تقاضای کمک فکری و راهکار برای مشکل اعتقادی
تبهای اولیه
سلام دوستان عزیز فکر کنم حالا دیگه وقتشه موضوعی را مطرح کنم!!
من اونی که فکر میکنید نیستم شاید از مشارکتهایم متوجه شده باشید دنبال گمشده ای میگردم فرد مقید و زیاد معتقدی نیستم پیش خودم فکر میکنم من که حرامکاری و حرامخوری نمی کنم روزی حلال دارم و از دروغ متنافرم اینجا نقش مذهب برای من چیست؟ از کاربران و کارشناسان محترم تقاضا دارم کمکم کنید:geryeh:
با سلام از اینکه به کارشناسان اعتماد کردید ازشما کمال تشکر را داریم.
در مورد سوال شما باید عرض کنم که ببینید اینکه ما از دروغ وگناهان دیگر متنفر هستیم درست است اما خیلی از مواقع مرتکب همین گناهان می شویم ولی اگر مقید به دین ومذهب باشیم این تقید وترس از خدا باعث می شود گناه نکنیم واگردیندار خوبی نباشیم ممکن است به راحتی دروغ بگوییم هرچند از آن متنفر باشیم.
جناب مسودی در مورد نیاز ما به مذهب ونقش آن در زندگی با خواندن فرازهايي از سخنان علامه طباطبايي و دقت در آن مشخص ميشود.
انسان به وسيله استخدام ديگران مدنيت را به وجود ميآورد. در اين حقيقت ترديدي نيست كه انسان نوعي است كه در همه شؤون زندگي خود مدني و اجتماعي است و ساختمان وجودي سرتا پا احتياج انسان و همچنين تاريخ گذشتگان تا آنجا كه دردست است و همچنين آزمايش افراد و طبقات نسل حاضر بدين حقيقت گواهي ميدهند. ولي آنچه هست اين است كه اين نوع [انسان] به حسب آفرينش به گونهاي ساخته شده كه هر چيز را براي خود ميخواهد. انسان از نيروي طبيعت و از همه فوايد وجودي بسايط و عناصر به نفع خود استفاده ميكند. انسان از همه نباتات (گياه و درخت) از ميوه و شاخ و برگ و ريشه و چوب و هيزم آنها رفع حاجت زندگي كرده و آنها را در راه مقاصد دور دست وسيله قرار ميدهد. انسان از اقسام و انواع حيوانات از گوشت و پوست و پشم و خون و شير و شاخ و حتي مدفوعات آنها انتفاع برده و آنها را تربيت كرده و در راه مقاصد حياتي خويش استخدام ميكند. آيا اين غريزه فطري را كه در همه چيز به كار ميبرد، در همنوعان خود به كار نبرده و آنان را از اين كليت استثنا ميكند؟
و آيا انسان اجتماع خانوادگي (زناشويي) را براي اين ميخواهد كه از همسر خود لذت و تمتّع ببرد يا لذت خود را براي منزل ميخواهد؟ و آيا انسان اجتماع مدني را براي اين ميخواهد كه بهترين وسيلهاي براي تأمين احتياجات زندگي اوست يا خود را براي مدنيت ميخواهد و آيا اگر انسان براي خود هيچ سعادتي در اجتماع خانوادگي يا اجتماع مدني نبيند باز آن اجتماع را خواهد طلبيد؟ (البته اين پرسشها مربوط به تطبيق منفعت فرد به جامعه نيست)، [حجرات، آيه 13].
البته روشن است كه انسان همان غريزه (غريزه استخدام) را كه در همه موجودات به كار ميبندد در همنوعات خود نيز به كار خواهد بست. نتيجه اين بيان اين است كه انسان موجودي استخدامطلب بوده و اجتماع را براي تكميل استخدام انتخاب كرده است، [زخرف، آيه 32 - آل عمران، آيه 195].
اجتماع تعاوني انسان. از همينجا اجتماع تعاوني منعقد ميشود، زيرا چنان كه روشن شد انسان به اجتماع تعاوني از اين راه تن ميدهد كه ميبيند به تنهايي و در نتيجه كار و كوشش خود، بدون استفاده از مساعي ديگران، نميتواند لوازم زندگي خود راتأمين نمايد و از جهت ديگر نميتواند كار و كوشش ديگران را بلاعوض و به رايگان تملك كند، زيرا ديگران نيز مانند او انسان بوده و چيزي را كه وي از ديگران ميخواهد آنان نيز از وي ميخواهند، ناچار اجتماع تعاوني را بهترين وسيله تشخيص داده و آن را انتخاب مينمايد. در نتيجه مقداري از نتايج كار و كوشش خود را به ديگران داده و در برابر از نتايج كار آنها
برخوردار ميشود، يعني همه افراد، مجموع محصولات كار خود را روي هم ريخته و بعد بر حسب وزن اجتماع خود، رفع نياز ميكنند، [فرقان، آيه 54].
بروز اختلاف افراد. اگر چه اجتماع تعاوني - با عواملي كه گفته شد - در ميان افراد ضرورتا به وجود ميآيد، ولي نظر به اين كه انسان از روي ناچاري به اين اجتماع تعاوني و عدالت اجتماعي كه به دنبال آن ميآيد تن در داده، پيوسته از ته دل در فكر پاره كردن اين بند و دوستدار لگام گسيختگي است و از اين جهت هر وقت نيرويي پيدا كند و قدرتي در خود بيابد، از پايمال كردن حقوق ديگران مضايقه نخواهد داشت، [يونس، آيه 19].
تاريخ اين نوع [انسان] تا آن جا كه در دست است، اين حقيقت راتأييد ميكند كه پيوسته اقويا به ضعفا تاخته و هستي آنها را به غارت و چپاول بردهاند، هميشه افراد نيرومند افراد ناتوان را زبون ساخته و زير يوغ بندگي كشيده و به نفع خود به كار انداخته و همانند ساير موجودات جاندار و بيجان مورد استفاده بيقيد و شرط خود قرار دادهاند و اين وضع در اجتماع انساني تا آنجا كه ما اطلاع داريم بوده و هست، با اين تفاوت كه در گذشته تاريخ، اقسام تعديات و بردهگيري به طور انفرادي و ميان فردي و فردي يا فردي و جامعهاي انجام ميگرفت و امروز ميان جامعههاي قوي و ضعيف انجام ميگيرد، [بقره، آيه 213].
از همينجاست كه انسان حس ميكند كه بدون قانوني حكمفرما كه حقوق افراد را تأمين نمايد، زندگي انسان و بقاي جامعه و حيات نوع امكانپذير نيست و پيوسته قوانيني در جامعههاي انساني داير بوده است. نهايت اين كه در جامعههاي غيرمترقي، قوانين در ميان زد و خوردها خود به خود به نفع اقويا تعيّن پيدا كرده و به طور غيرمنظم در جامعه جريان مييافت و در جامعههاي مترقي از روي رويه و فكر وضع شده و به مردم تحميل گرديده و نسبتا به طور منظم اجرا ميشود و در عين حال تعدياتي كه سابقا در ميان افراد قوي و افراد ضعيف يا در ميان افراد قوي و جامعههاي ضعيف داير بود، فعلاً در ميان جامعههاي نيرومند و جامعههاي عقبافتاده در جريان است.
چاره اختلاف. آيا انسان ميتواند اين اختلاف را از راه قوانيني كه وضع ميكند، رفع نمايد؟ و آيا ميشود روزي را فرض كرد كه انسان غريزه استخدام را رها كرده و اجتماع تعاوني را نه از براي خويش، بلكه از براي خود اجتماع و عدالت بخواهد؟ البته نه، [شوري، آيه 13] زيرا چنان كه گفته شد، انسان اجتماع را با غريزه فطري و شعور دروني خود براي خود ميخواهد و هرگز انسان شعور دروني خود، يعني احساسات ويژه خود را كه محصول ساختمان ويژه اوست از دست نخواهد داد، مگر انسانيت را از دست بدهد. آزمايشي كه هزارها سال در طور عمر انسانيت انجام يافته و آزمايشي وسيعتر از آن پيدا نميشود،
اين مطلب را تأييد مينمايد. انسان هر چه بيشتر بال و پر ميزند كه از چاله اين اختلاف بيرون بجهد، بيشتر پايبند ميشود. انساني كه در ادوار گذشته با پرتاب كردن يك سنگ يك نفر را ميكشت، اكنون با پرتاب كردن يك بمب، يك شهر (هيروشيما) را نابود ميكند. انساني كه يك روز يك انسان ناتوان را اسير گرفته و برده خود قرار داده و پشيزي چند از دسترنج او به دست ميآورد، فعلاً به ميليونها برده و ميلياردها ليره و دلار قناعت نميكند و...
ادامه دارد...
اساسا چگونه ممكن است شعور غريزي انسان كه خود منشأ بروز اختلاف و فساد است، خود منشأ رفع اختلاف و عامل از ميان بردن فساد شود، در صورتي كه ما در صحنه آفرينش عاملي نداريم كه به اثري دعوت كند و به نابود كردن اثر خود نيز دعوت كند؟
گذشته از اين، اين قوانين بر افعال و اعمال اجتماعي مردم نظارت دارد، نه بر شعور دروني و احساسات نهاني انسان؛ د حالي كه اختلاف از شعور دروني خودخواهي و احساسات نهايي سرچشمه ميگيرد، [انعام، آيه 152].
از اين بيان بسيار روشن است كه طريق رفع اين اختلاف اصلاح احساسات دروني انساني است، نه تأكيد و تشديد آنها و حك و اصلاح متولي قوانين. به طور كلي در ميان بشر سه روش اجتماعي بيشتر نبوده و نيست:
1- روش استبداد كه مقدرات مردم را به دست اراده گزافي ميدهد و هر چه دلخواه او بوده باشد به مردم تحميل ميكند.
2- روش حكومت اجتماعي كه اداره امور مردم به دست قانون گذارده ميشود و يك فرد يا يك هيئت مسؤول اجرا ميشوند.
3- روش ديني كه اراده تشريعي خداي جهان در مردم به دست همه مردم حكومت كرده و اصل توحيد واخلاق فاضله و عدالت اجتماعي را تضمين مينمايد.
دو روش اول و دوم تنها مراقب افعال مردماند و كاري با اعتقاد و اخلاق ندارند و به مقتضاي آنها انسان در ماوراي مواد قانوني، يعني در اعتقاد و اخلاق، آزاد است؛ زيرا ماوراي قوانين اجتماعي ضمانت اجرايي ندارد. تنها روشي كه ميتواند صفات دروني انسان و اعتقاد را ضمانت نموده و اصلاح كند، روش دين است كه به هر سه جهت: اعتقاد، اخلاق و اعمال، رسيدگي مينمايد. نتيجه اين كه رافع حقيقي اختلافات اجتماعي تنها روش ديني است و بس.
دين از وحي آسماني سرچشمه ميگيرد، نه از عقل و خرد. نظر به اين كه ارتفاع اختلافات از جامعه انساني بدون ترديد صلاح نوع و كمال انساني است و از طرف ديگر اين تنها راه رفع اختلافات ميباشد و از سوي ديگر دستگاه آفرينش هر نوع را به سوي كمال حقيقي وي هدايت كرده و سوق ميدهد، پس ناچار دستگاه آفرينش دين حق و سزاواري را بايد براي انسانيت تعيين كرده و به عالم انساني وحي كند و اين همان دين حقي است كه بايد در جامعه بوده باشد.
اشكال: نبايد تصور كرد كه درست است كه رفع اختلافات بايد با دين انجام گيرد، ولي دستگاه آفرينش به الهامي كه به واسطه عقل اجتماعي مينمايد، افراد نابغه و خيرخواهي تهيه ميكند كه مردم را به سوي عقايد حق و اخلاق شايسته و اعمال نيك دعوت نمايند و اينها هستند كه پيامبران ناميده ميشوند، [آل عمران، آيه 105].
جواب: زيرا چنانچه گفته شد، همان عقل اجتماعي انسان است كه به اتكاي احساسات دروني و نيروي فكر خود به سوي اختلاف دعوت ميكند و البته چنين عاملي وسيله رفع اختلاف نميتواند بوده باشد و از اينجا روشن است كه اين شعور انساني كه اصل دين را از دستگاه آفرينش به طور الهام ميگيرد، سنخ ديگري است از شعور، غير از شعور فكري كه در همه افراد موجود است و اين شعور مخصوص، همان است كه «وحي» ناميده ميشود.
اشكال: نبايد تصور كرد كه اگر چنين شعوري در انسان نهفته بود، ميبايست در جمع افراد بوده و همه از وي مطلع باشند و ديگر وقف عدهاي مخصوص به نام «انبيا» نشود.
جواب: زيرا هر مزيت و كمالي كه در نهاد همه افراد نهفته است، لزوم ندارد كه در همه افراد بروز كرده و به فعليت برسد؛ چنان كه شهوت و ميل جنسي در همه افراد نهفته است، با اين همه در افراد بالغ به ظهور رسيده و فعليت مييابد و نه در افراد ديگر. چنانكه قدماي روانشناسان و برخي از روانشناسان جديد مانند جمز انگليسي (در كتاب روانشناسي خود) وديگران تصريح كردهاند كه انسان نفس ديگري (يا مرتبه ديگري از مراتب نفس) در پس پرده اين نفس دارد كه اگر روزنهاي به سوي آن باز كند (چنان كه در اهل رياضت اتفاق ميافتد) بسياري از اسرار غيبي كه از ديگران پنهان است بر وي مكشوف ميگردد.
سخنان انبيا نظريه وحي را تأييد ميكند. آنچه از راه استدلال به دست ميآيد اين است كه بايد در ميان بشر غير از شعور فكري شعور باطني ديگري بوده باشد كه بتواند جامعه بشري را از اختلاف و كشمكش نجات دهد و افراد شايستهاي بپروراند. وقتي ما به سخناني كه از انبيا منقول و در دست است رجوع نماييم، همين نظريه را تأييد كرده و با بياني واضح ميفهماند كه نبوت يك موهبت مرموز و يك شعور مخصوص بوده كه در انبيا وجود داشته و به واسطه آن، معارف ديني و شرايع آسماني را از ناحيه حق تلقي ميكردند و هم توافق دليل مذكور با دعوي انبيا صحت اصل دعوي آنها را به ثبوت ميرساند،
[انعام، آيه 159].
از اينجا روشن ميشود كه نبوت به نحوي كه جامعهشناسان حدس ميزنند، يك نوع نبوغ فكري اجتماعي نيست و همچنين وحي افكار پاك يك نابغه اجتماعي نيست، بلكه چنان كه گفته شد نبوت يك شعور مرموز غيرفكري و وحي مطالب حقهاي است كه به واسطه اين شعور به دست ميآيد.
ادامه دارد...
اشكال: ممكن است بگويند كه نظريه گذشته كه مغايرت طريق وحي و طريق عمل را به ثبوت ميرساند، از اين راه به دست آمد كه دستگاه آفرينش طبق روشي كه در همه انواع دارد بايد نوع انسان را به كمالش كه رفع اختلافات اجتماعي است برساند. ولي ما ميبينيم كه دين و نبوت نيز در اين مدت مديد كه در ميان بشر عمر كرده، موفق به رفع اختلافات نشده و اگر چنانچه گفته شد يك موهبت تكويني بود، هرگز بياثر نماند. اساسا دنياي متمدن امروز دين را نميپذيرد و هر چه مدنيت پيشتر برود، دين بيشتر عقبنشيني مينمايد، [حجرات، آيه 10].
جواب: اما اين كه گفته شد دين تأثيري در رفع اختلاف نكرده، الي آخر بايد در نظر گرفت كه اولاً عنايت دستگاه آفرينش به اصلاح جامعه انساني براي افراد انسان است تا پرورش يابند و دين در سير ممتد خود هزاران هزار فرد صالح تربيت كرده و به جامعه تحويل داده است و ثانيا ظهور دين و زندگي مردان ديني در جامعه از راه سرايت اخلاقي و توارث اخلاقي به همه گوشه و كنار جامعه انساني سرزده و آثار جميله و اخلاق شايسته انساني - همچون شجاعت، شهامت، مروت، شفقت، عفت، سخاوت، حكمت و عدالت - را در زمين دلها كاشته و هنوز هم بشر، اعم از ديندار و بيدين، از ميوههاي شيرين آنها برخوردار است.
البته دعوتي كه از اقدام ادوار انسانيت پيوسته زنده و سرپاست، درميان جامعه خالي از تأثير اخلاقي نخواهد بود وهرگز روشهاي ديگري جز دين در ميان بشر اخلاق حميده را ضمانت نكرده كه اين اخلاق نسبت به آنها داده شود و هرگز بشر از غير راه دين نميتواند اخلاق فاضله را حفظ كند، به دليل اين كه ملتهايي كه روش خود را ضد ديني قرار دادهاند، در كمتر از نيمقرن همه صفات حميده را مانند شفقت و رحم و عدالت و... از دست دادهاند. پس در هر حال، وجود اخلاق فاضله را (هر چه باشد) در ميان بشر از آثار دعوت ديني بايد دانست و ثانيا هنوز عمر دنيا به پايان نرسيده و چگونه معلوم است كه روزي
دين حق زمين را فرانخواهد گرفت و بشر در حال صدق و صفا زندگي نخواهد كرد.
اما درباره آنچه گفته شد كه جهان امروز دين را نميپذيرد (الي آخر)، بايد متذكر شد كه بشر عدالت اجتماعي و صلح و صفا و اجتماع صالح را نيز نميپذيرد، با اين كه دنيا شب و روز براي استقرار آنها ميكوشد و از اول دوره انسانيت تاكنون به مقصد خود نايل نشده، در صورتي كه اجتماع صالح بيترديد از مقاصد دستگاه آفرينش است و اگر از راه نبوت نيز تأمين نشود، از راه فكر بيشبهه بايد تأمين شود، (مجموعه رسائل، ص 37 - 28، استاد علامه سيد محمد حسين طباطبايي).
اما اگر منظور شما از اين مفاهيم ديني و از آن جمله و در واقع مهمترين آن مفهوم خداست، پاسخش آن است كه چنان كه ميدانيم مسايل بسياري هست كه از قديميترين دورانها مورد توجه بشر بوده است. از قبيل مسأله عليت و معلوليت عامه و همچنين عليت و معلوليتهاي خاصه از قبيل فلان بيماري و تأثير زمين و خورشيد و ماه در خسوف و كسوف و امثال اينها.
اينگونه مسايل عامل عقلاني و منطقي داشتهاند، يعني طبيعت عقلاني و استعداد فكري بشر بوده است كه او را متوجه اين گونه مسايل كرده است. اين گونه مسايل در روانشناسي جاي خالي ندارد؛ يعني، جاي اين نيست كه گفته شود چه عامل خارجي سبب شد كه در فكر بشر اين معاني پيدا شد؟ زيرا مقتضاي طبيعت فكري بشر اين است كه به طور منطقي يك سلسله مسايل را بپذيرد. شايد ممكن است آن چه بشر قرنها آن را پذيرفته است خطا و ناصواب باشد و در عين حال عامل آن فكر ناصواب استعداد منطقي و عقلاني بشر باشد. براي مثال فلكيات قديم و پارهاي از طبيعيات خطا و ناصواب بود، ولي عاملي كه بشر را به سوي همين فكر و ناصواب سوق داده است جز استعداد منطقي و عقلاني و فكري او نبوده است.
اما پارهاي از مسايل هست كه به قطع چيز ديگري غير از استعداد عقلاني و منطقي بشر در گرايش او به آنها تأثير داشته است، مانند اعتقاد به نحوست بعضي چيزها. در ميان بسياري از مردم جهان اعتقاد به نحوست 13 وجود دارد. به طور قطع عامل ديگري غير از استعداد عقلاني و منطقي در پيدايش اين اعتقاد تأثير داشته است، زيرا از نظر عقل و منطق كوچكترين تفاوتي ميان عدد 13 و ساير اعداد نيست كه لااقل احتمال داده شود آن تفاوت منشأ خطاي فكر و منطق بشر شده است.
در اين گونه مسايل است كه بايد به دنبال علت پيدايش آنها و رواج آنها رفت و آن علتها را كه خارج از حوزه عقل و منطق بشر است كشف كرد و در زمينه اين گونه عقايد است كه ميتوان فرضيههايي ابراز داشت. برخلاف مسايلي كه زمينه عقلاني و منطقي داشتهاند. در زمينه اين مسايل، انسان بودن انسان و استعداد عقلاني و فكري او براي پيدايش آنها كافي است...
مفاهيم خدا و دين و پرستش اگر با طبيعت عقلاني و منطقي بشر بستگي داشته باشد و يا با تمايلات فطري و ذاتي او مربوط باشد كافي است براي توجه بشر به آنها و گرايش به سوي آنها و اما اگر با هيچ يك از آنها وابستگي نداشته باشد ناچار بايد علتهاي خاص رواني و يا اجتماعي براي آنها جستجو كنيم. كساني كه ترس، يا جهل، يا امتيازات طبقاتي يا محروميتهاي اجتماعي، يامحروميتهاي جنسي را منشأ پيدايش مفاهيم ديني و توجه بشر به خدا دانستهاند، از قبل چنين فرض كردهاند كه عامل منطقي و عقلاني يا تمايل فطري و ذاتي در كار نبوده است و اعتقاد به خدا و ساير مفاهيم ديني را از
قبيل اعتقاد به نحوست 13 فرض كردهاند، آنگاه در مقام توجيه آن برآمدهاند، اول اين كه با وجود عامل منطقي يا فطري جاي اينگونه فرضيهها نيست.
ميگوييم بشر از قديميترين ايام به مفهوم عليت و معلوليت پي برده است و همين كافي است كه او را متوجه مبدأ كل و لااقل اين پرسش را براي او به وجود آورد كه آيا همه موجودات و پديدهها از يك مبدأ آفرينش به وجود آمدهاند يا نه؟
به علاوه بشر از قديميترين ايام نظامات حيرتآور جهان را ميديده است، وجود خدا را با تشكيلات منظم و دقيق مشاهده ميكرده است، همين كافي بوده است كه اين فكر را به وجود آورد كه اين تشكيلات منظم و اين حركات مرتب همه از مبدأ مدبر و دانا و خودآگاهي ناشي ميشود يا نه؟ پس درباره اين كه بشر چرا از خدا بحث كرده و ميكند نبايد در جستجوي عامل ديگري غير از استعداد منطقي و عقلاني بود»، ( خدا در انديشه بشر، ص 165 - 163).
موفق باشید.
سلام خدمت دوست عزیزم فنا / خدارا برای خود با هزارو یک دلیل اثبات کردم و همیشه خود را در محضر او میدانم مشکل من خدا نیست . من سر درگم بودم نمی توانستم دقیقا رابطه بین انسانیت و مذهب را درک کنم . همچنین مناجات حتما باید عربی باشد ؟ حالا پیامبر ما حضرت محمد اگر با زبان انگلیسی قران را مینوشت ما میبایستی انگلیسی نماز بخوانیم و همچنین قران؟لزو م استفاده از زبان عربی در این خصوص چیست؟
سلام علیکم جمیعا
مسودی عزیز این مطلب
من سر درگم بودم نمی توانستم دقیقا رابطه بین انسانیت و مذهب را درک کنم
با این موضوع
همچنین مناجات حتما باید عربی باشد ؟ حالا پیامبر ما حضرت محمد اگر با زبان انگلیسی قران را مینوشت ما میبایستی انگلیسی نماز بخوانیم و همچنین قران؟لزو م استفاده از زبان عربی در این خصوص چیست؟
دو موضوع جداگانه است.
موضوع اول را باید به تحلیل تاثیر دین و مذهب بر روند زندگی مادی و معنوی بشر ( و بطور کل در مورد انسان با ابعادی گوناگون و با بعدی که از همه ابعاد دیگر مهم تر است با نام معنویت ) پرداخته شود.
در موضوع دوم لازم است دلایل کلام عربی قرآن و مفاهیم اسلامی بپردازیم.
اما اگر موضوع ممزوجی از این دو باشد !!!
مثلا این کلام متعلق به اشخاص دیگری در یک سرزمین دیگر است با اختلاف فرهنگی و ... و این تطابقی با ایرانی و ... ندارد
این هم مبحثی جداگانه است.
کدامیک از اینهاست ؟
یاحق
پیش خودم فکر میکنم من که حرامکاری و حرامخوری نمی کنم روزی حلال دارم و از دروغ متنافرم
این چند جمله شما نشانهای مذهب است .فکر می کنم شما خود را درگیر کلمات و تعریف از کلمات کرد ه اید و فکر می کنید مسلمان و مقید کسی است که به زبان بگوید دیندار است...چه بسا مسلمانی!! که مسلمان نیست و به عکس!
اگر ایمان را طبق فرمایش علی( ع ) که قلبی و عملی و زبانی است معنی کنید کافی است و البته والا!!!
نظر شخصی من این است که « هر کس نماز و روزه خالص داشته باشد و مردم دار باشد خیلی از سوالاتش بدون درس پاسخ داده می شود»
این راه را امتحان کنید نفع نداشته باشد ضرر ندارد ( راه حل خواستید این راهی است که پیشنهاد می دهم )
البته حتما دوستان راه حلهای دیگری هم خواهند گفت.
سلام علیکم جمیعا
جناب مسودی به نظر شما معیارهای انسانیت تعریف شده در عرف بطور کل و همچنین مفاهیمی که از کلام فلاسفه برداشت میشود برای اینکه یک فرد کامل باشد کافیست و دیگر نیازی به دین در زندگی احساس نمی گردد ؟
آیا منظور و مقصود شما این است ؟
یاحق
همچنین مناجات حتما باید عربی باشد ؟ حالا پیامبر ما حضرت محمد اگر با زبان انگلیسی قران را مینوشت ما میبایستی انگلیسی نماز بخوانیم و همچنین قران؟لزو م استفاده از زبان عربی در این خصوص چیست؟
با سلام
مسودی عزیز مناجات حتما نباید عربی باشد بلکه فارسی هم می شود همانطور که از خواجه عبدلله عنصاری و علامه حسن زاده ودیگران داریم.
و اما لزوم استفاده از زبان عربی در نماز می تواند بخاطر دلایلی باشد که خدمتتان عرض میکنم:
الف)از طرفي زبان عربي واجد خصوصياتي است كه ميتوان با يك عبارت خاص چندين هدف را دنبال كرد.
از اين رو نكاتي را ميتوان در زبان عربي لحاظ كرد كه در زبانهاي ديگر لحاظ نميشود.
ب)شايد بتوان گفت به عربي خواندن نماز بيانگر روح اتحاد در ميان جوامع مسلمانان است هرمسلماني در هر جاي عالم باشد به سوي يك قبله و با يك طريق و با يك زبان با معبود خويش به راز و نياز بر ميخيزد و در هر ديار و كشوري كه انسان
مسلمان وارد شود هر چند زبانها متفاوت است امادر هر مسجدي كه قدم بگذارد شيوه نيايش با خدايسبحان يكي است و اين خود بهترين نوع اتحاد و همدلي را پديد ميآورد.
ج) علاوه بر اين خواندن نماز به يك صورت معين، آن را از دستبرد، تحريف و آميختهشدن به خرافات و مطالب بياساسي كه بر اثر مداخلة افراد غير متخصص، هنگام ترجمة آن به زبانهاي ديگر، رخ ميدهد، نگاه ميدارد و به اين وسيله روح اين عبادت اسلامي محفوظتر ميماند.
در نهايت ميتوان گفت مسأله توحيد و يگانگي در تمام اصول و فروع اسلام، يك زير بناي اساسي، محسوب ميگردد و نماز به سوي قبلة واحد و در اوقات معين و به يك زبان مشخص، نمونهاي از اين وحدت است.
دلایل های دیگری هم ذکر شده که ما به همین مارد اکتفا می کنیم.
براي اطلاع بيشتر، ميتوانيد به كتاب های:
«پاسخ به پرسشهاي مذهبي ـ آيتالله مكارم شيرازي (حفظهالله) و آيتالله جعفر سبحاني (حفظهالله) مراجعه فرماييد.
و همچنین قران؟لزو م استفاده از زبان عربی در این خصوص چیست؟
[=Arial Black]مسودی عزیز منظورتان از این جمله را نفهمیدم، که آیا منظورتان این است که چرا باید قرآن را حتما عربی بخوانیم ویا اینکه چرا عربی نازل شده.
اگر منظورتان اولی است که باید خدمتان عرض کنم ما می توانیم ترجمه قرآن را هم بخوانیم که ثواب واجر آن هم محفوظ است وبه همین خاطر توصیه بزرگان این است که یک دوره تفسیر قرآن خوانده شود تا بیشتر از معارف آن بهره ببریم. ولی خواندن عربی به همراه ترجمه بیشتر توصیه می شود بخاطر آثار وبرکاتی که دارد.
واگر منظورتان نکته دومی است که بحثش مفصل است واگر طالب بودید بحث می کنیم انشاءالله.
موفق باشید.:Gol:
با سلام
الف)از طرفي زبان عربي واجد خصوصياتي است كه ميتوان با يك عبارت خاص چندين هدف را دنبال كرد.
مسودی عزیز مناجات حتما نباید عربی باشد بلکه فارسی هم می شود همانطور که از خواجه عبدلله عنصاری و علامه حسن زاده ودیگران داریم.
و اما لزوم استفاده از زبان عربی در نماز می تواند بخاطر دلایلی باشد که خدمتتان عرض میکنم:
از اين رو نكاتي را ميتوان در زبان عربي لحاظ كرد كه در زبانهاي ديگر لحاظ نميشود. ب)شايد بتوان گفت به عربي خواندن نماز بيانگر روح اتحاد در ميان جوامع مسلمانان است هرمسلماني در هر جاي عالم باشد به سوي يك قبله و با يك طريق و با يك زبان با معبود خويش به راز و نياز بر ميخيزد و در هر ديار و كشوري كه انسان
مسلمان وارد شود هر چند زبانها متفاوت است امادر هر مسجدي كه قدم بگذارد شيوه نيايش با خدايسبحان يكي است و اين خود بهترين نوع اتحاد و همدلي را پديد ميآورد. ج) علاوه بر اين خواندن نماز به يك صورت معين، آن را از دستبرد، تحريف و آميختهشدن به خرافات و مطالب بياساسي كه بر اثر مداخلة افراد غير متخصص، هنگام ترجمة آن به زبانهاي ديگر، رخ ميدهد، نگاه ميدارد و به اين وسيله روح اين عبادت اسلامي محفوظتر ميماند.
در نهايت ميتوان گفت مسأله توحيد و يگانگي در تمام اصول و فروع اسلام، يك زير بناي اساسي، محسوب ميگردد و نماز به سوي قبلة واحد و در اوقات معين و به يك زبان مشخص، نمونهاي از اين وحدت است.
دلایل های دیگری هم ذکر شده که ما به همین مارد اکتفا می کنیم.
براي اطلاع بيشتر، ميتوانيد به كتاب های:
«پاسخ به پرسشهاي مذهبي ـ آيتالله مكارم شيرازي (حفظهالله) و آيتالله جعفر سبحاني (حفظهالله) مراجعه فرماييد.
سلام این نوشته برای من تاثیر پذیر بود و نمی توان ان را رد کرد متشکرم.
هر چه در این مورد جلوتر میروم بیشتر به لزوم داشتن پشتوانه ای همچون دین پی میبرم و اینکه چرا من باید همچین ادمی باشم که بعد از چهل سال . هنوز میخوام بفهمم که چرا مذهب حالا بر عکس من همسر و خانواده اونا هم افراد دین دار و مذهبی هستند که این مشکلات من انهارا هم ازار میداد و پس از این مدت کم کم دارم به نتیجه میرسم . در خصوص شیعه هم جدا از بحث مربوطه مطمین هستم که کاملترین مذهب است از دوستانی که کمک میکنند تا من را از سردرگمی نجات دهند کمال تشکر را دارم باز هم منتظر نظرات شما هستم