شبهه 4: وحی الهی یا توهمات مذهبی ؟

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه 4: وحی الهی یا توهمات مذهبی ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از شبهات دینی کاربر گرامی ساسان 2012


یک سوال که نمی دانم تا چه حد پایه علمی دارد : یک نوع بیماری به نام صرع لب آهیانه مغز وجود دارد که این بیماران در هنگام حمله صرع دچار توهمات مذهبی می شوند و مثلا یک مسیحی ممکن است حضرت عیسی را ببیند و یا یک مسلمان ، پیامبر یا یکی از امامان را مشاهده کند . حال بیگانگان چنین القاء می کنند که پیامبر نیز در هنگام نزول وحی دچار حالتی شبیه به غش و عواملی شبیه به حمله صرع می شده است و احادیثی را از جانب زنان پیامبر نقل می کنند که گفته می شود پیامبر گاه انجام کارهایی را مدعی می شد که هرگز انجام نداده بوده است و نتیجه گیری دشمنان اسلام از این استدلال این بوده است که( اعوذ بالله) هر چه به پیامبر وحی می شده است در واقع حاصل توهمات او بوده است .

[="Microsoft Sans Serif"]

نیایش سبز;57760 نوشت:
صرع لب آهیانه مغز

شیوع این نوع صرع نادر حدود 5 درصد کل بیماران صرعی است

در این نوع صرع طرف احساس می کند چیزهایی را می بیند که در واقع وجود خارجی ندارند

در مواجهه با پدیده ی کاملا ًتازه ای بیان می کند که پیشتر آن را تجربه کرده است

حرکات غیر ارادی لبها دارند

نمی دانند بدنشان در چه حالتی و چگونه قرار گرفته است

توهم دارند و چیزیهای غیر واقعی رابرای دیگران بیان می کنند که دیده اند

Symptoms

* loss of sense of where the body is[="Red"] in space[/] ([="Blue"]kinesthesis[/]) and a reduced ability to sense the motion of the body.
* [="Red"]hallucinations or illusions[/] (may be visions, tastes, smells)
* strong sense of[="Red"][="Blue"] deja vu[/][/].
* muscle contractions usually only affecting part of the body (rare).
*[="Red"] lip movements[/]
* uncontrolled chewing and swallowing.
* excessive slobbering.
* forced turning of the head and/or eyes (usually towards opposite side of the affected portion of the brain).
* numbness, tingling or an 'asleep' feeling (usually only in one area of the body).
* loss of memory (amnesia) of the seizure and events leading up to it.

نیایش سبز;57760 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از شبهات دینی کاربر گرامی ساسان 2012

یک سوال که نمی دانم تا چه حد پایه علمی دارد : یک نوع بیماری به نام صرع لب آهیانه مغز وجود دارد که این بیماران در هنگام حمله صرع دچار توهمات مذهبی می شوند و مثلا یک مسیحی ممکن است حضرت عیسی را ببیند و یا یک مسلمان ، پیامبر یا یکی از امامان را مشاهده کند . حال بیگانگان چنین القاء می کنند که پیامبر نیز در هنگام نزول وحی دچار حالتی شبیه به غش و عواملی شبیه به حمله صرع می شده است و احادیثی را از جانب زنان پیامبر نقل می کنند که گفته می شود پیامبر گاه انجام کارهایی را مدعی می شد که هرگز انجام نداده بوده است و نتیجه گیری دشمنان اسلام از این استدلال این بوده است که( اعوذ بالله) هر چه به پیامبر وحی می شده است در واقع حاصل توهمات او بوده است .

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با توجه به حضور معجزه ای (کلامی و علمی) به نام قرآن وجود نام پیامبر(ص)واخبار رسیده از پیامبران پیشین وحضور و شهود علی (ع) در هنگام نزول وحی و اعلام تحدی قران کریم این از محالات است که توهم انسان را به این مرحله از انسانیت وکرامت سوق دهد .

اگر ابنها حاصل توهم است پس چرا طبق گفته ی قران کریم محمد(ص) اخرین پیامبر است ؟ وآیا این توهمات با ایشان خاتمه یافته ویا هنوز هم وجود دارد ؟ اگر اری پس چرا دیگر کسی به مقام ایشان نمیرسد؟ و اگر نه پس این چه توهمی بر پیامبر (ص) بوده که عین حقانیت است؟

مگر این بیماری (در صورت صحت نمود آن در افراد) فقط به ایشان ختم میشده ؟ پس جرا در بین بیماران در این 1400 سال کسی به درجه و مقام ایشان نرسیده ؟

وحی تا الهام مراحل و مراتب دارد . قران کریم در این باره میفرماید:

و من کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا" او او من وراء حجاب او یرسل رسولا" فیوحی باذنه ما یشاءالله علی حکیم

« ممکن نیست که بشری با خدا سخن بگوید مگر از راه وحی یا از پس حجاب یا اینکه خداوند رشولی را بفرستد تا به اذن او انچه را که خداوند اراده کرده است وحی کند همانا او بلند مرتبه و حکیم است»
«سوره ی شوری ایه ی51»

بر طبق ایه ی فوق نزول وحی بر سه قسم است
1- الا وحیا": بدون واسطه یعنی بعضی از پیامبران در حالات خاصی کلام خدا را بدون واسطه میشنیدند
علامه طبا طبایی(ره) در ذیل ایه یفوق این نوع وحی را فقط مخصوص پیامبر اسلام میدانستند

وحتی برخی از مفسران گفته اند که دو آیه ی آخر سوره ی بقره را رسول اکرم(ص) در معراج بلا واسطه در یافت نموده اند
«کلام 2 -عبدالله نصری - انتشارات پیام نور»

2- او من وراء حجاب : که دراین قسم از وحی واسطه وجود داشته ولی این واسطه خود قرایت وحی نمیکرده بلکه از ماوراء آن وحی نازل میشده که این قسم وحی خود به چند دسته تقسیم میشده
الف) پیامبر حقایقی را در عالم رؤیا چون فجر صادق مشاهده میکرده چنانکه ابراهیم (ع) به این طریق فرمان یافت که فرزندش اسماعیل را ذبح نماید:

(فلما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری )

« هنگامی که اسماعیل به حد بلوغ رسید(ابراهیم) گفت ای فرزندم در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم نظر تو در این باره چیست؟ »

«سوره ی صافات ایه ی 102»

ادامه دارد انشاءالله.........

....................................................................... حق یارتان :roz:..........................................................................

1- من اطلاع چندانی از پزشکی و روانشناسی ندارم ولی بر خلاف تمامی شبهات مطرح شده از سوی آقای ساسان این یک قلم را به این صورت که مطرح شده وارد نمیدانم.

2- بزرگواران که همگی مقام استادی را بر من یکی حداقل دارند مقداری در استدلالهایشان باتعمق بیشتر موضوع را تشریح نمایند . مثلا این دوستمان که خودشان نیز قبول دارند که استاد ماهستند:

نقل قول از استاد: اگر ابنها حاصل توهم است پس چرا طبق گفته ی قران کریم محمد(ص) اخرین پیامبر است ؟ وآیا این توهمات با ایشان خاتمه یافته ویا هنوز هم وجود دارد ؟ اگر اری پس چرا دیگر کسی به مقام ایشان نمیرسد؟ و اگر نه پس این چه توهمی بر پیامبر (ص) بوده که عین حقانیت است؟

manmehdiam;57860 نوشت:
1- من اطلاع چندانی از پزشکی و روانشناسی ندارم ولی بر خلاف تمامی شبهات مطرح شده از سوی آقای ساسان این یک قلم را به این صورت که مطرح شده وارد نمیدانم. 2- بزرگواران که همگی مقام استادی را بر من یکی حداقل دارند مقداری در استدلالهایشان باتعمق بیشتر موضوع را تشریح نمایند . مثلا این دوستمان که خودشان نیز قبول دارند که استاد ماهستند: نقل قول از استاد: اگر ابنها حاصل توهم است پس چرا طبق گفته ی قران کریم محمد(ص) اخرین پیامبر است ؟ وآیا این توهمات با ایشان خاتمه یافته ویا هنوز هم وجود دارد ؟ اگر اری پس چرا دیگر کسی به مقام ایشان نمیرسد؟ و اگر نه پس این چه توهمی بر پیامبر (ص) بوده که عین حقانیت است؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار بنده حالا خیلی هم قبول ندارم که استادم:Graphic (19): شما فکر کنید استاد بنا هستم یا استاد نجار!!!
دانشجویانی که اولین باربنده را ثبت نام کردند مرا با این نام ثبت نام نمودند واکنون هم برای ایجاد ارتباط با دانشجویان ترمهای قبلم نام خود را تغییر نداده ام شما با این نام مشکلی دارید به بزرگواری ببخشید.

ثانیا" از تذکرتان سپاسگزارم . اما اگر شما هم لطف میکردید با تعمق بیشتر مطالعه می نمودید قطعا" سوء تفاهم پیش نمی آمد
منظور بنده از این اوصاف این بود که اگر این یک بیماری به زعم ایشان است وهم اکنون هم اشخاصی به این بیماری مبتلا هستند پس جرا پس از ایشان بیمار دیگری ادعای نبوت نکرده و «توهمات!!!! » پیامبر عظیم الشأن اسلام به واقعیت رسیده ونبوت با ایشان خاتمه یافته ؟ واین بیماری در سایر افراد محدود به دیدن قدیسان میشود نه دریافت برنامه برای امور عالی بشریت

................................................................ حق یارتان :roz:.........................................................................

[=&quot]من اطلاع چندانی از پزشکی و روانشناسی ندارم ولی بر خلاف تمامی شبهات مطرح شده از سوی آقای ساسان این یک قلم را به این صورت که مطرح شده وارد نمیدانم[/].

2- [=&quot]بزرگواران که همگی مقام استادی را بر من یکی حداقل دارند مقداری در استدلالهایشان باتعمق بیشتر موضوع را تشریح نمایند . مثلا این دوستمان که خودشان نیز قبول دارند که استاد ماهستند[/]:

[=&quot]نقل قول از استاد: اگر ابنها حاصل توهم است پس چرا طبق گفته ی قران کریم محمد(ص) اخرین پیامبر است ؟ وآیا این توهمات با ایشان خاتمه یافته ویا هنوز هم وجود دارد ؟ اگر اری پس چرا دیگر کسی به مقام ایشان نمیرسد؟ و اگر نه پس این چه توهمی بر پیامبر (ص) بوده که عین حقانیت است؟[/] [=&quot]در استدلال یک موضوع که از خود آن نمیشه استفاده کرد. این که دور باطل است[/].

3- [=&quot]به نظر میرسد نظریه قابل بررسی در این خصوص تجربیات روحانی خاص پیامبر باشد و نه صرع و توهم و ... برخی از محققین معتقدند حضرت رسول در اثر مداومت در نیایش ، اعتکاف در کوه حرا و .... در نهایت به یک نوع شهود روحانی دست یافته و قرآن نتیجه این شهود است . من این نظریه را نیز خیلی مقبول نمیدانم . شاید بتوان به تعداد خیلی محدود قائل به این حالت شد ولی آنچه مشخص است در طول 23 سال هزاران بار پیامبر در حال گفتن جملات وحی بوده لذا امکان رسیدن به حالت روحانی در تمام این موارد دور از ذهن است. قابل تصور است که این حالت شهودی یک بار رخ داده باشد [/][=&quot]([/][=&quot]اشتباه نکنم در عرفان از آن به برق لامع یاد میشود) ولی پس از آن سایر جملات وحی ایده هایی بوده که محمد با الهام از سایر مکاتب ماقبل در جهت ایجاد جامعه آرمانی که مد نظرش بوده بیان نموده است[/].

4- [=&quot]در هر حال امکان نزول وحی با کیفیتی که ما مسلمین معتقدیم، از نظر من پذیرفتنی نیست. اگر عقل ما که عقل جز است امر محال را محال میداند به طریق اولی تر از نظر عقل کل(خداوند) نیز امر محال محال است و تمامی امور غیر ممکن به یک اندازه غیر ممکن هستند . اینکه از آسمان کتابی بیاید غیر ممکن است همانگونه که غیر ممکن است 8+2 بشود 11[/].

[=&quot]پی نوشت: هنوز در حال تکمیل این پست بودم استاد محترم جوابیه نصفه اول پستم را زدند که نتیجه جوابشان خورده وسط حرفهای من و از شدت استحکام فرمایشاتشان و ضعف حرفهای من و مهمتر از آن کندی اینترنت من .... پست اینجانب دو تیکه شد ...ببخشید. علی الیحال من اندک جسارتی که میکنم صرفاً جنبه مزاح دارد که بحث خیلی خشک نباشد،مراقب هم هستم که این شوخی مطلب را لوس نکند وگرنه رسما اعلام میکنم که اینجانب دست هر استاد بنا یا نجار را که در هر حال کارش ساختن است! میبوسم چه برسد به آنکه در ساختن روح و روان انسانها مقام استادی دارد[/].

با سلام خدمت دوستانم
این طرز فکر کاملا غلط است وبدیهی است وبعضی ها شدیتر از این اشکال می کنند که در واقع وحیی وجود نداشته بلکه فکر پیامبر بوده است که قرآن وغیررا آورده وبنده جواب میدهم که جواب اشکال اصلی هم داده می شود.
وحي و فكر، دو مقوله بوده و باهم تفاوت دارند. براي توضيح بايد مقوله وحي را بررّسي نمود.
معناي لغوي اصطلاحي وحي:
وحي در لغت "تعليم به صورت پنهان است"(1) يا "وحي اشاره سريع است و به خاطر سرعتي كه در واژه وحي نهفته است، گاهي به مطالب رمزي و سريع مي‏گويند".(2)
"وحي اشاره، نوشتن، الهام، سخن پنهاني و آن چه كه به ديگري القا مي‏گردد مي‏باشد".(3)
با توجه به اين سخنان مي‏توان گفت: وحي، القاي به غير است كه در آن سه عنصر وجود داشته باشد:
يكي: خفا و پنهاني، دوم: سرعت و تندي و سوم كه مهم‏ترين وجه است، از طرف ديگري به انسان يا هر موجود زنده است.
اگر به ارتباطي كه پيامبران با خدا برقرار مي‏كنند و تعاليم و احكام الهي را دريافت مي‏نمايند وحي مي‏گويند، از اين نظر است كه اين نوع آموزش، غير عادي و پنهان از فهم و ديده ديگران است و به وسيله خداوند صورت مي‏گيرد.
وحي در اصطلاح، در معناي مختلفي به كار رفته است. جامع‏ترين سخن، كلام اميرالمؤمنين در پاسخ به سؤال از وحي است كه حضرت وحي را هفت قسم تقسيم نموده است.(4)
امام قسمي كه مورد نظر ما است و در بحث ما بايد بررّسي شود، همان وحي رسالت و نبوّت يا وحي تشريعي است:
"جبرئيل آن را بر قلب تو نازل كرد تا از فرستادگان باشي (افرادي كه براي هدايت انسان‏ها مبعوث مي‏شوند)".(5)
نيز: "ما به تو به وحي فرستاديم، همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم و به ابراهيم و اسماعيل واسحاق و يعقوب و... وحي نموديم".(6)

تفاوت وحي با فكروتوهم و عقل
وحي در معناي خاص آن (وحي رسالي) چون از ويژگيهاي پيامبران است و افراد ديگر از اين ابزار محروم مي‏باشند، تبيين آن براي انسان‏هاي محروم از آن، كاري دشوار است، ولي مي‏توان از طريق آشنايي با آثار و علائم، به گونه‏اي آن را شناخت.
ابزار شناخت انسان در زندگي، حس و عقل است. ديدني‏ها را به وسيله چشم، شنيدني‏ها را به وسيله گوش و ديگر محسوسات را از طريق حواس ويژه آن‏ها درك مي‏كند و مسائل عقلاني و علمي را با به كار گرفتن استدلال و برهان، كه نتيجه كار فكر و عقل است، به دست مي‏آورد. نوع ديگري از ادراك نيز وجود دارد كه فطريات يا وجدانيات ناميده مي‏شود. اين نحوه ادراكات (حسي، عقلي و وجداني) ميان تمام انسان‏ها مشترك است، ولي گاهي برخي واجد ادراك خاصي مي‏شوند كه در ديگر انسان‏ها موجود نيست، و آن اين است كه انساني بدون به كار گرفتن ابزار شناخت حسي و يا به كار انداختن فكر و خرد، يك رشته معاني و مفاهيم و يا تكاليف و دستورها را در خود مي‏يابد و نسبت به آن‏ها جزم و يقين پيدا مي‏كند، در حالي كه اين ادراكات محصول تلاش حسي و فكري او نبوده، بلكه همگي مربوط به عالم بالا است كه به امر الهي بر روح و روان آنان فرود مي‏آيد. حتي كيفيّت وحي كاملاً متمايز از ساير ادراكات مي‏باشد، به طوري كه پيامبر خدا كاملاً مي‏يافت كه اين وحي الهي است كه بر او الهام شده است.(7)
در اين جا انسان (پيامبر) گيرنده پيام و منفعل است و پيام از ديگري (خداوند) به پيامبر رسيده است، در حالي كه در فكر كردن، انسان فعّال است و فعّاليّت فكري انجام مي‏دهد تا به حقيقتي دست مي‏يابد.
در سخني كه از پيامبر(ص) نقل شده، كيفيّت نزول وحي به تفصيل بيان شده كه از يكي از سه طريق زير صورت مي‏پذيرفته:
1- تمثل به صورت صلصله الجرس: حضرت جبرئيل(ع) به صورت بانگ جرس بر پيامبر(ص) نازل مي‏شد. پيامبر مي‏فرمايند: "گاهي اوقات مانند بانگ جرس نزد من مي‏آمد كه آن مشكل‏ترين حالت دريافت وحي از سوي من بود".
2- تمثل حضرت جبرئيل به صورت بشر. طبق احاديث به صورت دحيه كلبي يا چهره‏هاي ديگر نازل مي‏شد.
3- ظاهر شدن جبرئيل در هيأت راستين و حقيقي خويش.(8)
با توجه به اين سخنان در مورد حقيقت وحي و راه‏هاي ارسال وحي، كاملاً روشن مي‏گردد كه وحي الهي امري ذهني نبوده، بلكه واقعيتي خارجي دارد و در اثر تفكر و توهم حاصل نمي‏شود و اساساً هيچ ربطي به فك ر و وهم ندارد، بلكه پيامي است از سوي خدا كه به پيامبر مي‏رسد. پيامبر در هنگام دريافت وحي، فرشته الهي را در صورت اصلي خويش يا به صورت‏هاي ديگر مي‏بيند و كاملاً در مي‏يابد كه فرشته الهي بر او نازل شده است.
بنابراين با وجود معيارهاي مشخص در تمايز بين وحي و نيروي فكر و خيال پيامبر، براي فهم اين تمايز، پيامبر نياز به مقامات معنوي خاص ندارد. در عين حال چون گاهي شيطان سعي در وارد شدن از طريق وحي و القا آن به پيامبر مي‏كند، خداوند پيامبر را با تأييد مقام عصمت خاص از شر وسوسه شيطاني در امان نگه مي‏دارد. براي رسيدن و دست يافتن به اين مقام خاص و دريافت وحي الهي نياز به مقامات معنوي و روحي برتر از روح انسان‏هاي عادي مي‏باشد.

پي نوشت‏ها:
1. معجم مقاييس اللغه، ج 6، ص 93.
2. مفردات، ص 515.
3. لسان العرب، ج 15، ص 379.
4. بحارالأنوار، ج 18، ص 254، به نقل از تفسير نمونه، ج 20، ص 489.
5. شعرا ( ) آيه 193 - 194.
6. نساء (4) آيه 163.
7. براي اطلاع بيشتر به كتاب "منشور جاويد" اثر آيت اللَّه سبحاني، ج 10، ص 79 به بعد و 217 به بعد مراجعه نماييد. سخنان فوق از اين كتاب اخذ شده است.
8. دانشنامه قرآن، ج 2، ماده وحي.

فنا;57919 نوشت:
ابزار شناخت انسان در زندگي، حس و عقل است. ديدني‏ها را به وسيله چشم، شنيدني‏ها را به وسيله گوش و ديگر محسوسات را از طريق حواس ويژه آن‏ها درك مي‏كند و مسائل عقلاني و علمي را با به كار گرفتن استدلال و برهان، كه نتيجه كار فكر و عقل است، به دست مي‏آورد. نوع ديگري از ادراك نيز وجود دارد كه فطريات يا وجدانيات ناميده مي‏شود. اين نحوه ادراكات (حسي، عقلي و وجداني) ميان تمام انسان‏ها مشترك است، ولي گاهي برخي واجد ادراك خاصي مي‏شوند كه در ديگر انسان‏ها موجود نيست، و آن اين است كه انساني بدون به كار گرفتن ابزار شناخت حسي و يا به كار انداختن فكر و خرد، يك رشته معاني و مفاهيم و يا تكاليف و دستورها را در خود مي‏يابد و نسبت به آن‏ها جزم و يقين پيدا مي‏كند، در حالي كه اين ادراكات محصول تلاش حسي و فكري او نبوده، بلكه همگي مربوط به عالم بالا است كه به امر الهي بر روح و روان آنان فرود مي‏آيد. حتي كيفيّت وحي كاملاً متمايز از ساير ادراكات مي‏باشد، به طوري كه پيامبر خدا كاملاً مي‏يافت كه اين وحي الهي است كه بر او الهام شده است.(7)

با اندکی دقت در مفهوم همین عبارات مغالطه آن آشکار میشود. ارزش یک گزاره استدلالی نمیشود که یکجا صحیح باشد ولی یک جا نباشد. تمام قوانین و قواعد و اصول حاکم بر این دنیا و کائنات ثابت و لایتغیر هستند و این لازمه استدلال عقلی است. گزاره (3+2میشود 5) در همه حالات درست است. نمیشود استثنا قائل شویم و بگوییم ولی بعضی وقتها 3+2 میشود6. به دیگر سخن استدلال این دوست عزیز به این صورت است:
ابزار شناخت انسان در زندگي، حس و عقل است.
که یک گزاره عقلی صحیح است و متاسفانه مغالطه از کلمه ولی شروع میشود:
ولي گاهي برخي واجد ادراك خاصي مي‏شوند كه در ديگر انسان‏ها موجود نيست، و آن اين است كه انساني بدون به كار گرفتن ابزار شناخت حسي و يا به كار انداختن فكر و خرد، يك رشته معاني و مفاهيم و يا تكاليف و دستورها را در خود مي‏يابد و نسبت به آن‏ها جزم و يقين پيدا مي‏كند .....
[=&quot]برخلاف توجیه فوق که میفرمایند (انسانی بدون به کار انداختن فکر و خرد[/][=&quot]....) [/][=&quot]که اگر کسی این عبارت را در مورد شخص من به کار ببرد آن را یک توهین بزرگ نسبت به خود تلقی خواهم نمود! سعادت زمانی به ما روی خواهد کرد که از ایراد توهین به شعور خود و دیگران دست برداشته و بینش و جهانبینی مان را بر مبنای خردگرایی آغاز کنیم. بی جهت نیست که حکیم طوس شرح بلندترین مضامین انسانی را چنین آغاز کرده است:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

[/]

manmehdiam;57908 نوشت:
[=&quot]من اطلاع چندانی از پزشکی و روانشناسی ندارم ولی بر خلاف تمامی شبهات مطرح شده از سوی آقای ساسان این یک قلم را به این صورت که مطرح شده وارد نمیدانم.

2- [=&quot]بزرگواران که همگی مقام استادی را بر من یکی حداقل دارند مقداری در استدلالهایشان باتعمق بیشتر موضوع را تشریح نمایند . مثلا این دوستمان که خودشان نیز قبول دارند که استاد ماهستند:

[=&quot]نقل قول از استاد: اگر ابنها حاصل توهم است پس چرا طبق گفته ی قران کریم محمد(ص) اخرین پیامبر است ؟ وآیا این توهمات با ایشان خاتمه یافته ویا هنوز هم وجود دارد ؟ اگر اری پس چرا دیگر کسی به مقام ایشان نمیرسد؟ و اگر نه پس این چه توهمی بر پیامبر (ص) بوده که عین حقانیت است؟

[=&quot]در استدلال یک موضوع که از خود آن نمیشه استفاده کرد. این که دور باطل است.

3- [=&quot]به نظر میرسد نظریه قابل بررسی در این خصوص تجربیات روحانی خاص پیامبر باشد و نه صرع و توهم و ... برخی از محققین معتقدند حضرت رسول در اثر مداومت در نیایش ، اعتکاف در کوه حرا و .... در نهایت به یک نوع شهود روحانی دست یافته و قرآن نتیجه این شهود است . من این نظریه را نیز خیلی مقبول نمیدانم . شاید بتوان به تعداد خیلی محدود قائل به این حالت شد ولی آنچه مشخص است در طول 23 سال هزاران بار پیامبر در حال گفتن جملات وحی بوده لذا امکان رسیدن به حالت روحانی در تمام این موارد دور از ذهن است. قابل تصور است که این حالت شهودی یک بار رخ داده باشد [=&quot]([=&quot]اشتباه نکنم در عرفان از آن به برق لامع یاد میشود) ولی پس از آن سایر جملات وحی ایده هایی بوده که محمد با الهام از سایر مکاتب ماقبل در جهت ایجاد جامعه آرمانی که مد نظرش بوده بیان نموده است.

4- [=&quot]در هر حال امکان نزول وحی با کیفیتی که ما مسلمین معتقدیم، از نظر من پذیرفتنی نیست. اگر عقل ما که عقل جز است امر محال را محال میداند به طریق اولی تر از نظر عقل کل(خداوند) نیز امر محال محال است و تمامی امور غیر ممکن به یک اندازه غیر ممکن هستند . اینکه از آسمان کتابی بیاید غیر ممکن است همانگونه که غیر ممکن است 8+2 بشود 11.

[=&quot]پی نوشت: هنوز در حال تکمیل این پست بودم استاد محترم جوابیه نصفه اول پستم را زدند که نتیجه جوابشان خورده وسط حرفهای من و از شدت استحکام فرمایشاتشان و ضعف حرفهای من و مهمتر از آن کندی اینترنت من .... پست اینجانب دو تیکه شد ...ببخشید. علی الیحال من اندک جسارتی که میکنم صرفاً جنبه مزاح دارد که بحث خیلی خشک نباشد،مراقب هم هستم که این شوخی مطلب را لوس نکند وگرنه رسما اعلام میکنم که اینجانب دست هر استاد بنا یا نجار را که در هر حال کارش ساختن است! میبوسم چه برسد به آنکه در ساختن روح و روان انسانها مقام استادی دارد.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

وباتشکر از جناب manmehdiam;شما بزرگوارید وماهم اول راه دعا بفرمایید که به اسممان نزدیک شویم:Gol:

بزرگوار بنده با مفهوم دور تا اندازه ای آشنایم:Cheshmak:وهرچه تعمق میکنم در نوشته ام از دور خبری نمی بینم:Gig:

فقط نوشته ام اگر قرآن کریم که ثمره ی وحی (از دیدگاه ما) است به حق است. زیرا اگر طبق دیدگاه دوست منتقدمان ثمره ی توهم بود اکنون باید عواقب (نوشته شده در پست قبل بنده را داشت) که ندارد پس انچه بر پیامبر(ص) نازل شده وحی است نه توهم!!!

به زبان منطقی :

قران کتابی است از لحاظ معنوی -علمی - لغوی - ادبی در حد کمال
توهم ابزار رسیدن به کمال نیست
در نتیجه قرآن هم حاصل توهم نیست

********************************

نقل از جنابmanmehdiam
4- [=&quot]در هر حال امکان نزول وحی با کیفیتی که ما مسلمین معتقدیم، از نظر من پذیرفتنی نیست. اگر عقل ما که عقل جز است امر محال را محال میداند به طریق اولی تر از نظر عقل کل(خداوند) نیز امر محال محال است و تمامی امور غیر ممکن به یک اندازه غیر ممکن هستند . اینکه از آسمان کتابی بیاید غیر ممکن است همانگونه که غیر ممکن است 8+2 بشود 11.

با استادی اشنا یم که به راحتی برای شما این 8+2 را اثبات میکند که 11 یا12 یا حتی 3و 4 میشود( البته بنده از لحاظ ریاضی کم و بیش ضعیفم البته در حد دانشگاهی :Labkhand: )اما ایشان متخصص این امر هستند!!!! و گویا این درسی است که در واحدهای کامپیوتر کاربرد دارد!!! الله اعلم

راستی چراشما اینطور استدلال میکنید که اگر عقل جزءمحال را محال می داند پس عقل کل هم باید از همین قاعده پیروی کند؟ پس فرق این دو در چیست که یکی را کل نام گذارده اند ودیگری را جزء؟؟؟

دوست گرامی اگر مسلمانید پس قران را قبول دارید وباید که مطالب آن راهم بپذیرید . بنده که داشتم وحی را از زبان خود قران معنا میکردم ومراحلش را مینوشتم .

اما اگر قایل به این هستید که قران فقط براثر تجربیات روحانی و شهود روحانی ان هم فقط یک بار بر پیامبر(ص) وارد شده وپس از آن کلام قران فقط
الهامات ایشان از سایر مکاتب بوده دو اشکال اساسی وجود دارد:

1- پیامبر(ص) خود قران را کلام الله نامیده انددر این صورت (نعوذا" بالله) باید قایل به کذب گفتار ایشان شویم؟!!!

2 - در تمام قران به جز سوره ی حمد خداوند با انسان سخن میگوید . در صورت اعتقاد به این که پیامبر(ص)با الهام از سایر مکاتب قران را نوشته (نعوذا" بالله ) برایشان علاوه بر کذب اتهام سوءاستفاده از مقام عقل کل (خداوند) هم وارد میشود جرا که اعتقادات والهامات خود از دیگر مکاتب را از زبان خداوند بیان کرده !!!

............................................................................ حق یارتان :roz:..........................................................................


••ostad••;58144 نوشت:
دوست گرامی اگر مسلمانید پس قران را قبول دارید وباید که مطالب آن راهم بپذیرید . .

[="microsoft sans serif"]درود بر دوستان

به نظر من اینطور صحبت کردن با یک نفر یک نوع تهدید یا تحمیل است اگر قرآن حق است باید ما اول حقانیت آن را ثابت کنیم که در این صورت خود طرف خود به خود به آن حقانیت ایمان خواهد آورد و لازم نیست که ما به[="red"] اما و اگر و باید [/] متوسل شویم
پس بدون برهان و فقط با تهدید و ترساندن و اما و اگر او را مجبور به ایمان آوردن کنیم نه فقط به قرآن ایمان نمی آورد
بلکه ما را هم انسانی کوته فکر و احساسی می پندارد [/]

••ostad••;57852 نوشت:
گر ابنها حاصل توهم است پس چرا طبق گفته ی قران کریم محمد(ص) اخرین پیامبر است ؟ وآیا این توهمات با ایشان خاتمه یافته ویا هنوز هم وجود دارد ؟ اگر اری پس چرا دیگر کسی به مقام ایشان نمیرسد؟

سلام
کی جرات داره بگه (نعوذ بالله) من پیامبر هستم؟ قبل از اینکه ازش معجزه بخوان میکشنش.

••ostad••;58144 نوشت:
ا استادی اشنا یم که به راحتی برای شما این 8+2 را اثبات میکند که 11 یا12 یا حتی 3و 4 میشود( البته بنده از لحاظ ریاضی کم و بیش ضعیفم البته در حد دانشگاهی )اما ایشان متخصص این امر هستند!!!! و گویا این درسی است که در واحدهای کامپیوتر کاربرد دارد!!! الله اعلم

با نهایت ارادت باید عرض کنم که اشتباه به عرض شما رسانده اند. در هیچ واحدی (و در هیچ مقطعی) از رشته کامپیوتر همچین مبحثی وجود ندارد.

اما در مورد بحث:
دوست گرامی استاد عزیز اگر کسی یک مطلب، یک واقعه، یک معجزه،... را قبول نداشت که نباید برای اثبات از همانها کمک گرفت. مثلا یکی میگه گاز رو بهم نشون بده شما حالا از صبح تا شب براش از فواید و مضرات گاز و اینکه چگونه استخراج میشود بگو، تا زمانی که بخاری نیاری و گرما و شعله آن را بهش نشون ندی طرف متوجه نخواهد شد.

یابنده;58152 نوشت:

نقل
  نوشته اصلی توسط : ••ostad••

گر ابنها حاصل توهم است پس چرا طبق گفته ی قران کریم محمد(ص) اخرین پیامبر است ؟ وآیا این توهمات با ایشان خاتمه یافته ویا هنوز هم وجود دارد ؟ اگر اری پس چرا دیگر کسی به مقام ایشان نمیرسد؟

یابنده;58152 نوشت:
سلام
کی جرات داره بگه (نعوذ بالله) من پیامبر هستم؟ قبل از اینکه ازش معجزه بخوان میکشنش.

[="microsoft sans serif"] بله درسته
یابنده درست میگه

هر کس الان اگر چنین ادعایی بکنه یا در بخش بیماران روانی و صرعی بستری می شود یا او را در زندان یا بالای چوبه ی دار می برند[/]

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار تند روی و عجله کار شیطان است این هم مدعی الوهیت چه برسد به پیامبری!!!! هیچ کس هم کاریش نداره وبلاگ هم داره وایه و سوره هم برای خودش میگه توی فیس بوک هم مشغول تبلیغه !!!

اخیرا" یک عرب مدعی الهویت شده وخود را خدا نامیده

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=19588

در کمال ارادت باید عرض کنم که بنده نوشتم از ریاضی زیاد دانشی ندارم ودر اخر هم نوشتم الله اعلم (شما چرا شمشیر را از رو بستید و در کمین نشستید! بابا این روزها قلبها ضعیف شده کمی مراعات ما سالمندان راهم بفرمایید) ثانیا" در پیام خصوصی ادرس دانشگاه را میدهم تا با شاگردان رشته ی کامپیوتر وشاید اگر در ایران باشند با خود استاد هم ملاقات کنید البته این زیاد هم دور از ذهن نیست موفق ومؤید باشید

..................................................................... حق یارتان :roz:.......................................................................

یابنده;58152 نوشت:

اما در مورد بحث:
دوست گرامی استاد عزیز اگر کسی یک مطلب، یک واقعه، یک معجزه،... را قبول نداشت که نباید برای اثبات از همانها کمک گرفت. مثلا یکی میگه گاز رو بهم نشون بده شما حالا از صبح تا شب براش از فواید و مضرات گاز و اینکه چگونه استخراج میشود بگو، تا زمانی که بخاری نیاری و گرما و شعله آن را بهش نشون ندی طرف متوجه نخواهد شد.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

البته بزرگوار در مورد این اشخاصی که از صبح تاشب برایشان توضیح بدهیم ومتوجه نشوند قران خودش پاسخ داده

یخادعون الله والذین امنوا وما یخدعون الا انفسهم وما یشعرون 9- فی قلوبهم مرض فزادهمالله مرضا" ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون 10...............مثلهم کمثل الذی استوقد نارا" فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعون 18
«ایات 9 تا 18 سوره ی بقره »
می خواهند تا خدا و أهل ایمان رافریب دهند وحال انکه جز خود را فریب نمیدهند واین را .... نمیدانند دلهای انان بیمار است خدا هم بر این بیماری بیفزایدو بر ایشان است عذابی درد ناک به سبب ان که دروغ میگویند............مثل ایشان مانند کسی است که آتش بیفروزند تا اطراف خود را روشن نمایند(خودنمایی کنند)خدا آن روشنی را ببرد وایشان را در تاریکی رها کند که هیچ نبینند .واز ضلالت باز نمیگردند - انها کر و گنگ وکور هستند واز ضلالت باز نمی گردند.

................................................................................ حق یارتان :roz:............................................................................

بنام خدا

درود بر راستپذیران

من یک پرسشی در ارتباط با همین بحث دارم

با توجه به آیات قرآن چرا کفار به حضرت پیغمبر شاعر جن زده ( مجنون) می گفته اند

[="red"]وَيقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ[/](الصافات/36)

و همواره می گویند آیا ما خدایان خود را از بهر سراینده ای جن زده رها کنیم ؟؟

••ostad••;58166 نوشت:
بزرگوار تند روی و عجله کار شیطان است این هم مدعی الوهیت چه برسد به پیامبری!!!! هیچ کس هم کاریش نداره وبلاگ هم داره وایه و سوره هم برای خودش میگه توی فیس بوک هم مشغول تبلیغه !!!

وبلاگ و فیس بوک و این حرفها که همش مجازی است.
امتحانش مجانی است اما پرخطر.
اگر مایل بودید و جان من را تضمین کنید. حاضرم با هم برویم در یک خیابان عمومی و به شما نشان دهم بعد از اینکه ادعای پیامبری کردم و گفتم که دین من برترین دین عالم است و ای مردم به من بپیوندید، خواهید دید چه اتفاقی رخ میدهد :Ealam:

غلامعلی نوری;58256 نوشت:
من یک پرسشی در ارتباط با همین بحث دارم با توجه به آیات قرآن چرا کفار به حضرت پیغمبر شاعر جن زده ( مجنون) می گفته اند وَيقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ(الصافات/36) و همواره می گویند آیا ما خدایان خود را از بهر سراینده ای جن زده رها کنیم ؟؟

آيات قرآ ن به قدري فصيح و بليغ و موزون بود و مردم را به سوي خود جذب ميكرد كه كفار چارهاي نداشتند، جز اينكه بگويند «پيامبر شاعر است» در حالي كه قرآن مجيد در آيه 69 سوره ياسين، در پاسخ به آنها ميفرمايد «وَماعلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَما يَنْبَغي لهُ اِنْ هُوَ اِ لّا ذِ كْروَ قرْان مُبين» [ما هرگز شعربه او (پيامبر) نياموختيم، و شايسته او نيست [كه شاعر باشد]؛ اين [كتاب آسماني] فقط ذكر و قرآن مبين است.] نسبت شاعري به پيامبر(ص) نيز حكايت از جذّابيّت، لطافت و ظرافت قرآن دارد. نسبت «جادوگري و ساحري» به پيامبر نيز كاشف از اثرات مهمّ معجزات آن حضرت است؛ آنها كه در مقابل معجزات بحق و واقعيّت دار آن حضرت، عاجز شدند، به تهمت و بر چسب جادوگري تمسّك جستند.

پاورقي:
مثالهاي زيباي قرآن ج 2 حضرت آيت الله مكارم شيرازي

به نام خدا

سلام به همه دوستان فهیم

البته در جایی میخوندم که ، در مورد شعر صحبت کرده بود ، و میگفت که ماده اولیه شعر خیال و توهمه ، و شعر از منبعی فرا واقعی و بدون حد و مرز نشأت میگیره ( خیال ) و از همین رو شاعر تصور میکند شعر را از منبعی خاص میگیرد و حال آنکه از خیال خود میگیرد و از آنرو که خیال هیچگونه حد و مرزی هم ندارد دست شاعر در سرودن باز است .

و دلیل اصلی اینکه گفته شده قرآن شعر نیست ، همینه که ماده اولیه قرآن حقیقته و قرآن بر پایه توهمات بنا نشده ، و به ظاهر ، به ظاهر آهنگین اون زیاد ربطی نداره .

البته بعضی افراد وقتی که به آهنگ قرآن دقت میکردند تصور میکردند که اون هم شعره ، در حالی که خداوند هرگز قرآن را شعر ندانسته ، نه به این دلیل که ظاهر آن شیوا نباشد ، بلکه به این دلیل که اصالت قرآن از حقیقت است .

این مطلب رو من خوندم قضاوتش با شما کارشناسان عزیز !

••ostad••;58183 نوشت:
نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : یابنده اما در مورد بحث: دوست گرامی استاد عزیز اگر کسی یک مطلب، یک واقعه، یک معجزه،... را قبول نداشت که نباید برای اثبات از همانها کمک گرفت. مثلا یکی میگه گاز رو بهم نشون بده شما حالا از صبح تا شب براش از فواید و مضرات گاز و اینکه چگونه استخراج میشود بگو، تا زمانی که بخاری نیاری و گرما و شعله آن را بهش نشون ندی طرف متوجه نخواهد شد. سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش البته بزرگوار در مورد این اشخاصی که از صبح تاشب برایشان توضیح بدهیم ومتوجه نشوند قران خودش پاسخ داده

باور میکنید داستان ما یک کمدی تراژدی شده است!!!
دوست نادیده ام (جناب یابنده) در دفاع یا توضیح نظرات من به این استاد بزرگوار فرموده اند که برای اثبات یک واقعه ای که کسی باورش ندارد نمیشود از خود آن واقعه کمک گرفت. استاد محترم این حقیر را با استفاده از آنچه من قبول ندارم مبالغی ترسانده اند!!!!!!! جل الخالق از این همه استدلال!
قربان بنده ترسیدم و به راه راست هدایت شدم.
ولی نکته ای را بهتر است نگفته نگذارم. بررسی اجمالی از لحاظ آمار تعداد کسانی که در این سایت و سایت های مشابه از افراد موافق و مخالف حضور دارند و مقایسه ای منصفانه با نسبت داخل جامعه نشان از یک بیم و ترسی دارد که ای کاش این دوستانی که من و امثال من را مصداق کالانعام بل هم اضل می پندارند اندکی حول آن میاندیشیدند . آنگاه حتم دارم حضور امثال من را در مکانهایی اینچنین چنان بی مهرانه نمیراندند بلکه غنیمتی بزرگ میدانستند در جهت احتراز از بلایی که طی آن نسل ما به سوی خشونت های کور خالی از هر گونه تعقل و تفکر رانده شوند. که هر آینه مطلوب بدخواهان این مرز و بوم است.
امید آن دارم که در راستای آغاز یک مشق بزرگ و آن جمله بسیار بسیار زیبایی که در صدر این سایت در باب پرسشگری نگاشته شده ،همه ما ساکنان این مرز و بوم حول این کلام حکیم فرزانه طوس جمع شویم که :
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
جناب یابنده با نهایت احترام عرض داشته این کلام شما که کسانی وجود ندارد که گزاره 8+2 میشود 11 را ثابت کنند، استاد محترم تاخته است که زبانت را گاز بگیر و گوینده را به دروغگویی متهم نکن!
من نمیدانم چگونه به غیظ دوست داشتن توجه این دوست استاد را جلب نمایم که به چه حقی امثال من را مورد غضب خداوند آنهم در کتابش میخوانید؟ من هرچه را باور نداشته باشم این را میدانم که رویه رسول خدا دست کم رحما بینهم بوده ولی حضرتعالی گذشته از توهین به من بنده را مورد غضب خداوند میدانید؟؟؟ لابد خودتان را نیز با این رویه منتظر آسودن در بهشت تجری من تحت الانهار پنداشته اید!.

[=&quot نوشت:
نیایش سبز;57760
[=&quot نوشت:
]بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از شبهات دینی کاربر گرامی ساسان 2012
یک سوال که نمی دانم تا چه حد پایه علمی دارد : یک نوع بیماری به نام صرع لب آهیانه مغز وجود دارد که این بیماران در هنگام حمله صرع دچار توهمات مذهبی می شوند و مثلا یک مسیحی ممکن است حضرت عیسی را ببیند و یا یک مسلمان ، پیامبر یا یکی از امامان را مشاهده کند . حال بیگانگان چنین القاء می کنند که پیامبر نیز در هنگام نزول وحی دچار حالتی شبیه به غش و عواملی شبیه به حمله صرع می شده است و احادیثی را از جانب زنان پیامبر نقل می کنند که گفته می شود پیامبر گاه انجام کارهایی را مدعی می شد که هرگز انجام نداده بوده است و نتیجه گیری دشمنان اسلام از این استدلال این بوده است که( اعوذ بالله) هر چه به پیامبر وحی می شده است در واقع حاصل توهمات او بوده است .

بنام خدا
با سلام و تشکر از همه دوستان و پوزش از تأخیر
:Gol:

انشاءالله در چند پست آینده به بررسی جوانب شبهه جناب ساسان 2012 و اشکالاتی که بر این شبهه وارد است خواهیم پرداخت که البته در ضمن آن پاسخ برخی مطالب دیگر دوستانی که با نظرات آقای ساسان موافق بودند داده می شود:

در روايت هاى گوناگونى حالت هاى پيامبر از نظر سنگينى آيات بيان شده است; از جمله حالت غشيان و بى هوشى، تغيير چهره مبارك و عرق كردن حتى در فصل سرما. اين حالات هنگامى به حضرت دست مى داده است كه جبرئيل واسطه نبوده و پيامبر وحى را مستقيماً از ناحيه خداوند متعال دريافت مى كرده است. (دقت کنید)

به برخى از روايات اشارت مى رود:

1.
هشام بن سالم از امام صادق(عليه السلام)نقل مى كند كه فرمود: وقتى كه به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وحى نازل مى شد اگر جبرئيل(عليه السلام)واسطه بود، پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى فرمود: «اين جبرئيل است و چنين مى گويد» و اگر جبرئيل نبود و وحى مستقيم به آن حضرت نازل مى گشت براى پيامبر غشيان و بى هوشى عارض مى شد; زيرا در اين وقت وحى بر حضرت سنگين بود.([1])

2. از زراره نقل شده است كه به امام صادق(عليه السلام) گفت: فدايت شوم آن غشيان و بى هوشى چه بوده است كه بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)عارض مى گشت؟ فرمود: آن در صورتى بود كه بين خدا و رسولش واسطه اى نبود و خداوند خود را براى پيامبرش تجلّى مى كرد. سپس فرمود: اى زراره! اين همان نبوّت است. در اين وقت امام(عليه السلام)حالت خضوع و خشوعى به خود گرفت.([2])

3. در روايتى آمده است: «دريافت وحى چنان بر پيامبر(صلى الله عليه وآله)سنگين بود كه حتى در فصل سرما عرق مى كرد و بر صورتش جارى مى گشت.» و نيز «رنگ صورتش تغيير مى كرد و سرش فرود مى آمد.»([3])

در عصر رسالت برخى افراد مغرض با مشاهده اين حالت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، آن حضرت را متهم به جنون يا حالت هايى مانند آن مى كردند. در عصر حاضر نيز برخى از مستشرقان همين راه را ادامه داده و با اين اتهام سست درصدد تضعيف قرآن كريم برآمده اند. برخى گفته اند: پيامبر مبتلا به بيمارى صرع بوده است([4]) و آنچه به نام وحى و حالت غش براى پيامبر(صلى الله عليه وآله)نقل شده است همان «صرع» مى باشد كه وقتى به هوش مى آمد چيزى بر مردم تلاوت مى كرد به گمان آن كه بر او از جانب پروردگارش وحى شده است!([5]) برخى نيز حالت غش را همان حمله هيسترى دانسته اند!([6])

نويسنده آمريكايى واشنگتن اروينچ مدعى است امراض روحى و جسمى و قدرت طلبى موجب شده تا پيامبر ادعاى نبوّت كند، به ويژه كه خديجه و ورقة بن نوفل نيز او را بر اين كار تشجيع كردند.([7])

هرچند حالت هاى مزبور، در تحليل عقلانى و عرفانى پاسخ داده مى شود، اما پيش از هر دليلى، خود قرآن كريم اين اتهامات را از ساحت مقدّس پيامبر دور ساخته و هرگونه جنون، كهانت و سحرگرى را از وى نفى مى كند; در آيه اى مى فرمايد: (فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِن وَ لاَ مَجنُون)(طور: 29); پس تذكر ده، كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى.

در آيه اى ديگر به مردم مى فهماند كه (وَ مَا صَاحِبُكُم بِمَجنُون)(تكوير: 22); مصاحب و همراه ]= پيامبر[ شما ديوانه نيست. و اين اتهام با حالات پيامبر و تاريخ زندگانى او در ميان مردم پيش از نبوّت و حتى در زمان رسالت حتى براى خود كفار نيز قابل پذيرش نبود; زيرا او فرد امين و آگاه بود و حتى كافرانى مانند ابوسفيان، ابوجهل و اخنس بن شريق شبانه مى آمدند و به طور پنهانى به سخنان آن حضرت گوش فرا مى دادند.([8])؛([9])

(برای روشن شدن مطلب بحث را حتماً دنبال کنید تا به ضعف شبهه و اغراض پلید طرفداران آن پی ببرید.)

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی__________________________________________________________
1- محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 18، ص 268 / ص 256 / ص 261.
2- همان منبع.
3- همان منبع.
4- محمود ماضى، الوحى القرآنى فى المنظور الاستشراقى، ص 109 و 110.
5- The Life of mohomet. p. 135 Emile Der menghem New Yourk Dial Press 1930.
6- ريچارد بل، «مقدمه بر ترجمه قرآن (بازنگرى مونتگمرى وات)»، مجله ترجمان وحى، ش 2، ص 88. بل، نسبت بيمارى صرع را از گوستاو ويل (Gustav well) و حمله هيسترى را از الويز اسپرنگر (Aloys sprenger) نقل مى كند.
7- ابراهيم عوض، مصدر القرآن، دراسة شبهات المستشرقين، قاهره، مكتبة زهرا الشرق، 1417 ق، ص 2313.
8- ابن هشام، سيره ابن هشام، حديث 1، ص 337 / ر.ك: جفعر سبحانى، فروغ ابديت، ج 1، ص 270 (ش 18).
9- ر.ک: پایگاه اینترنتی و پاسخگویی راسخون، مقاله نزول قرآن کریم، با کمی تغییر.


سلام

نیایش سبز;57760 نوشت:
یک سوال که نمی دانم تا چه حد پایه علمی دارد : یک نوع بیماری به نام صرع لب آهیانه مغز وجود دارد که این بیماران در هنگام حمله صرع دچار توهمات مذهبی می شوند و مثلا یک مسیحی ممکن است حضرت عیسی را ببیند و یا یک مسلمان ، پیامبر یا یکی از امامان را مشاهده کند . حال بیگانگان چنین القاء می کنند که پیامبر نیز در هنگام نزول وحی دچار حالتی شبیه به غش و عواملی شبیه به حمله صرع می شده است و احادیثی را از جانب زنان پیامبر نقل می کنند که گفته می شود پیامبر گاه انجام کارهایی را مدعی می شد که هرگز انجام نداده بوده است و نتیجه گیری دشمنان اسلام از این استدلال این بوده است که( اعوذ بالله) هر چه به پیامبر وحی می شده است در واقع حاصل توهمات او بوده است .

1- استدلال به شباهت را تمثیل گویند که در مباحث علمی دارای پایینترین مرتبه اعتبار است . پس صرف بعضی شباهتها ( به فرض وجود شباهت ) دلیل بر یکی بودن دو پدیده نیست .
2- کسی که دارای بیماری صرع است اغلب از کودکی این بیماری با اوست درحالیکه هیچ گزارشی از بیماری پیامبر قبل از 40 سالگی یا نسبت اخذ وحی به بیماری بعد از 40 سالگی مشاهده نشده است
3- کفار همیشه بدنبال یافتن یک نقطه ضعف از پیامبر اعظم بوده اند و اگر چنین بیماری در وی بود حتما از آن کاملا سوء استفاده می کردند در حالیکه هیچ اشاره ای به این چنین بیماری از سوی کفار نشده است
4- همه موارد اخذ وحی همراه با حالت غشوه نبوده است
5- بعضی حالات سنگین اخذ وحی با تعبیر اغشی علیه آمده است که در زبان عرب بیشتر از این قابل بیان نبوده است و با توجه به آشنایی عرب با بیماری صرع می توانستند از همین عنوان استفاده کنند ولی عدم ذکر این مطالب نشان دهنده تفاوت آشکار برخی حالات اخذ وحی با حالات صرع است
6- صرع همراه با افتادن و خروج کف از دهان است در حالیکه حالات اخذ وحی به هیچ وجه اینگونه نبوده است
7- اخذ وحی گاهی اوقات در عادی ترین حالات پیامبر مثلا در حین جنگ و شمشیر زدن بوده است که تفاوت اساسی با موارد قبل دارد
8- در خصوص کارهای که ادعا شده زنان پیامبر از او ندیده اند باید حداقل یک یا چند مورد نقل معتبر وجود داشته باشد . کجاست ؟
موفق باشید

ادامه مطلب ...


سلام مجدد ...


افزون بر آن، مستشرقان نيز متوجه شده اند كه اتهام صرع و مانند آن اتهامى واهى و بى ارزش است و با شخصيت، آموزه ها و تاريخ زندگى پيامبر هيچ تناسب عقلى ندارد.1 از همين روست كه افرادى مانند توماس كارلايل از پيامبر دفاع كرده و هرگونه ادعاى كذب و مانند آن را از وى دور دانسته اند.2


شواهدى كه دلالت بر عدم صحت نسبت هاى مزبور دارند، عبارتند از:


1. گزاره ها و معارف والاى قرآن
معقول و امكان پذير نيست كه يك انسان ديوانه يا مبتلا به صرع كتابى مانند قرآن بياورد كه حاوى بالاترين قوانين، احكام و معارف براى بشر باشد.


2. گسترش اسلام
با ارائه مكتبى همچون اسلام، بسيارى از مردمان عصر پيامبر كه مبتلا به كفر و شرك بودند به دين اسلام گرويدند. پيروى گسترده انسان ها، دقّت در تبليغ دين، خنثى كردن انواع توطئه ها و دشمنى هاى منافقان و دشمنان اسلام و پيروزى هاى چشمگير مسلمانان در مبارزات خود تا سرحد شهادت در راه اهداف پيامبر اسلام، خود بهترين دليل است تا چنين اتهام واهى و غيرمقعول را از بين ببرد; چرا كه هيچ زمانى يك انسان ديوانه يا مبتلا به هيسترى يا صرع، نمى تواند با آنهمه مخالفت های گوناگون از سوی کفار و منافقین عصر خود، به این سطح از توفیقات چشمگیر دست یابد.


3. اعتراف سخن سرايان عرب
مخالفان پيوسته درصدد از بين بردن، سست نمودن يا همانند آوردن بودند. تلاش هاى فراوانى در اين زمينه انجام گرفت، سخنوران و فصحاى آن زمان با تشكيل انجمن ها و گروه ها به انديشه افتادند تا مانند قرآن را بسازند يا آن را كلام بشرى جلوه دهند يا پيامبر را به جنون متهم كنند. آنان در آخرين تلاش و مبارزه فكرى خود به دليل شگفتى بيش از حد قرآن كريم، آن را «سحر» ناميدند.3 مخالفان خود پى بردند كه اين اتهام ها با عقل بشر سازگار نيست و انسان هاى خردمند آن را نمى پذيرند، به همين سبب اعتراف نمودند كه قرآن برترين كلام هاست.


وليد بن مغيره، انديشمند عرب در مكه، گفت: به خدا سوگند كلامى را از محمد شنيدم كه نه كلام انسان است و نه كلام جن، ولى كلامى است كه بر همه كلام ها برترى دارد.4 بعلاوه اعتراف سخن سرايان آن زمان و همچنين گوش دادن ابوسفيان و اخنس بن شريق شب هنگام به آيات قرآن، بهترين دليل است كه قرآن برخاسته از يك حالت صرع يا هيسترى و بيمارى هاى ديگر عصبى و مانند آن نيست.


4. قرينه تاريخى; تاريخ زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله)
به شهادت تاريخ، زندگى پيامبر پيش از بعثت يك زندگى كاملا سالم و منظم و مورد پذيرش همگان بوده است و هرگز ابتلا به بيمارى جنون يا صرع و مانند آن به حضرت نسبت داده نشده است; نه در سنين كودكى و نه در دوران نوجوانى، جوانى و يا ميانسالى. اگر چيزى مى بود بايد تاريخ به آن اشاره مى كرد، به ويژه اينكه دشمنان اسلام انگيزه برجسته كردن آن را فراوان داشته اند. در حالات عادى نيز آثارى از جنون يا صرع از آن حضرت مشاهده نمى شد، بلكه سخنان و حالات بسيار معقول و ارزنده از وى شنيده مى شد. تنها در هنگام وحى بود كه حالتى غيرعادى به وجود مى آمد و دشمنان اسلام چون از حقيقت و عوارض ناشى از آن بى اطلاع بودند بدلیل عجز و بمنظور بکار بردن تمامی حربه ها علیه پیامبر ناچاراً تهمت صرع يا جنون را مناسب ديده و بدينوسيله دشمنى خود را آشكار مى كردند.5


موفق باشید ...


پاورقی___________________________________________________
1- ريچارد بل، «مقدمه بر ترجمه قرآن (بازنگرى مونتگمرى وات)»، مجله ترجمان وحى، ش 2، ص 88. بل، نسبت بيمارى صرع را از گوستاو ويل (Gustav well) و حمله هيسترى را از الويز اسپرنگر (Aloys sprenger) نقل مى كند.

2- ابراهيم عوض، پيشين، ص 2313.

3- قرآن از قول وليدبن مغيرة مى فرمايد: «فقال اِن هذا الاّ سحرُ يُوثَر» (مدثر: 24) / فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 10، ص 583 (شأن نزول آيه).

4- فضل بن حسن طبرسى، پيشين.

5- ابراهيم امينى، پيشين، ص 132، بنقل از پایگاه اینترنتی و پاسخگویی راسخون، مقاله نزول قرآن کریم، با کمی تغییر.

باسلام و عرض ادب
در مورد اين شبهه يك سوالي هم مطرح مي شود كه آيا وحي با فكر فرق دارد، يعني آنچه كه به قلب پيامبر به عنوان وحي نازل مي‏شد، چطور با فكر پيامبر(ص) قابل شناسايي بود؟ آيا پيامبران روحي برتر از انسان‏هاي معمولي دارند و مي‏توانند تشخيص دهند كه آنچه اكنون از ذهن آن‏ها مي‏گذرد فكر است يا وحي خداوند؟

خوب در جواب به اين پرسش بايد عرض كنم كه وحي و فكر، دو مقوله بوده و باهم تفاوت دارند. براي توضيح بايد مقوله وحي را بررّسي نمود.

معناي لغوي اصطلاحي وحي

وحي در لغت "تعليم به صورت پنهان است"(معجم مقاييس اللغه، ج 6، ص 93) يا "وحي اشاره سريع است و به خاطر سرعتي كه در واژه وحي نهفته است، گاهي به مطالب رمزي و سريع مي‏گويند".(مفردات، ص 515)
"وحي اشاره، نوشتن، الهام، سخن پنهاني و آن چه كه به ديگري القا مي‏گردد مي‏باشد".(لسان العرب، ج 15، ص 379.)

با توجه به اين سخنان مي‏توان گفت: وحي، القاي به غير است كه در آن سه عنصر وجود داشته باشد:
يكي: خفا و پنهاني،
دوم: سرعت و تندي
سوم كه مهم‏ترين وجه است، از طرف ديگري به انسان يا هر موجود زنده است.

اگر به ارتباطي كه پيامبران با خدا برقرار مي‏كنند و تعاليم و احكام الهي را دريافت مي‏نمايند وحي مي‏گويند، از اين نظر است كه اين نوع آموزش، غير عادي و پنهان از فهم و ديده ديگران است و به وسيله خداوند صورت مي‏گيرد.
وحي در اصطلاح، در معناي مختلفي به كار رفته است. جامع‏ترين سخن، كلام اميرالمؤمنين در پاسخ به سؤال از وحي است كه حضرت وحي را هفت قسم تقسيم نموده است.(بحارالأنوار، ج 18، ص 254، به نقل از تفسير نمونه، ج 20، ص 489.)

امام قسمي كه مورد نظر ما است و در بحث ما بايد بررّسي شود، همان وحي رسالت و نبوّت يا وحي تشريعي است:
"جبرئيل آن را بر قلب تو نازل كرد تا از فرستادگان باشي (افرادي كه براي هدايت انسان‏ها مبعوث مي‏شوند)".(شعرا آيه 193 - 194.)

نيز: "ما به تو به وحي فرستاديم، همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم و به ابراهيم و اسماعيل واسحاق و يعقوب و... وحي نموديم".(نساء (4) آيه 163.)

تفاوت وحي با فكر و عقل
وحي در معناي خاص آن (وحي رسالي) چون از ويژگيهاي پيامبران است و افراد ديگر از اين ابزار محروم مي‏باشند، تبيين آن براي انسان‏هاي محروم از آن، كاري دشوار است، ولي مي‏توان از طريق آشنايي با آثار و علائم، به گونه‏اي آن را شناخت.

ابزار شناخت انسان در زندگي، حس و عقل است. ديدني‏ها را به وسيله چشم، شنيدني‏ها را به وسيله گوش و ديگر محسوسات را از طريق حواس ويژه آن‏ها درك مي‏كند و مسائل عقلاني و علمي را با به كار گرفتن استدلال و برهان، كه نتيجه كار فكر و عقل است، به دست مي‏آورد.

نوع ديگري از ادراك نيز وجود دارد كه فطريات يا وجدانيات ناميده مي‏شود. اين نحوه ادراكات (حسي، عقلي و وجداني) ميان تمام انسان‏ها مشترك است، ولي گاهي برخي واجد ادراك خاصي مي‏شوند كه در ديگر انسان‏ها موجود نيست، و آن اين است كه انساني بدون به كار گرفتن ابزار شناخت حسي و يا به كار انداختن فكر و خرد، يك رشته معاني و مفاهيم و يا تكاليف و دستورها را در خود مي‏يابد و نسبت به آن‏ها جزم و يقين پيدا مي‏كند، در حالي كه اين ادراكات محصول تلاش حسي و فكري او نبوده، بلكه همگي مربوط به عالم بالا است كه به امر الهي بر روح و روان آنان فرود مي‏آيد.

حتي كيفيّت وحي كاملاً متمايز از ساير ادراكات مي‏باشد، به طوري كه پيامبر خدا كاملاً مي‏يافت كه اين وحي الهي است كه بر او الهام شده است.(براي اطلاع بيشتر به كتاب "منشور جاويد" اثر آيت اللَّه سبحاني، ج 10، ص 79 به بعد و 217 به بعد مراجعه نماييد. سخنان فوق از اين كتاب اخذ شده است.)
در اين جا انسان (پيامبر) گيرنده پيام و منفعل است و پيام از ديگري (خداوند) به پيامبر رسيده است، در حالي كه در فكر كردن، انسان فعّال است و فعّاليّت فكري انجام مي‏دهد تا به حقيقتي دست مي‏يابد.

در سخني كه از پيامبر(ص) نقل شده، كيفيّت نزول وحي به تفصيل بيان شده كه از يكي از سه طريق زير صورت مي‏پذيرفته:
1- تمثل به صورت صلصله الجرس: حضرت جبرئيل(ع) به صورت بانگ جرس بر پيامبر(ص) نازل مي‏شد. پيامبر مي‏فرمايند: "گاهي اوقات مانند بانگ جرس نزد من مي‏آمد كه آن مشكل‏ترين حالت دريافت وحي از سوي من بود".
2- تمثل حضرت جبرئيل به صورت بشر. طبق احاديث به صورت دحيه كلبي يا چهره‏هاي ديگر نازل مي‏شد.
3- ظاهر شدن جبرئيل در هيأت راستين و حقيقي خويش.(دانشنامه قرآن، ج 2، ماده وحي.)

با توجه به اين سخنان در مورد حقيقت وحي و راه‏هاي ارسال وحي، كاملاً روشن مي‏گردد كه وحي الهي امري ذهني نبوده، بلكه واقعيتي خارجي دارد و در اثر تفكر حاصل نمي‏شود و اساساً هيچ ربطي به فكر ندارد، بلكه پيامي است از سوي خدا كه به پيامبر مي‏رسد. پيامبر در هنگام دريافت وحي، فرشته الهي را در صورت اصلي خويش يا به صورت‏هاي ديگر مي‏بيند و كاملاً در مي‏يابد كه فرشته الهي بر او نازل شده است.

با وجود اين معيارها و ملاك مشخص كه بين وحي و فكر تفاوت ايجاد مي‏كند، جاي هيچ گونه اشتباه نيست. اين تبيين آشكار از وحي با توجه به قرآن و سخنان رسول خدا(ص) راه هر گونه شبهه را مي‏بندد و انسان را نسبت به وحي مطمئن مي‏گرداند. از اين رو آدمي در مي‏يابد كه شبهات برخي افراد، بافته‏اي در مقابل حق است و شبهه‏اي بي اساس است، و پيامبر هيچ نقشي در وحي الهي ندارد و كوچكترين دخل و تصرّفي هر چند بدون اختيار (با توجه به مقام عصمت و مصونيّت الهي) از جانب پيامبر(ص) صورت نمي‏گيرد و وحي را بدون كم و كاست به مردم ابلاغ مي‏نمايد.

بنابراين با وجود معيارهاي مشخص در تمايز بين وحي و نيروي فكر و خيال پيامبر، براي فهم اين تمايز، پيامبر نياز به مقامات معنوي خاص ندارد. در عين حال چون گاهي شيطان سعي در وارد شدن از طريق وحي و القا آن به پيامبر مي‏كند، خداوند پيامبر را با تأييد مقام عصمت خاص از شر وسوسه شيطاني در امان نگه مي‏دارد. براي رسيدن و دست يافتن به اين مقام خاص و دريافت وحي الهي نياز به مقامات معنوي و روحي برتر از روح انسان‏هاي عادي مي‏باشد.

ادامه بحث قبلی ...:Gol:

با سلام مجدد ...:Gol:

در ادامه مطالب پیشین، (حالات دریافت وحی) در این مجال به ذکر تحليل عرفانى حالت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هنگام دريافت وحى می پردازیم:

1. تجلّى: وحى، چنان كه پيش از اين گفته شد، سخنان سنگين خداوند متعال بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بوده است: (انّا سنلقى عليكَ قولا ثقيلا.) پيش از اين در روايتى از امام صادق(عليه السلام)نقل شد كه غشيان و بى هوشى نتيجه تجلّى خداوند متعال بر پيامبر بوده است.

تجلّى ممكن است به يكى از دو معناى زير باشد:
اول: به دليل آنكه ظهور ذات خداوند متعال محال است، منظور ظهور جلالت و جبروت و اقتدار و عظمت او يا آثار او مى باشد كه به نوعى نور الهى تجلّى مى كند; مانند تجلّى خداوند بر حضرت موسى(عليه السلام) و مدهوش شدن وى، كه در آيات قرآن بدان اشارت يافته است: (فَلَمَّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً...) (اعراف: 14) اين آيه شريفه درباره حضرت موسى(عليه السلام) است كه ديدن خداوند را درخواست كرد و در پاسخ وى، خداوند نور خود را بر كوه تجلّى نموده كوه متلاشى و با خاك يكسان شد و حضرت موسى بى هوش بر زمين افتاد.

مرحوم طبرسى مى فرمايد: خداوند متعال آيات خود را براى حضرت موسى بر كوه ظاهر نمود تا ثابت كند خداوند ديدنى نيست. در ادامه، از ابن عباس نقل مى كند كه: معناى تجلّى اين است كه خداوند نور ذات مقدس خود را بر كوه ظاهر نمود.([1])

به همين دليل وقتى پيامبرى خود را نزد مقام با عظمت الهى ببيند، لازمه چنين حضورى، از خود بى خود شدن يا مدهوش ماندن است و بر كسى كه مدهوش شود مذمّت روا نيست.

دوم: «نزول قرآن به صورت تجافى نيست; يعنى بدين صورت نبوده كه حين نزول جايگاه اصلى خود را در مقامات فوق از دست بدهد و به موقف تفصيل نزول كند، بلكه تنزيل قرآن به صورت تجلّى بوده است; بدين معنا كه كلام الهى از موطن غيب مكنون و بساطت و تجرّد، در موقف طبيعت و كثرت و تفصيل ظهور مى كند و جلوه گر مى شود، بدون اينكه مقام عالى خود را از دست بدهد. قرآن از علوم بى پايان ذات اقدس الهى سرچشمه گرفته و نزول و ظهور يافته است، همانند پرتوى از خورشيد كه بر زمين مى تابد; زيرا همه پديده هاى علمى و غيرعلمى جهان با واسطه يا بدون واسطه، از ذات اقدس خداى متعال فيض وجود را دريافت مى دارند. او ذات كامل و غير محدودى است كه همه كمالات از مقام شامخ او سرچشمه مى گيرند و نازل مى شوند. او در مقام شامخ و بسيط ذات خود، واجد كمالات همه معاليل عينى و عملى است.»([2])

2. انسلاخ از مقام مادى: ديدگاه ديگر اين است كه پيامبر در حالت وحى از حالت مادى خارج شده و در حال مشاهده ملكوت الهى و مستغرق در چنين مشاهده اى است. ابن خلدون مى نويسد: «پيامبران در حالت وحى از اين جهان خارج شده و انصراف مى يابند، به گونه اى كه تصور مى شود حالت غشوه و اغما بر ايشان به وجود آمده. در صورتى كه چنين نيست ]كه غش باشد[، بلكه در مشاهده فرشته وحى مستغرق گشته اند. در اين هنگام است كه درك ويژه اى دارند كه با ادراكات متعارف بشر متفاوت است.»([3])

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_________________________________________________
1. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 731 و 732.
2. ابراهيم امينى، وحى در اديان آسمانى، ص 67 و 68.
3. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 115.

نیایش سبز;57760 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از شبهات دینی کاربر گرامی ساسان 2012

یک سوال که نمی دانم تا چه حد پایه علمی دارد : یک نوع بیماری به نام صرع لب آهیانه مغز وجود دارد که این بیماران در هنگام حمله صرع دچار توهمات مذهبی می شوند و مثلا یک مسیحی ممکن است حضرت عیسی را ببیند و یا یک مسلمان ، پیامبر یا یکی از امامان را مشاهده کند . حال بیگانگان چنین القاء می کنند که پیامبر نیز در هنگام نزول وحی دچار حالتی شبیه به غش و عواملی شبیه به حمله صرع می شده است و احادیثی را از جانب زنان پیامبر نقل می کنند که گفته می شود پیامبر گاه انجام کارهایی را مدعی می شد که هرگز انجام نداده بوده است و نتیجه گیری دشمنان اسلام از این استدلال این بوده است که( اعوذ بالله) هر چه به پیامبر وحی می شده است در واقع حاصل توهمات او بوده است .

با سلام خدمت همه دوستان درپاسخ به این سوال می توان گفت : این شبهه بیشتر به یک شوخی و جک شبیه است تا یک شبهه و سوال اعتقادی چرا که دوست و دشمن به غیر طبیعی و غیر بشری بودن قرآن اعتراف دارند ، این همه مضامین عالی و عرفانی که در قرآن وجود دارد این همه خبر از آینده و خبر از علوم مختلفی که در آن زمان مردم دنیا حتی اسمی از آنها نشنیده اند و... آیا می تواند حاصل یک توهم پوچ و خالی از حقیقت باشد .
قرآن کریم بیش از 1430 سال است که "تحدی" کرده و می فرماید اگر می توانید مثل این قرآن را بیاورید حتی یک آیه مانند آن را بیاورید یک سطر ؛ اما هنوز کسی نتوانسته مانند آنرا بیاورد که این نشان از غیر بشری بودن آن است و این که معجزه ای جاوید از جانب خداوند متعال است که بر پیامبر خویش نازل کرده است .
اما این که نوشته اید پیامبر(ص) در بیشتر مواردی که وحی دریافت می کرده است حالت عادی نداشته به این دلیل بوده است که ارتباط با حضرت حق بسیار سنگین و طاقت فرسا است و برای بشر بسیارسخت است وپیامبرل نیز مانند همه انسان ها حالت بشری دارد ، لذا این حالات پیامبراعظم(ص) به خاطر همین ارتباط با حضرت حق بوده است.
موضوع قفل شده است