بدعت چیست وبدعت گذار کیست؟

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بدعت چیست وبدعت گذار کیست؟

«بسم الله الرحمن الرحیم»



بدعت چیست و بدعت گذار کیست؟

بحثی که خدمت دو ستان عرضه می شود در رابطه با بحث بدعت و دامنۀ آن از لحاظ فقهی و کلامی است که انشاءالله حدود و ارکان آن تقدیم می شود و بعد از آن مصادیق بدعت مورد بررسی قرار می گیرد.قبل از بیان لغوی و اصطلاحی بدعت ،سنت که مقابل آن است مورد بررسی قرار می گیرد.

سنت در لغت و اصطلاح
سنّت در لغت به معناي روش و سيره است، و جمع آن سنن است، مانند غرفه و غُرَف. واژه سنّت در قرآن کريم به خداوند و نيز به گذشتگان نسبت داده شده است؛ چنان‏که مي‏فرمايد: (سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً)[1]؛ «اين سنّت الهي است که در گذشته نيز بوده است و هرگز براي سنّت خدا تغيير نخواهي يافت.» و نيز مي‏فرمايد: (فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلِينَ)[2].ونیز می فرماید: « فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً[3]» و نیز می فرماید:«فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ»[4]و...

مقصود از سنّت الهي، طريقه حکمت و روش اطاعت اوست. سنّت الهي دربارۀ بشر اين بوده است که پيوسته آنان را بيافريند، و قرني را پس از قرني و امّتي را بعد از امّتي پديد آورد. و با فرستادن پيامبران الهي و نازل کردن کتب و شرايع آسماني، طريقه اطاعت و بندگي را به آنان بياموزد، و بدين وسيله آنان را امتحان و آزمايش کند، تا آنان بتوانند بر اساس اختيار و انتخاب خود، و در سايه ايمان و عمل صالح به کمال مطلوب دست يابند. امّا سنّت امت‏ها اين بوده است که «جز عده ‏اي» پيامبران الهي را تکذيب مي‏کردند، و راه معصيت و طغيان را بر مي‏گزيدند، و خود را مستوجب سنّت الهي ديگري؛ يعني سنّت مجازات الهي مي‏کردند، که نتيجه‏اش گرفتار شدن تکذيب کنندگان پيامبران به عذاب الهي و هلاکت و نابودي آنان بوده است، چنان‏که خداوند متعال مي‏فرمايد: (وَما مَنَعَ النّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جآءَهُمُ الْهُدي وَيَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ اِلاّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ)[5]؛«و چيزي مانع مردم نشد از اين‏که وقتي هدايت به سويشان آمد ايمان بياورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اين‏که [مستحق شوند] تا سنّت [خداوند در مورد عذاب] پيشينيان، درباره آنان [نيز] به کار رود».


[=&quot][1][/]. سوره فتح، آيه 23.

[=&quot][2][/]. سوره انفال، آيه 38.

[=&quot][3][/].فاطر /43.

[=&quot][4][/].غافر/85.

[=&quot][5][/]. سوره کهف، آيه 55

در احاديث معصومين‏«عليهم السلام» سنّت به دو معنا به کار رفته است:

الف) آنچه را پيامبر اکرم«‏صلي الله عليه وآله» (علاوه بر قرآن) از جانب خداوند آورده است تا بيانگر راه و روش زندگي بهتر باشد.
سنّت در اين کاربرد، معناي گسترده‏اي دارد و همه احکام دين؛ اعم از احکام تکليفي و وضعي را شامل مي‏ شود.

ب) کاربرد ديگر سنّت در روايات، به معناي مستحب و مندوب است.
معمولاً در مواردي که کلمه سنّت با کتاب ذکر شده، مقصود سنّت به معناي اول است.

از امام صادق‏«عليه السلام» روايت شده که فرمود: «ما من شي‏ء إلّا وفيه کتاب أو سنة»[1]؛ «هيچ موضوعي نيست مگر آن‏که براي او حکمي در کتاب يا سنّت وجود دارد.» همچنين در رواياتي که سنّت و بدعت با يکديگر ذکر شده، مقصود از سنّت همين معناست.

معناي دوم سنّت نيز در روايات کاربرد فراوان دارد؛ مثلاً در روايات مي‏خوانيم: «السواک هو من السنة، ومطهّرة للفم»؛ [2]«مسواک کردن از سنّت است و دهان را پاک مي‏کند.»
و نيز آمده است: «من السنة أن تصلّي علي محّمد وأهل بيته في کلّ جمعة ألف مرّة»[3]؛ «از سنّت است که بر محمّد و اهل بيت او در هر جمعه هزار بار صلوات بفرستي.»


[1].وسائل الشيعه، ج 1، ص 347.

[2].المجموع،محیی الدین نووی،ج1ص267.

[3].الکافی،کلینی،ج3ص416.

سنّت در اصطلاح فقها عبارت است از: قول يا فعل يا تقرير معصوم.
همه مسلمانان به عصمت پيامبر اکرم‏«صلي الله عليه وآله» عقيده دارند، بدين جهت قول، فعل و تقرير او نزد همه مسلمانان سنّت به شمار مي‏رود. از آنجا که شيعه به عصمت ائمه اهل بيت‏«عليهم السلام» اعتقاد دارد، قول، فعل و تقرير آنان نيز داخل در سنّت خواهد بود. راه اثبات سنّت، نقل است که دو گونه مي‏باشد: متواتر و غير متواتر.
نقل متواتر افاده علم مي‏کند، و در اعتبار آن ترديدي نيست و بررسی سندی حدیث متواتر هم معنا ندارد. و نقل غير متواتر نيز دو گونه است: گاهي با قرايني همراه است که مفيد علم است؛ در اين صورت نيز در حجيّت آن سخن نيست، امّا اگر با قراين مفيدِ علم، همراه نباشد و تنها مفيد ظن باشد، در صورتي اعتبار و حجّيت دارد که ناقل آن عادل يا ثقه باشد.

:Mohabbat:ادامه دارد:Mohabbat:

[=&quot]:Gol:بدعت در لغت:Gol:



بدعت در لغت به معناي کار نو و بي‏سابقه است، و معمولاً به کار بي‏سابقه‏اي گفته مي‏شود که بيانگر نوعي حسن و کمال در فاعل باشد. «بديع» به معناي کار يا چيزي نو و بي‏سابقه است. اين واژه هر گاه درباره خداوند به کار رود به معناي اين است که خداوند جهان را بدون استفاده از ابزار و بدون ماده پيشين و بدون اين‏که از کسي الگوبرداري کرده باشد، آفريده است[1].
واژه بدعت در روايات، غالباً در مقابل شريعت و سنّت به کار رفته است و مقصود از آن، انجام دادن کاري است که بر خلاف شريعت اسلام و سنّت نبوي است.

امام علي‏«عليه السلام» فرموده است: «إنّما الناس رجلان متّبع شرعة ومبتدع بدعة»؛«افراد دو گونه‏اند: يا پيرو شريعتند، يا بدعت‏گذار در دين.»[2]
در جاي ديگر درباره پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» می فرمایند: «أظهر به الشرائع المجعولة، وقمع به البدع المدخولة»[3]؛«خداوند به واسطه پيامبرصلي الله عليه وآله شريعت‏هايي را که فراموش شده بود و مردم از آن‏ها آگاهي نداشتند، آشکار ساخت، و بدعت‏هايي را که اهل بدعت در اديان پيشين وارد کرده بودند ريشه‏کن ساخت.»
و در جاي ديگر فرموده است: «ما أحدثت بدعة إلّا ترک بها سنة»[4]؛ «هيچ بدعتي حادث نشد مگر اين‏که به سبب آن سنتي ترک گرديد».

[1].ر.ک: العين، ج 2، ص 54؛ لسان العرب، ج 8، ص 6؛ صحاح‏اللغة، ج 3، ص 1183؛ مفردات راغب، ماده بدع.

[=&quot][2].نهج البلاغه، خطبه 176.

[=&quot][3] .همان، خطبه 161.

[=&quot][4] .همان، خطبه 145.

[=&quot]
:Gol:بدعت در اصطلاح:Gol:



برای پی بردن به مصادیق بدعت که از لحاظ شرعی حرام است ابتدا باید تعریف اصطلاحی آنرا دانست .علمای فریقین در این مورد به معنایی واحد اشاره می کنند که ما به نقل تعدادی از آنها اکتفا می کنیم.

1 - «ابن رجب حنبلي »مي‏گويد: «البدعة ما أحدث ممّا لا أصل له في الشريعة يدلّ عليه، أمّا ماکان له أصل من الشرع يدلّ عليه فليس ببدعة شرعاً، وإن کان بدعة لغة»[1]؛«بدعت، امر حادثي است که براي آن در شريعت، دليلي نباشد که بر آن دلالت کند و اگر دليلي در شرع وجود داشته باشد، شرعاً بدعت نيست؛ اگرچه در لغت آن را بدعت نامند» .

2 - «ابن حجر عسقلاني» مي‏گويد: «المحدثات ؛جمع محدثة، ما أحدث وليس له أصل في الشرع، وما کان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة»؛ [2]«محدثات «بدعت »امر حادثي است که براي او دليلي در شريعت نباشد، و اگر دليلي در شرع باشد،که دلالت بر آن کند، بدعت نيست.»

3 - «سيد مرتضي‏» رحمه الله مي‏گويد: «البدعة: زيادة في الدين أو نقصان منه من إسناد إلي الدين»[3]؛ «بدعت عبارت است از زياد کردن يا کم کردن از دين، با انتساب آن به دين.»

4 - «علامه مجلسي»‏رحمه الله مي‏گويد: «البدعة في الشرع ماحدث بعدالرسول ولم يردفيه نصّ علي الخصوص، ولايکون داخلاً في بعض العمومات...»[4]؛ «بدعت در شرع، هر امري است که بعد از پيامبر«صلي الله عليه وآله وسلم»حادث شود و نص به خصوص بر آن نباشد، و داخل در برخي از عمومات نيز نباشد» .

مفاد تعريف‏هاي ياد شده اين است که بدعت در اصطلاح علماي حديث و فقه اين است که چیزی به دين افزوده و يا از آن کاسته شود، بدون اين‏که مستندي از کتاب يا سنّت داشته باشد. بنابر اين هر گاه قول يا فعلي که سابقه نداشته است ولی با استناد به دليلي از کتاب يا سنّت اظهار گردد، بدعت نخواهد بود، هر چند ممکن است در استنباط آن حکم از کتاب و سنّت خطايي رخ داده باشد؛ زيرا خطا در اجتهاد مورد مؤاخذه واقع نمي‏شود.

[=&quot]:Mohabbat:ادامه دارد:Mohabbat:



[=&quot][1] .جامع العلوم والحکم، ص 160.

[=&quot][2] .فتح الباري، ج 17، ص 9.

[=&quot][3] .رسائل شريف المرتضي، ج 2، ص 264.

[=&quot][4].بحارالأنوار، ج 74، ص 202.

[=B Jadid]:Mohabbat:ارکان بدعت:Mohabbat:

با استفاده از روايات و تعريف‏هايي که از علماي حديث و فقه در مورد بدعت ذکر شد، به دست مي‏آيد، که بدعت دو رکن اساسي دارد:

1 - کسي حکمي رابه دين نسبت داده يا آن را از دين بيرون کند؛
مثل آن که کسي «الصلوة خير من النوم» را جزء اذان بداند، يا مشروعیّت متعه را از دين خارج کند. لذا خداوند متعال در مذمّت نسبت‏هاي نارواي مشرکان مي‏فرمايد: «قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَي اللَّهِ تَفْتَرُونَ»[1]؛«بگو آيا خداوند به شما اين اجازه را داده يا بر خدا افترا مي‏بنديد».
و نيز مي‏فرمايد: «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً...»[2]؛ «واي بر کساني که مطالبي را با دستان خود مي‏نويسند، آن‏گاه آن را به خدا نسبت مي‏دهند تا اين‏که در مقابل آن پول ناچيزي بگيرند...».

2- نبودِ دليل شرعي بر امر حادث در دين؛
اين رکن از تعريف‏هاي اصطلاحي که براي بدعت ذکر شد به خوبي استفاده مي‏شود. لذا دو مورد از بدعت خارج مي‏شود:
الف) موردی که امري حادث شود و دليل خاصي براي آن در شرع موجود باشد، ولو آن امر در زمان رسول خدا«صلي الله عليه وآله وسلم» اتفاق نيفتاده باشد؛ مثل زلزله که در عصر رسول‏خدا«صلي الله عليه وآله وسلم» اتفاق نيفتاد، تا آن که در بصره زلزله‏اي شد و ابن عباس براي مردم نماز آيات خواند[3].

ب) مواردي که تحت دليل عام یا مطلق است.
يکي از اموري که سبب ضمانت و حفظ و بقاي شريعت اسلامي است، عمومات و اطلاقاتی است که قابل انطباق بر جزئیات و موضوعات جدید است از این رو اگر امری در شریعت حادث شود و آن را به دین نسبت دهند ولو دلیل خاصی هم بر آن اقامه نشده باشد بخاطر اینکه داخل در عمومات و اطلاقات ادله است از دایره بدعت خارج است.
مثلاً در صحيح بخاري ازپيامبراکرم «صلي الله عليه وآله و سلم»نقل شده که فرمود: «خیرکم من تعلم القرآن و علّمه»[4]«همانا بهترين شما کسي است که قرآن را فرا گرفته و آن را به ديگران تعليم دهد». حال اگر کسي بخواهد قرآن را با شيوه‏هاي جديد فرا گرفته يا بياموزد، اشکالي ندارد؛ زيرا داخل در عموم اين دليل است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. سوره يونس، آيه 59.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. سوره بقره، آيه 79.

[=Times New Roman][3][=Times New Roman].المغنی،ابن قدامة،ج2ص283.

[4].صحیح البخاری ،باب خیرکم من تعلم القرآن و علمه.

در زمان پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» مواردی اتفاق می افتاد که به حسب ظاهر بدعت بود اما با تمجید پیامبر «صلی الله علیه وآله » مواجه می شدند واین به خاطر قرار گرفتن در دایرۀ عمومات و اطلاقات ادله بود. که ما به دو مورد اشاره می کنیم.
1 - طبراني نقل کرده که پيامبر«صلي الله عليه وآله» بر شخصي اعرابي گذر کرد که نماز مي‏خواند. او در نمازش اين گونه دعا مي‏خواند: «يا من لاتراه العيون و لاتخالطه الظنون، و لايصفه الواصفون، و لاتغيّره الحوادث و...». پيامبر«صلي الله عليه وآله » شخصي را موکّل اعرابي کرد و فرمود: هر گاه نمازش تمام شد او را به نزد من بياور. از طرفي براي پيامبر«صلي الله عليه وآله» تکّه طلايي آورده بودند. چون اعرابي آمد، حضرت آن طلا را به او بخشيد، آن‏گاه فرمود: آيا مي‏داني که براي چه اين طلا را به تو بخشيدم؟ اعرابي عرض کرد: به جهت رَحِمي که بين من و شما است. پيامبر«صلي الله عليه وآله» فرمود: «إنّ للرحم حقّاً، ولکنّي وهبت لک الذهب لحسن ثنائک علي اللَّه»[1]؛ [«همانا براي رحم حقّي است ولي من اين طلا را به تو به خاطر اين‏که خدا را خوب ستايش کردي بخشيدم.»
آنچه که در ادله قرآني و حديثي رسيده، اشاره به اصل دعا و نيز برخي از دعاها بیان شده است، ولي اين شخص اعرابي به واسطه برخي از اطلاقات و عمومات ادله که ترغيب به دعا کرده، مناجات‏هايي از ناحيه خود با خدا داشت، و پيامبر«صلي الله عليه وآله» نيز آن‏ها را تأييد کرده است.
از اينجا استفاده مي‏شود که تطبيق کلّيات عمومات و اطلاقات بر مصاديق جايز اشکالي نداشته است.

2 – مسلم و احمد بن حنبل و... از انس نقل کرده اند که وی گفت: «نماز برپا شد، مردي با سرعت آمد و در آخر صف نماز قرار گرفت و در حالي که نفس نفس مي‏زد، در آن حال گفت: «الحمد للَّه حمداً کثيراً طيّباً مبارکاً فيه»، چون رسول خدا«صلي الله عليه وآله» نماز خود را تمام کرد فرمود: «أيّکم المتکلّم»؛ کدامين از شما چنين سخني را گفت؟ همه ساکت شدند. باز حضرت فرمود: «أيّکم المتکلّم، فإنّه قال خيراً...»؛[2]«کدامين از شما چنين سخني گفت؟ او سخن نيکي گفته.»
اين سخن را گرچه از شخص پيامبر«صلي الله عليه وآله» نشنيده و خودش به عنوان تمجيد خدا از زبانش جاري کرده است، و لذا در جواب سؤال پيامبر از اين‏که چه کسي اين جملات را گفت، مردم از ترس سکوت کردند، ولي پيامبر«صلي الله عليه وآله» اين مصداق را از آنجا که تحت عمومات و اطلاقات دعا و مدح و ستايش الهي است امضا کرده است. از اينجا استفاده مي‏شود که حمل مطلقات و عمومات بر مصاديق تا مادامي که داخل در حرام و مکروه نگردد، جايز است.

[1].مجمع الزوائد،هیتمی،ج10ص158.معجم اوسط،طبرانی ،ج9ص172.

[2].صحیح مسلم ،ج2ص99.مسند احمد ،ج3ص106.صحیح ابن خزیمة،ج1ص237.

حرمت بدعت
بدعت به معنايي که گذشت - يعني افزودن چيزي بر دين و يا کاستن از آن - فعلي حرام است؛ زيرا تشريع مخصوص خداوند است، و جز به اذن و مشيّت خداوند کسي حق ندارد در حوزه تشريع وارد شود. قرآن کريم اهل کتاب را نکوهش مي‏کند که چرا علماي دين خود را بي چون و چرا اطاعت مي‏کردند، و آنان را ارباب خويش بر گزيده بودند، خداوند مي‏فرمايد: (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).[1]
علماي يهود، مردم را به عبادت خود دعوت نمي‏کردند، و مردم نيز آنان را پرستش نمي‏نمودند، ليکن حرام خداوند را حلال و حلال الهي را حرام مي‏کردند، و مردم آنان را اطاعت مي‏نمودند. اين گونه اطاعت در حقيقت پرستش آنان بود.[2]
همچنين درباره نصارا مي‏فرمايد: (وَرَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَيْهِمْ...)؛[3]«و رهبانيتي که آن را بدعت گذاردند، ما آن را برايشان ننوشته بوديم...».
در روايات نيز بدعت با شدّت تمام مردود شناخته شده است. در حديث نبوي صلی الله علیه وآله آمده است: «کلّ بدعة ضلالة، وکلّ ضلالة في النار»؛ [4]«هر بدعتي، ضلالت و گمراهي است و هر گمراهي و ضلالتي در آتش دوزخ است».

[1] . سوره توبه، آيه 31.

[2] .الكافي، ج1ص53«عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن عبد الله بن يحيى ، عن ابن مسكان ، عن أبي بصير ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : قلت له : " اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله "؟ فقال : "أما والله ما دعوهم إلى عبادة أنفسهم ، ولو دعوهم ما أجابوهم ، ولكن أحلوا لهم حراما ، وحرموا عليهم حلالا فعبدوهم من حيث لا يشعرون».همچنین تفسیر الرازی،ج8ص92؛تفسیر الدرالمنثور،السیوطی،ج3ص230؛تفسیر ابن کثیر،ج1،ص385؛تفسیر البیضاوی،ج2،ص48؛تفسیر القرطبی،ج7،ص261و...

[3] . سوره حديد، آيه 27.

[4] . الکافی،ج1،ص56؛ سنن نسایی، ج3،ص189.

صدرا;54347 نوشت:
همه مسلمانان به عصمت پيامبر اکرم‏«صلي الله عليه وآله» عقيده دارند،

ياعلي حيدر مددي

[=arial]استاد عزيز:Gol::Gol: شما به ببحث خودت ادامه بده ولي ما مي دونيم كه اين طور نيست ...
[=arial]مويد باشيد.

حالا یعنی شما می خواهید بگید عمر وقتی گفته کار من بدعته همه اینا رو در نظر داشته؟
عمر خودش می تونست بگه اشتباه کرده، ولی شما نمی تونید اشتباهات به این بزرگیش رو بپذیرید. چون اون وقت باید پاسخ بدید چرا ازش پیروی می کنید.

mahdiye;144094 نوشت:
عمر خودش می تونست بگه اشتباه کرده،

البته اگر تکبرش اجازه می داد.

بسم رب الحیدر انا کلب الحیدر

کاربر مهدیه (اگر ما را مخاطب قرار دادی )ما برای شما یک صلوات فرستادیم . زیاد سخت نگیرید .

استاد صدرا به بحث خودتان ادامه دهید:Gol:

anti310;143991 نوشت:
ياعلي حيدر مددي

استاد عزيز:gol::gol: شما به ببحث خودت ادامه بده ولي ما مي دونيم كه اين طور نيست ...
مويد باشيد.

با سلام به برادر عزیزمان

عصمت انبیاء دارای ابعاد گوناگونی است؛ برخی از آنها مورد اتفاق فریقین است و برخی دیگر مورد اختلاف است. آنچه گفته شده موارد اتفاقی بوده نه اختلافی .
ابعاد عصمت:
1- عصمت از شرک و کفر:اتفاقی.
2- عصمت در تلقی، حفظ و ابلاغ وحی: اتفاقی.
3- عصمت از گناه کبیره«عمدی» پس از نبوت: اتفاقی بغیر حشویه.
4- عصمت از گناه کبیره«سهوی»اختلافی:امامیه، و معتزله و محققان از اشاعره عصمت را لازم می دانند. ولی مشهور اشاعره قائل به جواز ارتکاب اند.
5- عصمت از گناه صغیره پس از نبوت:اختلافی؛ امامیه و محققین ازمعتزله و اشاعره عصمت بعد از نبوت را لازم می دانند. ولی اکثریت معتزله و اشاعره انجام گناه صغیره سهوی را بعد از نبوت بدون قید و شرط جایز دانسته اند و گناهان صغیره عمدی را اگر بردنائت مقام دلالت نکند را روا شمرده اند.
6- عصمت از گناه قبل از نبوت: اختلافی.
7- عصمت در تشخیص موضوعات احکام شرعی :اختلافی.
8- عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد امور مربوط به زندگی اجتماعی:اختلافی.
9- عصمت در مسائل مربوط به زندگی شخصی و عادی :اختلافی.

mahdiye;144094 نوشت:
حالا یعنی شما می خواهید بگید عمر وقتی گفته کار من بدعته همه اینا رو در نظر داشته؟
عمر خودش می تونست بگه اشتباه کرده، ولی شما نمی تونید اشتباهات به این بزرگیش رو بپذیرید. چون اون وقت باید پاسخ بدید چرا ازش پیروی می کنید.

با سلام به خواهر گرامی
ظاهرا مرادتان از این سخن جواب به سخن جنابعالی در مورد بدعت در پست دیگری بود که در این پست هنوز به آن اشاره نشده.
نظر ما این است که خلفا در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وآله از روی علم بارها با آن حضرت مخالفت نمودند؛ حال چه رسد به بعد از رحلت آنحضرت.

صدرا;144803 نوشت:
نظر ما این است که خلفا در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وآله از روی علم بارها با آن حضرت مخالفت نمودند؛ حال چه رسد به بعد از رحلت آنحضرت.

اصلا فکر نمی کردم این حرف رو از یه سنی بشنوم.
واقعا متعجب شدم.

mahdiye;144827 نوشت:
اصلا فکر نمی کردم این حرف رو از یه سنی بشنوم.
واقعا متعجب شدم.

با سلام
دوست گرامی منظورتان را متوجه نشدیم که چیست !؟

چه کسی سنی است؟

وسعت دايره حلال
از جمله امتيازات شريعت اسلامي که باعث شموليت و عموميت دايره آن شده، مسئله توسعه در حلّيت و گسترش دايره حليّت است. در نظر اسلام، اصل اولي حليّت و طهارت است. هر چيزي براي انسان حلال و پاک است مگر آن‏که خلاف آن به طور علم و اطمينان ثابت شده باشد.
خداوند متعال مي‏فرمايد: (وَما کُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّي نَبْعَثَ رَسُولاً[1]«و ما هرگز [قومي را]مجازات نخواهيم کرد مگر آن‏که پيامبري مبعوث کرده باشيم.»
و نيز مي‏فرمايد: (لا يُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها[2]«خداوند هيچ کس را، جز به اندازه توانايي‏اش تکليف نمي‏کند.»
در حقيقت کارهاي مباح و حلال، ناشي از واقع امر و ملاکات اقتضايي است که مولي درصدد آن است که انسان را نسبت به آن امور و افعال آزاد بگذارد.
پيامبراکرم‏صلي الله عليه وآله فرمود: «چه شده است گروهي را که از رخصت‏ها و مباحات الهي اعراض مي‏کنند؟ به خدا سوگند که من داناترين آنان به خدايم و از همه بيشتر از او خشيت دارم».[3]
خداوند متعال مي‏فرمايد: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ[4] «بگو: چه کسي زينت‏هاي الهي را که براي بندگان خود آفريده، و روزي‏هاي پاکيزه را حرام کرده است؟ بگو: اين‏ها در زندگي دنيا براي کساني است که ايمان آورده‏اند [اگرچه ديگران نيز با آنان مشارکت دارند، ولي] در قيامت، خالص [براي مؤمنان] خواهد بود.»
و به جهت توسعه در جانب حلّيت است که ملاحظه مي‏کنيم شريعت اسلامي تأکيد فراواني بر ترک اصرار در سؤال و دنبال نمودن مسائل نموده است.
پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله فرمود: «آنچه را بر شما ترک کردم شما نيز آن را ترک کنيد. هر گاه حديثي براي شما بيان کردم آن را از من اخذ کنيد؛ زيرا کساني قبل از شما به جهت کثرت سؤال، و آمد و شد براي سؤال نزد انبيايشان به هلاکت افتادند».[5]
اين‏ها همه ناشي از آن است که شريعت اسلامي شريعتي آسان و روان است، خداوند متعال مي‏فرمايد: (يُرِيدُ اللَّهُ بِکُمُ الْيُسْرَ وَلا يُرِيدُ بِکُمُ الْعُسْرَ[6]«خداوند راحتي شما را مي‏خواهد، نه زحمت شما را».
و نيز مي‏فرمايد: (يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً[7]«خدا مي‏خواهد کار را بر شما سبک کند، و انسان ضعيف آفريده شده است.»
رسول خداصلي الله عليه وآله بنابر نقلي فرمود: «من به يهوديت و نصرانيت مبعوث نگشتم، بلکه به حنفيّت و تسامح در دين مبعوث شده‏ام».[8]

آنچه در این میان عجیب به نظر می رسد تفکرات سطحی نگر وهابیّت است که در این مکتب افراطی نسبت دادن بدعت و بدعت گذاری به مسلمانان یکی از عناصر اصلی اعتقادات آنها را تشکیل می دهد که البته در مرتبه بالاتر آن اتهام به شرک و کفر وجود دارد. که این امور ناشی از عدم فهم و درایت آنان است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].سوره اسراء، آيه 15.
[=Times New Roman][2][=Times New Roman].سوره بقره، آيه 286.
[=Times New Roman][3][=Times New Roman].صحیح مسلم،ح6255، دارالجیل، بیروت«حَدَّثَنَا زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ حَدَّثَنَا جَرِيرٌ عَنِ الأَعْمَشِ عَنْ أَبِى الضُّحَى عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- أَمْرًا فَتَرَخَّصَ فِيهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ نَاسًا مِنْ أَصْحَابِهِ فَكَأَنَّهُمْ كَرِهُوهُ وَتَنَزَّهُوا عَنْهُ فَبَلَغَهُ ذَلِكَ فَقَامَ خَطِيبًا فَقَالَ « مَا بَالُ رِجَالٍ بَلَغَهُمْ عَنِّى أَمْرٌ تَرَخَّصْتُ فِيهِ فَكَرِهُوهُ وَتَنَزَّهُوا عَنْهُ فَوَاللَّهِ لأَنَا أَعْلَمُهُمْ بِاللَّهِ وَأَشَدُّهُمْ لَهُ خَشْيَةً ».
[=Times New Roman][4][=Times New Roman].سوره اعراف، آيه 32.
[=Times New Roman][5][=Times New Roman].سنن ترمذی، 2688، دارالفکر«حدثنا هناد حدثنا أبو معاوية عن الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة قال : قال رسول الله صلى الله عليه و سلم اتركوني ما تركتكم فإذا حدثتكم فخذوا عني فإنما هلك من كان من قبلكم بكثرة سؤالهم واختلافهم على أنبيائهم»؛ صحیح مسلم، ح3321، دارالجیل، بیروت «وَحَدَّثَنِى زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ أَخْبَرَنَا الرَّبِيعُ بْنُ مُسْلِمٍ الْقُرَشِىُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَقَالَ « أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ الْحَجَّ فَحُجُّوا ». فَقَالَ رَجُلٌ أَكُلَّ عَامٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَكَتَ حَتَّى قَالَهَا ثَلاَثًا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « لَوْ قُلْتُ نَعَمْ لَوَجَبَتْ وَلَمَا اسْتَطَعْتُمْ - ثُمَّ قَالَ - ذَرُونِى مَا تَرَكْتُكُمْ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلاَفِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَىْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَإِذَا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَىْءٍ فَدَعُوهُ ».
[=Times New Roman][6][=Times New Roman].سوره بقره، آيه 185.
[=Times New Roman][7][=Times New Roman].سوره نساء، آيه 28.
[=Times New Roman][8][=Times New Roman]. مسند الإمام أحمد بن حنبل، تحقیق:شعيب الأرنؤوط وآخرون، ،ح22291، مؤسسة الرسالة، بیروت«إِنِّي لَمْ أُبْعَثْ بِالْيَهُودِيَّةِ وَلَا بِالنَّصْرَانِيَّةِ وَلَكِنِّي بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّمْحَةِ».

سلام.
ببخشید اشتباه شده بود.

آیا میزان در تشخیص بدعت فعل سلف است؟
انسان وقتي به فتاواي وهابيان مراجعه مي‏کند پي مي‏برد به اين‏که بسياري از کارهايي را که به عنوان بدعت معرفي کرده‏اند، به علت اين است که سلف صالح آن را انجام نداده‏اند.
ابن تيميه در مورد برپايي مولودي خواني در ولادت پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله مي‏گويد: «... اين کاري است که سلف و پيشينيان انجام نداده‏اند با آن‏که مقتضي آن وجود داشت و مانعي نيز بر انجام آن نبود و اگر اين کار خير محض يا راجح بود سلف از ما سزاوارتر به انجام آن بودند؛ زيرا آنان محبّت بيشتري از ما به رسول خداصلي الله عليه وآله داشتند و از ما بيشتر پيامبرصلي الله عليه وآله را تعظيم مي‏نمودند، و بر کارهاي خير حريص‏تر بودند».[1]
او در جايي ديگر مي‏گويد: «و امّا قرار دادن موسمي غير از موسم‏هاي شرعي همچون برخي از شب‏هاي ماه ربيع الاول که گفته مي‏شود شب مولد است، و نيز برخي از شب‏هاي ماه رجب يا هجدهم ذي الحجه و اول جمعه از رجب، يا هشتم شوّال که جاهلان آن را عيد ابرار مي‏نامند، اين‏ها همه بدعت‏هايي است که سلف آن‏ها را مستحب ندانسته و انجام نداده‏اند».[2]

پاسخ:
اوّلاً: ما معتقديم که عمل پيشينيان نمي‏تواند مصدري از مصادر تشريع به حساب آيد، و هيچ دليلي هم بر آن وجود ندارد .
ثانياً: ما در هيچ موردي نمي‏توانيم آراي جميع افراد سلف را در يک عصر جمع کرده و به نقطه وحدت و يکپارچگي برسيم، تا چه رسد به اين‏که بخواهيم آراي مردم و حتي علماي سه عصر و قرن را جمع کرده و به نقطه مشترک و واحدي برسيم؛ زيرا در هر مسأله‏اي اختلاف اقوال وجود داشته است. بسياري از اعمال و رفتار سلف بوده که در جانب نقيض فعل و ترک بوده و محکوم به جوّ سياسي در آن زمان قرار داشته است. امري که با موشکافي رفتار گذشتگان مي‏توان به علت آن پي برد. رفتار گذشتگان گاهي از حالت خوف و ترس و گاهي از حالت تسامح و بي‏مبالاتي نسبت به امور شرعي نشأت گرفته است، و در برخي از موارد نيز ناشي از فهم اشتباه و تأويلات و توجيهات غير دقيق از نصوص شرعي بوده است.
ما به يقين مي‏دانيم که قائلين به وجوب متابعت از رفتار سلف نمي‏توانند از خود يک ضابطه و قانون معيّن و محدودي را به دست بدهند تا هويّت سلف را مشخص کند، سلفي که از چنان اطمينان و اعتمادي نزد آنان برخوردار است که مصدر تشريع در مسائل ديني شده‏اند. مقصود از اين سلف کيست؟
جالب توجّه اين است که ابن تيميه که از سردمداران اين نظريه است، مي‏گويد: «چگونه مؤمن عالم مي‏تواند بر عادات عوام مردم يا کساني که عوام‏زدگي آنان را زنجير کرده يا قومي که در جهالت غوطه‏ور بوده و هرگز رسوخ در علم نکرده‏اند، اعتماد کند، آنان که از اولي الأمر به حساب نيامده و براي مشورت صلاحيّت ندارند، و شايد که ايمانشان به خدا و رسولش کامل نشده است...».[3]
حال اگر اهل سلف ممکن است چنين باشند، چگونه فعل و کردار آنان را حجّت و مصدر تشريع مي‏دانند؟!
به هر حال ما معتقديم که مصدر تشريع که مي‏تواند از خلال آن احکام دين استنباط و استخراج شود، بايد از مصونيّت از خطا برخوردار باشند و از کمترين چيزي که تصوّرش در تناقض و اختلاف و اشتباه مي‏رود محفوظ باشد که در مورد فعل سلف اين چنين تصوّري ممکن نيست.
ثالثا: در بحث اصول به اثبات رسيده که تنها صدور فعلي از شخص معصوم دلالت بر عدم حرمت آن فعل دارد؛ زيرا شخص معصوم از گناه مصون و محفوظ است، ولي نمي‏توان ادّعا کرد که ترک فعلي از طرف معصوم دلالت بر حرمت و کراهت آن دارد؛ زيرا ممکن است که شخص معصوم فعل مباح يا حتي بنابر نقلي مستحبّي را ترک نمايد. اين مطلب درباره افراد معصوم گفته شده تا چه رسد به افرادي که از عصمت برخوردار نبوده‏اند، به طور حتم عمل سلف و گذشتگان از عصمت برخوردار نبوده و حتي نمي‏توان همه آنان را عادل دانست، لذا نمي‏تواند فعل سلف ميزان مشروعيّت اعمال ما قرار گيرد.[4]

[1].اقتضاء الصراط المستقيم، ص 294 و 295.«...وكذلك ما يحدثه بعض الناس، إما مضاهاة للنصارى في ميلاد عيسى عليه السلام، وإما محبة للنبي صلى الله عليه وسلم، وتعظيماً. والله قد يثيبهم على هذه المحبة والاجتهاد، لا على البدع- من اتخاذ مولد النبي صلى الله عليه وسلم عيداً. مع اختلاف الناس في مولده. فإن هذا لم يفعله السلف، مع قيام المقتضي له وعدم المانع منه لو كان خيراً. ولو كان هذا خيراً محضا، أو راجحاً لكان السلف رضي الله عنهم أحق به منا، فإنهم كانوا أشد محبة لرسول الله صلى الله عليه وسلم وتعظيماً له منا، وهم على الخير أحرص».
[2]. مجموع الفتاوی،سئل عَمَّنْ يَعْمَلُ كُلَّ سَنَةٍ خَتْمَةً فِي لَيْلَةِ مَوْلِدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ هَلْ ذَلِكَ مُسْتَحَبٌّ ؟ أَمْ لَا ؟«وَأَمَّا اتِّخَاذُ مَوْسِمٍ غَيْرِ الْمَوَاسِمِ الشَّرْعِيَّةِ كَبَعْضِ لَيَالِي شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ الَّتِي يُقَالُ : إنَّهَا لَيْلَةُ الْمَوْلِدِ أَوْ بَعْضِ لَيَالِيِ رَجَبٍ أَوْ ثَامِنَ عَشَرَ ذِي الْحِجَّةِ أَوْ أَوَّلِ جُمْعَةٍ مِنْ رَجَبٍ أَوْ ثَامِنِ شَوَّالٍ الَّذِي يُسَمِّيهِ الْجُهَّالُ عِيدَ الْأَبْرَارِ فَإِنَّهَا مِنْ الْبِدَعِ الَّتِي لَمْ يَسْتَحِبَّهَا السَّلَفُ وَلَمْ يَفْعَلُوهَا وَاَللَّهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى أَعْلَمُ ».
[3].اقتضاء الصراط المستقيم، ص 271 و 272.«ومن اعتقد أن أكثر هذه العادات المخالفة للسنن مجمع عليها بناء على أن الأمة أقرتها ولم تنكرها فهو مخطئ في هذا الاعتقاد فإنه لم يزل ولا يزال في كل وقت من ينهى عن عامة العادات المحدثة المخالفة للسنة ولا يجوز دعوى إجماع بعمل بلد أو بلاد من بلدان المسلمين فكيف بعمل طوائف منهم وإذا كان أكثر أهل العلم لم يعتمدوا على عمل علماء أهل المدينة وإجماعهم في عصر مالك بل رأوا السنة حجة عليهم كما هي حجة على غيرهم مع ما أوتوه من العلم والإيمان فكيف يعتمد المؤمن العالم على عادات أكثر من اعتادها عامة أو من قيدته العامة أو قوم مترئسون بالجهالة لم يرسخوا في العلم ولا يعدون من أولي الأمر ولا يصلحون للشورى ولعلهم لم يتم إيمانهم بالله وبرسوله أو قد دخل معهم فيها بحكم العادة قوم من أهل الفضل عن غير روية أو لشبهة أحسن أحوالهم فيها أن يكونوا فيها بمنزلة المجتهدين من الأئمة والصديقين...».
[4].سلفی گری و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ص:370.

نکته ای قابل توجه:
مشهور میان اهل سنت آن است که بدعت را به بدعت حسنة و بدعت سیئة تقسیم می نمایند. علت این تقسیم وجود روایت نبوی صلی الله علیه وآله:« من سن سنة حسنة فعمل بها بعده کتب له مثل اجر من عمل بها و لا ینقض من اجورهم شیء؛ ومن سن فی الاسلام سنة سیئة فعمل بها بعده کب علیه مثل وزر من عمل بها و لا ینقض من اوزارهم شیء؛[1]رسول خدا صلَّي اللَّه عليه و آله و سلَّم فرمود: اگر کسي در بين مسلمانان سنت‏ حسنه‏اي به جا گذارد و پس از مرگ او بدان عمل کنند، اجري مساوي با اجر عامل آن براي او ثبت است و از اجر هيچکدام از عامل و ميّت کم نخواهد شد و برعکس اگر کسي سنت سيئه‏اي در بين مسلمانان به جا گذارد و پس از او بدان عمل کنند، وزري مساوي وزر عامل آن براي او ثبت است و از وزر هيچيک از عامل و ميت کاسته نخواهد شد».
همچنین سخن عمر بن خطاب در مورد بدعتش در مورد نماز تراویح است که ابن شهاب از عروة بن زبير، از عبدالرحمان بن عبدالقاري نقل کرده که گفت: شبي از شب هاي رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتيم، مردم متفرق بودند و هرکس براي خود نماز مي‏خواند و بعضا مردي با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون اين امر را دید گفت: به عقيده من اگر اينها را با يک امام گرد آوريم بهتر است. و در پي اين تصميم ابيّ‏بن کعب را به امامت گماشت. شب ديگر به اتفاق به مسجد رفتيم و مردم به جماعت نماز مي‏خواندند، عمر گفت: «نعم البدعة هذه» اين بدعت خوبي است! البته نمازي که پس از خوابيدن بخوانند؛ يعني آخر شب از اينکه اوّل شب اقامه شود بهتر خواهد بود.[2]
لذا مشهور اهل سنت بخاطر توجیه کار عمر وجمع میان این دو دسته روایت؟ بدعت را به دو قسم تقسیم نموده اند و حکم بدعت را تنها در مورد بدعت سیئه جاری می داند نه بدعت حسنه و می گویند کار عمر بدعت بود اما از نوع بدعتهای نیکو بود.
در این میان علمای وهابی با این دیگاه مخالفت نموده اند و گفته اند بدعت یک چیز بیشتر نیست و آن هم بدعت سیئه است«...وشر الأمور محدثاتها وكل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة وكل ضلالة في النار ».[3]و حکم آن هم حرمت است نه جوازو دلیلی بر تقسیم آن به حسنه و سیئه وجود ندارد. این گروه در توجیه کار عمر گفته اند که کار او اصلا بدعت نبوده؟! و اگر عمر می گوید این عمل بدعت است مراد بدعت اصطلاحی و شرعی نیست بلکه بدعت لغوی است؛ یعنی امری جدید است ولی ریشه درسنت دارد؟! و ممکن نیست عمر و غیر او بدعت شرعی را انجام دهند و چگونه انجام دهند در حالی که تحذیر پیامبر«صلی الله علیه وآله» را نسبت به بدعت دیده اند.[4]

نتیجه: مشهور اهل سنت در بارۀ فعل خلیفۀ دوم قائل به بدعت می باشند ولی می گویند این از آن بدعتهایی که موجب ضلالت است نیست بلکه بدعت حسن است.(چرا حسن است چون خلیفه انجام داده شاید اگر کس دیگری انجام می داد دیگر عنوان حسن را نمی داشت و داخل در تحت ضلالت می بود).
اما وهابیان می گویند فعل او عین سنت است؟! منتهی اینکه عمر گفته این عمل بدعت است مراد تعریف لغوی آن بوده نه اصطلاحی آن.

[1] .الکافی،الکلینی، ج5،ص10؛صحیح مسلم،ج8،ص62.

[2] .صحیح البخاری، کتاب صلاةالتراویح.«وعن ابن شهاب عن عروة بن الزبير عن عبد الرحمن بن عبد القاري أنه قال خرجت مع عمر بن الخطاب رضي الله عنه ليلة في رمضان إلى المسجد فإذا الناس أوزاع متفرقون يصلي الرجل لنفسه ويصلي الرجل فيصلي بصلاته الرهط فقال عمر إني أرى لو جمعت هؤلاء على قارئ واحد لكان أمثل ثم عزم فجمعهم على أبي بن كعب ثم خرجت معه ليلة أخرى والناس يصلون بصلاة قارئهم قال عمر نعم البدعة هذه والتي ينامون عنها أفضل من التي يقومون يريد آخر الليل وكان الناس يقومون أوله».

[3] .الکافی،ج1،ص56؛ سنن نسایی، ج3،ص189.

[4] .فتاوای صالح فوزان و محمد صالح العثیمین.

صدرا;145341 نوشت:
در این میان علمای وهابی با این دیگاه مخالفت نموده اند و گفته اند بدعت یک چیز بیشتر نیست و آن هم بدعت سیئه است


پس جواب اینهمه نقل و نبات که در دینشان هست را چطور میدهند ؟
مثلا
بسم الله الرحمن الرحیم را از نماز حذف کرده اند
و نیز سلام به پیامبر را از تهیات نمازشان حذف کرده اند.

همان اولی کافی است که هرنمازی از آنها سیئه باشد .

یاحق

bina88;145346 نوشت:

پس جواب اینهمه نقل و نبات که در دینشان هست را چطور میدهند ؟
مثلا
بسم الله الرحمن الرحیم را از نماز حذف کرده اند
و نیز سلام به پیامبر را از تهیات نمازشان حذف کرده اند.

همان اولی کافی است که هرنمازی از آنها سیئه باشد .

یاحق


با سلام به بینای عزیز
البته در تقسم بدعت به حسنه و سیئه حق با وهابیت خبیث است ما هم همین را می گوئیم منتهی بیچارگی اینها در این است که تمسک به قرآن و عترت ننمودند و به جای آن تمسک به حدیث جعلی«علیکم بسنتی و سنة خلفاء الراشدین» نمودند که با این اوصاف خلفا هم حق تشریع دارند؟! و وقتی از دیدگاه اهل سنت تمسک به سنت عمری واجب بود آیا می شود کار آنها بدعت باشد و از طرفی وجوب مطابعت نیز داشته باشد؟

با سلام

اساتید محترم چرا از بدعتهای معاصر نمیگید؟؟؟

البته اسم معاصر گذاشتن همچین صحیح هم نیست چون وقتی تو کتب روایی اهل سنت در صلوات فرستادن به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کلمه آل رو حذف کردن ( صلی الله وسلم ) و در صلوات دیگر صحابه هم اضافه کردن دیگه دیگه نمیشه اسم این بدعت رو معاصر گذاشت!!!

دوستان عزیز کدامیک از شما با چت nimbuzz آشنایی داره؟

اگه اشنایی دارید لطفا به روم های عربی اهل سنت 1 سر بزنید. خدای 2 عالم شاهده بارها دیدم صلوات را اینگونه میفرستن ( اللهم صلی علی محمد ) به کل کلمه آل محمد حذف شده !!!

این درد رو به کی باید گفت:Ghamgin:

تو چت نیمباز رومهای مذهبی فارسی هم وجود داره . بارها با اینان مباحثه کردیم . بخدا قسم تو حرفها و بیانیه هاشون حرفی از آل حضرت نیست!!! تمام ذهنشون شده صحابه . اول واسشون روایت مسلم رو آوردم که حضرت نبی 3 بار راجبه اهل بیت تذکر میدن . در جوابم گفت حضرت فقط تذکر داده . بعدش واسش 2 حدیث از مستدرک علی الصحیحین جناب حاکم ( بنده ارادت خاصی به جناب حاکم دارم و در سنی از دنیا رفتن ایشان شک دارم . خدایش بیامرزد) آوردم که اشاره واضحی به اهل بیت و عترت داشت و ذیل هر دو حدیث به صحت احادیث تاکید شده بود ( بنا به شرط شیخین ) خلاصه بماند که از موضوع بحث سر باز زد و موضوع رو کشید به بحث امام زمان عج .

4711 - حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ، مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُصْلِحٍ الْفَقِيهُ بِالرِّي، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ، ثَنَا يَحْيَى بْنُ الْمُغِيرَةِ السَّعْدِيُّ، ثَنَا جَرِيرُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللهِ النَّخَعِيِّ، عَنْ مُسْلِمِ بْنِ صُبَيْحٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْه، قَالَ: [="Blue"]قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: [="Red"]كِتَابَ اللهِ، وَأَهْلَ بَيْتِي[/]، وَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.[/]
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.
[التعليق - من تلخيص الذهبي]
4711 - على شرط البخاري ومسلم

المستدرك على الصحيحين - حاکم نیشابوری( المتوفى: 405هـ )- كِتَابُ مَعْرِفَةِ الصَّحَابَةِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - باب وَمنْ مَنَاقِبِ أَهْلِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -ج 3 - ص 160 - ح 4711 - الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت

[="Black"]به کل حدیث ثقلین رو به باد فراموشی سپردن و این هم نوعی بدعت آشکارست[/]
ببخشید سر درد دادم

یا علی ع

موضوع قفل شده است