چرا یوسف خود را تبرئه نکرد؟ ما ابری نفسی

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا یوسف خود را تبرئه نکرد؟ ما ابری نفسی

حضرت یوسف در مصاف با شاه مصر گفت ما ابری نفسی یعنی من خود را تبرئه نمی کنم و با کنایه می گوید که من هم در کاری که زنان مصر با من کردند و به من مایل شدند اندکی گناه کارم. به نظر شما این آیه عصمت ایشان را زیر سوال نمی برد؟
قبلا خواهش می کنم که پستهای مرا حذف نکنید آنقدر پست های مرا حذف کرده اید که خسته شده ام. یا رضا حذف می کند یا صدرا . این روش پاسخگویی که پست سوال کننده را حذف کنند کار درستی نیست.

[=century gothic]با سلام
جناب هیوا شاید در این مدت 1 یا ۲ مطلب شما به دلایلی حذف شده باشد!!!
آنهم به علت بی ارتباط بودن!!!
چرا چیزی که وجود ندارد را عنوان میکنید!!
از روزی که آمدید یا مفسر شدید و یا طرح شبهه کردید!غیر از این است!!این شیوه شماست که به خیال خود وقت دوستان را میگیرد!!!
اما میبینید !!که دوستان با محبت جواب شما را دادند!!!و میدهند!!و اصل و اساس این سایت همین است سایت پاسخ گو !!
اما تفسیرهایی بعضی از وقتها انجام میدهید و مطلق صحبت میکنید بدون تحقیق !!که دل آدم را درد می آورد !!!
انتظار نداشته باشید!!که جواب شما داده نشود!!:Sham:
یه نگاهی به سایتهای اهل سنت بندازید و توهینهایی که به شیعیان میکنند!!را ببینید!
پس دیگه این مطلب را که خسته شدید چیست!!!،
[=century gothic] خدا را شاکرم که شیعه جوابهای قانع کننده و حق دارد که بدهد !!
[=century gothic] نه مثل اهل سنت که هروقت سوال میکنیم توهین جواب میگیریم!!
اگر باور
[=Century Gothic] ندارید[=century gothic] که منبع بگذارم!!!
یا حق

با سلام

نقل قول:

و با کنایه می گوید که من هم در کاری که زنان مصر با من کردند و به من مایل شدند اندکی گناه کارم

این برداشت شماست (سوره یوسف):

قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۵۱﴾
[پادشاه] گفت وقتى از يوسف كام [مى]خواستيد چه منظور داشتيد زنان گفتند منزه ست‏خدا ما گناهى بر او نمى‏دانيم همسر عزيز گفت اكنون حقيقت آشكار شد من [بودم كه] از او كام خواستم و بى‏شك او از راستگويان است (۵۱)

ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ ﴿۵۲﴾
[يوسف گفت] اين [درخواست اعاده حيثيت] براى آن بود كه [عزيز] بداند من در نهان به او خيانت نكردم و خدا نيرنگ خائنان را به جايى نمى‏رساند (۵۲)

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۵۳﴾
و من نفس خود را تبرئه نمى‏كنم چرا كه نفس قطعا به بدى امر مى‏كند مگر كسى را كه خدا رحم كند زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است (۵۳)

وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مِكِينٌ أَمِينٌ ﴿۵۴﴾
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد تا وى را خاص خود كنم پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستى (۵۴)

قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ ﴿۵۵﴾
[يوسف] گفت مرا بر خزانه‏هاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم (۵۵)

وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ﴿۵۶﴾
و بدين گونه يوسف را در سرزمين [مصر] قدرت داديم كه در آن هر جا كه مى خواست‏سكونت مى‏كرد هر كه را بخواهيم به رحمت‏خود مى‏رسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نمى‏سازيم (۵۶)

به این آیه هم دقت کنید:

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ ﴿۲۴﴾
و در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او مى‏كرد چنين [كرديم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود (۲۴)

سوره 15:

قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۳۹﴾
(شیطان) گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مى‏آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت (۳۹)

إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ﴿۴۰﴾
مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را (۴۰)

قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ ﴿۴۱﴾
فرمود اين راهى است راست [كه] به سوى من [منتهى مى‏شود] (۴۱)

دوست عزیز، نمی شود که چند کلمه را از میان دریایی از آیات انتخاب کنیم و بر اساس آن هر تفسیری که خواستیم بکنیم.

به هر حال خود معصومین (ع) همواره از خداوند آمرزش خواسته اند، و در روایات بعضاً آمده است که هر بنده ای را که خداوند حسابرسی کند، هلاک می شود. چون هیچ کس قادر نیست حق بندگی را به جا آورد. همه باید به فضل و رحمت خداوند امیدوار باشند.

تبرئه نکردن نفس توسط معصومین (ع) چیز عجیبی نبوده، منافاتی هم با عصمت ندارد.

نقل قول:
قبلا خواهش می کنم که پستهای مرا حذف نکنید آنقدر پست های مرا حذف کرده اید که خسته شده ام. یا رضا حذف می کند یا صدرا . این روش پاسخگویی که پست سوال کننده را حذف کنند کار درستی نیست.

برخی از سؤالات در حد اهانت است. برخی هم تکراری است. دوستان پستها را هیچگاه بی دلیل حذف نمی کنند.

یا حق

هیوا;53081 نوشت:
حضرت یوسف در مصاف با شاه مصر گفت ما ابری نفسی یعنی من خود را تبرئه نمی کنم و با کنایه می گوید که من هم در کاری که زنان مصر با من کردند و به من مایل شدند اندکی گناه کارم. به نظر شما این آیه عصمت ایشان را زیر سوال نمی برد؟

[=Century Gothic]با سلام
در این مورد هم که فرمودید دقت بفرماید !!!

[=Century Gothic] مفاد سخن يوسف (عليه السلام ) كه بعد از معلوم شدن بى گناهى اش گفت : (و ماابرى نفسى انّ النّفس لاءمّارة بالسّوء...)
اين آيه تتمه گفتار يوسف (عليه السّلام ) است ، و آنرا بدين جهت اضافه كرد كه در كلام قبليش كه گفت : (من او را در غيابش خيانت نكردم ) بويى از استقلال و ادعاى حول و قوت مى آمد (يعنى اين من بودم كه دامن به چنين خيانتى نيالودم ):Sham: و چون آن جناب از انبياى مخلص و فرو رفته در توحيد و از كسانى بوده كه براى احدى جز خدا حول و قوتى قائل نبوده اند، لذا فورى و تا فوت نشده اضافه كرد كه آنچه من كردم و آن قدرتى كه از خود نشان دادم بحول و قوه خودم نبود، بلكه هر عمل صالح و هر صفت پسنديده كه دارم رحمتى است از ناحيه پروردگارم .

و هيچ فرقى ميان نفس خود با ساير نفوس كه بحسب طبع ، اماره بسوء و مايل به شهوات است نگذاشت ، بلكه گفت : من خود را تبرئه نمى كنم زيرا نفس ، بطور كلى آدمى را بسوى بدى ها و زشتيها وامى دارد مگر آنچه كه پروردگارم ترحم كند.

پس در حقيقت اين كلام يوسف نظير كلام شعيب است كه گفت : (ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا باللّه ).

پس اينكه گفت : (من نفس خود را تبرئه نمى كنم ) اشاره است به آن قسمت از كلامش كه گفت : (من او را در غيابش خيانت نكردم ) و منظور از آن اينست كه من اگر اين حرف را زدم بدين منظور نبود كه نفس خود را منزه و پاك جلوه دهم ، بلكه به اين منظور بود كه لطف و رحمت خداى را نسبت به خود حكايت كرده باشم

آنگاه همين معنا را تعليل نموده فرمود: (زيرا نفس بسيار وادارنده به سوء و زشتى است ) و بالطبع ، انسان را بسوى مشتهياتش كه همان سيئات و گناهان بسيار و گوناگون است دعوت مى نمايد،
پس اين خود از نادانى است كه انسان نفس را از ميل به شهوات و بديها تبرئه كند، و اگر انسان از دستورات و دعوت نفس ‍ بسوى زشتيها و شرور سرپيچى كند رحمت خدايى دستگيرش شده ، و او را از پليديها منصرف و بسوى عمل صالح موفق مى نمايد.

و از همينجا معلوم مى شود كه جمله (الا ما رحم ربى ) دو تا فايده در بردارد:
يكى اينكه اطلاق جمله (ان النفس لاماره بالسوء) را مقيد مى كند، و مى فهماند كه انجام كارهاى نيك هم كه گفتيم به توفيقى از ناحيه خداى سبحان است از كارهاى نفس مى با شد، و چنين نيست كه آدمى آنها را بطور اجبار و الجاء از ناحيه خداوند انجام دهد.

دوم اينكه اشاره مى كند كه اجتنابش از خيانت ، رحمتى از ناحيه پروردگارش بود.:Sham: آنگاه رحمت خداى را هم تعليل نموده به اينكه : (ان ربى غفور رحيم - همانا پروردگارم بسيار بخشاينده و مهربان است ) و غفاريت خداى را هم بر رحمت او اضافه كرد، براى اينكه مغفرت ، نواقص و معايب را كه لازمه طبع بشرى است مستور مى كند، و رحمت نيكيها و صفات جميله را نمايان مى سازد.

آرى مغفرت خداى تعالى همچنانكه گناهان و آثار آن را محو مى كند، نقايص و آثار نقايص را هم از بين مى برد، (فمن اضطر غير باغ و لا عاد فان ربك غفور رحيم ) كه در اواخر جلد ششم اين كتاب در تفسير آن بيانى گذرانديم (كه حاصلش اين بود كه مغفرت در اينجا به محو نقيصه تعلق گرفته نه محو گناه ).

و از جمله اشارات لطيفى كه در كلام يوسف (عليه السّلام ) آمده يكى اين است كه از خداى تعالى تعبير كرده به (ربى - پروردگارم ) و اين تعبير را در سه جاى كلام خود تكرار نموده ، يكجا فرموده : (ان ربى بكيدهن عليم )
يكجا فرموده : (الا ما رحم ربى ) در اينجا هم فرموده : (ان ربى غفور رحيم ) زيرا اين سه جمله اى كه كلمه (ربى ) در آنها بكار رفته هر كدام به نوعى متضمن انعامى از پروردگار يوسف نسبت بخصوص وى بوده ، و به همين جهت در ثناى بر او، او را بخودش نسبت داده و گفت : (پروردگار من ) تا مذهب خود را كه همان توحيد است تبليغ نموده بفهماند بر خلاف مردم بت پرست آن روز، خداى تعالى را رب و معبود خود مى داند، و چون در جمله (و ان اللّه لا يهدى كيد الخائنين ) چنين نسبتى نبود لذا بجاى كلمه (ربى ) كلمه (اللّه ) را آورد.

[=Century Gothic]الميزان جلد ۱۱

با سلام خدمت دوست عزيز هيوا

هیوا;53081 نوشت:
حضرت یوسف در مصاف با شاه مصر گفت ما ابری نفسی یعنی من خود را تبرئه نمی کنم و با کنایه می گوید که من هم در کاری که زنان مصر با من کردند و به من مایل شدند اندکی گناه کارم. به نظر شما این آیه عصمت ایشان را زیر سوال نمی برد؟

در اين آيات دو قول هست يكي اينكه كلام يوسف است و قول ديگر آنرا مربوط به زن عزيز ميداند
براي اينكه اين سوال براي هميشه حل شود بررسي تاريخي نسبت به اين دو قول انجام ميشود تا ريشه بسياري از اشكالات خشكانده شود
در بين شيعه و سني اولين تفاسيري كه در دست است از قرن دوم هجري آغاز ميگردد در بين تفاسير اين قرن كامل ترين آنها تفسير مقاتل بن سليمان است چنانچه مشاهده ميشود عبارات مشهون از اسرائلياتي است كه به يوسف در ارتباط با زن عزيز در آيه همت به و هم بها وجود دارد نسبت داده شده است و دقيقا همان مطالب را اينجا آورده است بنده مخلص خداوند را كه حتي زنان مصري و خود زليخا شهادت به پاكدامني او داده اند در اين تفسير متهم به اقدام به تجاوز عليه زن عزيز كرده است تا آنجا كه
جلست بين رجليها....به هر حال اول با ايشان اين مطلب را گفته و با اين بيان كه فساد آن حتي براي جناب هيوا هم كه نسبت به همه چيز اشكال دارند واضح است
ذلِكَ لِيَعْلَمَ يقول هذا ليعلم سيده أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ فى أهله و لم أخالفه فيهن «1» وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ- 52- يعنى لا يصلح عمل الزناة يقول يخذلهم فلا يعصمهم من الزنا، فأتاه الملك- و هو جبريل- بالبرهان الذي رأى فقال ليوسف: أين ما هممت به أولا حين حللت سراويلك و جلست بين رجليها؟ فلما ذكر الملك ذلك قال عند ذلك: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي يعنى قلبي من الهم لقد هممت بها إِنَّ النَّفْسَ يعنى القلب لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ للجسد «2» يعنى بالإثم، ثم استثنى فقال: إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي يعنى إلا ما عصم ربى فلا تأمر بالسوء إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ لما هم به من المعصية رَحِيمٌ- 53- به حين عصمه‏(تفسير مقاتل بن سليمان ج2 ص 340 قرن دوم )
در اين قرن تفسير معاني القران فراء را نيز داريم كه او نيز از اهل سنت است و او نيز همين قول را انتخاب كرده است
اولين تفسير شيعي كه به اين آيه رسيده و پرداخته است تفسير قمي است در قرن سوم كه سبقه روائي دارد اما اينجا را ظاهرا بدون روايت و نقل حديثي بيان كرده و اين آيات را مربوط به زن عزيز ميداند
َ ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ‏ أي لا أكذب عليه الآن كما كذبت عليه من قبل ثم قالت وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ أي تأمر بالسوء(تفسير القمي، ج‏1، ص: 346 قرن سوم )
قرن چهارم
در قرن چهارم تفسير شيعي كه به اين آيه پرداخته باشد نداريم اما در بين اهل سنت جصاص اقوال موجود در آن زمان را بيان ميكند 4 نفر از مفسران تابعين تابعين يوسف را قائل ميدانند و بقيه آن را به زن عزيز نسبت داده اند
قوله تعالى ذلك ليعلم أنى لم أخنه بالغيب قال الحسن و مجاهد و قتادة و الضحاك هذا من قول يوسف ...... و قال آخرون هو من قول المرأة الأمارة الكثيرة الأمر بالشي‏ء(أحكام القرآن (الجصاص)، ج‏4، ص: 389 قرن چهارم )
در ترجمه تفسير طبري هم كه مربوط به همان قرن است اين سخنان را مستقيما به زن عزيز نسبت داده و خبري از يوسف نيست
چنانك گفت عزّ و جلّ: قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ، «4»- الى قوله- إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ. «5» و اين آيتها اينجا همه خود زليخا است «6» نه بينى كه همى‏گويد: الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ، أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ «7» و تا هيچ قران بريده نيست از اين آيتها. ( ترجمه تفسير طبرى، ج‏3، ص: 786قرن چهارم )

ادامه دارد ..........

قرن پنجم
قرن تبيان در بين شيعه است كه با زيبائي تمام اهر دو قول را مطرح ميكند اختلفوا في من هذا الكلام حكاية عنه؟ فقال اكثر المفسرين كالحسن و مجاهد و قتادة و الضحاك: انه من قول يوسف‏ در واقع ...... و قال الجبائي و البلخي: انه من قول المرأة
در مقابل شخ طوسي در اهل سنت تفسير كشف البيان ثعلبي و شواهد التنزيل قرار دارد كه هيچ يك به اين آيه نپرداخته اند در مانند تاج التاجم اسفرايني هم كه بدان پرداخته اند عين عبارات روايت سخيف مقاتل بن سليمان را آورده است

التبيان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: 154
تاج التراجم في تفسير القرآن للأعاجم، ج‏3، ص: 1088

قرن ششم
در اين قرن بين شيعه تفاسير مهمي نگاشته شده از آن جمله روض الجنان است كه ايشان نيز مانند سلف خود دو قول را مطرح كرده و قول اول را به همان چهار نفر نسبت داده است
ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ، اين براى آن است تا بداند كه من با او در غيبت خيانت نكردم. خلاف كردند در آن كه اين كلام كيست. بعضى مفسّران گفتند چون حسن و مجاهد و قتاده و ضحّاك كه: اين حكايت كلام يوسف است، گفت: اين استكشاف براى آن كردم تا عزيز بداند كه من در غيبت او با او خيانت نكردم در حقّ زليخا. وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ، و خداى تعالى كيد خيانت كنندگان را هدايت نكند و رها نكند كه بر كار شود و پوشيده ماند.
وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي، آنگه گفت: من نفس خود را مبرّا نمى‏كنم كه نفس مردمان را به بدى فرمايد. و اين كلام بر سبيل خضوع و خشوع و كسر نفس گفت و انقطاع با خداى تعالى...... و بعضى دگر گفتند: اين از كلام زليخاست براى آن كه به كلام او متّصل است و بر اين تأويل كلام از نسق خود بنمى رود.
تا اين قرن اولين مفسيري از شيعه كه با قاطعيت گفته باشد اين كلام يوسف است تنها مجمع البيان است
«ذلِكَ لِيَعْلَمَ» هذا من كلام يوسف أي ذلك الذي فعلت من ردي رسول الملك إليه في شأن النسوة ليعلم الملك أو العزيز «أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ» في زوجته أي في حال غيبته عني‏...... و در نهايت با قيل قول دوم را مطرح ميكند
در بين اهل سنت ابن جوزي در زاد المسير سه قول مطرح ميكند كه قول اول را كه كلام يوسف ميداند از اقمض امور معرفي ميكند كه چطور بدون رعايت سياق بتوان آنرا به يوسف نسبت داد
در بين مفسرين اين قرن فحر رازي قرار دارد كه او نيز به نقل اقوال پرداخته است اما بيان جالبي دارد كه بسيار قابل تامل است درباره اولين روايتي كه مقاتل در كتاب خود در زيل اين آيه آورده است

و الحشوية يذكرون أنه لما قال يوسف هذا الكلام قال جبريل عليه السلام، و لا حين هممت، و هذا من رواياتهم الخبيثة و ما صحت هذه الرواية في كتاب معتمد، بل هم يلحقونها بهذا الموضع سعيا منهم في تحريف ظاهر القرآن‏
يعني اين مطلبي را كه به يوسف در اين ماجرا نسبت داده شده است را از خبائث كلمات آنها ميداند و آنرا موضع سعي آنها براي تحريف قران معرفي ميكند

روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج‏11، ص: 94
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏5، ص: 368
زاد المسير في علم التفسير، ج‏2، ص: 448
مفاتيح الغيب، ج‏18، ص: 470

موضوع قفل شده است