من ، تو ، او....

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
من ، تو ، او....

من جنگیدم
توتماشاکردی
او فرارکرد
من توی کرخه شنا کردم
تو به استخر سرپوشیده رفتی
او با اسکی روی آب مزاحم خواب ماهیها شد
من با صدای آهنگران بزرگ شدم
تو در حمام از صدایت لذت بردی
او آخرین کاستهای لس آنجلس را زمزمه می کرد
من عکس مهدی باقری را قاب گرفتم
تو عکس بچه گربه های ملوس را از حاشیه ناصرخسرو خریدی
او پلی بوی قدیمی خود را ورق زد
من شربت صلواتی خوردم
تو کوکا کولا سرکشیدی
او لیمو ترش را در گیلاس فشار داد
من زخمی شدم
تو نزدیک بود دلت بسوزد
او جای نیش پشه را خاراند
من لباس بیمارستان پوشیدم
تو جلوی آینه پیراهن تازه ات را نگاه کردی
او به دنبال سایو آمریکایی میدان محسنی را زیر پا گذاشت
من به اتاق عمل رفتم
تو به اتاق پذیرایی رفتی
او به اتاق بازرگانی رفت تا بتواند شیرخشک وارد کند
من شهید شدم
تو چرت بعد از ظهرت را از دست دادی
او دمر روی تختخواب افتاد و آروغ زد
من به اقیانوسی از نور افتادم
تو زیر نور چراغ مدادی به تماشای ویترین ایستادی
او مه شکن بنزش را در تونل کندوان روشن کرد
من هنوز یک آرزوی بزرگ هستم
تو.....
او.....
صدرا ریحانه