آیه 108 سوره هود می گوید بهشت دائمی نیست

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیه 108 سوره هود می گوید بهشت دائمی نیست

وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (108) اما كسانى كه نيكبخت شده‏اند، تا آسمانها و زمين برجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. [كه اين‏] بخششى است كه بريدنى نيست.
طبق این آیه بهشت دائمی نیست و تا زمانی که آسمانها و زمین پا برجاست خوبان در بهشت به سر می برند. چرا که آیات دیگر قران می گوید که در پایان دنیا آسمان و زمین را نابود می کنیم. پس بهشت دائمی کجاست؟

[=century gothic]با سلام

[=century gothic]اشاره به نكته لطيفى كه از آيه : (و اما الذين سعدوا...) استفاده مى شود.
كلمه (سعدوا) هم به صيغه مجهول قرائت شده و هم به صيغه معلوم ، و قرائت دومى با لغت سازگارتر است ،
زيرا ماده (سعد) در استعمالات معروف ، لازم استعمال شده ، و واضح است كه از فعل لازم صيغه مجهول ساخته نمى شود، و ليكن اگر كلمه مذكور را به قرائت اولى مجهول بخوانيم ، آنگاه با در نظر داشتن اينكه در آيه قبلى قرينه اش يعنى كلمه (شقوا) به صيغه معلوم قرائت شده نكته لطيفى را افاده خواهد كرد، زيرا كلمه (شقوا) معنايش (به سوى شقاوت گرائيدند)
و معناى : (سعدوا) به صيغه مجهول (توفيق سعادت يافتند) است و اين دو نحو تعبير، اين معنا را مى رساند كه سعادت و خير از ناحيه خداست ولى شر و شقاوتى كه گريبانگير بشر مى شود بدست خود اوست .
همچنانكه در آن آيه فرمود: (و لو لا فضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا).

وجه جمع بين جمله : (الّا ماشاء ربّك ) و (عطاء غير مجذوذ) در آيه شريفه
ماده (جذذ) به معناى قطع است و (عطاء غير مجذوذ) به معناى عطاى قطع نشدنى است . و اينكه خداوند بهشت را عطايى قطع نشدنى شمرده با اينكه قبلا درباره خلود استثنايى زده بود خود بهترين شاهد است بر اينكه مقصود از استثناء مشيت اثبات بقاء اطلاق قدرت اوست ،:Sham::Sham:
و مى خواهد بفهماند كه با اينكه بهشت عطايى قطع نشدنى و نعمتى خالد است مع ذلك چنين نيست كه اگر كسى داخل آن شود ديگر از خدا سلب قدرت شده و نتواند او را بيرون كند.:Sham::Sham:

در اين آيه نيز همه آن ابحاثى كه در آيه قبلى بود جريان دارد، تنها آن وجوهى كه در توجيه استثناء (الا ما شاء ربك ) مى گفت : (مستثناى اين استثناء عبارت است از آن كسانى كه اول داخل جهنم مى شوند و بعد خارج شده به بهشت مى روند):Sham: در اينجا جريان ندارد، زيرا اين فرض درباره دوزخيان جايز و ممكن است ، ولى نسبت به بهشتيان چنين فرضى ممكن نيست ، چون كسى نيست كه در آخرت اول داخل بهشت بشود بعدا از آنجا بيرون شده داخل جهنم گردد.:Sham:

آرى ، اين معنا ضرورى كتاب و سنت است كه بهشت آخرت بهشت خلد است و كسى كه جزايش بهشت باشد ديگر الى الابد از آن بيرون نمى شود.:Sham:

آيات و روايات هم در اين معنا آنقدر زياد است كه ديگر براى هيچ خردمندى جاى ترديدى در دلالتش بر اين معنا نمى گذارد،:Sham:

هر چند دلالت كتاب بر اينكه پاره اى از كسانى كه داخل جهنم مى شوند بيرون مى آيند به اين پايه از ضرورت و وضوح نيست .

در مجمع البيان در اين مقام كه دخول اهل طاعت در بهشت حتمى است و پس از دخول ديگر بيرون نمى شوند گفته است : چون امّت اجماع دارد بر اينكه كسى كه استحقاق ثواب داشته باشد بايد به بهشت برود و كسى كه داخل آن شد ديگر بيرون نمى شود.
و اين مساله ، يعنى (وجوب داخل شدن اهل ثواب به بهشت ) مبنى است بر يك قاعده عقلى مسلّم ، و آن اين است كه وفاى به عهد واجب است ،
ولى وفاى به وعيد و تهديد واجب نيست ، چون وعده ، حقى را براى موعود له نسبت به آنچه كه وعده بدان تعلّق گرفته اثبات مى كند، و وفا نكردن به آن در حقيقت تضييع حق غير و از مصاديق ظلم است ،
به خلاف وعيد كه حقّى را جهت وعيد كننده جعل مى كند، و صاحب حق واجب نيست كه حقّ خود را استيفاء كند، بلكه براى او جايز است كه از حق خود صرفنظر نموده و از آن عقوبت چشم بپوشد، همچنانكه مى تواند استيفاء كند.
خداى سبحان هم كه به بندگان مطيع خود وعده بهشت داده بايد ايشان را به بهشت ببرد تا حقّى را كه خودش براى آنان جعل كرده ايفاء كرده باشد،
و اما وعيدى كه به گنهكاران داده واجب نيست حتما عملى كند، چون حقّى بود كه براى خودش جعل كرده ، همچنانكه مى تواند حق خود را استيفاء نمايد همچنين مى تواند از آن صرفنظر كند.

[=Century Gothic]و امّا مساءله بيرون نشدن از بهشت بعد از دخول در آن ، از مسائلى است كه آيات و روايات بى شمار بر آن دلالت دارد.:Sham:
و اجماعى كه صاحب مجمع البيان نقل كرده نيز برگشتش به همين آيات و روايات است ، و دليل جداگانه اى نيست ، زيرا معنايش اين است كه اجماع كنندگان ، از آيات و يا روايات و يا از عقل همه همين معنا را فهميده اند، پس دليل مساءله كتاب و سنت و عقل است .
بحث روايتى
در الدر المنثور است كه بخارى و مسلم و ترمذى و نسائى و ابن ماجه و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ و ابن مردويه و بيهقى - در كتاب (الاسماء والصفات ) - همگى از ابو موسى اشعرى روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خداوند سبحان ظالم را آنقدر مهلت مى دهد كه وقتى گرفتش ، ديگر رهايى نداشته باشد، آنگاه اين آيه را قرائت كرد: (و كذلك اخذ ربك اذا اخذ القرى و هى ظالمه ان اخذه اليم شديد).

و در همان كتاب آمده كه ترمذى - وى اين حديث را حسن شمرده - و ابو يعلى و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ و ابن مردويه از عمر بن خطاب نقل كرده اند كه گفت : وقتى آيه شريفه (فمنهم شقى و سعيد)
نازل شد من از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيدم : پس ديگر به چه اميد عمل نيك انجام دهيم ؟
به اميد سرنوشتى كه خدا از تقدير آن فارغ شده ؟
يا به اميد چيزى كه هنوز خداوند از آن فارغ نگشته ؟

فرمود: بلكه بر اساس سرنوشتى كه خدا از آن فارغ شده ، و قلمهاى تقدير بر آن جارى گشته . اى عمر! و ليكن هر كسى براى چيزى كه خلق شده ، عمل كردن به منظور رسيدن به آن برايش ميسور است .:Sham:
[=Comic Sans MS]الميزان جلد ۱۱

با سلام خدمت دوست عزيز
درباره سوال جناي عالي چند پاسخ داده شده است كه به تدريج خدمت شما ارائه ميشود اولا اگر فرض كنيم الا استثناء از بقاي در بهشت است اين مطلب با قبل و بعد اين كلام سازگار نيست چون در همين آيه ميفرمايد خالدين فيها در بهشت هميشگي هستند و در انتها هم ميفرمايد اين عطائي است هميشگي و غيرقابل انقطاع بنابراين نميتواند استثناء از زمان ماندن در بهشت باشد لذا برخي استثناء را از واردين به بهشت معنا كرده اند يعني همه سعادتمندان وارد بهشت ميشوند إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ كه خداوند مقام آنها را ببرد فوق جنّة و نعمتهاى او بقرينه جمله بعد عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ جذ بمعنى قطع است عطاء الهى در حق آنها غير متناهى است قطع شدن ندارد كسى كه بهشت و حور العين از نور او خلق شده البته عطاى الهى در حق او بالاتر از بهشت است چنانچه در حديث خلقت انوار خمسه از حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وارد شده است است و اللَّه العالم بحقايق الامور1

1. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏7، ص: 129

اما به فرض قبول استثناء از زمان ماندن در بهشت در اين فرض نسبت به جمله استثنائيه" إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ" (مگر آنچه پروردگارت بخواهد) كه در آيات فوق هم در مورد اهل بهشت آمده و هم اهل دوزخ، برخي براي اين استثناء ده وجه نقل كرده اند كه بسيارى از آنها سست و با آيات قبل يا بعد به هيچوجه سازگار نيست، آنچه به نظر درست تر است دو تفسير است:
1- هدف از بيان اين استثناء اين است كه تصور نشود خلود و مجازات افراد بى‏ايمان و پاداش مؤمنان راستين چنان است كه بدون خواست و مشيت الهى باشد و قدرت و توانايى و اراده او را محدود كند و صورت جبر و الزام به خود بگيرد، بلكه در عين جاودانى بودن اين دو، قدرت و اراده او بر همه چيز حاكم است هر چند به مقتضاى حكمتش پاداش و عذاب را بر اين دو گروه جاودانه مى‏دارد.
شاهد اين سخن آنكه در جمله دوم در باره سعادتمندان بعد از ذكر اين استثناء مى‏فرمايد:" عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ": اين عطا و پاداشى است كه هرگز از آنها قطع نمى‏شود. و اين نشان مى‏دهد كه جمله استثنائيه فقط براى بيان قدرت بوده است.
2- از آنجا كه اين آيات از دو گروه شقى و سعيد بحث مى‏كند و شقاوتمندان همگى الزاما افراد بى‏ايمانى كه مستحق خلود باشند نيستند، بلكه ممكن است در ميان آنها گروهى از مؤمنان خطاكار وجود داشته باشند بنا بر اين استثناء مربوط به اين گروه است.
ولى اين سؤال پيش مى‏آيد كه اين استثناء در جمله دوم چه مفهومى خواهد داشت؟ (در مورد سعادتمندان).
در پاسخ گفته شده است كه آن نيز در مورد مؤمنان خطاكار است كه مدتى بايد در آغاز به دوزخ بروند و پاك شوند سپس به صف بهشتيان بپيوندند، در حقيقت استثناء در جمله اول نسبت به آخر كار است و در جمله دوم نسبت به آغاز كار.
(دقت كنيد).
اين احتمال نيز در پاسخ سؤال فوق وجود دارد كه استثناء در جمله اول اشاره به مؤمنان خطاكار باشد كه بعد از مدتى از دوزخ رهايى مى‏يابند و در جمله دوم تنها اشاره به قدرت و توانايى پروردگار باشد. شاهد اين سخن اينكه در جمله اول بعد از استثناء جمله:" إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" كه دليل بر انجام اين مشيت است ذكر شده و در جمله دوم" عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ" كه دليل بر ابديت است آمده (دقت كنيد).

تفسير نمونه، ج‏9، ص: 247

هوريا شاهويي;52790 نوشت:
وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (108) اما كسانى كه نيكبخت شده‏اند، تا آسمانها و زمين برجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. [كه اين‏] بخششى است كه بريدنى نيست.
طبق این آیه بهشت دائمی نیست و تا زمانی که آسمانها و زمین پا برجاست خوبان در بهشت به سر می برند. چرا که آیات دیگر قران می گوید که در پایان دنیا آسمان و زمین را نابود می کنیم. پس بهشت دائمی کجاست؟

با سلام
بعضى از مفسران از نظر اينكه خلود در اينجا مقيد به ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ شده (ما دام كه آسمانها و زمين بر پا است) خواسته‏اند چنين نتيجه بگيرند كه خلود در اين مورد خاص به معنى جاودانگى نيست، زيرا آسمانها و زمينها، ابديت ندارند و طبق صريح قرآن زمانى فرا مى‏رسد كه آسمانها در هم پيچيده مى‏شود و اين زمين ويران مى‏گردد و تبديل به زمين ديگرى مى‏گردد.
ولى با توجه به اينكه اينگونه تعبيرات در ادبيات عرب معمولا كنايه از ابديت و جاودانگى است، آيات مورد بحث نيز خلود را به معنى جاودانگى بيان مى‏كند.
مثلا عرب مى‏گويد: اين وضع بر قرار خواهد بود ما لاح كوكب (ما دام كه ستاره‏اى مى‏درخشد) يا ما لاح الجديدان (ما دام كه شب و روز وجود دارد) يا ما اضاء فجر (ما دام كه صبح مى‏درخشد) يا ما اختلف الليل و النهار (ما دام كه شب و روز پى در پى فرا مى‏رسد) و مانند اينها كه همه كنايه از جاودانگى است.
در كلام امام امير مؤمنان على ع در نهج البلاغه مى‏خوانيم:
هنگامى كه بعضى از خرده‏گيران ناآگاه به امام ايراد كردند كه چرا در تقسيم بيت المال رعايت مساوات مى‏كند و بعضى را براى تحكيم پايه‏هاى حكومت به ديگران ترجيح نمى‏دهد، امام ناراحت شد و فرمود:
أ تامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و اللَّه لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما
:" آيا به من مى‏گوئيد براى پيروزى دست به ستم نسبت به كسانى‏
كه تحت حكومت منند بزنم بخدا نزديك اين كار نمى‏روم ما دام كه مردم شبها به بحث مى‏نشينند و ما دام كه ستارگان آسمان يكى پشت سر ديگرى طلوع و غروب دارد .
در اشعار دعبل خزاعى در قصيده معروفى كه در حضور امام على بن موسى الرضا ع خواند اين شعر آمده است.
سابكيهم ما ذر فى الافق شارق و نادى مناد الخير فى الصلوات‏
" من بر شهيدان خاندان پيامبر گريه مى‏كنم تا آن زمان كه خورشيد بر افق مشرق نور مى‏پاشد و تا آن زمان كه بانگ اذان براى دعوت به نماز بر مناره‏ها سر مى‏دهد".
البته اين مخصوص به ادبيات عرب نيست، در زبانهاى ديگر نيز كم و بيش وجود دارد و به هر حال دلالت آيه بر ابديت نبايد جاى گفتگو باشد.
و به اين ترتيب نيازى به گفتار كسانى كه مى‏گويند آسمان و زمين در اينجا آسمان و زمين قيامت است، كه جاودانى مى‏باشد نخواهد بود(تفسير نمونه، ج‏9، ص: 246)
طبرسی نیز به چند وجه در این رابطه اشاره کرده است:
1- ضحاك و جبائى گفته‏اند: منظور آسمان و زمين آخرت است كه از اين آسمان و زمين دنيا بصورت ديگرى در قيامت تبديل ميشوند و آسمان و زمين آخرت فنا و زوال ندارد و هميشگى است.
2- منظور آسمان و زمين بهشت و جهنم است، زيرا هر چه بالاى سر انسان است آن را آسمان گويند چنانچه هر چه را پاى انسان روى آن قرار گيرد زمين گويند. و اين وجه نيز مانند وجه اول و يا نزديك بآن است.
3- جمله مزبور كناية از ابديت و هميشگى بودن است و منظور خصوص آسمان‏ و زمين نيست و اين رسم عرب است كه براى دور كردن مطلب و ابديت آن اينگونه سخن ميگويند مثلا كارى را كه هرگز نميخواهند انجام دهند ميگويند «لا افعل- ذلك ما اختلف الليل و النهار و ما دامت السماوات و الارض، و ما نبت النبت، و ما اطنت الإبل و ما اختلف الجرة و الدرة، و ما ذرّ شارق»- تا شب و روز در گردش است و آسمان و زمين بر پا است، و گياه ميرويد، و شتر ناله ميكند، و يا دهانش كف ميكند، و يا آفتاب ميتابد من اينكار را نمى‏كنم- و يا امثال اين كنايات كه منظور انجام ندادن كار است براى هميشه‏

خلود در اصل لغت به معنى بقاى طولانى و هم به معنى ابديت آمده است، بنا بر اين كلمه خلود به تنهايى دليل بر ابديت نيست، زيرا هر نوع بقاء طولانى را شامل مى‏شود.
ولى در بسيارى از آيات قرآن با قيودى ذكر شده است كه از آن به وضوح مفهوم ابديت فهميده مى‏شود، مثلا در آيات 100 توبه 11 طلاق و 9 تغابن در مورد بهشتيان تعبير به خالِدِينَ فِيها أَبَداً مى‏كند، كه اين تعبير مفهومش ابديت بهشت براى اين گروه‏ها است، و در آيات ديگرى مانند 169 نساء و 23 جن در باره گروهى از دوزخيان همين تعبير خالِدِينَ فِيها أَبَداً ديده مى‏شود كه دليل بر جاودانگى عذاب آنها است.
تعبيرات ديگرى مانند ماكثين فيها ابدا در آيه 3 كهف لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا (كهف- 108) و مانند اينها نشان مى‏دهد كه بطور قطع گروهى از بهشتيان و دوزخيان جاودانه در نعمت يا در عذاب خواهند ماند.

سلام
از ایه شریفه و سایر ایات نابودی اسمان و زمین بر نمی اید که استدلال کنیم پس بهشت جاودانی نیست بلکه تنها میتوان محدودیت به لحاظ ذاتی نبودن بقای اسمان و زمین را برداشت کرد همان طور که بهشت و جهنم هم باقی به اراده الهی است

هرموجودی چنین خاصیتی راداره وزمان موندنش بستگی به اراده الهی داره

هوريا شاهويي;52790 نوشت:
وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (108) اما كسانى كه نيكبخت شده‏اند، تا آسمانها و زمين برجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. [كه اين‏] بخششى است كه بريدنى نيست.
طبق این آیه بهشت دائمی نیست و تا زمانی که آسمانها و زمین پا برجاست خوبان در بهشت به سر می برند. چرا که آیات دیگر قران می گوید که در پایان دنیا آسمان و زمین را نابود می کنیم. پس بهشت دائمی کجاست؟

:Gol:با سلام
در پاسخ اين پرسش وجوه گوناگونى گفته شده كه روشن‏ترين آنها سه وجه زير است:
نخست اينكه منظور از آسمانها و زمين، آسمان و زمين اين دنيا نيست بلكه آسمان و زمين آخرت است و آخرت نيز براى خود آسمان و زمين دارد و قرآن در آيه ‏اى خبر مى‏دهد كه وقتى قيامت برپا شد آسمان و زمين اين دنيا به آسمان و زمين ديگرى تبديل خواهد شد:
يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (ابراهيم/ 48) روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمان ها (به غير اين آسمان ها) مبدل گردد و مردم در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند.
دوم اينكه قران همواره مطابق با فرهنگ مردم سخن مى‏گويد و تعبيرهاى كنايى و استعاره‏ هاى موجود در ميان مردم را به كار مى‏برد و اين در ميان مردم شايع است كه وقتى از جاودانگى و ابدى بودن چيزى خبر مى‏دهند، اين تعبير را به كار مى‏برند و اين بدان جهت است كه در عمر انسان آسمان ها و زمين همواره برقرارند و اين كنايه از جاودانگى است
سوم اينكه منظور آيه بيان عموميت قدرت خداوند است به اين صورت كه هر چند بهشتيان و دوزخيان جاودانه در آنجا هستند ولى چنين نيست كه خداوند حاكميت و قدرت خود را از دست داده و نمى‏تواند آنها را از آنجا بيرون كند بلكه اين حق هميشه براى خدا محفوظ است كه اگر بخواهد آنها را بيرون مى‏كند و البته هرگز چنين نخواهد خواست و مشیت خدا جاودانگی در بهشت است.
ر.ک تفسیر كوثر، ج‏5، ص: 300
موضوع قفل شده است