تفسیر جدیدی در مورد سوره ی عصر

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفسیر جدیدی در مورد سوره ی عصر

بنام خدا

درود بر راستجویان

اینجانب قصد دارم تفسیر جدیدی در مورد سوره عصر برای علاقه مندان بیان کنم

ابتدا آیات را می گذارم وهر کسی نظر ی علمی و منطقی و یا ایرادی تفسیری دارد بگوید

ولی لطفا دو باره قبل از اینکه شخص مرا به انواع تهمتها بدرغه کنید و پیش داوری نمایید در نوشته هایم دقت و تدبر کرده و اگر سوال و ایرادی دارید به صورت علمی و منطقی بیان کنید تا پاسخگو باشم

[="blue"]بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَالْعَصْرِ(العصر/1)

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ(العصر/2)

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ(العصر/3)
[/]

بدرقه

درود

غلامعلی نوری;56587 نوشت:
اینجانب قصد دارم تفسیر جدیدی در مورد سوره عصر برای علاقه مندان بیان کنم

بفرمائید .

منتظريماااااا:Gol:

bina88;56589 نوشت:
درود

بفرمائید .


[="microsoft sans serif"][="black"] در طول قرون تفاسیر مختلف با تفسیر به رای مربوط به خودشان !!!! عصر را روزگار و زمانه شب وروز و...... غیره تفسیر کرده اند !!!

آخر یکی نیست که به من غیر خودی بگوید که در کجای قرآن عصر به معنی روزگار و کلا ً تفسیر زمانی بکار رفته است ؟؟؟( تفسیر قرآن به قرآن )

بله چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

اما تفسیر عصر را با توجه به آیات قرآن می گویم

حتما کلمه عصاره را به معنی آب چکیده و فشرده شده و معنی شبیه به این شندیده اید

در قرآن هم از ماده ی عصر ( آبگیری در اثر فشردن و چلاندن ) در چند جا بکار رفته است

إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا سوره یوسف ديدم [="red"]که [انگور براي] شراب مي‏فشارم[/]

ثُمَّ يأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يعْصِرُونَ(يوسف/49)

آنگاه پس از آن سالي فرا مي‏رسد که به مردم در آن [سال] باران مي‏رسد [="red"]و در آن آب ميوه مي‏گيرند[/]

وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا(النبأ/14)
و از [="red"]ابرهاي فشرده شده [/] آبي ريزان فرود آورديم

با توجه به آیات فوق و تدبر !!!!! در معنی و ریشه ی عصر متوجه می شویم که

[="blue"]
و العصر یعنی قسم به اشک [/]

چرا ؟؟؟؟

تا بگویم

چون اشک فشرده و آب چلانده غم درون انسان است گویی انسان در اثر فشرده شدن توسط ناراحتی و اندوه اشکش و عصاره اش در می آید

همانطوریکه در سوره کلمه ی خسران هم این ارتباط معنایی را تایید می کند

پس

اگر بخواهیم تفسیر قرآن به قرآن کنیم و ارتباط معنایی بین دو آیه را در یابیم !!!!!

به معنی و بلاغت زیبایی می رسیم که تا کنون کسی از غیر من و بعد شما به آن نرسیده است

قسم به اشک( خسران و اندوه و پشیمانی در روز قیامت و غیره ) که انسان در خسران و زیان است

ببینید چقدر ارتباط و بار معنایی در دو آیه با هم همخوانی پیدا می کند !!!1

لطفا تدبر کنید و مرا متهم به ..... نکنید

فقط از شما می خواهم بدون پیشداوری و ذهنیات از پیش تعیین شده در حرفای گذشته و حال و آینده ی اینجانب آزاد وار تدبر کنید که من می دانم و دانسته نشده است

[/][/]

الله اعلم !
تفسیر جالبی بوود و البته پر مفهوم :Gol:

در ابتداى اين سوره با قسم تازه اى روبرو مى شويم ، مى فرمايد: به عصر سوگند! (و العصر).
واژه ((عصر)) در اصل به معنى فشردن است ، و سپس به وقت عصر اطلاق شده ، به خاطر اينكه برنامه ها و كارهاى روزانه در آن پيچيده ، و فشرده مى شود. سپس اين واژه به معنى مطلق زمان و دوران تاريخ بشر و يا بخشى از زمان ، مانند عصر ظهور اسلام و قيام پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و امثال آن استعمال شده است ، و لذا در تفسير اين سوگند مفسران احتمالات زيادى گفته اند:

1 - بعضى آن را اشاره به همان وقت عصر مى دانند، به قرينه اينكه در بعضى ديگر از آيات قرآن به آغاز روز سوگند ياد شده است مانند ((والضحى )) (سوره ضحى آيه 1) - يا - و الصبح اذا اسفر (مدثر - 34).
اين سوگند به خاطر اهميتى است كه اين موقع از روز دارد چرا كه زمان زمان دگرگونى نظام زندگى و حيات انسانها است ، كارهاى روزانه پايان مى گيرد، پرندگان و حيوانات به لانه هاى خود بازمى گردند، خورشيد سر در افق مشرق فرو مى كشد، و هوا تدريجا رو به تاريكى مى رود.
اين دگرگونى انسان را به قدرت لا يزال الهى كه بر اين نظام حاكم است متوجه مى سازد، و در حقيقت نشانهاى از نشانه هاى توحيد و آيتى از آيات پروردگار است كه شايسته سوگند مى باشد.

2 - بعضى ديگر آن را اشاره به سراسر زمان و تاريخ بشريت دانسته اند كه مملو از درسهاى عبرت ، و حوادث تكان دهنده و بيدارگر است ، و روى همين جهت آنچنان عظمتى دارد كه شايسته سوگند الهى است .

3 - بعضى روى قسمت خاصى از اين زمان مانند عصر قيام پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا عصر قيام مهدى (عليه السلام ) كه داراى ويژگى و عظمت خاصى در تاريخ بشر بوده و هست انگشت گذارده ، و سوگند را ناظر به آن مى دانند.

4 - بعضى نيز به همان ريشه لغوى اين واژه برگشته ، و سوگند را ناظر به انواع فشارها و مشكلاتى ميدانند كه در طول زندگى انسانها رخ مى دهد، آنها را از خواب غفلت بيدار مى كند، به ياد خداوند بزرگ ميان دارد، و روح استقامت را پرورش مى دهد.
5 - بعضى ديگر آن را اشاره به انسانهاى كامل مى دانند كه عصاره عالم هستى و جهان آفرينشند.

6 - بالاخره بعضى آن را ناظر به ((نماز عصر)) شمرده اند، به خاطر اهميت ويژهاى كه در ميان نمازها دارد، زيرا آنها ((صلاة وسطى )) را كه در قرآن روى آن تاءكيد خاصى به عمل آورده نماز عصر مى دانند.

با اينكه تفسيرهاى فوق با هم تضادى ندارد و ممكن است همه در معنى آيه جمع باشد و سوگند به تمام اين امور مهم ياد شود، ولى در ميان آنها از همه مناسب تر همان عصر به معنى زمان و تاريخ بشر است ، چرا كه بارها گفته ايم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبى است كه سوگند به خاطر آن ياد شده ، و مسلم است كه خسران انسانها در زندگى نتيجه گذشتن زمان عمر آنها است ، و يا عصر قيام پيغمبر خاتم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر اينكه برنامه چهار ماده اى ذيل سوره در چنين عصرى نازل گرديده .

و حال تفسیری بسیار پر محتوا و عمیق نگر

خداوند متعال در آیات شریفه قرآن کریم با زبان رمز و اشاره به زمان ظهور حضرت مهدی(عج) اشاره نموده است. یکی از این سور، سوره مبارکهی «والعصر» است:

سوگند به عصر ...

خداوند متعال در این سوره مبارکه میفرماید:

وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ سوگند به عصر که انسان قرین زیان است، مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش کردند و همدیگر را به صبر سفارش کردند.

مقصود از عصر

در کتاب اِکمال الدین از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که ایشان فرمودند: منظور از العصر، عصر ظهور حضرت قائم(عج) است که دشمنان در خسران هستند مگر کسانی که به آیات ما ایمان بیاورند و با مواسات با برادران یعنی عمل صالح انجام دهند و همدیگر را به حق یعنی امامت و به صبر یعنی عترت سفارش نمایند؛ فی الإکمالِ عن الصّادق(علیهالسلام) قالَ : العصرُ عصرُ خُروجِ القائمِ (عج) إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْر یعنی أعداءَنا إلاّ الذین آمنوا یعنی بآیاتنا و عملوا الصّالحات یعنی بِمُواساةِ الأَخوانِ و تَواصوا بالحقّ یعنی الإمامَة و تَواصَوا بالصَّبرِ یعنی العِترَة.

ویژگیهای عصر ظهور

بر اساس این آیه شریفه و حدیث نورانی میتوان به برخی از ویژگیهای مهم زمان ظهور حضرت مهدی(عج) پی برد:

1- در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) دشمنان اهل بیت(علیهمالسلام) در خسران و زیانند و نابود خواهند شد.

2- اهل ایمان در عصر ظهور مهدی(عج) زندگی خوبی خواهند داشت.
شرط قبولی کلیه اعمال اعتقاد به امامت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و فرزندان ایشان از سوی خداست. یعنی شیعه واقعی باشیم

ویژگیهای یاوران مهدی (عج)

همچنین بر اساس آیات شریفه میتوان به برخی ویژگیها و خصوصیات یاوران مهدی(عج) پی برد:

1- یاوران مهدی(عج) کسانی هستند که اهل ایمان باشند.

2- از دیگر ویژگیهای ایشان غیر از ایمان، انجام عمل صالح است.

3- شرط مهم قبولی عمل صالح و پایداری ایمان در یاوران مهدی(عج) آن است که ایشان به امامت و عترت معتقدند.

4- علاوه بر اعتقاد به امامت و عترت، یاوران مهدی(عج) اهل سفارش به یکدیگر در این مورد هستند.

بسم الله الرحمن الرحيم

با تشکر از مشکوه عزيز

از آنچه گفته شد عظمت آيات قرآن و گستردگي مفاهيم آن به خوبي

روشن مي شود كه يك كلمه از آن تا چه حد پر معني و شايسته تفسيرهاي عميق و گوناگوني است .
در آيه بعد اشاره به چيزي مي كند كه اين سوگند مهم براي آن ياد شده است مي فرمايد : به طور مسلم همه انسانها در زيانند ( ان الانسان لفي خسر ) .
سرمايه هاي وجودي خود را چه بخواهند يا نخواهند از دست مي دهند ، ساعات و ايام و ماهها و سالهاي عمر به سرعت مي گذرد ، نيروهاي معنوي و مادي تحليل مي رود ، و توان و قدرت كاسته مي شود .
آري انسان ، همانند كسي است كه سرمايه عظيمي در اختيار داشته باشد ، و بي آنكه بخواهد هر روز بخشي از آن سرمايه ها را از او بگيرند ، اين طبيعت زندگي دنيا است ، طبيعت زيان كردن مداوم ! يك قلب استعداد معيني براي ضربان دارد ، وقتي آن استعداد و توان پايان گرفت قلب خود به خود مي ايستد ، بي آنكه عيب و علت و بيماري در كار باشد ، و اين در صورتي است كه بر اثر بيماري قبلا از كار نيفتد همچنين ساير دستگاههاي وجودي انسان و سرمايه هاي استعدادهاي مختلف او .
خسر ( بر وزن عسر ) و خسران چنانكه راغب در مفردات مي گويد : به معني كم شدن سرمايه است ، گاه به انسان نسبت داده مي شود و مي گويند فلانكس زيان كرد ، و گاه به خود عمل نسبت داده مي شود و مي گويند : تجارتش زيان كرد ، اين واژه غالبا در سرمايه هاي بروني مانند مال و مقام به كار مي رود ، و گاه در سرمايه هاي دروني مانند صحت و سلامت و عقل و ايمان و ثواب و اين همان است كه خداوند متعال به عنوان خسران مبين ( زيان آشكار ) از آن ياد فرموده آنجا كه مي گويد : ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و



اهليهم يوم القيامة الا ذلك هو الخسران المبين زيانكاران واقعي كساني هستند سرمايه وجود خود و خانواده خويش را در قيامت از دست مي دهند ، بدانيد خسران مبين همين است ( زمر - 15 ) .
فخر رازي در تفسير اين آيه سخني نقل مي كند كه حاصلش چنين است : يكي از بزرگان پيشين مي گويد : معني اين سوره را من از مرد يخ فروشي آموختم ، فرياد مي زد و مي گفت : ارحموا من يذوب رأس ماله ارحموا من يذوب رأس ماله ! : رحم كنيد به كسي كه سرمايه اش ذوب مي شود ، رحم كنيد به كسي كه سرمايه اش ذوب مي شود ! پيش خود گفتم اين است معني ان الانسان لفي خسر : عصر و زمان بر او مي گذرد و عمرش پايان مي گيرد ، و ثوابي كسب نمي كند و در اين حال زيانكار است .
به هر حال از نظر جهان بيني اسلام دنيا يك بازار تجارت است همانگونه كه در حديثي از امام هادي (عليه السلام) علي بن محمد النقي مي خوانيم : الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون : دنيا بازاري است كه جمعي در آن سود مي برند و جمع ديگري زيان .
آيه مورد بحث مي گويد همه در اين بازار بزرگ زيان مي كنند مگر يك گروهي كه برنامه آنها در آيه بعد بيان شده است .
آري تنها يك راه براي جلوگيري از اين خسران عظيم و زيان قهري و اجباري وجود دارد ، فقط يك راه كه در آخرين آيه اين سوره به آن اشاره شده است ،

مي فرمايد مگر كساني كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند ، و يكديگر را به طرفداري و انجام حق سفارش كردند ، و يكديگر را به صبر و استقامت توصيه نمودند ( الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر ) .
و به تعبير ديگر چيزي كه مي تواند جلو اين زيان بزرگ را بگيرد و آن را به منفعت و سودي عظيم مبدل كند آن است كه در برابر از دست دادن اين سرمايه ، سرمايه اي گرانبهاتر و ارزشمندتر به دست آورد كه نه تنها جاي خالي آن سرمايه پر شود ، بلكه دهها و صدها و هزاران بار از آن بيشتر و بهتر باشد .

هر نفسي كه انسان مي زند يك گام به مرگ نزديكتر مي شود چنانكه امير مؤمنان علي (عليه السلام) در آن عبارت نورانيش فرمود : نفس المرء خطاه الي أجله نفسهاي انسان گامهاي او به سوي مرگ است .

بنابر اين ، هر ضرباني كه قلب انسان مي زند او را يك قدم به پايان عمر نزديكتر مي سازد ، و به اين ترتيب بايد در برابر اين زيان قطعي كاري كرد كه جاي خالي پر شود .

گروهي سرمايه هاي نفيس عمر و زندگي را از دست مي دهند و در برابر آن مالي مختصر يا بسيار ، خانه اي محقر يا كاخي زيبا ، فراهم مي سازند .

گروهي تمام اين سرمايه را براي رسيدن به مقامي از دست مي دهند .

و گروههائي آن را در مسير عيش و نوش و لذات زودگذر مادي .

مسلما هيچيك از اينها نمي تواند بهاي آن سرمايه عظيم باشد ، بهاي آن فقط و فقط رضاي خدا و مقام قرب او است .

يا همان گونه كه امير مؤمنان علي (عليه السلام) فرموده انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها : براي وجود شما بها و قيمتي جز بهشت نيست ، مبادا

آن را به كمتر از آن بفروشيد .

و يا همانگونه كه در دعاي ماه رجب از امام صادق (عليه السلام) آمده است : خاب الوافدون علي غيرك و خسر المتعرضون الا لك : آنها كه بر غير تو وارد شوند مايوس خواهند شد ، و آنها كه به سراغ غير تو آيند زيانكارند ! و بي جهت نيست كه يكي از نامهاي قيامت يوم التغابن است ، همانگونه كه در آيه 9 سوره تغابن آمده است ذلك يوم التغابن : آن روز معلوم مي شود چه كساني مغبون شده و زيان كرده اند .

حسن مطلب ، و لطف مساله اينجا است كه از يكسو خريدار سرمايه هاي وجود انسان خداوند بزرگ است ان الله اشتري من المؤمنين ... ( توبه - 111 ) .

از سوي ديگر سرمايه هاي كم را نيز خريداري مي كند : فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ( زلزال - 7 ) .

و از سوي ديگر بهاي عظيم در برابر آن مي پردازد ، و گاه ده برابر و گاه تا هفتصد برابر و گاه بيشتر في كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء ( بقره 261 ) و همانگونه كه در دعا وارد شده است يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير : اي خدائي كه حسنات كم را مي پذيري و گناهان بسيار را مي - بخشي .

و از سوي چهارم با اينكه تمام سرمايه ها را خودش در اختيار گذاشته ، آنقدر بزرگوار است كه برمي گردد و همانها را با گرانترين قيمت خريداري مي كند !

نكته : برنامه چهار ماده اي خوشبختي
قابل توجه اينكه قرآن براي نجات از آن خسران عظيم برنامه جامعي تنظيم كرده كه در آن بر چهار اصل تكيه شده است : اصل اول در اين برنامه مساله ايمان است كه زيربناي همه فعاليتهاي انسان را تشكيل مي دهد ، چرا كه تلاشهاي عملي انسان از مباني فكري و اعتقادي او سرچشمه مي گيرد ، نه همچون حيوانات كه حركاتشان به خاطر انگيزه هاي غريزي است .
و به تعبير ديگر اعمال انسان تبلوري است از عقائد و افكار او ، و به همين دليل تمام انبياي الهي قبل از هر چيز به اصلاح مباني عقيدتي امتها مي پرداختند ، مخصوصا با شرك كه سرچشمه انواع رذائل و بدبختيها و پراكندگيها است به مبارزه مي پرداختند .
جالب اينكه ايمان در اينجا به طور مطلق ذكر شده است ، تا شامل ايمان به همه مقدسات گردد ، يعني از ايمان به خدا و صفات او گرفته ، تا ايمان به قيامت و حساب و جزا و كتب آسماني و انبياي الهي و اوصياي آنها .
در اصل دوم به ميوه درخت بارور و پر ثمره ايمان پرداخته از اعمال صالح سخن مي گويد .
چه تعبير وسيع و پر محتوائي ، آري صالحات همان اعمال شايسته نه فقط عبادات ، نه تنها انفاق في سبيل الله ، نه فقط جهاد در راه خدا ، نه تنها كسب علم و دانش ، بلكه هر كار شايسته اي كه وسيله تكامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الي الله و پيشرفت جامعه انساني در تمام زمينه ها شود .
اين تعبير حتي كارهاي كوچكي همچون برداشتن يك سنگ مزاحم را از سر

راه مردم شامل مي شود ، تا نجات ميليونها ميليون انسان از گمراهي و ضلالت و نشر آئين حق و عدالت در تمام جهان . و اگر در حديثي از امام صادق (عليه السلام) اعمال صالح به مواسات و مساوات با برادران ديني تفسير شده از قبيل بيان مصداق روشن است .
ممكن است گاهي اوقات اعمال صالح از بعضي از انسانهاي غير مؤمن سر زند ولي مسلما ريشه دار و پايدار و گسترده نيست ، چرا كه از انگيزه هاي عميق الهي سرچشمه نمي گيرد ، و از جامعيت برخوردار نيست .
قرآن در اينجا صالحات را مخصوصا به صورت جمع آورده ، جمعي كه با الف و لام همراه است ، و معني عموم دارد .
و بيانگر اين حقيقت است كه راه جلوگيري از آن خسران طبيعي و قهري بعد از ايمان ، انجام همه اعمال صالح است ، نه تنها قناعت به يك يا چند عمل صالح ، و به راستي اگر ايمان عميقا در جان انسان جاي گيرد ، چنين آثاري را از خود ظاهر مي سازد .
ايمان تنها يك انديشه و اعتقاد در زواياي روح و فاقد هر گونه تاثير نيست ، ايمان تمام وجود انسان را به رنگ خود درمي آورد .
ايمان همانند چراغ پر نوري است كه درون اطاقي روشن شود نه تنها فضاي اطاق را نوراني مي كند ، بلكه شعاع آن از تمام دريچه هاي اطاق به بيرون مي افتد ، و هر كس از خارج بگذرد به خوبي مي فهمد آنجا چراغ پر نوري روشن است .

همين گونه وقتي چراغ ايمان در سراي در قلب انسان روشن شود نور آن از زبان و چشم و گوش و دست و پاي انسان منعكس مي شود ، حركات هر كدام از آنها نشان مي دهد نوري در قلب است كه اشعه اش بيرون تافته .
به همين دليل در آيات قرآن غالبا عمل صالح همراه ايمان به عنوان
لازم و ملزوم يكديگر آمده است ، در آيه 97 سوره نحل مي خوانيم : من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة : هر فردي از مرد يا زن عمل صالحي انجام دهد در حالي كه ايمان دارد ما او را با حيات پاكيزه اي زنده مي كنيم و در آيه 100 سوره مؤمنون مي خوانيم : تاسف بدكاران بعد از جدائي از اين عالم در اين است كه چرا عمل صالحي انجام نداده اند ، و لذا با اصرار زياد تقاضاي بازگشت براي انجام عمل صالح مي كنند : رب ارجعون لعلي اعمل صالحا فيما تركت .
و در آيه 51 سوره مؤمنون آمده است كه خداوند به رسولانش دستور مي دهد از طيبات تناول كنيد و عمل صالح بجا آوريد يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا .
و از آنجا كه ايمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمي يابد مگر اينكه حركتي در اجتماع براي دعوت به سوي حق و شناخت و معرفت آن از يكسو ، و دعوت به استقامت و صبر در طريق انجام اين دعوت از سوي ديگر صورت پذيرد ، به دنبال اين دو اصل ، به دو اصل ديگر اشاره مي فرمايد كه در حقيقت ضامن اجراي دو اصل اساسي ايمان و عمل صالح است .
در اصل سوم به مساله تواصي به حق يعني دعوت همگاني و عمومي به سوي حق اشاره مي كند ، تا همگان حق را از باطل به خوبي بشناسند و هرگز آن را فراموش نكنند در مسير زندگي از آن منحرف نگردند .
تواصوا از ماده تواصي همانگونه كه راغب در مفردات آورده به معني آن است كه بعضي بعض ديگر را سفارش كنند و حق به معني واقعيت يا مطابقت با واقعيت است ، در كتاب وجوه قرآن دوازده معني و مورد استعمال براي اين كلمه در قرآن مجيد ذكر شده است ، مانند خدا ، قرآن اسلام ، توحيد ، عدل ، صدق ، آشكار بودن ،
واجب بودن و مانند اينها ، ولي همه آنها به ريشه اي كه در بالا گفتيم باز مي گردد .

به هر حال جمله تواصوا بالحق معني بسيار وسيعي دارد كه هم امر به معروف و نهي از منكر را شامل مي شود ، و هم تعليم و ارشاد جاهل و تنبيه غافل و تشويق و تبليغ ايمان و عمل صالح را .
بديهي است كساني كه يكديگر را به حق سفارش مي كنند ، خود بايد طرفدار حق و عامل به آن باشند .
در اصل چهارم مساله شكيبائي و صبر و استقامت و سفارش كردن يكديگر به آن مطرح است ، چرا كه بعد از مساله شناخت و آگاهي ، هر كس در مسير عمل در هر گام با موانعي روبرو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد هرگز نمي تواند احقاق حق كند ، و عمل صالحي انجام دهد و يا ايمان خود را حفظ كند .
آري احقاق حق ، و اجراي حق ، و اداي حق در جامعه جز با يك حركت و تصميم گيري عمومي و استقامت و ايستادگي در برابر موانع ممكن نيست .
صبر در اينجا نيز معني وسيع و گسترده اي دارد كه هم صبر بر اطاعت را شامل مي شود ، و هم صبر در برابر انگيزه هاي معصيت ، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار ، و از دست دادن نيروها و سرمايه ها و ثمرات .
با توجه به آنچه در بالا در مورد اين اصول چهارگانه كه به حق جامعترين برنامه حيات و سعادت انسانها است گفته شد روشن مي شود كه چرا در روايات آمده است كه وقتي اصحاب و ياران پيغمبر اكرم (صلي الله عليهوآلهوسلّم) به يكديگر مي رسيدند پيش از آنكه از هم جدا شوند سوره و العصر را مي خواندند ، و محتواي بزرگ
اين سوره كوچك را يادآور مي شدند ، سپس با يكديگر خدا حافظي كرده به سراغ كار خود مي رفتند .
و به راستي اگر مسلمانان امروز همين اصول چهارگانه را در زندگي فردي و اجتماعي خود اجرا كنند مشكلات و نابسامانيهاي آنها حل مي شود ، عقب ماندگيها جبران مي گردد ، و ضعفها و شكست ها به پيروزي مبدل مي شود ، و شر اشرار جهان از آنها قطع مي گردد .
خداوندا ! صبر و استقامت و توفيق تواصي به حق و صبر را به ما مرحمت كن .
پروردگارا ! همه ما در خسرانيم ، و جبران اين خسران جز با لطف تو ميسر نيست .
بارالها ! ما دوست داريم كه به اين دستورات چهارگانه اي كه در اين سوره داده اي عامل باشيم خودت توفيق را رفيق راه ما گردان .

غلامعلی نوری;56595 نوشت:
اما تفسیر عصر را با توجه به آیات قرآن می گویم حتما کلمه عصاره را به معنی آب چکیده و فشرده شده و معنی شبیه به این شندیده اید در قرآن هم از ماده ی عصر ( آبگیری در اثر فشردن و چلاندن ) در چند جا بکار رفته است

سلام
با توجه به اين كه شما از ريشه لغوي عصر كمك گرفتيد و عصر را تفسير به اشك كرديد

حال اگر كسي بگويد من هم مثل شما يك تفسير ذوقي با توجه به معناي لغوي كلمه عصر بيان ميكنم چه مي گوئيد ؟؟

گفته شد عصر در لغت به معني فشرده است حال سوگند را ناظر به :

******

1- سوگند را ناظر به انواع فشارها و مشكلاتى بدانيم كه در طول زندگى انسانها رخ مى‏دهد، و آنها را از خواب غفلت بيدار مى‏كند، به ياد خداوند بزرگ مى‏اندازد، و روح استقامت را پرورش مى‏دهد.

2- سوگند را اشاره به" انسانهاى كامل" بدانيم كه عصاره عالم هستى و جهان آفرينشند.

سلام علیکم جمیعا

نصیحتی کنمت بشنو بهانه مگیر
در کمینگه عمر است مکر عالم پیر

عصر معنای دیگری با عنوان سن ( عمر ) دارد

عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ //// قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت


غلامعلی گرامی اگر روایت دوم بر اساس سن وعمر باشد تعبیر چه میشود ؟

یاحق

با سلام
و تشکر از دوستان و عزیزان گرامی!!

قابل توجه جناب نوری!!!

و العصر

در اين كلمه به عصر سوگند ياد شده ، و از نظر مضمونى كه دو آيه بعد دارد مناسب تر آن است كه منظور از عصر، عصر ظهور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) باشد، كه عصر طلوع اسلام بر افق مجتمع بشرى ، و ظهور و غلبه حق بر باطل است

، چون مضمون دو آيه بعد اين است كه خسران عالم انسان را فراگير است و تنها كسانى را فرا نمى گيرد كه از حق پيروى نموده ، و در برابر آن صبر كنند، و اين اقليت عبارتند از كسانى كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و عمل صالح كنند.

ولى بعضى گفته اند: مراد از عصر، وقت عصر، يعنى آخر روز است ، چون اين وقت دلالت دارد بر تدبير ربوبى كه روز را مى برد و شب را مى آورد، و قدرت و سلطنت را از سلطان روز يعنى خورشيد سلب مى كند.
بعضى ديگر گفته اند: مراد نماز عصر است ، كه نماز وسطى است كه از همه نمازهاى يوميه فضيلت بيشترى دارد.
بعضى ديگر گفته اند: مراد شب و روز است ، كه اصطلاحا به آنها عصران گفته مى شود.
بعضى ديگر گفته اند: منظور از عصر دهر است ، كه در آن عجائبى وجود دارد، كه بر قدرت ربوبى دلالت دارد.
و بعضى ديگر وجوهى ديگر ذكر كرده اند. و در بعضى از روايات آمده كه منظور، عصر ظهور مهدى (عليه السلام ) است كه در آن عصر حق بر باطل به طور كامل غلبه كند.

ان الانسان لفى خسر

مراد از كلمه (انسان ) جنس انسان است ، و كلمه (خسر) و (خسران ) و (خسار) (خساره ) همه به معناى نقص در سرمايه است .
راغب مى گويد: اين كلمه هم در مورد انسان استعمال مى شود،
و گفته مى شود: فلانى خسران كرد، و هم در مورد عمل انسان بكار مى رود و مى گويند: تجارت فلانى خسران كرد.
و اگر در آيه مورد بحث كلمه
(خسر) بدون الف و لام آمده به منظور بزرگداشت آن بوده ، و خواسته است بفهماند انسان در خسرانى عظيم است ، احتمال هم دارد به منظور تنويع باشد، و بفهماند آدمى در نوعى مخصوص از خسران قرار دارد، غير خسران مالى و آبرويى ، بلكه خسران در ذات كه خداى تعالى در باره اش فرموده : (الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيمه الا ذلك هو الخسران المبين )
شرحى در مورد مستثنى بودن مؤ منان صالحالعمل از زيانمندى جنس انسان صفحه

الا الذين امنوا و عملوا الصالحات

اين استثنا استثناى از جنس انسان است كه محكوم به خسران است ، و استثنا شدگان افرادى هستند كه متصف به ايمان و اعمال صالح باشند چنين افرادى ايمن از خسرانند.
و اين بدان جهت است كه كتاب خدا بيان مى كند كه انسان موجودى هميشه زنده است ،
زندگيش با مردن خاتمه نمى يابد، و مردن او در حقيقت انتقال از خانه اى به خانه اى ديگر است ،
كه بيان اين معنا در تفسير آيه شريفه (على ان نبدل امثالكم و ننشئكم فى ما لا تعلمون ) گذشت ، و نيز كتاب خدا بيان مى كند كه قسمتى از اين زندگى هميشگى انسان كه همان حيات دنيا باشد حياتى است امتحانى ، و سرنوشت ساز كه در آن حيات سرنوشت قسمت ديگر يعنى حيات آخرت مشخص مى گردد، آنها كه در آن حيات به سعادت مى رسند، و يا بدبخت مى شوند، سعادت و شقاوتشان را در دنيا تهيه كرده اند،
همچنان كه خداى تعالى فرموده : (و ما الحيوه الدنيا فى الاخره الا متاع )،
و نيز فرموده : (كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنه ).

و نيز بيان مى كند كه مقدميت اين زندگى براى آن زندگى به وسيله مظاهر اين زندگى و آثار آن يعنى اعتقادات و اعمال است اعتقاد حق و عمل صالح ملاك سعادت اخروى و كفر و فسق ملاك شقاوت در آن است ،
مى فرمايد: (و ان ليس للانسان الا ما سعى و ان سعيه سوف يرى ثم يجزيه الجزاء الاوفى )
و نيز مى فرمايد: (من كفر فعليه كفره و من عمل صالحا فلا نفسهم يمهدون )،
و باز مى فرمايد: (من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها)، و در آياتى بسيار زياد سرنوشت آخرت را چه خوش و چه بدش را جزا و اجر خوانده .

و نيز با همه اين بيانات كه از نظرتان گذشت بيان مى كند كه سرمايه آدمى زندگى او است ، با زندگى است كه مى تواند وسيله عيش ‍ خود در زندگى آخرت را كسب كند،
اگر در عقيده و عمل حق را پيروى كند تجارتش سودبخش بوده ، و در كسبش بركت داشته است ، و در آينده اش از شر ايمن است ،
و اگر باطل را پيروى كند، و از ايمان به خدا و عمل صالح اعراض نمايد، تجارتش ضرر كرده (نه تنها از سرمايه عمر چيزى زايد بر خود سرمايه به دست نياورده ، بلكه از خود سرمايه خورده ، و سرمايه را وسيله بدبختى خود كرده است ) و در آخرتش از خير محروم شده ،
لذا در سوره مورد بحث مى فرمايد: (ان الانسان لفى خسر الا الذين امنوا و عملوا الصالحات ) و مراد از ايمان ، ايمان به خدا، و مراد از ايمان به خدا ايمان به همه رسولان او، و مراد از ايمان به رسولان او اطاعت و پيروى ايشان است ،
و نيز ايمان به روز جزا است همچنان كه قرآن در جاى ديگر تصريح كرده به اينكه كسانى كه به بعضى از رسولان خدا ايمان دارند، و به بعضى ندارند، مومن به خدا نيستند.

جمله (و عملوا الصّالحات ) بر عمل به همهاعمال صالح دلالت دارد واز آن استفاده مى شود كه مؤ منان گنهكار نيز در خسرانند صفحه

و ظاهر جمله (و عملوا الصالحات ) اين است كه به همه اعمال صالح متصف باشد.
پس اين جمله استثنائيه شامل فاسقان كه بعضى از صالحات را انجام مى دهند، و نسبت به بعضى ديگر فسق مى ورزند نمى شود،
و لازمه اين ، آن است كه منظور از خسران اعم از خسران به تمام معنا باشد يعنى شامل خسران از بعضى جهات هم بشود،
و بنابر اين دو طايفه خاسرند، يكى آنهايى كه از جميع جهات خاسرند نظير كفار معاند حق و مخلد در عذاب ، دوم آنهايى كه در بعضى جهات خاسرند،
مانند مؤ منينى كه مرتكب فسق مى شوند و مخلد در آتش نيستند چند صباحى عذاب مى بينند، بعد عذابشان پايان مى پذيرد و مشمول شفاعت و نظير آن مى شوند.

تفسیر المیزان

مجید;56635 نوشت:
سلام
با توجه به اين كه شما از ريشه لغوي عصر كمك گرفتيد و عصر را تفسير به اشك كرديد

حال اگر كسي بگويد من هم مثل شما يك تفسير ذوقي با توجه به معناي لغوي كلمه عصر بيان ميكنم چه مي گوئيد

؟؟

[="microsoft sans serif"]درود

ذوقی ؟؟؟نباید باشد باید بن مایه ی قرآنی داشته باشد باید بر اساس اصول قرآنی و [="red"]تفسیر قرآن به قرآن باشد [/]

همانطوریکه در تفسیر اینجانب مشاهده کردید کلمه ی عصر و مشتقان آن در قرآن هیچگاه به معنی دوره ی زمانی بکار نرفته است

و تمام آیات موجود در قرآن که اینجانب در باره ی عصر آورده ام معنی [="red"]فشرده شدن و آبی پس دادن در آن نهفته است [/]

بنا براین تفسیر اینجانب به هیچوجه تفسیر ذوقی و بدو ن اساس و بن مایه ی قرآنی نیست

[="red"]فقط و فقط تفسیری درست است که ریشه و مدرک قرآنی داشته باشد
[/]
[="blue"]اگر نه هر یقنعلی بقالی هم مفسر نامیده می شود[/]
[/]

bina88;56717 نوشت:
سلام علیکم جمیعا

نصیحتی کنمت بشنو بهانه مگیر
در کمینگه عمر است مکر عالم پیر

عصر معنای دیگری با عنوان سن ( عمر ) دارد

عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ //// قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت


غلامعلی گرامی اگر روایت دوم بر اساس سن وعمر باشد تعبیر چه میشود ؟

یاحق

[="microsoft sans serif"] درود

نمی گویم عصر به معنی روزگار نیست نمی گویم عصر به معنای سن و عمر نیست بله هست اما با این معانی در قرآن نیامده و منظور قرآنی ندارد

اما اگر به تفسیر قرآن به قرآن اعتقاد داشته باشیم [="blue"]باید بر اساس آنچه که در قرآن آمده عصر را تفسیر

کنیم اگر نه تفسیر کاملا ذوقی و به رای می شود که پنهانی بطور شگفت آوری قبلاً شده است [/]!!!!!!!
[/]

حق

راستش فرصت را غنیمت می شمارم تا تعبیر و قرائتی دانشگاهی - فلسفی را از این سوره ی عظیم خدمت شما عرض کنم

قسم به زمان خورده شده است که نشان از نقص همیشگی انسان است نسبت به زمان و در نتیجه خسران انسان

تمام فلسفه ی اگزیستانسیالیستی که بنظرم یکی از افتخارات فلسفه ی غرب است در ایه ی دوم این سوره خلاصه شده است - ایه دوم این سوره چکیده ی سه گانه ی بینظیر البر کامو است و همینطور کافکا و می بینیم که وقتی انها در سردرگمی شان غوطه ور هستند و علاجی جز طغیان بر همه چیز و همه کس نمی یابند ، قرآن راه حلی ارائه می دهد بس شگفت و عظیم

لازم است ارجاع بدهم دوستان را به تعبیر فوق العاده ی دکتر شریعتی که صالحات و حسنات را با هم مقایسه کرده است و اینکه چرا از صالحات نام برده شده جای حسنات.

و در ادامه عرض کنم که در پایان ایه از توصیه به حق و توصیه به صبر نام برده شده است که تنها راه حل هایی هستند که نقص ما را در برابر زمان ، می توانند از بین بروند زیرا حق و حقیقت که فارغ از واقعیت همواره ثابت است پس بجای تمایل و سفارش به واقعیتی که همراه زمان تغییر می کند و باعث نقصان بیش از پیش ما می شود به حقیقتی رجوع کنیم که همواره ثابت است و اینگونه است که در جای جای تاریخ هرجا و هر کس حرفی از حق و حقیقت زده هیچگاه کلامش قدیمی و فرسوده نشده است.

و دومی توصیه به صبر است که تنها تکنیکی است که می توان تا حد زیادی اثر زمان و نقصان همراه ان را در حوزه های مشخصی از زندگی از بین برد

سعی کردم تنها بصورت خلاصه و فشرده این قرائت را خدمتتان عرض کنم

اگر دوستان مایل بودند حتما جهت توضیحات تکمیلی در خدمت هستم

یا علی

خوب با تشکر از دوستان

بله بر خلاف مورد درست و قرآنی تفسیر ی که از پیش گفتم

حالا یک تفسیر به رای و ذوقی بگم !!!!!!!!!

پس توجه کنید !!

اگر هم فرض کنیم عصر در این آیه معنای روز گار و زمان بدهد ماده ی عصر که معنی فشرده شدن است پس مرا بیاد [="red"]زمان نسبیتی انیشتین می اندازد ![/]!

این نسبیت انیشتین هم عجیب ذهن ما را اشغال کرده

خوب در مقابل تفسیر وزین پیشین اینم نوعی تفسیر بی پایه ی ذوقی از اینجانب !!!!!!1

تا دل برخی دوستان خنک شود تا بگویند دیدید از قبل هم گفتیم !!!!یارو تفسیر بر اساس هوا و هوس می کند :Khandidan!:

[="microsoft sans serif"][/]

غلامعلی نوری;56744 نوشت:
درود ذوقی ؟؟؟نباید باشد باید بن مایه ی قرآنی داشته باشد باید بر اساس اصول قرآنی و تفسیر قرآن به قرآن باشد همانطوریکه در تفسیر اینجانب مشاهده کردید کلمه ی عصر و مشتقان آن در قرآن هیچگاه به معنی دوره ی زمانی بکار نرفته است و تمام آیات موجود در قرآن که اینجانب در باره ی عصر آورده ام معنی فشرده شدن و آبی پس دادن در آن نهفته است بنا براین تفسیر اینجانب به هیچوجه تفسیر ذوقی و بدو ن اساس و بن مایه ی قرآنی نیست فقط و فقط تفسیری درست است که ریشه و مدرک قرآنی داشته باشد اگر نه هر یقنعلی بقالی هم مفسر نامیده می شود

سلام
غلامعلي باز سوال منو جواب ندادي شما گير دادي به كلمه ذوقي ؟؟؟؟
عرض كردم شما از معناي لغوي عصر كمك گرفتي ما هم اين كار را انجام داديم

مطالب را دوباره بيان مي كنم دقت كنيد

[=&quot]با توجه به اين كه شما از ريشه لغوي عصر كمك گرفتيد و عصر را تفسير به اشك كرديد [/]
[=&quot] [/][=&quot]حال اگر كسي بگويد من هم مثل شما يك تفسير با توجه به معناي لغوي كلمه عصر بيان ميكنم چه مي گوئيد [/][=&quot]؟؟[/]
[=&quot] [/]

[=&quot]******[/]

[=&quot]گفته شد عصر در لغت به معني فشرده است حال سوگند را ناظر به[/][=&quot] :[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]1- سوگند را ناظر به انواع [/][=&quot]فشارها و مشكلاتى[/][=&quot] بدانيم كه در طول زندگى انسانها رخ مى‏دهد، و آنها را از خواب غفلت بيدار مى‏كند، به ياد خداوند بزرگ مى‏اندازد، و روح استقامت را پرورش مى‏دهد

[/]

[=&quot]******[/]


[=&quot]2- سوگند را اشاره به" [/][=&quot]انسانهاى كامل[/][=&quot]" بدانيم كه عصاره عالم هستى و جهان آفرينشند.[/]

[=&quot].[/]

مجید;57229 نوشت:
[=&quot]با توجه به اين كه شما از ريشه لغوي عصر كمك گرفتيد و عصر را تفسير به اشك كرديد [/]
[=&quot] [/][=&quot]حال اگر كسي بگويد من هم مثل شما يك تفسير با توجه به معناي لغوي كلمه عصر بيان ميكنم چه مي گوئيد [/][=&quot]؟؟[/]
[=&quot] [/]

[=&quot]******[/]

[=&quot]گفته شد عصر در لغت به معني فشرده است حال سوگند را ناظر به[/][=&quot] :[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]1- سوگند را ناظر به انواع [/][=&quot]فشارها و مشكلاتى[/][=&quot] بدانيم كه در طول زندگى انسانها رخ مى‏دهد، و آنها را از خواب غفلت بيدار مى‏كند، به ياد خداوند بزرگ مى‏اندازد، و روح استقامت را پرورش مى‏دهد

[/]

[=&quot]******[/]


[=&quot]2- سوگند را اشاره به" [/][=&quot]انسانهاى كامل[/][=&quot]" بدانيم كه عصاره عالم هستى و جهان آفرينشند.[/]

[=&quot].[/]

[="microsoft sans serif"]ببین مجید من کامل جوابتو داده ام اگر دقت می کردی گفته ام که تفسیر با ید بن مایه ی و تایید قرآنی داشته باشد

و گفتم هر جایی که از مشتقات ریشه ی قرآنی عصر بکار رفته معنی [="red"]فشرده شدن و آبی پس دادن[/] در آن نهفته است

بنابر این مواردی که شما گفته اید گر چه زیبا هست و درخور [="red"] اما طبق تفسیر قرآن به قرآن نیست [/]

پس در تفسیر قرآن جایی ندارد بلکه یک استنباط شخصی است که بن مایه و تایید قرآنی در آیات دیگر ندارد

دو باره پاسخ پیشین منو بخونی کاملتر گفته ام [/]

سلام علیکم جمیعا

غلامعلی گرامی فرمودید از قرآن استنتاج کرده اید معنای عصر را. این 4 عصری است که در قران آمده و 3 عصر آن بمعنای فشرده شده و عصاره در قرآن با توجه به معنای آیات قبل و بعد معنا و تفسیر شده شما در سوره عصر آیا تفاوتی در معناها نمیبینی ؟


قَالَ رَبِّ السجْنُ أَحَبُّ إِلَي مِمَّا يدْعونَنِي إِلَيهِ وَإِلَّا تَصْرفْ عَنِّي كَيدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ(يوسف/33)
َُِِّ
(يوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا بسوي آن مي‌خوانند! و اگر مکر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني، بسوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!»
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(يوسف/34)
پروردگارش دعاي او را اجابت کرد؛ و مکر آنان را از او بگردانيد؛ چرا که او شنوا و داناست!
ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآياتِ لَيسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ(يوسف/35)
و بعد از آنکه نشانه‌هاي (پاکي يوسف) را ديدند، تصميم گرفتند او را تا مدتي زنداني کنند!
وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(يوسف/36)
و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ يکي از آن دو گفت: «من در خواب ديدم که (انگور براي) شراب مي‌فشارم!» و ديگري گفت: «من در خواب ديدم که نان بر سرم حمل مي‌کنم؛ و پرندگان از آن مي‌خورند؛ ما را از تعبير اين خواب آگاه کن که تو را از نيکوکاران مي‌بينيم.»
قَالَ لَا يأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يأْتِيكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ(يوسف/37)
(يوسف) گفت: «پيش از آنکه جيره غذايي شما فرا رسد، شما را از تعبير خوابتان آگاه خواهم ساخت. اين، از دانشي است که پروردگارم به من آموخته است. من آيين قومي را که به خدا ايمان ندارند، و به سراي ديگر کافرند، ترک گفتم (و شايسته چنين موهبتي شدم)!
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَينَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يشْكُرُونَ(يوسف/38)
من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروي کردم! براي ما شايسته نبود چيزي را همتاي خدا قرار دهيم؛ اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است؛ ولي بيشتر مردم شکرگزاري نمي‌کنند!
يا صَاحِبَي السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ(يوسف/39)
اي دوستان زنداني من! آيا خدايان پراکنده بهترند، يا خداوند يکتاي پيروز؟!

قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ(يوسف/47)
گفت: «هفت سال با جديت زراعت مي‌کنيد؛ و آنچه را درو کرديد، جز کمي که مي‌خوريد، در خوشه‌هاي خود باقي بگذاريد (و ذخيره نماييد).
ثُمَّ يأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ(يوسف/48)
پس از آن، هفت سال سخت (و خشکي و قحطي) مي‌آيد، که آنچه را براي آن سالها ذخيره کرده‌ايد، مي‌خورند؛ جز کمي که (براي بذر) ذخيره خواهيد کرد.
ثُمَّ يأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يعْصِرُونَ(يوسف/49)
سپس سالي فرامي‌رسد که باران فراوان نصيب مردم مي‌شود؛ و در آن سال، مردم عصاره (ميوه‌ها و دانه‌هاي روغني را) مي‌گيرند (و سال پر برکتي است.)»
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيدِيهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيدِهِنَّ عَلِيمٌ(يوسف/50)
پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد!» ولي هنگامي که فرستاده او نزد وي [= يوسف‌] آمد گفت: «به سوي صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجراي زناني که دستهاي خود را بريدند چه بود؟ که خداي من به نيرنگ آنها آگاه است.»
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ(يوسف/51)
(پادشاه آن زنان را طلبيد و) گفت: «به هنگامي که يوسف را به سوي خويش دعوت کرديد، جريان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزه است خدا، ما هيچ عيبي در او نيافتيم!» (در اين هنگام) همسر عزيز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوي خود دعوت کردم؛ و او از راستگويان است!

وَبَنَينَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا(النبأ/12)
و بر فراز شما هفت (آسمان) محکم بنا کرديم!
وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا(النبأ/13)
و چراغي روشن و حرارت‌بخش آفريديم!
وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا(النبأ/14)
و از ابرهاي باران‌زا آبي فراوان نازل کرديم،
لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا(النبأ/15)
تا بوسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم،
وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا(النبأ/16)
و باغهايي پردرخت!
إِنَّ يوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتًا(النبأ/17)
(آري) روز جدايي، ميعاد همگان است!
يوْمَ ينْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا(النبأ/18)
روزي که در «صور» دميده مي‌شود و شما فوج فوج (به محشر) مي‌آييد!

بِسْمِ اللَّهِ الرحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعصْرِ(العصر/1)ََّ
به عصر سوگند،
ِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ(العصر/2)
که انسانها همه در زيانند؛
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ(العصر/3)
مگر کساني که ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، و يکديگر را به حق سفارش کرده و يکديگر را به شکيبايي و استقامت توصيه نموده‌اند!

bina88;57388 نوشت:
این 4 عصری است که در قران آمده و 3 عصر آن بمعنای فشرده شده و عصاره در قرآن با توجه به معنای آیات قبل و بعد معنا و تفسیر شده شما در سوره عصر آیا تفاوتی در معناها نمیبینی ؟

[/]

[="black"][="microsoft sans serif"] دروبر شما بینای ارجمند

در اصل همانطوریکه قبلا هم گفتم معنی فشرده شدن و چلانده شدن و آبی ( یا مایعی )پس دادن درهمه ی آن آیات نهفته است

یعنی اگر بخواهیم مخرج مشترک از تمام این چند بار تکرار شدن مشتقات عصر را بگیریم به همان بار معنایی که گفتم می رسیم

البته گفتم می توان هر معنی رسمی و مجازی که برای کلمه ی عصر در فرهنگ لغتها بکار رفته در نظر گرفت ولی تفسیر قرآن به قرآن که درسترین روش تفسیر است در این صورت نادیده گرفته می شود

[/][/]

غلامعلی نوری;57395 نوشت:
البته گفتم می توان هر معنی رسمی و مجازی که برای کلمه ی عصر در فرهنگ لغتها بکار رفته در نظر گرفت ولی تفسیر قرآن به قرآن که درسترین روش تفسیر است در این صورت نادیده گرفته می شود

با این نقل تفسیر آن سوره میشود :


قسم به اشک( خسران و اندوه و پشیمانی در روز قیامت و غیره ) که انسان در خسران و زیان است

قسم کجای آیه است و چرا خداوند به اشک قسم خورده چون شما بعنوان مفسر این مطالب را نیاز است تفسیر نمائید

[="microsoft sans serif"]

bina88;57402 نوشت:
با این نقل تفسیر آن سوره میشود :


قسم به اشک( خسران و اندوه و پشیمانی در روز قیامت و غیره ) که انسان در خسران و زیان است

قسم کجای آیه است و چرا خداوند به اشک قسم خورده چون شما بعنوان مفسر این مطالب را نیاز است تفسیر نمائید

بله درود بر شما نکته دان عشق

نخست از اینکه بحث را بدون حاشیه سازی و پیش داوری و کارهای نا پسندی که گروهی از کاربران بدانها متوسل می شوندمنطقی دنبال می کنی سپاسگزارم

نکته ی ظریف و بجایی را اشاره کرده ای که در بادی امر پوشیده است و منتظر بودم که فرد تیز هوشی نیز آن را مطرح کند

پس بشنو حکایت آن

با توجه به معنای ریشه ،عصر در اینجا بیانگر و نماینده ی از اشک است و همانطور که گفتم انسان در اثر فشرده شدن و چلانده شدن توسط غم واندوه ناشی از خسران و پشیمانی و غیره اشک و عصاره ش در می آید

در برخی آیات نیز این نماینده شدن کلمه ای به جای دیگری بکار رفته است ( با توجه به مفهوم و نتیجه ی کلمه ی اصلی

مانند

[="red"] كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ[/](القيامة/20)
چنين نيست که شما مي‌پنداريد ؛ بلکه شما عاجله ([="red"][="blue"]دنياي زودگذر [/][/])را دوست داريد

در اینجا عاجله ( صفت فاعلی به معنی عجله کننده و زود گذر ) به نمایندگی از دنیا آمده است و بجای آن قرار گرفته است ( به زبان دیگر عاجله با توجه به تعریف و صفت دنیا که زود گذر است و با عجله می گذرد ،[="blue"]کنایه از دنیا است [/])

[="red"][="blue"] و در جایی دیگر [/][/]

مثلا یقین با توجه به تعریف و صفت مرگ که در آنجا برای انسان دیگری شکی وجود ندارد بجای مرگ بکار رفته است

[="red"]حَتَّى أَتَانَا الْيقِينُ[/](المدثر/47)

تا زماني که یقین ([="blue"]مرگ[/]) ما فرا رسيد!»

[="red"] ونمونه های زیاد دیگری از این دست جایگزینی ها و [="red"][="blue"]کنایات در قرآن زیاد است[/] [/][/]

پس اسم عصر نیز با توجه به تعریف و معنی آن بجای اشک که دارای همان صفات عصر شدن می باشد بکار رفته است

[/]

سلام علیکم جمیعا
سپاسگذارم جناب نوری

در این آیا عنایت کنید:

فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ(الواقعة/75)
سوگند به جايگاه ستارگان (و محل طلوع و غروب آنها)!

فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ(الحاقة/38)
سوگند به آنچه مي‌بينيد،

فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ(المعارج/40)
سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادريم...

لَا أُقْسِمُ بِيوْمِ الْقِيامَةِ(القيامة/1)
سوگند به روز قيامت،

وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ(القيامة/2)
و سوگند به (نفس لوامه و) وجدان بيدار و ملامتگر (که رستاخيز حق است)!

فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ(التکوير/15)
سوگند به ستارگاني که بازمي‌گردند،

فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ(الانشقاق/16)
سوگند به شفق،

لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ(البلد/1)
قسم به اين شهر مقدس [= مکه‌]،

اما در والعصر کلمه فلا اقسم یا ولا اقسم و ..ندارد و شما میفرمائید در کلمه اشک که نماد فشرده شدن انسان است کلمه قسم نهفته است ؟

bina88;57529 نوشت:
اما در والعصر کلمه فلا اقسم یا ولا اقسم و ..ندارد و شما میفرمائید در کلمه اشک که نماد فشرده شدن انسان است کلمه قسم نهفته است ؟

[="microsoft sans serif"]جناب بینا جداً سوال می پرسی یا شوخی می کنید؟؟؟

حرف« [="red"]و [/]»در جلوی آیه ی« [="blue"] والعصر [/] »پس چکاره است ؟؟؟

حرف «[="red"]و [/] » [="blue"]واو سوگند است[/] مانند عبارت [="black"][="red"] و الله[/][/] که یعنی به خدا قسم

[="Blue"]پس [/]

[="Red"]و[/]العصر = [="red"]سوگند به[/] اشک

یادتون آمد ؟:Moshtagh:

[/]

غلامعلی نوری;57569 نوشت:
والعصر = سوگند به اشک

پس شد
سوگند به اشک
( بدرستیکه انسان در خسران و زیان است)
ان الانسان لفی خسر

جناب غلامعلی ارتباط بین و والله را با واو - والعصر (بمعنی اشک) را فرمودید یکی است.

ارتباط اشکی که بر آن قسم خورده شده و انسانی که در حال خسران و زیان است در چیست؟

مثلا در مورد والعصر در مواردی که دوستان ذکر کردند بین قسم و کلمه ای که به آن قسم یاد شده و آیه بعدی ارتباط معنائی مشخصی هست و مضمونش در اکثر تفاسیر تذکر به انسان بخاطر گذشت عمرش و توشه بر نداشتن در این دنیاست بجز کسانیکه عمل صالح انجام داده اند که البته این تفسیر با مفاهیم دینی مسلمانان کاملا مطابقت هم دارد.

ارتباط بین اشک قسم یاد شده با آیات بعدی چیست؟

bina88;57608 نوشت:
پس شد
سوگند به اشک
( بدرستیکه انسان در خسران و زیان است)
ان الانسان لفی خسر

جناب غلامعلی ارتباط بین و والله را با واو - والعصر (بمعنی اشک) را فرمودید یکی است.

ارتباط اشکی که بر آن قسم خورده شده و انسانی که در حال خسران و زیان است در چیست؟

مثلا در مورد والعصر در مواردی که دوستان ذکر کردند بین قسم و کلمه ای که به آن قسم یاد شده و آیه بعدی ارتباط معنائی مشخصی هست و مضمونش در اکثر تفاسیر تذکر به انسان بخاطر گذشت عمرش و توشه بر نداشتن در این دنیاست بجز کسانیکه عمل صالح انجام داده اند که البته این تفسیر با مفاهیم دینی مسلمانان کاملا مطابقت هم دارد.

ارتباط بین اشک قسم یاد شده با آیات بعدی چیست؟

درود بر شما

ت[="microsoft sans serif"]رجمه ی آیات یک و دو را ببین

قسم به اشک(زیانکاری و حسرت و پشیمانی و غیره در قیامت ) که انسان در زیانکاری است

یعنی این آیات با توجه به معنی آنها بلاغت و ارتباط بی نظیری دارند

انسان زیانکار و پشیمان در قیامت گویی اشک می ریزد و اندوه ، ندامت و زیانکاری خود را بدین وسیله نشان می دهد

پس در اینجا با یک تیر چند نشان زده

می گوید که عدم ایمان و کار شایسته ( در آیات بعد) باعث اندوه و اشک و خسران و زیانکاری می شود

علاوه بر این قسم خوردن به اشک ،تشبیه و بلاغت و زیبایی هنری فوق العاده ای هم دارد

شاعران معاصر را ببینید که خودشون را می کشند که در پوشش کلمات استعاره و جاذبه های هنری را به نمایش بگذارند اما

بلاغت قرآن را نگاه کنی متوجه اوج اختلاف بلاغت وزیبایی در کلام اینها و آن می شویم

[/]

بسمه تعالی
با سلام و تشکر

واژه" عصر" در اصل به معنى" فشردن" است. اگر عصر بخواهد در معنای «اشک» استعمال شود. چنین استعمالی مجازی خواهد بود و جواز چنین استعمالی را باید در ادبیات عرب جستجو کرد چرا که قرآن به زبان عرب نازل شده نه به زبان جناب آقای غلامعلی.
با جستجو در لغت عرب در می یابیم لفظ عصر به معنای اشک استعمال نشده نه حقیقتا و نه مجازا بله اگر بگوییم قرآن به زبان جناب غلامعلی نازل شده آن وقت فهم و علاقه ای که جناب آقای غلامعلی تراشیده اند قابل توجیه بود.
با تشکر:Gol:


با عرض سلام و تشکر از کاربران و کارشناسان محترم؛
با توجه به کفایت بحث پیرامون موضوع و پست تکمیلی کارشناس محترم جناب سعید، اگه دوستان سوال مرتیط ندارن تاپیک به زودی بسته خواهد شد.
در پناه حق:Gol:

موضوع قفل شده است