سرشت انسان از گل یا لجن
تبهای اولیه
سلام
یکی از دوستانم سوالی داشتند لذا خواهش میکنم اساتید فن راهنمایی و رفع ابهام فرمایند.
سوال:
انسان از گل آفریده شده است یا از لجن بد بو؟
آیه هایی که اشاره به آفریده شدن انسان از گل دارند همانند:
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ (انعام/2)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ (مؤمنون/12)
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ (سجده/7)
فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍ (صافات/11)
..........
و آیه هایی که اشاره به آفریده شدن انسان از لجن بد بو را دارد همانند:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (حجر/26)
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (حجر/28)
قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (حجر/33)
نقل از قاموس عربی:
الحَمْأَةُ: الطِّينُ الأسْوَدُ المُنْتِنُ، كالحَمَإِ مُحَرَّكَةً. دقیقا معادل لجن میباشد.
وحَمِئَ الماءُ، كَفَرِحَ، حَمْئاً وحَمَأً: خالَطَتْهُ فَكَدِرَ. به معنی مخلوط شدن با لجن
معنی صلصال:
الجوهري: الصلصال الطين الحُرُّ خُلِط بالرمل فصار يَتَصَلْصَل إِذا جَفَّ.
تقربیا معادل گل آزادی که بصورت طبیعی خشک شده و تکه تکه گردد.
چون بنده هیچ سررشته ای در زبان عربی ندارم لذا خواهشمندم که اگر آیه های این سوال ترجمه ناصحیح دارد به بزرگی خودتون ببخشید چون فقط نقل قول و copy & paste انجام شده است.
سلام جناب یابنده
جهت فضولی سوال میکنم
چه فرقی میکند؟
سلام خدمت شما گرامی
در ابتدا باید عرض کنم که این سوال من نیست و یکی از دوستانم فکر میکنه که یک تناقض در قرآن پیدا کرده به خیال خودش.
اما در مورد سوال شما باید عرض کنم که به عقیده من هیچ فرقی نمیکند که از گل ساخته شده باشیم یا از لجن. اصلا فرقی نمیکند که خداوند در 6 روز زمین و آسمان را آفریده باشد یا در 60 سال. فرقی نمیکند که اول آدم آفریده شده یا حوا. فرقی نمیکند که اول آسمان بوجود آمده است یا زمین. فرقی نمیکند که .....
اگر قرار باشد که فرق نکند پس باید از خیلی از آیه های قرآن سرسری رد بشویم. در صورتیکه به نظر من هیچ آیه ای بدون دلیل آورده نشده است. و تمامی آنها کاربردی و قابل تفسیر هستند.
حال اگر امکان دارد یکی از کارشناسان محترم این مورد را نیز رفع ابهام فرمایند.
سپاس
سلام ببخشیدتا کارشناسون نیامده اند در تایید فرموده متحیر عرض کنم که هنوز من و امثال من از درک اینگونه موضوعات که شامل خیلی از چراها و چند روز و تعداد ها عاجزند
اما درست تر از نظر من اینه که ببینیم جدا از گل الان:Gol:هستیم یا لجن بد بو !:Labkhand:
اما درست تر از نظر من اینه که ببینیم جدا از گل الانهستیم یا لجن بد بو !
به احتمال زیاد الان انسان هستیم. :Cheshmak:
اما اینکه شخصیت ها چگونه است به یک مساله بسیار معتقد هستم. و آن اینکه هر چه زمان به جلو میرود انسانها از لحاظ عرفانی و فکری افت میکنند (بر عکس آنچیزی که عموم مردم فکر میکنند که انسانها در طول زمان دارای رشد فکری شده اند) و نمونه اش حکما و ادبا و شعرا و عارفان قرون گذشته است که دیگر نمونه اش یافت نشود.
به احتمال زیاد الان انسان هستیم. :Cheshmak:
اما اینکه شخصیت ها چگونه است به یک مساله بسیار معتقد هستم. و آن اینکه هر چه زمان به جلو میرود انسانها از لحاظ عرفانی و فکری افت میکنند (بر عکس آنچیزی که عموم مردم فکر میکنند که انسانها در طول زمان دارای رشد فکری شده اند) و نمونه اش حکما و ادبا و شعرا و عارفان قرون گذشته است که دیگر نمونه اش یافت نشود.
اگه اینجوری باشه واقعا درد اوره پس خدا اینده عرفان /منطق/ صداقت و ......را ختم بخیر کنه. میگین کمیاب میشه! اگه اینجوریه که میفرمایین با یه محاسبه کوچک همون عدد سیصدو سیزده نفر در میاد:Gol:
اگه اینجوری باشه
مگه جور دیگه ای هم میشه باشه دوست گرامی؟
همیشه معتقد بودم که همه چیز ار کوچکی رو به بزرگی میرود. اما بشریت دقیقا از بزرگی رو نیستی است.
شاید داریم برمیگردیم به همون اصالت اولیه خودمون که چمیدونم گِل یا لجن بدبو بوده.
در فهم معنای لغات قرآن صرف رجوع به یک یا چند مرجع کفایت نمی کند و ما را به فهم دقیق لغات نمی رساند لذا باید نظر مجتهدین لغت را بررسی نمود. علامه مصطفوی صاحب کتاب التحقیق و تفسیر روشن ذیل آیه وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ می گوید:
صلصال: از مادّه صلّ است كه به معنى يبس با رطوبت باشد، و تكرار اين مادّه دلالت مىكند به زيادى يبس بطوريكه در تماس به آن صوتى شنيده شود.
پس صلصال عبارتست از طين يابس كه صدا داشته باشد.
و حمأ: عبارتست از تراب مرطوبيكه به حدّ گل بودن نرسد. و در عين حال كدر و مستعمل باشد.
و مسنون: از ماده سنّ و عبارتست از جريان امريكه منضبط است، در عمل باشد و يا در قول، و منضبط بودن به اختلاف موضوعات فرق پيدا مىكند، و لازمست كه حمأ يعنى تراب و گل مرطوب و در حدّ مضبوط و معيّنى باشد، تا قابل نموّ و رشد پيدا كردن شده و نباتات در آنجا بوجود آيد.
پس در اين آيه كريمه اشاره مىشود به مبادى آفرينش انسان و مراتب تكوّن او كه به ترتيب بوجود آمده است، از مرتبه گل مرطوب كه در اثر برخورد بهوا سفت شده، و صلصال بآن اطلاق مىشد، و سپس آن صلصال كه بطور طبيعى برخورد به آب كرده، و گل نرم و معتدل شده، و قابل تربيت و رشد نباتات در آن گردد، به مرتبه حمإ رسيده، و قهرا متغيّر و متحوّل باشد.
و پس از مرتبه حمأ و گل معتدل بودن، لازم است تا مدّتى معيّن به همين حالت باقى مانده، و منضبط و متجمّع گردد. و اين انضباط را حالت مسنون گويند.
پس تكوّن وجود انسان در حقيقت از اين مراتب موجود آمده، و اين اطلاقات مختلف در باره آن صحيح خواهد بود.
و البتّه اين تكوّن مربوط مىشود بجهت مادّى و بدنى، و امّا از لحاظ روحى: آن جهت ديگرى دارد.
تفسير روشن، ج12، ص: 321
تشکر:Gol:
و آیه هایی که اشاره به آفریده شدن انسان از لجن بد بو را دارد همانند: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (حجر/26) وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ(حجر/28) قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (حجر/33)
با سلام به دوستان خوبم:
همانطور که ذکر کردید در چهار آيه،منشا پيدايش انسان،«صلصال»ذكر شده است: حجر/26:
و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون .
حجر/28:
و اذ قال ربك للملائكة انى خالق بشرا من صلصال من حما مسنون .
حجر/33:
قال لم اكن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون .
الرحمن/14:
خلق الانسان من صلصال كالفخار .
در مورد صلصال،مفسران بحثهايى بسيار كردهاند كه نتيجهى قطعى از آنها بدست نمىآيد.
آنچه قاطعا مىتوان گفت اينست كه صلصال يعنى:گل خشك.گواه اين مطلب آنست كه قرآن در سوره«الرحمن»آنرا به«فخار»تشبيه مىكند و فخار يعنى سفال و گل پخته.برخى پنداشتهاند فخار يعنى سفالگر و بنابر آن انديشيدهاند كه خدا خود را به سفالگر تشبيه كرده استيعنى:ما انسان را آفريديم چنانكه كوزهگر،كوزه را!
حما مسنون:گل سرشته
دوش ديدم كه ملائك، در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
«حافظ»
در آيات سورهى حجر،علاوه بر صلصال،از حما مسنون نيز،ياد مىكند.
در مورد هر يك از كلمات حما و مسنون،بحثهاى لغوى بسيار شده است:
حما را برخى لايهاى مىدانند كه پس از تهنشين شدن سيل،روى زمين مىماند.و برخى گفتهاند لجن يا گل سياه و كبود است.
دربارهى مسنون:برخى گفته اند كه منظور گل بد بوست(سن الماء تغير رائحته).پس بمعنى لجن بدبو مىشود.بعضى با گواه آوردن مواردى از استعمالات مشابه در عربى،آنرا به معناى«قالب»ريزى شده دانستهاند و برخى نيز گفتهاند«سن»يعنى پرداخت كرد و صيقل داد.
شايد وجه بهتر و نزديكتر اين باشد كه بگوييم:گل را وقتى كاملا مالش دهيمچنانكه چسبناك شود و صيقل يابد،و سرشته گردد و زبرى آن از ميان برخيزد،به آن مسنون مىگويند.با سفال هم تناسب دارد زيرا گلى كه با آن سفال مىسازند،از همين نوع است.
پس:از مجموعهى اين دسته آيات چنين برمىآيد كه گلى سرشته و خشك،مادهى نخستين آفرينش انسان بوده است.(1)
-------------------------------------------------
(1)كتاب: معارف قرآن (3-1)، ص 327 نويسنده: آية الله مصباح يزدى