اخلاق و آخرالزمان

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اخلاق و آخرالزمان




....................
تربيت، اخلاق و ايمان در دوره آخرالزمان


جوانى
، دوران بسيار حساسى است، زيرا از يك طرف در اين دوره، تمام غرايز و تمايلات در جوان شعله ور است و زبانه مى كشد و از طرف ديگر يك دنيا احساسات و عواطف در جوان بروز مى كند و شكوفا مى شود، (احساساتى كه كاملاً ضربه پذير و حساس است). علاوه بر اينها، دوره جوانى، دوره اى است پر از آمال و آرزو و تخيلات دور و دراز كه كاملاً فكر جوان را احاطه مى كند و به اصطلاح، در يك دوره كاملاً ايده آليستى به سر مى برد. اگر غرور و خودپسندى نيز بر اين خصوصيات افزوده شود، شخصيت جوان و دوره حساس جوانى را نمايان مى سازد از اين رو معارف روايى ما در حالى كه جوانى را شعبه اى از جنون ناميده اند، آن را در شمار يكى از دو نعمتى دانسته اند كه تنها پس از گذشتن و از بين رفتن آن، ارزشش معلوم مى شود.


حلقه دوم
بنابراين جوانى كه در اين دوره حساس با آن خصوصيات ويژه به سر مى برد، يعنى سراپا احساسات است، تمام تمايلات و غرايزش بالفعل شده، تخيل ها، آمال و آرزوها، وسوسه ها و شبهه ها وجودش را فراگرفته و مهم تر اينكه غرور جوانى هم بر او حكمفرما گرديده، نيازمند يك نيروى كنترل كننده قوى است تا او را از سقوط و انحراف حتمى بازداشته، به راه سعادت هدايت كند اما اگر اين نيروى كنترل كننده نباشد يا به هر نحوى تضعيف شده باشد، ممكن است همان غرور جوانى (كه با كنترل و مواظبت، مى تواند مايه سرافرازى باشد)، او را به سقوط بكشاند، يا يكى از تمايلات و غرايز او توفانى شود و بناى سعادتش را در هم بكوبد. چه بسا كه با يك ساعت فكر ايده آلى و تخيلى در يك گوشه خلوت، به كلى منحرف شود و احساساتش با اندك چيزى ضربه بخورد و وجودش مثل يك شيشه ظريف كه سنگى به آن اصابت كند در هم بشكند و زندگيش را به مخاطره اندازد. به همين جهت جهاد با نفس را برترين جهاد خوانده اند و مخالفت با هواى نفس را، غلبه بر شيطان دانسته اند.

پس براى جلوگيرى از خطر انحراف و سقوط جوانان عزيز چه دختر، چه پسر بايد يك نيروى كنترل كننده وجود داشته باشد، البته اين نيروى كنترل كننده، يك چيز نيست بلكه مجموعه اى از عوامل گوناگون است كه بايد با هم به كار افتد و هماهنگ حركت كند تا جوان، مخصوصاً و ساير اقشار جامعه عموماً با استفاده از آنها بتوانند راه خود را بيابند و از خطرها محفوظ بمانند.

.........................................حلقه سوم
[=&quot]
عقل[/]

اولين و بديهى ترين عامل در مجموعه نيروى كنترل كننده جوان، عقل اوست. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايند:
عقل، پاك كننده (بازدارنده) از بدى ها و امركننده (ترغيب كننده) به خوبى هاست.

عقل جوان، هر چند كه ناپخته و مثل نهالى نوپاست اما داراى ظرافت ويژه اى است كه جوان بايد از آن مدد بگيرد و اين ويژگى، همان جوانى و شادابى است.

اما ببينيم كه عقل چيست؟

آنچه مى توان به زبان بسيار ساده گفت اين كه عقل درختى است كه ميوه و ثمره اش، تفكر، تذكر و تنبه است و قوه اى است كه خوبى ها را از بدى ها تمييز مى دهد. قرآن كريم نيز در تعريف عقل بر همين نكته تكيه كرده و مى فرمايد:
فبشر عِبادِ الذين يستمِعُون القول فيتبِعُون احسنهُ اُولئِك الذين هديهُمُ اللهُ و اُولئِك هُم اُولُوا الالبابِ زمر17
.
«پس (اى رسول) تو هم آن بندگان را به لطف و رحمت من بشارت ده؛ بندگانى كه چون سخن حق بشنوند، نيكوتر آن را عمل كنند، آنان كسانى هستند كه خدا آنها را به لطف خاص خود هدايت فرموده و هم آنان به حقيقت، خردمندان عالمند.»


حلقه چهارم

بنابراين افراد عاقل كه عنايت خدا با آنها همراه است، افرادى هستند كه به بركت عقلشان، حرف خوب را از بد تمييز مى دهند، آنگاه خوب را مى گيرند و بد را رها مى كنند.
قرآن شريف، مكرر و در موارد گوناگون بر عقل و استفاده از آن، تاكيد و پافشارى فرموده، به نحوى كه جملاتى نظير: افلا تعقِلون، افلا تتذكرون، افلا تتفكرون، بسيار آمده است. يعنى قرآن كريم با تكرار اين تذكرات، همه انسان ها، مخصوصاً نسل جوان را به استفاده از عقل و عاقبت انديشى در همه شؤون زندگى دعوت مى كند و نتايج شوم نينديشيدن را يادآور مى شود.



تعقل و دورانديشى


در سوره شمس كه از نظر اخلاقى يكى از بهترين سوره هاى قرآن است، خداوند متعال پس از آنكه قضيه قوم ثمود و سرنوشت شوم آنان را بيان مى كند، در آخر كار مى فرمايد: و لا يخافُ عُقباها، يعنى همه بدبختى هايى كه اين قوم بدان دچار شدند، به خاطر آن بود كه عاقبت انديش نبودند و از سرانجام عمل خويش بيمناك نشدند.از نمونه هاى روشن عاقبت انديشى اين است كه انسان وقتى مى خواهد چيزى بگويد، اول فكر كند، عاقبت آن را بسنجد، هدف و نتيجه و تبعات آن را در نظر بگيرد، اگر خوب است بگويد و انجام دهد والا از گفتن و انجامش دست بردارد، تا به راه سعادت رهنمون شود

حلقه چهارم


در معارف روايى، عقل وسيله پرهيز از گناه و دورى جستن از عيوب و نيز وسيله عبادت خداوند و اكتساب جفت معرفى شده است.خواجه عبدالله انصارى در مقام مناجات با خداوند، عقل را چه زيبا توصيف مى كند كه خداوندا، آن را كه عقل دادى، چه ندادى و آن را كه عقل ندادى، چه دادى؟ يعنى اگر ما در كارهايمان تفكر و تعقل كنيم، عاقبت انديش باشيم و آينده را در نظر بگيريم خواهيم توانست، خوب و بد را از همديگر تمييز بدهيم و با انتخاب خوبى ها و عمل به آن به موفقيت در دنيا و آخرت دست بيابيم.
اين حالت عقلانى از دنيا و آنچه در آن است پرارزش تر است. ولى در مقابل، اگر تعقلى براى ما و جوانان ما نباشد، در عين اينكه دنيا و مافيها را هم داشته باشيم، انگار كه هيچ نداريم.
اگر از نظر تمكن مالى و از نظر وجاهت ظاهرى هم در سطح خيلى بالا باشيم، باز بدون عقل و تفكر، اين جلال و جمال، هيچ ارزش انسانى ندارد، زيرا پست ترين صفات رذيله، در پيش اهل دل «حمق» است، يعنى حماقت، بى فكرى، بى گدار به آب زدن و بدون عاقبت انديشى كار كردن.

عرفان;58345 نوشت:

پس براى جلوگيرى از خطر انحراف و سقوط جوانان عزيز چه دختر، چه پسر بايد يك نيروى كنترل كننده وجود داشته باشد، البته اين نيروى كنترل كننده، يك چيز نيست بلكه مجموعه اى از عوامل گوناگون است كه بايد با هم به كار افتد و هماهنگ حركت كند تا جوان، مخصوصاً و ساير اقشار جامعه عموماً با استفاده از آنها بتوانند راه خود را بيابند و از خطرها محفوظ بمانند.

با سلام و تشکر از شما استاد گرامی بخاطر تاپیک خوبتون

فکر کنم مطالبتون ادامه داشته باشه درسته؟
چون تو این چند حلقه ای که فرمودید فقط عقل و زیر مجموعه هاش رو بیان کردید
میشه لطفا بقیه ی عوامل رو هم بفرمایید؟

ممنونم از لطفتون

سایه خورشید;154716 نوشت:
فکر کنم مطالبتون ادامه داشته باشه درسته؟ چون تو این چند حلقه ای که فرمودید فقط عقل و زیر مجموعه هاش رو بیان کردید میشه لطفا بقیه ی عوامل رو هم بفرمایید؟

باسلام و عرض ادب
ادامه این پست را بنده دنبال می کنم.
همانطور که کارشناس محترم، عرفان فرمودند: اولین مرحله برای کنترل نفس، تعقل و اندیشیدن است.
اما باید گفت که فقط به این مرحله بسنده نمی شود، چه بسا با تعقل و تفکر، علم و آگاهی به پستیه عمل، حاصل شود، اما باز هم ترک آن عمل صورت نگیرد. مثل اکثر گناهانی که صورت می گیرد در حالیکه می دانند این کار خطاست، ولی باز انجام می گیرد.
می توان مرحله دوم را ترک محبت دنیا و میل به آن دانست. زیرا اگر دل چیزی را بخواهد، هر چه عقل هم با او ناسازگای کند، باز هم کار خود را انجام می دهد.
می توان گفت، علت عمده ای که باعث شده، جوانان نتوانند در محیط گناه، مدیریتی بر گناه داشته باشند، میل و محبت شدیدی است که نسبت به دنیا و امور دنیایی حاصل شده است، نه فقط عقل و فهم گناه.
اگر دل در مطلق امور دنیایی کنترل شود، اگر میل کنترل شود، در صحنه گناه، دل نمی لرزد و آنگاه کمترین توجه عقلی، مفید واقع می گردد.
از این رو امیرالمومنین، دنیا و آخرت را دو دشمن و دو راه مختلف دانسته اند، که هرچه به یکی نزدیک شوی از دیگری دور شده ای. به عبارتی همین نزدیکی به دنیا، میل انسان را از آخرت دور می کند، لذا هر چه هم نسبت به بدی گناه، آگاه باشیم، این به تنهایی عامل بازدارند و کنترل کننده گناه نیست، بلکه باید مطلقا میل به آخرت را با اعمال صالح تقویت نمود.
إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ‏ مُخْتَلِفَانِ‏ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَان.(نهج البلاغه، ص 4869

موضوع قفل شده است