستي است كه رفتار و كردارهاي او را مديريت مي كند. هر اندازه شناخت آدمي به واقعيت ها و حقايق هستي ناتمام و ناقص باشد، اين كاستي به همان اندازه در رفتار و كردارهايش بروز و ظهور مي كند. از اين رو آموزه هاي قرآني بر آن است تا تصوير حقيقي و واقعي از هستي به نمايش گذارد و شناخت آدمي را به هستي و خداوند بيش تر و بيش تر كند.
هر يك از آيه هاي قرآني همانند آيه هاي تكويني، دريچه اي به سوي شناخت درست هستي است. لذا موجب افزايش ايمان مومنان مي شود؛ زيرا سطح و درجه بينشي مومنان را مي افزايد و دريچه اي تازه به روي آنان مي گشايد تا حقايق تازه اي را ببينند و درك كنند. از اين جاست كه هر آيه اي از آيات الهي چه به شكل تكوين و يا تدوين، نوري است كه راه مومنان را روشن مي سازد و نمايشي كامل از حقيقت خداوندي ارائه مي دهد.
با اين همه بسياري از مومنان به سبب شناخت نادرست از حقايق هستي، همواره در گونه اي از جهل و جهالت به سر مي برند كه به ايشان اجازه نمي دهد تا توحيد واقعي و محض را درك كنند. اين جاست كه خداوند مومنان را دعوت به ايمان مي كند و فرمان مي دهد كه اي اهل ايمان، ايمان بياوريد.
خداوند در آيه 106 سوره يوسف به صراحت بيان مي كند: و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون كه به معناي آن است كه بيش تر مؤمنان از شرك افعالي پيراسته نيستند و به آن آلوده اند. در حقيقت، مومناني كه به ظاهر از شرك هاي ديگر پاك و مبرا و بهره مند از توحيد هستند، در حوزه افعالي از شرك پيراسته نمي باشند.
امام صادق (ع) در تصوير اين گونه از شرك ها كه بسياري از مومنان بدان گرفتارند در روايتي مي فرمايد: هرگاه شخصي بگويد اگر فلاني نبود هلاك مي شدم يا بر سر من چنين و چنان مي آمد، چنين شخصي گرفتار شرك است. (تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 476، ح 235)
بارها از مردم شنيده ايد كه مي گويند: اول خدا بعدا شما! اين چنين تعابيري نه تنها شرك خفي و نهان است بلكه شرك جلي و آشكاري است كه مي بايست از آن پرهيز كرد؛ زيرا همه چيز از آن خداست و خداوند مالك مطلق است. بنابر اين همواره اول و آخر خداست.
برخي از مردم همواره چشمشان به دست مردم است تا از بر ايشان روزي خورند. چنين چشم داشتي نسبت به ديگران، نيز از مصاديق شرك افعالي است كه مومنان بدان گرفتارند؛ در حالي كه ايمان واقعي بر اين تاكيد مي كند كه خداوند مقدر و مدبر است. بنابر اين نمي توان گمان داشت كه انسان مدبر و خداوند مقدر است بلكه او، هم مقدر و هم مدبر است؛ از اين رو هر تدبيري از سوي انسانها بوسيله تدبير الهي از ميان مي رود، زيرا هر كيدي كه انسان به كار برد، خداوند كيد خود را بر آن مسلط مي كند.
عده اي هستند كه همواره مي كوشند با برخي صاحبان قدرت و مكنت و حرفه و تخصص ارتباط و دوستي داشته باشند و يا در برخي ادارات روابطي با كارمندان و يا عوامل اداري دست و پا كنند، با اين نگاه كه آنها در مواقع نياز بتوانند مشكلشان را حل كنند و به اصطلاح خودشان زماني به دردشان بخورند. به يقين چنين برخوردها و روشها و نگاهها، شرك آلود است و اينگونه افراد بجاي توكل، و اعتماد مطلق برخداوند قادر متعال، براي عده اي شأنيت قائل مي شوند و فكر مي كنند آنان هستند كه مي توانند گره از مشكلاتشان بگشايند، در حالي كه آنها حداكثر مي توانند وسيله اي باشند از جانب خدا و اگر خداوند نخواهد همه آنها به هيچ كار نخواهند آمد.
اصولاً مشكل اساسي مردم اين است كه خداوند را در جايگاه توحيد محض و كامل ننشانده اند و تصويري كه از خداوند ارائه مي دهند، خداوندي دست بسته است كه تنها به كليات توجه دارد و به جزئيات نمي پردازد. در حالي كه خداوند همه امور هستي را در اختيار دارد و توانايي و قدرت آن را نيز دارد كه مشيت و اراده خود را به اثبات رساند. بر اين اساس، هر كسي روزي و قسمت خود را مي خورد كه خداوند براي او مشخص و مقدر كرده است.

آثار و پيامدهاي شرك خفي
شرك خفي آثار و پيامدهاي زيانباري براي مومنان به دنبال دارد. مسئله مهم اين است كه مومناني كه دچار شرك خفي هستند و به توحيد محض نگرويده اند، دچار مشكلاتي مي شوند كه نمي توانند علت آن را جست وجو كنند. بارها شده است كه مومني از مشكلات زندگي و گرفتاري هاي خود مي نالد. ريشه اين سختي زندگي را مي بايست در شرك خفي وي جست؛ زيرا اين شرك است كه اجازه نمي دهد تا توسل و توكل واقعي به خداوند يابد امور زندگي خويش را به خداوند تفويض كند. در حالي كه مومن واقعي همه امور زندگي خويش را به خداوند تفويض مي كند و از او براي زندگي اش خير مي خواهد و خود را فقير خير او برمي شمارد.
برخي از رفتارهاي استكباري كه از برخي مومنان ديده مي شود ريشه در همين شرك خفي آنان دارد؛ زيرا شرك، آفات و آسيب هايي را به دنبال دارد كه از جمله آن ها استكبار ورزي است كه در آياتي از جمله 35 و 36 سوره صافات به آن توجه داده شده است.
مهم ترين آثاري كه براي شرك از جمله شرك خفي مي توان بيان كرد، اضطراب و تشويشي است كه مشرك و يا مومن مشرك به آن گرفتار مي آيد. اصولا هر گونه شركي موجب مي شود كه آدمي از حالت تعادل و آرامش و اطمينان خارج شود و گرفتار اضطراب و تشويش گردد. كساني كه ربوبيت مطلق الهي را در عمل نپذيرفته اند، همواره دل نگران وضعيت و موقعيت خود هستند. از اين رو نسبت به آن چه از دست داده اندوهگين و غمگين هستند و نسبت به آينده خود ترس دارند كه برخي از نعمت ها را از دست دهند و يا نتوانند به برخي از نعمت ها برسند. چنين حالتي پيامد طبيعي شرك است كه خداوند در آيه 151 سوره آل عمران به آن توجه داده است.
خداوند در آيه 71 سوره انعام نشان مي دهد كه چگونه انسان هاي مشرك در هر شكل و درجه اي گرفتار تحير و سرگرداني مي شوند و نمي توانند موقعيت خود را شناسايي و تثبيت كنند. آنان همانند كسي مي شوند كه در آسماني رها شده اند و چون از زميني ثابت و مطمئن برخوردار نيستند، به سادگي در دام شيطان مي افتند تا هر جايي كه مي خواهد ايشان را ببرد. اينان همانند پركاهي هستند كه در تندباد هوي و هوس هاي شيطاني گرفتار آمده اند.
بنابراين ترس از وضعيت كنوني و آينده خود براي ايشان امري طبيعي است، زيرا هيچ جايگاه مطمئن و آرامش بخشي براي خود نمي يابند. (آل عمران آيه 151 و كهف آيه 49 و شوري آيات 21 و 22)
.
در بينش اسلامي هرگونه دنيادوستي، جاه و مقام پرستي، متابعت از خواسته هاي دل و رياكاري، نوعي شرك و پرستش غيرخدا به شمار مي آيد. قرآن اين حقيقت را به گونه اي زيبا بيان مي فرمايد: «ارايت من اتخذ الهه هواه، آيا ديدي آن كس را كه هواي نفس خود را معبود خويش گرفته است.» (فرقان، آيه 34- جاثيه، آيه 32) روشن است كه اين مرتبه از شرك عبادي چندان آشكار نيست و شرك خفي ناميده مي شود.

آیا تاثیر خداوند بر جهان هستی می طلبد تا او را پرستش کنیم از بابت اینکه این جهان را آفریده ؟

توجیهی که شما می آورید در قسمت اول اتفاقا دارای شرک ظاهری است ؟

پس رب الارباب چیست ؟

احسن الخالقین چیست ؟

اینها همه از نمودهای شرک ظاهری نه ؛ بلکه شرک پنهان هستند.

پس همانطور که خودتان گفتید همه ما در شرک پنهانی ؛ مثل منی بیشتر و مثل شمایی کمتر قرار داریم و سعی می کنیم کمتر و کمتر شود تا مصداق آیه : قل هو الله احد شویم.

و اما بحث بسیار خوبی مطرح کردید که شاید مثل منی 100 % در جامعه کنونی به جهت مال و منال بدنبال این موارد هستند که ازاین بابت از شما سپاسگزارم.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

شرک از دیدگاه الهیون بر دو تقسیم اصلی قرار دارد.
1- شرک جلی 2- شرک خفی

شرک جلی بر نوعی از اعتقادات اطلاق میشود که افرادی از بشر در مسیر فطری سیر به سوی خداوند دچار انحرافاتی شده و الهوهیت را به درجات و طبقاتی تقسیم نموده اند .

مثلا"رب بودن و خالقیت را فقط در شأن خداوند دانسته اما اداره ی امور جزئی را دور از شأن خداوند میدانند ومعتقدند که این امور جزئی را خداوند به دست همکارانی که ان ها را « رب النوع »می نامند واگذار کرده و به نوعی تفویذ اختیار برای این الهه ها از جانب خداوند قائلند .

در زمان پیامبر (ص) نیز مشرکان مدینه ومکه در مورد خالقیت؛ خداوندرا خالق مطلق میدانستند اما در مورد رزق و روزی انسانها برای خداوند شریک قایل بودند (ایت الله سبحانی اندیشه اسلامی) و (دین وزندگی آموزش متوسطه)

به همین دلیل از تصورات خود برای این شریکان اداره ی هستی از موادی که نشان از قدرت و ماندگاری داشت( سنگ و فلزات) بت های قدرت واز موادی که نشان از رویش وزایش داشت یا مسبب انها بود ( خورشید - دریا - چوب ) بتهای نعمت برای خود مقرر میکردند.

که این دور از شأن پروردگاری که « الله احد» است می باشد .
و به گونه ای از ضعف و نیاز خالق یکتا بحث میکند به همین دلیل در کتب آسمانی از مشرکان به عاملان به فسادی نام برده میشود که گناهشان بخشودنی نیست.

[=B Nazanin]اولين گناه كبيره شرك به خداي تعالي است و به كبيره بودن آن، حضرت رسول و حضرت امير‌المومنين و صادق و كاظم و رضا و جواد عليهم السلام تصريح فرموده اند بلكه از حضرت صادق (ع) مرويست كه از هر گناه كبيره بزرگتر شرك به خدا است. (وسائل الشيعه كتاب جهاد ) ج ۱۱ ص ۲۵۴ ـ اصول كافي ج ۲ ص ۲۷۸.
[=B Nazanin]و دليل بر اينكه بزرگترين گناهان كبيره است، فرمايش پروردگار است، می فرمايد: «خدا نمي آمرزد شرك آورده شده به او را و غير شرك را از هر كه بخواهد می آمرزد» يعني اگر كسي مشرك از دنيا برود آمرزيده شدني نيست، و غير از شرك قابل آمرزش می باشد. (سوره ۴ آيه ۴۸).
[=B Nazanin]و نيز می فرمايد : «كسي كه به خدا شرك آورد خدا بهشت را بر او حرام فرموده و جايگاهش دوزخ است و براي ستم کنندگان ياری کنندگاني نيست». (سوره ۵ آيه ۷۲).
[=B Nazanin]و نيز می فرمايد: « به خداوند شرك نياور بدرستيكه شرك هر آينه ستم بزرگي است». (سوره ۳۱ آيه ۱۳).
[=B Nazanin]و نيز می فرمايد: «كسي كه به خدا شرك بياورد هر آينه دروغ بسته و گناه بزرگي را مرتكب شده است». (سوره ۴ آيه ۴۸).
[=B Nazanin]و چون كبيره بودن گناه شرك نزد هر مسلماني بديهي است ذكر ساير آيات شريفه و روايات وارده در بزرگي اين گناه لزومي ندارد، چيزي كه مهم است دانستن معني شرك و مراتب آن است تا اينكه از جميع مراتب آن پرهيز كرده شود چنانچه پروردگار عالم در قرآن مجيد می فرمايد: هيچ به خدا شرك نياور. (سوره ۴ آيه ۳۶).

[=B Nazanin]................................................................................... حق یارتان :roz:.................................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

در قران کریم همانطور که در آیات بالا نیز یاد آوری شده شرک را از بدترین نوع گناهان انسان به شمار میاورند
[=B Nazanin]
[=B Nazanin]مشرك در مقابل موحد و ضد آنست چنانچه توحيد كه اوليل اصل و ركن دين است داراي مراتبي است همچنين شرك هم داراي مراتب و اقسامي است : [=Homa]۱. شرك در مقام ذات. 2-[=Homa] شرك در مقام صفات. [=Homa]۳. شرك در مقام افعال. [=Homa]۴. شرك در مقام اطاعت. [=Homa]۵. شرك در مقام عبادت.

در اولین بررسی مپردازیم بر توضیحاتی مستند از قران کریم در مورد «شرک در مقام ذات »
شرك در اين مقام متعدد دانستن است، چنانچه طائفه ثنويه می گويند كه عالم داراي دو مبدأ متساوي است كه هر دو قديم و ازلي هستند يكي مبدأ خيرات و آن يزدان است و ديگري مبدأ شرور و آن اهريمن است و بطلان عقيده سخيفه ايشان از آيات قرآن واضح می گردد. (سوره ۴ آيه ۷۸).
[=B Nazanin]و براي جواب بذكر يك جمله اكتفا می شود و آن اين است كه شر محض در عالم نيست هر چه كه بوده و هست و خواهد بود يا خير محض است يا اينكه خير آن غالب و جهت شر مغلوب و مقهور است و شرح اين مطلب از وضع اين رساله خارج است.
[=B Nazanin]نصارا هم مشركند: و نيز مانند طايفه نصارا كه قائل بسه اصل قديم هستند و به اقانيم ثلاثه (اب، ابن ، روح‌القدس) قائلند و براي هر كدام خواص و آثاري معتقدند.
[=B Nazanin]در سوره مائده می فرمايد : «بدرستيكه كافر شدند آنهائيكه گفتند «الله» يكي از اين سه است (و الوهيت مشترك بين خدا و عيسي و روح‌القدس است) و حال آنكه نيست خدائي مگر خداي يگانه كه مبدأ جميع موجودات است». (سوره ۵ آيه ۷۳).
[=B Nazanin]و اين عقيده تثليث مذهب براهمه و بودائيان نيز می باشد.
[=B Nazanin]بت پرستي شرك به خدا است: و نيز از اين قسم شرك است آنچه از بعضي فرقه هاي بت پرستان نقل گرديده كه براي هر نوعي از مخلوقات رب النوعي قرار داده اند و می گويند آب را خدائي است جدا و هوا را خدائي است جدا و هكذا كه می فرمايد : آيا خدايان متفرق بی حقيقت بهترند يا خداي يكتاي قاهر. (سوره ۱۲ آيه ۳۹)
[=B Nazanin]
[=B Nazanin]
[=B Nazanin]..................................................................................... حق یارتان :roz:......................................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

ودیگر روزنه ی شرک برای انسان روزنه ی شرک در صفات الله واحد است که به صورت عادی وعادات روزانه ی انسانها در امده چنان که از آن غافل شده ایم

[=B Nazanin]خداوند در صفات هم شريك ندارد: چگونه شخص موحد خود يا ديگري را براي خدا در استحقاق حمد و ثناء شريك قرار می دهد و حال آنكه شبانه روزي چندين بار می گويد: سبحان الله، يعني منزه و پاك می دانم خدا را از شريك و انباز داشتن. و نيز مكرر می گويد : الحمدالله يعني جنس و تمام مصاديق حمد و ستايش مختص و منحصر به پروردگار عالم است و غير او كسي استحقاق ستايش ندارد و بالجمله چون موحدين به يقين دانسته اند كه غير او خداوند هيچكس از خود هيچ ندارد و هر كه هر چه دارد از او است و همه ذاتا و صفتا محتاج اويند، لذا از ستايش خود و غيره در حذرند. (سوره ۳۵ آيه ۱۵).
[=B Nazanin]چنانچه حضرت امير‌المومنين (ع) در صفات ايشان بيان فرموده. بلكه از الفاظ و كلماتيكه موهم استقلال و بی نيازي و خوديت است پرهيز می نمايند مثل اينكه من داراي فلان صفت كماليه هستم، من داراي فلان كمال هستم.
[=B Nazanin]فرمايش پيغمبر اكرم (ص): مردي خدمت حضرت رسول (ص) آمد درب خانه ايشان را كوبيد، آن حضرت از داخل خانه فرمود كيستي؟ گفت من ، پس رسول خدا (ص) از اين سخن خشمناك از منزل بيرون آمد در حاليكه می فرمود : كي بود گوينده من و حال آنكه اطلاق نمی شود و سزاوار نيست گفتن من، مگر براي خداوند عالم كه می فرمايد: منم جبار، منم قهار. (انوار نعمانيه ج ۳ ص ۴۳ باب كبر ـ تاليف سيد جزائري).
[=B Nazanin]قارون هم مشرك شد: و لذا فرموده اند كه قارون مشرك شد وقتي كه گفت : «اين مالي كه من دارم به سبب علم و دانشي است كه در نزد من است» (سوره ۲۸ آيه ۷۸) و در جوابش پروردگار عالم می فرمايد: «آيا ندانست كه خدا هلاك فرمود پيش از او كساني را كه قوه آنها بيشتر و مالشان هم زيادتر بود» پس اگر از خود چيزي داشتند چرا از هلاكت خود جلوگيري ننمودند؟! بديهي است كه هر چه دانائي و توانائي است و همچنين ساير كمالات همه از خدا است.

[=B Nazanin]................................................................................ حق یارتان :roz:............................................................................


مؤمن چگونه مشرک می‌شود؟

امام صادق (ع) در تصویر این گونه از شرک‌ها که بسیاری از مؤمنان بدان گرفتارند در روایتی می‌فرماید: هرگاه شخصی بگوید اگر فلانی نبود هلاک می‌شدم یا بر سر من چنین و چنان می‌آمد، چنین شخصی گرفتار شرک است. (تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 476، ح 235)
بارها از مردم شنیده‌اید که می‌گویند: اول خدا بعداً شما! این چنین تعابیری نه تنها شرک خفی و نهان است بلکه شرک جلی و آشکاری است که می‌بایست از آن پرهیز کرد؛ زیرا همه چیز از آن خداست و خداوند مالک مطلق است. بنا بر این همواره اول و آخر خداست.
برخی از مردم همواره چشمشان به دست مردم است تا از بر ایشان روزی خورند. چنین چشم داشتی نسبت به دیگران، نیز از مصادیق شرک افعالی است که مؤمنان بدان گرفتارند؛ در حالی که ایمان واقعی بر این تاکید می‌کند که خداوند مقدر و مدبر است. بنا بر این نمی‌توان گمان داشت که انسان مدبر و خداوند مقدر است بلکه او، هم مقدر و هم مدبر است؛ از این رو هر تدبیری از سوی انسان‌ها به وسیله تدبیر الهی از میان می‌رود، زیرا هر کیدی که انسان به کار برد، خداوند کید خود را بر آن مسلط می‌کند.
چنین شرکی (شرک خفی) به طور طبیعی آثار و پیامدهای خود را در زندگی وی به جا می‌گذارد که اضطراب و دلهره بخشی از آن است
عده‌ای هستند که همواره می‌کوشند با برخی صاحبان قدرت و مکنت و حرفه و تخصص ارتباط و دوستی داشته باشند و یا در برخی ادارات روابطی با کارمندان و یا عوامل اداری دست و پا کنند، با این نگاه که آن‌ها در مواقع نیاز بتوانند مشکلشان را حل کنند و به اصطلاح خودشان زمانی به دردشان بخورند. به یقین چنین برخوردها و روش‌ها و نگاه‌ها، شرک آلود است و این‌گونه افراد بجای توکل، و اعتماد مطلق بر خداوند قادر متعال، برای عده‌ای شأنیت قائل می‌شوند و فکر می‌کنند آنان هستند که می‌توانند گره از مشکلاتشان بگشایند، در حالی که آن‌ها حداکثر می‌توانند وسیله‌ای باشند از جانب خدا و اگر خداوند نخواهد همه آن‌ها به هیچ کار نخواهند آمد.
....


کمترین درجه شرک را بشناسیم !

با این که بسیاری از مواقع انسان اقسام شرک را تشخیص نمی‌دهد و متوجه آن نیست ولی چنین شرکی (شرک خفی) به طور طبیعی آثار و پیامدهای خود را در زندگی وی به جا می‌گذارد که اضطراب و دلهره بخشی از آن است. از این رو بارها به مؤمنان هشدار داده می‌شود تا با درنگ و تدبر در آیات قرآنی، بینش و نگرش خود را به صورت درست تغییر دهند تا از گرفتاری شرک خفی رهایی یابند و پیامدهای آن دامن گیر آن‌ها نشود. پیامبر اکرم(ص) درباره این گونه شرک می‌فرمایند: نیه الشرک فی امتی اخفی من دبیب النمله السوداء علی الصخره الصماء فی اللیله الظلماء، شرک، پنهان‌تر است از صدای پای مورچگان کوچک بر روی سنگ صاف در شب ظلمانی و کم‌ترین درجه شرک این است که ظلم (ظالمی) را دوست و عدل (عادلی) را دشمن بدارد. (المیزان، ج 3، ذیل آیه 13 سوره آل عمران نقل از الدر المنثور، ج 2، ص71)

مؤمن چگونه مشرک می‌شود؟

شرک خفی هم موارد زیادی دارد و هم تشخیصش بسیار مشکل است خصوصاً در جهت عملی و عبادی و از اینجا حکمت و فلسفه این که شبانه روز حداقل ده بار در نمازهای پنج‌گانه به خود تلقین می‌کنیم که «ایاک نعبد و ایاک نستعین» روشن می‌شود
در این باره آمده است که آن حضرت (ص) فرمودند:
ان اخوف ما اخاف علیکم الشرک الاصغر. قالوا: و ما الشرک الاصغر یا رسول الله؟ قال: الریا، یقول الله تعالی یوم القیامه اذا جاء الناس باعمالهم اذهبو الی الذین کنتم ترائون فی الدنیا، فانظروا هل تجدون عندهم من جزاء؟!
خطرناک‌ترین چیزی که از آن بر شما می‌ترسم، شرک اصغر است. اصحاب گفتند: شرک اصغر چیست ای رسول خدا؟ فرمود: ریاکاری، روز قیامت هنگامی که مردم با اعمال خود در پیشگاه خدا حاضر می‌شوند، پروردگار به آن‌ها که در دنیا ریا کردند می‌فرماید: به سراغ کسانی که به خاطر آن‌ها ریا کردید بروید، ببینید پاداشی نزد آن‌ها می‌یابید»؟
کم‌ترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می‌فرماید: بگو اگر خدا را دوست می‌دارید مرا (دستورهای مرا) پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.

...

از آنچه گفته شد معلوم شد که شرک خفی هم موارد زیادی دارد و هم تشخیصش بسیار مشکل است خصوصاً در جهت عملی و عبادی و از اینجا حکمت و فلسفه این که شبانه روز حداقل ده بار در نمازهای پنج‌گانه به خود تلقین می‌کنیم که «ایاک نعبد و ایاک نستعین» روشن می‌شود.

در بینش اسلامی هرگونه دنیادوستی، جاه و مقام پرستی، متابعت از خواسته‌های دل و ریاکاری، نوعی شرک و پرستش غیر خدا به شمار می‌آید. قرآن این حقیقت را به گونه‌ای زیبا بیان می‌فرماید: «ارایت من اتخذ الهه هواه، آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خود را معبود خویش گرفته است.» (فرقان، آیه 34 جاثیه، آیه 32) روشن است که این مرتبه از شرک عبادی چندان آشکار نیست و شرک خفی نامیده می‌شود.

چگونه مؤمن مشرک می‌شود ؟
از امام معصوم (ع) سؤال کردند که چطور می‌شود؛ مؤمن مشرک باشد؛ فرمود همین که می‌گویند "لولا فلان لهلکتُ" اگر فلان کس نبود، یا اول خدا دوم فلان کس، "لولا فلان لهلکتُ" یعنی چه؟ ذات اقدس الهی مدیرکلّ است، ربّ‌العالمین است،ربّ‌الأرباب است همه را دارد اداره می‌کند صدر و ساقه عالَم ستاد و سپاه اوست "وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ"، "لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ" بر اساس توحید افعالی هر فیضی که می‌رسد "مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ"، خدا را شکر که به وسیله فلان شخص کار ما حل شد نه اول خدا دوم فلان شخص.
خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد نه "لولا فلان لهلکتُ" وقتی از امام سؤال کردند که چگونه می‌شود مؤمن مشرک باشد فرمود این طور می‌شود اینکه مواظب زبانش نیست که می‌گوید اول خدا دوم فلان شخص یا "لولا فلان لهلکتُ".
اصل اساسی در شرک ورزی ، گام در خلاف قانون الهی برداشتن است !
مطلب دقیق در شرک ورزی هر کافر این است که انسان اگر خلافی می‌کند بر خلاف قانون الهی قدمی برمی‌دارد این اگر بر اساس خطا باشد، سهو، نسیان، الجاء، اضطرار، ابرام، اکراه و این‌ها باشد که بر اساس حدیث رفع گناه نیست تنها جایی گناه است که عالماً عامداً انجام می‌دهد یعنی موضوع را می‌داند حکم را می‌داند نه جهل قصوری دارد نه جهل تقصیری دارد نه جهل به موضوع دارد نه جهل به حکم دارد عالماً عامداً دارد نامحرم نگاه می‌کند خب این یعنی چه؟ یعنی خدایا! تو گفتی "قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ" ولی من می‌گویم نه, باید عمل بکنم.
اگر کسی در برابر ذات اقدس الهی بدهکار بود چه چیزی را رهن می‌دهند، چه چیزی را گرو می‌گیرند؟ خود شخص را، "کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ" این رَهِینَةٌ یعنی مرهونه, فعیل به معنی مفعول است "کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ" أو مرهونٌ
این شرک رقیق در هر گناهی هست پس هر گناهی یک شرک رقیق را دارد این دیگر با توحید جمع نمی‌شود اگر هر گناهی شرک رقیق را به همراه دارد و
"عُبد الشهوة أضلّ مِن عبد الرقّ"
این در برابر ذات اقدس الهی بدهکار است، چون این یک اصل حقّ خدا را زیر پا گذاشت.
بدهکاری در برابر حق خداوند
وقتی حقّ خدا را زیر پا گذاشت، می‌شود بدهکار، وقتی بدهکار شد از بدهکار گرو می‌گیرند، بدهکار باید گرو بدهد دیگر اگر مسائل مالی باشد یا خانه را رهن می‌دهد یا فرش را رهن می‌دهد یا زمین را رهن می‌دهد، اما اگر کسی در برابر ذات اقدس الهی بدهکار بود چه چیزی را رهن می‌دهند، چه چیزی را گرو می‌گیرند؟ خود شخص را، "کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ" این رَهِینَةٌ یعنی مرهونه, فعیل به معنی مفعول است"کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ" أو مرهونٌ.

منبع : خبرآنلاین بیانات آیت الله جوادی آملی روزنامه کیهان؛ علی محمد خانی

bina88;161313 نوشت:
بیانات آیت الله جوادی آملی


برای شنیدن سخنان ارزشمند استاد و دریافت فایلهای مربوط به توحید و شرک به این صفحه مراجعه نمائید.


http://www.askdin.com/showthread.php?t=129&p=161296

یاحق

نقش خداوند در رستگاری انسان از دیدگاه علامه طباطبایی


معناى رستگارى در اسلام

در آیین اسلام، مفهوم نجات و رستگارى معنایى متفاوت با مسیحیت دارد; زیرا اسلام به گناه نخستین و تبعات آن عقیده اى ندارد و به طور روشن بیان داشته که همه انسان ها با ذاتى پاک و به دور از هرگونه گناه و پلیدى متولد مى شوند. از این رو، نگاه اسلام به آموزه نجات و رستگارى بسیار فراتر و گسترده تر خواهد بود و این به دلیل نوع جهان بینى است که اسلام ارائه مى دهد. از منظر جهان بینى اسلامى، خداى متعال واجب الوجود و علت هستى بخش جهان است و همه کمالات وجود را دارد و هر نوع کمالى که در هر موجودى یافت شود از اوست، بدون این که از افاضه آن چیزى از کمالات وى کاسته شود. خداوند به طور مطلق داراى حیات، علم و قدرت است و چون حکیم است، کارهاى او، از جمله آفرینش انسان، هدفمند است. خداوند انسان را براى رسیدن به کمال حقیقى و رستگارى آفریده است و رستگارى انسان تنها در سایه قرب به خدا و نیل به مقام عبودیت تحقق مى یابد; بدین معنا که انسان مى تواند با نیرو و اختیار خود بر هواهاى نفسانى و شیطانى غلبه کند و با تربیت نفس، خود را به کمال الهى برساند. رستگارى یعنى رهیدن از خود و رسیدن به خدا.


اقدام الهى براى رستگارى

آن هنگام که آدم و حوا به زمین هبوط کردند، خداوند به حکم قضاى حتمى خود، دو مسیر متفاوت جلوى پاى آن دو و فرزندانشان نهاد: مسیرى که به سعادت و رستگارى آدمیان منجر مى شد و مسیرى که به شقاوت و بدبختى آن ها مى انجامید. برخوردارى از هدایت الهى و اطاعت از آن، حیات طیبه و سعادت را به ارمغان مى آورد، و پیروى از ابلیس، شقاوت و آتش جهنم را در پى داشت: (اهبطوا منها جمیعا فاما یأتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون و الذین کفروا و کذبوا بایاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون) ترجمه: «فرمودیم: “جملگى از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد، آنان که هدایتم را پیروى کنند، برایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد. و(لى) کسانى که کفر ورزیدند و نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اهل آتشند; و در آن ماندگار خواهند بود. » (بقره: ۳۹ـ۳۸) و در سوره اعراف خطاب به آدمیان فرمود: (کما بدأکم تعودون فریقاً هدى و فریقاً حق علیهم الضلاله انهم اتخذوا الشیاطین اولیاء من دون الله و یحسبون انهم مهتدون) ترجمه: «همان گونه که شما را پدید آورد (به سوى او) برمى گردید. (در حالى که) گروهى را هدایت نموده، و گروهى گمراهى بر آنان غالب شده است; زیرا آنان شیاطین را به جاى خدا، دوستان (خود) گرفته اند و مى پندارند که راه یافتگانند. » (اعراف:۳۰ـ۲۹) و در آغاز آفرینش انسان، آن گاه که خداوند ابلیس را رجم نمود، به وى این چنین عتاب کرد: (اخرج منها مذئوماً مدهوراً لمن تبعک منهم لاملان جهنم منکم اجمعین. )ترجمه: «فرمود: “نکوهیده و رانده، از آن (مقام) بیرون شو; که قطعاً هر که از آنان از تو پیروى کند، جهنم را از همه شما پر خواهم کرد. » (اعراف:۱۸) در پاره اى از آیات به صورت روشن ترى به این دو مسیر متفاوت اشاره کرده، مى فرماید: (قال هذا صراط على مستقیم ان عبادى لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین. )ترجمه: «فرمود: “این راهى است راست (که) به سوى من (منتهى مى شود. ) در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلطى نیست، مگر کسانى از گمراهان که تو را پیروى کنند. » (حجر: ۴۲ـ۴۱). کسى که از هدایت خداوند پیروى کند رستگار مى شود، اما کسانى که از ابلیس پیروى کنند گمراه خواهند شد: (کتب علیه انه من تولاه فانّه یضله. ) ترجمه: «بر (شیطان) مقرر شده است که هرکس او را به دوستى گیرد، قطعاً او وى را گمراه مى سازد. » (حج: ۴) قضاى حتمى خدا به گمراهى آنان در اثر متابعت آن ها از ابلیس است، نه این که متابعتشان از ابلیس، بر اثر قضاى حتمى خداوند باشد. و نتیجه پیروى از شیطان جهنم است:(قال فالحق اقول لاملئن جهنم منک و من تبعک منهم اجمعین. ) ترجمه: «فرمود: “حق (از من) است و حق را مى گویم: هر آینه جهنم را از تو و هر کس از آنان که تو را پیروى کند، از همگى شان خواهم انباشت. » (ص ۸۴ـ۸۵) و در نهایت، به خاطر وجود این قضاى حتمى، در جاى دیگر فرمود: (قلنا اهبطوا منها جمیعاً بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منى هدى فمن اتبع هداى فلا یضل و لا یشقى و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیامه اعمى. ) ترجمه:«فرمود: “همگى از آن (مقام) فرود مى آیید، در حالى که بعضى از شما دشمن بعضى دیگر است، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد، هر کس از هدایتم پیروى کند نه گمراه مى شود و نه تیره بخت. » و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى کنیم. » ( طه: ۱۲۴ـ۱۲۳) کسانى که از هدایت الهى پیروى مى کنند گمراه و بدبخت نمى شوند، اما کسانى که از یاد خدا اعراض نمایند در دنیا به زندگى تنگى گرفتار آمده و در آخرت نابینا محشور مى شوند. بنابراین، از نگاه اسلام رحمت و لطف خداوند ایجاب مى کند که براى نیل انسان به کمال و رستگارى به هدایت آن ها همت گمارد.


مسیر هدایت و رستگاری (صراط مستقیم)

هدایت به معناى دلالت و نشان دادن راه است. قرآن کریم، به راهى که خداوند مؤمنان را به آن هدایت کرده است، صراط مستقیم مى گوید. صراط در لغت به معناى راه روشن و ماده اصلى آن به معناى “بلعیدن” است; گویا چنان راهروان خود را در خود فرو مى برد که احتمال هرگونه انحراف و خروج از جاده را درباره آنان معدوم مى سازد. “مستقیم” هم در لغت به کسى یا چیزى گفته مى شود که از روى قدرت و تسلط بر پاى خود مى ایستد و برخود و آنچه مربوط به اوست تسلط کامل دارد. در نتیجه، به آنچه که همواره بر یک حال قائم است “مستقیم” گفته مى شود. بنابراین، صراط مستقیم راه روشنى است که دایم رهروان خود را به مقصد مى رساند. خداوند مى فرماید: (فاما الذین امنوا باالله و اعتصموا به فسیدخلهم فى رحمة منه و فضل و یهدیهم الله صراطاً مستقیماً. ) ترجمه: «و اما کسانى که به خدا گرویدند و به او تمسک جستند، به زودى (خدا) آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خویش در آورد و ایشان را به سوى خود، به راهى راست هدایت کند. » ( نساء: ۱۷۵) صراط مستقیم تنها راهى است که رسیدن به مطلوب را میسّر مى سازد و انحراف از آن به معناى انحراف از جاده سعادت و مطلوب حقیقى است. بدین روى، خداوند خطاب به کسانى که مى خواهند از راه ظلم و گناه به مقاصد خود برسند، مى فرماید: (انه لایفلح الظالمون. ) ترجمه:«بى تردید، ستمکاران رستگار نمى شوند. »(انعام: ۲۱). علامه طباطبائى، در این باره که چرا راه ظلم و گناه به رستگارى و سعادت نمى انجامد و تنها باید در صراط مستقیم گام نهاد، تبیین زیبایى ارائه داده، مى نویسد: ستمکاران، هیچ گاه به آرزوهایى که به خاطر آن ها به ظلم دست زده اند نمى رسند; چرا که ظلم، مسیرى نیست که انسان را به سعادت و آرزو برساند; زیرا سعادت وقتى سعادت است که واقعاً و به حسب وجود خارجى، آرزو و مطلوب باشد که در این صورت، طالب و آرزومند آن، خود را به حسب وجود وطبع وجودى اش، به ادوات و وسایلى که سازگار و مناسب با آن سعادت باشد، مجهز مى بیند. به عنوان مثال، انسانى که آرزویش این است که با جبران اجزاى تحلیل رفته بدنش، بقاى زندگى خود را تأمین نماید، وقتى به چنین آرزویى مى رسد که نخست به جهاز دقیق تغذیه اى که مناسب با این آرزو است، مجهز باشد و سپس اسباب و ادواتى را هم که سازگار با آن است داشته باشد و افزون بر این، در دنیاى خارج از وجودش، به قدر احتیاج مواد غذایى مناسب با مزاجش را بیابد و آن ادوات را هم به کار ببندد; یعنى مواد غذایى را از خارج گرفته و تصفیه نموده، صورت اصلى آن را به کلى به هم زده، به صورت اجزایى که از بدنش تحلیل رفته درآورد و آن را جزو بدن خود نموده، کمبودهاى آن را جبران نماید. نه تنها انسان چنین است، بلکه سایر انواع حیوانات نیز چنین هستند.
بنابراین، هر غایت و هدفى که مطلوب و هر سعادتى که مقصود باشد، طریق مخصوصى دارد که جز از آن طریق راه به آن برده نمى شود. و پیمودن غیر آن مسیرى که نظام آفرینش براى رسیدن به هر هدفى تعیین نموده است، در حقیقت، اسباب رسیدن به آن را عاطل و راه طبیعى رسیدن به آن را باطل کردن است و معلوم است که این ها به معناى ابطال جمیع سبب هایى است که مربوط و متعلق به آن است. دقیقاً مانند انسانى که بخواهد از راهى غیر از خوردن غذا، بقاى خود را تأمین نماید. همان گونه که این شخص دستگاه تغذیه و جهاز هاضمه خود را عاطل گذارده و در نتیجه، در قوه رشددهنده و مولد خود انحراف به وجود مى آورد، همچنین است کسى که بخواهد براى رسیدن به هدفى راه را گذاشته، از بیراهه برود. عنایت الهى نیز براین تعلق گرفته که انسان و سایر حیوانات که بر اساس شعور و اراده زندگى مى کنند، زندگى خود را با تطبیق اعمال با خارج (البته باید به خارج عالم باشند)، ادامه بدهند، به گونه اى که اگر در عملى از اعمال خود به جهت عروض عوارضى از نظام خارج منحرف شوند، آن عمل بى نتیجه و باطل مى گردد و اگر این انحراف تکرار شود، به بطلان ذات آنان منجر مى شود و شبیه انسانى مى شود که به جاى غذا زهر مصرف مى کند. انسان از همین نظام عالم خارج، صاحب آراء و عقایدى کلى و عمومى مانند عقیده به مبدأ و معاد گشته، و آن ها را ملاک سایر عقاید خود قرار مى دهد و نیز داراى احکامى مى شود که اعمال عبادى و معامله اى خود را با آن احکام تطبیق مى دهد. این است همان راهى که آدمى را به سعادت انسانى اش مى رساند، و جز این راه، راه دیگرى وجود ندارد. و انحراف از این راه (یعنى ظلم) او را به آرزو نمى رساند و به فرض هم که برساند، دوام نخواهد داشت; زیرا سایر راه ها نیز مربوط به آن سعادتند و با تمام قوا با آن راه منحرف (ظلم) مبارزه و ضدیت نموده، وى را به عقب نشینى و برگشت مجبور مى کنند. افزون بر آن، اجزاى عالم هم که منشأ آن عقاید و احکام است نیز با اعمال وى مخالفت مى نماید و آن فرد همچنان در چنین حالتى هست تا آن که سعادتى را که از بیراهه (ظلم) به دست آورده، از دست بدهد و روزگارش تلخ گردد. بنابراین، ستمگرى که با مخالفت با عقاید حق وتوحید خداى سبحان، و مزاحمت با حقوق مشروع دیگران، یعنى تعدى و ظلم به آنان، و یا با نادیده گرفتن وعصیان ورزیدن نسبت به رسمى از مراسم عبودیت پروردگار، مانند نماز و روزه و امثال آن و یا با گناهانى از قبیل دروغ، افترا، خدعه و غیره، و به طور کلى، به وسیله ارتکاب یکى از این انحراف ها، به مقصد و آرزوى خود نایل آید، باید بداند که در دنیا و آخرت خود را زیان کار ساخته و سعى و کوشش یک عمر را به هدر داده است. اما در دنیا خود را چنین کرده، به خاطر این که، راهى که رفته، راه هرج و مرج و اختلال نظام بوده است; به شهادت این که اگر این راه حق بود، جایز بود که همه چنین راهى را بروند و اگر براى همه جایز باشد که چنین راهى را بروند، قطعاً نظام اجتماع مختل مى شود و روشن است که با ابطال نظام اجتماعى، حیات اجتماعى انسان نیز باطل مى شود.


بنابراین، نظمى که ضامن بقاى نوع انسانى است، به هر شکل باشد، با چنین شخصى در آنچه که از راه غیر مشروع کسب نموده، مبارزه مى کند و تا زمانى که دیر یا زود نتیجه عملش را از کفش نرباید از پاى نمى نشیند. اما در آخرت خود را زیانکار ساخته است، زیرا ظلم او در نامه عملش ثبت شده و علاوه بر این که جان و دل او را آلوده و پلید کرده، در قیامت مطابق آن، کیفر مى بیند و به مقتضاى روح آلوده خود به زندگى ادامه مى دهد. و این است معناى آیات زیر:(ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله) ترجمه: «و اگر آنچه در دل هاى خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را به آن محاسبه مى کند. » ( بقره:۱۸۴)، (افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزى فى الحیوة الدنیا و یوم القیامة یردون الى اشد العذاب و ماالله بغافل عما تعملون) ترجمه: «آیا شما به پاره اى از کتاب (تورات) ایمان مى آورید، و به پاره اى کفر مىورزید؟ پس جزاى هر کس از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سخت ترین عذاب ها باز برند، و خداوند از آنچه مى کنید غافل نیست. »( بقره: ۸۵)، (کذب الذین من قبلهم فاتیهم العذاب من حیث لایشعرون فاذاقهم الله الخزى فى الحیوة الدنیا و لعذاب الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون) ترجمه: «کسانى (هم) که پیش از آنان بودند به تکذیب پرداختند، و از آنجا که حدس نمى زدند عذاب بر ایشان آمد، پس خدا در زندگى دنیا رسوایى را به آنان چشانید، و اگر مى دانستند، قطعاً عذاب آخرت بزرگ تر است. » ( زمر: ۲۵ـ۲۶) و آیات دیگر. و این آیات همگى شامل ظلم هاى فردى و هم ظلم هاى اجتماعى مى شود و این خود شاهد صدق بحث ماست.

منبع : دایرت المعارف ادیان

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش ، منختبی از احادیث مرتبط با شرک که می تواند راهنمای مومنان در جهت جلوگیری از این ظلم باشد ارسال می شه.

قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : لا تَستَضِيئُوا بِنَارِ المُشرِکينَ.

«المجازات النبويه، ص 268»
پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: از روشنايي آتش مشرکان استفاده نکنيد.

قال الامام الصادق - عليه السلام - في قوله تعالي «وَ مَا يُؤمِنُ أَکثَرُهُم»: شِرک طَاعَةٍ وَ لَيسَ شِرک عِبَادَةٍ.

«الکافي، ج 2، ص 397»

امام صادق - عليه السلام - درباره آيه «و بيشتر آنان به خدا ايمان نمي آورند»، فرمود: منظور شرک در فرمانبري است نه شرک در عبادت.

قال الامام الصادق - عليه السلام - في قوله تعالي «وَمَا يُؤمِنُ أَکثَرُهُم»: يُطِيعُ الشَّيطَانَ مِن حَيثُ لا يَعلَمُ فَيُشرِک.
«الکافي، ج 2، ص 397»

امام صادق - عليه السلام - درباره آيه «و بيشتر آنان به خدا ايمان نمي آورند»، فرمود: ندانسته از شيطان پيروي مي کند و بدين سان مشرک مي شود.

قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : إِيَّاک وَ مَا يُعتَذَرُ مِنهُ، فَإِنَّ فِيهِ الشِّرک الخَفِيُّ.

«بحار الأنوار، ج 78، ص 200»

پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: از کاري که موجب عذر خواهي مي شود بپرهيز؛ زيرا در آن شرک خفي است.

التماس دعا

موضوع قفل شده است