فرق بين سدين و صدفين چيست ؟ چرا از دو عبارت استفاده شده ؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرق بين سدين و صدفين چيست ؟ چرا از دو عبارت استفاده شده ؟

آيه 93 سوره كهف السدين را به جاي و در معني كوه به كار مي برد و در آيه 96 سوره كهف از واژه الصدفين براي كوه استفاده شده است ؟ چرا از دو واژه اين چنيني استفاده كرده است ؟ چرا از لفظ جبل استفاده نشده است ؟

[=century gothic]با سلام

[=century gothic]حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا

[=Century Gothic]

  • تا به ميان دو کوه رسيد در پس آن دو کوه مردمی را ديد که گويی هيچ سخنی را نمی فهمند

  • ترجمه فولادوند تا وقتى به ميان دو سدّ رسيد، در برابر آن دو [سدّ]، طايفه‏اى را يافت كه نمى‏توانستند هيچ زبانى را بفهمند.

[=Century Gothic]تا آنگاه كه [ذوالقرنين‏] به ميان دو كوه رسيد، در اين سوى آن دو [كوه ]گروهى [از مردم‏] را يافت كه هيچ سخنى [و زبانى‏] را به آسانى نمى‏فهميدند.
[=century gothic]
[=century gothic]با توجّه به آيه بعد كه مردم، ذوالقرنين را به كمال، قدرت، دلسوزى و لياقت شناختند و ناامنى را مهم‏ترين مسئله تشخيص داده و حلّ آن را به دست ذوالقرنين دانستند و با او گفتگو كردند.
بنابراين مراد از جمله «لايكادون يفقهون قولا» اين است كه فرهنگشان پايين بود.

چنانكه در آيه‏ى 78 سوره‏ى نساء مى‏خوانيم: «فمالِ هؤلاء القوم لايكادون يفقهون حديثاً»
چرا اينها هيچ سخن و گفتارى را نمى‏فهمند؟ كه مراد آيه، آشنايى نداشتن با زبان و لهجه‏ى خاصّى نيست، بلكه مراد اين است كه چرا در خط صحيح قرار نمى‏گيرند!؟

در اين سوره، سه ماجرا نقل شده است كه در هر سه، حركت و هجرت وجود دارد: هجرت اصحاب كهف، هجرت موسى براى ديدار خضر، هجرت ذوالقرنين؛ اوّلى هجرت براى حفظ ايمان است، دوّمى براى تحصيل دانش و سوّمى براى نجات محرومان مى‏باشد.
1- قوانين حاكم بر طبيعت را بايد كشف و بكار بست. «ثمّ اَتْبع سبباً»
2- هر حركت و هدف و سفرى، وسيله‏اى خاص نياز دارد. جمله‏ى «اَتبَع سببا» براى هر حركت و سفرى تكرار شده است.
3- براى مردان خدا، توقّف از فعاليّت و فراغت و بازنشستگى معنى ندارد. «ثمّ اَتْبَعَ سبباً»
4- پيشواى مردم بايد به مناطق ديگر هم سركشى كند و در جريان اوضاع قرار گيرد. «حتّى اذا بلغ ...»
5 - تا حركت و كاوش نباشد، نيازها و واقعيّات شناخته نمى‏شود. «اذا بلغ ... وجد»
6- خدمت به محرومان يك ارزش است، چه با فرهنگ باشند يا نباشند. «لايكادون يفقهون»


[=century gothic] آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا

[=Century Gothic]

  • برای من تکه های آهن بياوريد چون ميان آن دو کوه انباشته شد ، گفت :بدميد تا آن آهن را بگداخت و گفت : مس گداخته بياوريد تا بر آن ريزم

  • ترجمه فولادوند براى من قطعات آهن بياوريد، تا آن گاه كه ميان دو كوه برابر شد، گفت: «بدميد» تا وقتى كه آن [قطعات‏] را آتش گردانيد، گفت: «مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم.»

[=century gothic]«رَدم» به بستن شكاف، «صَدف» به كناره وجانب، «قِطر» به مس گداخته و «زُبَر» به قطعه‏هاى بزرگ آهنى گفته مى‏شود.:Sham:

امام صادق عليه السلام فرمود: تقيّه، سدّى ميان شما و مخالفان است كه قابل بالا رفتن از آن و سوراخ كردن نيست.

1- از ديدگاه اولياى الهى، همه‏ى امكانات از خداست. «ما مكّنى فيه ربّى»
2- پيامبران براى رسالت و هدايت مردم، درخواست پول و ماديات از آنان نداشتند. «ما مكّنى فيه ربّى خير»
3- امكانات مردمى را در راه مصالح آنان بايد به كار گرفت. «فاعينونى»
4- براى رسيدن به هدف، علاوه بر طرح وتقاضا وبودجه، همّت و مشاركت مردمى نيز لازم است. «اعينونى»
5 - گاهى به‏جاى كمك‏هاى مالى بايد نيروى انسانى را به كمك طلبيد. «فاعينونى»
6- تركيب آهن و مس (آلياژ سازى)، ابتكار انبياست. «آتونى زُبُرالحديد... قِطراً» (امروزه از نظر علمى، اهميّت اين تركيب ثابت شده است.)
7- محكم‏كارى و بى‏نقص انجام دادن كارها، شيوه‏ى انبياست. «فما اسطاعوا...» سدّ ذوالقرنين چنان محكم وبزرگ بود كه نمى‏توانستند آن را خراب كنند يا از آن بگذرند. «أن يظهروه... له نَقْباً»
8 - در حلّ مشكلات اجتماعى، هميارى مردمى كه صاحبان درد هستند، لازم است. (زيرا نشاط كارى بيشتر مى‏شود، ارزش زحمات را مى‏دانند و كم‏كارى نمى‏كنند.) «فاعينونى... فما اسطاعوا...»
9- رهبران لايق، به كمك علم، هنر، سوز و تعاون، از ساده‏ترين افراد و ابزار، بهترين كارها را توليد مى‏كنند، بنابراين اگر مدير لايق باشد، كارگران ساده مهم‏ترين پروژه‏ها را انجام دهند. «فاعينونى... فما اسطاعوا...»

تفسیر نور

باسمه تعالی
با سلام و تشکر

سبب اینکه در سوره کهف، از دو کوه با عبارت (السدین) یاد شده این است که آن دو مانع از عبور بودند.و منظور از «صدفين» جانب دو كوه است كه در مقابل هم قرار دارند. ازهرى گويد: علت اينكه به دو طرف كوه، صدف گفته مى‏شود، اين است كه با هم محاذى هستند و در يك خط مستقيم به يكديگر تلاقى مى‏كنند.
حال جای این سوال است که چرا در یک جا از دو کوه با عبارت « السدین» نام برده شده و در جای دیگر با عبارت«الصدفین»؟
شاید به خاطر تنوع در عبارت بوده باشد یا اینکه مقام در دو جمله متفاوت است در جمله اول که مقام وصف دو کوه است عبارت «السدین» مناسب است و در جمله دوم که مقام ساختن سد است و از لحاظ مهندسی سازه،کناره کوه مد نظر است، عبارت «الصدفین» مناسبتر است.
با تشکر:Gol:

موضوع قفل شده است