غوصي غمبار و عميق در تاريخ حديث

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
غوصي غمبار و عميق در تاريخ حديث

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحيم[/]
[=&quot] [/]
[=&quot]ستايش مي کنم خدائي را که بر اين گناهکارترين بنده اش منت گذاشت تا نقل کننده بخشي از تاريخ اسلام باشد که دل هر مسلماني را به درد مي آورد.وپرده از نامردمي ها بر مي دارد.[/]
[=&quot]در اين پست ها بنده نه کسي را لعن و نه کسي را ستايش مي نمايم[/]
[=&quot]خود بخوانيد و با اين حقير همراه باشيد و در پايان قضاوت کنيد که علي عليه السلام که بود و خلفاي راشدين که بودند .[/]
[=&quot]مطالبي که مي آورم با اندکي کم و بيش از کتاب گرانقدر ادب فناي مقربان نوشته استاد بي بديل جوادي آملي سلام الله علي نبينا و اله و سلام الله علي المومنين مي باشد[/]
[=&quot]و حدود 98 درصد از احاديث از کتب معتبره اهل سنت است.وبيشتر سعي بر اتکا بر روند تاريخ شده است.[/]
[=&quot] [/]

[=&quot] [/]
[=&quot]سرنوشت غمبار حديث [/]
[=&quot] [/]
[=&quot]قرآن کريم قانون اساسي اسلام و هدايت کننده همه انسانهاست (هدي للناس و بينت من الهدي و الفرقان)بقره 185-گرچه تنها پروا پيشگان از هدايت آن بهره مند مي شوند (هدي للمتقين)بقره2-.از اين رو مباحث گوناگون اعتقادي اخلاقي فقهي سياسي اجتماعي اقتصادي تاريخي ادبي بهداشتي استراتژيکي و........ را در بردارد.[/]
[=&quot]طبيعي است که قانون اساسي نبايد شامل تمام فروعات و بيان کننده انان به گونه اي که همه بفهمند باشد.[/]
[=&quot]به عنوان مثال قران کريم اصل وجوب نماز و برخي از احکام ان را بيان نموده است ليکن بسياري از جزييات ان مانند عدد رکعات اوقات مکان انواع نماز واجب به تفکيک و.... در قران نيامده است و به تشريح ترجمانهاي وحي نياز دارد.[/]
[=&quot]به تتبع محدث نامور شيخ حر عاملي رحمه الله عليه هفده هزار و ده حديث (با احتساب مکررات) فقط عهده دار تبيين جزييات و احکام نماز است در حالي که سي و پنج هزار و هشتصد و شصت حديث(با مکررات)در صدد بيان احکام فقهي اعم از نماز و غيره است.چند برابر ان نيز در بابا هاي روائي ديگر امده است.[/]
[=&quot]نکته مهم اين که ريشه تمام احاديث قران کريم است شاهد اين ادعا رواياتي است که در ان تصريح شده تنها رواياتي بپذيريد که محتوايش با قران يکي است و هماهنگي دارد و مخالف با ان نيست امام صادق عليه السلام فرمود (ما لم يوافق من الحديث القران فهو زخرف)-کافي –ج1-ص69-بابا الخذ بالسنه و شواهد الکتاب ج 4[/]
[=&quot]و همينطور (خطب النبي صلي الله عليه و اله و سلم بمني فقال : ايها الناس ما جاء کم عني يوافق کتاب الله فانا قلته و ما جاء کم يخالف کتاب الله فلم اقله –همان ص 5.[/]
[=&quot] [/]
[=&quot]و همينطور : اعرضوا حديثي علي کتاب الله فان وافقه فهو مني و انا قلته –کنز الاعمال ج1 –ص 179-ح 907.[/]
[=&quot] [/]
[=&quot]اين مقدمه بسيار مهمي بود در يک مسير بودن احاديث و قران کريم و برهاني بر لزوم وجود احاديث[/]
[=&quot]که در مباحث آينده از آن بسيار استفاده خواهيم کرد[/]
[=&quot] [/]
[=&quot]ادامه دارد انشاالله:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:[/]

[=&quot]اهتمام پيامبر به بيان معارف ديني
[=&quot]
[=&quot]اشتغالات سياسي و اجتماعي پيامبر اکرم صلوات الله عليه و اله هرگز ان حضرت را از بيان احکام و تبيين معرف غافل نکرد .بي ترديد اين اشتغالات فرصت تشريح بسياري از مسائل را از ان حضرت گرفت .ليکن اقدام و التزام مسلمانان صد اسلام به نماز و روزه ازدواج –طلاق –حج و ساير مسائل نشان مي دهد که رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم نيازمنديهاي ان روز جامعه اسلامي را در حد ضرورت برطرف کرد .آري بسياري از فروعات احکام مسائل جديد و لطايف معارف ديني و ظرافتهاي توحيدي و... بيان نشد که ائمه اطهار عهده دار تبيين ان بودند.البته حوادث صدر اسلام که در ادامه به ان اشاره خواهيم کرد رابطه جامعه اسلامي را از احاديث نبوي قطع کرد و بسياري از انها را از حجيت انداخت .از اين رو خيل کثيري از احاديث نبوي از زبان ائمه اطهار بازگوئي شد.
[=&quot]
[=&quot]ادامه دارد انشاالله
[=&quot]ه:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

[=&quot]انتقال معارف ديني به آينده

[=&quot]اسلام دين جاويد الهي است و چون گفتار پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله که ميراث گرانبهاي امت است-به معاصران ان حضرت اختصاص نداشته است انچه از ايشان شنيده مي شد اعم از قران يا حديث بايد به ايندگان مي رسيد.
[=&quot]بر اين اساس پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله در کنار تعيين عده اي به عنوان کاتبان وحي و تاکيد و جديت بر نوشته شدن قران کريم از يکسو به نوشتن حديث و از سوي ديگر نقل سينه به سينه تشويق و ترغيب مي کردند.

[=&quot]قال (صلي الله عليه و سلم): قيدوا العلم.قيل و ما تقيده؟قال (صلي الله عليه و اله) : کتابته.((بحار ج2 ص 151))

[=&quot]قال (صلي الله عليه و اله) : ليبلغ الشاهد الغائب –فان الشاهد عسي ان يبلغ من هو اوعي له منه.(بحار ص 152)

[=&quot]خطب رسول الله صلي الله عليه و اله يوم مني فقال : نضر الله عبدا سمع مقالتي فوعاها و بلغها من لم يسمعها فکم من حامل فقه غير فقيه و کم من حامل فقه الي من هو افقه منه. –بحار ص 148

[=&quot]ثمر اين ترغيبها و تشويقها رو آوردن مسلمانان به نوشتن حديث و تلاش براي حفاظت ان در زمان خود حضرت بود چنان که بر اساس نقل عايشه پدرش 500 حديث از پيامبر گرداوري کرده بود.و از عبدالله بن عمروعاص نقل شده که احاديث نبوي را مي نوشته است.
[=&quot]يا ديگران نيز به قدر تان مي نوشتند و گرداوري مي کردند. ادامه دارد انشاالله:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

[=&quot]تشويق و ترغيب به حديث نويسي در زمان ائمه عليه السلام
[=&quot]
[=&quot]روزي اميرالمومنين علي عليه السلام در سخنراني خود فرمود : کيست که علم را به يک درهم از بخرد؟حارث اعور رفت و کاغذهائي را به درهمي خريد و آن حضرت علم فراواني براي او نوشت ((البقات الکبير ج8-ص 288 ش 2910 )
[=&quot]
[=&quot]امام مجتبي عليه السلام فرزندان و برادران خود را جمع کرد و فرمود : امروز شما جزو نونهالان جامعه هستيد و به زودي جزو بزرگان جامعه ديگري خواهيد شد.پس به فراگيري علم بپردازيد و هر کس از شما که نمي تواند آن را به ذهن بسپارد آن را بنويسد و در خانه اش بگذارد « که در اينده به کارش خواهد امد» --بحار ج 2 ص 152-
[=&quot]اين تشويقها گاهي با ابراز نگراني نيز همراه بود .امام صادق عليه السلام به مفضل بن عمر فرمود : بنويس و علومت را ميان برادرانت پراکنده کن.و هنگام مردن ارث بگذار براي نوشته ها را براي فرزندانت.زيرا زمان پرهرج و مرجي بر مردم خواهد امد که جز با کتابهاي خود انس نمي گيرند.«بحار ص 150»
[=&quot]شيعيان نيز به اين ترغيبها و اظهار نگراني ترتيب اثر مي دادند فاتح((مرج عذرا))(حجر بن عدي) نوشته اي داشت که احاديث اميرالمومنين علي عليه السلام را در ان گرد اوري کرده بود و هنگام نياز به ان مراجعه مي کرد.شيخ حر عاملي پس از ذکر حديثي نشان مي دهد علي بن اسباط تفسير آيه اي را از امام رضا عليه السلام پرسيد و ان را نوشت مي گويد : موارد فراواني وجود دارد که راويان حديث را در حضور امام عليه السلام و به فرمان او نوشته اند و چه بسا که ائمه عليه السلام با خط خودشان براي انها مي نوشته اند.
[=&quot]
[=&quot]ادامه دارد انشاالله:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

[=&quot]يکي از نوشته هاي ارزشمند امامان شيعه عليهما السلام نامه هائي است که اميرالمومنين علي عليه السلام به عمال خود نوشته است و بخشي از ان در نهج البلاغه گرد امده است.
[=&quot]نويسنده الغارات درباره نامه ان حضرت به محمد بن ابي بکر مي نويسد :
[=&quot]
[=&quot]هنگامي که علي عليه السلام اين نامه را براي محمد نوشت وي در آن تامل و بر اساسش داوري مي کرد.ليکن زماني که شهيد شد(رحمت الله عليه) عمروعاص تمام ان نوشته ها و کتابهاي او را جمع کرد و براي معاويه فرستاد.
[=&quot]معاويه از ديدن نامه محتواي نامه به شدت در شگفت شد.وليد بن عقبه که نزد معاويه بود و تعجب او را ديد گفت : فرمان بده که اينها را بسوزانند.معاويه گفت : ساکت باش! اي پسر ابي معيط که انديشه تو در اين باره ارزشي ندارد! وليد گفت : بلکه راي و انديشه تو بي ارزش است.آيا انديشه صحيح آن است که به مردم بگوئي احاديث ابوتراب نزد توست؟از ان مي اموزي و بر ان اساس حکم مي کني؟«اگر علي چنين مقامي دارد» پس چرا با او مي جنگي؟
[=&quot]معاويه گفت : واي بر تو آيا به من پيشنهاد مي دهي علمي اين چنين را بسوزانم؟ به خدا سوگند علمي جامع تر و محکمتر و واضح تر از اين نديدم.
[=&quot]وليد گفت : اگر علم علي عليه اسلام تو را به شگفت وامي دارد پس چرا با او مي جنگي؟
[=&quot]معاويه گفت مشکل اينجاست که او عثمان را کشته است(((( عوام فريبي را ملاحظه کنيد)))
[=&quot]آن گاه مدتي سکوت کرد و به اطرافيان خود نگريست و گفت : ما نمي گوييم که اين نامه علي بين ابيطالب عليه السلام است بلکه مي گوييم نامه ابوبکر صديق است که نزد فرزندش محمد بود و ما بر اساس ان داوري و فرمان مي دهيم.!!!!!!!!!!!!!
[=&quot]پيوسته اين نامه ها در خزانه امويان وجود داشت تا اينکه زمام امر به عمر بن عبدالعزيز رسيد آن گاه وي اعلام کرد که اين نوشته ها احاديث علي عليه السلام است.
[=&quot]هنگامي که علي عليه السلام از دست يافتن معاويه به اين نامه ها آکاهي يافت به شدت متاثر شد..........(الغارات ص 159)
[=&quot]
[=&quot]اين مقدمه اي بود تا نببين کنيم اهتمام پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و اله را به نوشتن و نشر حديث و اهتمام ائمه عليهما السلام و شيعيان به اين امر و نشان دادن اهميت حديث و جدائي ناپذير بودن ان با قران.
[=&quot]در مباحث بعد وارد اصل مطلب خواهيم شد و به تفصيل بيان خواهيم کرد عمق اين فاجعه را
[=&quot]
[=&quot]ادامه دارد انشاالله:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحيم
[=&quot]
[=&quot]زمينه انحراف آغاز مي شود.
[=&quot]
[=&quot]احاديث گرد آمده از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم مجموعه اي ارزشمند از تفسير ايات تبيين احکام معارف توحيدي بيان فضائل اميرالمومنين علي عليه السلام و ائمه عليهما السلام و مومنان خالص –تعريضات و تصريحاتي درباره حکام پس از ان حضرت و... بود .ولي صد افسوس پس از انکه در زير سقيفه اي بي پايه شتر خلافت (نه امامت)به تاراج رفت و زمام ان به دست افرادي افتاد که حتي تا تدفين پيامبرشان هم صبر نکردند.کساني که به پستان آن چنگ انداخته و بر سر نوشيدن شير آن مسابقه مي دادند.و حتي کساني که مطرود و منفور پيامبر صلي الله عليه و اله بودند و حتي برخي از انان لعن شده بودند از سوي ايشان .
[=&quot]ليکن چشم طمعشان به قدرت دوخته شده بود و مي خواستند به هر وسيله ممکن با به دست گرفتن خلافت ان را به سلطنت تبديل کنند.
[=&quot]اينان فهميدند که نمي توانند در فضاي روشن و در مقابل ديدگان بيدار بر شتر خلافت سوار شوند.از اين رو به دسيسهاي پي در پي افکار جامعه را منحرف و فضا را غبار الود کردند.تا بتوانند در تاريکي ان را بدوشند و بر گرده اش سوار شوند.
[=&quot]روايات نبوي همان افتاب عالم تاب صبح و شب که نورش پليديهايشان را اشکار مي کرد و چشم تاريکي دوستشان را مي ازرد .فضاي زندگي را روشن کرده بود و ديديگان را بينا نموده بود.و جانشينان ان حضرت را تعيين نموده بود و تکليف ايندگان را روشن کرده بود.
[=&quot]پس چه بايد مي کردند؟
[=&quot]به فکر افتادند و طرحها ريختند تا بين امت و بين اين آفتاب فاصله بيندازند و پرده جهل را بر ديدگان مردم بيندازند.و بدين سان بود که اين تهاجم کور به اين سرمايه عظيم عالم شروع شد
[=&quot]
[=&quot]ادامه دارد انشاالله :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
[=&quot]
[=&quot]

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحيم

[=&quot]سلام بر مظلومترين مظلوم تاريخ علي عليه السلام

[=&quot]اقدام تخريبي در حيات رسول خدا صلي عليه و اله و سلم

[=&quot]حاکميت برخاسته از سقيفه بني ساعده و داعيه داران شعار ((حسبنا کتاب الله))«««« يک توضيح تکميلي : صحيح بخاري ج 1 ص 57 ح 114 –الطبقات الکبير ج2 ص 215 .همه مي دانند که اين جمله از عمر خليفه دوم است و منظورش اين بود که براي هدايت کتاب خدا کافي است و به تبيين پيامبر نيازي نيست در حالي که خود او در گفتار ديگر به اين نياز اقرار و تصريح کرده است.(( ان عمر قام فحمد الله و اثني عليه ثم قال : اما بعد فانه و الله !ما ادري لعلنا نامرکم بامر لا يصلح لکم و ما ادري لعلنا ننهاکم من عن امر يصلح لکم و انه کان من آخر آيات القران نتزيلا آيات الربا فتوفي رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم قبل از يبينه لنا.فدعوا ما يريبکم الي ما لا يريبکم)جامع البيان ج 3 ص 147 ح 6306 و همينطور الدر المنثور ج 2 ص 104 ذيل ايه 275 و مسند الامام احمد بن حنبل ج 1 ص 361 ح 246 ص 425 ح 350
[=&quot]مراد از اين پرانتز باز نشان دادن اقرار عمر به کفايت نکردن قران و نياز به تبيين پيامبر است.»»»»»
[=&quot]در زمان حيات پيامبر از ثبت احاديث منع مي کردند.لذا با تعبير اهانت آميز (( غلبه الوجع و ((ان الرجل ليهجر))و مانند آن مصلحت ندانشتند براي نوشته شدن سخن آن حضرت کاغذ و قلم اماده شود.1
[=&quot]چنان که با استناد به بشر بودن ايشان و تحت تاثير غضب و رضا قرار گرفتن او عبدالله بن عمرو بن عاص را از نوشتن سخنان ان حضرت منع کردند.
[=&quot]اين واقعه تاريخي حقايق فراواني را رو مي کند و نقاب از چهره بسياري از مدعيان حق مداري بر مي دارد و روشن مي نمايد که دعواي اصلي بر سر چه بوده است.با توجه به معصوم بودن پيامبر و از هواي نفس سخن نگفتن او و تصريح ايشان به عبدالله بن عمرو بن عاص که جز حق بر زبانش جاري نمي شود 2
[=&quot]معلوم خواهد شد که غضب و رضاي او بر هواي نفس نبوده است بلکه ان نيز معصومانه و از ناحيه لدن حکيم و واحد القهار بوده است و مي توانست چراغ راه ايندگان باشد
[=&quot]ليکن رهزناني که روشن بودن اين چراغ را به نفع خود نمي ديديند ابتدا کوشيدند با نهي افراد از نوشتن حديث مانع روشن شدن ان شوند و وقتي تيرشان به شنگ خورد کفتار گونه به لانه خود خزيده و منتظر شدند تا ني اکرم به ديدار دوست شتافت و امگاه سر بر آورده و راههاي ديگر در پيش گرفتند.

[=&quot]تو ضيحات : 1- ابن سعد در نقل اين ماجرا به صورت مبهم آورده است [=&quot](ان نبي الله ليهجر)( الطبقات الکبير ج 2 ص 213 ((ذکر الکتاب الذي اراد رسول الله صلي الله عليه و اله ))ان يکتبه لامته في مرضه الذي مات فيه)ليکن در ادامه مي گويد وقتي که پيامبر کاغذ و قلم خواست بگو مگو هائي در خانه ان حضرت شد(((همين بگو مگو نيز جاي سئوال است که چرا بايد اين درخواست باعث جر و بحث شود؟)))در اين ميان عمر کلمه اي بر زبان راند که پيامبر او را طرد کرد انضمام اين دو روايت به يکديگر نشان مي دهد که بعض من کان عنده همان عمر بوده است البته اين سخن تنها از عمر صادر نشده بلکه برخي ديگر نيز بودند که اين سخن را به زبان اوردند.ليکن ظاهرا شروع کننده اين قول و عمل عمر بوده است.
[=&quot]((عن ابن عباس –رض- : يوم الخميس و ما يوم الخميس : ثم بکي حتي غضب دمعه الحصباء فقال : اشتد برسول الله صلي الله عليه و اله وجعه يوم الخميس فقال : ائتوني بکتاب اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا .فتنازعوا و لا ينبغي لاحد عند نبي تنازع فقالوا هجر رسول الله ...)) صحيح بخاري ج 2 ص 373 ص 320 باب جوائز الوفد.ح 3503 الکامل في التاريخ ج 2 ص 320 )

[=&quot]2- قال عبدالله بن عمرو بن عاص کنت اکتب کل شي اسمع من رسول الله صلي الله عليه و سلم اريد حفظه. فنهتني قريش و قالو : اتکتب کل شيء(تسمعه)و رسول الله بشر يتکلم في الغضب و الرضا؟
[=&quot]فامسکت عن الکتاب فذکرت (ذلک)لرسول الله فاوما باصبعه الي فيه و قال : ( اکتب فوالذي نفسي بيده ما يخرج منه الا الحق)(سنن ابي داود ج 3 ص 317 ح 3646 )عبدالله عمرو عاص به اين توصيه پيامبر عمل مي کرد هرچند که خود بعدا از جاعلان حديث شد.

[=&quot]ادامه دارد انشاالله :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحيم
[=&quot]
[=&quot]سلام بر مظلومترين مظلوم تاريخ علي عليه السلام
[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]ادامه تهاجم پس از رحلت پيامبر ( صلي الله عليه و اله و سلم)
[=&quot]
[=&quot]يکم : ممانعت از نگارش حديث
[=&quot]
[=&quot]کساني که حق يا نا حق خود را جانشين آن يگانه گوهر حضرت رب العالمين (صلي الله عليه و اله و سلم) مي دانستند بايد کارهاي ناتمام او را _ به هر دليلي که ناتمام مانده بود_ به پايان مي رساندند چنانکه براي جمع اوري قران کريم هم مولا علي عليه السلام اقدام کرد و هم دستگاه خلافت (( ليکن قدرت حاکميت مانع رسميت پيدا کردن قران جمع اوري شده فخر جهان مولا علي عليه السلام شد.و به قرآني که حکومت جمع اوري کرده بود رسميت بخشيده شد.)البته اين نکته بسيار مهم شايان ذکر است که اين دو قرآن از لحاظ محتوا و تعداد آيات و سوره ها کاملا يکسان بود.بلکه تفاوت به اين صورت بود در جمع آوري قران وجه الله (عليه السلام) به شان نزول و مصاديق ايات نيز در خارج از متن قران اشاره شده بود.)))
[=&quot]چنين کاري بايد درباره احاديث نبوي نيز انجام مي گرفت ليکن حاکميت سقيفه اي به بهانه مهجور شدن قرآن نه تنها خود اقدام نکرد بلکه مانع ديگران نيز شد خليفه دوم تصميم گرفت که احاديث نبوي را ثبت کند و در اين باره با اصحاب ايشان صحبت کرد اصحاب در اين باره راي مثبت دادند و بر ثبت احاديث تاکيد کردند.ليکن او با وجو اين همه براهين محکم يک ماه در اين امر مردد بود.و در ان مي انديشيد و پس از يک ماه به مردم گفت :
[=&quot]تصميم خود را در اين باره به شما گفته بودم ليکن به ياد اهل کتاب که پيش از شما بودند افتادم .آنها کتابهائي را کنار کتابهاي آسماني نوشتند در نتيجه سرشان به آنها گرم شد و از کتاب خدا بازماندند.اما به خدا سوگند من چيزي را با کتاب الهي در نمي اميزم و از نوشتن سنن دست شست!!!!!(((تقييد العلم ص 50)
[=&quot]
[=&quot]اين دليل که ظاهري موجه و عوام پسند دارد هرگز نمي تواند فاجعه منع حديث را توجيه کند.زيرا که تمامي احاديث حقه پيامبر و اهل بيت عليهما السلام همگي دلالت بر قران و ترغيب به استفاده از قران مي کند.و همه شارح و موشکافي قران است..و همچنين به عکس ادعاي عمر اگر حديث نوشته مي شد کسي نگران نابودي حذيث نمي شد و همه به سراغ قران مي رفتند.
[=&quot]افزون بر اين که اين ادعا مساوي با انکار بلاغت اعجاز اميز قران کريم است .و همرديف نمودن ان با سخنان بشري .رو آوردن به حديث نويسي در اعصار بعدي نشان مي دهد که دليل خليفه دوم بي اساس بوده است.زيرا هم فن شريف حديث شناسي رونق يافت و هم شکوه قرآن حکيم همچنان محفوظ ماند.

[=&quot]
[=&quot]ادامه دارد انشاالله :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحيم

سلام بر تنهاترين تنهاي تاريخ حسن بن علي المجتبي عليه السلام

[=Arial Black][=&quot]حاکمان بعدي به اين نتيجه رسيدند که مايه گذاشتن از اعتبار و آبروي شخص اول اسلام صلي الله عليه و اله براي انها کم هزينه تر است از اين رو جاعلان حديث به آن حضرت چنين نسبت دادند :
[=Arial Black][=&quot]از من جز قرآن به نگارش درنياوريد و اگر به نوشته اي که غير از قرآن از من نقل مي کنند برخورد کرديد از بين ببريد.:ان رسول الله امرنا ان لا نکتب شيءا من حديثه 1
[=Arial Black][=&quot]لا تکتبوا عني و من کتب عني غيرالقرآن فليمحه و حدثوا عني و لا حرج 2
[=Arial Black][=&quot]
[=Arial Black][=&quot]در حقيقت با اين گونه احاديث جعلي دو کار کردند : اول : عمل نارواي خود در منع کتابت حديث را به پيامبر نسبت دادند .
[=Arial Black][=&quot]دوم : پيامدهاي سوء اين اقدام (از بين رفتن بسياري از احاديث دروغ پردازي و جعل حديث و ....)را به شخص پيامبر نسبت دادند.
[=Arial Black][=&quot]
[=Arial Black][=&quot]در اين حديث مجعول تنها از نوشتن احاديث نهي شده است و ((نقل)) آن را جايز دانسته اند ليکن پس از ممنوعيت کتابت حديث نقل آن را نيز ممنوع کردند که به آن اشاره خواهد شد.
[=Arial Black][=&quot]
[=Arial Black][=&quot]توضيحات
[=Arial Black][=&quot]
[=Arial Black]1- [=&quot]سنن ابي داود : ج3 ص 318 ح 3648 دلايل فراواني بر جعلي بودن اين حديث و احاديث مشابه که از نوشتن هر چيز به جز قرآن منع مي کند وجود دارد که يکي از ان دلايل حديثي است کهدر ان امده است : پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و سلم در آخر عمر قلم و کاغذ طلبيد تا چيزي بنويسد ...((که شرح ان پيشتر رفت))
[=Arial Black]2- [=&quot]صحيح مسلم ج 8 ص 229 کتاب الزهد و الرقائق باب التثبت في الحديث

[=Arial Black][=&quot]
[=Arial Black][=&quot]ادامه دارد انشاالله:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

سلام بر جناب Fagheer

آورده اید که "به تتبع محدث نامور شيخ حر عاملي رحمه الله عليه هفده هزار و ده حديث (با احتساب مکررات) فقط عهده دار تبيين جزييات و احکام نماز است".

و آورده اید که " نکته مهم اين که ريشه تمام احاديث قران کريم است شاهد اين ادعا رواياتي است که در ان تصريح شده تنها رواياتي بپذيريد که محتوايش با قران يکي است و هماهنگي دارد و مخالف با ان نيست امام صادق عليه السلام فرمود (ما لم يوافق من الحديث القران فهو زخرف) ".
پس آیا می توان نتیجه گیری کرد که احادیثی که در خصوص جزییات و احکام نماز است با قران مخالف نیست چرا که الله به صورت کلی فرموده اند که نماز را بپا دارید و شرح جزییات آن را به پیامبر و امامان محول فرموده اند؟ پس تکلیف این همه احادیث متناقض در خصوص جزییات نماز چه می شود؟

عنایت می فرمایید احادیث متناقض با ذکر منبع و ذکر روات به صورت کامل بفرمایید؟

سلام بر جناب Fagheer
منظورم بیشتر نماز فریفین بود که نسبتا متفاوت است و هر کدام ادعا می کنند که پیامبر اینگونه نماز می خوانده اند.

عزیز برادر اینجا این حقیر هرچه اوردم جز بخ جز منابع و خود حدیث را ذکر نمودم
عنایت بفرمایید عین حدیث مورد نظرتان را به همراه منبع کامل و سلسه روات اینجا قرار دهید
متشکرم

بسم الله الرحمن الرحيم

توجيه سيوطي و پاسخ ان

گاهي براي توجيه منع نوشتن حديث به قوه حافظه مسلمانان صدر اسلام استدلال مي کنند و مي گويند با توجه به ان حافظه هاي قوي نيازي به نوشتن حديث نبود .
ابوموسي اشعري با ان زورگوئي مخصوص خود نوشته اي که پسرش برايش اورده بود با شستن محو کرد و گفت : ايم کارها چيست که نجام مي دهيد؟همان گونه که ما احاديث را حفظ مي کرديم شما نيز از ما بياموزيد و حفظ کنيد.((تقييد العلم ص 40)

جلال الدين سيوطي در اين باره مي گويد : آثار نبوي در عصر صحابه و بزرگان از تابعان از آن جهت مدون و مرتب نشده بود که ذهني تيز و حافظه اي گسترده داشتند ... و از سوي ديگر بسياري از انها نوشتن را به خوبي نمي دانستند .
پس از انکه علما در شهرها پراکنده شدند و بدعتگزاري از سوي خوارج و روافض فراوان شد احاديث و اقوال صحابه به فتاواي تابعان و غير انها به صورت ممزوج با يکديگر تدوين شد.

(تدريب الراوي ص 40)

و اما پاسخ

در او بايد برسيد که جناب سيوطي اگر قرار بر تدويم بود پس چرا زودتر تدوين نشد؟

سخن سيوطي دو بخش دارد

الف : برخورداري از حافظه تيز و گسترده

ب : کمبود کمبود نويسنده و ضعف نوشتن

پاسخ دليل اول : برخورداري از حافظه قوي نه تنها منافاتي با نوشتن ندارد بلکه اين دو نعمت بزرگ الهي مي تواند مکمل هم باشد.امام صادق عليه السلام مي فرمايد ((اکتبوا فانکم لا تحفظون حتي تکتبوا))و يا ((اقبل يتکل علي الکتابه))
چنان که قرآن کريم هم نوشته مي شد و هم بسياري از صحابه ان را حفظ مي کردند
به گونه اي که قطعا تعداد حافظان قران بيشتر از حافظان حديث بود.
پس چرا کسي نمي گفت چون قران را حفظيم نيازي به نوشتن ان نيست؟؟؟؟؟

پاسخ دليل دوم : کمي نويسنده و ضعف نوشتن مي تواند دليل واجب نکردن نوشتن حديث از سوي شارع مقدس باشد و همچنين توجيهي براي سهل انگاري برخي .
ولي نمي تواند دليل منع حکومت از نوشتن حديث باشد
مگر همان افرادي که به زعم سيوطي از جهت نوشتن در اقليت و از جهت زيبا نوشتن در غايت ضعف بودند قران نمي نوشتند؟
چگونه ان ضعف در نوشتن قران بي اشکال بود ولي براي نوشتن حديث مشکل ساز؟

ادامه دارد انشاالله:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

موضوع قفل شده است