چرا باید مرجع تقلید داشته باشیم

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا باید مرجع تقلید داشته باشیم

سلام خدمت دوستان و همچنین ان دوستانی که اینجانب را از تجربیات و نظراتشان اگاه نمی سازند:Narahat:.... حال بگذریم . چرا با ید مرجع تقلید داشته باشم؟
چگونه میتوانم از کسی تقلید کنم که حتی او را ندیدم و نمی شناسم؟

مسودی;58868 نوشت:
تقلید

فکر می کنم شما ابتدا لازم است تعریفی که از تقلید در ذهن دارید بنویسید تا دوستانتان بتوانند شما را راهنمایی کنند.

چگونه میتوانم از کسی تقلید کنم که حتی او را ندیدم و نمی شناسم؟


سلام
لازم نیست کسی رو که نمیشناسی ازش تقلید کنی، شناخت که با دیدن به دست نمیاد هر چند میتونه موثر باشه.
از راه پرسش میتونی در مورد مراجع اطلاعات بدست بیاری بعد از بین اونا یکی رو انتخاب کنی.

مسودی;58868 نوشت:
چرا با ید مرجع تقلید داشته باشم؟

با سلام

بزرگوار برادر دريافت پاسخ اين چند تايپك را مطالعه نماييد

اجتهاد يعني كوشش عالمانه با متد صحيح، براي درك مقررات اسلام، با استفاده از قرآن، روايات، اجماع و عقل. و اجتهاد و تفقه كه نيروي محركة اسلام نام گرفته، يكي از موجبات جاويد ماندن اسلام است


زيرا از همين راه مي‌توان حكم هر موضوعي را از قرآن و روايات استخراج كرد و به اين وسيله از قوانين ديگران بي‌نياز بود.


كساني كه با تاريخ فقه اسلامي آشنائي دارند، مي‌دانند كه اجتهاد، حتي در زمان خود پيامبر گرامي و سائر پيشوايان ديگر نيز بر قرار بوده است،


چه رسد به زمانهاي بعد. البته بايد توجه داشت كه اجتهاد در آن زمان، با زمان ما فرق بسيار داشته‌است.


اجتهاد در آن زمان بسيار روشن بود، و بيشتر شامل نقل و حفظ احاديث مي‌شد. در آن عصر قرائني كه مي‌توانست فهم احاديث را آسان كند، فروان بود.


و به علاوه، در مواردي كه آيه يا روايت پيچيدگي و ابهام داشت، مي توانستند از شخص پيامبر صلي الله عليه وآله و يا امام (ع) سئوال كنند تا شك و ترديد و ابهام را از خود دور سازند. اما هر چه از آن زمانها دورتر مي‌شويم،


بر اثر اختلاف آراء و روايات و نيز مشكوك بودن حال برخي از راويان، اجتهاد جنبة فني به خود گرفته و نياز امت اسلامي به اجتهاد زيادتر و دائرة آن وسيع‌تر گرديده است.


براي اين كه بدانيم اجتهاد در ميان ياران پيامبر گرامي وجود داشته، كافي است از ميان روايات زياد، به مفاد دو روايت ذيل توجه كنيد.


1ـ هنگامي كه «معاذبن جبل» از طرف رسول گرامي اسلام (ص) به يمن مي‌رفت، آن حضرت به او فرمود: در مواردي كه مي‌خواهي داوري كني از چه مداركي استفاده مي‌كني؟
گفت: از آيات قرآن مجيد.


پيامبر فرمود: اگر درباره موردي كه مي‌خواهي قضاوت كني، آيه‌اي كه خصوص حكم آن مورد را بيان كرده باشد نيافتي چه مي‌كني؟ گفت: از احاديثي كه از شما شنيده و در دست دارم استفاده مي‌كنم.


حضرت فرمود: اگر در آن مورد، حديث به خصوصي نشنيده باشي، چه خواهي كرد؟ گفت: اجتهاد مي‌كنم، يعني از كليات و قواعدي كه از آيات قرآن و روايات شما در دست دارم، حكم آن مورد مخصوص را استنباط مي‌كنم.


رسول اكرم(ص) خوشحال شد و فرمود: سپاس خدايي را كه فرستادة پيامبر خود را به راهي موفق داشته كه آن راه مورد رضايت پيامبر او است (فهرس شيخ/41)


2ـ امام باقر(ع) به «ابان بن تغلب» كه يكي از ياران فقيه و دانشمند آن حضرت بوده است، فرمود: ابان، در مسجد مدينه بنشين، و فتوي بده، من دوست دارم كه افرادي مثل تو در بين دوستان و شيعيانم باشند (طبقات كبري، 2/347)


واضح است كه منظور از فتوي اين نيست كه فقط به نقل روايت اكتفاء شود. مقصود اين است كه در هر مورد كه آيه يا روايت وارد شده، يعني حكم آن مورد خاص در آيه يا روايتي ذكر شده است، طبق آن آيه يا روايت فتوي دهد.


اما در موردي كه آيه يا روايت در خصوص آن مورد وارد نشده است، از آيات و روايات كلي تر و قواعد عامه‌اي كه از جانب امام(ع) صادر شده است، حكم آن مورد را استنباط و استفاده نموده و فتوي بدهد،
همانطور كه خود ائمه (ع) فرموده‌اند:
«علينا القاء الا صول و عليكم التفريع» (وسائل الشيعه، 18/كتاب قضاء باب 6 ، حديث 51 و 52


ما قواعد و كليتي را براي شما بيان مي‌كنيم، تا شما موارد جزئي و خصوصي را از آن قواعد و كليات استفاده و استنباط كنيد و كليات را بر موارد تطبيق نمائيد

ادامه دارد.....



قرآن كريم‌، اجتهاد در موضوعات فقهي را مورد تأييد و تأكيد قرار داده است‌.
چنان كه مي‌فرمايد: "وَمَا كَان‌َ الْمُؤْمِنُون‌َ لِيَنفِرُواْ كَآفَّة‌ً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُل‌ِّ فِرْقَة‌ٍ مِّنْهُم‌ْ طَـآغ‌فَة‌ٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّين‌ِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُم‌ْ إِذَا رَجَعُوَّاْ إِلَيْهِم‌ْ لَعَلَّهُم‌ْ يَحْذَرُون‌َ ;(توبه‌،122)


شايسته نيست‌، مؤمنان همگي به سوي ميدان جهاد كوچ كنند، چرا از هر گروهي طايفه‌اي از آنان كوچ نمي‌كنند و طايفه‌اي بماند[ تا در دين ]و معارف و احكام اسلام‌[ آگاهي پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آن‌ها را انذار نمايند تا ]از مخالفت فرمان پروردگار[ بترسند و خودداري كنند."


از آن جا كه استنباط و استخراج احكام فقهي با استفاده از كتاب‌، سنت‌، اجماع و عقل براي عموم مردم ممكن نيست و بايد عده‌اي در اين راستا تمام تلاش و كوشش خويش را به كار ببرند


و به مقام و مرتبة اجتهاد رسيده و احكام فقهي را براي مردم استخراج كنند و در اختيار آنان قرار دهند; و چنين تقليدي از ناحيه مردم از يك مجتهد متعهد و پرهيزگار و جامع الشرايط يك امر وجداني و بديهي است


كه نياز به دليل ندارد و در ميان همه عاقلان مراجعه به متخصص در علوم و صنايع مختلف مانند پزشك‌، مهندس و ساير كارشناسان امري رايج و عقلاني است


و در هر عصر و زماني اگر كسي نسبت به چيزي جاهل باشد به كسي كه از آن مسأله آگاه است رجوع مي‌كند و قرن‌آ كريم نيز چنين شيوه‌اي را تأييد كرده و مي‌فرمايد: "فَسْ ?‹َلُوَّاْ أَهْل‌َ الذِّكْرِ إِن كُنتُم‌ْ لاَ تَعْلَمُون‌َ ;(نحل‌،43) اگر نمي‌دانيد از آگاهان بپرسيد."

"اهل ذكر، از نظر مفهوم لغوي به كساني گفته مي‌شود كه داراي آگاهي و اطلاع باشند و بتوانند حقايق را يادآوري و بيان نمايند.


آيه مذكور در واقع بيانگر يك قانون كلي عقلايي در مورد "رجوع جاهل به عالم‌" يعني همان رجوع مقلد به مجتهد است‌.( ر.ك‌، الميزان‌، علامه طباطبايي‌;، ج 12، ص 271، تفسير نمونه‌، آيت اللّه مكارم شيرازي ، ج 11، ص 243ـ246، )


امام حسن عسكري‌درباره اجتهاد و تقليد از فقيه جامع الشرايط مي‌فرمايد: "مردم بايد از فقيهاني كه خويشتن‌دار، نگهبان دين‌، مخالف هواي نفس و مطيع امر مولايشان هستند تقليد كنند."( وسايل الشيعه‌، شيخ حر عاملي‌، ج 27، ص 131، . )


بنابراين‌، سيره و روش عقلا، آيات قرآن كريم و روايات اسلامي حكم مي‌كنند كه بايد در مسائل فقهي بابي به نام اجتهاد باشد و مقلدان براي دريافت احكام شرعي و فقهي خود به مجتهدان جامع الشرايط مراجعه كنند.


قابل ذكراست كه مسائل فرعي فقهي (موضوع تقليد) از اموري نيست كه غير مجتهد و غير متخصص بتواند،


با مراجعه به عقل خود آن‌ها را بفهمد و به اصطلاح اين امور از "مستقلات عقليه‌) نيست‌.( براي آگاهي بيشتر ر.ك‌: الاجتهاد و التقليد، حضرت امام خميني‌ )

ادامه دارد....

اجتهاد:

اجتهاد يعني كوشش عالمانه با متد صحيح، براي درك مقررات اسلام، با استفاده از قرآن، روايات، اجماع و عقل. از همين راه مي‌توان حكم هر موضوعي را از قرآن و روايات استخراج كرد و به اين وسيله از قوانين ديگران بي‌نياز بود.

فقيه، استخراج كنندة قوانين الهي است، احكام خدا را از منابع چهار گانة آن ستنباط كرده و در اختيار مردم مي‌گذارد.

فقيه درنظام اسلامي مقنن و قانون گذار نيست، نه قانوني را وضع مي‌كند و نه قانوني را ابطال مي‌نمايد. ولي از آنجا كه شناخت قوانين خدا از منابع آن، نياز به تخصص و صلاحيت علمي دارد،

مجتهد بر اثر كسب يك رشته صلاحيتها مي‌تواند احكام الهي را از كتاب و سنت، و عقل و اجماع، استنباط نمايد، و ديگران را از زحمات فرواني آسوده سازد.

وظيفة مجتهد، در قانون شناسي و استنباط احكام از مدارك آن، خلاصه مي‌گردد. «اجتهاد» فقط ابزار شناخت قانون است و با كار برد آن، مي‌توان حق را از باطل، قانون را از غير قانون باز شناخت.

در فقه شيعه بيش از ديگر مذاهب فقهي اسلامي به اين مسأله اهميت داده شده است و فقهاي شيعه براي خود مقامي نمي‌دانند جز عالمان به احكام الهي و استنباط كنندگان قوانين خدا از دلائل موجود.

همچنين اجتهاد را فقط وسيلة «تشخيص» و «تلاش» براي شناخت وظائف بندگان مي‌شناسند. «اجتهاد» فقط ابزار شناخت است و هرگز از منابع قانون نيست.

فقهاي شيعه، ادلة چهار گانه ـ بالاخص «سنت» رسول گرامي را كه از طريق ائمه اهل بيت رسيده است و سنت خود ائمه را كه بدليل عصمت آن بزرگواران، مهر تأييد الهي دارد ـ

براي استخراج احكام الهي و حوادث روزافزون جامعه كافي مي‌دانند و صدق اين نظريه را در طول قرون چهارده گانه اسلامي عملاً ثابت كرده‌اند.

در اين مورد، كافي است كه بدانيم در يكي از جوامع حديثي شيعه به نام «وسائل الشيعه» قريب به سي و هشت هزار حديث فقهي وجود دارد.

و اگر جامع ديگرحديثي را به نام «مستدرك الوسائل» به آن ضميمه كنيم، گستردگي منابع فقه اسلامي شيعي كاملاً روشن مي‌گردد، بالاخص كه در ميان اين احاديث يك رشته قوانين كلي و اصول جامعي وجود دارد كه خود مي‌تواند پاسخ گوي بسياري از نيازها باشد.

در اين ميان، فقهاي مذاهب اربعه و همچنين ديگر مذاهب فقهي ـ چه مذاهبي كه پيش از پايه گذاران آنها رواج داشته و يا پس از آن‌ها پي ريزي شده است ـ

«اجتهاد» را از منابع و مصادر حكم الهي مي‌دانند و به جاي اينكه از آن فقط به عنوان ابزار شناخت بهره بگيرند، آن را منبع و مصدر حكم مي‌انگارند، و در كنار ادّلة اربعة معروف(كتاب و سنت و اجماع و عقل) «اجتهاد» را نيز يادآور مي‌شوند.

ادامه دارد........

واما تقلید:

تقلید چیزی جز رجوع به متخصص نیست و این یک امر عقلایی و عقلی است که سیره همه عقلا عالم بر آن نهاده شده است که وقتی ما نمی توانیم با جهد و تلاش و کوشش فراوان و صرف یک عمر به اجتهاد برسیم

و خود احکام و وظایف شرعی خود را استنباط نماییم چاره ای نمی ماند که به متخصص مراجعه کنیم و این امر عین بیداری است و عین آگاهی در انتخاب مشی و شیوه عقلایی است.

تقلید صور مختلفی دارد از قبیل:

الف- تقلید جاهل از جاهل
ب: تقلید عالم از جاهل
ج : تقلید عالم از عالم
د: تقلید جاهل از عالم که فقط نوع چهارم مقبول و ممدوح است

و سه نوع دیگر باطل و ناصواب و خلاف عقل و آگاهی است.

تقلید به معنای صحیح کلمه در تمام امورات زندکی ما جاری است و هیچ عاقلی هم اشکالی بدان نمی گیرد

مسودی;58868 نوشت:
چگونه میتوانم از کسی تقلید کنم که حتی او را ندیدم و نمی شناسم؟

با سلام

بزرگوار
انچه در تايپك هاي بالا گذشت مطالبي بود كه قبلا در پاسخ به چنين سوالي از طرف ديگر دوستان مطرح شده بود و حال براي شما عزيز اورده ايم

واما در جواب اين سوال شما:

بزرگوار منظورتان از شناختن چيست؟؟؟
يعني كه بايد علم ايشان را بشناسيد و از متخصص بودن ايشان اگاهي داشته باشيد؟؟
يا اين كه نه از تقوا و ايمان ايشان؟؟
يا اين كه نه بشناسيد كه فرق موثق و مورد اعتمادي است و پدرو مادر او كيست؟؟

درتايپك هاي بالا مشخص شد كه مرجع همان متخصص در دين است كه ما احكام فقهي خويش را از انها سوال مي كنيم و ايشان با توجه به تخصصي كه در دين دارند پاسخ گوي مسايل فقهي ما هستند

در مورد سوالات بنده از شما

اگر منظورتان تخصص است
وقتي شما به متخصص پزشك مراجعه مي كنيد تا چه اندازه به تخصص پزشك شناخت داريد؟؟؟ قطعا شما به اندازه خود پزشك اطلاعات نداريد و به گفته معتمدين و يا از روي نوشته هاي تابلو اعلانات و ....به سراغ متخصص مي رويد

در مورد مرجع هم:
يا خودتان بايد تخصص داشته باشيد كه قطعا نداريد چون اگر خوتان تا اين اندازه تخصص داشته باشيد كه بدانيد ايشان دروغ مي گويند يا راست نمي توانيد از هيچ كس ديكري تقليد كنيد و بايد از خودتان تقليد كنيد و نه ديگران

اگر تخصص نداشته باشيد بايد به گفته دو فرد عادل كه اعلميت ايشان را تاييد ميكنند اعتماد كنيد و مرجع خود را انتخاب كنيد

در مورد بقيه شناخت ها هم مي توانيد به خود مرجع مراجعه كنيد و يا از اطرافيان ايشان سوال نماييد براي اين امربايد قبول زحمت كرده و به خدمت مراجع برسيد و از ايشان سوال نماييد

بسم الله الرحمن الرحیم
اینکه تقلید رجوع جاهل به عالم است بار منفی ندارد زیرا مراد از جاهل بی سوادی نیست بلکه جاهل نسبی و کسی است که در مسائل شرعی مجتهد و کارشناس نیست. مجتهدان در مسائل دیگر به متخصص رجوع میکنند.
پزشک معالج امام (ره) میگفت : تا به حال کسی را ندیدم که این قدر در درمان مطیع پزشک باشد.


_ مردم در زندگی روزمره هرگاه به کاری نیاز پیدا کند به تخصص کافی در آن ندارند به کارشناس و خبره آن کار رجوع میکنند.پزشک برای تعمیر ماشین خود به مکانیک و بالعکس.


_ اینکه " مجتهدان تقلید را برمردم واجب کرده اند" از دو جهت باطل است:
- بایستگی تقلید ،مسإله ای عقلی است که هر خردمندی آن را درمی یابد اصل لزوم تقلید ،تقلیدی نیست.
- آیات و روایات نیز به پیروی از تقلید دستور داده اند." فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛نحل،42

تقلید و فطری بودن دین
اینکه دین فطری است منافات با تخصصی بودن احکام و ضرورت تقلید غیر متخصصان در احکام فرعی ندارد زیرا:
1-فطری بودن معانی مختلفی دارد که نباید خلط شود
2-فطری بودن به بعض معانی رایج در اصول و کلیات است و نه جزئیات و مسائل خرد.
3-لازمه فطری بودن عدم نیاز به کارشناس و متخصص در همه ابعاد نیست زیرا فطری بودن کاربردهای گوناگونی دارد مانند: در رابطه با اصل دین باوریو دین گرایی ، در عقایدی مانند خداشناسی مثل اثبات وجود خدا،در حوزه نظام ارزشها و مسائل رفتاری چون اخلاقیات و احکام فقهی

عقلا نیت تقلید

عقل انسان چیزی را بدون دلیل نمیپذیرد اما تقلیدی که در با احکام دینی از آن بحث میشود پذیرش بدون دلیل نیست .مثلا مجتهد با رجوع به آیه 41 انفال ،وجوب خمس را فتوا میدهد.
از سوی دیگر مقلد نیز بی دلیل نمی پذیرد زیرا میداند خداوند حکیم تکالیفی را برای انسان معین کرده است یعنی بعضی کارها را برایش واجب یا حرام کرده است که یکی از انها وجوب خمس می باشد همین مقدار از علم او به احکام او را مسئول میکند از این رو باید ان احکام را بشناسد و ببیند ایا خمس واجب است یا نه؟ در صورت مثبت بودن چه شرایطی دارد .
شناخت این احکام از قران و سنت ،عقل و اجماع ،نیاز مند مقدمات فراوان و اشنایی با علوم بسیاری است پس او که در این علوم متخصص نیست باید از راه دیگری این احکام را بشناسد و آن رجوع به کارشناسان این علوم است بر این اساس با دلیل به فتوای مجتهد عمل میکند .
بیمار که به پزشک مراجعه میکند و به دستورش عمل میکند هیچ فرد خردمندی وی را سرزنش نمیکند بلکه کارش را عین خرد ورزی میداند.

زمزم;59165 نوشت:
_ اینکه " مجتهدان تقلید را برمردم واجب کرده اند" از دو جهت باطل است:

زمزم;59165 نوشت:

- بایستگی تقلید ،مسإله ای عقلی است که هر خردمندی آن را درمی یابد اصل لزوم تقلید ،تقلیدی نیست.
- آیات و روایات نیز به پیروی از تقلید دستور داده اند." فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛نحل،42

بسم الله

با سلام و آرزوی موفقیت

اگر کسی این مهر بطلان را زده ، جنابعالی در مقام رد هستید ؛ که هیچ .

اگر کسی اشکال یا تکمله ای بر سخن آقایان مجتهدان دارد ؛ باید گفت :

اصل وجوب تقلید - همانگونه که فرموده اید - فی الجمله عقلی است . اما بدینگونه که :

قبول سخن بی دلیل و پیروی کورکورانه ابتداءً مذموم است . و گفته اند :

خلق را تقلیدشان برباد داد ای دوصد لعنت برین تقلید باد

اما تقلید و پیروی اگر به عنوان رجوع به متخصص باشد ؛ عقل آن را - فی الجمله - تجویز کرده بلکه لازم هم می داند .

و از آنجائی که اصل اولیه در تقلید حرمت است ، محدوده این جواز فی الجمله باید روشن شود . تا انسان در حرمت نیفتد .

مقداری از این محدوده را خود عقل معین می کند ، که - مثلا - عاقل بودن ، متعهد و درستکاربودن از جمله این مواردست .

اما اینها کافی نیست . چرا که حکم عقل در اصل اولیه تقلید - پذیرفتن بی دلیل - قبح و منع و حرمت است ، و برای احتراز از حرمت اولیه ،
باید محدوده و چهارچوب جواز کاملا و با دقت مشخص گردد .

به همین خاطر مشاهده می شود در گروههای اجتماعی تخصصی ، مسئولان هر گروه - نظام پزشکی ، نظام مهندسی ، قضات ، وکلا و ... -
بادقت کامل محدوده وچهارچوبه جواز رجوع را معین می کنند .

در احکام دینی هم تقلید ابتداءً قبیح است ، چنانکه آقایان در تقلید در اصول دین مطرح و در رساله های عملیه هم تصریح فرموده اند .

اما چون استخراج احکام فروع دین نیازمند تخصص است ؛ رجوع فی الجمله به متخصصان فروع دین و مجتهدین عقلا جائز می شود .

محدوده این جواز عقلی فی الجمله باید کاملاً و با دقت مشخص گردد .

آنچه که مربوط به مسؤلان دینست - بلوغ ، دوازده امامی ، عدالت و ... در روایات مربوطه ذکر شده است .

مجتهدان هم برای :

1 - اعلام حرمت تقلید در اصول دین ،

2 - تذکر و یادآوری لزوم عقلی فی الجمله تقلید ،

3 - مشخص نمودن چهارچوبه و محدوده جواز تقلید و ...

مسائل تقلید را مطرح فرموده اند .
نه اینکه تقلید را آقایان واجب کرده باشند.

مسعودی;58868 نوشت:
سلام خدمت دوستان و همچنین ان دوستانی که اینجانب را از تجربیات و نظراتشان اگاه نمی سازند:narahat:.... حال بگذریم . چرا با ید مرجع تقلید داشته باشم؟
چگونه میتوانم از کسی تقلید کنم که حتی او را ندیدم و نمی شناسم؟


وقتی که ما چیزی از این دین نمی دانیم باید از
کسانی بپرسیم.
چه بهتر که انها کسانی باشند که مورد اطمینان
همه باشند

برای یافتن جواب خود به ایه ی 96 سوره ی مریم مراجعه شود

بايستگى تقليددر شريعت اسلام، واجبات و محرماتى وجود دارد كه خداى حكيم، آنها را براى سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع كرده است. اگر انسان از اين دستورات اطاعت كند به سعادتِ مطلوب مى‏رسد؛ وگرنه از عذاب سرپيچى از آنها در امان نيست!از سوى ديگر، هر مسلمانى نمى‏تواند به آسانى، احكام شرعى را از قرآن و روايات و يا از عقل خود دريابد. قرآن مانند يك مجموعه قوانين يا رساله عمليه نيست كه احكام شرعى را به طور مدوّن و تفصيلى و با وضوح و صراحت كامل و ذكر همه خصوصيات و جزئيات، بيان كرده باشد. عقل ناورزيده و غيرمتخصص، هرگز نمى‏تواند همه احكام مورد نياز را با مراجعه مستقيم به قرآن و روايات دريابد.ازسوی ديگربراى شناخت احكام شرعى آگاهى‏هاى فراوانى از جمله: فهم آيات و روايات، شناخت حديث صحيح از غير صحيح، كيفيت تركيب و جمع روايات و آيات، و ده‏ها مسأله ديگر لازم است كه آموختن آن‏ها نيازمند سال‏ها تلاش جدى است. در چنين حالتى، مكلف خود را در برابر سه راه مى‏بيند: نخست اينكه راه تحصيل اين علم را -كه همان اجتهاد است- پيش گيرد؛ دوم اين‏كه در هر كارى آراى موجود را مطالعه كرده، به گونه‏اى عمل كند كه طبق همه آرا عمل او صحيح باشد (يعنى احتياط كند)؛ و سوم اين‏كه از رأى كسى كه اين علوم را كاملاً آموخته و در شناخت احكام شرعى كارشناس است، بهره جويد. بى‏شك، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، كارشناس احكام شرعى خواهد شد و از دو راه ديگر بى‏نياز، امّا تا رسيدن به آن، ناگزير از دو راه ديگر است. راه دوم نيازمند اطلاعات كافى از آراى موجود در هر مسأله و روش‏هاى احتياط است و در بسيارى از موارد، به دليل سختى احتياط، زندگى عادى او را مختل مى‏كند.زيرابرای هرشخصی امکان نداردکه در هر كارى آراى فقيهان را مطالعه كرده و به گونه‏اى عمل كند كه طبق همه آنها، عمل او صحيح باشد (احتياط كند)؛ بنابراين راه سوم كاربرد رايج و غالب و معقول بين مردم است. به عبارت ديگر، يكي از وظايف مهمي كه اسلام براي ما مقرر كرده است، تشخيص علمي احكام دين از طريق اجتهاد است، طبيعي است كه انجام اين تكليف براي همه امكان پذير نمي باشد و تنها افراد معدودي توانايي و قدرت انجام اين وظيفه را داشته و مي توانند با بررسي منابع وحي از راه استدلال و نظر و به كارگيري قواعد استنباط، احكام و مقررات اسلام را به دست آورده و به ديگران عرضه بدارند، قهرا وظيفه ديگران در اين صورت تقليد و پيروي از آنها است و بايد اعمال خود را مطابق فتواي مجتهد انجام دهند در غير اين صورت چون به وظيفه ديني خود عمل نكرده است اعمال آنها باطل خواهد بود.لازم به تذکراست که اين سه راه اختصاص به برخورد انسان با احكام شرعى ندارد و در هر مسأله تخصصى ديگر وجود دارد. مثلاً يك مهندس متخصص را فرض كنيد كه بيمار مى‏شود. او براى درمان بيمارى خود يا بايد خود شخصاً به تحصيل علم پزشكى بپردازد، يا تمام آراى پزشكان را مطالعه كرده، و به گونه‏اى عمل كند كه بعداً پشيمان نشود، و يا به يك پزشك متخصص رجوع كند. راه اول او را به درمان سريع نمى‏رساند. راه دوم نيز بسيار دشوار است، و او را از كار تخصصى خود، كه مهندسى است، باز مى‏دارد. لذا او بى‏درنگ از يك پزشك متخصص كمك مى‏گيرد و رأى او را عمل مى‏كند. او در عمل به رأى پزشك متخصص، نه تنها خود را از پشيمانى آينده و احياناً سرزنش دوستان نجات مى‏دهد، بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مى‏شود. مكلف نيز در عمل به رأى مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشيمانى آخرت و عذاب الهى نجات مى‏دهد، بلكه به مصالح احكام شرعى نيز دست مى‏يابد. بنابراين، مهم ترين دليل بر جواز تقليد از فقها واهميت رجوع به رساله های عمليه، علاوه بر آيات و روايات، سيره و روش عقلا در طول تاريخ مي باشد. سيره و روش عقلا اين است که هر مسأله اي به اهل فن آن مراجعه مي نمايند. و بارزترين علامت آن، وجود ميليون ها شغل فني در جامعه انساني مي باشد. کسي که دستگاه گران قيمتي دارد، در صورت خرابي آن، هرگز خودش به تعمير آن نمي پردازد بلکه آن را به متخصصان آن دستگاه مي سپارد. بنابراين چگونه ممکن است در مورد دين که سرنوشت دنيا و آخرت انسان به آن بستگي دارد، بي مبالاتي صورت گرفته و به متخصص آن مراجعه نشود و عنان دين رها گردد و يا دين به دست هر کس و ناکسي سپرده شود و اين مانند اين است که انسان رانندگي خودرو خويش را به دست افراد ناشي بدهد.البته اين تقليد با تقليد از بيگانگان در مسائل فرهنگي و آداب و رسوم اجتماعي، تفاوت دارد زيرا تقليد از بيگانه در مسائل فرهنگي و‌آداب اجتماعي موجب نابودي هويت ملي و مذهبي مي گردد و از اين رو بايد هر مسلماني افزون بر حفظ ايمان و اعتقاد، به رسوم ملي و فرهنگي خود پاي بند بوده و کوشش نمايد تا استقلال خود را در تمام ابعاد فرهگي، اجتماعي، هنري و ... نگه دارد. ولي توجه به اين نکته لازم که اين مطلب منافاتي با بهره گيري از دانش و فن آوري و عوامل پيشرفت اقتصادي آنان ندارد.دراین راستا ممکن است شبهاتی مطرح شود وپرسش های در ذهن انسان شکل بگيرد که به مهم ترين آنها در پست بعدی اشاره مي شود.

چند پرسش پیرامون تقلید 1- تقليد به معناى رجوع جاهل به عالم است. علت اين‏كه مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده‏اند، اين است كه مردم را جاهل و بى‏سواد مى‏دانند. همين نكته باعث مى‏شود قشر تحصيل كرده هرگز سراغ تقليد نرود. پاسخ: اولاً: اين‏كه تقليد، رجوع جاهل به عالم است، هيچ بار منفى براى مقلد ندارد؛ زيرا جاهل در اين‏جا به معناى جاهل نسبى است، يعنى كسى كه در مسائل شرعى، مجتهد و كارشناس نيست، گرچه خودش در مسائل ديگرى متخصص و كارشناس باشد، و يا حتّى در مسائل فقهى از آگاهى نسبى خوبى برخوردار باشد. خودِ مجتهدين نيز در مسائل ديگر به متخصص رجوع مى‏كنند و اين را از باب رجوع جاهل به عالم و اهل خبره مى‏دانند. نمونه بارز آن حضرت امام خمينى؛ بود كه پزشك معالج ايشان گفت: تا به حال كسى را نديده‏ام كه اين قدر در درمان، مطيع پزشك باشد. مردم به طورى عادى، در زندگى روزمره خود، هر جا به كارى نياز پيدا كنند كه تخصص كافى را در آن ندارند، به متخصص و خبره آن كار رجوع مى‏كنند. پزشك براى تعمير ماشين خود به مهندس و مكانيك رجوع مى‏كند و مهندس براى درمان به پزشك و هيچ يك از آن‏ها، جهل خود در آن زمينه را اهانت به خود حساب نمى‏كنند؛ زيرا رجوع به خبره يعنى دنبال علم و تخصصِ متخصصان رفتن. در جهان امروز، تحقيق در همه علوم براى يك نفر كارى است غير ممكن و غير ضرور. امروز اكثر قريب به اتّفاق روحانيون در مسائل شرعى تقليد مى‏كنند؛ زيرا يا هنوز مقدمات اجتهاد را تحصيل نكرده‏اند، و يا نيازى به آن احساس نمى‏كنند، و وقت خود را در تخصص‏هاى ديگر علوم دينى صرف كرده‏اند. ثانياً: اين‏كه گفته شد: «مجتهدان تقليد را بر مردم واجب كرده‏اند»، از دو جهت باطل است: 1- لزوم تقليد از مسائلى نيست كه فتواى مجتهد در آن، براى مقلد سودمند باشد، زيرا لزوم تقليد مسأله‏اى است عقلى كه هر عاقلى آن را درمى‏يابد. پس اصل لزوم تقليد، تقليدى نيست. آرى، فروعات تقليد، مانند بقاى بر تقليد ميت و امثال آن، از مسائل تقليدى است. مكلف پس از آن كه خودش در مساله لزوم يا جواز تقليد به نتيجه رسيد و از مجتهدى تقليد كرد، فتاواى او براى مكلف اعتبار پيدا مى‏كند. آيات و روايات به لزوم تقليد دستور داده‏اند مانند آيه(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)اگر نمى‏دانيد از آگاهان بپرسيد، و سخن امام صادق‏عليه‏السلام:(و امّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه)هر كس از فقهاى امّت ماكه نفس خود را مواظبت كند و از دينش پاسدارى نمايد، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت كند؛ سزاوار است كه غير فقها از او تقليد كنند. به نظر مى‏رسد، تبليغ اين فكر كه علماى دين مردم را جاهل و عوام به حساب مى‏آورند و امثال آن، از تبليغات سوء كسانى است كه مى‏خواهند ميان مردم و علماى دين فاصله ايجاد كنند. پرسش: تقليد، پذيرفتن بدون دليل است، و عقل انسان چيزى را بدون دليل نمى‏پذيرد. پاسخ: عقل انسان هرگز چيزى را بدون دليل نمى‏پذيرد، امّا تقليدى كه مسلمان‏ها از آن بحث مى‏كنند، پذيرش بدون دليل نيست. مثلاً مجتهد به مسأله وجوب خمس فتوا مى‏دهد، و دليل او آيه مباركه 41 سوره انفال و رواياتى است كه در اين زمينه وارد شده است. مقلد نيز هرگز اين فتوا را بدون دليل نمى‏پذيرد؛ دليل او براى پذيرش فتواى مجتهد، اين است كه مى‏داند خداوندِ حكيم تكاليفى را براى انسان معيّن كرده است، يعنى بعضى كارها را بر او واجب يا حرام كرده است، و احتمال مى‏دهد كه يكى از اين واجبات، وجوب خمس باشد. همين مقدار از علم او به احكام، او را مسئول مى‏كند. لذا بايد آن احكام را بشناسد و ببيند آيا خمس واجب است يا نه و چه شرايطى دارد، امّا فهم اين احكام از قرآن و سنّت و عقل و اجماع، نيازمند مقدمات فراوان و آشنايى با علوم بسيارى است. پس او كه در اين علوم متخصص نيست، بايد از راه ديگرى اين احكام را بشناسد و آن راه، رجوع به متخصصان اين علوم است، كه اين مسأله در بحث فلسفه تقليد، به طور مفصل توضيح داده شد. در واقع، دليل مقلد براى پذيرش فتواى مجتهد همان دليل او بر لزوم تقليد است. پس او با دليل، به فتواى مجتهد عمل مى‏كند، نه بدون دليل. به عبارت ديگر، عقل حكم به لزوم تقليد مى‏كند. پس تقليد مبتنى بر عقل است. تقليدى كه قرآن به بت پرستان نسبت داده است، تقليد بدون دليل و صرفاً از روى عادت است. اسلام، تقليد يهوديان از علمايشان را نكوهش كرده است (آيه 31 سوره توبه و آيه 78 سوره بقره) امام صادق‏عليه‏السلام درباره علت اين نكوهش، فرمود:«يهوديان مى‏دانستند كه علمايشان احكام خدا را به دليل مصالح شخصى خود تغيير مى‏دهند و باز از آن‏ها تقليد مى‏كردند. اگر مردم ما نيز چنين كنند، مانند آن‏ها نكوهش مى‏شوند. هر فقيهى از امّت ما كه نفس خود را مواظبت كند و از دينش پاسدارى نمايد، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت كند؛ سزاوار است كه مردم از او تقليد كنند»1. سوره نحل، آيه 42 و انبيا، آيه 7. 2. حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 94.3. همان.

با توجه به گفته های بالا هنوز بنده هیچ گونه دلیلی که واقعا قانع کننده باشد نمی بینم که چرا باید تقلید کرد یا مرجع تقلید داشته باشیم اگر از قرآن دلیل بیاورید خیلی بهتر است تا از حدیث یا سخنان دیگران چون امکان اینکه اینان تغییر کرده باشد خیلی زیاد است ولی خدا در قران گفته که من خودم از ان حفاظت می کنم
اما با توجه به سوره توبه آیه 122

چنان كه مي‌فرمايد: "وَمَا كَان‌َ الْمُؤْمِنُون‌َ لِيَنفِرُواْ كَآفَّة‌ً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُل‌ِّ فِرْقَة‌ٍ مِّنْهُم‌ْ طَـآغ‌فَة‌ٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّين‌ِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُم‌ْ إِذَا رَجَعُوَّاْ إِلَيْهِم‌ْ لَعَلَّهُم‌ْ يَحْذَرُون‌َ ;(توبه‌،122)


شايسته نيست‌، مؤمنان همگي به سوي ميدان جهاد كوچ كنند، چرا از هر گروهي طايفه‌اي از آنان كوچ نمي‌كنند و طايفه‌اي بماند[ تا در دين ]و معارف و احكام اسلام‌[ آگاهي پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آن‌ها را انذار نمايند تا ]از مخالفت فرمان پروردگار[ بترسند و خودداري كنند."
هیچ دلیلی که بخواهد بر اثبات این قضیه باشد من نمی بینم مگر اینکه بخواهیم یک جوری بقبولانیم به خودمان لطفا جوابهای کاملتری بدهید


متاسفانه هربار که ما می خواهیم بحثی در این باره بکنیم! انجمن را می بندند. و خودش شروع می کنند به تک گویی!
ولی خوب ظاهرا قبلا هم همین بحث در این سایت شده است و من هم گفتم که این آیه لزوم مطالعه در دین را بیان می کند نه کفایت را!!
ولی خوب من تعجب می کند چگونه اینها کفایت را از این آیه برداشت می کنند!!!

با سلام پاسخ بحث تقلید و بررسی ابعاد آن در تایپیک چرا تقلید آمده است و جناب آقای فریاد هم همۀ مطالب خود را در آنجا بیان نمودند به این لینک مراجعه بفرمائید.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=11443&page=19

موضوع قفل شده است