بالاخره آفرینش انسان برای چیست؟ خدا پرست شدن یا دوزخ رفتن

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بالاخره آفرینش انسان برای چیست؟ خدا پرست شدن یا دوزخ رفتن

[="microsoft sans serif"]بنام خدا

درود بر راستجویان ارجمند

در آیه ی 179 اعراف می گوید که بسیاری از انسانها و جن ها را برای دوزخ آفریدیم

اما در تعارض با همین آیه در آیه ی 56 ذاریات می گوید که انسانها و جن ها را برای خدا پرستی آفرید

[="red"] پس کدام درست است ؟[/]

[="blue"]آیا برای دوزخ آفریده شده ایم یا برای خدا پرستی [/]؟؟

[="red"]وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ[/](الأعراف/179)

[="blue"]و در حقيقت بسياري از جنيان و آدميان را براي دوزخ آفريده‏ايم [/]

[="red"]وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيعْبُدُونِ[/](الذاريات/56)

[="blue"]و جن و انس را نيافريدم جز براي آنکه مرا بپرستند[/][/]

غلامعلی نوری;58877 نوشت:
بنام خدا

درود بر راستجویان ارجمند

در آیه ی 179 اعراف می گوید که بسیاری از انسانها و جن ها را برای دوزخ آفریدیم

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ(الأعراف/179)

و در حقيقت بسياري از جنيان و آدميان را براي دوزخ آفريده‏ايم

با سلام

و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرونبها و لهم اذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون (179
بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريده ايمدل ها دارند كه با آن فهم نمى كنند چشم ها دارند كه با آن نمى بينند گوش ها دارند كهبا آن نمى شنوند ايشان چون چار پايانند بلكه آنان گمراه ترند ايشان همانانند غفلتزدگان
وضيح عدم منافات بين آياتى كه دلالت دارند بر اينكه نتيجه خلقت ، رحمت است باآيه : (لقد ذراءنا لجهنم كثرا من الجن
كلمه (ذرء) به معناى آفريدن است ، و در اين آيه خداى تعالى جهنم را نتيجه و غايت آفريدن بسيارى از جن و انس دانسته ، و اين با تعريفى كه در جاى ديگر كرده و فرموده نتيجه آفريدن خلق رحمت است كه همان بهشت آخرت باشد، از قبيل آيه (الا من رحم ربك و لذلك خلقهم ) منافات ندارد، براى اينكه معناى غرض بحسب كمال فعل و آن هدفى كه فعل منتهى به آن مى شود مختلف مى گردد.
توضيح اينكه ، نجار وقتى بخواهد دربى بسازد نخست به چوب هايى كه براى اينكار تهيه ديده مى پردازد، آنگاه آنها را ورانداز نموده سپس به اره كردن و تيشه زدن و رنده نمودن آن مى پردازد تا در آخر، درب مورد نظر خود را مى سازد، پس كمال غرض نجار از اينكارها كه روى انجام مى دهد تنها و تنها به عمل آوردن درب است ، و اين از يك جهت است ، و از جهت ديگر نجار از همان اول امر مى داند
كه تمامى اين چوب ها (مثلا اگر بيست من است همه اين بيست من ) صالح براى درب شدن نيست ، چون درب هياءت مخصوصى دارد غير هياتى كه اين الوارها و چوب ها دارند، و برگرداندن هياءت آنها به هياءت يك جفت درب مستلزم اين است كه مقدارى از آن ضايع گشته و به صورت هيزم در آيد، چون اين مقدار، از هندسه و نقشه عمل بيرون است ، و اين هيزم شدن مقدارى از ابعاض چوب و دور ريختن آن در نقشه و قصد نجار داخل بوده ، و نجار نسبت به آن اراده اى داشته كه بايد آن را اراده ضرورى ناميد، پس اين نجار نسبت به اين الوار و تيرهايى كه در جلو خود گذاشته دو نوع غايت در نظر دارد، يكى غايت كمالى است ، و آن اين است كه اين چوب ها را به صورت دربى در آورد، دوم غايتى است تبعى و آن اين است كه مقدارى از اين چوب ها را درب بسازد و مقدارى را كه استعداد درب شدن ندارد، ضايع كرده و دور بريزد.
و همچنين زارع ؛ او نيز زمين را زراعت مى كند براى اينكه گندم درو كند، و ليكن در روز درو، همه كشت هايش عايدش نمى شود، بلكه مقدارى از بذرش فاسد گشته در زمين مى پوسد، و يا كرم ها آن را مى خورند و يا بعد از سبز شدن گوسفندان آن را مى چرند، و حال آنكه غرض زارع از افشاندن بذر اين بوده كه همه آن عايدش شود، پس او نيز دو غرض دارد به دو وجه يكى همينكه همه عايدش شود، ديگر اينكه مقدارى از آن عايدش گشته ما بقى ضايع شود.
خداى تعالى نيز مشيتش تعلق گرفت به اينكه در زمين موجودى خلق كند تمام عيار و كامل از هر جهت به نام انسان تا او را بندگى نموده و بدين وسيله مشمول رحمتش شود، و ليكن اختلاف استعداداتى كه در زندگى دنيوى كسب مى شود، و اختلافى كه در تاءثيرات هست نمى گذارد تمامى افراد اين موجود (انسان ) در مسير و مجراى حقيقى خود قرار گرفته و راه نجات را طى كند، بلكه تنها افرادى در اين راه قرار مى گيرند كه اسباب و شرايط برايشان فراهم باشد، اينجاست كه غرض خداى تعالى هم مانند آن نجار و زارع به دو اعتبار متعدد مى شود، و صحيح است بگوييم : براى خداى تعالى غايتى است در خلقت انسان - مثلا - و آن اين است كه رحمتش شامل آنان گشته و همه را به بهشت ببرد، و غايت ديگرى است در خلقت اهل خسران و شقاوت ، و آن اين است كه ايشان را با اينكه براى بهشت خلق كرده به دوزخ ببرد، ولى غايت اولى غايتى است اصلى ، و غايت دوم غايتى است تبعى و ضرورى ، و در هر جا كه مى بينيم سعادت سعيد و شقاوت شقى مستند به قضاى الهى شده بايد بدانيم كه آن دليل ناظر به نوع دوم از غايت است ، و معنايش اين است كه خداى تعالى از آنجايى كه مال حال بندگان خود را مى داند و از اينكه چه كسى سعيد و چه كسى شقى است همين سعادت و شقاوت مورد اراده او هست ، ليكن اراده تبعى نه اصلى .
و از جمله ادله اى كه بايد حمل بر اين نوع از غايت شود آيه (و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ) و آيات ديگرى است كه داراى چنين سياقى باشد، و آن بسيار است

غلامعلی نوری;58877 نوشت:
اما در تعارض با همین آیه در آیه ی 56 ذاریات می گوید که انسانها و جن ها را برای خدا پرستی آفرید

پس کدام درست است ؟

آیا برای دوزخ آفریده شده ایم یا برای خدا پرستی ؟؟

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيعْبُدُونِ(الذاريات/56)

و جن و انس را نيافريدم جز براي آنکه مرا بپرستند

در ايـن آيـه ، سـيـاق كلام از تكلم با غير به متكلم وحده تغيير يافته . و اين تغيير سياق بـراى آن بـوده كهكارهايى كه در سابق ذكر مى شد و به خدا نسبت مى داد، مانند خلقت و ارسـال رسل و انزال عذاب ، كارهايى بود كه واسطه برمى داشت ، و مثلا ملائكه و ساير اسـبـاب در آن واسطه بودند، بخلاف غرض ازخلقت و ايجاد كه همان عبادت باشد - كه امرى است مختص به خداى سبحان و احدى در آن شركت ندارد.
بـرسـى مـفـاد آيـه (و مـا خـلقـت الجـن و الاءنس الا ليعبدون ) و توضيحاتى درباره اينكهغرض از خلقت انس و جن عبادت خداست
و جـمله (الا ليعبدون ) استثنائى است از نفى ، و شكى نيست كه اين استثناء ظهور در اين دارد كـه خـلقـت بـدون غـرض نـبـوده ، و غرض از آن منحصرا عبادت بوده ، يعنى غرض اين بـوده كـه خـلق ، عـابـد خـدا بـاشـنـد، نـه ايـنـكـه او مـعبود خلق باشد، چون فرموده (الا ليـعـبـدون ) يـعـنـى : تـا آنـكـه مـرا بـپـرستند، و نفرموده : تا من پرستش شوم يا تا من معبودشان باشم .
عـلاوه بـر ايـن ، غـرض هـر چـه بـاشـد پـيـداسـت امرى است كه صاحب غرض به وسيله آن اسـتـكـمـال مـى كـنـد، و حـاجـتش را برمى آورد، در حالى كه خداى سبحان از هيچ جهت نقص و حاجتى ندارد. تا به وسيله آن غرض نقص خود را جبران نمايد و حاجت خود را تاءمين كند.
و نـيـز از جـهتى ديگر فعلى كه بالاخره منتهى به غرضى كه عايد فاعلش نشود لغو و سـفـيـهـانـه اسـت ، لذا نـتيجه مى گيريم كه خداى سبحان در كارهايى كه مى كند غرضى دارد، اما غرضش ذات خودش است ، نه چيزى كه خارج از ذاتش باشد، و كارى كه مى كند از آن كـار سـود و غرضى در نظر دارد، ولى نه سودى كه عايد خودش گردد، بلكه سودى كه عايد فعلش شود.
ايـنـجـاسـت كـه مـى گـويـيم خداى تعالى انسان را آفريد تا پاداش دهد، و معلوم است كه ثواب و پاداش عايد انسان مى شود، و اين انسان است كه از آن پاداش منتفع و بهره مند مى گردد، نه خود خدا، زيرا خداى عزّوجلّ بى نياز از آن است .
و اما غرضش از ثواب دادن خود ذات متعاليش مى باشد، انسان را بدين جهت خلق كرد تا پاداش دهد، و بدين جهت پاداش دهد كه اللّه است .
پـس پـاداش كـمـالى اسـت بـراى فـعـل خـدا، نـه بـراى فـاعل فعل كه خود خدا است ، پس عبادت غرض از خلقت انسان است ، و كمالى است كه عايد انسان مى شود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن - كه رحمت و مغفرت و غيره باشد.
و اگر براى عبادت غرضى از قبيل معرفت در كار باشد، معرفتى كه از راه عبادت و خلوص در آن حاصل مى شود در حقيقت غرض اقصى و بالاتر است ، و عبادت غرض متوسط است .

بـــيـان ايـنـكه الف و لام در (الجن و الانس ) الف و لام جنس ، و لام در (ليعبدون ) لامغرض است
حـال خـواهـى گـفت : حمل كردن لام در جمله (ليعبدون ) بر لام غرض معارض است با آيه شـريـفـه (و لا يـزالون مختلفين الا من رحم ربك و لذلك خلقهم ) و با آيه شريفه (و لقـد ذرانـا لجـهـنـم كـثـيـرا مـن الجـن و الانـس ) بـراى ايـنـكـه ظـاهـر آيـه اول ايـن اسـت كـه غـرض از خـلقـت اخـتلاف است ، و ظاهر آيه دوم اين است كه غرض از خلقت رفـتـن بـسـيـارى از افـراد جـن و انـس بـه جـهـنـم اسـت نـاگـزيـر مـا بـايـد از حمل لام بر لام غرض صرف نظر نموده بگوييم لام غايت است (در اين صورت معناى هر سه آيـه ايـن مـى شـود كـه : خـداى تـعالى انسان را نه براى عبادت و نه براى اختلاف و نه بـراى جـهـنـم آفـريـد بلكه انسانى آفريده كه بعضى او را عبادت مى كنند و بعضى از خلقت خود اختلاف را نتيجه مى گيرند و بعضى جهنمى شدن را).
در پـاسـخ مى گوييم : اما آيه اول كه اشاره (و لذلك و براى همين هم خلقشان كرده ايم ) اشاره به رحمت است ، نه به اختلاف . و اما آيه دوم هر چند لام در آن لام غرض است ، مى فـرمـايـد بـه مـنـظـور ريختن در دوزخ و يا اختلاف خلقشان كرده ايم ، و ليكن اين غرض ، غـرض اصـلى نـيـسـت ، بـلكـه تـبـعـى و بـه قـصـد ثـانـوى اسـت ، كـه گـفـتـار مفصل ما در تفسير اين دو آيه گذشت .
حـال اگـر بـگـويـى در صـورتـى كـه لام در جـمـله (ليـعـبـدون ) لام غـرض باشد اين اشـكـال مـتوجه مى شود كه اگر غرض از خلقت ، عبادت بندگان باشد، با در نظر داشتن ايـنـكـه تـخـلف مـراد او از اراده اش امـرى محال است ، بايد تمامى بندگان او را عبادت مى كـردنـد و حـال آنـكـه مـى بينيم كه بسيارى از آنان او را نمى پرستند، و اين خود بهترين دليل است بر اينكه لام در آيه ، لام غرض نيست ، و اگر هم لام غرض باشد مراد از عبادت ، عبادت تشريعى و دينى نيست ، بلكه عبادت تكوينى است ، كه در آيه (و ان من شى ء الا يسبح بحمده ) از آن خبر مى دهد.
و يـا مراد از خلقت بندگان براى عبادت ، اين باشد كه : ما آنان را طورى آفريده ايم كه صـلاحـيت براى عبادت داشته باشند، و هر كس ‍ بخواهد او را عبادت كند بتواند، چون آنان را داراى اعـتـبـار و عـقـل و اسـتـطـاعـت كـرديـم . و ايـن تـوجـيـه خـيـلى هـم دور نـيـسـت چـون استعمال كلمه و نام يك عمل در صلاحيت و استعداد براى انجام فعلى كه معناى آن كلمه است ، استعمالى مجازى و شايع است ، مى گوييم (گاو براى شخم زدن خلق شده ) و معنايش ايـن است كه صلاحيت و استعداد شخم را دارد، و يا مى گوييم (خانه براى سكنى ساخته شده ) كه باز معنايش اين است كه استعداد براى سكنى دارد.
در پاسخ مى گوييم : مبنا و اساس اين اشكال اين است كه الف و لام در دو كلمه (الجن ) و (الانس ) الف و لام استغراق باشد، و معناى آيه اين باشد كه (ما تمامى افراد جن و تـمـامـى افـراد انـس را تـنـهـا بـه غـرض عبادت آفريديم ) آن وقت تخلف اين غرض در بـعـضـى افـراد مـنـافـى بـا ايـن غـرض مـى شـود، و اشـكـال مـى شـود كـه تـخـلف مـراد از اراده خـداى تـعـالى محال است .
و امـا اگـر مـا اين دو الف و لام را الف و لام جنس بدانيم ، نه استغراق در آن صورت وجود عـبـادت در دو نـوع جـن و انـس و لو در بـعـضـى از افراد آن دو كافى است ، كه اين تخلف مـحـال پـيـش نـيايد، چون وجود افرادى كه خدا را عبادت نمى كنند ضررى نمى زند، بله ، اگـر بـه طـور كـلى در جـنس جن و بشر عبادت ور مى افتاد، و حتى يك نفر هم خدا را عبادت نـمـى كـرد، بـا غـرض خـداى سـبحان منافات داشت ، و آن وقت مى شد بگوييم غرض خداى سبحان تخلف شده ، و همان طور كه خداى تعالى در خلقت افراد غرض دارد، در خلقت نوع هـم غـرض دارد، و مـمـكـن است غرضش از خلقت اين دو نوع وجود افرادى عابد در اين دو نوع باشد.

تفسير الميزان

احـــتــمال اينكه مراد از عبارت عبادت تكوينى باشد نه دينى ، و يا اينكه مراد صلاحيت واستعداد عبادت باشد احتمالاتى ضعيف است
و امـا ايـن احتمال كه مراد از عبادت ، عبادت تكوينى باشد نه دينى ، احتمالى است ضعيف ، براى اينكه در اين صورت مطلب منحصر به جن و انس نمى شود، بلكه خلقت تمامى عالم بـراى عـبـادت تـكوينى است . علاوه بر اين ، سياق آيه سياق توبيخ كفار است ، كه چرا عـبـادت تـشريعى ندارند. و مى خواهد كفار را به خاطر اينكه قيامت و حساب و جزاء را منكر شـده انـد تهديد كند، و معلوم است كه حساب و جزاء مربوط به عبادت تشريعى است ، نه تكوينى .
و نيز اينكه عبادت را حمل كردند بر استعداد و صلاحيت عبادت ، و گفته اند: غرض از خلقت جن و انس اين است كه صلاحيت و استعداد عبادت را داشته باشند، و يا مورد امر و نهى عبادى قرار بگيرند، احتمالى است ضعيف ، براى اينكه اين معنا بسيار واضح است كه اگر كسى از چـيـزى اسـتـعـداد و صـلاحـيـت فـعـلى را مـى خـواهـد، بـراى ايـن مـى خـواهـد كـه آن فـعـل را انـجـام دهـد، و بـه فـرضـى هـم كـه به گفته شما غرض از خلقت صلاحيت عبادت باشد، باز غرض اصلى و اولى عبادت است ، و صلاحيت و استعداد مقدمه آن است .
پـس نـمـى تـوانـيـم عـبـادت در آيـه را حـمـل كـنـيـم بـر صـلاحيت و استعداد عبادت ، و اگر حـمـل كـنـيم در حقيقت اعتراف كرده ايم به اينكه غرض اولى و بالذات ، خود عبادت است ، و اينجاست كه دوباره اشكال - البته اگر اشكالى باشد - برمى گردد.

موضوع قفل شده است