آیا قاتل حضرت علی یک ایرانی بوده است ؟

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا قاتل حضرت علی یک ایرانی بوده است ؟

[="microsoft sans serif"][="black"] بنام خدا
با درود بر راستجویان

در سایتهای گوناگونی نوشته شده است که قاتل حضرت علی( [="red"]ابن ملجم[/]) در اصل فردی ایرانی بنام [="red"]بهمن جازویه[/] رامهرمزی بوده است ( کافی است نام [="blue"]بهمن جازویه[/] رادر اینترنت جستجو کنید )

از کسانی که در این مورد آگهی بیشتر ی دارند درخواست دارم که این ادعا بررسی شود که درست است یا ساختگی است [/][/]

[=arial, helvetica, sans-serif][=arial]بنده در یه وبلاگ خوندم..


ابن ملجم مرادی (نام کامل وی: عبدالرحمن بن عمرو بن ملجم مرادی) عامل قتل خلیفه چهارم اهل تسنن و امام اول شیعیان علی بن ابی طالب (ع)بود.نسب او عرب و از قبیله بنی مراد است. ابن ملجم قرآن و اسلام را از معاذ پسر جبل آموخت. ابن ملجم قرآن را به عمروعاص تعلیم داد. ابن ملجم در فتح مصر با عمروعاص همراه بود. پس از فتح مصر، ابن ملجم مدتی در خانه ابن عدیس سکونت داشت و در مسجد به مصریان قرآن و فقه می‌آموخت.

[=arial]فکر نمیکنم ایرانی باشن ...وگرنه تا حالا شنیده بودیم .:Gig:

با سلام

اِبْن ِ مُلْجَم

عبدالرحمان مرادي (مق 40ق /661م )، مردي از خوارج و قاتل امام على (ع ). بلاذري (2/488) به نقل از كلبى او را عبدالرحمان بن عمرو بن ملجم خوانده است . گفته اند تبار وي به اعراب حميري مى رسد.
ابن ملجم از قبيلة مراد بود كه با بنى جبّله از قبيلة كنده هم پيمان بودند (ابن سعد، 3/35).
برخى نيز او را از قبيلة تجوب ، يكى از قبايل حميري و هم پيمان قبيلة مراد خوانده اند (ابن حبيب ، 160؛ ابن منظور، ذيل مادة تجوب )، اما بلاذري (2/507) گويد كه تجوب جد او بوده است .



از زندگى ابن ملجم اطلاع روشنى در دست نيست ، زيرا نامش تنها در آخرين روزهاي زندگى و در نتيجة به شهادت رساندن على بن ابى طالب (ع ) زبانزد شد.
قدر مسلم اين است كه ابن ملجم از پيروان حضرت على (ع ) بود كه پس از ماجراي حكميت در جنگ صفين به خوارج پيوست .
ابن حجر ( الاصابة، 3/100) گويد كه او جاهليت را درك كرده است ؛ همو ( لسان الميزان ، 3/440) از قول ابوسعيد ابن يونس در تاريخ مصر، آورده است كه ابن ملجم در گشودن مصر شركت داشت . عمروبن عاص ، فرمانرواي مصر، وي را كه از سواران و قاربان بود و قرائت قرآن را از معاذبن جبل آموخته بود،
از مقربان و همراهان خود قرار داد. گفته اند هنگامى كه عمروبن عاص از خليفه عمر دربارة مشكلات قرآن ياري خواست ،
عمر طى نامه اي به وي فرمان داد كه عبدالرحمان ابن ملجم را در كنار مسجد جاي دهد تا او قرآن و فقه به مردم بياموزد.

عمرو خانه اي را در كنار خانة ابن عديس به ابن ملجم اختصاص داد (همانجا). اگر اين دو روايت ابن حجر درست باشد، بايد پذيرفت كه ابن ملجم هنگام مرگ چندان جوان نبوده است .
نيز روشن مى گردد كه وي در قرائت قرآن و معارف دينى آن روزگار چندان مهارت داشت كه خليفة مسلمانان و عمروبن عاص او را رسماً به كار تعليم قرآن گماردند (ابن سعد، 3/40).



دربارة چگونگى شهادت امام على (ع ) و انگيزة ابن ملجم ، روايت مشهوري هست كه تمامى مورخان و محدثان با تفاوتهايى آن را نقل كرده اند. به دنبال سركوبى خوارج در نهروان ، 3 تن از آنان ، عبدالرحمان ابن ملجم ، بُرَك بن عبدالله تميمى و عمرو بن بُكَير تميمى در مكه گرد آمدند (نام دو همدست ابن ملجم به گونه هاي مختلف نقل شده است : مثلاً دينوري ، 213، آن دو را نزّال بن عامر و عبدالله بن مالك صيداوي ناميده است ) و پس از رايزنى برآن شدند كه همزمان ، على (ع )، معاويه و عمروبن عاص را بكشند.



عبدالرحمان كشتن على (ع ) را به عهده گرفت ، برك و عمرو نيز تعهد كردند كه معاويه و عمرو بن عاص را بكشند، آنگاه هر يك به سوي محل اجراي مأموريت خود رفتند.

عبدالرحمان به كوفه آمد و با يارانش از خوارج ديدار كرد، اما هدفش را پنهان نگه داشت .


روزي به تصادف زن زيبارويى به نام قطام دختر شجنة بن عدي (يا اخضر بن شجنة: ابوالفرج ، 32) را كه از تيم الرباب بود، ديد و به او دل باخت و از او خواستگاري كرد.


زن كه پدر و برادرش در نهروان كشته شده بودند، اين پيشنهاد را پذيرفت و يكى از شرايط ازدواج را كشتن على (ع ) قرار داد.
پس از آن عبدالرحمان ، شبيب بن بَجَرة اشجعى را ديدار كرد و او را با خود همراه ساخت (ابن سعد، 3/35-36).
بلاذري (2/493) گويد: شخصى به نام وردان بن مجالد تميمى پسر عموي قطام نيز همراه او شد. در شب سوء قصد عبدالرحمان و شبيب در مسجد بيتوته كردند و چون على (ع ) براي نماز صبح به مسجد آمد، عبدالرحمان با شعار «لله الحكم يا على لالك : اي على فرمانروايى از آن خداست نه از آن تو»، شمشير خود را بر فرق وي فرود آورد، سپس شبيب با شمشير بر على (ع ) حمله برد، ولى شمشير او بر طاق فرود آمد. مردم ابن ملجم را دستگير كردند، اما شبيب گريخت (ابن سعد، 3/35-37). با وجود برخى اقوال نادر در مورد تاريخ اين واقعه (مثلاً نك: مبرد، 3/1116)، منابع شيعى 19 ماه رمضان را شب ضربت خوردن آن حضرت دانسته اند (مثلاً نك: طبرسى ، 200).



در روايت ابن سعد، كه ديگران نيز عمدتاً همان را نقل كرده اند، انگيزة ابن ملجم در كشتن على (ع ) انتقام بوده است .
اما ابن اعثم كوفى (4/133-140) روايت ديگري آورده است كه با گزارش پيشين تفاوت بسيار دارد و براساس آن ابن ملجم تنها از سر سودازدگى عاشقانه به كشتن على (ع ) دست يازيد. بنا به نوشتة ابن اعثم ، پس از جنگ نهروان و پيش از رسيدن على (ع ) به كوفه ، ابن ملجم به كوفه وارد شد و خبر كشته شدن خوارج را به هوادارا نشان داد.
او در كوفه به زنى به نام قطام دختر اضبع تميمى دل باخت و از او تقاضاي ازدواج كرد. اين روايت كشتن على (ع ) را يكى از شرايط پذيرش ازدواج از سوي قطام برشمرده است .



بنابراين روايت ، عبدالرحمان در شب 23 رمضان در خانة قطام به سر برد و شراب نوشيد و مست افتاد و چون بانگ اذان صبح برخاست ، قطام او را بيدار كرد و به مسجد فرستاد و سرانجام چون على (ع ) خواست در ركعت دوم به سجده رود، شمشير ابن ملجم بر سرش فرودآمد.



در اين روايت هيچ گونه توطئة سازمان يافته و گروهى ديده نمى شود؛ ابن ملجم نيز بدون انگيزة سياسى و اعتقادي ، و تنها براي دستيابى به وصال زن دلخواهش كه در آتش انتقام گرفتن از على (ع ) مى سوخت ، دست به قتل مى يازد.
اما روايت مذكور با ديگر منابع تاريخى چندان سازگار نمى نمايد، ظاهراً اينكه در جريان سوء قصد پاي زنى انتقام جو در ميان بوده ، جاي انكار ندارد، اما از يك سو خود اين زن به عنوان يكى از زنان متعصب خوارج جلوه مى كند، به گونه اي كه مشاركت وي در قتل على (ع ) بيشتر جنبة اعتقادي و فرقه اي به خود مى گيرد، و از سوي ديگر منش ابن ملجم و وابستگى او به خوارج و به ويژه تعصب شديد عقيدتى و ضديت او با على (ع ) نشان مى دهد كه وي از انگيزه اي نيرومند و مستقل برخوردار بوده است .



پس از شهادت على (ع ) ابن ملجم را براي قصاص نزد حسن بن على (ع ) آوردند و حسن بن على (ع ) او را با يك ضربت شمشير گردن زد (بلاذري ، 2/505).


در مورد چگونگى كشته شدن ابن ملجم روايتى ديگر حكايت از آن دارد كه او را پيش از كشتن مثله كرده ، حتى در چشمانش ميلة گداخته فرو بردند (ابن سعد، 3/39-40؛ ابن قتيبه ، 1/161). روايت مذكور با اسناد تاريخى ديگر سازگار نيست .

نيز مى توان پذيرفت كه فرزندان على (ع ) برخلاف وصيت صريح پدرشان اجازة چنان كاري را داده باشند. شگفت اينكه چنين روايتى حتى در برخى از منابع شيعى (ابن طاووس ، 18؛ مجلسى ، 42/306) راه يافته است .

ظاهراً جسد ابن ملجم در كوفه دفن شد. ابن بطوطه (ص 220) گويد كه در بخش غربى كوفه جاي بسيار سياه و تيره اي را در ميدانگاه سفيدي ديدم ، از احوال آن جويا شدم ، گفتند كه آن گور ابن ملجم شقى است و مردم كوفه هر ساله هيزم مى آورند و به مدت 7 روز بر گور او آتش مى افروزند.

اخيراً نظر تازه اي ابراز شده كه با منابع كهن تاريخ مغاير است . سليمان بن داوود، يكى از عالمان اباضى الجزايري در كتاب الخوارج هم انصار الامام على نظري يكسره دگرگونه دربارة خوارج اظهار كرده است . به اعتقاد وي خوارج نه تنها دشمن على (ع ) نبودند، بلكه از ياران وفادار وي به شمار مى آمدند، تا جايى كه پس از شهادت على (ع ) نيز به وي وفادار ماندند (1/28)
؛

نقشة قتل حضرت على (ع ) را نيز اشعث بن قيس كندي - جاسوس و عامل معاويه در ميان ياران على (ع ) - كشيد (همو، 1/194) و ابن ملجم را به اجراي آن وادار ساخت .

داستان گردآمدن 3 تن از بازماندگان خارجى جنگ نهروان در مكه و طرح قتل 3 شخصيت ياد شده به كلى بى اساس است (همو، 1/195-197). به عقيدة سليمان بن داوود، ابن ملجم از خوارج نبود و حتى از قبيلة او نيز كسى خارجى نبود. به نظر اين مؤلف ، ابن ملجم مانند اشعث از قبيلة كنده بوده و عامل خويشاوندي نيز در تأثير اشعث بر وي دخالت داشته است (1/194).

مؤلف نامبرده ادلة قابل ذكري براي اثبات مدعان خود اقامه نكرده است ، به ويژه آنكه ابن ملجم بعدها به مثابه يك قهرمان و مؤمن واقعى مورد تكريم خوارج قرار گرفت و در مدح او شعر نيز گفته شد (مبرد، 3/1085). اما اين درست است كه دست كم ، اشعث از قتل على (ع ) آگاهى داشته است ، در اين صورت ، مى توان تصور كرد كه اشعث و خوارج با هم نقشة قتل را كشيده باشند، ولى اين همدستى ، با توجه به دشمنى انكار ناپذير اشعث با خوارج (سليمان بن داوود، 1/188) منطقى به نظر نمى رسد.

مآخذ

ابن اعثم كوفى ، احمد، الفتوح ، حيدرآباد دكن ، دائرةالمعارف العثمانية؛ ابن بطوطه ، رحله ، بيروت ، 1384ق /1964م ؛ ابن حبيب ، محمد، اسماءالمغتالين ، قاهره ، 1374ق /1942م ؛ ابن حجر عسقلانى ، احمد، الاصابة، كلكته ، 1835م ؛ همو، لسان الميزان ، حيدرآباد دكن ، 1329-1331ق ؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري ، بيروت ، دارصادر؛ ابن طاووس ، عبدالكريم ، فرحة الغري ، نجف ، 1368ق ؛ ابن قتيبه ، عبدالله ، الامامة و السياسة، قاهره ، 1388ق /1969م ؛ ابن منظور، لسان ؛ ابوالفرج اصفهانى ، مقاتل الطالبيين ، به كوشش احمد صقر، قاهره ، 1368ق /1949م ؛ بلاذري ، احمد، انساب الاشراف ، به كوشش محمدباقر محمودي ، بيروت ، 1394ق /1974م ؛ دينوري ، احمد، الاخبار الطوال ، به كوشش عبدالمنعم عامر و جمال الدين شيال ، بغداد، 1379ق / 1959م ؛ سليمان بن داوود، الخوارج هم انصار الامام على ، الجزاير، 1403ق ؛ طبرسى ، فضل الله ، اعلام الوري ، به كوشش على اكبر غفاري ، بيروت ، 1399ق / 1979م ؛ مبرد، محمد، الكامل ، به كوشش محمد احمد والى ، بيروت ، 1406ق / 1986م ؛ مجلسى ، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت ، 1403ق /1983م ؛ مسعودي ، مروج الذهب ، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت ، 1385ق /1965م ؛ يعقوبى ، احمد، تاريخ ، بيروت ، 1379ق /1960م . بخش تاريخ

در سایتهای گوناگونی نوشته شده است که قاتل حضرت علی( ابن ملجم) در اصل فردی ایرانی بنام بهمن جازویه رامهرمزی بوده است ( کافی است نام بهمن جازویه رادر اینترنت جستجو کنید )

از کسانی که در این مورد آگهی بیشتر ی دارند درخواست دارم که این ادعا بررسی شود که درست است یا ساختگی است

جناب نوري،‌خدمت شما عرض شود كه اين سخن در هيچ كتاب تاريخي چه كتابهاي اهل سنت و چه كتابهاي شيعيان نيست. اين سخن در واقع ادامه روند دروغ پردازي عده اي است كه از تشيع قوم متشخص ايراني عصباني هستند و بر آنند كه بدين سخنها ايرانيان را شايدبتوانند از كاروان عاشقان علي بن ابي طالب خارج كنند. اما زهي خيال باطل
اخيرا ديده شده بعضي از همين سايتهايي كه بيشتر اضغاث احلام مي نويسند تا حديث دل و جان‌، آورده اند كه امام حسين ايرانيان را دشمن مي داشته و احاديثي در نفرين امام حسين بر ايرانيان ساخته اند. كه بر هر دانايي آشكار است كه وهن است و دروغ . بنده در تمامي اين سالهايي كه با تاريخ مانوسم هرگز چنين چيزي را در هيچ يك از كتب مسلمانان نديده ام كه قاتل حضرت علي يك ايراني باشد و به صراحت اعلام مي كنم كه دروغ محض است.

کاوه;54490 نوشت:

جناب نوري،‌خدمت شما عرض شود كه اين سخن در هيچ كتاب تاريخي چه كتابهاي اهل سنت و چه كتابهاي شيعيان نيست. اين سخن در واقع ادامه روند دروغ پردازي عده اي است كه از تشيع قوم متشخص ايراني عصباني هستند و بر آنند كه بدين سخنها ايرانيان را شايدبتوانند از كاروان عاشقان علي بن ابي طالب خارج كنند. اما زهي خيال باطل
اخيرا ديده شده بعضي از همين سايتهايي كه بيشتر اضغاث احلام مي نويسند تا حديث دل و جان‌، آورده اند كه امام حسين ايرانيان را دشمن مي داشته و احاديثي در نفرين امام حسين بر ايرانيان ساخته اند. كه بر هر دانايي آشكار است كه وهن است و دروغ . بنده در تمامي اين سالهايي كه با تاريخ مانوسم هرگز چنين چيزي را در هيچ يك از كتب مسلمانان نديده ام كه قاتل حضرت علي يك ايراني باشد و به صراحت اعلام مي كنم كه دروغ محض است.

سلام . دقیقا هدف این سایتهای غیر معتبر چیزی جز این نیست ....

ان شالله هر چه زودتر اقامون ظهور کنند ..

اللهم عجل لولیک الفرج

[="microsoft sans serif"][="black"]از تمام دوستانی که قبول زحمت کرده و پاسخ روشنگرانه داده اند سپاسگزارم

اینجانب فقط چند روز است که این ادعا را شنیده ام و متاسفانه وقتی که جستجو کردم دیدم که این شایعه در اینتر نت هم در حال گسترش است
خواستم که آن را مطرح کرده که بررسی شود بلکه راهی برای آگهی و برخورد منطقی به جوانه ی تازه سرزده ی این غده ی دروغ سرطانی در حال گسترش اندیشیده شود
درست است من در برخی موارد با شما اختلاف عقیده دارم و باز هم دارم اما همواره طرفدار راستی و درستی و حقیقت هستم
[="blue"]پس بر دشمن دروغساز و مغرض که با تحریف تاریخ می خواهد به اهداف پوشالی خود برسد لعنت [/][/][/]

همین چند دقیقه پیش با یه نفر درباره این تاپیک صحبت کردم ..
میدونید برگشته چی میگه به من ..
میگه خب حالا اگه ایرانی باشه مگه چی میشه ..؟

به نظرتون چه جوابی بهش بدم .

یا فاطمة (س);54517 نوشت:
همین چند دقیقه پیش با یه نفر درباره این تاپیک صحبت کردم ..
میدونید برگشته چی میگه به من ..
میگه خب حالا اگه ایرانی باشه مگه چی میشه ..؟

به نظرتون چه جوابی بهش بدم .

این تلاش دروغ یک سعی هر چند مزبوحانه برای ایجاد یک روزنه خرد در یک سد بزرگ است درست است که در آغاز به سد آسیب نمی رساند اما اگر آن را کور نکنیم و بی تفاوت باشیم و سهل انگار ، کم کم روزنه را تبدیل به حفره و ترک می کنند و بتدریج بقاء سد به خطر می افتد

این یک میکروب کوچک وسلول سرطانی است که وارد بدنه ی حقیقت شده است اگر آن را آزاد گذاریم تکثیر می یابد و کم کم وارد حقایق دیگر شده آنها را نیز تحت تأثیر و تشکیک قرار می دهد

باسلام خدمت شما:

بی اساس بودن بعضی از نظریه ها را می شود از خود نظریه فهمید.این نظریه هم از جمله آنهاست چرا که در تمام کتب شیعه وحتی غیر شیعه قاتل امام علی(ع)را ابن ملجم لعین ذکر کردند که جزء متواترات است و درصحیح بودن متواترات هم جای شکی نیست.

فنا;54648 نوشت:
بی اساس بودن بعضی از نظریه ها را می شود از خود نظریه فهمید.این نظریه هم از جمله آنهاست چرا که در تمام کتب شیعه وحتی غیر شیعه قاتل امام علی(ع)را ابن ملجم لعین ذکر کردند که جزء متواترات است و درصحیح بودن متواترات هم جای شکی نیست.

حالا خودمونیم رفیق !!! کجای این تاپیک نظریه بوده !!!! :Gig:

کاوه;54490 نوشت:
در سایتهای گوناگونی نوشته شده است که قاتل حضرت علی( ابن ملجم) در اصل فردی ایرانی بنام بهمن جازویه رامهرمزی بوده است ( کافی است نام بهمن جازویه رادر اینترنت جستجو کنید )

از کسانی که در این مورد آگهی بیشتر ی دارند درخواست دارم که این ادعا بررسی شود که درست است یا ساختگی است

جناب نوري،‌خدمت شما عرض شود كه اين سخن در هيچ كتاب تاريخي چه كتابهاي اهل سنت و چه كتابهاي شيعيان نيست. اين سخن در واقع ادامه روند دروغ پردازي عده اي است كه از تشيع قوم متشخص ايراني عصباني هستند و بر آنند كه بدين سخنها ايرانيان را شايدبتوانند از كاروان عاشقان علي بن ابي طالب خارج كنند. اما زهي خيال باطل
اخيرا ديده شده بعضي از همين سايتهايي كه بيشتر اضغاث احلام مي نويسند تا حديث دل و جان‌، آورده اند كه امام حسين ايرانيان را دشمن مي داشته و احاديثي در نفرين امام حسين بر ايرانيان ساخته اند. كه بر هر دانايي آشكار است كه وهن است و دروغ . بنده در تمامي اين سالهايي كه با تاريخ مانوسم هرگز چنين چيزي را در هيچ يك از كتب مسلمانان نديده ام كه قاتل حضرت علي يك ايراني باشد و به صراحت اعلام مي كنم كه دروغ محض است.

سلام
تشکر
به نظر می خواهند پشتوانه شیعیان را از ایران قطع یا نسبت به ایران بد بین کنند

سلام بر جناب رضا
1. آورده اید که " و چون على (ع ) براي نماز صبح به مسجد آمد، عبدالرحمان با شعار «لله الحكم يا على لالك : اي على فرمانروايى از آن خداست نه از آن تو»، شمشير خود را بر فرق وي فرود آورد، سپس شبيب با شمشير بر على (ع ) حمله برد، ولى شمشير او بر طاق فرود آمد. "
شنیده ام که حضرت علی به هنگام ورود به مسجد مورد حمله قرار گرفتند و نه در حال سجده در نماز. روایتی را که آورده اید این گفته را تایید می کند. آیا می توان در حال سجده بر کسی از پشت با شمشیر حمله کرد و فرق او را شکافت؟ شیعیان بعدها به علت اینکه خلیفه دوم در حین قرائت سوره فاتحه در نماز کشته شد این را ساخته اند تا فضیلت تراشی کنند که امام ما در حال سجده که بهترین حالت عبودیت است به شهادت رسیده اند ولی آیا فضایل حضرت علی کمتر بوده است که اینان خواسته اند جبران کنند؟
2. وارد کردن نام قطامه به این حادثه تاریخی بیشتر به این علت بوده است که ادعا شود که دشمنان علی همه شان دنیاپرست بودند و به خاطر مسائل عقیدتی با آن حضرت نمی جنگیدند و گرنه آیا ابن ملجم نمی دانست که از دست هواداران حضرت علی نمی تواند بگریزد و در ثانی عشق و پیری؟

موحد;54730 نوشت:
سلام بر جناب رضا
1. آورده اید که " [=century gothic]و چون على (ع ) براي نماز صبح به مسجد آمد، عبدالرحمان با شعار «لله الحكم يا على لالك : اي على فرمانروايى از آن خداست نه از آن تو»، شمشير خود را بر فرق وي فرود آورد، سپس شبيب با شمشير بر على (ع ) حمله برد، ولى شمشير او بر طاق فرود آمد. "
[=century gothic]شنیده ام که حضرت علی به هنگام ورود به مسجد مورد حمله قرار گرفتند و نه در حال سجده در نماز. روایتی را که آورده اید این گفته را تایید می کند. آیا می توان در حال سجده بر کسی از پشت با شمشیر حمله کرد و فرق او را شکافت؟ شیعیان بعدها به علت اینکه خلیفه دوم در حین قرائت سوره فاتحه در نماز کشته شد این را ساخته اند تا فضیلت تراشی کنند که امام ما در حال سجده که بهترین حالت عبودیت است به شهادت رسیده اند ولی آیا فضایل حضرت علی کمتر بوده است که اینان خواسته اند جبران کنند؟
[=century gothic]2. وارد کردن نام قطامه به این حادثه تاریخی بیشتر به این علت بوده است که ادعا شود که دشمنان علی همه شان دنیاپرست بودند و به خاطر مسائل عقیدتی با آن حضرت نمی جنگیدند و گرنه آیا ابن ملجم نمی دانست که از دست هواداران حضرت علی نمی تواند بگریزد و در ثانی عشق و پیری؟

[=Century Gothic]
با سلام
جناب موحد لطفا با سند مطلب ارائه دهید!!:Ghamgin:
اینکه شنیدم !!!؟؟؟منبع نشد که!!
[=Century Gothic]امام علي (ع) توسط عبدالرحمن بن ملجم مرادي به شهادت رسيد.(1) در خصوص چگونگي شهادت و ضربت خوردن حضرت اختلاف نظر است.
بعضي عقيده دارند امام هنگامي كه وارد مسجد شد و به نماز ايستاد و تكبير افتتاح گفت و پس از قرائت به سجده رفت در اين هنگام ابن ملجم در حالي كه فرياد مي زد: "لله الحكم لا لك يا عليّ" با شمشير زهر آلود ضربتي بر سر مبارك حضرت وارد آورد.
ضربت بر محلي اصابت كرد كه بيشتر شمشير "عمر بن عبدود" بر آن وارد شده بود.(2)
و فرق مبارك حضرت تا پيشاني شكافت.(3)
مرحوم شيخ طوسي در "امالي" حديث ديگري از علي بن موسي الرضا (ع) از پدر گراميش از امام سجاد (ع) نقل مي كند كه ابن ملجم در حالي كه علي (ع) در سجده بود، ضربتي بر فرق حضرت وارد ساخت.(4):Sham:
دانشمند معروف اهل سنت سبط ابن جوزي مي نويسد: "هنگامي كه امام در محراب قرار گرفت، چند نفر به او حمله كردند و ابن ملجم ضربتي بر حضرت فرود آورد.(5) خون از سر علي (ع) در محراب جاري شد و محاسن شريفش را رنگين كرد.:Sham:

در اين حال حضرت فرمود: "فزت و رب الكعبه"؛ به خداي كعبه سوگند! رستگار شدم".

علي (ع) وقتي ضربت خورد ، فرمود : "او را بگيريد". مردم از پي ابن ملجم شتافتند اما هر كسي به او نزديك مي شد، وي را با شمشير مي زد.
چون او را نزد علي (ع) آوردند، وقتي حضرت ضارب را شناخت، به فرزندش حسن (ع) فرمود : "مواظب دشمنت باش، شكمش را سير و بندش را محكم كن.
پس اگر مُردم ، او را به من ملحق كن تا نزد پروردگارم با او احتجاج كنم و اگر زنده ماندم، او را مي بخشم و يا قصاص مي كنم".
هنگامي كه امام علي (ع) ضربت خورد ، طبيبان كوفه بر بالين وي گرد آمدند، در بين آنان از همه ماهرتر "اثير بن عمرو" بود كه جراحات را معالجه مي كرد.
وقتي كه او زخم را ديد، دستور داد شش گوسفندي را كه هنوز گرم است، براي او بياورند ، پس رگي از آن بيرون آورد و در محل ضربت قرار داد و آن گاه آن را بيرون آورد و گفت : يا علي، وصيت هاي خود را انجام بده، زيرا ضربت به مغز رسيده و معالجه مؤثر نيست.
در اين هنگام امام وصيت خود را خطاب به دو فرزندش حسن و حسين (ع) فرمود. امام در پايان وصيت از هوش رفت، و چون چشمان خود را باز كرد فرمود : "اي حسن، با تو سخني چند دارم. امشب شب آخر عمر من است.
چون در گذشتم، با دست خود مرا غسل بده و كفن كن و بر جنازه من نماز بخوان و در تاريكي شب جنازه مرا دور از شهر كوفه مخفيانه به خاك بسپار تا كسي از آن با خبر نشود".
علي (ع) دو روز زنده بود و در شب جمعه نخستين روز از دهه آخر رمضان ( شب بيست و يكم سال 40 هجري) در 63 سالگي از دنيا رفت.(6)

پي نوشت ها :
1 . فروغ ولايت، ص 776.
2 . كشف الغمه، ج1، ص 589.
3 . فروغ ولايت، ص 776.
4 . امالي، ص 65، به نقل از فروغ ولايت، ص 776.
5 . فروغ ولايت ، ص 777.
6 . همان، ص778 - 781 ، با تلخيص.

غلامعلی نوری;54509 نوشت:
درست است من در برخی موارد با شما اختلاف عقیده و باز هم دارم اما همواره طرفدار راستی و درستی و حقیقت هستم پس بر دشمن دروغساز و مغرض که با تحریف تاریخ می خواهد به اهداف پوشالی خود برسد لعنت

:Kaf: :Kaf: :Kaf:

درود بر غلامعلی نوری کلامت لذت بخش بود سپاسگذارم.

همانطوریکه فرمودید این مسئله چند وقتی است در سطح نت اشاعه پیدا کرده و جالب است که این مطلب را در برابر حس میهن دوستی مردم ایران قرار داده اند.

وهابیت سعودیه کذاب پرور است . به امامت و رسالت معاویه و ابن تیمیه تن داده و مخلص درگاه عبدالوهاب و شیوخ سعودی
همه ما میدانیم اینها همگی دشمن خاندان رسول الله هستند و اساتید کارشناس دقیقا به مورد صحیحی اشاره کردند.

جــــــــــــاء الحق و زهق الباطل ان البــــــــــاطل کان زهوقا - صدق الله العلی العظیم

یاحق

موحد;54730 نوشت:
شیعیان بعدها به علت اینکه خلیفه دوم در حین قرائت سوره فاتحه در نماز کشته شد این را ساخته اند تا فضیلت تراشی کنند که امام ما در حال سجده که بهترین حالت عبودیت است به شهادت رسیده اند ولی آیا فضایل حضرت علی کمتر بوده است که اینان خواسته اند جبران کنند؟

شیعه و فضیلت تراشی !!!!
ظاهرا شما قضیه را کاملا بر عکس جلوه داده اید
در حاليکه عمر بن خطاب تازيانه به دست در حال امر کردن نمازگزاران بود که صفوف خود را منظم نمايند. (1)
در حالیکه همه اتفاق دارند که حضرت علیه علیه السلام در حال نماز به شهادت رسیده است
1.طبقات الکبري ج3ص341 - فتح الباري ج7ص49 -- کنزالعمال ج12ص679

علی(ع) همواره دشمن ظلم و دوست مظلوم بود. حتّی در نامه ای به حسن و حسین(علیهما السّلام) نوشت: کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً دشمن ظالم باشید و یاور مظلوم.۱از همین روست که یکّه تازان عرصه ظلم و جور چنین شخصیتی را برنمی تابند و سعی در تخریب او دارند. لذا سربازان علمی و مزدوران خود را اجیر می کنند تا با نشر اکاذیب ذهن مردم را مخدوش سازند و گاهی افراد ناآگاه و سحرشده، به ایشان کمک می کنند.


اخیراً در اینترنت، دروغی را پخش کردند: ابن ملجم، همان بهمن جاذویه ایرانی است. بهتر است متن زیر را که بیشتر "خیالپردازی" است تا "نقل تاریخ" بخوانید:
"بـگفته تاریـخ(!!!!!)، بـعـد از ایـنکه بهمـن بـدست اعــراب اسیـر می شـود، او رابهمـراه سایـر اسـرا بـرای بیـگاری و بـردگی و یـا فـروش بـه دربـار خـلیفـه می فـرستند. از آنجائیـکه فـردی بسیار تـوانـا و هـنـرمند و صـنعـتگـر بـوده، خلیفـه از فـروش او صـرفـنـظر و او را بـکار می گمارنـد. نـام او را می پـرسنـد: میگـویـد “بهمـن جـازویـه”، اما تـلفـظ نـام او بـرای اعـراب تـازی بسیار مشکل بـود.

از آنـجائیـکه در فـرهنگ عـرب نـام خـانـوادگی وجـود نـداشـته و نـدارد ، در نتیجه افــراد را بنام پـدر آنها لقب می دادنـد و چـون در گـذشته بسیاری از اعــراب چنـد پـدری و یـا پـدر مـشخـصی نـداشـتند، آنها را بـه شغل و پـیشه ایـکه داشـتنـد ، لقب مـی دادنـد. مانـنـد عـمـر ابن خـطاب ( عمـر پسـر خطاب ). خـلاصـه نـام و شـغل پـدر او را می پـرسـند: تـلفـظ نـام پـدرش نـیـز بـرای اعــراب تازی ساده نـبود، می گـویـد پـدر مـن افسار گـیـر بـوده ( فـردیـکه افسار اسب پـادشاهـان و فــرمانـدهان بلنـد پایـه را در هنگام جنـگ و کارزار نـگاه مـیداشتـه). افسار گـیر بـه عــربی می شـود ” مـلـجـٌم ” و ایـن ساده تـرین نـامی بـود که اعـراب تازی تـواستند روی بـهمـن جـازویـه بـگـذارنـد و از آن پس او را “ابـن مـلجـٌم” ( پـسر افسارگـیر) نامـیدنـد.

در پی بررسی های استاد(!) فولادوند در ۱۵ سال گذشته و معرفی شخصیت گم شده بهمن جازویه برای نخستین بار، اسلام خواهان کوشیدند در مقابل اسنادی که همه آنها از سوی تاریخ نگاران عرب گرفته شده است و غیر قابل انکار هستند، تاریخ پژوهان اجیر شده خود را به صحنه بفرستد تا واقعیت اسلام ستیزی ایرانیان را کمرنگ کنند. علاوه بر اسناد انکارناشدنی باید به این تاریخ نگاران کربلایی گفت که اصولا در جهان عرب (حتی مصر و سوریه) از زمانی که نام خانوادگی رواج پیدا کرده است، خانواده ای به نام «ملجم» موجود نیست که بهمن جازویه «ابن» او باشد.

اما آنـچـه که بـرای بـهمـن جـازویـه مهم بـود، ایـنکه مقاومت کـنـد تا سـر فـرصت انـتـقام خونهای ریـخته شـده ایــرانـیان بی گناه و بـریـدن سـر هـزاران جـوان پاک و وطن پـرست را از علی تـازی بـگـیرد که در تجاوز بـه دخـتران و قتل عام فـرزنـدان ایــران نـقش عمـده ای داشتـه و اینجاست که در روز مـوعود بـه عهـد خویش در بـرابر خونهای بـناحـق ریـخته شـده هموطنانش عمل می کنـد نـنـگ بـر ما که بـرای ۱۴۰۰ سال فـریـب شـیـادان و دکانـداران روزه خـوان را خورده و در ماههای رمـضان تازی گفته ایم “لعنت بـر ابـن ملجـم که علی تازی را کشت” نـنـگ بـر ما که بـرای ۱۴۰۰ سال نـخواستیم که بـدانـیم ایـن ابـن مـلجم چه کسی بـوده و چــرا علی تازی را کشت؟"

نویسنده مطلب فوق که ظاهراً از آن پانیرانیست های دوآتیشه است، با استناد به عبارات غرّا(!) یکی از مجریان ماهواره ای که بعد از فرار از ایران انجمن پادشاهی ایران را راه اندازی کرد و او کسی نیست جز فرود فولادوند، سعی دارد با همان سلاح ناسیونالیسم به سر اسلام و بزرگان آن بکوبد و اینقدر سواد ندارد که "جاذویه" درست است نه "جازویه". از این بگذریم، ما متوجّه شدیم که فولادوند با استناد به کتاب واقدی ،چنین چیزی را که "ابن ملجم بهمن جاذویه است" گفته است. و این درحالی است که تنها کتاب از واقدی که در دست ماست همان کتاب "المغازی" است که اصلاً به جنگ با ایرانیان و زمان حضرت علی(ع) نپرداخته و تنها به زندگانی و سرایا و غزوات حضرت رسول(ص) پرداخته است. حتّی بهرام مشیری برخلاف معمول از روی انصاف قضاوت و این حرف را رد کرده و گفته است:"من در کتاب واقدی این را نخوانده ام".۲ با این وجود روی آقای فولادوند چه اسمی می گذارید؟ شیّاد یا محقّق؟
حال برویم سراغ مطلب فوق:
۱. نویسنده اظهار کرده که بهمن جاذویه فردی صنعتگر و هنرمند بود.در جنگ اسیر و به بیگاری گرفته شد. حال که ما در گزارش های تاریخی می خوانیم: بهمن جاذویه(که جاذویه به معنی جادوگر و بیانگر زبردستی او در جنگ است) فرماندهی بسیار قوی و نیرومند بود طوری که شدیدترین فرد از ایرانیان نسبت به سپاه عرب بود و به خاطر کهولت سن، ابروی های بلندی داشت طوری که برای اینکه دیدش را کور نکند، آنها را با دستمالی می بست از این رو در میان اعراب به "ذوالحاجب"(دارای ابروهای بلند) معروف بود.۳ او از فرماندهان ساسانی بود و تنها فرماندهی بود که توانست در یک نبرد آنهم نبرد قس النّاطف۴ اعراب را شکست دهد. مرحوم حالت در حاشیه ترجمه خود بر الکامل می نویسد: " ميان سران سپاه يك سالار بود كه او طعم پيروزى را چشيده بود و او بهمن جاذويه كه نزد اعراب ذو الحاجب (ابرو بند) معروف بود حقا بايد او فرمانده سپاه ايران باشد و رستم مطلقا در آن سپاه نباشد زيرا ضعف نفس و ترديد و جبن و تأخير جنگ و دلير و گستاخ كردن اعراب را بكار برد. بهمن جاذويه هر چند كه در آن جنگ كشته شد ولى اگر فرمانده كل سپاه مى‏بود شايد از مبارزه خوددارى مى‏كرد و شايد هيبت و شهرت و عظمت او باعث پيروزى مى‏گرديد زيرا پرسيده شده بود كه كدام شخص نزد اعراب جسور و مهيب باشد گفته شد"۵او در نبرد نهاوند کشته شد.۶
این بود شرح حال مختصری از بهمن جاذویه که از کتب تاریخی استخراج کردیم. ما از گزاره های فوق می فهمیم که او جای اینکه هنرمند و صنعت گر باشد، یک فرمانده لایق و خبره بود و اینکه او در نبرد نهاوند(سال 21 هجری) کشته شد و هرگز اسیر نشد چه برسد به اینکه به بیگاری گرفته شود و حضرت علی(ع)(سال 40 هجری) را شهید کند.
حال بخش هایی از زندگینامه ابن ملجم(لعنة الله علیه) را از کتاب الأعلام برایتان می آوریم:
"عبدالرّحمن ابن ملجم مرادی تدؤلی حمیری(مرگ در سال 40 هجری): او جنگجویی شجاع و سوارکاری ماهر بود. در جاهلیت به دنیا آمد و در زمان خلیفه دوم مهاجرت کرد و قرآن را بر معاذ بن جبل خواند و از قاریان و فقها و عابدان شد. او در فتح مصر از سواران قبیله بنی تدؤل بود. او پیرو علی بن ابی طالب(ع) بود و در صفین حضور داشت ولیکن از خوارج شد. او با "بَرَک" و "عمرو بن بکر" اتّفاق کرد که "بَرَک"(حجاج بن عبدالله) معاویه(لعنة الله علیه)، "عمرو" عمروعاص(لعنة الله علیه) و ابن ملجم علی(ع) را در یک شب(17 رمضان) بکشند. پس قصد کوفه را کرد و شخصی به نام شبیب اشجعی قرار شد به او کمک کند. پس در شب 17 رمضان کنار دری که علی(ع) از آن برای نماز صبح وارد مسجد می شد کمین کردند. هنگامی که علی(ع) برای خواندن نماز صبح وارد مسجد شد، شبیب به او حمله کرد ولی ضربه اش خطا رفت، سپس ابن ملجم حمله کرد و بر فرق سر او زد. پس مردم حاضر در مسجد از جایشان برخاستند و پس از یک جدال با آن دو، ابن ملجم با پرتاب قطیفه مغیرة بن نوفل که بر سینه اش خورد اسیر شد و شبیب فرار کرد. علی(ع) در اثر زخم وفات یافت. سه روز بعد از وفات علی(ع)، ابن ملجم را در محضر امام حسن(ع) آوردند. حسن(ع) فرمود:"به خدا سوگند به تو ضربه ای می زنم که به درک واصلت کند." پس ابن ملجم گفت: "اگر می دانستم که اختیار مرگ من دست توست، قطعاً خدایی جز تو برنمی گزیدم". پس دست و پای او را قطع کردند و وقتی به زبان او رسیدند برایش سخت آمد و گفت:"من با زبانم خدا را به یاد می آورم"... و نقل شده که جسد ابن ملجم را سوزاندند."۷
البته اینکه نقل کرده که دست و پای ابن ملجم را بریدند درست نیست. چراکه حضرت(ع) درباره رعایت اصل اعتدال به حسنین(ع) فرمودند:" إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور" یعنی هرگاه من با ضربه او کشته شدم، در قبال آن او را تنها با یک ضربه بزنید و اعضای او را نبرید چراکه من از فرستاده خدا(ص) شنیدم: از مثله(بریدن اعضا) بپرهیزید حتّی اگر سگ درنده باشد. ۸ حتّی ابن اثیر دمشقی و ابن خلدون و علی بن عیسی اربلی نیز همین نقل را آورده ولی درباره مثله شدن ابن ملجم(لعنة الله علیه) چیزی نگفته اند.۹
حال به دو دلیل ابن ملجم ایرانی نبوده:1) او از قبیله بنی تدؤل بود و بعدها سکنه مصر شد. 2)او هنگام اواخر عمرش و هنگام قتل علی(ع) هیچ حرفی که نشان از وطن خواهی ایرانی باشد نگفته بلکه سخنانش حاوی همان افکار خوارج است.( قال: الحكم للَّه لا لك يا عليّ و لا لأصحابك!۱۰+ همان جملات فوق) حال که اگر او ایرانی بود او باید هنگام کشتن علی(ع) می گفت:"برای ایران!" یا امثال این.
۲. قصّه نویس ما در پاراگراف دوم، از فرط بیسوادی و خیالپردازی، فکر کرده که "خطاب"(نام پدر عمر) بر شغل دلالت دارد و او خطبه گو بوده است درحالیکه نمی داند "خطاب" اسم خاص است. نخواستیم از عمر دفاع کنیم بلکه خواستیم بیسوادی این شبهه افکن ناشی را نشان دهیم وگرنه با عمر کار زیاد داریم. بعد هم یادی از پدر بهمن جاذویه می کند ولی اسمش را نمی برد. گویا قوّه تخیّلش اینجا خوب کار نکرده است.
۳. امّا سخنان سخیفی که راجع به علی(ع) گفت و این بزرگ مرد تاریخ را به تجاوزکاری و قتل و خونریزی متّهم کرد. آیا کسی که به خاطر اینکه خلخال از پای زن یهودی می کشند، می گوید:" فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيرا"۱۱ یعنی اگر مرد مسلمانی از داغ این واقعه بمیرد جای ملامت نیست بلکه شایسته است. یا به فرزندان خویش می گوید که به وضع قاتل من رسیدگی کنید که سیر باشد و پوشاک درست داشته باشد۱۲، چنین کسی اهل تجاوز و قتل است؟گویا این قصه نویس خود را در آینه دیده و روحیات پلید خود را بر علی(ع) منطبق ساخته است.
دوستی بین علی(ع) و ایرانیان: "همين كه اسيران ايران وارد مدينه شدند عمر تصميم داشت زنان را بفروشد و مردان را بعنوان برده بگيرد.امير المؤمنين عليه السلام فرمود پيغمبر فرموده است گرامى بداريد افراد برجسته هر قوم و ملت را عمر گفت اين مطلب را شنيده‏ام كه ميفرمود هر گاه فرد با شخصيت يك طائفه‏اى پيش شما آمد او را احترام كنيد گرچه مخالف شما باشد.امير المؤمنين (ع) فرمود اينها گروهى هستند كه تسليم شمايند و علاقه باسلام دارند و من از نژاد اينها فرزندانى خواهم داشت من شما و خدا را گواه ميگيرم كه سهم خود را از اينها در راه خدا آزاد نمودم تمام بنى هاشم فرياد برداشتند ما نيز سهم خود را بشما بخشيديم باز فرمود خدايا شاهد باش من حق آنها را در راه تو آزاد نمودم.مهاجر و انصار نيز حق خود را بعلى عليه السلام بخشيدند فرمود بار خدايا اينها حق خود را بمن بخشيدند و من سهم آنها را در راه تو آزاد نمودم. عمر گفت چرا مخالفت با تصميم من در مورد اين اسيران كردى و چه باعث شد كه بر خلاف راى من عمل كردى؟ فرمايش پيغمبر را در باره احترام افراد با شخصيت بيادش آورد" ۱۳
ابوعبدالله محمّد بن أحمد مقدّسی، سیّاح قرن 4 هجری، در شرح اقلیم خراسان می نویسد:"أولاد عليّ رضي الله عنه فيه على غاية الرفعة" یعنی فرزندان علی در میان اهل خراسان بسیار عزیز و ارجمندند.۱۴
دکتر افتخارزاده در ردّ اینکه علی(ع) یا فرزندانش در حمله به ایران نقشی داشته اند می نویسد:۱۵

[=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]پس بدان که : پای هیچ یک از بچه های جعفر طیار به ایران نرسیده و هیچ یک از علویان در اشغال ایران دست نداشتند ! چرا که سنیان در روزگار غلبه بر ایران که به اشغال ایران می بالیدند و آن را به رخ شیعیان می کشیدند ، داستان اشغال ایران را زیر ذره بین گذاشته بودند تا در یابند که آیا می توانند رد پای یک علوی را در روند اشغال بیابند؟ و هرچه کوشیدند نیافتند و آشکارا فریاد زدند که : هیچ یک از علویان را در اشغال ایران دستی نبوده است ! نویسنده ی سنی ایرانی سده ی ششم هجری در کتاب فضائح الروافض ( تالیف ۵۵۵ هجری ) می نویسد :


[=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]" اکنون که روافض (= شیعیان ) با مال و ملک اند و علویان با اموال و املاک ، از برکات فتوح عمری است و از آفتاب روشن تر است که هرگز هیچ ،نه در ابتداء اسلام تا با اکنون یک دیه نستدند و یک غزاه نکردند ... جهان را ابوبکر و عمر و عثمان گشودند ... علویان را فتحی نبوده است از اول تا به آخر ... بنی امیه و مروانیان اولوالامر بودند ... همه ی شرق و غرب اصحاب سنت دارند ... آنچه عمر کرد ، ده یک آن علی کجا کرد ، آن همه زمین و بلاد گبرکان و ترسایان در دولت خلافت عمر به رای و تدبیر و سیاست او ستدند نه در زمان خلافت علی ... فتح دیار گبرکان و دیار کافران در عهد عمر خطاب بود ... فتح های اسلام در عهد بوبکر و عمر و عثمان و بنی امیه و مروانیان و عباسیان بوده است" ن.ک : قزوینی/النقض ۱۵۰، ۱۴۹ ۴۵۶،۴۴۲،۴۴۰،۴۳۸،۱۶۵.
[=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]و در دفاع از جفاکاری سرداران تازی به هنگام اشغال ایران از جمله در قتل عام مردم گرگان رجز می خواندند و می نوشتند :
[=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]" ... در خراسان عبدالله بن حازم و قتیبه بن مسلم که سمرقند استد ... چه کردند ، تا مغرب صافی شد (= پاک شد) و کلمه ی اسلام عالی شد و کلمه ی کفر نگون شد ... در این فتوح امیر المومنین علی و فرزندانش کجا بودند که یک ده نه در مشرق و نه در مغرب استدند و خود حاضر نبودند و یک علوی در این غزاها اول و آخر نبوده است ... "ن.ک: همان۱۴۷،۱۴۸،۱۵۲،۱۵۳

۱.نهج البلاغه، نامه ۴۷
۲.http://www.youtube.com/watch?v=WB083hENM9w البته به قول یکی از برادران، فولادوند و مشیری از یک ملات آفریده شده اند و سر و ته یک کرباسند.
۳.الکامل، ج۲، ص۴۳۸
۴.الکامل، ج۲، صص۴۳۸-۴۴۰+ الفتوح،ج۱، صص ۱۳۴-۱۳۸
۵.الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عبّاس خلیلی، ج۸، صص ۲۷۶-۲۸۰
۶.تاریخ طبری، ج۴، ص۱۱۶+تاریخ الإسلام، ج۳، ص۱۴۶
۷.الأعلام، ج۳، ص۳۳۹
۸.نهج البلاغه، نامه ۴۷
۹.الکامل، ج۳، صص۳۹۰-۳۹۲ + تاریخ ابن خلدون، ج۲، صص۶۴۶-۶۴۷+کشف الغمه، ج۱، ص۴۳۰-۴۳۳
۱۰.همان مدارک
۱۱.نهج البلاغه، خطبه ۲۷
۱۲.الإمامةوالسياسة، ج‏۱، ص۱۸۱+الطبقات‏الكبرى،ج‏۳ ،ص۲

۱۳.الغارات، نشر آثار ملّی، ج2، ص۸۲۵(بخش تعلیقات) + بحارالأنوار، ج۶۴، ص۱۵- ترجمه از موسی خسروی
۱۴.احسن التقاسیم، ص 323
۱۵.وبلاگ دکتر افتخارزاده وبلاگی مفید حاوی بحث های تاریخی کلامی

امیرالمؤمنین به والی یمن ـ یمن شنیدید معمولاً مردم خوبی بودند و خوب توصیف شدند ـ نامه نوشتند: اهالی یمن! مردم با من بیعت کردند، آقای والی یمن! شما هم بیعت از مردم بگیر و شما هم به‌جای خودت ابقاء بشو این پُستت مال خودت، ده نفر از بهترین آدم‌هایت را برای من بفرست.

من خواهش می‌کنم شما وسط این داستان پیدا کنید ماهیّت دین را، دین چیست؟ ما چی را باید بپذیریم؟ من و شما باید چی را بپذیریم که یک‌دفعه‌ای با نماز خواندن و قرآن خواندن هم آدم می‌رود جهنّم؟ پس من چی را این وسط باید بپذیرم؟
آقا! این والی یمن هم سخنرانی کرد، همه را دعوت کرد، همه گریه کردند، از راه دور با امیرالمؤمنین بیعت کردند به واسطۀ این والی یمن، بعد فرمود که امیرالمؤمنین دستور داده ده نفر از بهترین‌ها را بفرستیم، مردم! شما این کار را خودتان بروید انجام بدهید.

مردم رفتند صد نفر را انتخاب کردند ، این صد نفر آمدند هفتاد نفر را انتخاب کردند، یکی از بهترین شیوه‌های انتخابات، این هفتاد نفر سی نفر را انتخاب کردند، این سی نفر نشستند شُور کردند ده نفر را انتخاب کردند، این ده نفر رفتند پیش امیرالمؤمنین، این ده نفر آنجا نشستند انتخاب کردند یک نفر را انتخاب کردند، ایشان بلند شد جلوی امیرالمؤمنین شروع کرد عرض ارادت کردن، اینقدر حرف‌های خوشگل و قشنگی زد عمیق، شاعرانه، قوی.

آقا امیرالمؤمنین توجّهی بهشان فرمودند، فرمودند که اسمت چیست جوان؟
گفت من مرادی هستم، فرمود اِبنُ مَن؟ پسر کی هستی؟
گفت من ابن ملجم مرادی هستم.
امیرالمؤمنین دست روی دست خودش زد فرمود تو ابن ملجم مرادی هستی؟ گفت آقا! بله مگر چیست؟
چرا ناراحت شدی شما؟ آقا هِی می‌فرمودند «انّالله و انّا الیه راجعون»، گفت آقا! چی شده مگر؟ آقا فرمود واقعاً تو خودت ابن ملجم مرادی هستی؟ گفت آره آقا!

حضرت فرمودند می‌دانی تو آخر سر موجب قتل من خواهی شد قاتل من؟ گفت من؟ حضرت بهشان فرمودند ابن ملجم! تو مجبور نیستی با من بیعت کنی، برو، برو فکرهایت را بکن، گفت آقا! یعنی چی؟ من بیعت نکنم با تو؟ چه حرفی است می‌زنی؟ من در همۀ عالم به شما بیشتر از هر کسی علاقه دارم.

یک سؤال می‌کنم شما به من جواب بدهید واقعاً. در طول تاریخ بشریّت چندتا مثل علی‌بن ابیطالب داریم؟ یک‌دانه است علی‌بن ابیطالب، قبول دارند آقایان؟! بانوان محترم قبول دارند؟ یک‌دانه است، خدا با قتل علی‌بن ابیطالب چی می‌خواهد به ما بگوید؟ نمی‌خواهد به ما حرفی بزند؟

علی‌بن ابیطالب که زایشگاهش کعبه است، قتلش پیام ندارد برای ما؟ آن‌وقت قتلش باید توسّط کسی باشد که به قول آقای بهجت(رض) یک کسی یک عمر پروانۀ امامش می‌شود آخرش امامش را می‌کُشد، چی می‌خواهد بگوید خدا؟ این خبر ویژه است یا یک خبر فرعی؟ حالا یک حادثۀ جزئی است بنده دارم بَرِش تأکید می‌ورزم یا یک نکتۀ بسیار کلیدی است؟

موضوع قفل شده است