آیا شوهر می تواند همسر خود را کتک بزند؟

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا شوهر می تواند همسر خود را کتک بزند؟

آیا شوهر می تواند همسر خود را کتک بزند؟لطفا با توجه به آیات وروایات پاسخ دهید

بله مي‌توان
البته اين كه اسلام درباره اين كتك چه مي گويد سخن ديگري است:Nishkhand::Khandidan!::Cheshmak:

در قرآن آمده است كه :
جنانجه زنانتان نافرمانى كردند آنها را نصيحت كنيد اكر قبول نكردند با آنها نزديكى جنسى نكنيد و اكر باز سربراه نشدند آنها را كتك بزنيد تا فرمانبردار شوند
نقل به مضمون است هرجند سعى كردم عين جملات را بياد بياورم
@ توضيح اينكه تفاسير بسيار زياد و مختلفى از آيه فوق شده است و نيز منتقدان اشكالات فراوانى به آن وارد دانسته اند و شيعيان و اهل سنت هم جوابهاى فراوانى به آنها داده اند
كه بحث طولانى ميطلبد
اما امروزه اكثر كشورهاى مسلمان كنوانسيون بين الملل حقوق زنان را بذيرفته اند و دادكاههاى خانواده امروزه زدن زن را جرم ميدانند و مثلأ در ايران در صورت شكايت زن حتى بخاطر يك سيلى ( در صورت اثبات مثلأ جاى كبودى ) با كواهى بزشكى قانونى ديه و جرايم تعزيرى اجرا ميشود
البته ايران كاملأ كنوانسيون را قبول نكرده و عربستان هم اصلأ آنرا مطرح هم نكرده است

لطفا آدرس دقیق آیه ای که بیان کرده اید را بفرمایید از شما بعید است نقل به مضمون کنید

با سلام
بنده آدرس را ذكر نكردم قصدأ نبود بلكه بعلت عدم دسترسى به قرآن بود
جالب اينجاست شب و روز در روزنامه و تلويزيون و مسجد و همه جا ميكوند در قرآن خدا فرمود فلان و خدا دستور داد جكار كنيد اما كسى سراغ آدرس را نميخواهد اما حال اين نكته به مذاق خوش نيامده آدرس واجب شد
بعد شما به عنوان يك مسلمان بايد آنقدر قرآن را خوانده باشيد كه آدرس آيه را اكر ندانيدحداقل از وجود جنين دستورى در آن آكاه باشيد
@ بهرحال قبول دارم اشتباه از بنده بوده و بابت آن معذرت ميخواهم
آدرس آيه :
آيه 34 سوره نساء :
كه آمده است :
( ( ... و الئتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن ' فان اطعنكم فلا تبغوأ عليهن سبيلا ' ان الله كان عليأ كبيرأ @ )
و مردانيكه از نافرمانى زنانشان بيم دارند آنها را موعظه كنند ( اكر مفيد نشد ) و آنها را در خوابكاه ( بستر ) ترك كنند ( اكر باز مفيد نبود ) و آنها را بزنند ' سبس اكر شمارا اطاعت كردند ( قانع شديد به اصلاح آنها ) از آن به بعد بر آنها راهى براى ستم و سختى مجوييد ' همانا خداوند على و كبير است @
واضح است كلمات داخل برانتز جزء متن نيست

با سلام
جناب حمید می شود دلیلی بر استدلال خود بیاورید کتک زدن همسر از منظر فقه اگر ثابت شود دیه دارد
از منظر اخلاق مهربانی به حیوانات هم توصیه شده است وفکر نکنم درجایی بتوان یافت که توصیه به کتک شده باش البته ضرب جزئی معنا دارد از باب تابیب حتما است آنهم نه در حدّ کتک
از منظر حقوقی در مراجع قانونی حق ادعای دعوی داردو.........
جناب حمید کارشناس محترم خانواده ، روایاتی را که زن را در دست مرد امانت اللهی می داند اجازه تجویز این جمله را به شما داده است
یا توصیه روایات و سیره علما به مدارا با زن هرچند بد اخلاق باشد
شما از جایگاه کارشناس مشاوره اجازه اکتفا به یک بلی بدون تشریح و توضیح زوایای وجوانب مساله را دارید؟ آنهم به سوال به این مهمی! ؟
لطفا بیشتر توضیح دهید

namosalman;2199 نوشت:
در قرآن آمده است كه :
جنانجه زنانتان نافرمانى كردند آنها را نصيحت كنيد اكر قبول نكردند با آنها نزديكى جنسى نكنيد و اكر باز سربراه نشدند آنها را كتك بزنيد تا فرمانبردار شوند
نقل به مضمون است هرجند سعى كردم عين جملات را بياد بياورم
@ توضيح اينكه تفاسير بسيار زياد و مختلفى از آيه فوق شده است و نيز منتقدان اشكالات فراوانى به آن وارد دانسته اند و شيعيان و اهل سنت هم جوابهاى فراوانى به آنها داده اند
كه بحث طولانى ميطلبد
اما امروزه اكثر كشورهاى مسلمان كنوانسيون بين الملل حقوق زنان را بذيرفته اند و دادكاههاى خانواده امروزه زدن زن را جرم ميدانند و مثلأ در ايران در صورت شكايت زن حتى بخاطر يك سيلى ( در صورت اثبات مثلأ جاى كبودى ) با كواهى بزشكى قانونى ديه و جرايم تعزيرى اجرا ميشود
البته ايران كاملأ كنوانسيون را قبول نكرده و عربستان هم اصلأ آنرا مطرح هم نكرده است


آیه ای که شما به آن اشاره دارید آیه 34 سوره نساء است که در باره یک قشر خاص از زنانی است که بدون هیچ عذری شوهرانشون را تمکین نمیکنند .

زنان «ناشزه»
در قرآن ، احاديث و احكام اسلامى از زنى كه حقوق خانواده را ناديده بگيرد و در مواردى كه اطاعت همسر واجب است ، اطاعت نكند ، به عنوان «ناشزه» ياد مى شود ، كه ريشه آن از غرور و خود برتربينى سرچشمه مى گيرد ، اين گونه زنان با برخورد زشت خود و تخلف از قوانين خانواده صفا و محبت خانوادگى را به كانونى از آتش تبديل مى كنند . قرآن كريم جهت دفاع از حريم خانواده و اصلاح اين گونه زنان ، به مدير و سرپرست خانواده ، يعنى شوهر ، چند مرحله را سفارش مى كند:
مرحله اول: پند و اندرز: «وَالَّـتِى تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُن ;(نساء ،34) و اما آن دسته از زنانى را كه از سركشى و مخالفت شان بيم داريد ، پند و اندرز دهيد» ; بنابراين زنان متخلف را نخست بايد راهنمايى كرد ، و عواقب وخيم عمل شان را با آرامش و دوستانه به آنان تذكر داد ، و تا زمانى كه با اخلاق خوب و نصيحت مى توان رفع مشكل كرد ، از برخورد شديد بايد دورى نمود .
مرحله دوم: قهر و ترك بستر: اگر پند و اندرز مؤثر واقع نشد ، قرآن كريم دستور شديدترى را با استفاده از عوامل عاطفى صادر مى نمايد ، و مى فرمايد: «وَاهجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِع» ; در بستر از آنان دورى نماييد ، و زن را از جهت عاطفه متأثر سازيد ، زيرا تحمل ترك بستر براى زنان از نظر روانى فوق العاده دشوار است . و اگر به شوهران خود علاقه مند باشند ، با اين حركت منفى ، راه صحيح را باز مى يابند ، و از ناسازگارى منصرف مى گردند .
مرحله سوم: تنبيه:
مى فرمايد: «وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً» ; اگرهيچ راهى جز شدت عمل ، براى وادار كردن آنان به انجام وظايف شان نبود ، آن ها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروى كردند ، راهى براى تعدّى بر آن ها نجوييد! .
بنابراين درباره زنانى كه از هيچ راهى نمى شود جلو تخلف آنان را گرفت ، قرآن كريم جهت دفاع از حرمت خانواده و تأديب و اصلاح اين گونه افراد «تنبيه» را به عنوان آخرين راه حل تحت شرايطى جايز مى شمارد . روان كاوان امروز نيز مى گويند: برخى از اين گونه زنان مبتلا به يك عارضه انحراف جنسى و روحى هستند كه جز با خشونت قابل مطالعه نيست ، اين گونه افراد هميشه سعى مى كنند قانون شكنى كنند و بر شوهران خود تسلط داشته باشند ، و از اين كار خود احساس لذت مى كنند و پيوسته موجب رنج و گرفتارى فكرى و جسمى خانواده مى گردند .
«شرايط تنبيه زنان ناشزه»
1 . اسلام تنبيه هر زنى را مجاز نشمرده است ، بلكه دستور داده است كه «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف ;(نساء ،19) با آنان به طور شايسته رفتار كنيد .» اما حكم جواز تنبيه مخصوص زنان ناشزه است . و به هر زن متخلفى «ناشزه» گفته نمى شود ، بلكه زن ناشزه زنى است كه در مواردى كه اطاعت همسر واجب است ، اطاعت نكند مثلا در مسايل زناشويى از خواسته شوهر سرپيچى كند و تمكين نكند ، يا بدون اجازه شوهر و برخلاف مصالح خانواده از منزل خارج شود . امّا اگر در مسايل ديگر همچون: آشپزى ، بچه دارى ، نظافت خانه و . . . از شوهر اطاعت نكند ناشزه محسوب نمى شود و شوهر حق تنبيه و يا قهر كردن را ندارد .
2 . تنبيه بايد اولا: به قصد اصلاح باشد نه براى انتقام يا تشفى (آرام شدن دل) . ثانياً به مقدارى باشد كه زن ناشزه را به انجام وظايف وادار نمايد و به حداقل اكتفا شود ، و بيشتر از آن جايز نيست: «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً»(نساء ،34) ثالثاً: بايد موجب شكستگى ، مجروح شدن و حتى كبود شدن بدن زن نشود .
3 . تنبيه بايد آخرين مرحله باشد ، يعنى اگر مرحله اول (پند و اندرز) ، و دوم (ترك بستر) ، مؤثر واقع نشد ، و حال زن به گونه اى است كه اگر تنبيه شود ، دست از تخلف بر مى دارد ، در اين صورت تنبيه او جايز است ، و اگر يكى از اين مراحل مؤثر واقع شود نوبت به مرحله بعدى نمى رسد .
تنبيه يكى از مراتب امر به معروف و نهى از منكر ، و در مورد افراد متخلفى است كه هيچ وسيله ديگرى درباره آنان مفيد واقع نشود ، و اتفاقاً اين مسأله منحصر در اسلام نيست ، بلكه در تمام قوانين دنيا ، زمانى كه از راه مسالمت آميز نشود جلو تخلف متخلفان را گرفت به روش هاى شديدتر متوسل مى شوند ، حتى در مواردى ، افرادى را كه مرتكب جرم سنگين ترى باشند به اعدام محكوم مى كنند . تنبيه زنان متخلف نيز از اين قانون عمومى نمى تواند جدا باشد .
چنان كه حكم تنبيه در مورد شوهران متخلف نيز جارى است ; يعنى هر گاه شوهر در انجام وظايفش مانند تهيه هزينه زندگى ، تخلف نمايد ، زن بايد به وسيله پند و نصيحت او را به راه آورد ، و اگر مؤثر واقع نشد ، مى تواند به دادگاه شكايت كند و قاضى وظيفه دارد شوهر را براى اداى حقوق زن مجبور نمايد ، و اگر اطاعت نكرد او را تعزير (تنبيه بدنى) كند .
بنابراين حكم جواز تنبيه اختصاص به زنان ناشزه ندارد ، بلكه در مورد شوهرانى كه از آنان نشوز (تخلف و ناسازگارى) ، آشكار گردد ، نيز جارى است ، با اين تفاوت كه چون اين كار غالباً از عهده زنان خارج است ]به خاطر عواطف بيشتر و قدرت بدنى كمترشان[ لذا حاكم شرع موظف است كه اين قبيل مردان را از طرق مختلف و حتى از طريق تعزير (مجازات بدنى) به وظايفشان آشنا سازد . در اين زمينه داستان مردى كه در حق همسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت هم حاضر به تسليم در برابر حق نبود و على(عليه السلام) او را با شدت عمل و حتى با تهديد به شمشير ، وادار به تسليم كردند ، معروف است .

جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به كتابهای : «نظام حقوق زن در اسلام ، شهيد مطهرى ،
مسائل ازدواج و حقوق خانواده ، على اكبر بابازاده ، ص 219و220 ،

و تحرير الوسيله ، امام خمينى(رحمه الله) ، ج 2 ، ص 305 ،
و تفسير الميزان ، علامه طباطبايى ، ج 5 ، ص 344 ـ 352 ،

با سلام
با تشكر از مدير سايت كه بر كل مباحث نظاره دارند
فقط نكاتى جهت ممانعت از نسبت هر موضعى بخود جه مخالف و جه موافق عرض كنم كه :
بنده فقط در جواب سوال مبناى ايجاد بحث فوق در جوامع اسلامى و فقه و قضاوت اسلامى را عرض كردم كه مرجع آيه اى از قرآن است
و نوشتم كه مسلمانان و مخالفان هريك تفاسير و دلايلى در باب مسئله فوق دارند و نتيجه اى مبنى بر درستى يا نادرستى موضوع را جه شخصأ و جه از طرف هردو دسته مخالف و موافق نياورده ام
لذا جواب درستى يا نادرستى اجازه كتك زدن زنان را بايد كارشناس مذكور به نام حميد بدهند كه منبع تأييد ايشان از نظر فقهى و قانونى كجاست ؟
مديريت سايت نوشته اند امروزه روانكاوان معتقدنددرباره اين افراد دجار اختلالات بايد متوسل به خشونت شد
بنده به اقتضا رشته تحصيليم سايت اغلب منابع معتبر بزشكى دنيا را در حد توان سر ميزنم اما جنين ادعايى را تاكنون نديده و نشنيده ام
لطفأ منبع اين ادعا را با ذكر تاريخ مقاله يا اسم نويسنده يا كتاب بنويسيد هرجند منابع اصلى علم روانبزشكى شامل متخصصان اعصاب و روان امريكا _ مشترك اروبا _ بريتانيا _ فرانسه _ آلمان _و .. است و شخصأ تا جاييكه اطلاع دارم هيج نوع بيمارى عصبى_ روانى كشف شده تا امروز را مجاز به استفاده خشونت در درمان آنها اعلام نكرده اند
حتى اكر منظور شما اشخاص دجار اسكيزوفرنيا حاد و تهاجمى باشد كه نياز به بسترى و دورى از اجتماع دارند باز منبع را ذكر كنيد هرجند اكر منظورتان آندسته باشد ربطى به زنان به كفته شما ناشزه ندارد زيرا جنون مبطل عقد زناشويى است و بعيد ميدانم منطقأ مصداق آيه محسوب شود

همانطور که اشاره کردم زن در اسلام جایگاه ویژه ای دارد و این دستور هم در آیه 34 سوره نسا ء در باره یک قشر از زنان متخلف از دستورات اسلام است
احترام و تکریم زن در اسلام :
امام صادق از پدرش (ع) نقل می فرماید :
هر کس زنی بگیرد باید احترامش کند. زن شما لعبت و دلبر است . هر کس لعبتی بدست آورد، نباید آن را ضایع کند
امیرالمومنین (ع) فرمود :
... زنان امانت خدا نزد شما هستند، به ایشان زیان نرسانید و بر ایشان سخت مگیرید.
رسول خدا (ص) فرمود :
برادرم جبرئیل به من خبر می داد و همواره سفارش زنان را می نمود ، تا آنجا که من گمان کردم، برای شوهر جایز نیست که به زنش اف بگوید ...
امیرالمومنین(ع):
... با زنان خوش گفتار و نیکو سخن باشید ، تا ایشان هم خوش کردار و نیکو رفتار شوند.
امیرالمومنین (ع):
زن مانند ریحان است نه قهرمان.
امیرالمومنین(ع):
در هر حال با همسرت مدارا کن و با او به نیکی معاشرت نما، تا زندگیت باصفا شود
رسول خدا(ص):
بهترین شما مردی است که با زنش خوش رفتارتر باشد و من از همه شما نسبت به زنانم خوشرفتارترم.



منابع :
بهشت خانواده ؛ دکتر سید جواد مصطفوی ،انتشارات هجرت مشهد74 (با تغییر و تلخیص)
و اما برخی از منابع در تایید مازوشیسم در زنان که با تنبیه آرام و خفیف تسکین پیدا میکند . البته این هم به آن دلیل است که خداوند خواسته مسائل و مشکلات خانوادگی را در درون همون خانواده حل کند و کار به بیرون از خانواده کشیده نشود .
http://dardirooz.persianblog.ir/post/81/

http://tebyan-zn.ir/life/subpapers.aspx?id=32&category=wo

http://www.porsojoo.com/fa/node/9630
و...و....

با سلام
ضمن تشكر از جواب سريع شما متاسفانه بنده قانع نشدم و اشكال به دليل ادعايى شما را هنوز وارد ميدانم
ذكر سند اكر از منبع مورد حداقل اعتماد دو طرف نباشد مسلمأ اعتبار آن بايد درحد استناد و حجت قرار دادن باشد
بنده عرض كردم منبع ادعاى شما كه روانكاوان معتقدند مازوشيسم ( آزاد خود است در برابر ساديسم كه آزار غير خود است ) بايد يا بعضأ بايد با حتى حداقل تنبيه درمان شوند بايد مستند به نظر تعدادى يا حداقل يكى دو نفر از متخصصان روانكاو امروزى باشد
شما آدرس جند جا را آورده ايد كه اولأ هيج كدام از نويسنده ها هيج ارتباطى به تخصص مربوطه ندارند
دومأ يكى از آنها عين جمله شما را نوشته كه بعضى روانشناسان به اين موضوع معتقدند بدون منبع و اسم و .. سومأ يكى از آنها در رد ربط مازوشيسم به آيه سخن رانده است كه بعضى در مصر آنرا مصداق دانسته اند كه ايشان سخن آنان را رد كرده است و منبع ندارند
بنده بحث منابع را ادامه نميدهم زيرا در جهان علم منابعى كه ذكر كردم مرجع محسوب ميشوند كه تاكنون نظرى اينطور انتشار نداده اند و نظر ساير افراد غير معتبر حتى اكر شخصأ روانكاو باشد ( منظورم غير معتبر بودن است ) ارزش استناد ندارد
مسلمأ افراد زيادى هم آيه فوق را با ترجمه كتك زدن در صورت بيم از نافرمانى قبول كرده اند اما آيا اكر شخصى به سخن آنان مثل ملاعمر و بن لادن و امثالهم استناد كند شما سخن اورا جز باطل نامى مي نهيد ؟

بنام خدا
سلام:Gol:
با تشکر از سوال شما
در چه مواردی زن ناشزه می شود؟
1-عدم تمکین زن از شوهر
2-خارج شدن از خانه بدون اذن ورضایت شوهر.
3-پاک نکردن خود ازهر انچه باعث دور کردن شوهر از تمتعات ولذات می گردد.
4-ترک نظافت ویا ترک ارایش،اگر شوهر انرا طلب کند.

مسئله 1-اگراز خانمی نشانه های نشوز ونافرمانی ظاهر شد،مثلا در حرف زدن وانجام کارها بسیار تند وخشن عمل کرد ویا با شوهر قهر کند ویا خدای نا خواسته به شوهر اهانت کند،شوهر باید اورا نصیحت کند.

مسئله 2-اگر زن نصیحت شوهر(که در مسئله پیش گفته شد) را نشنود ویکی از کارهائی که باعث نشوز او را انجامدهد(مثلا بدوناذن شوهراز منزل خارج شود ویا خودرا برای استمتاعات شوهر مهیا نکند و..)در این صورت مرد میتوااند با اوقهر کند واز همخوابی با او دوری کند؛ یعنی یا در رختخواب به او پشت کند ویا اصلا نزد او نخوابد.

مسئله3-اگرزن با قهر کردن نیز دست از نافرمانی شوهر برنداشت ،مرد می تواند به اندازه ای که باعث تنبه و ترک نافرمانی او گردد ویراتنبیه کند،ولی بیش از ان جایز نیست واگر باز هم زن تمکین نکرد میتوان تنبیه را بیشتر کند.البته به شرط اینکه قرمزوکبود،ویا موجب جراحت بدن او نشود.
مسئله4-اگر تنببیه زن بیش از حد لازم باشد ویاباعث کبود شدن و یا جراحت گردد،علاوه براینکه شوهر معصیت کرده است باید دیه ان را نیز به زن بپردازد.
مسئله5-باید این تنبیه به قصداصلاح زن باشد نه برای تشفی خاطر ویا انتقام وامثال ان.

نتیجه:
اولا :نمیتوانند زن خودرا به هر بهانه ای تنبیه کنند، بلکه این حکم فقط در نا فرمانیها ئی است که مو جب نشوز زن می گردد
ثانیا :همواره باید ابتدا زن را نصیحت اگر موثر نشد با او قهر کرد واگر موثر نشد می توان اورا با شرائطگفته شده،تنبیه نمود.
ثالثا :مردان نمی توانند به هر مقداری که میخواهند زن را تنبیه کنند بلکه باید به اندازهای باشد که زن از نافرمانی دست بردارد
رابعا :نباید به قدری باشد که باعث قرمز شدن بدن یا کبود شدن ان گردد
خامسا::باید به قصد اصلاح زن باشد

امام:تحریر- کتاب نکاح ، القول فی النشوز، م،1
سیستانی:منهاج الصالحین؛ج3 م:353
فاضل:شرح تحریر الوسیله،کتاب نکاح ،ص468
مکارم:استفتائ.
عروه الوثقی ؛بحث نکاح؛ القول فی النشوز

دوست و كاربر گرامي Namosalman :Gol:
من صرفا نظري را كه ديگران نقل كرده بودند نقل كردم، و صحت وسقم آن را از متخصصان مربوط به روانشناسي و .... بايد پرسيد و در اين باره با كارشناس و استاد روانشناسي آقاي حميد در انجمن مشاوره ميتوانيد صحبت كنيد .
ولي به فرض كه از اين پديده مازوشیسم در زنان بگذريم و نپذيريم توجه به نكات ديگركه در پست شماره 7 همين تاپيك بيان شده ، لازم و ضروري است .

محمد;2137 نوشت:
آیا شوهر می تواند همسر خود را کتک بزند؟

با توجه به اینکه زن و شوهر هر دو انسان می باشند، پس سوال را می توان اینگونه هم مطرح کرد که : آیا یک انسان می تواند انسان دیگر را کتک بزند؟

بنام خدا

پاسخ:

با تشکر از همۀ دوستان اعم از پرسشگران، کارشناسان و مدیر محترم سایت که در غنای این بحث مشارکت نمودند.

در این مجال، مطالبی که بنظرم نسبتاً کامل و جهت بخش است را تقدیم می کنم امیدوارم بعون الله تعالی، در رفع و ریشه کنی باقی ابهامات ذهن کاربر محترم namosalman مؤثر افتد.

مقدمه بحث

قبل از اینکه به بیان نظرات مفسرین در باره كلمه ی «واضربوهن» (زنان را بزنید) در آیه ی نشوز بپردازیم لازم است اشاره ای به دیدگاه اسلام در باره ی ارزش زن داشته باشیم. تعالیم عالیه ی اسلامی ارزش فراوانی برای زنان و همسران قائل گردیده و روایات اسلامی آنان را مورد تمجید قرار داده اند. امام جعفر صادق (ع) فرمود: «بیشترین خیر و بركت ها در وجود پربار زنان گذاشته شده است.»(1) پیشوای ششم جهان تشیع، زنان را به دو دسته ی خوب و بد تقسیم نموده و در مورد خوبان آنها می فرماید: «ارزش این گونه زنان، از طلا و نقره و جواهرات دیگر بالاتر است و هیچ گونه جواهری در برابر آنان ارزش و بهایی ندارد.»(2) رسول خدا (ص) نیز می فرمایند: «این جهان به منزله ی متاعی است كه بهترین متاع و دست آورد آن، زنان نیكو سیرت اند.»(3)

این سخنان ارزشمند معصومین(ع) به قسمتی از ارزش های زنان اشاره نموده و وجود آنان را سرچشمه خیر وبركت و ارزش وجودی و معنوی آنان را بالاتر از گرانبهاترین اشیاء دنیا معرفی می نماید.

قوانین اسلامی در این زمینه، ما را متوجه نكته های حساسی می نماید چرا که تنبیه بدنی و آزردن روحی زنان را جنایت خانوادگی می داند. زنان مانند مردان موجوداتی شریف و عزیز می باشند بنابراین كتک زدن برای انسان ها قابل تحمل نیست و این دل های تپنده و قلب های مهربان، موجودی شریف و ظریفند و بدن آنان همانند اندام حیوانات نمی باشد كه تحمل زدن وآزار را داشته باشد و آئین اسلام تنبیه آنان را ممنوع ساخته است.در اين زمينه حضرت رسول (ص) می فرمایند:

«ای مردم در مورد همسران خود خیلی مراقبت نمائید، زیرا آنان با پیمان های الهی در اختیار شما قرار گرفته اند و شما با كلمات مخصوص خداوند، آنان را برای خود حلال كرده اید. آیا در این صورت، سزاوار است این امانت ها را مورد ضرب و جرح قرار داده و دل های آنان را، كه كانون عشق و محبت اند، رنجور سازید؟»(4)

و نیز می فرمایند: «یكی از نشانه های بدترین مردان این است كه همسرش و بنده اش را بزند و به آنها رحم و عطوفت نشان ندهد.»(5)

اما گروهی از زنان حقوق شوهر را نادیده می گیرند، در تأمین نیازهای جنسی وی كوتاهی نموده و بدون اجازه ی او از خانه خارج می شوند، با اخلاق رذیله ی خودشان صفا و محبت خانوادگی را به كانونی از آتش تبدیل می كنند و با دخالت های نابجای خود در امور زندگی شوهران خویش، آنان را متأثر می سازند. این گروه از زنان استثنایی از دیدگاه اسلام فاقد ارزش انسانی بوده، به شدت مورد تقبیح قرار گرفته اند. رسول خدا (ص) می فرمایند: «بدترین چیزها در عالم هستی، زنان ناسازگارند.»(6)

در زبان قرآن و حدیث و فقه اسلامی به این گونه زنان «ناشزه» می گویند، كه ریشه ی آن از غرور و خود برتربینی آنان سرچشمه می گیرد و در نتیجه این گروه استثنایی، از شوهران خود پیروی نمی كنند و زندگی را بر شوهران خود تلخ و ناگوار می سازند. دین مقدس اسلام برای اصلاح و تنبیه چنین افرادی راه عاقلانه ای در پیش گرفته است. قرآن کریم در این آیه ی شریفه (آیه ی نشوز) که در سوره ی نساء می باشد نکات لطیف و زیبایی در مورد روابط زناشوئی و مسائل خانوادگی بیان کرده است و خوشبختانه علوم جدید توانسته است مقداری از اسرار آن را کشف و بیان نماید و در حقیقت این آیه یکی از معجزات علمی قرآن کریم است، هر چند همه ی قرآن از ابعاد مختلف دارای اعجاز است.

پر واضح است که مسائل خانوادگی و خصوصا روابط زن و شوهر دارای لطافت و ظرافت خاصی است که گاهی باید محبت و عشق را در چهره ی خشم نشان داد و گاهی خشم و قهر را در چهره ی محبت و دوستی، و رعایت حد فاصل میان این دو و شناخت موارد ابراز محبت از موارد ابراز خشم، کار آسانی نیست. فلاسفه و دانشمندان علوم اجتماعی و تربیتی و روانکاوان از دیرباز برای درک این نکات تلاش فراوانی نموده و کتاب های متعددی نگاشته اند ولی هنر قرآن و روایات پیامبر اکرم و اهل بیت (ع) این است که اصول و کلیات و نکات مهم و نیازهای اساسی انسان را به طور کوتاه و زیبا و ساده که قابل فهم و عمل برای همه باشد در اختیار انسان ها قرار داده اند.

بررسی آیۀ نشوز
در بررسی کامل و دقیق آیه ی 34 سوره ی شریفه ی نساء باید به مطالب زیادی اشاره کرد اما آنچه را که به طور اختصار می توان گفت، آن است که:

آیه ی شریفه پس از اینکه وظیفه ی سرپرستی و نگهداری و تأمین هزینه های زندگی و خانواده را بر عهده ی مرد می گذارد، زنان را نسبت به وظایفی که در خانه بر عهده دارند به دو دسته تقسیم می کند:

دسته ی اول: «صالحان و رستگاران»؛ آنها کسانی هستند که در برابر نظام خانواده خاضع و متعهد می باشند و نه تنها در حضور شوهر، که در غیاب او نیز مسائل را رعایت می کنند. بدیهی است مردان موظفند در برابر این گونه زنان، نهایت احترام و حق شناسی را انجام دهند.

دسته ی دوم: زنانی هستند که از وظایف خود سرپیچی کرده و نشانه های ناسازگاری در آنها دیده می شود. قرآن برای مردان در برابر این گونه زنان، وظایفی را بیان داشته که باید مرحله به مرحله انجام گردد و در هر صورت، مراقب باشند که از حریم عدالت، تجاوز نکنند. این وظایف به ترتیب زیر در آیه بیان شده است:

مرحله ی اول: «زنانی را که از طغیان و سرکشی آنها می ترسید موعظه کنید و پند و اندرز دهید»؛ به این ترتیب آنها که پا را از حریم نظام خانوادگی فراتر می گذارند قبل از هر چیز باید آنان را به وسیله ی اندرزهای دوستانه و بیان نتایج بد این گونه کارها به راه آورد و متوجه مسئولیت خود نمود.

مرحله ی دوم: «در صورتی که اندرزهای شما سودی نداد در بستر از آنها دوری کنید»؛ این عکس العمل و بی اعتنایی و به اصطلاح قهر کردن،نشانه ی عدم رضایت مرد از رفتار همسر خود است و شاید همین «واکنش خفیف» در روح زن مؤثر گردد.

مرحله ی سوم: «واضربوهن: آنها را تنبیه بدنی کنید»؛ اگر سرکشی و پشت پا زدن به وظایف و مسئولیت ها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون شکنی با لجاجت و سرسختی گام بردارند، نه اندرزها تأثیر کنند و نه جدا شدن در بستر و کم اعتنایی نفعی بخشد، راهی جز «شدت عمل» باقی نمی ماند و در اینجا اجازه داده شده که از طریق «تنبیه بدنی» آنها را به انجام وظایف خویش وادار کنند.

ممکن است اشکال شود که اسلام چگونه به مردان اجازه داده که در مورد زن، به تنبیه بدنی متوسل شوند؟ جواب این ایراد با توجه به معنی آیه و روایاتی که در این باره وارد شده و توضیح آن در کتب فقهی و همچنین با توضیحاتی که روانشناسان امروز می دهند چندان پیچیده نیست، زیرا:

اوّلاً: آیه، مسئله ی تنبیه بدنی را در مورد افراد وظیفه ناشناسی مجاز شمرده که هیچ وسیله ی دیگری درباره ی آنها مفید واقع نشود، و اتفاقاً این موضوع، امر تازه ای نیست که منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانین دنیا هنگامی که طرق مسالمت آمیز برای وادار کردن افراد به انجام وظیفه، مؤثر واقع نشود، به خشونت متوسل می شوند.

ثانیاً: «تنبیه بدنی» در اینجا ـ همان طور که در کتب فقهی نیز آمده است ـ باید ملایم و خفیف باشد، به طوری که موجب شکستگی، مجروح شدن و کبودی بدن نگردد.

ثالثاً: روانکاوان، امروزه معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی به نام مازوخیسم (آزار طلبی) هستند و اگر این حالت در آنها تشدید شود، تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است، بنابراین این بخش آیه ممکن است ناظر به چنین افرادی باشد که تنبیه مختصر بدنی در مورد آنان جنبه ی آرام بخش دارد و خود یک نوع درمان روانی است و اسلام خواسته است با تجویز داروی پند و اندرز و قهر و تنبیه بدنی خفیف، این بیماران را درمان کند نه اینکه با حکم به جدائی، موجب شدت بیماری آنها و محرومیت فرزندان از نعمت گرمی و صفای خانواده و به هم خوردن نهاد اصلی جامعه یعنی کانون خانواده گردد.

مسلم است که اگر یکی از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه ی خود اقدام کند، مرد حق ندارد بهانه گیری کرده، در صدد آزار زن برآید، لذا به دنبال این جمله می فرماید: «اگر آنها اطاعت کنند به آنها تعدی نکنید».

نکته ی قابل توجه این است که هر چند حد نهایی تنبیه بدنی، نرسیدن به حد شکستگی و جراحت و کبودی بدن، تعیین شده است ولی از آنجائی که هدف از ضرب و زدن، رسیدن به حالت اطاعت و برطرف نمودن حالت نشوز زن است پس باید در تنبیه بدنی، سلسله مراتب آن را رعایت نمود و اگر هدف و مقصود با زدن مرتبه ی خیلی خفیف حاصل می شود، شدت عمل و زدن مرحله ی بالاتر جایزنیست و شاید روایاتی که می فرمایند مراد از زدن، زدن با چوب مسواک است،(7) بیان رعایت سلسله مراتب زدن بوده است که وقتی منظور با همین نوع زدن حاصل می شود، در این صورت، مرحله بالاتر جایز نیست.

ممکن است گفته شود نظیر این طغیان و سرکشی گاهی در مردان نیز پدید می آید، پس آیا مردان نیز مشمول چنین مجازات هایی خواهند شد؟

در پاسخ می گوئیم: آری مردان هم درست همانند زنان درصورت تخلف از وظایف، مجازات می گردند ولی باید در نظر داشت حالتی که در بعضی مردان وجود دارد آزاردهی (سادیسم) است و این بیماری اگر شدت یافت درمانش «تنبیه بدنی» توسط زن نیست چون اولاً: غالباً درمان این بیماری با تنبیه بدنی نیست و ثانیا:ً غالباً زن توان این کار را ندارد و ثالثاً: حاکم شرع موظف است مردان متخلف را از طرق مختلفی حتی از طریق تعزیر (مجازات بدنی) به وظایف خود آشنا سازد.

خداوند در پایان آیه ی شریفه مجدداً به مردان هشدار می دهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرت هاست، بیندیشند: «زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».(8)

پاورقی__________________________
1.اكثر الخیر فی النساء، من‏لایحضره‏الفقیه، ج 3، ص 385.
2. الكافی، ج 5، ص 332.
3. مستدرك‏الوسائل، ج 14، ص 150.
4.مستدرك‏الوسائل ج : 14 ص : 252.
5.تهذیب‏الأحكام، ج 7 ، ص 400.
6.مستدرك‏الوسائل، ج 14، ص 165.
7. تفسیر برهان، ج 1، ص 367 (به نقل از تفسیر افضل، ج 1، ص 523).
8. برگرفته از تفسیر نمونه، ج 3، صص 411- 416، بنقل از پایگاه اینترنتی اسلام کوئست.

صدیق;2385 نوشت:
بنام خدا

ثالثاً: روانکاوان، امروزه معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی به نام مازوئیسم (آزار طلبی) هستند و اگر این حالت در آنها تشدید شود، تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است، .

با تشکر ، آیا مطمئن هستید که مازوخیسم (لذت بردن از درد) فقط مختص زنان هست؟

نیایش سبز;2391 نوشت:
با تشکر ، آیا مطمئن هستید که مازوخیسم (لذت بردن از درد) فقط مختص زنان هست؟

بنام خدا

با سلام و تشکر

باید عرض کنم که این نقل قول از روانکاوان چنانکه ملاحظه می کنید اولاً متوجه جمعی از زنان است نه همۀ زنان ثانیاً چنانکه اهل منطق و فلسفه گویند: "اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند" از اینرو احتمال وجود مازوخیسم در جمعی از زنان به معنای نفی وجود آن در مردان نیست.

چنانکه طبق تحقیقات بعمل آمده بعضی از مردم اعم از زن و مرد دچار انواع و اقسام مازوخیسم با در نظر گرفتن شدت و ضعف آن هستند. مثلاً مرتاضان و یا پاره ای از مردم در مواقع خطر و سختی و مشکلات به استقبال مرگ می روند و یا اشخاصی که در اتفاقات ناگوار و حوادث دردناک زندگی به خودزنی و اذیت و آزار جسمی خود پرداخته و در مواقعی خود را هلاک می سازند از این جمله افرادند.

انواع مازوخیسم را از نظر شدت و ضعف می توان به موارد زیر تقسیم نمود:

مازوخیسم روانی، مازوخیسم احساساتی و مازوخیسم جسمی و فیزیولوژیکی

که در جای خود بحث مفید و روشنگرایانه ای است.

موفق باشید ...

این تعریف مازوخیسم در ویکی پدیا هست.

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

انحراف خودآزاری یامازوخیسم (به انگلیسی: masochism) ارضای امیال جنسی و لذت بردن از تحمل درد و رنج یا فکر کردن درباره آن است . این انحراف عکس دگرآزاری یا سادیسم است. در این حالت شخص مازوخیست تنها از شکنجه و عذاب وارد شدن بخود کسب لذت می‌کند و میل دارد پیوسته مورد طعن و عذاب و ناسزا و رنج قرار گیرد.

تاریخچه
خودآزاری یا آزارخواهی جنسی ، نام خود را از فعالیتهای لئوپولد فون ساخر- مازوخ- رمان‌نویس اتریشی قرن نوزدهم گرفته است که شخصیتهای داستان‌هایش از اینکه زنان با آنان بدرفتاری کنند و بر آنها تسلط یابند لذت جنسی می‌بردند. مبتلایان به آزارخواهی جنسی، اشتغال ذهنی تکراری با امیال جنسی و تخیلات مربوط به تحقیر شدن، کتک خوردن، به بند کشیده شدن، و هر نوع رنجی در این زمینه دارند. اعمال آزارخواهی جنسی در مردان شایع‌تر از زنان است.

این سایت یک روانپزشک هست که حین جستجو در گوگل پیدا کردم ، در مورد مازوخیسم توضیح داده ولی به جنسیت و نسبت ابتلاع مردان و زنان اشاره نکرده است.
http://www.drvalipour.ir/index.php?ToDo=ShowArticles&AID=2784

این یک لینک دیکشنری انگلیسی هست که در آنجا هم به جنسیت اشاره نکرده است.
http://dictionary.reference.com/browse/masochism

به نظر نمي‌رسد در هيچ موضوعي مربوط به حقوق زنان، به اندازه مسئله "زدن زن" توسط شوهر، به اسلام و قرآن حمله شده‌باشد! مي‌گويند درست است كه حتي در كشورهاي پيشرفته اروپائي و امريكا، هنوز هم مردان به اتكاء قدرت بيشتر،
در بسياري موارد زنان را آزار مي‌دهند و كتك مي‌زنند، اما اين مسئله امري بشري است، چگونه مي‌توان باور كرد كه خالق انسانها كه زن و مرد را يكسان آفريده، چنين ظلم و تبعيضي را مجاز شمرده باشد؟ بنابراين يا قرآن كتابي بشري است،
كه تمايلات و عاداتِ اعراب و فرهنگ زمانه خود را بازتاب مي‌دهد، يا در آن تحريف و دخل و تصرفي به عمل آمده‌است.

شگفت اينكه اكثريت منتقدين، نه خود به قرآن مراجعه كرده و ترجمه ساده و زمينه و علت اين حكم را بررسي كرده‌اند، و نه به شرايط زماني مكاني (context) آن و حكمتي كه در حقوق متقابله زن و شوهر مورد نظر بوده، توجه داشته‌اند. نه تنها ناباوران به حقانيت اسلام، كه موج تبليغات عليه اين آئين را تقويت و تشديد مي‌كنند، بلكه برخي مسلمانان تحصيلكرده و آزاده نيز با اتكاء به انتظارات زمانه و نظامات حقوقيِ جوامع مدرن، مي‌كوشند با ارائه ترجمه ديگري براي فعل زدن (ضَرَبَ) معناي قابل پذيرشي از آيه مورد نظر عرضه نمايند و به اين ترتيب ناخواسته تحريفي در كتاب الهي وارد مي‌كنند.

به نظر مي‌رسد خطاي عمومي در منطبق شمردن عملكرد پيروان يك آئين با اصل و اساس آن، و به حساب اسلام گذاشتن آنچه برخي مردان مسلمان در طول تاريخ با اتكاء به خُلق و خوي بشري و مردسالاري، با زنان خود كرده‌اند، عامل مهمي در اين سوء تفاهم بوده و در نتيجه چنين تصور شده است كه اين رفتارها ريشه در آموزه‌هاي قرآني دارد. در حالي كه مراجعه مستقيم و مستقل از پيش‌ داوري‌هاي فقهي و فرهنگي و تدبر تحقيقي در خود متنِ (قرآن)، مي‌تواند رهگشاي شناخت فلسفه و حكمت صدور چنان حكمي باشد.

ذيلاً برخي نكات را درباره آيه ۳۴ سورة نساء كه بيانگر چنين حكمي مي‌باشد يادآور مي‌شود.

قاعده يا استثناء؟
آيه مورد نظر مطلقاً مربوط به عموم زنان و توده غالب آنان در جامعه نيست، تا كسي آن را توهيني به جنس زن تلقي نمايد! بلكه منحصراً مربوط به زناني است كه در غياب شوهر، در آنچه خداوند حفاظت از آن را بر زنان مقرر كرده، يعني حفظ ناموس و اموال مشترك، خيانت مي‌كنند.

متن آيه با صراحت و با تأكيد بر اين نكته كه:

"زنان شايسته در غياب مرد، نگهدار چيزي هستند كه خداوند آن را حفظ كرده" (۱)

آشكار مي‌سازد كه كدام دسته از زنان مورد خطاب هستند و دنباله آن كه "نگراني از نافرماني" (واللاتي تخافون نشوزهن) را مطرح ساخته‌است، موضوع نافرماني را، كه در زمينه ناموس و حقوق متقابله جنسي (نه مسائل روزمره زندگي)است، نشان مي‌دهد.

توضيح آنكه در نظام خانوادگي اسلام، مرد عهده‌دار زندگي زن از نظر خوراك و پوشاك و پناهگاه و ساير نيازهاي اساسي زندگي مي‌باشد و زن هيچگونه وظيفه‌اي براي تأمين مخارج زندگي، حتي كار در خانه ندارد و براي خدماتي كه انجام مي‌دهد، حتي شير دادن فرزند خود، حق مطالبه مزد دارد. از آنجائي كه هيچ حقي نمي‌تواند يك طرفه و بدون تكليف متقابله باشد، زن نيز در نظام حقوقي اسلام موظف است در ازاي خدماتي كه از شوهر دريافت مي‌كند، در آنچه مربوط به روابط زناشوئي (امور جنسي) است نسبت به شوهر خود وفادار بوده، نامحرمي را به خود نپذيرد و با ديگري ارتباطي نامشروع، در هر سطحي، برقرار نكند. در اين صورت اگر بيم خيانتي (نُشوزي) در اين زمينه حاصل گردد، طبيعي است كه شرع يا عرف نمي‌توانند ساكت بمانند.

سلسله مراتب اجراى حكم
غيرت مرد نسبت به همسر خود، غريزه حفظ خانواده از دستبرد دزدان ناموس، و عزت نفس آدمي اجازه نمي‌دهد شاهد بي تفاوتِ تجاوز به حريم خصوصي خود، يا فساد دروني آن باشد. به همين دليل است كه در طول تاريخ مردان همواره خيانت همسر را با خون شسته‌اند و هنوز هم در مناطقي كه قدرت دولتي بر قدرت فردي مردان سايه نينداخته است، همچنان اخباري از اين نوع را مي‌شنويم و در شهرهائي كه ترس از قانون و كيفر دستگاه قضائي مستولي است، نمونه‌هائي از خودكشي مرد پس از كشتن زن و معشوق او را گهگاه مي‌خوانيم.

آيه

۳۴ سوره نساء در چهارده قرن قبل، در جامعه‌اي با نظام قبيلگي و در ميان مرداني نازل شده‌است كه بعضاً نوزادان دختر را در خاك مي‌كردند و براي زن كوچكترين حقي در هيچيك از زمينه‌هاي زندگي، قائل نبودند و اصولاً راهي براي ادب كردن، غير از زدن، نمي‌شناختند. در چنين شرايطي، آيه فوق، نه در توصيه و تجويز زدن زنان، بلكه در توقف و تعطيل آن و در پيش گرفتن شيوه تربيتي تدريجي نازل شده است. آن هم نه در موضوعات عادي روزمره و اختلافات و مشاجرات مربوط به زندگي مادي، بلكه در موضوع حفظ ناموس و روابط زناشوئي.

ترتيبي كه قرآن در چنين مواردي (كه كاملاً نادر و استثناء مي‌باشد) توصيه كرده است، شامل سه مرحله و با استفاده از سه زمينه و توان مؤثر به شرح ذيل مي‌باشد:


۱- (به كارگيري توان عقلي)، در پيش گرفتن شيوه پند و اندرز (با ذكر عواقب اخروي يا آثار منفي در ميان اعضاي خانواده و فاميل و جامعه).
۲- (به كارگيري توان جنسي)، ترك موقت روابط زناشوئي در بستر (البته در صورتيكه رديف اول مؤثر واقع نشود، آن هم پس از مدت زمان لازم).
۳- (
به كارگيري توان جسمي)، ممانعت از ادامه ارتباط نامشروع و خيانتي كه در شرف وقوع است .(۲)

هدف، پيشگيرى است نه كيفر و مجازات
پس از بيان حكم در آيه مذكور، بلافاصله به شوهران هشدار داده است:"اگر اطاعتتان كردند، هيچ راهي عليه آنان در پيش نگيريد (هيچگونه اقدام انتقامي انجام ندهيد و بدانيد كه) خداوند بسيار عالي مرتبه و كبير است (دست قدرت او بالاي دست شماست)".


هشدار فوق به صراحت نشان مي‌دهد كه تدبير سه مرحله اي توصيه شدهِ ، صرفآً براي خاموش كردن آتش فسادي است كه شعله افكنده، نه تنبيه و مجازات شخص خاطي. توضيح آنكه نه تنها در احكام شرعيه، بلكه در قوانين مصوبه اجتماعي نيز تعيين مجازات براي متخلفين عمدتاً نقش پيشگيري دارد. به عنوان مثال تعيين يكصد ضربه تازيانه براي زن و مرد زناكار، كه فقط در صورت مشاهده (دقيق و از نزديك) چهار شاهد عادل قابل اجرا مي‌باشد، با توجه به اينكه چنين روابطي در خفا و به دور از چشم شاهدان انجام مي‌شود، نشان مي‌دهد شارع دين خواسته است اينگونه بي‌بند و باري‌ها در صحنه اجتماع (در پارك‌ها، مجامع عمومي و در منظر مردم) انجام نشود و قبح آن نريزد . رسيدگي به آنچه انجام شده اما تجاوزي علني به عفت عمومي صورت نگرفته، فقط به عهده پروردگار است.

جالب اينكه اگر مردي بدون چهار شاهد عادل همسرش را به چنين روابطي متهم سازد به هشتاد ضربه تازيانه محكوم شده و براي ابد شهادتش بي‌اعتبار مي‌گردد
(آيه

۴ نساء).

و در همين راستا، قابل توجه است كه مقررات شديد و سنگيني كه در كشورهاي پيشرفته غربي براي تخلفات رانندگي، داد و ستد، توليدات صنعتي، ساختمان سازي و غيره قائل مي‌شوند، عمدتاً جنبه پيشگيرانه داشته و عاري از نيت آزار رساني و توهين به خطاكاران مي‌باشد. اتفاقاً به نسبتي كه نهادهاي مدني در جامعه بيشتر شكل گرفته و روابط اجتماعي گسترده‌تر باشد، ضرورت مقررات كيفري براي مجازات خطاكاران بيشتر مي‌گردد و مجازات، نه تنها تعطيل نگشته و تقليل نمي‌يابد، بلكه به نسبت توسعه روابط اجتماعي، تشديد مي‌گردد. مقايسه‌ بين كشورهاي پيشرفته با كشورهاي عقب‌افتاده، از نظر اهميت رشته حقوق در دانشگاه‌ها، تعداد دفاتر حقوقي، ضخامت كتابهاي قانون، انواع بيمه‌هاي سنگين (در پرداخت جريمه) در دعاوي حقوقي (Law Suit

) و آمار مناسبات حقوقي در همه زمينه‌ها تهديد به كيفر براي خطا و خيانت مختص جوامع عقب‌افتاده و روزگار قديم و قوانين ديني نمي‌باشد بلكه روز به روز گسترده تر ميگردد.


تبيين موضوع در قالب تشبيه و تمثيل
كلاسي را در نظر بگيريد كه دانش‌آموزي آن را با ايجاد سر و صدا و بي‌انضباطي مختل كرده‌باشد. مسلماً وظيفه معلم جز مهرباني و تذكر و اندرز و ارشاد شاگردان نيست. اكثريت شاگردان معمولاً در چنين مواردي دست از اخلالگري بر مي‌دارند. اما اگر اقليتي بخواهند باز هم نظم و آرامش كلاس را مختل سازند، معلم متوسل به "حربه نمره" مي‌شود و آنان را به محروميت از امتحان هشدار مي‌دهد. به نظر نمي‌رسد كسي باز هم به اخلالگري ادامه دهد، ولي اگر با وجود اين تدابير، همچنان به اخلال در نظم كلاس ادامه داد، فقط دو راه براي معلم باقي مي‌ماند؛ يا بايد تحمل كند و او را آزاد بگذارد، در اين صورت ادامه كلاس امكان‌پذير نبوده و حقوق ساير محصلين، كه بايد از كلاس استفاده كنند، و نظم آموزشي پايمال خواهد شد. يا آنكه به "زور" او را از اخلال باز دارد (مثلاً دست او را گرفته و موقتاً از كلاس اخراج نمايد).

آيا اگر معلمي، پس از اجراي مراحل تذكر و تهديد (در مورد خطاكاران)، براي اداره و ادامه كلاس متوسل به توبيخ گردد، توهيني به شاگردان تلقي مي‌شود، يا تدبيري به نفع خود آنها انديشيده‌است؟ درست است كه هيچ مدرسه‌اي براي تنبيه تأسيس نشده و هيچگاه تنبيه نمي‌تواند جاي تعليم را بگيرد، امّا آيا كاربرد آن در موارد نادر و استثنائي، در شرايطي كه راه حل هاي قبلي موثر واقع نشده، خلاف منطق و مصلحت است؟ علاوه بر آنكه، وجود چنين كيفري، خود به خود مانع ارتكاب خطا گشته و نگراني از اجراي آن نقش پيشگيرانه مهمي خواهد داشت.

خانواده نيز به عنوان اولين و مهمترين واحد اجتماعي، نيازمند نظام و مقرراتي براي تعيين حقوق متقابله زن و مرد، فرزندان و والدين مي‌باشد. مسلّماً جز مهر و محبت و فداكاري و فراستِ طرفين، عامل ديگري براي دوام خانواده قابل قبول نيست. اما همه مردم و در همه مواقع، حقوق يكديگر را رعايت نمي‌كنند و واقعيت را نيز نمي‌توان ناديده گرفت .اتفاقاً قوانين كيفري، شرعي يا عرفي، در همه جوامع براي همين موارد استثنائي، آنهم براي پيشگيري، وضع مي‌شوند. بنابراين مرزها و محدوديتهاي باز دارنده و كيفرهاي پيش‌بيني شده را نبايد به همه افراد تعميم داد و جفائي به جنس مونث تلقي كرد.

پاسخ به سئوالات احتمالى


۱- چرا زن نبايد بزند؟
مي‌گويند چرا به زن چنين توصيه‌اي نشده‌است؟ و چرا زن نبايد، در صورت خيانت شوهر، او را تنبيه نمايد؟
بايد ديد اگر چنين توصيه‌اي هم شده‌بود، آيا اصولاً با توجه به برتري نيروي جسمي مردان، چنين امري ممكن و مصلحت بود، و يا موجب درگيري و زد و خوردي مي‌شد كه معلوم نبود در نهايت به نفع زنان باشد؟ از آن گذشته، هم خيانت بايد با توجه به حقوق و وظايف دو طرف تعريف شده باشد، و هم نتايج و آثار متفاوت آن از ناحيه زن يا مرد مورد توجه قرار گيرد. چاره بدرفتاري و خشونت و خيانت مرد را آيات ديگر قرآن به ما آموزش داده است؛ وقتي زن نمي‌تواند شخصاً ستمكاري مرد را متوقف سازد، مراجعه به دستگاه قضا و مقامات داوري اين درد را درمان خواهد كرد. به عنوان مثال متناسب با جامعه معاصر نزول قرآن، سوره "مجادله" با طرح شكايت زني از همسر خود نزد پيامبر آغاز گشته و راهي عادلانه براي اعاده حقوق پايمال شده زنان گشوده است.


۲- توهين هرگز!
مي‌گويند مردي كه به خود اجازه دهد دست روي زنش بلند كند، لايق زندگي مشترك نيست و بايد از او جدا شد! ... البته هيچ مردي چنين حقي ندارد و پيامبر اسلام هم فرموده است: "چگونه دستي را كه در گردن همسر خود انداخته‌ايد روي او بلند مي‌كنيد؟" امّا بايد پرسيد كدام مرد و كدام زن؟ در شرايط عادي زندگي و براي اكثريت مطلق مردم، اين شيوه قابل پذيرش نيست و تحقير و توهيني كه چنين رفتاري براي زن به وجود مي‌آورد، نابخشودني است. امّا بايد پرسيد زني كه در پنهاني به همسرش خيانت مي‌كند و به تعبير قرآن "در غياب شوهر آنچه را خدا حفظ كرده حفظ نمي‌كند" آيا با اين كار عملاً بزرگترين تحقير و توهين را عليه شوهر خود روا نمي‌دارد؟ انصافاً، توهين كداميك سنگين‌تر است؟ و اگر معناي "توهين"، پست كردن باشد، پستي ناشي از خيانت بدتر است، يا پستي ناشي از يك تنبيه تربيتي؟


۳- طلاق بهتر است
مي‌گويند هر زني ترجيح مي‌دهد طلاق داده شود تا دستي روي او بلند شود.

اولاً چنين امري از نظر آماري اثبات نشده است. البته ممكن است براي چند ساعت و چند روزي پس از يك مشاجرة خانوادگي، چنين احساسي غلبه كند، ولي پس از فروكش كردن احساسات، كمتر زني حاضر مي‌شود كانون خانواده، فرزندان و زندگي مشترك را كه سرشار از خاطرات تلخ و شيرين است، يكسره رها كند.

ثانياً آثار و عوارض تلخ طلاق و پيامدهاي ناگوار آن براي اعضاي خانواده به مراتب سنگين ‌تر از عوارض متوسل شدن به زور در موارد خيانت است.

ثالثاً، طلاق را به عنوان گام چهارم (پس از سه مرحله فوق ) در آيه ۳۵ سورة نساء (آيه بعدي) مطرح كرده است. اما در صورتي كه اقدامات سه مرحله‌اي قبلي مؤثر واقع نشود. اتفاقاً پيش ‌بيني طلاق، نشان مي‌دهد تدبير سوم فقط به عنوان يك حربه استفاده شده و هرگز كاربرد مطلقِ در همه موارد نخواهد داشت. چه بسا كساني را جز با طلاق نتوان از نافرماني در امور زناشوئي (بي‌وفائي شوهر)باز داشت.

رابعاً، همچنانكه چند بار تا كنون در اين نوشته تكرار شده‌است، موضوع "زدن" ارتباطي به عموم زنان ندارد، كه موجب رنجش خاطر و احساس تبعيض جنسي گردد، بلكه منحصراً درباره زناني است كه وفاي در تعهدات زناشوئي نمي‌كنند و گفتگوهاي ناصحانه و شيوه‌هاي مسالمت‌آميز در مورد آنان مؤثر واقع نشده است.


۴- چرا به قاضى نرويم؟
مي‌گويند اگر زني در معرض چنان انحرافاتي بود و مذاكرات و ترك بستر هم براي به راه آوردن او مؤثر واقع نشد، باز هم مرد حق ندارد متوسل به زور براي ممانعت از ادامه ارتباطات نامشروع و نافرماني همسر خود گردد حداكثر مي تواند به دادگستري و داوري دولتي مراجعه نمايد. چنين پيشنهادي ظاهرا متين و منطقي به نظر مي‌رسد، اما بايد ديد چقدر عملي و ممكن و مصلحت ميباشد ؟ اختلافات زن و شوهر معمولاً زير سقف خانه‌ها پوشيده مي‌ماند و كمتر همسايه‌اي از آن مطلع مي‌شود. اين منازعات به دليل نيازي كه طرفين به هم دارند، معمولاً فيصله پيدا مي‌كند و در مواقع سخت ‌تر، با وساطت نزديكان، اميد به اصلاح همواره وجود دارد. در حالي كه برملا كردن اختلافات يا خطا و خيانت و فساد احتمالي و كشاندن آن به دادگاه و قضاوت دادرسان، مسئله را به كوچه و بازار مي‌كشاند و زن و شوهر را زبانزد عام و خاص كرده و گره‌هاي ناگشودني جديدي پديد مي‌آورد. به علاوه، وقتي يك زن و شوهر نتوانستند مشتركاً و يا با وساطت خويشاوندان، مشكل خود را حل كنند، چه انتظاري مي‌توان از كارمندان بي‌احساس و عاطفه‌اي داشت كه فقط مقررات خشك و بي‌رحم بر آنها حكومت مي‌كند؟ گيريم دادگاه هم حكم به تنبيه زن بدهد، چه كسي اين حكم را اجرا مي‌كند؟ آيا غيرت مرد اجازه مي‌دهد زنش را مرد ديگري تنبيه كند؟ براي زن كدام بدتر است؟ آيا چنين زني امكان دارد بار ديگر به خانه شوهر بازگردد؟ از اينها گذشته، با چه دستگاه عريض و طويل دادگستري و چه تعداد قاضي و بازرس مي‌توان به مشكلات خانوادگي جوامع ميليوني رسيدگي كرد؟ و آيا مصلحت است وقت و انرژي يك مملكت صرف امور شخصي و خانوادگي گردد؟ و اصلاً آيا در جوامعي كه قانون حكومت، بلكه خدائي مي‌كند، با وجود همه تدابير و زندانها، آيا زدن‌ها و ضرب و جرح‌هاي خانوادگي و خيانت‌ها و خلاف‌ها ريشه‌كن شده‌است؟


۵- اين حرف ها قديميه!
مي‌گويند اين مقررات دست و پا گير! مربوط به چهارده قرن قبل و براي يك جامعه بي‌سواد و بي‌فرهنگ وضع شده‌است. امروز زنان آزاد و رها شده‌اند، براي خود كار مي‌كنند، درآمد مستقل و حتي خانه و زندگي دارند، نه احتياجي به نفقه مرد دارند و نه حمايت و دفاع او، در اين روزگار كه قانون حاكم است، ديگر معنا و مفهومي دارد. اصلاً روزگار آقا بالا سر داشتن و مردسالاري به سر آمده‌است!

همانطور كه گفته شد، حقوقي كه خداوند براي زن و شوهر مقرر كرده‌است، دو طرفه بوده و در يك مجموعه هماهنگ (Package) معنا مي‌دهد. به طوري كه اگر اجزائي از آن تغيير كرد، عادلانه بودن آن زير سئوال مي‌رود. مثلاً احكام مربوط به مهريه، ارث زن، قوام بودن مرد و همچنين "زدن زن" (در شرايط ويژه خود)، مربوط به جوامع و شرايطي است كه مرد وظيفه ادارة مادي خانواده را به عهده داشته و تنها نان‌آور و نگهبان و نظام دهنده خانواده بوده است. در چنان شرايطي، البته نصفه بودن ارث زن (كه نقش نان آوري نداشته) و بقيه روابط، قابل توجيه است. اما در روزگاري كه وضعيت جوامع تغيير كرده و زنان دوش به دوش مردان در تلاش براي معاش و كسب درآمد مشاركت مي كنند و نقشي مساوي در بناي زندگي مادي ايفا مي نمايند، صرفنظر از اينكه آيا كشاندن زنان به محيط‌هاي خشن زندگي و دور ساختنشان از كانون گرم خانواده و فرستادن فرزندان به مراكز نگهداري كودكان مصلحت و مفيد به حال جوامع بوده و يا ضررهاي سنگين‌تري به خودشان و به جامعه وارد شده‌است، حداقل مي‌توان گفت در چنين شرايطي چه بسا خدا هم راضي نباشد و عادلانه نداند ارث زن نصف مرد باشد و شوهري كه نه مهريه داده، نه خرجي داده و نه حمايت و دفاعي كرده است، كامجوئي از زن را حق شرعي و مسلم خود بدانــد و اجازه بيرون رفتن از خانه را هم به زنش ندهد!

اصولاً قضاوت درباره يك حكم ديني و ارزيابــي ميزان كاربرد آن در محيط هاي غير ديني و با ضوابط و معيارهاي ارزشي ديگر كاري غير منطقي است.

خلاصه كلام:
مطالب گفته شده را شايد بتوان در چند جمله زير خلاصه كرد:


۱- موضوع زدن زن، استثنائي بسيار نادر، در شرايط ويژه سركشي در امر زناشوئي و روابط جنسي (نشوز) است.
۲- حكم مورد نظر، براي از ميان برداشتن برخوردهاي خشن و خونين در مورد خيانت‌هاي خانوادگي و مهار و محدود كردن آن آمده است، نه توصيه و تشويق به زدن.
۳- اين قوانين در چارچوب حقوق و وظائف طرفيني معنا مي‌دهد و در صورت پاي‌بند نبودن مرد به وظائف خود
بي‌معنا مي‌گردد.
۴- هدف از تعيين اين احكام، پيشگيري و درمان قبل از وقوع است، نه مجازات و اجراي احكام.

با سلام
آقاى صديق توجه كنيد
اولأ يكبار و فقط يكبار منصفانه به قضيه نكاه ميكرديد بنده خطاب سخن شما نبودم و من فقط در جواب سوال سائل سند داده ام شايد از شما اجازه نداشتم و ناراحت شده ايد
دومأ جشم بنده را قابل دانسته ايد ممنون اما اين آيه فقط يك مورد از فراوان اشكالات بنده است در موضوع و اسناد خود را حتمأ خواهم آورد هم آيات زيادى از قرآن و هم احاديث كه از يكى از منابع : نهج البلاغه و كتاب اربعه مقدم و موخر شيعه و هم شش كتاب مرجع اهل سنت است
@ اما فعلأ جواب شما :
آقاى صديق سخن بنده و جواب مدير سايت در باب ادعاى نظر روانكاوان مبنى بر مفيد بودن تنبيه بدنى را كاش ميخوانديد تا دوباره شخص بعد همان اشكال را به شما تذكر نميداد و شما سفسطه نميكرديد و اسراف نميشد
اين جه روش استدلالى است كه اول از نظر روانكاوان استناد ميكنيد بعد كه سند ميخواهند ميمانيد و بهانه نقل قول مياوريد ؟
اكر جنين است بنده هم طبق همين روش جواب همه سخنان شما را ميدهم :
@@ امروزه روانشناسان معتقدند كه هر مردى حتى در حد يك ناخنك زنش را تنبيه كند ساديسم تهاجمى مقاوم به درمان با داروهاى آنتى سايكوز تيبيك دارد و بايد بسترى شود @@
سندش دقيقأ همان سند شما همان جا همان ج همان صفحه است
@
@ در جواب سوال نيايش سبز
تا حد اطلاع بنده تمام مراكز معتبر و تمام منابع اصلى اين علم ذكر كرده اند كه مازوشيسم در زنان نسبت به مردان بيشتر احتمال دارد و برعكس ساديسم است
البته از اول شروع بحث مازوشيم در روانشناسى اعتقاد همين بوده است
@
@ جواب آقاى كمنام
اولأ عجله شما در انكار منصف بودن منتقدان باعث شده ادعاى سخيفى از نظر مسلمانان كنيد كه نوشته ايد بعضى مسلمانان تحصيلكرده و آزاده ! ( وجه تسميه آزاده در اينجا ؟ ) تحت تأثير ترجمه جديد كرده وناخواسته
" تحريفى در كتاب الهى وارد ميكنند "
دومأ فعلأ شرمنده بايد بروم

آره میتواند یه بار امتحان کنید :Khandidan!::Khandidan!::Nishkhand::khandeh!:

آقاى يا خانم كمنام :
شما اصولأ روش استدلالتان بسيار مشكل دارد كه بعد عرض ميشود
اما شخصأ نظرم اينه كه دو اشتباه مرتكب شده ايد كه بخاطر آنها بايد نظر خود را اصلاح كنيد و يك معذرت خواهى هم ذيل آن بنويسيد
@ 1_ تو نظر قبلى هم اشاره كردم كه الان كامل ميكنم :
نوشته ايد بعضيها :
// ناخواسته تحريفى در كتاب الهى وارد ميكنند //
هرجند واضح است قصدأ ننوشته ايد و شايد عجله يا عدم تسلط به اصول بحث منجر به اين خطا شده است اما بهرحال نوشتن اينكه قرآن را تحريف ميكنند حداقل جريمه اش يك معذرت خواهى است از مسلمانان
هرجند كه طبيعتأ بجز عدم قصد شما باز منجر به ادعايى نميشود زيرا اكر قرآن را يك كتاب بدانيد كه شخص عادى هم نوشته باشد باز امكان تحريفش با اين همه نسخه و اينترنت و صنعت جابوجود ندارد ولى مقدسات هر قوم احترامشان در كلام هم واجب است
@ 2_ به نقل از آيه 4 سوره نساء نوشته اى كه اكر شخص نتواند براى ادعاى خيانت زنش جهار شاهد عادل بياورد هشتاد تازيانه جريمه اش است و شهادتش تا ابد باطل است
كه باز مشخص نيست علت خطاى شما جيست
زيرا اولأ آيه مذكور فقط درباره مهر زنان است
// و مهر زنان را با طيب خاطر و رضايت بدهيد و اكر خود جيزى را از روى رضا و خوشنودى به شما بخشيدند براى شما حلال و كوارا است //
نساء _آيه 4 _ ترجمه الهى قمشه اى
دومأ اصلأ جريمه 80 تازيانه ادعاى كذب و عدم اعتبار شهادت شخص بعد از آن مربوط به سوره نساء نيست
و فقط در آيه 15 سوره نساء دستور داده است كه // برزنان مرتكب فحشا جهار شاهد بياوريد و جنانجه شهادت دادند تا مردن در خانه حبسشان كنيد يا اينكه خدا راهى بر آنان بكشايد //
كه راه مذكور و حكم زنا در قرآن و فقه اسلام موجود است
@@ البته مشكلات ديكر هم هست كه جون نظر شخص شماست و به كسى يا منبعى نسبت نداده ايد آزاديد تكرار كنيد و اصرار كنيد بر صدق آنها فقط نظر خودم را جهت اطلاع شما مينويسم
@ اولأ نشوز را خيانت ناموسى هم تعريف كرده ايد و بارها آيه را منحصر به زنان خيانت كار جنسى دانسته ايد لطفأ منابع و نيز نظر كسانى جون خمينى _ فاضل لنكرانى سيستانى را كه آقاى صديق در نوشتار خود آورده اند بخوانيد و نيز ميتوانيد به تعريف ناشزه در هر منبع معتبر مراجعه كنيد ناشزه هيج ارتباطى به خيانت جنسى و روابط مشكوك حتى بقول شما نظرى ندارد و ناشزه زنان نافرمانبردار _سركش _ بداخلاق _ و حداكثر بددهن و طغيانكر تعريف شده اند كه وظايف شوهردارى مربوط به امور منزل را انجام ندهد يا ناقص انجام دهد
@ دومأ دستور قرآن و اسلام درباره خيانت ناموسى و زناكاران مشخص است و شخص اجازه ندارد قضاوت كند و حكم بدهد و اجرا هم بكند كه آيه را حمل بر آن كرده ايد و شرايط آن يكى همان شهادت جهار شاهد مسلمان ( و عادل ) نزد قاضى است و بقيه ماجرا
@ سومأ بعلت اشتباهات زياد بقيه را جواب نميدهم اما دستور قرآن حكم منزل و لازم الاجرا و يقين لصحت محسوب ميشود و دستور خدا نبايد با قوانين اجتماعى بشر مقايسه شود
بعد اينكه درباره زن نوشتى خدا قاضى و دادكاه را بيش بينى كرده است و بعد درباره شكايت مرد خودت دلايل زيادى آوردى كه دادكاه و قضاوت رفتن شرايط را بدتر و سخت تر ميكند بنظر شما خدا اين را نميدونست وقتى ميكى براى زنان قضاوت و دادكاه را بيش بينى كرده است عجله در بحث خطرناك است و منجر به هر حرفى ميشود نه ؟
و آخريش اينكه يه شوخى هم بكنم البته ناراحت نشين لطفأ قصدم كاهش تلخى اعتراضمه
نوشتى كدام مرد با غيرتى اجازه ميده يه مرد ديكه ( طبعأ نامحرم هم هست ) زنش را كتك بزنه ؟
ميشه سوال كنم شما كدام كشور زندكى ميكنيد كه مردها زنان را كتك ميزنند ؟
ما تو كشورمان يه روش خوب بيدا كرديم و زنان تو اينجور مواقع زنان را تازيانه ميزنند
بيشنهاد ميكنم حالا كه همه دارند همه جيز از ما تقليد ميكنند كشور شما هم از روش ما استفاده كنه تا مجبور نباشيد آيات قرآن را جور جديدى تفسير كنيد

صدیق;2385 نوشت:
بنام خدا

ثالثاً: روانکاوان، امروزه معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی به نام مازوخیسم (آزار طلبی) هستند و اگر این حالت در آنها تشدید شود، تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است، .

این روش درمانی را کدام روانکاو یا روانپزشک تجویز کرده است؟ مثل این می ماند که در اختیار کسی که معتاد است مواد مخدر قرار دهند!!!

علت مازوخیسم:
دفاع درمقابلاحساس گناه مربوط به ارتباط جنسی، مجازات و تنبیه را به خود برمی‌گرداند.

درمان مازوخیسم:
روان‌ درمانی بینش‌مدار ، گروه‌درمانی

Namosalman;2471 نوشت:
با سلام

Namosalman;2471 نوشت:

آقاى صديق توجه كنيد

اولأ يكبار و فقط يكبار منصفانه به قضيه نكاه ميكرديد بنده خطاب سخن شما نبودم و من فقط در جواب سوال سائل سند داده ام شايد از شما اجازه نداشتم و ناراحت شده ايد

@ اما فعلأ جواب شما :
آقاى صديق سخن بنده و جواب مدير سايت در باب ادعاى نظر روانكاوان مبنى بر مفيد بودن تنبيه بدنى را كاش ميخوانديد تا دوباره شخص بعد همان اشكال را به شما تذكر نميداد و شما سفسطه نميكرديد و اسراف نميشد

اين جه روش استدلالى است كه اول از نظر روانكاوان استناد ميكنيد بعد كه سند ميخواهند ميمانيد و بهانه نقل قول مياوريد ؟

اكر جنين است بنده هم طبق همين روش جواب همه سخنان شما را ميدهم :
@@ امروزه روانشناسان معتقدند كه هر مردى حتى در حد يك ناخنك زنش را تنبيه كند ساديسم تهاجمى مقاوم به درمان با داروهاى آنتى سايكوز تيبيك دارد و بايد بسترى شود

پاسخ:

با سلام و تشکر خدمت کاربر محترم namosalman

اولاً بنده بعنوان پاسخگو باید در مباحثی که نیاز به توضیح بیشتر یا ذکر نکات مفید و کارساز دارد وارد شوم و نیازی به آن ندارد که مطلبی ضمیرش به بنده برگردد یا خیر؟

ثانیاً بنده به هیچ وجه از نظرات دوستان و احیاناً نقد و اشکال به سخنم ناراحت نمی شوم و حضور دوستان برای گرمی و غنای مباحث موجب سرافرازی سایت و نیز بنده است و نیازی به اجازه ندارد.
ثالثاً در اینکه تنبیه، آنگونه که مد نظر اسلام است "بعد از انجام راه های توصیه شدۀ دیگر، مختصر و خفیف، بدون قصد تعدی و ظلم، تنها از سر مطیع نمودن زن و با رعایت همۀ شرایط آن" برای زن مفید است جای تردیدی نیست و آنها که بر این مطلب اشکال میکنند یا شناخت درستی از شارع مقدس ندارند، یا با فلسفۀ احکام الهی نامأنوسند، یا تنها حقیقت و درستی را در اندیشه های برخی روانشناسان و اندیشمندان عمدتاً غربی دیده و مقهور شده اند و یا به عقل خویش و توان درک صد در صدی مسائل، خیلی اطمینان دارند.

اما علیرغم اینکه نقل و یا ذکر اشتباه از سوی بنده منتفی نیست اما اصطلاح سفسطه را نمی پذیرم و بنده در پاسخ دوم، اقسام مازوخیسم را ذکر کردم و با توجه به اینکه مازوخیسم تنها به مازوخیسم جنسی و روانی تقسیم نمی شود، پس وجود مازوخیسم (آزار طلبی) در همۀ اقسام آن در بین مردان نیز منتفی نیست بلکه بین زنان و مردان کلیت دارد.

مثلاً در مازوخیسم فیزیولوژیکی که حادترین و واقعی ترین قسم آن است، حالتی است که انسان را وا می دارد تا از احساس درد و رنج لذت ببرد و بدن خود را با اشتیاق در معرض زجر و درد قرار دهد برای شخصی که به انحراف مازوخیسم فیزیولوژیکی مبتلاست مفهوم درد به لذت و شعف تبدیل شده است. تعداد مبتلایان به این نوع مازوخیسم بیشتر از اقسام دیگر آن است. این گروه از آزارهای بدنی مانند شکنجه، پاره کردن پوست و گوشت و یا سوختن بدنشان لذت می برند. البته مازوخیسم روانی و جنسی در بین زنان شایع تر و بیشتر است.

آیا شما در اطراف خود و در جامعه کنونی، مردان و زنانی که مبتلا به انواع و اقسام مازوخیسم هستند را سراغ ندارید؟

در پایان لازم به ذکر است که اولاً نظر روانکاوان وحی منزل نیست و ثانیاً ممکن است در مواردی به ذکر مصادیقی از یک گروه و یا جنس خاص، بسته به موضوع بحث، اشاره نمایند. بدیهی است عدم ذکر مصادیق گروه های دیگر، بمنزلۀ نفی وجود مصادیق واقعی از آن گروه ها در جامعه نیست.

بعلاوه در حیطۀ نظر همانگونه که بین اندیشمندان سایر علوم تفاوت نظر وجود دارد روانکاوان نیز مستثنی از این قاعده نیستند.

از همۀ اینها که بگذریم اسلام در همۀ شؤون جامعه توصیه به مدارا و حل و فصل مسائل از طریق نصح و موعظه و توصیه به رعایت قانون و نظم را داشته و دارد و آخرالامر، مواردی که اصلاح پذیر نیستند را به برخورد شدید قانونی سفارش می کند. آیا این شیوه که امروزه توسط همۀ مجامع دین مدار و یا سکولار با تفاوت هائی در شیوه و روش اجرا می شود محل اشکال است؟

بعلاوه اگر اسلام این مسأله را در قالب یک حُکم الهی که به مصلحت جامعه است، با ذکر حدود و شیوه اعمال آن ذکر نمی کرد باز هم این اتفاق و این برخورد توسط مردان منتفی نبود چنانکه همه شاهد آن هستیم و بی شک به دلیل عدم ذکر شرایط و حدود آن به صورت فجیع تر رخداد می نمود.
و متأسفانه علیرغم اینکه از سوئی اکثراً در رعایت این حکم خاص، بدون توجه به توصیۀ اسلام، و دیگر توصیه های کمال بخش آن، به روش خود عمل می کنند اما از سوی دیگر شاهد آنیم که بی رحمانه به احکام مترقی اسلام و خصوص این مسأله حمله ور می شوند و اگر بررسی موشکافانه و دقیق صورت گیرد در این مقوله خاص، آنها که به دفاع از حقوق زن برخاسته و مظلوم نمائی مضحکی را ترتیب داده و در مثل "دایۀ مهربان تر از مادر شده اند" خواهیم دید که بزرگترین و بیشترین انگشت های اتهام به سوی خود آنهاست.

در هر صورت بنده کارشناس کلام هستم و توضیحاتی در خصوص مطالبی که در آنها احساس خلاء می شد و یا نیاز به توضیح بیشتر داشت، ارائه نمودم، امیدوارم دوستان و کارشناسان این بخش و اینگونه مباحث که با منابع این علم و روانشناسی اسلامی آشنائی بیشتری دارند مباحث دقیق تر و منابع بیشتری ارائه کنند و احیاناً مواردی از مطالب بنده که واجد اشکال است را با ذکر سند متذکر و اصلاح نمایند.

با تشکر و امتنان
موفق باشید

نیایش سبز;2575 نوشت:
این روش درمانی را کدام روانکاو یا روانپزشک تجویز کرده است؟ مثل این می ماند که در اختیار کسی که معتاد است مواد مخدر قرار دهند!!!

پاسخ:

با سلام و تشکر

مجدداً اشاره می کنم که با همۀ پیشرفت هائی که در علوم امروزی رخداده است اما هیچکدام از علوم تجربی و خصوص علوم مربوط به روح و روان، مدعی نشده اند که به همۀ زوایای پنهان و حتی پیدای وجودی انسان پی برده اند.

و با رجوع به عقل، این مطلب روشن می شود که دریافت های آزمایشگاهی دانشمندان عموماً متکی به روش آزمون و خطاست و به رغم دقت های فراوان علمی و تجربی و عقلانی بی اندازه محدود و نارساست.

حال این سؤالات پیش می آید که آیا شناخت خالق حکیم، مؤثر علیم و مدبر توانا نسبت به نیازها و مصالح مخلوقاتش بیشتر است یا شناخت روانشناسان و دانشمندان، به گونه ای که ما حکمت ها و مصالح شارع مقدس را نسبت به انسان رها نموده و مقهور نظرات محدود و پر اشکال روانکاوان و روانشناسان شده ایم.

آیا شارع مقدس که به اراده خیر در همۀ امور عالم مشهور و معروف است، در این آیۀ بخصوص چیزی جز خیر و مصلحت برای زن و نظام خانواده را تعقیب می کند؟ البته پاسخ برای اهل ایمان و صاحبان عقل و منطق و البته با انصاف، روشن است.

کوتاه سخن اینکه؛ کسی منکر تلاشهای طاقت فرسای دانشمندان علم انسان شناسی در ابعاد روح و جسم نیست اما آنچه مدنظر و بدیهی است محدودیت و عدم توانائی ایشان در دستیابی به همۀ شؤونات و ابعاد وجودی انسان، این بحر طویل عالم هستی است.

موفق باشید ...

[=Times New Roman]
[=Times New Roman]بنام خدا
[=Times New Roman]سلام:Gol:
[=Times New Roman]با تشکر از سوال شما
[=Times New Roman]در چه مواردی زن ناشزه می شود؟
[=Times New Roman]1-عدم تمکین زن از شوهر
[=Times New Roman]2-خارج شدن از خانه بدون اذن ورضایت شوهر.
[=Times New Roman]3-پاک نکردن خود ازهر انچه باعث دور کردن شوهر از تمتعات ولذات می گردد.
[=Times New Roman]4-ترک نظافت ویا ترک ارایش،اگر شوهر انرا طلب کند.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]مسئله 1-اگراز خانمی نشانه های نشوز ونافرمانی ظاهر شد،مثلا در حرف زدن وانجام کارها بسیار تند وخشن عمل کرد ویا با شوهر قهر کند ویا خدای نا خواسته به شوهر اهانت کند،شوهر باید اورا نصیحت کند.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]مسئله 2-اگر زن نصیحت شوهر(که در مسئله پیش گفته شد) را نشنود ویکی از کارهائی که باعث نشوز او را انجامدهد(مثلا بدوناذن شوهراز منزل خارج شود ویا خودرا برای استمتاعات شوهر مهیا نکند و..)در این صورت مرد میتوااند با اوقهر کند واز همخوابی با او دوری کند؛ یعنی یا در رختخواب به او پشت کند ویا اصلا نزد او نخوابد.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]مسئله3-اگرزن با قهر کردن نیز دست از نافرمانی شوهر برنداشت ،مرد می تواند به اندازه ای که باعث تنبه و ترک نافرمانی او گردد ویراتنبیه کند،ولی بیش از ان جایز نیست واگر باز هم زن تمکین نکرد میتوان تنبیه را بیشتر کند.البته به شرط اینکه قرمزوکبود،ویا موجب جراحت بدن او نشود.
[=Times New Roman]مسئله4-اگر تنببیه زن بیش از حد لازم باشد ویاباعث کبود شدن و یا جراحت گردد،علاوه براینکه شوهر معصیت کرده است باید دیه ان را نیز به زن بپردازد.
[=Times New Roman]مسئله5-باید این تنبیه به قصداصلاح زن باشد نه برای تشفی خاطر ویا انتقام وامثال ان.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]نتیجه:
[=Times New Roman]اولا :نمیتوانند زن خودرا به هر بهانه ای تنبیه کنند، بلکه این حکم فقط در نا فرمانیها ئی است که مو جب نشوز زن می گردد
[=Times New Roman]ثانیا :همواره باید ابتدا زن را نصیحت اگر موثر نشد با او قهر کرد واگر موثر نشد می توان اورا با شرائطگفته شده،تنبیه نمود.
[=Times New Roman]ثالثا :مردان نمی توانند به هر مقداری که میخواهند زن را تنبیه کنند بلکه باید به اندازهای باشد که زن از نافرمانی دست بردارد
[=Times New Roman]رابعا :نباید به قدری باشد که باعث قرمز شدن بدن یا کبود شدن ان گردد
[=Times New Roman]خامسا::باید به قصد اصلاح زن باشد
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]امام:تحریر- کتاب نکاح ، القول فی النشوز، م،1
[=Times New Roman]سیستانی:منهاج الصالحین؛ج3 م:353
[=Times New Roman]فاضل:شرح تحریر الوسیله،کتاب نکاح ،ص468
[=Times New Roman]مکارم:استفتائ.
[=Times New Roman]عروه الوثقی ؛بحث نکاح؛ القل فی النشوز

صدیق;2595 نوشت:

کوتاه سخن اینکه؛ کسی منکر تلاشهای طاقت فرسای دانشمندان علم انسان شناسی در ابعاد روح و جسم نیست اما آنچه مدنظر و بدیهی است محدودیت و عدم توانائی ایشان در دستیابی به همۀ شؤونات و ابعاد وجودی انسان، این بحر طویل عالم هستی است.

موفق باشید ...

با تشکر نکته قابل توجه همین جاست و این سوال برایم پیش می آید که شما (بعنوان یک انسان ) که این آیه را مرتبط با مسئله روانی بیان کردید چقدر صحت دارد؟ شاید اصلا این آیه مرتبط با مسئله مازوخیسم نیست ولی شما یکی از دلایل آن را مسئله مازوخیسم بیان کردید. شاید اصلا این مسئله مدنظر پروردگار نبوده است.

اگر این مسئله را به مازوخیسم ربط بدهیم می توانیم همچنین به سادیسم هم ربط بدهیم به این صورت که خدا چون می دانسته که جمعی از مردان دچار سادیسم هستند و تنها راه آرامش آنها دیگر آزاری هست این آیه نازل شده است. که این منطق اصلا درست نیست. همچنان که منطق شما درباره مازوخیسم درست نبود.

نیایش سبز;2681 نوشت:
با تشکر نکته قابل توجه همین جاست و این سوال برایم پیش می آید که شما (بعنوان یک انسان ) که این آیه را مرتبط با مسئله روانی بیان کردید چقدر صحت دارد؟ شاید اصلا این آیه مرتبط با مسئله مازوخیسم نیست ولی شما یکی از دلایل آن را مسئله مازوخیسم بیان کردید. شاید اصلا این مسئله مدنظر پروردگار نبوده است.

اگر این مسئله را به مازوخیسم ربط بدهیم می توانیم همچنین به سادیسم هم ربط بدهیم به این صورت که خدا چون می دانسته که جمعی از مردان دچار سادیسم هستند و تنها راه آرامش آنها دیگر آزاری هست این آیه نازل شده است. که این منطق اصلا درست نیست. همچنان که منطق شما درباره مازوخیسم درست نبود.


پاسخ:

با سلام و تشکر

البته اگر در یادداشت ها دقت کنید ما چنین نگفته ایم که قطعاً این روحیۀ مازوخیسم، دلیل اصلی نزول این آیه بوده و یا اشارۀ آیه در تنبیه بدنی زن در برابر روحیۀ مازوخیسم برخی از زنان است. بلکه اشارت نمودیم که " روانکاوان، امروزه معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی به نام مازوخیسم (آزار طلبی) هستند و اگر این حالت در آنها تشدید شود، تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است، بنابر این، این بخش آیه ممکن است ناظر به چنین افرادی باشد که تنبیه مختصر بدنی در مورد آنان جنبه ی آرام بخش دارد و خود یک نوع درمان روانی است." (به جملۀ ممکن است دقت کنید)

بعلاوه این مطلب، در پاسخ به سؤال مشابهی، توسط فقیه اصولی، استاد محقق و مفسر مدقق قرآن حضرت آیة الله مکارم شیرازی نیز چنین پاسخ داده شده است: "در بعضى از زنان - طبق نظريّه روان شناسان - همواره يك حالت «مازوخيسم» (آزار خواهى) وجود دارد كه گاهى به عللى تشديد مى گردد و به صورت يك بحران روانى بروز مى كند; در اين گونه موارد بحرانى و استثنايى، تنبيه ملايم در تسكين روحى آنها مؤثّر است. به اين نكته نيز بايد توجّه داشت كه تنبيه مزبور نبايد طورى باشد كه موجب مجروح شدن يا حتّى سياه و كبوده و سرخ شدن بدن گردد."(برگرفته از سایت مرجع عالی قدر آیت الله مکارم شیرازی)

موفق باشید ...




صدیق;2863 نوشت:

پاسخ:

با سلام و تشکر

البته اگر در یادداشت ها دقت کنید ما چنین نگفته ایم که قطعاً این روحیۀ مازوخیسم، دلیل اصلی نزول این آیه بوده و یا اشارۀ آیه در تنبیه بدنی زن در برابر روحیۀ مازوخیسم برخی از زنان است. بلکه اشارت نمودیم که " روانکاوان، امروزه معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی به نام مازوخیسم (آزار طلبی) هستند و اگر این حالت در آنها تشدید شود، تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است، بنابر این، این بخش آیه ممکن است ناظر به چنین افرادی باشد که تنبیه مختصر بدنی در مورد آنان جنبه ی آرام بخش دارد و خود یک نوع درمان روانی است." (به جملۀ ممکن است دقت کنید)

موفق باشید ...



سلام
بنده از متخصصان و کارشناسان علوم روانی در مورد روش های درمانی مازوخیسم سوال کردم و در جواب به این موارد اشاره کردند:

درمان آن: گروه درمانی و روان درمانی و روان تحلیل گری
درمان: سکستراپیست (برخی فقط به شکل تخصصی در اختلالات جنسی کار کرده اند)


چون مسئله زدن در میان درمانها مشاهده نمی گردد، پس نتیجه می گیریم که مسئله مازوخیسم و امکان ارتباط آن با این آیه کلا منتفی هست.

namosalman;2562 نوشت:
آقاى يا خانم كمنام :
شما اصولأ روش استدلالتان بسيار مشكل دارد كه بعد عرض ميشود
اما شخصأ نظرم اينه كه دو اشتباه مرتكب شده ايد كه بخاطر آنها بايد نظر خود را اصلاح كنيد و يك معذرت خواهى هم ذيل آن بنويسيد
@ 1_ تو نظر قبلى هم اشاره كردم كه الان كامل ميكنم :
نوشته ايد بعضيها :
// ناخواسته تحريفى در كتاب الهى وارد ميكنند //
هرجند واضح است قصدأ ننوشته ايد و شايد عجله يا عدم تسلط به اصول بحث منجر به اين خطا شده است اما بهرحال نوشتن اينكه قرآن را تحريف ميكنند حداقل جريمه اش يك معذرت خواهى است از مسلمانان
هرجند كه طبيعتأ بجز عدم قصد شما باز منجر به ادعايى نميشود زيرا اكر قرآن را يك كتاب بدانيد كه شخص عادى هم نوشته باشد باز امكان تحريفش با اين همه نسخه و اينترنت و صنعت جابوجود ندارد ولى مقدسات هر قوم احترامشان در كلام هم واجب است
@ 2_ به نقل از آيه 4 سوره نساء نوشته اى كه اكر شخص نتواند براى ادعاى خيانت زنش جهار شاهد عادل بياورد هشتاد تازيانه جريمه اش است و شهادتش تا ابد باطل است
كه باز مشخص نيست علت خطاى شما جيست
زيرا اولأ آيه مذكور فقط درباره مهر زنان است
// و مهر زنان را با طيب خاطر و رضايت بدهيد و اكر خود جيزى را از روى رضا و خوشنودى به شما بخشيدند براى شما حلال و كوارا است //
نساء _آيه 4 _ ترجمه الهى قمشه اى
دومأ اصلأ جريمه 80 تازيانه ادعاى كذب و عدم اعتبار شهادت شخص بعد از آن مربوط به سوره نساء نيست
و فقط در آيه 15 سوره نساء دستور داده است كه // برزنان مرتكب فحشا جهار شاهد بياوريد و جنانجه شهادت دادند تا مردن در خانه حبسشان كنيد يا اينكه خدا راهى بر آنان بكشايد //
كه راه مذكور و حكم زنا در قرآن و فقه اسلام موجود است
@@ البته مشكلات ديكر هم هست كه جون نظر شخص شماست و به كسى يا منبعى نسبت نداده ايد آزاديد تكرار كنيد و اصرار كنيد بر صدق آنها فقط نظر خودم را جهت اطلاع شما مينويسم
@ اولأ نشوز را خيانت ناموسى هم تعريف كرده ايد و بارها آيه را منحصر به زنان خيانت كار جنسى دانسته ايد لطفأ منابع و نيز نظر كسانى جون خمينى _ فاضل لنكرانى سيستانى را كه آقاى صديق در نوشتار خود آورده اند بخوانيد و نيز ميتوانيد به تعريف ناشزه در هر منبع معتبر مراجعه كنيد ناشزه هيج ارتباطى به خيانت جنسى و روابط مشكوك حتى بقول شما نظرى ندارد و ناشزه زنان نافرمانبردار _سركش _ بداخلاق _ و حداكثر بددهن و طغيانكر تعريف شده اند كه وظايف شوهردارى مربوط به امور منزل را انجام ندهد يا ناقص انجام دهد
@ دومأ دستور قرآن و اسلام درباره خيانت ناموسى و زناكاران مشخص است و شخص اجازه ندارد قضاوت كند و حكم بدهد و اجرا هم بكند كه آيه را حمل بر آن كرده ايد و شرايط آن يكى همان شهادت جهار شاهد مسلمان ( و عادل ) نزد قاضى است و بقيه ماجرا
@ سومأ بعلت اشتباهات زياد بقيه را جواب نميدهم اما دستور قرآن حكم منزل و لازم الاجرا و يقين لصحت محسوب ميشود و دستور خدا نبايد با قوانين اجتماعى بشر مقايسه شود
بعد اينكه درباره زن نوشتى خدا قاضى و دادكاه را بيش بينى كرده است و بعد درباره شكايت مرد خودت دلايل زيادى آوردى كه دادكاه و قضاوت رفتن شرايط را بدتر و سخت تر ميكند بنظر شما خدا اين را نميدونست وقتى ميكى براى زنان قضاوت و دادكاه را بيش بينى كرده است عجله در بحث خطرناك است و منجر به هر حرفى ميشود نه ؟
و آخريش اينكه يه شوخى هم بكنم البته ناراحت نشين لطفأ قصدم كاهش تلخى اعتراضمه
نوشتى كدام مرد با غيرتى اجازه ميده يه مرد ديكه ( طبعأ نامحرم هم هست ) زنش را كتك بزنه ؟
ميشه سوال كنم شما كدام كشور زندكى ميكنيد كه مردها زنان را كتك ميزنند ؟
ما تو كشورمان يه روش خوب بيدا كرديم و زنان تو اينجور مواقع زنان را تازيانه ميزنند
بيشنهاد ميكنم حالا كه همه دارند همه جيز از ما تقليد ميكنند كشور شما هم از روش ما استفاده كنه تا مجبور نباشيد آيات قرآن را جور جديدى تفسير كنيد

سلام بهتون پیشنهاد میکن دوباره مطالب ر وبخونید فکر کنم جواب سوالات خودتان را پیدا میکنید ادعا کردن بدون دلیل که کاری نداره نوشت ه های قبلی بنده موجود است هر جاش رو مشکل دارید نقل قول بزنید در خدمتون هستم

موفق باشید

سلام

نظرات همه رو خواندم.

من مدت دو ساله ازدواج کردم. توی این مدت چند بار از همسرم کتک خوردم ولی در حدی نبوده که جراحت ایجاد کنه.
مثلا" هیچوقت سیلی یا مشت نزده در حد زدن با دست بوده درد داشت ولی جزئی بوده. اما باعث شده من کمی دست به عصا با اون رفتار کنم و اون احساس امنیت اولیه رو در کنارش نداشته باشم.

اضافه کنم همسر من تحصیلکرده ، جوان، خوشتیپ و جذاب و دارای موقعیت اجتماعی خوبی هست و از نظر مالی و احساسی چیزی برای من دریغ نمیکنه. به قول معروف چو عیبش را گفتی حسنش را نیز بگو. اما منو با اینکارش رنجونده.

من اگر هنوز کنارش زندگی میکنم چون دوستش دارم ، چون با عشق ازدواج کردم. نه مازوخیسم دارم، نه بدون اجازه اش کاری انجام میدم، نه آزارش میدم. فقط بعضی وقتها افکارمون و رفتارهامون با هم نمی خونه و وقتی حریفم نمیشه از قدرت بدنیش سوء استفاده میکنه. من هم بالاخره میتونم بزنمش یا به پلیس تلفن بزنم یا با برادرم یا پدرم تماس بگیرم ولی اینکارو نمیکنم چون نمیخوام خوردش کنم. بعدش هم از کاری که کرده پشیمان میشه ،حتی گاهی گریه میکنه و عذر خواهی میکنه.

شما وقتی این مطالب رو مینویسید باعث میشید روی مردها باز بشه و کارهای اشتباهشون رو پیش خودشون توجیح کنند. به این فکر کنید که چند تا مرد جوان مجرد این مطالب رو میخونند؟ خوب اینها میخوان در آینده ازدواج کنند. باید فرهنگ سازی کنید نه زن ستیزی.

به نظر من بیشتر مردها از روی عصبانیت ، ناتوانی در کنترل رفتار ،خود خواهی، عدم داشتن منطق درست و تربیت و آموزشهای رفتاری ناصحیح در درون خانواده و باز بودن دستشون از لحاظ قانونی ،دست روی زن خودشون بلند میکنن. کمتر کسی به جنبه دینی این مسئله حتی فکر میکنه.

به امید سلامت روانی مردان سرزمین ما

با سلام و احترام

خیلی خوش اومدین به اسک دین
امیدوارمم بهترین لحظات رو در اسک دین داشته باشید

قوانین اسلامی به هیچ عنوان اجازه نمیده که مرد بی مورد حتی روی همسرش دست بلند کنه .

احترام و تکریم زن را تا جایی بالا می برد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند :

جبرئیل آنقدر مرا در مورد زنان سفارش کرد که گمان کردم مرد نمی تواند به همسرش اف بگوید . (تا چه برسه به زدن)

در شرایط خاصی مرد میتونه همسرش رو تنبیه کنه که خود تنبیه باز شرایط ویژه ای داره که در این ساایت به صورت مفصل در چند تاپیک این موضوع بررسی شده از جمله تاپیک های زیر :

آیا در اسلام تنبیه بدنی زن ها جایز است؟

تفاوت زن و مرد در نشوز(مراد از نشوز سرکشی و طغیان و سرپیچی کردن هر یک)

niyousha;97661 نوشت:

من اگر هنوز کنارش زندگی میکنم چون دوستش دارم ، چون با عشق ازدواج کردم. نه مازوخیسم دارم، نه بدون اجازه اش کاری انجام میدم، نه آزارش میدم. فقط بعضی وقتها افکارمون و رفتارهامون با هم نمی خونه و وقتی حریفم نمیشه از قدرت بدنیش سوء استفاده میکنه.

من هم بالاخره میتونم بزنمش یا به پلیس تلفن بزنم یا با برادرم یا پدرم تماس بگیرم ولی اینکارو نمیکنم چون نمیخوام خوردش کنم.

در مورد صبر و عیب پوشی همسرتون واقعاً بهتون تبریک میگم :Gol:، کار بسیار عاقلانه ای کردین ، چون حفظ آبروی شوهر ، حفظ آبروی خودتون هم حساب میشه .


ولی یک نکته ی مهم :

در کنار این صبر و عیب پوشی حتماً به دنبال راهکار و راه حل مشکل باشید که چرا همسرتون این کار رو می کنند ؟
مشکل از کدوم طرف هست ؟
بر سر چه اختلافاتی همسرتون کتک می زنند ؟
اختلافات رو چگونه حل کنیم؟
برخوردمون با همسر چگونه باشه ؟
و ...

که در این مورد می تونین سول تون رو در بخش "مشاوره و خانواده" مطرح کنید و از اساتید و کارشناسان درخواست راهنمایی کنید .

به امید زندگی گرم و شیرین

موفق باشید

با سلام

در مورد آماری که دوستان در مورد نسبت مردان یا زنان مازوخیسم عرضه کردند به نظر من ساده ترین روش بررسی همین موارد در اطراف خود ودر اینترنت است و تا جائیکه اینجانب بررسی کرده م این مورد در خانمها بواسطه فراز و نشیب های روانی که بسبب تغییرات فیزیولوژیک هورمونی دارند بیشتر از مردان است وحتی وبلاگها و سایتها ودر اتاقهای چت هم میشود تحقیق کرد برای نمونه اگر لازم شود لینک میدهم.

وعلت دیگر در شیوع گریه و... و خودآزاری بیشتر زنان ؛ فیزیک بدن آنها وتفوق مرد برزن مخصوصا در مسائل جنسی است که در اینجا روح وروان متاثر از جسم است.

اما یک سوال : از نظر کلی آیا آمار اختلالات روانی در زنان بیشتر است یا مردان ؟

تا بعد ببینیم آیا تعارضی بین احکام اسلام و خصوصیات جسمی وروانی زن ومرد وجود دارد یا خیر .

با سلام

اولا که معاشرت معروف و مهربان با زن یک اصل محکم وبدون تخصیص قرآنی است ( وعاشروهن بالمعروف ... وجعل بینکم مودة و رحمة ) و منظور از ضرب در آیه 34 نساء ، تادیب زنان مخالف و ناشزه با شرایط وانواعش است نه زدن جسمی صرف .


ثانیا در اخبار از ضرب غیر مبرح یاد شده که هیچ گونه جراحتی نداشته باشد :


[=B Roya]به روایتی که شیخ صدوق آورده دقت کنید :
[=B Badr]جَامِعُ الْأَخْبَارِ، عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: إِنِّي أَتَعَجَّبُ مِمَّنْ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَ هُوَ بِالضَّرْبِ أَوْلَى مِنْهَا لَا تَضْرِبُوا نِسَاءَكُمْ بِالْخَشَبِ فَإِنَّ فِيهِ الْقِصَاصَ وَ لَكِنِ اضْرِبُوهُنَّ بِالْجُوعِ وَ الْعُرْيِ حَتَّى تَرْبَحُوا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِره. صدوق
يعني با گرسنگی دادن وکاهش نفقه آنها را بزنید ! واگر با چوب بزنید قصاص دارد .



[=B Roya]مطابق روایت وارد در شان نزول آیه، پدری که دخترش توسط شوهر مضروب شده بود از پیامبر اکرم ص تقاضای قصاص کرده بود. این تقاضا نشان می دهد که پیامبر اکرم ص در نظر مسلمانان حق زدن را برای شوهر قائل نبوده است.



[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic] (16619) 4 وفي حديث الحولاء، بالسند المتقدم عن رسول الله (صلى الله عليه وآله)، أنه قال: " فأي رجل لطم امرأته لطمة، أمر الله عزوجل مالك خازن النيران فيلطمه على حر وجهه سبعين لطمة في نار جهنم، وأي رجل منكوضع يده على شعر امرأة مسملة، سمر كفه بمسامير من نار " الخبر.
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic] (16620) 5 دعائم الاسلام: عن رسول الله (صلى الله عليه وآله)، أنه نهى عن ضرب النساء من غير واجب.
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic] (16621) 6 عوالي اللالي: عن النبي (صلى الله عليه وآله)، قال: " أيما رجل ضرب امرأته فوق ثلاث، أقامه الله يوم القيامة على رؤوس الخلائق، فيفضحه فضيحة ينظر إليه الاولون والاخرون ".
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic] وعنه (صلى الله عليه وآله) قال: " ما زال جبرئيل يوصيني في أمر النساء، حتى ظننت أنه سيرحم طلاقهن "
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]---
[=Traditional Arabic]___________________
[=Traditional Arabic] 4 تقدم في الحديث 2 من الباب 60 من هذه الابواب عن كتاب قصة الحولاء ص 144.
[=Traditional Arabic] (1) في المصدر: سمر الله كفيه.
[=Traditional Arabic] 5 دعائم الاسلام ح 2 ص 217 ح 802.
[=Traditional Arabic] 6 عوالي اللآلي ج 1 ص 254 ح 13.

ومهمترین دلیل بر جایز نبودن زدن به معنی رایج ، عدم گزارش حتی یک مورد در تاریخ معصومین(ع) مبنی بر زدن همسرانشان است .



http://www.sadrsite.com/tabid/105/Default.aspx

هیچ کس نمیتواند به هر دلیل کسی را مورد اذیت و آزار قرار دهد حتی بچه ای که 1 روز پا دنیا گشوده دیگه چه برسه به آدمی سن بی انتها دارد

سلام..خواهش میکنم بیشتر دقت کنیم...

بعضی احادیث مربوط به دورانی بوده که زنان دران موقع با نااگاهی دست وپنجه نرم میکردن ومثل آقایون تجربه ان چنانی نداشتن وگاها به مردشان بی احترامی کرده و در مساءل خیلی حاد(مثل روابط نا صحیح)مورد نکوهش همسرقرارمیکیرند..

که اول با تذکره!قهر!و این قبیل کارها...

درصورت آگاه نشدن انجام سخن قرآن..

اما حالا جریان فرق میکنه...آگاهی ومسیرتجربه به روی هم آقایون بازه وهم خانمها و کمی جریان روتغییر میدهد..وهم چنین نوع برخورد باهم...

ازطرفی درمورد گرفتن آمارواینکه افسردگی درخانمها بیشتره ویا آقایون...


خصوصا آمارهای ایرانی باصحت تمام نیستن(درمقالات فرهنگ ارتباطات مجازی توضیح داده شده که چرا؟)

خصوصا از آماراینترنت به خاطر دودلیل:

1)خانمها راحت ناراحتیشون رو بروز میدهند..اگرافسرده باشند نشون میدهند....وهمه گیر میکنند درمحیط...

اما آقا ازکودکی یاد میکیره پنهان کنه...بیانش رو حتی دردنیای مجازی یه جورضعف میدونه...پس چشم پوشی میکنه...

اینجا ظاهرا آمارخانمها(که همه جامشکلشون رومیگن)بالاتره...اما درحقیقت این طورنیست...

2)آقایون به خاطر این پنهان کردن بیشترازخانم ها در شکنجه روحی هستن اما ظاهرا خودرا شادوفردی قوی وکامل معرفی میکنند..

اقایون راحت ترمیتونن نقش بازی کنند..خصوصا دردنیای مجازی..


[="tahoma"]۱. آیا اسلام به مرد حق کتک زدن زنش را داده است؟

محل نزول

این آیه در مدینه نازل شد.(۱) پیشتر و در مکه، زنان کتک می خوردند و شکایتی نداشتند و آن را توهین به خود و خارج از عرف و فرهنگ مردمان نمی دانستند. چگونه توهین شمرده می شد، در صورتی که دختران را زنده به گور می کردند؟! نیز نذر میکردند پسران را قربانی خدایان کنند!(۲)

سه سال پیش از نزول آیه بنابر اسناد تاریخی، زنان مدینه شهرنشین بودند و از آزادی افزونتری نسبت به زنان مکه برخوردار بودند. پیامبر مایل بود فرهنگ زنان مکه را همچون فرهنگ بانوان مدینه کند و تنبیه بدنی توسط شوهران را از میان بردارد، از این رو مردان را از کتک زدن زنان منع می کرد (۳) و می فرمود: «اینان را کتک نزنید».(۴)نیز درباره مردانی که همسران خود را می زدند، می فرمود: «این مردان، نیکان نیستند».(۵)حتی پیامبر فرمان قصاص برای مردانی صادر می کرد که زنان خود را کتک می زدند.

آیا به راستی در قرآن حکم به تنبیه شده است؟

قرآن رابطه دو زوج را از آیات الهی و نشان رحمت و مودت می داند و عفو و گذشت را سرمایه بزرگ انسان دانسته و فرمان می دهد که حتی بدی را به نیکی پاسخ دهید: «ادفع بالحسنة السیئة» نیز به مردان فرمان می دهد که با زنان خود به نیکی رفتار نمائید: «و عاشروهن بالمعروف.» روایات بسیار از پیامبر اسلام در مورد مهربانی و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان باز داشته ، مانند این روایت که پیامبر فرمود: «ایضرب‌ احدکم‌ المرأة‌ ثم‌ یظل‌ معانقها(۶) آیا زن‌ را کتک‌ می‌زنید، سپس‌ می‌خواهید با او همآغوش‌ باشید؟!» حتی در احکام فقهی برای زدن زنان که منجر به آسیب مانند کبودی بدن شود، دیه تعیین شده است و گویا برتری در میان نیست.(۷)

نزول آیه به هنگام جنگ اُحد

گفتیم فرهنگ زنان مدینه متفاوت از زنان مکه بود، از این رو زنان بر ضد شوهران می شوریدند و نافرمانی می‌کردند. این وضع جامعۀ مسلمانان را دچار نابسامانی کرده بود. دگرگونی حکم در شب اُحد پیش آمد. اینان گرفتار ترس و بحران بودند. بیم آن میرفت اسلام توسط مشرکان از بین برود. در چنین وضعی، کنار گذاشتن اختلافات داخلی میان مسلمانان و اتحاد زن و مرد بسیار لازم بود. خداوند به منظور وحدت و سلامت امت، آیه ۳۴ و ۳۵ نساء را فرود فرستاد. پس خداوند بدین مصلحت بسیار مهم (واقعیت و شرایط زمانه) حکم را عوض کرد و از گسست امت (با توجه به تهدیدات) جلوگیری کرد اما تغییر حکم بدان معنا نبود که بر زنان ، ستم و جفایی شود، بلکه زن فقط در برابر تعهدی که با ازدواج ، آن را پذیرفته، بازخواست می شود، یعنی اعمال زناشویی ، نه خانه و بچه داری.

احکام فقهی

به رغم آن که فقیهان ( با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حکم به تنبیه بدنی همسر کردند اما آن را مقید ساختند که «خون آلود» نباشد و «عضوی را نشکند و اثری به جا نگذارد».(۸) از نظر برخی اسلام شناسان کتک زدن می باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد، نه با تازیانه و عصا.(۹)در آیه ۴۴ سوره ص آمده است: «و خذ بیدک ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ایوب گفتیم: بسته ای از ساقه های گندم ( یا مانند آن مثل شاخۀ نازک خرما) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن.» زدن همسر توسط حضرت ایوب ، خطا و جرمی بر ضد زن شمرده نمی شد چون اذیت و آزاری ندید و تحقیر نشد، گرچه همسرش کارناپسندی انجام داده بود، از این رو اگر در جامعه ای ، زدن اهانت و آزار به شمار آید و فرهنگ مردمان آن را نپذیرد، نباید صورت گیرد.

نپذیرفتن تنبیه بدنی

برخی اسلام پژوهان تنبیه را روا نمی دانند و آن را انکار کرده اند.(۱۰) این گروه از اسلام پژوهان ضرب مورد اشاره در آیه را به معنای زدن نمی دانند، بلکه می گویند: به معنای جدایی شوهر و ترک خانه است، چنان که وقتی میان پیامبر و همسرانش اختلاف پیش آمد و اینان به نصیحت رسول خدا عمل نکردند، پیامبر برای یک ماه از آنان جدا شد و پیامبر هیچ گونه آزار جسمانی به آنان نرسانده، کتکشان نزد. اگر زدن و آزار جسمی و روحی خواستۀ خدا و راه حلی ثمربخش بود، پیامبر نخستین کسی بود که به دستور خدا عمل می کرد اما کسی را نزد و بدان اجازه یا دستور نداد. هرگاه قرآن خواست «زدن» را تجویز کند، تعبیر به «ضرب» نکرده ، بلکه «جَلد» آورده ، مانند :
«الزانیة و الزانی فاجلدوا کلَّ واحد.. »(۱۱)

تنها مورد تنبیه، نشوز است.

نشوز آن است که زن در مقابل تکلیف اختصاصى‏اش نسبت به شوهر بدون هیچ عذر موجهى سرپیچى نماید.

جالب این است که اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچه‏دارى و... سرباز زند شارع مقدس هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده است.

برای حل مسأله نشوز خداوند از ملایمترین راه‏ها شروع نموده و در صورت تأثیرگذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. از این رو در مرتبه اول سفارش به اندرز نموده لیکن اگر زنى در برابر نصایح شوهر سر تسلیم فرود نیاورد راه دوم از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى‏رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى‏باشد اگر زن در چنین وضعیتى نیز حاضر به تأمین حقوق طرف مقابل نگردید فرمان قرآن با بکار بردن فعل "ضرب" آمده است. البته این فرمان فرمانی موقتی است و اگر زن پشیمان شد طبق بخش آخر آیه دیگر نباید تنبیه شود و اگر باز هم نافرمانی کرد طبق آیۀ بعد باید داورانی از خانواده مرد و زن انتخاب شوند که مشکل را حل کنند.

خلاصه در این حکم شرایط زیر دیده مى‏شود:

۱.اختصاص به مورد سرپیچى زن از تکلیف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى که با پیمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است؛

۲.در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛

۳. سومین مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین روا نیست.

۴.حد آن نازل‌ترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبى بر بدن زن شود؛

۵.موقتى است و چه داراى نتیجه مثبت و چه منفى باشد باید به زودى از آن دست کشید.

۲.آیا اینکه قرآن میگوید بعد از آن نباید به آنها ظلم کنند، یعنی اینکه در صورتی که بیم نافرمانی دارند، مردها باید به آنها ظلم کنند؟

این هم ادعا نیز یک تفسیر ناصحیح از آیه است. آیه میفرماید اگر زن وظایف خود را درست انجام داد آنها را تنبیه نکنید زیرا ظلم است نه اینکه بگوید اگر وظایفش را انجام نداد حق ظلم دارید! اینگونه تفسیرها را معلوم نیست این افراد از کجا میاورند!!
[/]

[="tahoma"]
پاسخ اين است كه آرى، قرآن شريف در آيه مورد بحث، چنين مطلبى را بيان فرموده است و ما هيچ‏گاه اصل آن را در قرآن انكار نمى‏كنيم؛ ولى نكته مهم اين است كه بدانيم اسلام و قرآن كه آن همه به زن خدمت كرده است و در زمانى كه او را در حد يك كالاى كم ارزش تنزّل داده بودند، وى را به جايگاه بلندى رسانيد، چرا چنين دستورى داده؟

به نظر ما اين مسئله، يك توصيه و سفارش اخلاقى صرف هم نيست؛ بلكه يك دستور و تكليف است؛ ولى قبل از آن كه به اصل پاسخ بپردازيم، مناسب است نظر اسلام راجع به نوع و جنس زن روشن گردد؛ تا آن حكم قرآنى با توجه به اين نظر، مورد تأمل قرار گيرد. در اين‏باره، روايات فراوانى وجود دارد كه به چند نمونه زير اكتفا مى‏كنيم:
1. پيامبر(ص) فرمود: «من در شگفتم از كسى كه زن خود را مى‏زند؛ در حالى كه خودش براى كتك خوردن، سزاوارتر است! زنانتان را نزنيد كه قصاص دارد».
2. همچنين فرمود: «زنان بر مرد كريم، غالب مى‏شوند و مرد لئيم، بر زنان مسلّط مى‏گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم؛ نه لئيم غالب».
3. امام صادق(ع) از پدرش چنين روايت كرده است: «وقتى با زنى ازدواج مى‏كنيد، احترامش كنيد. او، مايه آرامش شماست. زنان را آزار ندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد».
4. پيامبر(ص) فرمود: «هر مردى كه بر بد اخلاقى همسرش صبر كند، خدا اجر داوود(ع) را به او مى‏دهد و به هر زنى كه بر بداخلاقى مردش صبر كند، اجرى همچون اجر آسيه كه با فرعون كنار آمد، عطا مى‏كند».
5. حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكى رفتار نما؛ تا زندگى لبريز از صفا و صميميت باشد».
6. آخرين سخنى كه هنگام وفات از رسول خدا شنيدند، سه سخن بود؛ «نماز را بر پاى داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد و ستم نكنيد؛ خدا را درباره زنان كه در دست شمايند. با زنانتان نيكو زندگى كنيد و حريم آنان را نگاه داريد».

پس اين همه اسلام براى زن ارزش و احترام قائل شده، ولى با اين همه اهتمام و ارزشى كه اسلام براى زن قائل شده، نمى‏تواند در مقابل به خطر افتادن سلامت روحى و اخلاقى فرد و جامعه، نرمش نشان دهد؛ زيرا بايد توجه داشت كه حكم ضرب فقط و فقط مربوط به مورد «نشوز زن» است؛ نه در مورد كارهاى خانه، بچه‏دارى و انواع اختلاف‏هاى خانوادگى و يا هرگونه نافرمانى از شوهر.

نشوز زن، آن است كه او به صورت مكرر و طولانى مدت و بدون هيچ‏گونه عذر و مشكل، از مسائل زناشويى سرباز زند؛ نه يك بار و دو بار و نه يك روز و دو روز و نه در برخى مواقع كه فاقد ميل شخصى است؛ بلكه در صورتى كه اين ممانعت و سرپيچى به صورت روش و اخلاق و رويه زندگى زن درآيد.
به نظر شما، تبعات و آثار اين عملكرد چه خواهد بود؟ آيا چيزى جز به فساد كشيده شدن مرد را به دنبال خواهد داشت؟ با اين رويه، هم زن به گناه و فساد مى‏افتد و هم مرد و كانون خانه و خانواده، متزلزل مى‏شود و مسئله به اين جا هم ختم نمى‏شود؛ بلكه فساد و هرزه‏گرى و بى‏بند و بارى، به جامعه كشيده خواهد شد. مردى كه تمام مسئوليت‏هاى خانواده به دوش او گذاشته شده، اينك براى ارضاى تمايلات خود بايد به هرزگى در اجتماع بپردازد؛ زيرا او هيچ‏گونه اميدى به خانه خود ندارد.
اولين و بزرگ‏ترين آسيب را خود زن ناشزه بايد متحمل شود. او مرد و شوهر خود را از دست مى‏دهد و خانه‏اش بى‏فروغ مى‏شود؛ زيرا مردى كه براى نيازهاى خود به خارج از خانه روى آورد، ديگر انگيزه كار و تلاش و اداره زندگى و تحمل مشكلات سنگين آن را ندارد. خلاصه عاقبت اين سردى و نااميدى، فروپاشى كانون خانواده است. البته مفسده عمل آن زن بدين‏جا نيز ختم نمى‏شود و بعد از اين، نوبت به بى‏سرپرستى كودكان و بچه‏هاى خانواده مى‏رسد.
اصولاً زنى كه نمى‏خواهد به هيچ وجه تمكين كند، چرا ازدواج كرده؟ حتماً به ذهن مى‏رسد كه قبول داريم زن نبايد چنين رويكردى در زندگى داشته باشد، ولى چرا براى علاج اين مشكل به زدن متوسل شويم؟
پاسخ اين است: كسانى كه مى‏خواهند جوّسازى منفى كنند، ابتدا مسئله ضرب و تنبيه را مطرح مى‏كنند؛ در حالى كه دستور اسلام ابتدا موعظه و نصيحت و گفتمان و تعامل است؛ «فعظوهنّ» و اگر مشكل با موعظه‏هاى فراوان و مكرر حل نشد، قرآن به مرد دستور داده كه با زن قهر كند و اين قهر در حدى باشد كه محل خواب خود را جدا كند؛ (وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ).
روان شناسان و متخصصان امور خانواده نيز معتقدند كه خانم‏ها حساسيت فراوانى به اين عمل دارند و اين شيوه، يكى از عوامل بسيار مؤثر در كوتاه آمدن خانم‏ها و برگشت صلح و صفا به زندگى زناشويى است. حال اگر اين راه علاج هم تا مدتى انجام شد، ولى مؤثر واقع نگشت، آيا بايد زن را به حال خود رها كنيم؛ تا كانون خانواده و جامعه را به تباهى بكشد؟
راه حل سوم، تنبيه بدنى است؛ يعنى ضرب؛ «واضربوهن». قبل از مرحله سوم، شارع مى‏توانست دستور دهد كه مرد به دادگاه و قاضى رجوع كند و از زن شكايت نمايد يا مسئله را با ريش‏سفيدهاى خاندان خود و خانمش درميان گذارد؛ ولى آيا علنى كردن خصوصى‏ترين مشكل زناشويى، تا وقتى كه راه ديگرى وجود دارد، كار صحيحى است؟
اسلام خواسته تا حد امكان اين مشكل در محدوده خانه و خانواده حل و فصل شود و مسائل زندگى شخصى زوجين ورد زبان خاص و عام در اجتماع نگردد؛ زيرا به احتمال قوى، زن و شوهر در آينده، با هم صلح و آشتى مى‏كنند و فقط مسائل خصوصى آنها علنى شده و آبرويشان بر باد رفته است و حريم‏هاى

خصوصى آنها دريده شده كه اين مسئله، اثر زيادى در از بين رفتن محبت زن و شوهر نسبت به يكديگر دارد.
زن و شوهر دعواهايشان را فردا فراموش مى‏كنند وانشاءاللَّه عمرى با يكديگر خوش و خرم خواهند بود؛ در حالى كه اگر اين گونه مسائل به بيرون خانه سرايت كند، طعنه‏ها و سرزنش‏ها و سرافكندگى‏ها ادامه پيدا مى‏كند و برخى از افراد جامعه در اين مسئله شيطنت مى‏كنند و زن و مرد هم براى اين كه كم نياورند، مدام از خود دفاع مى‏كنند و اين دفاع، چيزى جز بيان نقاط ضعف طرف مقابل، يعنى همسر نيست و نتيجه آن، بزرگ شدن يك مسئله كوچك و از بين رفتن محبت‏هاست. خداوند نيز ملاحظه اين امور را كرده و الا گناه زن به حدى است كه اگر گفته مى‏شد مرد به دادگاه رجوع كند و قاضى زن را تعزير (محكوم به شلاق) كند، حكمى مطابق قاعده و قانونى بود؛ زيرا كار او مفاسد بزرگى در بر دارد؛ ولى خداوند خواسته است كه اين مشكل ابتدا در خانه و به طور خصوصى حل و فصل شود. همه اين حرف‏ها با توجه به معناى ظاهرى «ضرب» بود كه ضرب در خانه، بهتر از شلاق و تعزير در خارج از خانه و توسط قاضى است؛ ولى توجه به مقصود دين از ضرب نيز مسئله را دقيق‏تر و لطيف‏تر مى‏كند.
مراد از ضرب، زدن بى‏قيد و شرط نيست. علامه مجلسى(ره) درباره حد و چگونگى زدن، روايتى از فقه الرضا(ع) نقل كرده است؛ «... والضرب بالسواك و شبهه ضربا رقيقا؛ زدن بايد با وسايلى مانند مسواك و امثال آن باشد؛ آن هم با مدارا و ملايمت».
حديث ياد شده به خوبى نشان مى‏دهد كه «ضرب»، بايد در پايين‏ترين حد ممكن باشد و نبايد اندك آسيبى بر بدن وارد كند. وسيله‏اى كه در اين روايت به آن اشاره شده، چوبى بسيار نازك، مانند مسواك است.
علاوه بر اين، شيوه زدن نيز بايد ملايم و خفيف باشد؛ به طورى كه حتى رنگ پوست، اندك تغييرى نكند.
همچنين قبل از انجام مراحل قبلى، نيز شخص مجاز به اقدام مرحله بعد نيست و بايد مراتب و مراحل مذكور به ترتيب اجرا شوند.
نكته ديگر آن كه دستور فوق، جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد پيوسته باشد؛ زيرا به دنبال اين عمل، دو واكنش احتمال مى‏رود؛ يكى آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود كه در اين صورت، قرآن مى‏فرمايد:

فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً؛
«اگر به اطاعت درآمدند، بر آنان ستم روا مداريد»؛

يعنى در صورت تسليم شدن زن در برابر حقوقى كه بر آن پيمان بسته، ديگر برخورد با وى، ظلم و تجاوز است. واكنش احتمالى ديگر، آن است كه او همچنان سرسختى نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى‏ثباتى كند كه در اين حالت در آيه بعد مى‏فرمايد:
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللّهَ كانَ عَليمًا خَبيرًا

«اگر از جدايى و شكاف ميان آن دو (همسر) بيم داشته باشيد، يك داور از خانواده شوهر و يك داور از خانواده زن انتخاب كنيد [تا به كار آنان رسيدگى كنند]. اگر اين دو داور، تصميم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق و سازش آنها با يكديگر كمك مى‏كند؛ زيرا خداوند، دانا و آگاه است [و از نيات همه خبر دارد].»
بر اين اساس، در آخرين مرحله، گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مى‏دهد؛ تا در حد ممكن پاى قانون و مراجع قانونى به ميان نيايد و كار به نزديكان و خويشان سپرده شود و آنان نيز با برخوردهاى عاطفى و بررسى‏هاى عقلانى، در حد ممكن، مشكل را با صفا و صميميت حل كنند و خداوند نيز در توفيق اصلاح، آنان را يارى مى‏دهد. اين از لطايف احكام و دستورات نورانى قرآن است؛ تا مسئله با سلامت هرچه بيشتر، روال خود را طى كند.
[/]

پرسش:
آیا شوهر می تواند همسر خود را کتک بزند؟

پاسخ:

ظاهر برخی آیات نشان می دهد اسلام با شرائطی نسبت به تنبیه بدنی زن ناشزه که نسبت به حقوق جنسی شوهر بی تفاوت باشد اجازه داده است، اما با توجه به اختلاف در برداشتی که ممکن است در مسئله وجود داشته باشد به لحاظ فقهی باید این کار با رعایت نظر مرجع تقلید باشد؛ اما به هر حال از بُعد کلامی کیفیت مسئله و پاسخ تفصیلی در گرو چند نکته است که باید به آنها توجه بفرمایید:

نکته اول
:
یکی از حکمت های اختلاف زن و مرد در خصوص حق ارتباط جنسی به تفاوت­های فیزیولوژی و همچنین روان آنها برمی گردد، زن و مرد اگرچه هر دو نیاز جنسی و عاطفی دارند اما تقدم و تأخر این نیازها در ایشان فرق می کند.
نیاز جنسی مرد مقدم بر نیاز عاطفی او، و نیاز عاطفی زن مقدم بر نیاز جنسی اوست(1) به همین خاطر زنان بر خلاف مردان، از کسی که نسبت به او محبت نداشته باشند لذتی نمی برند و آن را تجاوز به حساب می آورند، اما مرد می تواند حتی از زنی که هیچ حس محبتی نسبت به او ندارد لذت ببرد.

خالق زن و مرد با توجه به اگاهی از این تفاوت حقوق و وظائیف تعیین نموده است، لذا اسلام هرگاه می­خواهد به مردان در خصوص زنانشان سفارش کند عمدتا سفارش­های او عاطفی و اخلاقی است، اما وقتی می­خواهد به زنان در خصوص مردانشان سفارش کند، سفارش های او عمدتا جنسیتی است.

این نشان میدهد سنخ رابطه جنسی برای مرد و زن متفاوت است، سنخ نیاز جنسی در مرد بسیار متفاوت است، تهاجمی است، در گرو محبت نیست، این نیاز اگر ارضاء نشود هم با کج خُلقی خانواده را جهنم میکند، و هم در جامعه منشأ فساد و مانند آن میشود.
شما کمتر می بینید که زنی به مردی تجاوز کرده و او را به قتل رسانده باشد! اما احساس نیاز جنسی در مرد به قدری قوی است که برای ارضاء مرد را به تجاوز و قتل زن وامیدارد، در حالی که میداند حکم او اعدام است!

ما حتی همانطور که اخیرا اتفاق افتاد در حوادث می بینیم مردی که خودش چندتا بچه دارد به یک دختر خردسال تجاوز کرده و او را به قتل می رساند، آیا این رفتارها برای فهم قدرت این غریزه در درون مرد کفایت نمی کند؟

نکته دوم
:
آنچه که در ازدواج به عنوان حقوق متقابل در برابر هم قرار گرفته است صرفا حق رابطه جنسی مرد در برابر حق رابطه جنسی زن نیست! چون جنسیت در مرد از نیازهای جدی تر به شمار می رود بر خلاف زن که نیازهای عاطفی، آرامش، امنیت و مانند آن نیازهای جدی او به شمار رفته و نیاز رابطه جنسی بعد از ارضاء نیاز عاطفی است، وگرنه خود زن هم طالب آن نخواهد بود.

لذا در ازدواج در وهله اول تأمین جنسی مرد از وظائف زن است، اسلام حتی کار خانه را بر زن واجب نکرده است بلکه فقط تأمین نیاز جنسی مرد را از او خواسته است، از آن طرف تأمین تمام نیازهای عاطفی، اقتصادی و امنیتی زن را بر عهده مرد گذاشته است، طبیعتا همانطور که مرد حتی نمی تواند یک روز نیازهای زن در این خصوص را عقب بیندازد زن هم حق ندارد حتی یک روز نیاز جنسی مرد را غقب بیندازد.
اگر مردی حتی به خاطر فقر نتواند از پس مخارج همسرش را برآید اگر بخواهد زنش را نگه دارد دادگاه او را به تأمین نیازهای همسرش اجبار می کند، ولو برای یک روز! و هرگز فقر مرد را به عنوان توجیه نمیپذیرد.

از آن طرف اگر مردی نیازهای همسرش را تأمین نکرد نمیتوان توصیه کرد که زن با مرد قهر کند یا او را کتک بزند! چون مرد مانند زن در گرو عاطفه نیست تا به خاطر قهر و کمبود محبت به مسیر درست بازگردد! و از آن طرف زن معمولا زورش به مرد نمیرسد و نیز رابطه جنسی بدون خواست قلبی مرد ممکن نیست بر خلاف زن که حتی با اجبار می توان با او رابطه داشت، بنابراین توصیه به کتک زدن مرد راهکار منطقی و شدنی ای نیست!

نکته سوم:

تنبیه بدنی بدون شک یکی از اقسام تنبیه است که می تواند به عنوان عنصری بازدارنده به شمار برود، و اختصاصی به زنان هم ندارد، بلکه مردان هم در صورت برخی لغزش ها تنبیه بدنی میشوند، اما اسلام این را به خاطر ضعف بدنی زنان نسبت به مردان، و همچنین مفاسدی که در پی خواهد داشت بر عهده ایشان نگذاشته است.
بنابراین باید پذیرفت که زن ناشزه دارد مرتکب ظلم در حق شوهرش می شود، اگرچه شاید در نظر او بزرگ نباشد اما در حقیقت ظلم بزرگی است و اگر قهر و نصیحت در او اثر نداشت مستحق تنبیه است.

نباید از این ابا داشته باشیم که بگوییم زنی که بی جهت حق شوهرش را ترک می کند مجرم است، منتهی جرم او چون یک جرم خصوصی و خانوادگی است تنبیه او هم در گام اول خصوصی و پنهانی و در درون خانواده است.

نکته چهارم:

باید توجه کنید که اسلام اگرچه حق مرد برای ارتباط جنسی را به رسمیت می شناسد اما هیچ وجوب یا حتی استحبابی در خصوص رابطه در جایی که زن راضی نیست وجود ندارد، بلکه از نظر اسلام بسیار مطلوب است که مرد در انتخاب زمان و شرایط ارتباط جنسی، حال همسرش را مراعات کرده و نظر او را دخالت دهد.

اسلام بدنبال این نیست که با این حقوق برای زن و مرد نسخه لازم الاجرا بپیچد، بلکه در وهله اول به دنبال این است که زن و شوهر آنچنان صمیمی باشد که بحث رابطه جنسی و تمکین، اجازه خروج از خانه و بحث نفقه و مهریه و مانند آن اصلا بین آنها مطرح نباشد، اسلام هرگز به دنبال اجرای چنین احکامی نیست، بلکه به دنبال آن است که زن وشوهر عشقانه یکدیگر را دوست بدارند و جانشان را برای یکدیگر فدا کنند!

این احکام در حقیقت خط قرمزی است که اسلام برای زن و شوهرهای ناسازگار تعیین کرده است، یعنی کف کار است، خط قرمزهای حداقلی است. و اگر واقعا محبتی در میان باشد مشکل با همان نصیحت و قهر حل می شود، لذا شاید به ندرت بتوان موردی یافت که کار به تنبیه همس رسیده باشد.

نکته پنجم:

این یک مسئله حقوقی است و مطلقا ناظر به ارزش گذاری و برتری مرد بر زن نیست، خود همین مرد هم اگر برخی لغزش ها را مرتکب شود تنبیه شده و شلاق خواهد خورد.
علاوه بر اینکه هرگز اسلام اجازه نمی دهد کسی زنش را از روی حس انتقام، یا کینه ونفرت، یا تشفی خاطر کتک بزند، تنبیه حقیقی تنبیهی برای توجه است، نه برای انتقام! بنابراین بعید است، و شاید به ندرت بتوان یافت زن و مردی که کارشان به تنبیه بدنی برسد،

نکته ششم:

قرآن کریم در جایی که زن بدون عذر و بهانه از تمکین خودداری می کند ابتدا توصیه به موعظه میکند، موعظه به معنای اینکه صرفا بنشیند و زنش را نصیحت کند نیست! بلکه یعنی از طریق گفتاری به دنبال حل مسئله باشد، علت امر را جویا شود، مشکلی اگر هست برطرف کند، اگر زن از نظر افسردگی یا طبع سرد دچار سرد مزاجی شده است آن را برطرف کند و اموری از این قبیل.

در مرحله دوم قرآن کریم میفرماید در بستر از آنها رو بگردانید! خیلی جالب است قرآن نمی فرماید بسترتان را عوض کنید، بلکه می فرماید:«وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِع‏» (2) این یعنی در همان بستر از آنها رو بگردانید، نه اینکه بسترتان را عوض کنید(3)

اگر این دو راه فایده ای نداشت در مرحله سوم قرآن کریم می فرماید: «وَ اضْرِبُوهُن‏»؛ آنها را بزنید(4)
یعنی نمی توان همان ابتدا زن ناشزه را تنبیه کرد، بلکه باید با او صحبت کرد، این نصیحت کردن خیلی معنای گسترده ای دارد، حتی مشاوره را هم شامل میشود، یعنی اگر زنی نیاز به مشاوره دارد او را به مشاوره و گفتار درمانی و مانند آن راهنمایی کند. جواز تنبیه فقط در جایی است که راه های دیگر به بن بست قطعی خورده باشند.

نکته هفتم:

این جواز تنبیه بعد از نصیحت و قهر در جایی است که عذری در کار نباشد، وگرنه زن اگر بیمار است، دچار سردمزاجی است، یا به افسردی مبتلاست، یا مشکل قابل توجهی مانند آن دارد هرگز اسلام اجازه بداخلاقی با او هم نمی دهد چه برسد اجازه تنبیه بدنی! قطعا تنبیه زنی که برای عدم تمکین عذر موجهی دارد حرام است، و مصداق ظلم به شمار می رود.

نکته هشتم:

بعد از تمام نکاتی که گذشت تازه اصل سخن در این است که منظور از زدن چیست؟ آیا منظور تنبیه بدنی است؟! جدایی است؟ در این نظرات مختلفی وجود دارد.
اما بر فرض که تنبیه بدنی باشد طبق روایات این زدن، هرگز نباید حتی منجر به کبوی شود، بلکه باید زدنی رقیق و نرم با چیزی شبیه چوب مسواک باشد، همانطور که امام رضا(علیه السلام) می فرمایند:
«الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ وَ شِبْهِهِ ضَرْباً رَفِيقا»؛ زدنی نرم با مسواک و مانند آن(5)

روشن است که کسی با چوب مسواک آن هم به گونه­ ای که حتی کبود نشود دردش نمی گیرد، بنابراین این «ضرب» در حقیقت نوعی اعلان تنفر است، نه تنبیه بدنی! یعنی بیشتر از آنکه درد بدنی مدّ نظر اسلام باشد، درد عاطفی ناشی از آن مدّ نظر اسلام است.
چرا که همانطور که گذشت فعلیت یافتن قوه جنسی زن در گرو تحریک عاطفی است، وگرنه هرگز نمیشود با تنبیه بدنی زن را وادار به رابطه جنسی کرد، همانطور که خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
«أَيَضْرِبُ أَحَدُكُمُ الْمَرْأَةَ ثُمَّ يَظَلُّ مُعَانِقَهَا»؛ آیا احدی از شما همسرش را کتک می زند و شب او را در آغوش می گیرد؟!(6)

پس باید حقیقت ماجرا را چیزی غیر از تنبیه بدنی دانست؛ شاید مراد رها کردن آنها باشد، یعنی زنی که با نصیحت و قهر به راه نیاید دیگر به راه نخواهد آمد و باید او را رها نمود، و این ضرب پایانی به معنای قطع ارتباط است و آخرین تلنگر برای بازگشت زن به زندگی یا جدایی!

پی نوشت ها:
1. حسین لطف آبادی، روان شناسی رشد،(2) نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، تهران، سمت، چاپ چهارم، 1381ش، ص95.
2. نساء:34/4.
3. الفرقان فی تفسیر القرآن، انتشارات فرهنگ اسلامى‏، قم، چاپ دوم، 1365ش، ج7، ص50.
4. نساء:34/4.
5. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج101، ص58.
6. الکافی، ج5، ص509.

موضوع قفل شده است