آیا بلقیس دروغ گفت؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا بلقیس دروغ گفت؟

در آیات 42 و 43 سوره نمل آمده است، َلَمَّا جاءَتْ قيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمينَ (42)
وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرينَ (43) در آیه 42 سوره نمل بلقیس گفت : ما مسلمان بودیم. اما در آیه 43 خداوند می فرماید او مسلمان نبود و کافر بود. چرا بلقیس در این آیه دروغ گفت؟ چطور ایمان آورد؟

مدتهاست این سوال را پرسیده ام اما جواب نگرفته ام. بالاخره منظور این آیه چیست؟

سالها مي گذرد حادثه ها مي آيد اما جواب ما نمي آيد :khandeh!:

[=century gothic]با سلام
جناب
[=century gothic]هَ[=century gothic]وریا دقت بفرماید
اول ترجمه ای آیات را مرور کنیم

[=century gothic] فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ [=century gothic]

  • ترجمه فولادوند پس وقتى [ملكه‏] آمد، [بدو] گفته شد: «آيا تخت تو همين گونه است؟» گفت: «گويا اين همان است و پيش از اين، ما آگاه شده و از دَرِ اطاعت درآمده بوديم.»

  • ترجمه مجتبوی پس چون بيامد به او گفته شد: آيا تخت تو چنين است؟ گفت: گويى اين همان است. و ما را پيش از اين دانش داده‏اند- بر قدرت و حقانيت سليمان- و ما گردن‏نهاده بوده‏ايم.

  • ترجمه مشکینی پس چون (ملكه سبا) آمد گفته شد: آيا تخت تو نيز اين چنين است؟ گفت: گويى اين همان است و پيش از اين به ما آگاهى (از قدرت سليمان) داده شده بود و از تسليم‏شدگان بوديم

  • ترجمه بهرام پور پس وقتى ملكه آمد بدو گفته شد: آيا تخت تو همين گونه است؟ گفت: گويا اين خود آن است، و ما پيش از اين هم [به قدرت سليمان‏] واقف شده بوديم و تسليم بوده‏ايم
[=century gothic]
[=century gothic]وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ

[=century gothic]
  • ترجمه فولادوند و [در حقيقت قبلًا] آنچه غير از خدا مى‏پرستيد مانع [ايمان‏] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود.

  • ترجمه مجتبوی و آنچه جز خدا مى‏پرستيد او را [از پرستش خدا] بازداشته بود، زيرا كه از گروه كافران بود.

  • ترجمه مشکینی و او را آنچه به جاى خدا مى‏پرستيد (از ايمان به خدا و پرستش او) بازداشته بود، زيرا او از گروه كافران بود

  • ترجمه بهرام پور و او را آنچه به جاى خدا مى‏پرستيد [از ايمان به خدا] بازداشته بود، همانا او از گروه كافران بود

[=Century Gothic]جمله‏ى «و اوتينا العلم» ظاهراً ادامه‏ ى كلام بلقيس است (كه در ترجمه آورده‏ايم) و ممكن است سخن سليمان و اطرافيان او باشد كه گفته باشند: به ما، قبل از بلقيس علم داده شده و قبل از او مسلمان بوديم.
سؤال: بلقيس كه از حقانيّت سليمان اطلاع پيدا كرده بود، چرا زودتر تسليم نشد؟

پاسخ:
جامعه و محيطِ شرك مانع خط شكنى‏ و تسليم او شده بود، :Sham:

چنانكه قرآن فرمود: (وصَدّها ما كانت تَعبد من دون الله اِنّها كانت من قومٍ كافرين)
1- در برخوردهاى‏ ابتدايي، حرف آخر را اوّل نزنيد. (اهكذا كانه هو) (نفرمود: «هذا عرشك» و او هم نگفت: «انّه هو».)
2- مكتبى‏ ارزش دارد كه بر اساس علم باشد. (و اوتينا العلم من قبلها و كنّا مسلمين)
3- محيط، جامعه وعقائد خرافي، مانع از ايمان واقعى‏ است. (و صدّها ما كانت)
4- سوء سابقه، دليل داشتن آينده‏ى بد نيست. (انّها كانت من قوم كافرين)

[=Century Gothic]تفسیر نور

با سلام :Gol:و پوزش از تأخیر در پاسخ و تشکر از رضای بزرگوار
برای اینکه دقت بحث حفظ شود مطالب ذیل آیات مورد بحث را عیناً از ترجمه تفسیر المیزان ذکر می کنیم:

وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ"- ضمير" ها" در كلمه" قبلها" به همين معجزه و آيت، يا حالت رؤيت آن برمى‏گردد و معنايش اين است كه:" ما قبل از اين معجزه، يا قبل از اين حالت كه معجزه را مى‏بينيم عالم به آن بوديم" و از ظاهر سياق برمى‏آيد كه اين جمله، تتمه كلام ملكه سبأ باشد، بنا بر اين، وضع چنين بوده كه وقتى ملكه تخت را مى‏بيند، و درباريان سليمان از آن تخت از وى مى‏پرسند، احساس كرده كه منظور آنان از اين پرسش اين است كه: به وى تذكر دهند كه متوجه قدرت خارق العاده سليمان (ع) باش، لذا چون از سؤال آنان، اين اشاره را فهميده، در پاسخ گفته است: ما قبلا از چنين سلطنت و قدرتى خبر داشتيم، يعنى احتياجى به اين اشاره و تذكر نيست، ما قبل از ديدن اين معجزه، از قدرت او و از اين حالت خبر داشتيم و تسليم او شده بوديم و لذا در اطاعت و فرمان او سر فرود آورده‏ايم.
بعضى* از مفسرين گفته‏اند: جمله:" وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ ..." كلام سليمان است. بعضى ** ديگر گفته‏اند: سخن درباريان سليمان است. بعضى *** ديگر گفته‏اند: كلام ملكه سبأ است، و ليكن معنايش اين است كه ما قبلا مى‏دانستيم كه تخت ما از دربارمان به اينجا منتقل شده.
ولى هيچ يك از اين وجوه صحيح نيست.
"
وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ"
كلمه" صد" به معناى جلوگيرى و برگرداندن است و متعلق آن، تسليم خدا شدن‏ است، كه اعتراف ملكه هنگام داخل شدن به قصر كه مى‏گويد:َسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ"**** بر آن شهادت مى‏دهد. و اين اسلامش، با اسلامى كه قبلا بدان تصريح كرد و گفت:" وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ" اشتباه نشود، براى اينكه آن اسلام، تسليم سليمان شدنش بود و اين اسلام، تسليم خدا شدن است.
اين آن معنايى است كه از سياق آيات برمى‏آيد، ولى مفسرين وجوه ديگرى در معناى آيه ذكر كرده‏اند، كه ما از نقل آنها صرف نظر كرديم.
جمله" إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ"، در مقام تعليل" صد" مذكور است و معنايش اين است: تنها چيزى كه او را از تسليم خدا شدن جلوگيرى نمود، همان معبودى بود كه به جاى خدا مى‏پرستيد و آن معبود- هم چنان كه در خبر هدهد گذشت- آفتاب بوده و سبب اين جلوگيرى اين بود كه ملكه نيز از مردمى كافر بود و (از نظر افكار عمومى) ايشان را در كفرشان پيروى مى‏كرد.
ِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ«"*****


:Sham:بنابراين چنانکه ملاحظه مي شودمنظور بلقیس از اسلام در آیه42 سوره نمل، تسلیم شدن دربرابر سلیمان نبی است؛ در حالی که کافر بودن وی که در آیه 43 آمده کفر در برابر تسلیم خدای متعال شدن است . بر این اساس بلقیس دروغ نگفته است.
تسلیم خدا شدن بلقیس در آیه 44 سوره نمل ذکر شده است.
__________________________________________________
*
،**،***.تفسير فخر رازى، ج 24، ص 199.
****
آیه 44 سوره نمل.
*****.
ترجمه الميزان، ج‏15، ص521-522.

در آخرين آيه مورد بحث صحنه ديگرى از اين ماجرا بازگو مى‏شود، و آن ماجراى داخل شدن ملكه سبأ در قصر مخصوص سليمان است.
سليمان دستور داده بود، صحن يكى از قصرها را از بلور بسازند و در زير آن، آب جارى قرار دهند.
هنگامى كه ملكه سبا به آنجا رسيد" به او گفته شد داخل حياط قصر شو" (قیلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ‏).*
ملكه آن صحنه را كه ديد، گمان كرد نهر آبى است، ساق پاهاى خود را برهنه كرد تا از آن آب بگذرد (در حالى كه سخت در تعجب فرو رفته بود كه نهر آب در اينجا چه مى‏كند؟) (َمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها).**
اما" سليمان به او گفت: كه حياط قصر از بلور صاف ساخته شده" (اين آب نيست كه بخواهد پا را برهنه كند و از آن بگذرد) (قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ).***
:soal: در اينجا سؤال مهمى پيش مى‏آيد و آن اينكه: سليمان كه يك پيامبر بزرگ الهى بود چرا چنين دم و دستگاه تجملاتى فوق العاده‏اى داشته باشد؟ درست است‏ كه او سلطان بود و حكمروا، ولى مگر نمى‏شد بساطى ساده همچون ساير پيامبران داشته باشد؟
:Sham:اما چه مانعى دارد كه سليمان براى تسليم كردن ملكه سبا كه تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زيبا و كاخ باشكوه و تشكيلات پر زرق و برق مى‏دانست صحنه‏اى به او نشان دهد كه تمام دستگاه تجملاتيش در نظر او حقير و كوچك شود، و اين نقطه عطفى در زندگى او براى تجديد نظر در ميزان ارزشها و معيار شخصيت گردد؟! چه مانعى دارد كه به جاى دست زدن به يك لشكركشى پر ضايعه و توأم با خونريزى، مغز و فكر ملكه را چنان مبهوت و مقهور كند كه اصلا به چنين فكرى نيفتد، بخصوص اينكه او زن بود و به اين گونه مسائل تشريفاتى اهميت مى‏داد.
مخصوصا بسيارى از مفسران تصريح كرده‏اند كه سليمان پيش از آنكه ملكه سبا به سرزمين شام برسد دستور داد چنين قصرى بنا كردند، و هدفش نمايش قدرت براى تسليم ساختن او بود؟ اين كار نشان مى‏داد قدرت عظيمى از نظر نيروى ظاهرى در اختيار سليمان است كه او را به انجام چنين كارهايى موفق ساخته است.
به تعبير ديگر اين هزينه در برابر امنيت و آرامش يك منطقه وسيع و پذيرش دين حق، و جلوگيرى از هزينه فوق العاده جنگ، مطلب مهمى نبود.
لذا هنگامى كه ملكه سبأ، اين صحنه را ديد" چنين گفت:

:Gol:پروردگارا! من بر خويشتن ستم كردم"! (لَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي‏).
:Gol:" و با سليمان در پيشگاه اللَّه، پروردگار عالميان، اسلام آوردم" (أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏).
:Gol:من در گذشته در برابر آفتاب سجده مى‏كردم، بت مى‏پرستيدم، غرق تجمل و زينت بودم، و خود را برترين انسان در دنيا مى‏پنداشتم.
:Gol:اما اكنون مى‏فهمم كه قدرتم تا چه حد كوچك بوده و اصولا اين زر و زيورها روح انسان را سيراب نمى‏كند.
:Gol:خداوندا! من همراه رهبرم سليمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشيمانم و سر تسليم به آستانت مى‏سايم.
:Sham:جالب اينكه: او در اينجا واژه" مع" را به كار مى‏برد (همراه سليمان) تا روشن شود در راه خدا همه برادرند و برابر، نه همچون راه و رسم جباران كه بعضى بر بعضى مسلط و گروهى در چنگال گروهى اسيرند، در اينجا غالب و مغلوبى وجود ندارد و همه بعد از پذيرش حق در يك صف قرار دارند.****

______________________________
*. " صرح" (بر وزن طرح) گاه به معنى فضاى وسيع گسترده آمده، و گاه به معنى بناى مرتفع و قصر بلند، و در اينجا ظاهرا به معنى حياط قصر است.
**. " لجه" در اصل از ماده" لجاج" به معنى سرسختى در انجام كارى است، سپس به رفت و آمد صدا در گلو، لجة (بر وزن ضجه) اطلاق شده، و امواج متراكم دريا كه در حال رفت و آمد هستند نيز لجه (بر وزن جبه) ناميده شده‏اند و در آيه مورد بحث اشاره به آب متراكم و متلاطم است.
***. " ممرد" به معنى صاف و" قوارير" جمع" قاروره" به معنى بلور و شيشه است.
****. تفسیر نمونه، ج15، ص483-481.

موضوع قفل شده است