شيعه، ابوهريره را مذمت مي‌كند در حالي كه بيشتر احاديث اسلامي را ابوهري

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شيعه، ابوهريره را مذمت مي‌كند در حالي كه بيشتر احاديث اسلامي را ابوهري


شبهه: شيعه، ابوهريره را مذمت مي‌كند در حالي كه بيشتر احاديث اسلامي را ابوهريره روايت كرده است.
---------------------------------------------------------------------------------------

از مهم‌ترين بحث‌هايي كه جنبة گفت‌و‌گوي علمي دارد مسئلة صحابه و اندازة نزديكي و مراوده آن‌ها با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌باشد، چرا كه تاريخ اسلامي مسئوليت نقل حديث را از شخصيتي معين يا بيتشر را متحمّل مي‌باشد. و گويا كه زنان، ديگر آبستن نشده‌اند كه غير از آن‌ها كه مورد اعتماد قرار گرفته‌اند به دنيا آورند همان‌هايي كه به دلخواه مطالبي غير صحيح را نقل مي‌كنند و در هر حديث مي‌گويند: «رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: و اين مصيبتي بس عظيم و بزرگ است. از جمله كساني كه اين ادعا را داشته‌اند ابوهريره است. او كه اغلب روايات را از ديگر اشخاص مي‌شنود و به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت مي‌دهد. و اين ادعا افترايي بر ابوهريره نيست. بلكه اين همان مطلبي است كه بزرگان علماي اهل سنّت و جماعت بدان اشاره داشته‌اند.

ابن قتيبه گويد: ابوهريره مي‌گفت: «رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين فرموده است؛ در حالي كه او آن را از شخص مورد اعتماد و اطمينان شنيده و سپس به رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت داده است. و در جاي ديگر روايت شده كه ابوبكر بن عبدالرحمن گفت: من و پدرم نزد مروان بن الحكم بوديم ـ در حالي كه امير مدينه از طرف معاويه بود ـ پس پدرم برايش ذكر كرد كه ابوهريره مي‌گويد: هر كس جنب بيدار شود آن روز را افطار كند. مروان گفت: به تو دستور مي‌دهم اي اباعبدالرحمن كه نزد ام المؤمنين عايشه و ام سلمه بروي و از آن‌ها در مورد اين امر سؤال كني. هنگامي كه عايشه و ام سلمه آن را شنيده‌اند، حديث را انكار كردند. سپس نزد مروان آمديم و او را از اين ماجرا باخبر كرديم. مروان گفت: اي ابا محمد تو را قسم مي‌دهم كه به سوي ابوهريره بروي. هنگامي كه با او صحبت كردند و آن مسئله را از او جويا شدند ابوهريره اعتراف نمود و گفت از آن خبري ندارم بلكه آن را از مخبري نقل كرده‌ام.[ii] بنابراين آيا ابوهريره مي‌تواند پيشتاز و يكه‌تاز در كثرت و فراواني نقل احاديث باشد. بلكه افزون بر آن وي بيشتر روايات را از كعب الاحبار كه يك يهودي است نقل مي‌كند و به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت مي‌دهد بدون آن كه آن شخص واسطه در روايت را نام ببرد. بنابراين آيا خداوند رضايت مي‌دهد كه دين‌مان را از راوياني دريافت كنيم كه از يهوديان و منافقان روايت مي‌كنند و اگر ام المؤمنين او را در گفته‌اش از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه «من اصبح جنباً افطر ذلك اليوم»؛ «هر كس جنب بيدار شود آن روز را افطار كند.» تكذيب نمايد، پس چگونه مي‌توانيم اطمينان داشته باشيم كه احاديث ابوهريره همچنان دروغ نباشد..
ابوحنيفه هم در اين مورد گويد: همة صحابه را تقليد مي‌كنم و مخالفت با نظرشان را روا نمي‌دانم، مگر سه نفر انس بن مالك، ابوهريره وسمره، علت اين امر را از او سؤال كردند. پاسخ داد: انس در آخر عمرش تعادل فكري خود را از دست داد و هرگاه چيزي از او پرسيده مي‌شد با عقلش پاسخ مي‌داد و من عقل او را تقليد نمي‌كنم. امّا ابوهريره هر آنچه را مي‌شنيد بدون تأمل در معني و بدون آن كه ناسخ و منسوخ را بداند روايت مي‌كرد.[iii] پس موضع‌گيري صحابه و بزرگان پيشين در مورد ابوهريره اين چنين بوده است. روايات او را منكر شدند و از او به عمر شكايت كردند، عمر به او گفت: روايت حديث از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ترك مي‌كني يا تو را به سرزمين دوس تبعيد كنم[iv]. و پس از آنكه او را زد به او گفت: زياده‌روي كردي اي اباهريره و شايسته است كه نسبت به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ دروغگو شناخته شوي.[v] عثمان نيز سراغ ابوهريره را گرفت و به او گفت: زياده‌روي كردي، دست بر مي‌داري يا تو را به سرزمين دوس تبعيد كنم.[vi]
امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: آگاه باشيد كه دروغگوترين مردم بر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ابوهريره است.[vii] ابوهريره پيوسته مي‌گفت: «دوستم به من گفت، دوستم را ديدم و دوستم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به من فرمود»، پس آن مطلب به گوش امام علي ـ عليه السّلام ـ رسيد آن گاه فرمود: «اي اباهريره چه وقت و چه هنگام رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ دوست تو بوده است؟»[viii] امدي گويد: «صحابه كثرت روايات ابوهريره را ناپسند خواندند به خاطر اين‌كه كثرت و زيادي روايت باعث به هم خوردگي و تشويش مي‌شود و ثبت و ضبط به خوبي در آن رعايت نمي‌شود، به خلاف كسي كه رواياتش كم باشد.[ix] خود ابوهريره اعتراف مي‌كند كه مردم او را دروغگو شمرده‌اند.

مسلم بن رزين گويد: «ابوهريره بر ما وارد شد و دست خود را بر پيشاني زد و گفت: شماها مي‌گوييد كه من بر رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ دروغ بسته‌ام تا هدايت شويد و من گمراه شوم.»[x] پس پيشينيان ابوهريره را به اعتراف خودش دروغگو شمرده‌اند. با اين وصف چگونه به روايات او اعتماد كنيم و چگونه او را سفير و واسطه‌اي بين خود و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار دهيم، در حالي كه سلف صالح، او را دروغگو ناميده‌اند؟ و آيا مي‌توان باور نمود كه خداوند ابوهريره را براي تبليغ دينش انتخاب كرده است؟ حق آن است كه خداوند سفيري متهم و زير سؤال رفته را انتخاب نكرده بلكه بهترين و فاضل‌ترين مردم را انتخاب كرده است. آيا رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه خود راستگو و امانت‌دار است راضي مي‌شود كه ابوهريره رابط و واسطه‌اي ميان ما و آن حضرت باشد؟ او كه گفته‌هاي كعب الاحبار را به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت مي‌دهد. تاكنون بخش كمي از كتبي كه ابوهريره، را مورد عيب و سرزنش قرار داده بيان كرديم و نمونه‌اي از كلام بزرگان اهل سنّت و جماعت را مورد بررسي قرار داديم. اكنون خوب است به چكيده‌اي از هويت شخصي و زندگاني او بپردازيم: ابوهريره جزء صحابه‌اي است كه چندين سال پس از ظهور اسلام مسلمان شدند و جزء صحابة سابقين در اسلام به حساب نمي‌آيد. او در پايان سال هفتم هجري بر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ وارد شد، و بر همين اساس مورخان گفته‌اند كه همراهي او با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ حداكثر بيش از سه سال نبوده است.[xi]
و برخي آن همراهي را كم‌تر از دو سال مي‌دانند. زيرا پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ او را با ابن حضرمي به بحرين فرستاد و در حالي كه او در بحرين بود رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ وفات نمودند. ابوهريره نه اهل جهاد بود و نه به شجاعت معروف بود و در زمرة دانشمندان و فقهاء و حافظان قرآن نيز نبوده است. او نه خواندن آموخته بود و نه نوشتن و با اين همه به كثرت و فراواني احاديثي كه از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت مي‌كند، مشهور گرديد و احاديث او به (5374) حديث رسيده است، و اين همان امري است كه نظر محققين را متوجه وي كرده است، زيرا او با توجّه به اين‌كه مدت كمي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را درك كرده است، احاديث و رخدادهايي را نقل كرده كه اصلاً در آن حاضر نبوده است. برخي از محققين مجموعة روايات نقل شده از خلفاي چهارگانه و ده نفري كه به بهشت بشارت داده شده‌اند و مادران مؤمنان و اهل‌بيت طاهرين ـ عليهم السّلام ـ را جمع‌آوري نموده‌اند، امّا به اندازة يك دهم آنچه كه ابوهريره به تنهايي روايت كرده نرسيده است. از اين‌جا بود كه انگشت اتهام به سوي ابوهريره دراز شد و او را به دروغ و جاسازي و تحريف وصف كردند و گفته‌اند كه او اولين راوي متهم شده در اسلام است و بر همين اساس عمر بن الخطاب او را زد.[xii]


ادامه دارد...

[=Arial Narrow] امام علي ـ عليه السّلام ـ او را دروغگو دانست.[xiii] و عايشه نيز چندين بار او را دروغگو معرفي كرد.[xiv] ابوهريره در زمان حياتش ميان صحابه به دروغ‌گويي و زياده‌روي و تحريف‌گرايي مشهور شده است تا آن‌كه بعضي‌ها او را مسخره مي‌كردند و از او طبق ميل‌شان درخواست جعل حديث مي‌كردند. روايت شده مردي از قريش لباسي نو پوشيده بود و با فخرفروشي راه مي‌رفت. به ابوهريره رسيد و به او گفت: اي ابوهريره! تو از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ زياد حديث مي‌گويي، آيا دربارة اين لباس من چيزي از او شنيده‌اي؟ ابوهريره گفت: از ابي‌القاسم ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه مي‌گفت: مردي پيش از شما در حالي‌كه لباسي نو پوشيده بود و با فخرفروشي راه مي‌رفت، خداوند او را به قعر زمين فرو برد و در آن غوطه‌ور مي‌باشد تا روز قيامت، و بخدا نمي‌دانم شايد او از قوم تو يا خاندان تو بوده است.[xv]
بخاري در صحيحش آورده است كه ابوهريره گفت: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «أفضل الصدقة ما ترك غني، واليد العليا خير من اليد السفلي، و ابدأ بمن تعول، تقول المرأة امّا أن تطعمني و امّا أن تطلقني... فقالوا يا اباهريره سمعت هذا من رسول الله؟ فقال: لا هذا من كيس ابي هريرة[xvi]: «بهترين صدقه آن است كه ثروتمند بگذارد و دستان بالا بهتر از دستان زيرين است، در صدقه دادن از كسي شروع كن كه نفقه‌اش به تو واگذار شده، زن مي‌گويد: يا خوراكم مي‌دهي و يا طلاقم مي‌دهي، برده مي‌گويد: خوراكم ده و از من كار بكش، و فرزند مي‌گويد: خوراكم ده، مرا به چه كس واگذار مي‌كني؟ گفتند اي ابوهريره اين را از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيده‌اي؟ گفت: خير اين از شگردهاي ابوهريره است.» اي برادر بنگر كه چگونه حديث را آغاز مي‌كند و مي‌گويد: «رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند» و بعد از اين‌كه آن را بر او انكار مي‌كنند و از او توضيح مي‌خواهند به جعلي بودن آن حديث اعتراف مي‌كند و مي‌گويد: اين از شگرد و باهوشي ابوهريره است. گوارا باد بر او اين هوشياري پر از دروغ و افسانه، همان چيزي كه آن را نزد معاويه و بني‌اميه رواج داد و بابت آن جاه و مقام و اموال و كاخ‌ها دريافت كرد.
معاويه او را به امارت مدينة منوره منصوب كرد و كاخ عقيق را برايش بنا ساخت و او را به ازدواج بانوي شريفي كه ابوهريره خدمتگزارش بود، درآورد. و اين همه، احاديث و اعترافات صحيحي است كه در صحيح بخاري به ثبت رسيده است.[xvii] و همچنين در ديگر صحاح اهل‌ سنّت و جماعت، پس چگونه برخي به مردي اطمينان مي‌كنند كه بهترين صحابه او را مورد عيب و سرزنش قرار داده‌اند؛ و با توجّه به مطالبي كه ذكر شد چگونه ابوهريره مي‌تواند راوي اسلام باشد. درود باد بر پيرو هدايت و كسي كه دلش را با نور حقيقت روشن گرداند.
[=Arial Narrow]در پايان تذكر اين مطلب لازم است كه بر هر مؤمني، شايسته و سزاوار است كه بر مسيرهاي صحيح و درستي قدم بگذارد كه او را در پايان به سرچشمة زلال و گوارا و راه صحيح برساند، بر اوست كه همة تاريخ اسلام را مورد مطالعه و تأمل قرار دهد به خصوص آنچه كه به احكام الهي مربوط مي‌شود، و به سيره و رفتار گذشتگان تعصب نداشته باشد و نگويد آيا چيزي را كه قوم و خويشم بر آن بوده‌اند ترك كنم؟»
ما امروزه در عصر تمدن و نور هستيم پس هنگامي كه تاريخ اسلامي را مورد مطالعه قرار مي‌دهيم بايستي عقل خود را داور قرار داده و به دليل تمسك جوييم، چرا كه ما پيروان دليل هستيم و هر كجا دليل اقتضاء كند به سوي آن مي‌رويم. پس هنگامي كه مي‌بينيم سيره و رفتار كسي كه احكام الهي را برايمان نقل مي‌كند، مورد اشكالات و سرزنش‌هاي اقوام پيش از ما قرار گرفته است، چگونه مي‌توانيم با تمسك به او خود را گمراه كنيم؟ پس بايد با عقل خود استدلال كنيم و هنگامي كه سيره و رفتار صحابه را مي‌خوانيم و مي‌بينيم كساني وجود دارند كه به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نزديك‌ترند و با اين حال، تاريخ، مطالب و احاديث اندكي از آنها نقل نموده، بايد از خود بپرسيم. چرا امام علي ـ عليه السّلام ـ پسر عموي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اولين كسي است كه اسلام آورد، همسر حضرت فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه حضرت در حق ايشان مي‌فرمايند: «انا مدينة العلم و علي بابها»[xviii] «من شهر علم هستم و علي در آن شهر است» با وجود اين مي‌بينيم كه بخاري يا مسلم از او فقط 60 حديث روايت مي‌كند، در حالي كه در مورد ذكر احاديث ابوهريره سخن به درازا مي‌كشد؟ پس با توجّه به همة اين مطالب چگونه مسلمان مي‌تواند نسبت به همة احاديث وارده از آنان اطمينان حاصل كند؟ بر هر مسلماني لازم است به كانال سالم و درستي رو كند كه او را به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و به اسلام مرتبط كند، و بدون آن، عاقبت وي ختم به خير نخواهد گرديد، زيرا كسي كه پوسته را نشناسد نمي‌تواند ما را به مغز و محتوي برساند.

[=Arial Narrow]حسن ختام را كلام حق تعالي قرار مي‌دهيم كه مي‌فرمايد: «يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نوراً مبينا»[xix]«اي مردم! دليل روشني از طرف پروردگارتان براي شما آمده است، و نور آشكاري به سوي شما نازل كرديم».
[=Arial Narrow]-------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی:

[=Arial Narrow][=Arial Narrow] . تأويل مختلف الحديث، ص 50.

[=Arial Narrow][ii] . حاشيه جزء هفتم از كتاب الام، شافعي، ص 233. شيخ المضيرة، ص 138 ـ 137 مجلة المنار، ج 27، ص 322.

[=Arial Narrow][iii] . مرآة الاصول شرح مرآة الاصول، محمد بن فراموز معروف به ملاخسرو حنفي (نسخة خطي) و شيخ المضيرة، ص 146، مختصر المؤمن، ص 32 ـ 31.

[=Arial Narrow][iv] . ابن عساكر آن را آورده است، ج 5، ص 239 ـ حديث 4885 از كنزالعمال.

[=Arial Narrow][v] . اسكافي آن را روايت كرده است، به كتاب ابوهريره نوشتة علامه شرف‌الدين مراجعه شود.

[=Arial Narrow][vi] . محدث فاضل رامهرمزي، ص 554.

[=Arial Narrow][vii] . المراجعات، ص 195.

[=Arial Narrow][viii] . تأويل مختلف الحديث، ص 53.

[=Arial Narrow][ix] . المراجعات، ص 197.

[=Arial Narrow][x] . فجر الاسلام، ص 262، فصل دوّم از باب ششم.

[=Arial Narrow][xi] . صحيح بخاري، ج 4، ص 175.

[=Arial Narrow][xii] . كتاب ابوهريره، محمد ابوريه مصري، ص 103.

[=Arial Narrow][xiii] . شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 68.

[=Arial Narrow][xiv] . صحيح بخاري، ج 2، ص 232. ـ موطأ مالك ج 1، ص 290، حديث 11.

[=Arial Narrow][xv] . بدايه و نهايه، ج 8، ص 108.

[=Arial Narrow][xvi] . صحيح بخاري، ج 1، ص 38 ـ 37، باب حفظ و نگهداري علم.

[=Arial Narrow][xvii] . همان منبع.

[=Arial Narrow][xviii] . مستدرك حاكم، ج 3، ص 127 ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص 114، تاريخ ابن كثير، ج 7، ص 358.

[=Arial Narrow][xix] . سورة نساء، آية 174.

موضوع قفل شده است