ازدواج عمر و ام کلثوم

تب‌های اولیه

73 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازدواج عمر و ام کلثوم

آیا با نظریه شهادت حضرت زهرا بوسیله یا به مباشرت خلیفه دوم می توان پذیرفت که حضرت علی دخترش را به ایشان بدهد ؟اقوال شیعیان و اهل سنت چگونه قابل ارزیابی است ؟

[=&quot]بررسی روایت[/][=&quot] [/][=&quot][/]
[=&quot]در مورد این روایت و روایات دیگر در این مورد ملاحظات چندی وجود دارد : [/][=&quot][/]
[=&quot]1-[/][=&quot] [/][=&quot]روایت ازدواج عمر با ام کلثوم دختر علی (ع) صحیحین بخاری و مسلم نیامده است . بسیار اتفاق افتاده که اهل سنت وقایعی را که شیعیان به آن استناد کرده اند , اظهار کرده اند این روایت در صحیحین نیامده است در حالیکه در روایات معتبر دیگر شان آمده است .[/][=&quot][/]
[=&quot]اما سخن در این است که آیا ازدواج عمر با ام کلثوم واقعیت تاریخی دارد یا نه ؟ و آیا این ازدواج واقع شده است یا خیر ؟[/][=&quot][/]
[=&quot]اهل سنت روایات زیادی در این مورد روایت کرده اند که برخی با صراحت از ازدواج عمر با ام کلثوم صحبت می کند و برخی روایات نیز از لازمه آن ازدواج عمر با ام کلثوم است . [/][=&quot][/]
[=&quot]ابن عبد البر در الاستیعاب و ابن اثیر در اسد الغابه و بلاذری در انساب الاشراف و ابن حجر در الاصابه روایت می کنند که : ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب و فاطمه دختر رسول الله (ص) قبل از وفات حضرت رسول (ص) متولد گردید و عمر بن خطاب از او خواستگاری کرد .[/][=&quot][/]
[=&quot] علی بن ابی طالب به او گفت : وی کوچک است .[/][=&quot][/]
[=&quot]عمر گفت : ای ابو الحسن او را به ازدواج من در آور که من آنچنان شأن و کرامت او را نگهدارم که هیچکس نگه ندارد .[/][=&quot][/]
[=&quot]علی (ع) گفت : من او را پیش تو می فرستم . اگر او را پسندیدی او را به ازدواج تو در خواهم آورد .[/][=&quot][/]
[=&quot]آنگاه علی (ع) پارچه ای را بدست دخترش داد و گفت : [/][=&quot][/]
[=&quot]نزد عمر برو و به او بگو : این همان پارچه ای است که من به تو گفته بودم . ام کلثوم نیز پارچه را نزد عمر برد و پیام علی (ع) را رساند .[/][=&quot][/]
[=&quot]عمر گفت : به پدرت بگو : خدا از تو راضی باشد من پسندیدم .[/][=&quot][/]
[=&quot]آنگاه عمر دست خود را بر ساق پای ام کلثوم گذاشت ! . ( در برخی روایات دارد ساق پای ام کلثوم را لخت کرد . در برخی روایات دیگر دارد که عمر ام کلثوم را در بغل گرفت !)[/][=&quot][/]
[=&quot]ام کلثوم گفت : چه کار می کنی ؟ اگر امیر المومنین نبودی بینی ات را می شکستم . [/][=&quot][/]
[=&quot]آنگاه از پیش عمر خارج شد و نزد پدرش آمد و ماجرا را تعریف کرد و گفت : تو مرا نزد پیر مردی بدکردار فرستادی .[/][=&quot][/]
[=&quot]علی گفت : دخترم ! او شوهر تو است .[/][=&quot][/]
[=&quot]آنگاه عمر در سر قبر رسول الله در مجلس مهاجران اولین حاضر شد و به آنان گفت: به من تبریک بگویید (رفئونی) .[/][=&quot][/]
[=&quot]پرسیدند : به چه مناسبت ای امیر مومنان ! ؟[/][=&quot][/]
[=&quot]گفت : من با ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب ازدواج کردم .[/][=&quot][/]
[=&quot]من از رسول الله (ص) شنیدم که فرمود : روز قیامت هرنسب و خویشاوندی و دامادی منقطع است جز نسب و سبب و دامادی من . من با رسول الله نسب و سبب داشتم خواستم دامادی را هم اضافه کنم .[/][=&quot][/]
[=&quot]آنگاه مهاجران به او تبریک گفتند ؟[/][=&quot][/]
[=&quot]ام کلثوم برای عمر زید بن عمر و رقیه را به دنیا آورد و در زمان معاویه هردو در یک روز مردند و حسن بن علی (ع) عبدالله بن عمر را پیش انداخت تا نماز میت بر آنان بخواند و خود به او اقتدا کرد .[/]
این مطلب ادامه دارد
[=&quot][/][=&quot][/]

درباره ازدواج خلیفه دوم و ام کلثوم اگر بخواهیم بحث کنیم و به نتیجه ای برسیم به نظر می آید باید به نظرات و دیدگاههای متفاوت در این باره واقف بوده و علت تفاوت این نظریه پردازی ها برایمان مشخص باشد . در اینجا لازم می دانم به دیدگاههای مختلف اشاره کنم .نخست دیدگاه یا کرسی نظریه پردازی کلامیان است .از دانشمندان به نامیاز این طیف که در این باره سخن گفته اند می توان به شیخ مفید ،حسین ناصر حسین هندی ،علامه بلاغی اشاره کرد که اینان همگی ازدواج را رد کرده اند و هرکدام در کتابی به این مطلب پرداخته اند .شیخ مفید در المسائل السرویه ،علامه بلاغی در آلاء الرحمن و حسین ناصر حسین معروف به ناصر المله در کتاب افحام الاعداء و الخصوم فی نفی تزویج سیدتنا اما کلثوم و نیز علامه میلانی در الرسائل العشر ،بابی را به ازوداج عمر و ام کلثوم اختصاص داده و به رد ازواج پرداخته اند .از سوی دیگر دیدگاه اهل حدیث در شیعه مانند علامه صاحب بحار را داریم که او می گوید ام کلثوم و عمر ازدواج کردند و این ازدواج را امام صادق (ع) به زور و غصبی میداند .این مطلب را می توان در بحارالانوار دید . در کتاب اصول کافی هم در فرع فقهی ای که مربوط به ارث بردن مادرو فرزند برای مثال از ام کلثوم و زید نام می برد که هر دو با هم بدون انکه مشخص شود کدام یک زودتر از دنیا رفته اند ،ترک دنیای فانی کرده اند . می توان در اینجا گفت که سخن کافی به معنی تایید ازدواج نیست بلکه برای این سوال که اگر مادر و فرزندی با هم مردند کدام ارث می برد ،این مثال را زده است و این به معنی تایید ازدواج نیست بلکه تنها شاهد مثال آوردن است . قبل از انکه به نظرات شیعیان تاریخ نگار در این باره بپردازم لازم می دانم به نظرات اهل سنت اشاره کنم .البته لازم می دانم که اشاره کنم دانشمندان نسب شناس شسعه که خود از نسل حضرت علی هستند آشکارا به وجود چنین دختری اقرار کرده اند .نیز مورخان معتبر از چنین دختری خبر داده اند اما نکته جالب آنکه امام علی چهار دختر داشت که همه کنیه ام کلثوم داشتند 1- ام کلثوم دختر حضرت زهرا [1] نام او را برخی رقیه کبری [2] دانسته اند .ام کلثوم که نامش نفیسه ،مادرش ام سعید بود [3]،البته بعضی نام مادر او را زینب صغری نوشته اند [4]و برخی هم گفته اند مادرش کنیز بود [5] . که نخست او همسر عبدالله اصغر عقیل و سپس همسر کثیر پسر عباس بن عبدالمطلب بود و بعد از آن همسر پسر دیگر عباس شد .ام کلثوم صغری مادرش کنیز بود و پیش از بلوغ درگذشت . ام کلثوم صغری مادرش کنیز یا ام سعید ثقفی بود [6]وی همسر مسلم بن عقیل شد و از او دو پسر داشت که یکی از آنان در کربلا شهید شد . کتابهای کافی و تهذیب الاحکام ،وسائل الشیعه از این ازدواج خبر میدهند . در کتابهای حدیثی اهل سنت می توان به ،سنن رومی ،مستدرک حاکم اشاره کرد .(ادامه دارد )



[=Times New Roman][1][=Times New Roman] - المجدی فی انساب الطالبیین ،ص11و 17

[=Times New Roman][2][=Times New Roman] -الاصیلی فی انساب الطالبیین ،ص56 ؛ تاریخ طبری ،ج 4،ص 118 ؛اعلام الوری ،طبرسی ،ص 203 .

[=Times New Roman][3][=Times New Roman] -تاریخ طبری ج4 ،ص 118 .

[=Times New Roman][4][=Times New Roman] - ؛الاصیلی فی انسال الطالبین ،ص 60 ،انساب الاشراف ج2 ،ص 415 ،تصحیح محمودی .

[=Times New Roman][5][=Times New Roman] - مناقب ابن شهر آشوب ،ج 3 ،ص 350

[=Times New Roman][6][=Times New Roman] - المجدی ،ص 11و 18 ؛ انساب الاشراف ،ج 2 ،ص 414 تصحیح محمودی

با سلام به ;كاوه عزیز در گفتار شما اشکالات و نواقصی وجود دارد که شاید به خاطر ایجاز گویی شما این مسائل به وجود امده باشد ولی همانطور که می دانید این بحث بسیار مفصل است و لازم است که اسناد ان از نظر محتوا و صدور مورد بحث قرار گیرد لاجرم بنده برای تبیین موضوع نوشتار ذیل را تقدیم می نمایم
[=&quot]طرح شبهه:
[=&quot]يكى از شبهاتى كه اهل سنت؛ به ويژه در سال‌هاى اخير به صورت گسترده مطرح كرده‌اند، ازدواج خليفه دوم با امّ‌كلثوم دختر امير مؤمنان و فاطمه زهرا عليهما السلام است.
[=&quot]اهل سنت،‌ استفاده‌هاى گوناگونى از اين ازدواج مى‌كنند؛ از جمله مى‌خواهند با اثبات اين ازدواج، رابطه صميمانه و دوستانه امير مؤمنان با خلفا را ثابت و از سوى ديگر، شهادت صديقه شهيده سلام الله عليها، غصب خلافت و... را انكار نمايد.
[=&quot]از اين رو، اين شبهه اهميت فوق العاده و پيوند ناگسستنى با انديشه‌هاى شيعيان دارد و بايد به صورت دقيق و مستدل بررسى شود.
[=&quot]انها می گویند: شيعيان ادعا مى‌كنند كه خليفه دوم قاتل فاطمه زهرا (رضى الله عنها) است؛ اما كدام‌ عقل‌ سليم‌ مى‌پذيرد كه‌ حضرت‌ علي ‌(رضي‌الله عنه‌) دخترش‌ را به‌ ازدواج‌ قاتل‌ همسر گراميش‌، فاطمه(س)‌ درآورد و رابطه‌ دوستانه‌ با او برقرار نمايد؟ این ازدواج بهترین دلیل بر دروغ بودن داستان شهادت حضرت زهرا می باشد.
[=&quot]جواب علمای شیعه:

[=&quot]انديشه‌وران شيعه پاسخ هاى گوناگونى از اين مطلب داده‌اند كه همگى آن‌ها صحيح و معقول به نظر مى‌رسد؛که در مجموع میتوان چهار نظریه در این باره میان علمای شیعه مطرح بوده است
1-[=&quot]برخى همچون رضى الدين حلى، علامه مقرّم، علامه باقر شريف القرشى و... اصل وجود دخترى به نام امّ‌كلثوم را براى حضرت زهرا سلام الله عليها منكر شده و دليل‌هاى متقنى براى آن ارائه كرده‌اند
2-[=&quot]برخى ديگر، وقوع تعارض در روايات ازدواج را دليلى واضح براى بطلان مدعاى اهل سنت در باره اين ازدواج مى‌دانند؛ از جمله شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در دو رساله مجزا به نام‌هاى المسائل العُكبرية و المسائل السروية، و نيز سيد ناصر حسين الهندى در كتاب افحام الأعداء والخصوم و آيت الله ميلانى و...
3-[=&quot]انديشه‌وران ديگرى، همچون سيد مرتضى پاسخ داده‌اند كه اين ازدواج با زورگويى و تهديد عمر بن خطاب بوده است

[=&quot]4-عده‌اى از دانشمندان شيعه و سنى با پذيرش اصل ازدواج، نكته ديگرى را مطرح كرده‌اند كه امّ‌كلثوم همسر عمر، دختر امير مؤمنان عليه السلام نبود؛‌ بلكه دختر ابوبكر بوده است؛ از جمله يحيى بن شرف نووى، مهمترين شارح صحيح مسلم در كتاب تهذيب الأسماء اين مطلب را نقل كرده و آيت الله مرعشى نجفى از عالمان شيعه در شرح احقاق الحق به اين مطلب تصريح كرده‌اند كه در ادامه مدرك و اصل سخن ايشان خواهد آمد. ما نيز در اين مقاله، تعارض‌هاى گسترده در نقل اين ماجرا را مطرح و مستندات آن را از كتاب‌هاى اهل سنت ذكر كرده‌‌ايم.

[=&quot]گويا از بين پاسخ هاى موجود، پاسخ اخير كامل‌تر است؛ چرا كه از طرفى تمام روايات موجود در كتاب‌هاى اهل سنت كه ازدواج دختر امير مؤمنان عليه السلام را با خليفه دوم ثابت مى‌كند، با اشكالات سندى مواجه و با تعارض‌ها و تناقض‌هاى غير قابل جمعى كه دارند، غير قابل اعتماد هستند و از طرف ديگر در هيچ يك از روايات موجود در كتاب‌هاى شيعه، تصريح نشده كه امّ‌كلثوم دختر امير مؤمنان از حضرت زهرا عليهما السلام باشد؛ بلكه ازدواج دخترى به نام امّ‌كلثوم را كه در خانه امير مؤمنان بوده ثابت مى‌كنند.
[=&quot]اعتراف انديشمندى همچون نووى، برترين شارح صحيح مسلم كه گسترده‌ترين و مهمترين كتاب فقهى شافعى نيز متعلق به او است، عامل مهم ديگرى است كه اين ديدگاه را تقويت مى‌كند.
[=&quot]و نيز مى‌گوييم كه حتى در صورت اثبات چنين ازدواجى، نمى‌توان از آن رابطه صميمانه امير مؤمنان را با خلفا اثبات كرد؛ زيرا اين ازدواج نه تنها براى خليفه دوم فضيلت محسوب نمى‌شود؛ بلكه لكه سياهى است كه همانند تيرگى غصب خلافت، بر دامان او باقى مانده است؛ چرا كه در ماجراى اين ازدواج چيزهايى نقل شده است كه عرق شرم از پيشانى انسان غيرت مند جارى مى‌شود.

[=&quot]دخترى به نام ام كلثوم وجود نداشته است:

[=&quot]عده‌اى از انديشه‌وران و محققان شيعى، معتقد هستند كه امير مؤمنان عليه السلام دخترى به غير از حضرت زينب سلام الله عليها، به نام امّ‌كلثوم از حضرت زهرا سلام الله عليها نداشته است و در حقيقت امّ‌كلثوم، همان حضرت زينب سلام الله عليها است.
[=&quot]کسانى که فرزندان امير مؤمنان از فاطمه زهرا را پنج نفر؛ يعنى امام حسن، امام حسين، محسن، زينب و امّ‌كلثوم معرفى کرده‌اند، تنها به مضامين روايات نظر داشته‌اند که در آن‌ها گاهى نام زينب آمده و گاهى امّ‌كلثوم. به همين سبب نام هر دو را آورده‌اند؛ غافل از اين‌که امّ‌كلثوم کنيه زينب کبرى است؛ چنانچه اين مطلب در بسيارى از کتب انساب شيعه ذکر شده است.
[=&quot]كلام عالمان شيعه در تاييد اين ديدگاه:

[=&quot]رضى الدين حلى(العدد القویه،224)، و آيت الله مرعشى در شرح احقاق الحق به نقل از فضل بن روزبهان، باقر شريف القرشى ،وسیله الخادم الی المخدوم،103)
[=&quot]كلام علماي اهل سنت در تاييد اين نظر:

[=&quot]صالحى شامى (سبل الهدى و الرشاد،11/228) و شهاب الدين قليوبى (متوفاي1069هـ)به نقل از سیوطی(الحاشیه القلیوبی علی المنهاج الطالبیین،3/236)
[=&quot]و شيخ محمد خضرى0نور الیقین فی سیره السید المرسلین ، 1/111) فرزندان رسول خدااز فاطمه وعلی ع را حسن، حسين و زينب و محسن دانسته اند
[=&quot]شواهد اين ديدگاه:

[=&quot]1. در هيچ روايت صحيح السندي بين نام ام كلثوم و زينب جمع نشده است

[=&quot]2. عبد الله بن جعفر با چه كسي ازدواج كرده است:

[=&quot]اهل سنت با سند‌هاى صحيح نقل كرده‌اند كه عبد الله بن جعفر همزمان با يكى از همسران امير مؤمنان و دختر آن حضرت ازدواج كرده است(بخاری،صحیح بخاری،5/1963) در برخى از روايات، نام اين دختر امّ‌كلثوم(سنن سعید بن منصور،1/286) و در برخى ديگر نام او زينب نقل شده است(ابن حجر، فتح الباری،1/321).

[=&quot]پاسخ اهل سنت به اين تعارض:

[=&quot]در جمع بين اين دو روايت عالمان اهل سنت ـ چون مى‌دانسته‌اند اگر زينب را همان امّ‌كلثوم معرفى کنند، دچار مشکل مى‌شوند ـ توجيه شگفت‌آور و صد البته غير قابل قبولى كرده‌اند.
[=&quot]با اين دو خواهر يكي پس از ديگري ازدواج كرده است[=&quot]:[=&quot](ابن حجر عسقلانى،فتح الباری،9/155)

[=&quot]اين سخن دو احتمال بيشتر ندارد، يا در ابتدا با حضرت زينب سلام الله عليها ازدواج كرده است و پس از آن حضرت با امّ‌كلثوم، و يا در ابتدا با امّ‌كلثوم و سپس با حضرت زينب (سلام الله عليها)؛ تفسير اول، همان پاسخ هايى است كه در ادامه از اهل سنت نقل خواهد شد؛‌ اما تفسير دوم، جداى از تعارض با تصريح عالمان اهل سنت به معنى اول، اشكالات ديگرى نيز دارد.
[=&quot]طبق نظر مشهور اهل سنت، حضرت امّ‌كلثوم، در زمان حيات امام حسن عليه السلام از دنيا رفته است و تا آن زمان به عنوان همسر عبد الله بن جعفر به شمار مى آمده است؛ بنابراين ازدواج عبد الله بن جعفر با حضرت زينب، در زمان اميرمؤمنان ممكن نيست؛ زيرا جمع بين اختين مى شود؛ اما طبق روايات اهل سنت، عبد الله بن جعفر در زمان حيات آن حضرت، همسر حضرت زينب سلام الله عليها بوده است.

[=&quot]زينب را طلاق داد و با ام كلثوم ازدواج كرد[=&quot]!!![=&quot] (ابن حزم ظاهری،جمهره الانساب العرب،1/38)

[=&quot]در حالى كه طبق روايات شيعه و سنى عبد الله بن جعفر در زمان حيات امير مؤمنان با حضرت زينب ازدواج کرده است و تا آخر عمر حضرت زينب، يعنى تا پس از شهادت امام حسين عليه السلام (سال 61هـ) همسر عبد الله بوده است.
پس از وفات زينب با ام كلثوم ازدواج كرد!!! (عينى ، عمدة القاري،20/101)

[=&quot]در حالى كه طبق روايات اهل سنت و طبق نظر کسانى که امّ‌كلثوم را غير از زينب مى‌دانند، امّ‌كلثومى كه با عمر ازدواج كرده،‌ پيش از حضرت زينب و در زمان حيات امام حسن عليه السلام در مدينه و به همراه فرزندش زيد از دنيا رفته است و امام حسن و امام حسين عليهما السلام بر جنازه آن دو نماز خوانده‌اند.
[=&quot]3. دو خطبه با نام يك نفر:

[=&quot]در باره خطبه حضرت زينب در کوفه و شام، در کتاب‌هاى تاريخى يک خطبه با دو عنوان ذکر شده است «خطبة ام کلثوم بنت علي»(ابن طیفور،بلاغات النساء،24) و «خطبة زينب بنت علي»(مفید،الامالی،322)؛ يعنى همان خطبه‌اى كه براى حضرت زينب نقل شده، دقيقاً عين همان خطبه براى امّ‌كلثوم نيز ذكر شده است.
[=&quot]همچنين در قضيه منع كودكان اهل بيت از خوردن صدقات كوفيان، برخى از علما آن را براى امّ‌كلثوم و برخى براى حضرت زينب سلام الله عليها نقل كرده‌اند؛
4. عزاداري و نوحه خواني ام كلثوم براي حضرت زهرا سلام الله عليها:

در روایتی فتال نیشابوری در( روضه الواعظین،152)اورده است : پس از وفات فاطمه ع مردم دسته دسته بر علی ع وارد شده در حالی که حسن و حسین در جلوی ان حضرت نشسته بودند به وی تسلیت می گفتند ام کلثوم در حالی که روبندی بر صورت داشت از خانه خارج شده فریاد میزد ای جد بزرگوار اکنون به حق تو را از دست دادیم و تو را دیگر نخواهیم دید.... در این روایت دو نکته قابل توجه است
[=&quot]1. تنها نام حسن، حسين و امّ‌كلثوم به عنوان فرزندان و داغديدگان حضرت زهرا سلام الله عليهادر این روایت ذكر شده و نامى از حضرت زينب سلام الله عليها كه به اتفاق همه بزرگتر از امّ‌كلثوم بوده برده نشده است.
[=&quot]2. امّ‌كلثوم در زمان شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها، طبق نظر مدعيان وجود امّ‌كلثوم كه گفته‌اند در واپسين سال‌هاى عمر پيامبر به دنيا آمده، در خوشيبنانه‌ترين حالت، دو سال داشته است. با توجه به اين نكته چگونه مى‌توانيم تفاصيل ذكر شده در روايت (از جمله نوحه سرائى و پوشيدن برقع و...) را بر امّ‌كلثوم حمل نماييم. بنابراين ترديدى وجود ندارد كه اين امّ‌كلثوم همان حضرت زينب سلام الله عليها است.
[=&quot]5. امير مؤمنان در شب ضربت خوردن، مهمان چه كسي بود؟

[=&quot]روايات متعددى وجود دارد كه امير مؤمنان عليه السلام در ماه رمضان، هر شب در خانه يكى از فرزندانش افطار مى‌كردند(مفید،الارشاد،1/14) شبى در خانه امام حسن و شبى در خانه امام حسين و شبى در خانه عبد الله بن جعفر (شوهر حضرت زينب)(ابن اثیر،اسد الغابه،4/128) و در شب شهادت نيز طبق تمام نقل‌ها در خانه امّ‌كلثوم بوده است(مجلسی، بحار الانوار،42/276)؛ امّ‌كلثوم همسر کداميک از افراد نام برده شده است؟
[=&quot]حال چگونه مى‌توان بين اين روايات جمع كرد؟ يا بايد بگوييم برنامه اميرمؤمنان علي عليه السلام اين بوده است كه يك شب در خانه حسن و يك شب در خانه حسين و يك شب در خانه زينب و يك شب در خانه امّ‌كلثوم سلام الله عليهم باشد، كه منافات با نص روايت مذكور دارد؛ و يا بايد خانه امّ‌كلثوم را يكى از اين سه خانه به حساب آوريم، كه تنها مى‌تواند خانه عبد الله بن جعفر باشد. يعنى همسر عبد الله بن جعفر، زينب سلام الله عليها همان امّ‌كلثوم است.
[=&quot]و نكته ديگر اين كه اگر امّ‌كلثومى وجود داشته است، چرا امير مؤمنان شبى را به ايشان اختصاص نداده‌اند؟
[=&quot]6. معاويه، از دختر چه كسي خواستگاري كرد؟

[=&quot]طبق نظر اهل سنت، معاوية بن ابوسفيان، از دختر عبد الله بن جعفر براى پسرش يزيد خواستگارى كرد؛ اما با دخالت امام حسين عليه السلام نقشه معاويه خنثى شد و امام حسين عليه السلام او را به ازدواج قاسم بن محمد بن جعفر درآورد. اين كه اين دختر چه كسى است، به دو صورت نقل شده است: 1. امّ‌كلثوم دختر حضرت زينب دختر حضرت زهرا سلام الله عليها(بلاذری،انساب الاشراف،2/127) 2. زينب دختر امّ‌كلثوم دختر حضرت زهرا سلام الله عليها.بهترين راه حل جمع این روایات اين است كه امّ‌كلثوم همان حضرت زينب باشد(حموی، معجم البلدان،1/469).
[=&quot]7. چه كساني از زنان اهل بيت، در كربلا اسير شدند:

[=&quot]قاضى نعمان مغربى در شرح الأخبارجلد2، صفحه198، نام تمام اسيران كربلا را نقل مى‌كند؛ اما در ميان آن‌ها نامى از حضرت زينب سلام الله عليها نمى‌برد:با توجه به كنيه حضرت زينب كه امّ‌كلثوم بوده، به احتمال زياد، مقصود از امّ‌كلثوم همان حضرت زينب باشد؛ چرا كه به اتفاق همگان حضرت زينب در كربلا حضور داشته است و وجود امّ‌كلثوم دختر ديگر امير مؤمنان عليه السلام جاى ترديد دارد.
[=&quot]8. ميراث فاطمه، فقط به ام كلثوم رسيد:

[=&quot]مجلسی(بحار النوار،79/27)در روایتی از مصباح الانوارمی اورد:فاطمه، امّ‌كلثوم را به خودش چسپاند وبه علی ع فرمود: هنگامى كه اين دخترم به سن رشد و بلوغ رسيد، وسائل منزل مال او است و او را به خدا مى‌سپارم.
[=&quot]طبق متن روايت، وسائل خانه حضرت زهرا سلام الله عليها فقط به امّ‌كلثوم رسيده است؛ حال چگونه مى‌توان آن را طبق نظر افرادى كه امّ‌كلثوم و زينب را دو نفر مى‌دانند، توجيه كرد؛ با اين كه طبق نظر آن‌ها حضرت زينب از امّ‌كلثوم بزرگتر بوده است.
[=&quot]9. ام كلثوم در كربلا حضور داشت:

افرادى كه امّ‌كلثوم را غير از حضرت زينب سلام الله عليها مى‌دانند، معتقدند كه امّ‌كلثوم در زمان امام حسن عليه السلام در مدينه از دنيا رفته و در بقيع به خاك سپرده شده است؛ اما طبق برخى از مدارك موجود در كتاب‌هاى اهل سنت، امّ‌كلثوم در قضيه كربلا نيز حضور داشته است.چنانچه از خطبه امّ‌كلثوم در كوفه به نقل از بلاغات النساء (ابن طیفور ،24) حضور ایشان در کربلا ثابت می شود

[=&quot]نتیجه اینکه،با توجه به شواهدى كه ذكر شد،وجود دخترى به نام امّ‌كلثوم از حضرت زهرا سلام الله عليها، جاى ترديد دارد؛ بلكه مى‌توان گفت كه امّ‌كلثوم همان حضرت زينب سلام الله عليها است. هنگامى كه امّ‌كلثوم و حضرت زينب يك نفر شدند، اصل ازدواج با عمر منتفى مى‌شود؛ زيرا همه مى‌دانند که عبد الله بن جعفر همسر آن حضرت بوده است و نه كسى ديگر.
[=&quot]منكرين ازدواج در اهل بيت به اقرار علماي اهل سنت:

[=&quot]از عبارت برخى از عالمان اهل سنت استفاده مى‌شود كه در ميان اهل بيت و سادات نيز كسانى بوده‌اند كه اين ازدواج را منكر شده‌اند(ابن حجرهیثمی،الصواعق المحرقه،2/456).
[=&quot]ام كلثوم دختر ابوبكر، يا ام كلثوم دختر امير مؤمنان عليه السلام؟

[=&quot]بر خلاف ادعاى اهل سنت که اين دختر را فرزند امير مؤمنان از فاطمه زهرا معرفى کرده‌اند، در هيچ روايتى از روايات شيعيان به اين مطلب اشاره نشده است که اين دختر فرزند امير مؤمنان از فاطمه زهرا (سلام الله عليهما) بوده است؛ و تنها به اين نکته اشاره دارد که دخترى به نام امّ‌كلثوم که در خانه امير مؤمنان زندگى مى‌کرده، به ازدواج عمر (آنهم به زور) در آمده و امير مؤمنان پس از مرگ عمر، او را به خانه خود برگردانده است.
[=&quot]بنابراين مى‌گوييم: ممکن است که اين دختر فرزند امير مؤمنان عليه السلام باشد؛ اما از ديگر همسران آن حضرت. در نتيجه اين توجيه احساسى که وى فرزند فاطمه زهرا (س) بوده است نيز کارگر نخواهد شد.
[=&quot]يا اين كه به احتمال زياد و طبق اعتراف بزرگان اهل سنت، اين دختر، ربيبه آن حضرت و دختر ابوبكر باشد.
[=&quot]1. اعتراف مهم‌ترين شارح صحيح مسلم: عمر داماد أبو بكر

[=&quot]محى الدين نووى، مهمترين شارح صحيح مسلم در کتاب تهذيب الاسماء مى‌گويد عمر با امّ‌كلثوم دختر ابوبکر ازدواج کرده است!!!
[=&quot]تحليل روايت جعلي رد خواستگاري عمر از دختر أبو بكر توسط عايشه:

[=&quot]البته برخى سعى كرده‌اند كه بگويند عمر فقط از ام کلثوم دختر ابو بکر خواستگارى كرده است و ازدواج اتفاق نيفتاده؛ اما ماجراى اين خواستگارى را به صورتى نقل كرده‌اند که نه شيعه قبول دارد و نه سنى مى‌تواند بپذيرد.
[=&quot]عالمان اهل سنت نقل كرده‌اند كه عمر از دختر ابوبکر خواستگارى کرد؛ اما امّ‌كلثوم و عائشه با اين خواستگارى، به خاطر اخلاق تند و خشونت ذاتى عمر مخالفت كردند. و سپس عايشه به عمرو عاص متوسل شد و عمرو عاص كه دشمنى او با خاندان امير مؤمنان عليه السلام روشن‌تر از خورشيد است، دختر امير مؤمنان عليه السلام را پشنهاد كرد.
[=&quot]متن روایات اهل تسنن چنین است:
[=&quot]عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى امّ‌كلثوم دختر ابوبكر رفت، عايشه اين پيشنهاد را با خواهرش مطرح كرد. در پاسخ گفت: مرا با او كارى نيست. عايشه گفت: آيا اميرالمؤمنين را نمى خواهى؟ گفت: آرى نمى خواهم، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است.

عايشه كسى را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را براى او باز%D

صدر عزیز انچه آمد تنها بخش کوتاهی بود از آنچه می بایست می آمد ،از پاسخ زیبا و دلچسب شما هم ممنونم

چون نوشته ی خیلی طولانی ای بود نتوانستم جوابتان را بدهم اما توصیه می کنم این کتاب را بخوانید:
کتاب به روشنی آفتاب

سلام دوست عزیز
کارشناسان سایت از بحث های علمی لذت می برند . امید است که بتوان دوستان دیگر شما را نیز به بحث دعوت کرد تا هم به طور کاملتری با مبانی فکری مسلمانان غیر هم مذهب آشنا شد و هم اینکه درگاهی برای تفکر در حقانیت مذاهب گشوده شود .
باز هم سپاس

دوست عزیز سلام بنده هم به شما توصیه می کنم اگر حال ندارید جواب سوالی را در کتابهای مفصل بخوانید لااقل در اینجا که خلاصه وار نقل شده مطالعه نمایید تا لااقل شما یک طرفه(با مطالعه کتبی که این داستان را اثبات نموده اند) به قاضی نروید بلکه ادله کسانی که طرف مقابل شما هستند را بخوانید این داستانی نیست که جواب ان در دو خط بیاید و برای تحقیق در مورد مطلبی به این مهمی لازم است انسان چندین کتاب را در دو جبهه مطالعه نماید چشم بنده هم کتابی که عرض نمودیدمطالعه می نمایم و من الله التوفیق

کاوه;9464 نوشت:
کارشناسان سایت از بحث های علمی لذت می برند . امید است که بتوان دوستان دیگر شما را نیز به بحث دعوت کرد تا هم به طور کاملتری با مبانی فکری مسلمانان غیر هم مذهب آشنا شد و هم اینکه درگاهی برای تفکر در حقانیت مذاهب گشوده شود .

بنده هم با این موافقم اما متاسفانه این مشکل در بین برادران شیعه هم وجود دارد و وقتی وارد انجمن های دینی اهل سنت می شوی یک یا دو نفر شیعه وجود دارد همانطور که در این سایت تنها من از اهل سنت هستم من سعی خود را میکنم که دیگران را نیز دعوت به همکاری کنم .
ان شاء الله
صدر;9568 نوشت:
دوست عزیز سلام بنده هم به شما توصیه می کنم اگر حال ندارید جواب سوالی را در کتابهای مفصل بخوانید لااقل در اینجا که خلاصه وار نقل شده مطالعه نمایید تا لااقل شما یک طرفه(با مطالعه کتبی که این داستان را اثبات نموده اند) به قاضی نروید بلکه ادله کسانی که طرف مقابل شما هستند را بخوانید این داستانی نیست که جواب ان در دو خط بیاید و برای تحقیق در مورد مطلبی به این مهمی لازم است انسان چندین کتاب را در دو جبهه مطالعه نماید چشم بنده هم کتابی که عرض نمودیدمطالعه می نمایم و من الله التوفیق

به من هم حق بدهید من دانش آموز 16 ساله هستم که هر روز ساعت 2/5 به خانه می آیم و فرصت زیادی برای پاسخ دهی ندارم. اما ان اگر فرصت کردم حتما جواب خواهم داد. به امید خدا

ازدواج حضرت ام كلثوم سلام الله علیها با عمر؟؟؟!

سوال 1 ) شيعـه معتقدنـد که امام علي (ع) امامي معصوم است سپس چنان که خود شيعيان قبول دارند امام علي(ع) را مي ‌بينيم که دخترش ام کلثوم «خواهر امام حسن(ع) و امام حسين(ع)» را به ازدواج عمر بن خطاب در مي ‌آورد. شيعه بايد از دو چيز يکي را بپذيرند اول اينکه بايد قبول کنند که امام علي (ع) معصوم نيست؛ چون که دخترش را به ازدواج مرد کافري در آورده است! و چنين سخني با پايه ‌هاي اساسي مذهب شيعه متضاد است، و بلکه از آن لازم مي ‌شود که بگويند ديگر ائمه به طريق اولي معصوم نيستند.
دوم اينکه: بپذيرند که عمرمسلمان است! و علي دوست داشته او دامادش شود.

پاسخ سوال 1 )
1 - اين روايات در كتاب‌هاي روايي اهل سنت كه به صحاح سته معروفند
2 – شيعه مي گويد که هر فردي که شهادتين را بر زبان جاري کند مسلمان است پس عمر مسلمان هست و مي توان به او مي شود دختر داد
3 – انگيزه همه همه ازدواجها رضايت طرفين نيست مانند فرعون و همسرش آسيه که در قرآن کريم ذکر شده است يا قوم لوط
4 – اميرالمومنين (عليه السلام) اين ازدواج در حالت عادي قبول نكردند بلكه ايشان مجبور شده اند که رضايت دهند
5 - اين روايات در كتاب‌هاي روايي اهل سنت كه به صحاح سته معروفند
حتي در كتاب‌هاي روايي مانند مسند احمدبن حنبل هم نيامده است

آيا عمر مسلمان هست يا خير ؟
شيعه مي گويد که هر فردي که شهادتين را (يعني اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمدا رسول الله) بر زبان جاري کند مسلمان است (چه شهادتين را با تمام وجود و به دليل پذيرفتن واقعي اسلام گفته باشد و يا اينکه فقط از روي ظاهر و به زبان اقرار کرده باشد، که در صورت اول اين شخص مسلمان واقعي است و در صورت دوم اين شخص مسلمان منافق است) و بدن آن فرد پاک است،ذبيحه اش حلال است به او مي شود دختر داد و ... و کليه ي احکامي که در برابر يک مسلمان بايد انجام داد را مي توان در مورد اين فرد نيز جاري کرد و فقط خداوند است که از درون افراد با خبر است و مي تواند تشخيص دهد که اين شخص مسلمان واقعي است يا خير. پس در اينجا نويسنده اين سوال به دروغ از جانب شيعه گفته است که شيعه عمر را کافر مي داند در صورتي که عقيده واقعي شيعه بر اين است که عمر مسلمان منافق است و نه کافر. شکي نيست که او اسلام آورد اما هيچ وقت ايمان نياورد.

آيا انگيزه همه همه ازدواجها رضايت طرفين است ؟
ممکن است اين سوال پيش آيد که همين قدر که حضرت علي (ع) به عمر دختر داده است، پس عمر آنقدري هم که شيعه مي گويد آدم بدي نبوده است؟ چطور ممکن است که بر طبق عقيده شيعه، عمر حضرت زهرا (س) را شهيد کرده باشد و آن وقت اميرالمومنين (ع)، همسر حضرت زهرا (س)، دختر خود را به عقد قاتل همسرش درآورد ؟!!
در جواب اين سوال بايد گفت که انگيزه و علل همه ازدواج ها در ادوار گذشته وحتي امروز ونيزدر شرايط مختلف حاکي از رضايت و محبت وصميميت نبوده است؛ همه ازدواج هايي که در طول تاريخ صورت گرفته است را نمي توان بر مبناي رضايت و عشق و محبت وصميميت تفسير نمود بلکه در بسياري از ازدواجها و بخصوص ازدواجهاي بزرگان و بزرگزادگان بايد شرايط حاکم بر جامعه، و اذهان و افراد رامد نظر قرار داد، چه بسا وصلت هايي که بر اثر تهديدها و فشارها، يا بر مبناي حکمت و مصلحت يا دفع شر و ضرر يا حفظ آبرو و حيثيت، يا جلوگيري از قتل و خونريزي، يا به دست آوردن رضايت و مساعدت يک قوم يا قبيله و ..... صورت گرفته است خلاصه علت خاص خود را داشته است. بنابراين ازدواج دو نفرالزاما به جهت هم کف بودن يا نشانه تاييد يکي از ديگري نيست،

نمونه ازدواجهايي كه طرفين رضايت نداشتند
مانند فرعون و همسرش آسيه که در قرآن کريم ذکر شده است
يا قوم لوط
سوره هود، آيه 78:
که ترجمه اين آيه و چند آيه بعد از آن به صورت زير است:
در شبي که قرار بود که صبح آن روز بر قوم لوط عذاب نازل شود، دو فرشته به صورت جوانان بسيار زيبايي به خانه لوط آمدند تا خبر عذابي را که قرار است فردا بر قومش نازل شود به او بدهند و به او بگويند که قبل از آمدن عذاب به همراه فرزندان و اهل بيت خود به جز زن خود (که از کافران بوده و بايد عذاب مي شد) در پاسي از شب از اين ديار بيرون روند.
قوم لوط به قصد عمل زشت لواط به سرعت به درگاه منزل او وارد شدند.و از لوط خواستند تا ميهمانان زيبا روي خود را در اختيارشان قرار دهد ولوط (ع) مخالفت کرد وقوم زشت کردار اصرار کردند و حضرت لوط (ع) که حيثيت خود وعزت ميهمانان را در خطر هوسچراني قوم فاسدش مي ديد به آنها گفت: اين دختران من، آنها براي شما پاکيزه و نيکو ترند، از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم خوار و سرشکسته نکنيد. آيا در ميان شما يک جوانمرد نيست؟

نتايج داستان حضرت لوط (ع)
1- قطعا قوم لوط کافر بودند , چون صبح آن شب بر آنان عذاب نازل شد و همه به درک رفتند.
2- دختران لوط از مومنان و نجات يافتگان بودند، چون در آن شب به همراه پدر خود حضرت لوط (ع) خارج شدند و عذاب نديدند.
3- اين کار نشانه رضايت حضرت لوط از آن قوم و اعمالشان نيست.
4- اين کار حضرت لوط (عليه السلام) نه چيزي از عصمت حضرت لوط (عليه السلام) کم مي کند و نه چيزي از کفر قوم لوط مي کاهد.
پس مي توان گفت که پيامبر خدا و ائمه هدي (عليهم السلام) مي توانند زن غير صالحه داشته باشد. ونيز اگر شيعه بنا بر مدارک معتبر مي گويد عايشه همسر پيامبر منافق و غير صالحه بوده است، اين امر امکان پذير بوده وبا شان و شخصيت پيامبر گرامي هيچ تزاحمي ندارد (همان طور که زن لوط کافر بود).
پس همان طور که حضرت لوط بنا به حکمت و مصلحتي مي خواست دو دختر خود را به عقد انسان هاي کافر در آورد واين امر نه خدشه اي بر عصمت ومنزلت حضرت نوح وارد کرد و نه از بدي خصلت وسختي عقوبت قوم زشت سيرت چيزي کم نمود، ما ميگوئيم عمر منافق بوده است و در آخرت در جايگاه منافقين است، ازدواج عمر با ام کلثوم (به فرض صحت که خود جاي بحث جدي دارد)چيزي از نفاق او وعقاب او کم نمي کند وهيچ خدشه اي به جايگاه رفيع امير مومنان ودختر گراميشان وارد نخواهد کرد.

ا زشما به خاطر پاسخ کلامی - حدیثی تان سپاسگذارم
لطفا سعی بفرمایید با کلماتی از صحابه و همسرن پیامبر یاد کنید که باعث رنجش خاطر دوستان عزیز اهل سنت نگردد .
اما درباره این ازدواج در جای خودش مفصل بحث شده است .

اتفاقا این ازدواج نه در صحیح بخاری ونه در صحیح مسلم ودر بقیه کتب اهل سنت یعنی سنن ابن ماجه و تزمذی ومسند احمد نیامده است

درباره ازدواج عمر و ام کلثوم خیلی بحث شده است. در این مقال قصد دارم بخش هایی از مقاله جناب آقای الله اکبری را که چندی پیش خواندم و در تایید این ازدواج است در این تاپیک قرار دهم تا دوستان هم استفاده کنند. نکته قابل توجه اینکه به هیچ عنوان در مقام تایید و یا رد نظریه ایشان نبوده و صرفا جهت اطلاع رسانی قسمتهایی از مقاله را قرار می دهم. نگاه آقای الله اکبری به این ازدواج نگاهی تاییدی است.

[=&quot]وجود ام‌کلثوم

[=&quot]به نظر مي‌رسد نسب‌شناسان، مورخان و محدثان و تمام دانشمندان شيعه و سني که قصد ذکر نام فرزندان حضرت علي(ع) و يا حضرت فاطمه[=&quot] را داشته‌اند، نام ام‌کلثوم و زينب را آورده‌اند. از اين‌رو، مي‌توان گفت وجود آن گرامي مورد اتفاق علماي شيعه و سني است و حتي گاه فتواي برخي از فقهاي فريقين مستند به روايتي است که درباره ام‌‌کلثوم و بر فرض وجود او صادر شده است. به ويژه آنکه تمام نسب‌شناسان و به خصوص نسب‌شناسان علوي و شيعه که در زمان خود نقيب سادات و متخصص نسب آنان بوده و خود نسب به حضرت فاطمه[=&quot]i[=&quot] مي‌برده‌اند و در ثبت و ضبط انساب سادات دقت تام و تمام مي‌کرده‌اند، همگي بر وجود او اتفاق نظر دارند.

[=&quot]نام او

[=&quot]واژه‌ها و الفاظ به کار رفته در زبان عربي براي اشخاص، به ترتيب، نام، لقب و کنيه‌اند؛ مانند حسن، مجتبي و ابومحمد که به ترتيب نام، لقب و کنيه امام حسن(ع) است. از آنجا که واژه ام‌کلثوم در اين زبان کنيه است، آراي مورخان و نسب‌شناسان درباره نام او متفاوت است. اغلب اهل فن نام او را ام‌کلثوم و برخي رقيه و برخي زينب صغري دانسته‌اند. به نظر بعضي نيز رقيه نام دختر سوم آن بزرگواران است. کساني که نام او را زينب يا رقيه دانسته‌اند، ام‌کلثوم را کنيه او شمرده‌اند.

[=&quot]ولادت

[=&quot]در مورد اينکه حضرت زينب[=&quot] به سن بزرگ‌تر است يا ام‌کلثوم نيز ميان اهل فن اختلاف وجود دارد. شماري از علماي شيعه به ويژه متأخران زينب را بزرگ‌تر و ام‌کلثوم را دختر کوچک‌تر و شماري ديگر از آنان و غالب علماي اهل‌سنت، ام‌کلثوم را بزرگ‌تر و زينب را دختر کوچک‌تر دانسته‌اند. عده‌اي تاريخ ولادت او را سال ششم هجري نوشته‌اند و شماري نيز تاريخ ولادت حضرت زينب را اين سال دانسته‌اند. البته در تاريخ ولادت حضرت زينب[=&quot] اقوال ديگري مانند پنجم جمادي‌الاولي در سال پنجم يا ششم، شعبان سال ششم، سال چهارم و اواخر رمضان سال نهم پس از جنگ تبوک هم هست، ولي در ولادت ام‌کلثوم نقل ديگري نيست. به نظر مي‌رسد علماي متأخر شيعه چون عقيده به بزرگ‌تر بودن زينب داشته‌اند، اخبار مربوط به ولادت ام‌کلثوم را به حضرت زينب نسبت داده‌اند.

[=&quot]به لحاظ قرائن و شواهدي مانند خواستگاري خليفه دوم، عمربن خطاب، از او، و همنامي او با نام اولين دختر درگذشته رسول خدا(ص) (به فرض اينکه حضرت فاطمه نام خواهرش را روی فرزند خود گذاشته باشد) به سال دوم هجري، به نظر مي‌رسد او به سن از حضرت زينب[=&quot] بزرگ‌تر باشد. قرينه ديگر اين است که اميرمؤمنان(ع) در پاسخ منفي دادن به خواستگاري عمر از ام­کلثوم، به کوچک بودن ام‌کلثوم استدلال کرده و عمر به اين استدلال اعتراض نکرده و نگفته­است که پس دختر ديگرت زينب را به من بده. اولاً، اگر زينب بزرگ‌تر مي‌بود، عمر بايستي از او خواستگاري مي‌کرد نه از ام‌کلثوم. خواستگاري از خواهر کوچک‌تر با علم به کوچک بودن او، با وجود خواهر بزرگ‌تر، بي‌معناست. ضمن اينکه در زمان اين خواستگاري هنوز حضرت زينب همسر عبدالله، پسر جعفر، نبوده ­است­. ثانياً، اگر زينب[=&quot] بزرگ‌تر مي‌بود، بايد عمر در رد استدلال اميرمؤمنان به اين مطلب استدلال مي‌کرد.

[=&quot] روايت مرحوم شيخ صدوق از امام صادق(ع) نيز قرينه ديگري بر بزرگ­تر بودن ام­کلثوم است. در اين روايت آمده ‌است که به دروغ به حضرت فاطمه[=&quot]i[=&quot] خبر دادند که حضرت علي(ع) از دختر ابوجهل خواستگاري کرده است. آن حضرت[=&quot]i[=&quot] پس از شنيدن اين خبر، حسن(ع) را بر شانه راست و حسين(ع) را بر شانه چپ گذاشت و با دست راست خود دست چپ ام‌کلثوم را گرفت و به منزل پدر رفت. در اين گزارش زينب حضور ندارد مگر ادعا شود که اين دو نام از يک نفر بوده­است.

[=&quot] همچنين قرائني وجود دارد (مانند «سمتني امي‌حيدرة») که مردان عرب، قبل از اسلام و در صدر اسلام، امر نامگذاري فرزندان را به زنانشان وا مي‌گذاشتند. نام دو تن از دختران رسول خدا(ص) و خواهران به سن بزرگ‌تر از حضرت فاطمه[=&quot]، ام‌کلثوم و زينب است. گويا آن حضرت براي زنده نگه‌داشتن ياد و خاطره خواهرش ام‌کلثوم که همسر عثمان بود و به سال دوم هجري همزمان با جنگ بدر از دنيا رفت، نام نخستين دخترش را ام‌کلثوم گذاشت. نيز ولادت حضرت زينب[=&quot]،[=&quot] دختر دوم آن حضرت، همزمان با فوت خواهر ديگرش زينب بود و از اين‌رو نام او را زينب نهاد.

[=&quot] نتيجه آنکه با توجه به شواهد و قرائن بالا، ام‌کلثوم از حضرت زينب بزرگ‌تر بوده و در سال پنجم يا ششم هجري به دنيا آمده است. ( ادامه دارد ... انشائ الله)

ابن‌طقطقي عقيده دارد که حضرت علی سه دختر به نام ام‌کلثوم داشته است.

1. ام‌کلثوم بنت فاطمهکه به همسري عمربن خطاب، خليفه دوم، در آمد. نام او را ذکر نکرده است؛ مفيد نام او را زينب و علوي رقيه دانسته است.

2. ام‌کلثوم که در کودکي و پيش از بلوغ از دنيا رفت. اين نسب­ شناس به نام او نيز اشاره نکرده است.

3. ام‌کلثوم که نام کوچکش نفيسه بود و به همسري کثير، پسر عباس، عموي رسول‌خدا(ص)، در آمد و از اين ازدواج پسري به نام يحيي‌زاده شد.

وي در شمار دختران آن حضرت نفيسه ديگري آورده است که نخست همسر عبدالله‌بن‌عقيل بود و پس از او همسر تمام‌بن عباس‌بن عبدالمطلب شد و از او دختري به دنيا آورد که به همسري عبدالله باهربن امام سجاد(ع) در آمد. مصعب زبيري تنها نام يک نفيسه با کنيه ام‌کلثوم را آورده که نخست همسر عبدالله اکبربن عقيل بوده و از او دختري به نام ام‌عقيل آورده، سپس همسر کثيربن عباس شده و از او پسري به نام حسن آورده و بعد همسر تمام‌بن‌عباس شده و از او دختري به نام نفيسه آورده که همسر عبدالله باهربن امام سجاد شده است.

مرحوم سيدمحسن امين در اعيان الشيعة مي‌نويسد:

دختران اميرمؤمنان(ع) که نام يا کنيه آنها ام‌کلثوم است، سه يا چهار تن هستند:

1. ام‌کلثوم کبري بنت فاطمه، همسر عمربن الخطاب؛ 2. ام‌کلثوم همسر مسلم‌بن عقيل که شايد ام‌کلثوم وسطي باشد؛ 3. ام‌کلثوم صغري که بعد درباره‌اش سخن خواهيم گفت؛ 4. زينب صغري که کنيه‌اش ام‌کلثوم است و قبرش در راويه دمشق است. اگر او با ام‌کلثوم صغري، سومين فرد پيش‌گفته يکي باشد، پس ام‌کلثومها سه تن هستند و اگر دو تا باشند ام‌کلثومها چهارتا هستند.

علوي، صاحب المجدي، نيز غير از همسر مسلم‌بن عقيل که نام او را رقيه صغري ثبت کرده، دو ام‌کلثوم ديگر نام برده است: 1. ام‌کلثوم بنت علي‌بن ابي‌طالب(ع) و فاطمهi، كه همسر عمربن الخطاب شده و نام کوچکش رقيه است. 2. ام‌کلثوم كه نام کوچکش نفيسه بود و همسر عبدالله اصغر‌بن عقيل شد.

ترديد درباره تعداد ام‌کلثوم‌ها از آنجا پديد آمده است که برخي از منابع تاريخي و نسب‌شناسي نوشته‌اند که زينب صغري (المجدي: کبري) بنت علي‌بن ابي‌طالب(ع)، نخست همسر محمد‌بن عقيل‌بن ابي طالب شد و از او فرزنداني آورد و پس از شهادت محمد در واقعه کربلا، وي همسرکثير‌بن عباس‌بن عبد المطلب شد و از او دختري به نام ام‌کلثوم به دنيا آورد. نيز نوشته‌اند که همين کثير‌بن عباس با ام‌کلثوم صغري بنت علي‌بن ابي‌طالب(ع) هم ازدواج کرد.

از جمع‌بندي مجموع گزارشها چنين بر مي‌آيد که قطع‌نظر از همسر مسلم‌بن عقيل، دست کم دو دختر از اميرمؤمنان(ع) با کنيه ام‌کلثوم وجود داشته‌اند که داراي همسر و فرزند بوده‌اند. يکي دختر حضرت فاطمهi که به همسري عمربن خطاب در آمد و قبل از واقعه کربلا از دنيا رفت و ديگري که در کربلا حاضر بود و سخناني از او در کتابها ثبت است و به ‌احتمال قوي همان نفيسه است. بري به غير فاطمي بودن ام‌کلثوم حاضر در کربلا و شام تصريح کرده است.

[=Century Gothic]با سلام و تشکر از کاوه عزیز
این تاپیک هم در مورد همین موضوع میباشد!


http://www.askdin.com/showthread.php?t=2729

[=tahoma][=&quot]ازدواج با عمر‌بن خطاب[/][/]

[=tahoma][=&quot]منابع حديثي، تاريخي و تراجم از ازدواج ام‌کلثوم بنت فاطمه با عمر‌بن خطاب، خليفه دوم، خبر داده‌اند. کتابهاي کافي، تهذيب الاحکام، استبصار، صحيح بخاري، المصنف عبدالرزاق، سنن بيهقي، سيره ابن اسحاق، طبقات ابن سعد، انساب الاشراف، نسب قريش، جمهرة نسب قريش و اخبارها، المجدي في انساب الطالبيين، الاصيلي في انساب الطالبيين، رسائل سيدمرتضي، الشافي في الامامة، اعلام الوري، المسائل العکبرية، بحار الانوار، المنمق، الذرية الطاهرة، شرح الاخبار، اسد الغابة، الاصابة، المعارف، اعيان الشيعة، تاريخ يعقوبي، تاريخ طبري، الکامل ابن اثير، المنتظم و بسياري از منابع ديگر، به صورت مستقيم يا غير مستقيم و بدون دخالت عمرو­بن عاص از اين ازدواج سخن گفته‌اند. [/][/]

[=tahoma][=&quot]به نقل طبري، عمر‌بن خطاب نخست ام ‌کلثوم دختر ابوبکر را از عايشه خواستگاري کرد. عايشه مطلب را با خواهرش در ميان گذاشت و او به دليل آنکه عمر به زنان سختگير است و زندگي سخت و خشني (خشن العيش) دارد، نپذيرفت. عايشه براي حل مشکل و رد محترمانه درخواست عمر، از عمرو‌بن عاص کمک خواست. عمرو‌بن عاص به ديدن عمر‌بن خطاب رفت و چنين گفت: «اي اميرمؤمنان، خبري به من رسيده است که از آن به خدا پناه مي‌برم! عمر گفت: چه خبري؟ گفت: از ام ‌کلثوم دختر ابوبکر خواستگاري کرده‌اي! گفت: آري؛ او را براي من نمي‌پسندي يا من را براي او؟ گفت: هيچ کدام. بلکه او نوجوان و کوچک است و تحت نظر ام‌المؤمنين عايشه در رفاه و آسايش بزرگ شده است و تو سختگير، پر هيبت و خشني. ما از تو مي‌ترسيم و نمي‌توانيم نظرت را درباره مسئله‌اي تغيير دهيم، پس او چه خواهد کرد! اگر در موردي با تو مخالفت کند و تو بر او سخت بگيري و او را تنبيه کني، در خصوص فرزندان ابوبکر رفتاري کرده‌اي که شايسته تو نيست. عمر گفت: در اين صورت با عايشه چه کنم که با او در اين مورد سخن گفته‌ام؟ گفت: جواب عايشه با من. من دختري بهتر از دختر ابوبکر به تو معرفي مي‌کنم؛ ام ‌کلثوم دختر علي ‌بن ابيطالب(ع). با او ازدواج کن که به لحاظ نسب بين رسول خدا(ص) و تو پيوند بر قرار شود.» [/][/]

[=tahoma][=&quot]جعلی بودن اين خبر از استدلال عمرو­بن عاص پيداست. اگر رفتار عمر با دختر خردسال ابو­بکر موجب رنجش خاطر او می­شود و از اين جهت ازدواج با او به صلاح نيست, بد رفتاری عمر با دختر رسول­خدا(ص) نيز موجب رنجش خاطر آن حضرت می­شود و به طريق اولی نبايد اين ازدواج صورت گيرد. به نظر می‌­رسد سازندگان اين خبر خواسته­اند با بهره‌­برداری از اين مسئله, برای ابوبکر فضيلتی تراشيده او را هم ‌رديف حضرت علی (ع) قرار دهند.
[/]
[/]

[=tahoma][=&quot]البته گزارشهاي ديگري هم در دست است که بر اساس آنها عمر از همان آغاز و بدون حضور عمرو بن عاص به خواستگاري دختر اميرمؤمنان(ع) رفته است. منابع تاريخي زمان اين ازدواج را سال هفده هجري قمري دانسته‌اند. اگر ام‌ کلثوم سال ششم هجري به دنيا آمده باشد، در اين تاريخ بايد سن او حدود يازده يا دوازده سال باشد و اگر سال هفتم يا نهم زاده شده سن او حدود ده يا نه سال است و در هر صورت با توجه به آب و هوای گرم آنجا کوچک نيست و استدلال حضرت علی(ع) بر خردسالی او ظاهراً به دليل عدم تمايل آن حضرت به اين ازدواج است.[/][/]

[=tahoma][=&quot]از آنجا که اميرمؤمنان(ع) دختران ديگري هم به نام ام‌ کلثوم داشته، ممکن است کسي بگويد شايد عمر با ام‌ کلثوم، دختر علي(ع) از زني غير از فاطمه ازدواج کرده ‌است. پاسخ اين است که عمر قصد خويشاوندي با رسول خدا(ص) را دارد و اين خواسته او را فقط ازدواج با دختر فاطمه[/][=&quot] تأمين مي‌کند. [/][/]

[=tahoma][=&quot]گزارشها درباره چگونگي خواستگاري عمر از ام‌ کلثوم گوناگون است. به نقل يونس ‌بن بکير از ابن اسحاق(م151ق) که کهن‌ترين منبع اين گزارش است، عمر ام ‌کلثوم را از علي(ع) خواستگاري کرد و آن حضرت(ع) در جواب فرمود: کوچک است. عمر گفت: کوچک نيست. تو نمي ‌خواهي او را به من بدهي. اگر راست مي‌گويي او را پيش من بفرست تا او را ببينم. علي(ع) پارچه‌اي به ام ‌کلثوم داد و او را نزد عمر فرستاد و گفت: برو به او بگو آيا اين پارچه را مي ‌پسندي؟ عمر او را ديد و گوشه چادرش (نه ساق پايش: طبقات, ج8, ص463 و منابع ديگر) را گرفت. ام‌ کلثوم چادرش را کشيد و گفت: رها کن. عمر چادرش را رها کرد و گفت: بسيار نجيب است، برو به پدرت بگو چنان که تو گفتي نيست. پس از آن، اميرمؤمنان او را به ازدواج عمر در آورد. ابن‌اسحاق در نقل ديگري که راوي آن از خاندان عمر است، آورده است که علي(ع) در پاسخ عمر گفت: بايد مشورت کنم و با پسرانش مشورت کرد و آنها موافقت کردند و سپس ام ‌کلثوم را نزد عمر فرستاد. در اين نقل سخني از کوچکي ام‌ کلثوم مطرح نيست. اين روايت را اغلب منابع اهل ‌سنت با کاستيها و افزونيهايي نقل کرده‌اند. روايات ديگري هم در اين باره هست که اين مختصر جاي طرح و تحليل آنها نيست.[/][/]

شیعیان را چه شده نمی دانم

چطور ممکن است حضرت علی دخترش را به کسی بدهد که حضرت فاطمه لعنتش کرده؟
چطور حضرت علی دخترش را به قاتل زهرای مرضیه می دهد؟
چرا فکر نمی کنید؟

زدواج ام کلثوم با عمر بن خطابحقیقت یا افسانه؟؟؟

مقدمه

یکی از شبهاتی که اهل سنت بر آن پافشاری زیادی می‌کنند و تبلیغات عجیبی پیرامون آن به راه انداخته‌اند، مسأله ازدواج ام کلثوم با عمر بن خطاب است.
آن‌ها عقیده دارند که امام علی علیه السلام دخترش ام کلثوم را به ازدواج عمر بن خطاب در آورده است.
هدفاهل سنت از طرح این مسأله

هدف آن‌ها از طرح این مسأله دو چیز است:
1. اثبات حسن روابط بین امام علی علیه السلام و خلفای سه گانه. می‌گویند اگر روابط بین امام علی علیه السلام و عمر بن خطاب حسنه نبود، پس چرا حضرت علی علیه السلام دخترش ام کلثوم را به ازدواج عمر درآورد؛
2. شنیده بودند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گفته بود که: «کل نسب و سبب منقطع یوم القیامة إلا نسبی و سببی»، آن‌ها با این کار می‌خواستند در کنار دیگر فضایل جعلی عمر بن خطاب، این فضیلت را نیر برای او به اثبات برسانند.
3-زیرسئوال بردن تهاجم وی به خانه حضرت فاطمه (س) .

محور‌های بحث

محور اول: آیا اصلا حضرت علی علیه السلام از حضرت زهرا سلام الله علیها دختری به نام ام کلثوم داشته است یانه؟
محور دوم: آیا این کسی که عمر بن خطاب از او خواستگاری کرد، دختر امام بوده است یا ربیبه او؟
محور سوم: آیا ام کلثوم همسر عمر بن خطاب، دختر امام علی علیه السلام بوده است یا دختر جرول بن مالک؟
محور چهارم: تناسب سنی بین ام کلثوم و عمر
محور پنجم: حقایق تاریخی چه می‌گوید؟
محور ششم: اگر این ازدواج حقیقت دارد، آیا از روی میل و رغبت بوده است یا از روی اجبار و زور؟
محور هفتم: اهانت عمر به ناموس رسول خدا!
محور هشتم: احیاء سنت جاهلی
محور نهم: تناقضات در بین روایات
محور دهم: آیا این ازدواج، فضیلتی را برای خلیفه دوم به اثبات می‌رساند؟.
محور یازدهم: بررسی روایات.

[=Titr]آیا امام علی دختری به نام ام کلثوم داشته است؟

این که حضرت علی علیه السلام از حضرت زهرا سلام الله علیها فرزندی به نام ام کلثوم داشته باشد، قابل اثبات نیست و ما معتقد هستیم که امام علی علیه السلام فرزندی به نام ام کلثوم از حضرت زهرا سلام الله علیها نداشته است.
همان‌طور که می‌دانید، «ام کلثوم» اسم نیست؛ بلکه کنیه است. چنانچه ام‌سلمه، ام فروة و... کنیه است، نه اسم. و آن‌چه از تاریخ استفاده می‌شود، این است که حضرت زینب سلام الله علیها کنیه‌اش ام کلثوم بوده است؛ از این رو، این مسأله باعث این اشتباه بزرگ شده است. در واقع ام کلثوم همان حضرت زینب است و امام علی علیه السلام دختری به نام ام کلثوم غیر از حضرت زینب از حضرت زهرا سلام الله علیهما نداشته است.
چنانچه محقق معاصر و یکی از نویسندگان بزرگ و از مفاخر شیعۀ ساکن نجف که تا به حال هفتاد جلد کتاب نوشته که 42 جلد آن در باره اهل بیت علیهم السلام است و یک بار نیز مرد سال ولایت شده است، در این باره می‌گوید:
«اذکرنا انه لیس بصدیقة الطاهرة بنت غیر السیدة زینب. و انّها تکنّا بأُمّ کلثوم. کما ذکرنا الیه بعض المحققین. و علی ایّ حال فإنّی اذهب بغیر تردد اذا ان الصدیقة الطاهرة الزهراء لیس عندها بنت تسمّا بأُم کلثوم».[1]
بلی، امام علی علیه السلام دختری به نام ام کلثوم داشته است؛ اما نه از حضرت زهرا سلام الله علیها؛ بلکه از دیگر زنان آن حضرت بوده است؛ چنانچه ابن خشاب البغدادی در کتاب تاریخ موالید الأئمه می‌نویسد:
«وکان له زینب الصغرى و أم کلثوم الصغرى من أم ولد».[ii][2]
در نتیجه ام کلثوم کبری، همان حضرت زینب کبری تنها دختر حضرت زهرا سلام الله علیهما بوده است. و ام کلثوم صغری از همسر دیگر امام علی علیه السلام بوده است.

[=Titr]ام کلثوم دختر امام علی یا ربیبه او؟

بسیاری از محققین بر این اعتقاد هستند که عمر بن خطاب از امام علی علیه السلام دختر خودش را خواستگاری نکرده؛ بلکه ربیبه آن حضرت را که دختر ابوبکر و اسماء بنت عمیس بوده است، خواستگاری کرده است. اسماء بنت عمیس از ابوبکر دو فرزند داشت: یکی محمد بن ابوبکر رحمت الله علیه و دیگری هم ام کلثوم. این دختر به همراه مادرش به خانه حضرت علی علیه السلام آمد و عمر بن خطاب این دختر را از امام علی علیه السلام که در آن زمان سرپرست او محسوب می‌شده خواستگاری کرد.
پس ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام نبوده است؛ بلکه ربیبه او بوده است. و حتی همین ازدواج هم محقق نشده است، پشنهاد ازدواج داده شد؛ اما از آن‌جا که این دختر خردسال بود، عایشه با ازدواج او مخالف کرد و عمر هم منصرف شد.
ابوالفرج اصفهانی در کتاب الأونی، صفحه 103 و المقریزی در کتاب إمتاع الأسماع به همین نکته اشاره کرده است:
«هی أم کلثوم بنت أبی بکر الصدیق رضی الله عنه، من فواضل نساء عصرها، خطبها عمر بن الخطاب رضی الله عنه، وذلک أن رجلا من قریش قال لعمر بن الخطاب: ألا تتزوج أم کلثوم بنت أبی بکر، فتحفظه بعد وفاته، وتخلفه فی أهله، فقال عمر رضی الله عنه: بلى، إنی لأحب ذلک، فاذهب إلى عائشة، فاذکر لها ذلک، وعد إلی بجوابها. فمضى الرسول إلى عائشة، فأخبرها بما قال عمر. فأجابته إلى ذلک، وقالت له: حبا وکرامة. ودخل علیها بعقب ذلک المغیرة بن شعبة، فرآها مهمومة، فقال لها: مالک یا أم المؤمنین؟ فأخبرته برسالة عمر، وقالت: إن هذه جاریة حدثة، وأردت لها عیشا ألین من عمر، فقال لها: علی أن أکفیک. وخرج من عندها، فدخل على عمر رضی الله عنه فقال: بالرفاء والبنین، وقد بلغنی ما أتیته من صلة أبی بکر فی أهله، وخطبتک أم کلثوم. قال عمر رضی الله عنه: قد کان ذاک. قال: إلا إنک یا أمیر المؤمنین رجل شدید الخلق على أهلک، وهذه صبیة حدیثة السن، فلا تزال تنکر علیها الشئ فتضربها، فتصیح، فیغمک ذلک، وتتألم له عائشة، ویذکرون أبا بکر، فیبکون علیه، فتجدد لهم المصیبة، مع قرب عهدها فی کل یوم. فقال له: متى کنت عند عائشة وأصدقنی؟ فقال: آنفا، فقال عمر: أشهد أنهم کرهونی، قد ضمنت لهم أن تصرفنی عما طلبت، وقد أعفیتهم. فعاد إلى عائشة، فأخبرها الخبر، وأمسک عمر عن معاودة خطبتها».[iii][3]
همچنین ابن قتیبه دینوری در کتاب المعارف می‌نویسد:
«واما أم کلثوم بنت أبی بکر فخطبها عمر إلى عائشة فأنعمت له وکرهته أم کلثوم فاحتالت حتى امسک عنها وتزوجها طلحة بن عبید الله فولدت له زکریا وعائشة ثم قتل عنها فتزوجها عبد الرحمن بن عبد الله ابن أبی ربیعه المخزومی».[iv][4]

[=Titr]ام کلثوم دختر امام علی یا دختر جرول بن مالک؟

تاریخ شهادت می دهد که عمر بن خطاب فرزندی به نام زید از همسری به نام ام کلثوم داشته است؛ اما نه از ام کلثوم بنت علی؛ بلکه ام کلثوم بنت جرول؛ چنانچه طبری می‌نویسد:
«وأما محمد بن عمر فإنه زید الأصغر وعبید الله الذی قتل یوم صفین مع معاویة أمهما أم کلثوم بنت جرول بن مالک ... وکان الاسلام فرق بینها وبین عمر».[v][5]
همچنین ابن اثیر در الکامل فی التاریخ می‌نویسد:
«وقتل عبید الله بصفین مع معاویة. وقیل: کانت أمه أم زید الأصغر أم کلثوم بنت جرول الخزاعی وکان الاسلام فرق بینها وبین عمر».[vi][6]
ابن حجر عسقلانی هم در کتاب الاصابه می‌نویسد:
«وقیل عبید الله وعبد الله أخو عبید الله بن عمر بن الخطاب لامه أمهما أم کلثوم بنت جرول الخزاعیة».[vii][7]
بنابراین، ام کلثوم همسر عمر بن خطاب، دختر امام علی علیه السلام نبوده است؛ بلکه دختر جرول بن مالک خزاعی بوده است.

[=Titr]تناسب سِنی بین عمر بن خطاب و ام کلثوم

همان‌طور که از شواهد تاریخی به دست می‌آید، ام کلثوم در آن زمان حد اکثر هفت سال داشته است و نه بیشتر؛ چنانچه ابن سعد در طبقات به این حقیقت اشاره کرده و می‌نویسد:
«تزوجها عمر بن الخطاب وهی جاریة لم تبلغ».[viii][8]
یعنی هنوز ام کلثوم به سن بلوغ شرعی نرسیده بوده است. و از طرفی عمر بن خطاب حد اقل شصت یا بیشتر داشته است. سؤال ما از اهل سنت این است که چه تناسبی بین ام کلثوم هفت ساله و عمر بن خطاب شصت ساله وجود داشته است؟ ام کلثوم چه گناهی کرده است که مجبور است با پدر زنِ پدر بزرگش ازدواج کند؟ آیا دختر حق ندارد که شریک آینده زندگی خودش را انتخاب کند؟! آیا اگر این دختر خردسال حق انتخاب داشت، بازهم پیر مردی مثل عمر بن خطاب را که پدر زنِ پدر بزرگش بوده است انتخاب می‌کرد؟!
نکته عجیب و در عین حال جالب،‌ علاقه شدید خلیفه دوم به ازدواج با دختران خردسال است که معلوم نیست چرا خلیفه دوم تا این اندازه به ازدواج با دختران خردسال علاقه داشته است؟! البته صدور چنین اعمالی از خلیفه دوم اصلا عجیب نیست؛ چرا که او در مسأله نکاح تابع سنت‌های جاهلی بوده است؛ چنانچه خودش گفته است که در من از سنن جاهلی چیزی جز نکاح باقی نمانده است.
«عن محمد بن سیرین قال قال عمر بن الخطاب ما بقی فی شئ من أمر الجاهلیة إلا أنی لست أبالی إلى أی الناس نکحت وأیهم أنکحت».[ix][9]
یعنی این که او در مسأله نکاح هنوز هم از سنت‌های عصر جاهلی پیروی می‌کند و تمام سعی خود را می‌کند تا این سنت‌ها را زنده نگه می‌دارد.
اگر واقعا چنین ازدواجی صورت گرفته باشد، به نظر من نه تنها اسلامی که حتی انسانی نیست. در قبایل وحشی هم چنین ازدواج‌هایی صورت نمی‌گیرد؛ چه رسد به دین مبین اسلام.

[=Titr]حقایق تاریخی چه می‌گوید؟

حقایق تاریخی دروغ بودن این مسأله را به اثبات می‌رساند؛ آن‌جا که بیشتر کتاب‌های اهل سنت نقل کرده‌اند که ام کلثوم بعد از به هلاکت رسیدن عمر، با پسر عمویش محمد بن جعفر و بعد از او با عون بن جعفر و بعد از او با برادر دیگرش عبدالله بن جعفر ازدواج کرده است.
ابن سعد در طبقات الکبری نقل می‌کند:
«أم کلثوم بنت علی بن أبی طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی وأمها فاطمة بنت رسول الله وأمها خدیجة بنت خویلد بن أسد بن عبد العزى بن قصی تزوجها عمر بن الخطاب وهی جاریة لم تبلغ فلم تزل عنده إلى أن قتل وولدت له زید بن عمر ورقیة بنت عمر ثم خلف على أم کلثوم بعد عمر عون بن جعفر بن أبی طالب بن عبد المطلب فتوفی عنها ثم خلف علیها أخوه محمد بن جعفر بن أبی طالب بن عبد المطلب فتوفی عنها فخلف علیها أخوه عبد الله بن جعفر بن أبی طالب بعد أختها زینب بنت علی بن أبی طالب فقالت أم کلثوم إنی لأستحیی من أسماء بنت عمیس إن ابنیها ماتا عندی وإنی لأتخوف على هذا الثالث فهلکت عنده ولم تلد لاحد منهم شیئا».[x][10]
در این حدیث آمده است که ام کلثوم بعد از به هلاکت رسیدن عمر بن خطاب با پسر عمویش عون بن جعفر ازدواج کرد. بعد که عون فوت کرد، با برادرش محمد ازدواج کرد و بعد از آن که محمد فوت کرد، با عبدالله برادر دیگرش ازدواج کرد؛ در حالی که عون و محمد هردو در جنگ شوشتر در زمان خلیفه دوم کشته شده‌اند.
ابن حجر در الاصابه می‌گوید:
«وقال أبو عمر استشهد عون بن جعفر فی تستر وذلک فی خلافة عمر وما له عقب».[xi][11]
ابن عبد البر می‌گوید:
«عون بن جعفر بن أبی طالب ولد على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم أمه وأم أخویه عبد الله ومحمد بنى جعفر بن أبی طالب أسماء بنت عمیس الخثعمیة واستشهد عون بن جعفر وأخوه محمد بن جعفر بتستر ولا عقب له».[xii][12]
با این‌حال، چگونه می‌شود که آن‌ها بعد از عمر با ام کلثوم ازدواج کرده باشند؟.
از آن‌جا که دروغ‌گو فراموش کار است، راوی این مساله از یادش رفته بوده است که آن‌ها قبل از عمر کشته شده‌اند و گرنه چنین دروغ بزرگی را نمی‌گفت.
و نیز فراموش کرده است که عبدالله بن جعفر با حضرت زینب سلام الله علیها در زمان خود امیرالمؤمین علیه السلام ازدواج کرده است و تا زمان واقعه کربلا حضرت زینب همسر ایشان بوده است و حتی تا آخر عمر از ایشان جدا نشده است. چگونه می‌شود که عبدالله بین هر دو خواهر جمع کرده باشد؟.
و عجیب‌تر از همه این‌که ابن قتیبه دینوری ام کلثوم را به ازدواج عمویش جعفر بن ابی‌طالب درآورده است! آن‌جا که می‌نویسد:
«وأما أم کلثوم الکبرى وهی بنت فاطمة فکانت عند عمر ابن الخطاب و ولدت له أولادا قد ذکرناهم فلما قتل عمر تزوجها جعفر ابن أبی طالب فماتت عنده».[xiii][13]
جل الخالق! چگونه می‌شود که دختری با عمویش ازدواج کند؛ البته آن هم عمویی که قبل از تولد او به شهادت رسیده است؟!
بنابراین، حقایق تاریخی نیز این مسأله را به اثبات می‌رساند که این ازدواج هرگز محقق نشده است و در واقع این ازدواج از اباطیل و افسانه‌های تاریخی است.

[=Titr]ازدواج از روی اختیار یا زور و تهدید؟

در صورت قبول صحت خبر، آیا این ازدواج با میل و رغبت بوده است یا از روی زور و تهدید؟
در روایاتی که از طریق شیعه و نیز در برخی از روایاتی که از جانب اهل سنت نقل شده است، این مسأله را به اثبات می‌رسد که این ازدواج محقق شده است؛ اما نه از روی میل و رغبت؛ بلکه به خاطر تهدید عمر بن خطاب بوده است.
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی نقل می‌کند:
«محمد بن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال: لما خطب إلیه قال له أمیر المؤمنین: إنها صبیة قال: فلقى العباس فقال له: مالی أبی بأس؟ قال: وما ذاک؟ قال: خطبت إلى ابن أخیک فردنی أما والله لأعورن زمزم ولا أدع لکم مکرمة إلا هدمتها و لأقیمن علیه شاهدین بأنه سرق ولأقطعن یمینه فأتاه العباس فأخبره وسأله أن یجعل الامر إلیه فجعله إلیه».[xiv][14]
و نیز مرحوم کلینی از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند:
«علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، وحماد، عن زرارة، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) فی تزویج أم کلثوم فقال: إن ذلک فرج غصبناه».[xv][15]
از این دو روایت هم استفاده می‌شود که این ازدواج با میل و رغبت نبوده است؛ بلکه از روی زور و تهدید بوده است؛ پس خدمتی به حسن روابط نمی‌کند.
از برخی از روایات اهل سنت نیز استفاده می‌شود که این ازدواج از روی اختیار نبوده است؛ بلکه امام مجبور شده است که دخترش را به خلیفه دوم بدهد.
طبری در ذخائر العقبی می‌نویسد:
«قال ابن إسحاق حدثنی عاصم بن عمر بن قتادة قال خطب عمر إلى علی ابنته أم کلثوم فأقبل علی علیه وقال إنها صغیرة فقال عمر لا والله ما ذلک بک ولکن أردت منعی».[xvi][16]
در این روایت عمر صراحتا با امام علی علیه السلام می‌فرماید که تو حق نداری خواستگاری مرا رد کنی. و این نشان از این می‌دهد که حرف تهدید و زور در میان بوده است.
و نیز طبرانی در المعجم الکبیر می‌نویسد:
«حدثنا جعفر بن محمد بن سلیمان النوفلی المدینی ثنا إبراهیم بن حمزة الزبیری ثنا عبد العزیز بن محمد الدراوردی عن زید بن أسلم عن أبیه قال دعا عمر بن الخطاب رضی الله عنه علی بن أبی طالب فساره ثم قام علی فجاء الصفة فوجد العباس وعقیلا والحسین فشاورهم فی تزویج أم کلثوم عمر فغضب عقیل وقال یا علی ما تزیدک الأیام والشهور والسنون إلا العمى فی أمرک والله أداء فعلت لیکونن ولیکونن لأشیاء عددها ومضى یجر ثوبه فقال على للعباس والله ما ذاک منه نصیحة ولکن درة عمر أخرجته إلى ما ترى أما والله ما ذاک رغبة فیک یا عقیل ولکن قد أخبرنی عمر بن الخطاب رضی الله عنه أنه سمع رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول کل سبب ونسب منقطع یوم القیامة إلا سببی ونسبی فضحک عمر رضی الله عنه وقال ویح عقیل سفیه أحمق».[xvii][17]
از این روایت هم استفاده می‌شود که عمر بن خطاب وقتی با مخالفت عقیل روبرو می‌شود، به ایشان فحاشی می‌کند و لقب و اوصاف خودش را به ایشان نسبت می‌دهد.
پس این ازدواج از روی زور و تهدید بوده است و هرگز از روی میل و رغبت نبوده است.
از برادران اهل سنت باید پرسید که آیا یک حاکم اسلامی حق دارد که برای خواستگاری دختر دیگران به زور متوسل شود؟
حتی از یک حاکم کافر هم چنین انتظاری نمی‌رود؛ چه رسد به کسی که خود را خلیفه خدا و خلیفه رسول خدا در روی زمین می‌داند.
آیا چنین کسی می‌تواند برترین مخلوق خدا بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد؟ عجبا که چرا اهل سنت، چشمان خود را باز نمی‌کنند و این حقایق تاریخی را نادیده می‌گیرند! و عجیب‌تر این است که اهل سنت این ازدواج را دلیلی قاطعی بر حسن روابط می‌دانند!. اگر حسن روابط این است؛ پس وا به حال روزی که روابط غیر حسنه شود.

[=Titr]هانت عمر به ناموس رسول خدا!

اهل سنت برای این‌که ازدواج عمر و ام کلثوم را ثابت کنند، روایاتی نقل کردند که از شنیدن و خواندن این روایت‌ها عرق شرم از پیشانی‌ انسان جاری می‌شود.
ما از اهل سنت می‌پرسیم که: اثبات حسن روابط به چه قیمتی؟ آیا این قدر ارزش دارد که ما چنین تعابیر زشت و زننده‌ای را مطرح کنیم؟
ازدواج ام کلثوم با عمر عوارضی دارد که کمترین عارضه آن خیانت به ناموس رسول خدا است، آیا شما این عوارض را می‌پذیرید؟
طبری در ذخائر العقبی می‌نویسد:
«قال ابن إسحاق حدثنی عاصم بن عمر بن قتادة قال خطب عمر إلى علی ابنته أم کلثوم فأقبل علی علیه وقال إنها صغیرة فقال عمر لا والله ما ذلک بک ولکن أردت منعی فان کانت کما تقول فابعثها إلى فرجع على فدعاها فأعطاها حلة وقال انطلقی بهذه إلى أمیر المؤمنین وقولی له یقول لک أبى کیف ترى هذه الحلة فأتته بها وقالت له ذلک فأخذ عمر بذراعها فاجتذبتها منه وقالت أرسلها فأرسلها».[xviii][18]
و در روایتی دیگری نقل می‌کند:
«وذکر أبو عمر أن عمر قال له لما قال إنها صغیرة: زوجنیها یا أبا الحسن فانى أرصد من کرامتها مالا یرصده أحد فقال رضی الله عنه له : أنا أبعثها إلیک فان رضیتها فقد زوجتکها فبعثها إلیه ببرد فقال لها قولی له هذا البرد الذی قلت لک فقالت ذلک لعمر فقال قولی له قد رضیت رضى الله عنک ووضع یده على ساقها فکشفها فقالت أتفعل هذا لولا أنک أمیر المؤمنین لکسرت أنفک ثم خرجت حتى أتت أباها فأخبرته الخبر وقالت أتبعثنی إلى شیخ سوء قال یا بنیة فإنه زوجک».[xix][19]
و نیز ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانه‌های علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آن‌ها است،‌ در الاصابة نقل می‌کند:
«وقال بن أبی عمر المقدسی حدثنی سفیان عن عمرو عن محمد بن علی أن عمر خطب إلى علی ابنته أم کلثوم فذکر له صغرها فقیل له إنه ردک فعاوده فقال له علی أبعث بها إلیک فإن رضیت فهی امرأتک فأرسل بها إلیه فکشف عن ساقها فقالت مه لولا إنک أمیر المؤمنین للطمت عینیک».[xx][20]
و نیز ذهبی یکی دیگر از استوانه‌های علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل می‌کند:
«قال أبو عمر بن عبد البر: قال عمر لعلی: زوجنیها أبا حسن، فإنی أرصد من کرامتها مالا یرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إلیک، فإن رضیتها، فقد زوجتکها - یعتل بصغرها - قال: فبعثها إلیه ببرد، وقال لها: قولی له: هذا البرد الذی قلت لک، فقالت له ذلک. فقال: قولی له: قد رضیت رضی الله عنک، ووضع یده على ساقها، فکشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنک أمیر المؤمنین، لکسرت أنفک، ثم مضت إلى أبیها، فأخبرته وقالت: بعثتنی إلى شیخ سوء! قال: یا بنیة إنه زوجک».[xxi][21]
همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد نقل می‌کند:

فقام علی فأمر بابنته من فاطمة فزینت ثم بعث بها إلى أمیر المؤمنین عمر ، فلما رآها قام إلیها فأخذ بساقها و قال: قولی لأبیک قد رضیت، قد رضیت، قد رضیت . فلما جاءت الجاریة إلى أبیها قال لها: ما قال لک أمیر المؤمنین؟ قالت: دعانی و قبلنی فلما قمت أخذ بساقی و قال: قولی لأبیک قد رضیت».[iii][22] این تعابیر آن قدر زشت و زننده بوده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است. به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است.
ابن سبط الجوزی یکی از علمای اهل سنت، وقتی این حدیث را می‌بیند، صدایش در می‌آید و می‌گوید:
«ذکر جدی فی کتاب منتظم ان علیاً بعثها لینظرها و ان عمر کشف ساقها و لمسها بیده، هذا قبیح والله. لو کانت امة لما فعل بها هذا. ثم باجماع المسلمین لایجوز لمس الاجنبیه».[iii][23]
من از علمای اهل سنت سؤال می‌کنم که آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین عمل زشتی را انجام دهد؟ و آیا چنین کسی می‌تواند خلق خدا را به سوی طراط مستقیم الهی هدایت کند؟
آیا اگر کسی با خواهر شما، دختر شما و یا حتی مادر شما (نه با ناموس رسول خدا) چنین عمل زشتی را انجام می‌داد، باز هم او را برترین مخلوق خدا بعد از رسول خدا و ابوبکر می‌دانستید؟ اگر یک بقال سر کوچه، چنین عملی را در حق ناموس شما می‌کرد، چه نظری در باره او داشتید؟ اگر این عمل را نمی‌پسندید، چرا آن را نقل می‌کنید؟ ابن صحاک به چه حقی به ناموس رسول خدا دست‌درازی می‌کند، ساقش را برهنه می‌کند، او را در بغل می‌گیرد و یا او را می‌بوسد؟!
نه به خدا چنین عمل زشتی از یک حاکم لائیک هم سر نمی‌زند؛ چه رسد به خلیفه مسلمین؛ آن‌هم در حق ناموس رسول خدا.
جالب این‌جا است که آن‌ها از ما انتظار دارند که از چنین کسی بیزاری نجوییم و او را مقتدای خودمان قرار دهیم! نه به خدا که چنین کسی لیاقت رهبری جامعه اسلامی را ندارد، وسزاوار نیست چنین کسی را حتی صحابه رسول خدا بدانیم.

[=Titr]

احیا سنت جاهلی





در بعضی از این روایات نقل شده است که عمر بن خطاب بعد از خواستگاری از دختر امام علی علیه السلام به مسجد رفت و به کسانی که در مسجد نشسته بود گفت: «رفئونی، فرفؤوه»؛ چنانچه ابن سعد در طبقات می‌نویسد:
«فجاء عمر إلى مجلس المهاجرین بین القبر والمنبر وکانوا یجلسون ثم علی وعثمان والزبیر وطلحة وعبد الرحمن بن عوف فإذا کان الشئ یأتی عمر من الآفاق جاءهم فأخبرهم ذلک واستشارهم فیه فجاء عمر فقال رفئونی فرفؤوه وقالوا بمن یا أمیر المؤمنین قال بابنة علی بن أبی طالب».[iii][24]
«رفئونی» نوعی تبریک گفتن بود که در عصر جاهلیت در بین اعراب رسم بود. آن‌ها وقتی کسی ازدواج می‌کرد، برای تبریگ گفتن از این کلمه استفاده می‌کردند که پیامبر اسلام از این کار نهی کردند و فرمودند که به جای این کلمه از کلماتی مثل «بارک ا لله و... استفاده کنید.
احمد حنبل در مسند خودش می‌نویسد:
«حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا الحکم بن نافع قال ثنا إسماعیل بن عیاش عن سالم بن عبد الله عن عبد الله ابن محمد بن عقیل قال تزوج بن أبی طالب فخرج علینا فقلنا بالرفاء والبنین فقال مه لا تقولوا ذلک فان النبی صلى الله علیه وسلم قد نهانا عن ذلک وقال قولوا بارک الله لک وبارک علیک وبارک لک فیها».[iii][25]
سؤال ما از علمای اهل سنت این است که هدف عمر از به کار بردن این کلمه چی بود؟ آیا می‌خواست سنت جاهلی را زنده کند؛ همان سنتی را که پیامبر اسلام از آن نهی کرده بود؟ اگر چنین هدفی نداشت؛ پس چرا چنین کلمه‌ای را به کار برد؟ چرا خلیفه دوم از دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سرپیچی کرد؛ در حالی‌که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
«وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[iii][26] .
و در جای دیگر می‌فرماید:
«وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا»[iii][27].
یا این که عمر از نهی رسول خدا بی‌خبر بوده است که در این صورت جهل جناب خلیفه به اثبات خواهد رسید.
از علمای اهل سنت می‌پرسیم که آیا کسی که از احکام الهی بی‌خبر باشد، می‌تواند خلیفه خدا و خلیفه رسول خدا باشد؟!
این جا است که بعضی از علمای اهل سنت که متوجه این مسأله شده‌اند، دست به تحریف حدیث زده‌اند و به جای کلمه رفئونی از کلماتی همچون «ألاتهنونی» و یا «فدعا له بالبرکة» استفاده کرده‌اند.
حاکم نیشابوری همین روایت را نقل می‌کند و به جای کلمه رفئونی این چنین می‌نویسد:
«فاتى عمر المهاجرین فقال الا تهنونی».[iii][28]
و بیهقی در سنن الکبری حدیث را این‌گونه نقل می‌کند:
«قال لما تزوج عمر بن الخطاب رضی الله عنه أم کلثوم بنت على رضی الله عنهم اتى مجلسا فی مسجد رسول الله صلى الله علیه وسلم بین القبر والمنبر للمهاجرین لم یکن یجلس فیه غیرهم فدعوا له بالبرکة».[iii][29]

احادیث هزار رنگ مضطرب

روایاتی در این باره از اهل سنت نقل شده است که صد در صد با یکدیگر تناقض دارند و این تناقضات اصل قضیه را از ریشه می‌زند.
در بعضی از روایات آمده است که خود امیرالمؤمین ام کلثوم را به عقد عمر درآورد، و بعضی دیگر می‌گویند که آن را به ابن عباس واگذار کرد.
گاهی نقل کرده‌اند که عقد بعد از تهدید و زورگویی عمر واقع شد و در بعضی دیگر نقل شده است که با اختیار و و رضا بوده است.
برخی روایت کرده‌اند که عمر از او فرزندی به نام زید داشته است و در برخی دیگر روایت شده است که عمر قبل از دخول به هلاکت رسیده است.
روایتی دارد که زید بن عمر دارای فرزند بوده است و در برخی دیگر نقل شده است که فرزندی به جای نگذاشته است.
در روایتی نقل شده است که زید بن عمر و ام کلثوم هردو باهم کشته شده‌اند، و روایت دیگر می‌گوید که ام کلثوم بعد از زید باقی مانده است.
در حدیثی آمده است که مهر ام کلثوم چهل هزار درهم بوده است؛ در حالی‌که در روایت دیگر آمده است که چهارهزار درهم بوده است و در روایت دیگری آمده است که پانصد هزار درهم بوده است.
و ده‌ها تناقض دیگر...
این اختلافات نشان می‌دهد که جاعلین حدیث، با هم دیگر هماهنگ نبوده‌اند و هرکس برای خودش و به دلخواه خودش حدیث جعل کرده است. مگر می‌شود که در یک قضیه تاریخی این همه تناقض وجود داشته باشد؟ این اخلافات و تناقضات اصل قضیه را از ریشه می‌زند و کذب بودن آن را به اثبات می‌رساند.

آیا این ازدواج فضیلتی برای عمر بن خطاب محسوب می‌شود، یا نه؟
اگر ما بر فرض محال (فرض محال که محال نیست) بپذیریم که چنین ازدواجی واقع شده است و راست است، این ازدواج هیچ فضیلتی را برای خلیفه دوم به اثبات نمی‌رساند؛ چرا که نکاح بر ظاهر اسلام است و ظاهر اسلام بر اظهار شهادتین و نماز به سوی کعبه و... است؛ اگر چه ترک آن افضل است و چنین ازدواجی مکروه است؛ اما اگر ضرورتی پیش بیاید، کراهت آن از بین می‌رود.
حتی اگر فرض کنیم که چنین ازدواجی حرام باشد، بازهم در زمان اضطرار و زمانی که انسان برجان خودش و یا بر دین خودش بترسد، حرمت آن از بین می‌رود؛ همان‌طوری که اظهار کفر در زمانی که انسان بر جان خودش بترسد، اشکالی ندارد؛ همان‌طوری که خوردن میته، خون، گوشت خنزیر و گوشت سگ در وقت اضطرار اشکالی ندارد.
خدواند در قرآن کریم می‌فرماید:
«مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ»[iii][30].
و ما ثابت کردیم که امیرالمؤمین علیه السلام این کار را از روی اجبار و اکراه انجام داده است و چون بر دین خودش می‌ترسیده است، مجبور به این کار شده است؛ چرا که خلیفه دوم او را تهدید کرد که اگر چنین کاری را انجام ندهد، دو نفر شاهد را بر علیه او تحریک خواهد کرد و او را متهم به سرقت کرده، دست او را قطع می‌کند. این جا بود که امام مجبور شد این ازدواج را قبول کند.
خداوند در قرآن کریم سرگذشت حضرت لوط علیه السلام را نقل می‌کند که آن حضرت به کفاری که قصد سوء داشتند، پشنهاد ازدواج با دخترانش را داد؛ در حالی‌که همه ما می‌دانیم که همه آن‌هایی که در جلوی خانه حضرت لوط علیه السلام جمع شده بودند از کفار بودند.
«وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ».[iii][31]
پس حتی با فرض قبول وقوع آن، این ازدواج هیچ فضیلتی را برای خلیفه دوم به اثبات نمی‌رساند.
البته همه این‌ها در صورتی است که ما بتوانیم با روایات صحیحه این ازدواج را ثابت کنیم؛ در حال‌که حد اقل از روایات شیعه چنین استفاده‌ای نمی‌شود.

. روایات شیعه

«محمد بن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال: لما خطب إلیه قال له أمیر المؤمنین: إنها صبیة قال: فلقى العباس فقال له: مالی أبی بأس؟ قال: وما ذاک؟ قال: خطبت إلى ابن أخیک فردنی أما والله لأعورن زمزم ولا أدع لکم مکرمة إلا هدمتها و لأقیمن علیه شاهدین بأنه سرق ولأقطعن یمینه فأتاه العباس فأخبره وسأله أن یجعل الامر إلیه فجعله إلیه».[iii][32] این روایت هرچند سند آن صحیحه است؛ اما از این روایت خواستگاری از دختر امام را ثابت نمی‌شود؛ شاید ربیبه‌اش بوده باشد، نه دخترش.
ثانیا: دلالتی بر وقوع ازدواج نمی‌کند؛ چرا که در این روایت گفته شده است که امر را به دست عباس قرار داد؛ اما این‌که ازدواج هم کرده باشند، ثابت نمی‌شود. شاید ازدواجی محقق نشده باشد.
ثالثا: همان‌طور که پیش از این گفتیم، هیچ خدمتی به حسن روابط بین امام علی علیه السلام و عمر بن الخطاب نمی‌کند و بلکه سوء روابط را ثابت می‌کند
2. «علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، وحماد، عن زرارة، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) فی تزویج أم کلثوم فقال: إن ذلک فرج غصبناه».[iii][33]
این روایت هرچند سندش مشکلی ندارد؛ اما از این روایت هم تحقق ازدواج ثابت نمی‌شود؛ چرا که قضیه شرطی است. امام می‌فرماید: اگر چنین است، ناموسی است که از ما غصب کرده‌اند؛ یعنی لولا الصحة. امام صراحتا نمی‌گوید که این ازدواج حتما محقق شده است؛ بلکه می‌گوید که اگر هم محقق شده باشد، غصبی است.
مثل این‌که کسی به شما بگوید که ضبط صوت شما پیش فلانی است و شما در جواب بگویید که: اگر پیش او است، غصبی است. این سخن دلالت نمی‌کند که حتما ضبط صوت پیش فلانی است؛ بلکه قضیه شرطی و اگری است.
ثانیا: ثابت می‌کند که این ازدواج از روی میل و رغبت نبوده است؛ بلکه از روی زور و تهدید بوده است؛ پس خدمتی به حسن روابط نمی‌کند.
3. «محمد بن یحیى، وغیره، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن سلیمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن امرأة توفى زوجها أین تعتد، فی بیت زوجها تعتد أو حیث شاءت؟ قال: بلى حیث شاءت، ثم قال: إن علیا علیه السلام لما مات عمر أتى أم کلثوم فأخذ بیدها فانطلق بها إلى بیته».[iii][34]
4. «حمید بن زیاد، عن ابن سماعة، عن محمد بن زیاد، عن عبد الله بن سنان، ومعاویة ابن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن المرأة المتوفى عنها زوجها أتعتد فی بیتها أو حیث شاءت؟ قال: بل حیث شاءت، إن علیا علیه السلام لما توفی عمر أتى أم کلثوم فانطلق بها إلى بیته».[iii][35]
این دو روایت از نظر سند مشکلی ندارند؛ اما دلالت آن‌ها ثابت نیست؛ چرا که اولا ممکن است این ام کلثوم ربیبه آن حضرت باشد، نه دختر ایشان؛ ثانیا برفرض که دختر ایشان باشد، اثبات نمی‌کند که دختر حضرت زهرا سلام الله علیها باشد، شاید از دیگر زنان حضرت باشد.
پس این دو روایت هم آن‌ها را به مقصودشان نمی‌رساند.
5. «محمد بن أحمد بن یحیى، عن جعفر بن محمد القمی، عن القداح، عن جعفر، عن أبیه علیه السلام قال: ماتت أم کلثوم بنت علی علیه السلام وابنها زید بن عمر بن الخطاب فی ساعة واحدة لا یدرى أیهما هلک قبل فلم یورث أحدهما من الاخر وصلى علیهما جمیعا».[iii][36]
این روایت از نظر سندی مشکل دارد؛ چرا که جعفر بن محمد القمی مجهول و قداح مهمل است.[iii][37]
در نتیجه اهل سنت نمی‌توانند از روایاتی که از طریق شیعه نقل شده است، به مقصودشان برسند؛ چرا که این روایات یا از نظر دلالت مشکل داشتند یا از نظر سند.

روایات اهل سنت

اولین کسی که از اهل سنت این مسأله را مطرح کرد، محمد بن سعد در طبقات الکبری بوده است و بقیه علما هرچه نقل کرده‌اند از طریق ایشان بوده است.
اولا: همان‌طور که پیش از این گفتیم،‌ در این روایات اختلافات تناقضات زیادی دیده می‌شود که این تناقضات اصل حدیث را از ریشه می‌زند.
ثانیا: بخاری و مسلم این دو روایت را نقل نکرده‌اند. و همه می‌دانند که اهل سنت بسیاری از روایات را فقط به این خاطر که بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند، رد می‌کنند. ما هم همین قاعده را در باره این حدیث اجرا می‌کنیم و می‌گوییم که این حدیث با این‌همه اهمیتش اگر صحیح بود؛ چرا بخاری و مسلم آن را نقل نکرده‌اند.
ثالثا: نه تنها بخاری و مسلم از نقل آن سرباز زده‌اند؛‌ بلکه هیچ یک از صحاح دیگر اهل سنت نیز این روایت را نقل نکرده‌اند؛ البته اشاره شده است؛ اما تفصیل آن در هیچ یک از صحاح آن‌ها نیامده است و بلکه حتی در هیچ از مسانید معتبر آن‌ها مانند مسند احمد و... نیامده است.
راستی دلیل اعراض آن‌ها از این روایت چه بوده است؟ اگر صحیح بود، چرا آن‌ها این روایت را نقل نکردند؟!
رابعا: سلّمنا که همه این روایات صحیحه هستند و از نظر دلالت هم مشکلی ندارند؛ اما این روایات از طریق اهل سنت نقل شده است و برای شیعیان هیچ ارزشی ندارند. اهل سنت باید توجه داشته باشند که اگر می‌خواهند مطلبی را برای شیعیان به اثبات برسانند، باید به چیزهایی استناد کنند که شیعیان قبول داشته باشند نه به خزعبلات بخاری، مسلم، ابن سعد و...
متأسفانه علمای اهل سنت هنوز به آن رشد فکری و بلوغ عقلی نرسیده‌اند که این مسأله را درک کنند و مطمئن هستم که هیچ‌گاه به این رشد و بلوغ عقلی نخواهند رسید.

از مباحث گذشته به این نتیجه می‌رسیم که اولا امام علی علیه السلام دختری به نام ام کلثوم نداشته است،‌ تا او را به ازدواج عمر در بیاورد.
ثانیا: ام کلثوم همسر عمر بن خطاب دختر جرول بن مالک بوده است نه دختر امام علی علیه السلام.
ثالثا: بر فرض صحت خبر،‌ فضیلتی برای عمر بن خطاب محسوب نمی‌شود؛ چرا که با تهدید و زورگویی بوده است و امام علی علیه السلام مجبور بوده است که دخترش را به ازدواج عمر دربیاورد، و در حالت اضطرار دختر دادن به کافر هم اشکالی ندارد؛ چه رسد به کسی که ظاهرا مسلمان است.


جان فدای مظلومیتت یا علی که بعد از 1400 سال همچنان مظلومی


لیست منابع و متون کاملتر را در اینجا ببینید


http://mostaghim.parsiblog.com/165086.htm

[=&quot]ادامه مطالب پیشین:
گزارش اين ازدواج در منابع شيعه با منابع اهل‌سنت تفاوت اساسي دارد و حاکي از آن است که امام علي(ع) پس از تهديد عمر و واسطه شدن عباس با اين ازدواج موافقت کرده است. به نقل کليني، امام علي(ع) به عمر پاسخ منفي داد و اصرار عمر نيز سودي نبخشيد. سرانجام عمر در ملاقاتي با عباس عموي امام علي(ع) به او گفت: ببين من مشکلي دارم؟ عباس گفت: چرا! مگر مسئله‌اي پيش آمده است؟ عمر گفت: از پسر برادرت دخترش را خواستگاري کردم پاسخ منفي داد! به خدا سوگند زمزم را پر مي‌کنم و تمام افتخارات شما را از بين مي‌برم و دو شاهد مي‌آورم که سرقت کرده و دست راستش را قطع مي‌کنم! عباس ماجرا و جديت عمر را در اجراي تصميمش به علي(ع) خبر داد و از او خواست که اين کار را به او واگذارد و آن حضرت پس از اصرار عباس کار را به او واگذاشت و عباس ام‌کلثوم را به همسري عمر درآورد[/]

[=arial][=&quot]علت ازدواج [/][/]

[=arial][=&quot]درباره علت اين ازدواج و اصرار خليفه دوم بر آن آمده است که پس از پاسخ منفي امام علي(ع) عمر گفت: من از اين ازدواج قصد تمتع و لذت‌جويي ندارم، بلکه از رسول خدا(ص) شنيدم که فرمود: «روز قيامت تمام پيوندهاي نسبي و سببي بريده مي‌شود جز پيوند نسبي و سببي من.» و من قصد دارم با اين ازدواج با رسول خدا(ص) پيوند برقرار کنم. اين روايت در منابع متعدد شيعه و سني به طرق مختلف و به طريقي غير از عمر هم نقل شده است. [/][/]

[=arial][=&quot]آراي علماي شيعه[/][/]

[=arial][=&quot]آراي علماي شيعه در خصوص اين ازدواج و رد و پذيرش آن از پذيرش و توجيه تا رد و انکار آن متفاوت است. از ديرباز اين ازدواج محل بحث و استدلال فريقين بوده است و حتي از امام صادق(ع) در اين مورد سؤال شده است . همچنين در قرن چهارم و پنجم شيخ مفيد و سيدمرتضي درباره آن مطلب نوشته‌اند. اهل‌سنت آن را دليل الفت و مهرباني و عدم نزاع بين دو خاندان و صحت اسلام و خلافت عمر دانسته‌اند و با اين استدلال شيعه را به چالش جدي کشيده‌اند و علمای شيعه در صدد پاسخگويي به آنها بر آمده‌اند.[/][/]

[=arial][=&quot]مخالفان [/][/]

[=arial][=&quot]شماري از علماي شيعه براي پاسخ به اهل‌سنت بهتر آن ديده‌اند که اصل ازدواج را انکار كنند تا مجبور نشوند تبعات آن را پاسخ دهند. اين دسته در طول تاريخ کتابهايي در رد اين ازدواج نوشته‌اند که برخي از آنها چاپ شده است. البته بيشتر آنان از علماي شيعه در شبه قاره هند هستند. آثاري که در رد اين ازدواج نوشته شده بسيار است. برخي از علماي شيعه اثر مستقلي در اين باره نوشته‌اند و بعضي در ضمن آثار خود به رد آن پرداخته‌اند. در ذيل به عناوين شماري از آنها اشاره مي‌کنيم:[/][/]

[=arial][=&quot] 1. المسئلة الموضحة في اسباب انکاح اميرالمؤمنين ابنته؛ نخستين کسي که در اين ازدواج رساله‌اي نوشت، شيخ مفيد بود. وي در پاسخ مسائل سرويات (المسائل السروية؛ سؤالهاي مردم ساري) اولين رساله را به اين مسئله اختصاص داده و ضمن آن، اين ازدواج را رد کرده است. عمده دليل وي در اين رد، اختلاف روايات و تناقض‌گويي و تعارض آنهاست. دلايل وي در اين رساله بيشتر جدلي است. به همين دليل در پاسخ به مسائل عکبريات (المسائل العکبرية؛ سؤالهاي مردم عکبري) از نظر خود برگشته و اصل ازدواج را پذيرفته و آن را به دليل تهديد و حفظ مصالح اسلام دانسته است.[/][/]

[=arial][=&quot]2. رسالة في تزويج عمر لام‌کلثوم بنت علي؛ به نقل الذريعة از شيخ سليمان‌بن عبدالله ماحوزي (م1121ق) درباره اين ازدواج پرسيدند و او به رساله خود که در اين مورد نوشته ارجاع داد. وي در اين رساله ازدواج را رد کرده و در ضمن آن گفته است که ابوسهل نوبختي اين ازدواج را رد کرده و شيخ مفيد در انکار آن مبالغه کرده است.[/][/]

[=arial][=&quot]3. العجالة المفحمة في ابطال رواية نکاح ام‌کلثوم؛ اثر سيدمصطفي‌بن سيدمحمدهادي دلدار نقوي (م1323ق)، رساله‌اي است به زبان فارسي که چاپ هم شده است.[/][/]

[=arial][=&quot] 4. قول محتوم في عقد ام‌کلثوم؛ اثر سيدکرامت‌علي هندي که در سال 1311ق در هند چاپ شده است.[/][/]

[=arial][=&quot]
[/]
[/]

[=arial][=&quot]5. کنز مکتوم في حل عقد ام‌کلثوم؛ اثر سيدعلي‌اظهر هندي الکهنويي (م1352ق) به زبان اردوست و در هند چاپ شده است.[/][/]

[=arial][=&quot]6. رد الخوارج في جواب رد الشيعة؛ در اين کتاب مؤلف روايت ازدواج ام‌کلثوم را ابطال کرده و به مسائل ديگري هم پاسخ داده است. اين اثر به زبان اردوست و در شهر لاهور چاپ شده است.[/][/]

[=arial][=&quot] 7. تزويج ام‌کلثوم بنت اميرالمؤمنين(ع) و انکار وقوعه؛اثر علامه شيخ محمدجواد بلاغي (1352). اين اثر به زبان عربي است و چاپ شده است.[/][/]

[=arial][=&quot]8. افحام الاعداء والخصوم في نفي عقد [ تزویج ] ام‌کلثوم؛ اثر سيدناصرحسين‌بن اميرحامدحسين. کتابي است به زبان عربي که بارها در لکهنو و جاهاي ديگر چاپ شده است و به فارسی هم ترجمه شده­است. اين اثر مفصّل‌ترين کتابي است که در رد اين ازدواج نوشته شده است و در آن دلايل مختلفي در رد و ابطال اين نکاح آورده است. عمده دلايل وي بر محور کفر عمر و شارب‌الخمر بودن او و عدم کفويت او با ام­کلثوم استوار است. نخست به نظر خود کفر عمر را ثابت کرده، سپس گفته­است چه کسي به شارب الخمر و کافر زن مي‌دهد که علي‌بن ابي‌طالب بدهد. هر کس دختر خود را به کافر بدهد، او را در معرض زنا قرار داده است و دامن اميرالمؤمنين(ع) مبراست از آنکه به دست خود، جگرگوشه خود را در معرض چنين خطري قرار دهد. دلايل وي غالباً بر پايه مجادله و مخاصمه استوار است و فاقد مبنای علمی است. با روشي که او به کار برده است، کفر هر کسي را مي‌توان ثابت کرد و هر مطلب و مسئله‌اي را مي‌توان منکر شد. سيدمرتضي از صاحبان اين استدلال ها به عنوان «اصحاب غافل ما» ياد کرده است. [/][/]

[=tahoma][=&quot]موافقان[/][/]

[=tahoma][=&quot]گروهي از علماي بزرگ شيعه و به‌ويژه بزرگان متقدم مانند قاضي نعمان، شيخ مفيد، سيدمرتضي، شيخ طوسي، شيخ طبرسي, علوي نسابه و... اين ازدواج را پذيرفته‌اند. علوي پس از ذکر برخي از راه‌حلها نوشته است: آنچه از اين روايات مورد اعتماد ماست اين است که عباس‌بن عبدالمطلب او را با رضايت پدرش به ازدواج عمر در آورد. صاحب دعائم مستند به اين روايت فتوا داده است: بهتر اين است که دختر به موافق داده شود و در صورت ضرورت زن دادن به اهل خلاف از مسلمانان و زن گرفتن از آنان اشکالي ندارد. [/][=&quot]
[/]
[/]
[=tahoma][=&quot]شيخ مفيد نيز اين مسئله را پذيرفته است. استدلال او اين است که ازدواج بر اساس ظاهر اسلام است و ايمان شرط نيست و اينکه عمر هر چند به لحاظ انکار نص و دفع حق از ايمان خارج شده، ولي از اسلام خارج نشده است و ازدواج با چنين افرادي به حکم شريعت جايز است. [ یک نکته: بر خلاف نظر نویسنده این مقاله یعنی آقای الله اکبری، شیخ مفید در المسائل السرویه ص 85 این ازدواج را رد می کند و دلیل آن را آشفتگی و گوناگونی نقلهای مربوط به ازدواج می داند، حال آنکه نگارنده این مقاله به اشتباه این ازدواج را از زبان شیخ مفید مورد تایید دانسته است] علاوه بر اين، برخي از شيعيان مي‌گويند که آن حضرت در اين کار مضطر بوده است. دليل اضطرار هم اين است که اين کار را به عباس واگذار کرده و خود انجام نداده است. در اين صورت، ضرورات محظورات را جايز مي‌کند. وي سپس به سيره رسول خدا(ص) استناد کرده که آن حضرت دختران خود را به پسر ابولهب و ابوالعاص‌بن ربيع شوهر داد. همچنين آن حضرت بين زنان مؤمن و شوهران غير مؤمن و منافق جدايي نينداخت. نيز قرآن کريم از قول لوط خبر مي‌دهد که «هن بناتي اطهر لکم؛ من حاضرم دخترانم را به شما بدهم، آنان براي شما پاکيزه‌ترند.» با اين کار، لوط دخترانش را به کافراني از قومش عرضه مي‌کند که خداوند اجازه هلاکت آنها را داده است. [/][/]

[=tahoma][=&quot]سيدمرتضي نيز ازدواج را پذيرفته است، ولي با اين استدلال که با اصرار و تهديد عمر، علي(ع) کار را به عباس واگذاشته و با اکراه رضايت داده است و «الضرورات تبيح المحظورات». وي در ادامه مي‌گويد: «به نظر مي‌رسد اين کار با اکراه بوده است.» او روايت «ذلک فرج غصبناه» را مؤيد اضطرار دانسته است. وي سپس مي‌گويد: «افزون بر آن، اگر تهديد و اضطرار هم نمي‌بود اين مناکحه مانعي نداشت. زيرا عمر مسلمان بود و شرايع اسلام را عمل مي‌کرد و اظهار اسلام به شرع باز مي‌گردد و از چيزهايي نيست که عقل آن را منع کند. علاوه بر اين، عمل اميرمؤمنان از نظر شرع براي ما حجت است و ما بايد عمل او را در جواز مناکحه مخالف، براي خود يک اصل قرار دهيم.»[/][/]

[=tahoma][=&quot] همو در رسائل خود، پس از استدلال به اکراه و اينکه بيعت آن حضرت با آنان مهم‌تر از اين ازدواج بوده، نوشته است: «اما کساني از اصحاب غافل ما، وقوع اين عقد را انکار کرده‌اند. اين ازدواج و انتقال ام‌کلثوم به خانه عمر و آوردن فرزنداني براي او معلوم و مشهور است و آن را جز جاهل يا معاند انکار نمي‌کند و ما در مسئله‌اي از دين که راه خروجي براي آن هست، نيازي نداريم که مسائل ضروري و آشکار را انکار کنيم.» [/][/]

[=tahoma][=&quot]خلاصه استدلال اين گروه اين است که امير مؤمنان تا آنجا که مقدور بود موافقت نکرد و پس از کشمکشها و امتناع جدي و نپذيرفتنهاي مکرر و بهانه‌هاي متعدد براي رد عمر، سرانجام مجبور شد سرنوشت ام‌کلثوم را به عمويش عباس واگذارد. [/][/]

شبهات شیعیان در مورد این ازدواج موارد زیر است:
1. چنین ازدواجی صورت نگرفته است
2. دخترى به نام ام كلثوم بنت فاطمه وجود نداشته است؟

3. این ازدواج زوری بوده است و حضرت علی در اثر زورگویی حضرت عمر تن به چنین ذلتی داده است!!!!!!!!

شبهه شیعه:
تاریخ بشر ، همیشه در معرض تحریف سردمداران و سیاست‌مداران بوده است...... یكی از افسانه‌هایی كه دودمان بنی امیه به تاریخ افزوده‌اند ، ازدواج ام كلثوم با عمر بن خطاب است .
جواب:
اگر بنی امیه این روایت را جعل کرده اند.. پس باید به آنها آفرین ها گفت!.. چرا که میبنیم ایشان تا به آن حد در کار خود مهارت داشته اند که حتی ائمه(به زعم شیعه) معصوم و عالم الغیب هم گول خورده و گمان بر صحت این ماجرا برده اند!
چنانکه کلینی 4 روایت را از آنها نقل میکند که مجلسی و بهبودی متفقاً دو روایت را صحیح دانسته اند. و مجلسی میگوید: اما روایاتی که دلالت بر ازدواج حضرت عمر و ام کلثوم علیها السلام میکند صحیح بوده و هیچ شکی در آن نیست!
گذشته از این بنی امیه به چه علت باید این ماجرا را جعل میکردند؟؟ مگر شما نمیگویید که امویها از سیدنا علی علیه السلام بدگویی و او را لعن و نفرین میکردند و میخواستند علی علیه السلام را از چشم مردم بیاندازند؟حالا چه لزومی داشته روایتی جعل کنند به این خاطر که ثابت شود علی رضی الله عنه با حضرت عمر رضی الله عنه خوب بوده است؟؟!!
مگر شما نمیگویید: هر وقت معاویه در نامه هایش از سیرت و روش خلفا صحبت میکرد حضرت علی رضی الله عنه حرفش را تایید میکردند تا بهانه دستش نیاید که فردا بگوید: میبینید! علی با خلفای قبل از خودش هم مشکل داشته، چه برسد به من!! حالا چرا باید چنین اشخاصی بر خلاف نیت خودشان( که به قول شیعه قصد داشتند علی رو دشمن خلفای ثلاثه جلوه بدن تا از این راه خود رو تثبیت کنند) روایتی جعل کنند که نشانه محبت بین علی علیه السلام و عمر علیه السلام است؟؟!


شیعه در ادامه شبهه خود میگوید: برخى ديگر، وقوع تعارض در روايات ازدواج را دليلى واضح براى بطلان مدعاى اهل سنت در باره اين ازدواج مى‌دانند؛ از جمله شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در دو رساله مجزا به نام‌هاى المسائل العُكبرية و المسائل السروية چنین میگوید.1
جواب:این دروغی بیش نیست! چون شیخ مفید، هر چند در کتاب مسائل السرویه( ونه مسائل العکبریه) وقوع ازدواج را مردود میداند ولی بعد از این کتاب به اشتباه و واهی بودن دلایل خود پی برده و بعد از نوشتن کتاب مسائل العکبریه(عكبريه=دهکده ای نزدیک بغداد) وقوع ازدواج را معترف میشود. و آن را به دلیل تهدید و حفظ اسلام دانسته2 ولی مدعی به دروغ نام این رساله را هم ذکر کرده!!
پس دیگر از علمای قدیم اهل تشیع هیچ منکری باقی نمی ماند و اینجا جا دارد نظر محمد باقر مجلسی را در مورد ادعای شیخ مفید ببینیم:
مجلسی:« انکار شیخ مفید(رح) دربارة اصل واقعه (ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم) تنها مربوط به آنست که این حادثه از طریق آنان (اهل سنّت) ثابت نمی شود و گرنه، پس از ورود اخباری که (از طریق امام?ّه) گذشت انکار این امر، شگفت است!( فبعد ورود ما مر من الأخبار إنکار ذلک عجیب) و کلینی به سند خود (سلسله سند) از ابو عبدالله صادق -عليه السلام- گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت علی -عليه السلام- نزد امّ کلثوم رفت و او را به خانة خود برد. و همانند این روایت با سند دیگر (سند را ذکر مي کند) از ابو عبدالله صادق -عليه السلام- نیز گزارش شده است »3
و نیز مجلسی معترف است که: «تارة یروی أنه کان عن اختیار و إیثار» یعنی : «گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است»!!4
ولی شبهه ساز فقط از مخالفان صحبت کرده و از موافقان اسمی نیست!!
پس ثابت شد که از قدمای اهل تشیع هیچ منکری وجود ندارد ، و اما منکران معاصر!!
به منکران معاصر، این سخن سید مرتضی شیعی را تقدیم میکنم که همین آنها را بس است:
«اما کساني از اصحاب غافل ما!، وقوع اين عقد را انکار کرده‌اند. اين ازدواج و انتقال ام‌کلثوم به خانه عمر و آوردن فرزنداني براي او معلوم و مشهور است و آن را جز "جاهل يا معاند" انکار نمي‌کند و ما در مسئله‌اي از دين که راه خروجي براي آن هست، نيازي نداريم که مسائل ضروري و آشکار را انکار کنيم.!» 5
بعد از این ببینیم و بخندیم ،دلایل اصحاب غافل و جاهل و معاند آقای سید مرتضی را!!

[=&quot]
شبهه: دخترى به نام ام كلثوم بنت فاطمه وجود نداشته است؟
.....کسانى که فرزندان امير مؤمنان از فاطمه زهرا را پنج نفر؛ يعنى امام حسن، امام حسين، محسن، زينب و امّ‌كلثوم معرفى کرده‌اند، تنها به مضامين روايات نظر داشته‌اند که در آن‌ها گاهى نام زينب آمده و گاهى امّ‌كلثوم. به همين سبب نام هر دو را آورده‌اند؛ غافل از اين‌که امّ‌كلثوم کنيه زينب کبرى است؛ چنانچه اين مطلب در بسيارى از کتب انساب شيعه ذکر شده است.
[=&quot]جواب: [/]اگر به همین راحتی میتوانید بگویید: ام کلثوم کنیه زینب کبری بوده و فاطمه دختر دیگری نداشته ما هم میتوانیم بگوییم: زینب کنیه ام کلثوم همسر عمر رضی الله عنه بوده و حضرت فاطمه دختری به نام زینب کبری نداشته!!! و البته چندین قرائن نیز میتوان ذکر کرد.. از جمله:
شیخ مفید و مجلسی و النمازی و محدث قمی و ... 6 میگویند: فاطمه دو دختر داشته یکی زینب و دیگری ام کلثوم که کنیه اش زینب صغری بوده و همسر حضرت عمر(رضی الله عنه) است.!!

محدث قمی می نویسد : پیغمبر برای شباهت حضرت اُم کلثوم علیها السلام به خاله اش اُم کلثوم دختر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، او را هم اُم کلثوم کنیه نهاد .
[=&quot]در اینجا من میگویم: نه برادر! تنها یک دختر بوده، یعني فقط ام کلثوم همسر حضرت عمر واقعی است و زینب کبری وجود خارجی نداشته!! و دلیل دیگر نیز ميتوان گفت که: در روایتی از ابن بابویه قمی اینگونه میخوانیم: [/]
فاطمه حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت!!! 7 (خواستگاری از دخت ابوجهل).. و نامي از زینب به میان نمی آورد!! پس نتیجه میگیریم که زینبی در کار نبوده!! مگر اینکه بگویید:زینب از ام کلثوم کوچکتر بوده که البته مدعی این راه را بر خود بسته و در شبهاتش عکس این موضوع را گفته است!
در تایید روایت فوق،شبهه ساز زحمت ما را کم کرده و کمی جلوتر قول آقای مرعشی را به این شکل نقل کرده اند:
حضرت امير المؤمنين على را هفده فرزند بوده وبه روايتى بيست فرزند، امام حسن، ديگر امام حسين، ديگر محسن - درطفلى وفات كرده - ديگر ام كلثوم واين هر چهار از فاطمه بوده‌اند. 8
دیدید که ایشان نیز از زینب نامی به میان نیاورده و فقط ام کلثوم را شمرده اند... پس نتیجه میگیریم که زینبی در کار نبوده!!!
و یا این روایتی که مدعی در شبهاتش به این شکل از محمد فتال نیشابوری نقل کرده اند که :
هنگامى كه فاطمه از دنيا رفت، مردم مدينه يكپارچه صداى ناله سر دادند، ...مردم دسته دسته به نزد علي آمده در حالى كه حسن و حسين در جلوى آنحضرت نشسته و گريه مى كردند و مردم نيز از گريه آن دو گريان مى شدند.امّ‌كلثوم در حالى كه روبند بر چهره داشت و چادر عربى برسرش افكنده بود، از خانه بيرون آمد و فرياد مى‌زد: اى جد بزرگوار! و اى رسول خدا! اكنون به حق تو را از دست دادم كه هيچگاه ديگر تو را نخواهيم ديد،‌ ....9
همینطور که ملاحظه کردید در این روایت نیز نامی از زینب نیست!!
نتیجه اینکه زینبی در کار نبوده که در آن روز در سوگ مادر گریه کند و اگر خیلی خوشبین باشیم میگوییم او در آن روزها دختر کوچکی بوده که این چیزها را درک نمیکرده!!
و اما اگر بگویید: پس زینبی که در حوادث کربلا از آن یاد شده که بود؟ام کلثوم که قبل از آن ماجرا فوت شد.
میتوان گفت: روایتی که میگوید: ام کلثوم در زمان خلافت معاویه همراه پسرش فوت شد صحیح نیست ، بلکه صحیح آن است که او بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سند نیز اینگونه است:
علی محمد علی شیعی ولادت ام کلثوم را سال ششم هجري و وفات او را چهار ماه پس از بازگشت کاروان اسرا از شام دانسته است و ماجرا را نیز نقل میکند..10
پس این موضوع نیز حل میشود و باز هم دست مدعی درد نکند که زحمت ما را کم کرده!!
مدعی میگوید: در کربلا خطبه ای ایراد شده که بعضی آن را از زینب و بعضی آن را از ام کلثوم دانسته اند!
بنده نیز میگویم: دیدید؟ این هم یک دلیل دیگر که زینبی وجود نداشته! بلکه آن خطبه از ام کلثوم است که نام او زینب صغری است و مولفین و راویان را به اشتباه انداخته است!
و در مورد ازدواج عبدالله بن جعفر نیز مانند شیعه ها میگوییم: عبدالله بن جعفر(استغفرالله) با جنیه ای ازدواج کرده است11! و فرزندانی که برایش نوشته اند همه آنها خیالی هستند که راویان و مولفین تراشیده اند و برای اثبات این حرف، دلایلی مانند دلایل مدعی و طبق استدلها و اصول ایشان اینچنین ارائه میکنم.
دلایل: (به قول شخص شبهه ساز) تعارض در بعضی روایات و اختلافات در تعداد فرزندان آنها، اصل چنین ازدواجی را زیر سوال میبرد!!و ما مانند ایشان چند شبهه را مطرح میکنیم.
آیا حضرت عبدالله بن جعفر از سیدة زینب(رضي الله عنها) فرزندی داشته اند؟؟
علما در این مورد بسیار سر گردان هستند تا به آنجا که قولها بسیار متفاوت و جمع بین آنها ممکن نیست! حداقل 9 قول متفاوت را درج کرده اند. نویری یک پسر را 12 بیهقی: دو پسر13، ابن اسحاق: یک پسر و یک دختر، دارقطنی: یک پسر و دو دختر، ذهبی:سه پسر و یک دختر14 ،زبیری:سه پسر و دو دختر15 ،ابن حسن عمری:چهار پسر16،ابن سعد:چهار پسر و یک دختر17،بلاذری:پنج پسر و یک دختر18 ذکر کرده اند.
*******
بعد از ملاحظه کردن این همه تعارض!! بد نیست برای قانع شدن خواننده تعارضها و بلکه درگیریهایی که در مورد مکان قبر زینب وجود دارد را نقل کنیم که موضوع را بیش از پیش ثابت کند!
1 - محلى كه در شهر قاهره پایتخت مصر به نام «زینبیه‏» مشهور است.
نسابه عبیدلى در كتاب «اخبار الزینبات ، ص 125- 122. ‏» شش روایت نقل كرده است كه بر اساس مضمون آن‏ها باید حضرت زینب علیهاالسلام درمصر دفن شده باشد.
2- قبرى كه در شهرك زینبیه امروز در نزدیكى دمشق، پایتخت فعلى كشور سوریه وجود دارد.
علماى قدیم از این مكان (شهرك زینبیه) به «غوطه‏» یا «راویه‏» تعبیر آورده‏اند. زائران ایرانى كه جهت زیارت به سوریه مى‏روند، این مكان را زیارت مى‏كنند.
3 -شهر مدینه نیز به عنوان محل دفن حضرت زینب علیها السلام معرفى شده است،
سید محسن امین معتقد است كه حضرت زینب علیها السلام در مدینه دفن شده است و براى این مطلب دلیل مى‏آورد كه: بازگشت‏حضرت زینب علیها السلام پس از فاجعه كربلا به مدینه، قطعى و مسلم است اما خروج مجدد او از این شهر ثابت نشده است، بنابراین باید گفت: در مدینه وفات یافته و در همانجا دفن شده است، گرچه تاریخ وفات و محل دفنش دقیقا روشن نباشد. 19

[/]

بنده بعد از ذکر این اختلاف ها سخنی مانند سخن مدعی را به خودش میگویم:
این اختلافاتی که ذکر شد به آن معنی است که چینین ازدواجی رخ نداده بلکه چنین دختری (زینب) برای حضرت فاطمه ثابت نمیشود که حالا قبری هم داشته باشد!!
از این حرف من تعجب نکنید!! باور کنید مدعی بعد از ذکر چنین اختلافاتی نتجیه گرفته که ازدواج ام کلثوم با حضرت عمر غلط و مردود است ، من هم در این مورد به ایشان اقتدا کردم!!
البته این مطالبی که ذکر شد فقط و فقط در جواب اراجیف های مدعی بود و گرنه هیچ شخص عاقل و آگاهی منکر وجود دختران فاطمه ،نه ام کلثوم و نه زینب نمیشود!! و فقط قصد بر این بود تا به خواننده بفهمانیم که تاریخ بسیار دروغگوست و اگر کسی قصد کند مانند کارکنان کارخانه قم پیش برود!میتواند خيلي از واضحات اسلام را رد کند!

[=&quot]
شبهه :كلام عالمان شيعه در تاييد اين که فاطمه عليها سلام دختری به نام ام کلثوم نداشته!:
رضى الدين حلى از عالمان بزرگ شيعه در قرن هشتم هجرى در باره فرزندان امير مؤمنان عليه السلام مى‌نويسد: تعداد فرزندان علي عليه السلام از دختر و پسر بيست و هفت نفر است. حسن، حسين و زينب كبرى كه كنيه وى امّ‌كلثوم است، همگى از فرزندان دخت گرامى رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده‌اند.
[=&quot]جواب:[/]
1-رضی الدین حلی متوفی 705 می باشند که به هیچ وجه نمیتوان این ادعا را از ایشان قبول کرد مگر اینکه دلایل خود را ذکر کنند!
2-ایشان درست یک صفحه قبل از ذکر نامهای فرزندان حضرت علی(ع) و بعد از ذکر ماجرای ضربت خوردن حضرت علی رضی الله عنه به دست ابن ملجم مینویسد:
فصاحت ام كلثوم بنت أمير المؤمنين (عليه السلام) يا عدو الله لا بأس على أبي والله يجزيك وبكت، فقال لها ابن ملجم: فعلام تبكين، فو الله لقد ضربته بسيف اشتريته بألف وسممته بألف درهم، فان خاننى فأبعده الله، ........ ثم قال لبنيه: يا بني ان هلكت فالنفس بالنفس، اقتلوه كما قتلني،..... وصاحت زينب بنت أمير المؤمنين يا ملعون قتلت أمير المؤمنين، فقال: انما قتلت أباك، ثم حبسوه....20
در اول روایت میگوید: ام کلثوم دختر امیرالمومنین علی(ع) فرمود.!!! و بعد از آن به فرزند ایشان که منظور ،سیدنا حسن(ع) می باشند اشاره میکند و بعد از آن نیز میگوید: و زینب دختر امیر فرمود!!!!!
میبینیم که در اینجا از دو دختر حضرت علی رضی الله عنه نام برده و همه تصریح کرده اند که ام کلثوم فرزند علی و فاطمه بوده که در آن زمان با پدرش در یک خانه بوده. (که به وقتش ذکر خواهد شد. )
این به چه معناست؟؟ یا جناب حلی نادانسته این اشتباه را انجام داده اند!! و یا اینکه کتاب مذکور دستخوش تحریف شده و تحریف کنندگان این قسمت را از قلم انداخته اند!!
و اگر این دو احتمال مقبول حضرات نیافتاد.. میگوییم: به فرض که هیچ اشتباهی رخ نداده و آقای حلی بر این عقیده بوده که سیده فاطمه فقط یک دختر داشته!! این سخن هیچ ارزش علمی نخواهد داشت چون ایشان هر چه نوشته اند از کتابهای نویسندگان ما قبل خود استفاده کرده اند و ما باید ببینیم علمایی که مستقیماً با راویان در ارتباط بوده اند چه میگویند!! و از جمله آنها شیخ مفید و طبرسی هستند، که ایشان زینب صغری(همسر حضرت عمر رض) را مکنی به ام کلثوم میدانند نه زینب کبری را!21

[/]

این متن رو آماده کرده بودم که تاپیک قفل شده بود

[quote=iman2010;75291]جواب ساده است: هیچ پدری حاضر نیست دختر خود را به یک انسان قاتل و ظالم و پست و....بدهد و اگر پدری چنین جفایی را در حق فرزندش بکند باید در آن دنیا جوابگو باشد.[/quote]
سلام
با اجازه دوستان
دوست عزیز با تمام اینها باز هم نمی توان از مساله مهمی مثل غصب خلافت چشم پوشی کرد حال هرچقدر اهل تسنن بخواهند خودشان را با مسائلی مانند ازدواج ام کلثوم و... دلخوش کنند.مساله اصلی برای ما غصب خلافت است که تا کنون جواب قانع کننده ای از اهل تسنن دریافت نکرده ایم.


مدعی بعد از این، به قول چند نفر دیگر نیز استناد کرده اند که همه مانند همین مورد هستند و برای پرهیز از زیاده نویسی به آنها نمی پردازیم.
(البته در کتاب به روشنی آفتاب آنها نیز بررسی شده اند)


شبهه:شواهد این دیدگاه که فاطمه فرزندی به اسم ام کلثوم کبری نداشته!
«در هيچ روايت صحيح السندي بين نام ام كلثوم و زينب جمع نشده است:»
نخستين شاهد اين است كه در هيچ روايت صحيح السندى در منابع شيعه، در باره فرزندان فاطمه زهرا سلام الله عليها و ماجراهايى که به ايشان مربوط مى‌شود، نام زينب و امّ‌كلثوم با هم نيامده؛ بلکه تنها يا نام زينب آمده است و يا نام امّ‌كلثوم.

جواب:
این دروغ محض است و ما میتوانیم دهها روایت را مثال بزنیم که یکی از این روایات را قبلاً از کتاب رضی الدین حلی22 نقل کردیم ولی برای تایید آن، چند نقل زیر را نیز ببینید.
1- محمد بن سليمان كوفى شیعی23 (ح 300):أخبرنا معن بن عيسى قال : حدثنا مالك بن أنس عن جعفر بن محمد عن أبيه قال : وزنت [ فاطمة ] بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم شعر حسن وحسين وزينب وأم كلثوم فتصدقت بزنته فضة .
امام باقر عليه السلام گوید:حضرت فاطمه[س] موى حسن و حسين و زينب و ام‏كلثوم را وزن كرد و هموزن آن را نقره داد.
2- شيخ صدوق24(م381): محمد بن مروان مى‏گويد: به امام صادق عرض كردم: آيا پيامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: فاطمه پاك است، پس خداوند آتش را بر ذريّه او حرام كرده است؟ امام عليه السلام فرمود: بله، مراد پيامبرصلی الله عليه وسلم از اين سخن، حسن و حسين و زينب و ام‏كلثوم است.
3ـ شيخ صدوق25:حماد بن عثمان گوید :به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت گردم، معناى اين سخن پيامبر صلی الله عليه وسلم چيست كه فرمود: فاطمه پاك است، پس خداوند آتش را بر ذرّيّه او حرام كرد؟ امام عليه السلام جواب داد: رهاشدگان از آتش فرزندان او هستند: حسن و حسين و زينب و ام‏كلثوم.
4-حسین بن حمدان26 (م334): حضرت علی(ع) فرمود: دو پسرم حسن و حسين و دو دخترم زينب و ام‏كلثوم.
5-اسرار الفاطمیه: در آخرین لحظات عمر حضرت علی(ع): ثقل عليها المرض ، والإمام لا يفارقها ، وأسماء تمرضها ، والحسن والحسين وزينب وام كلثوم عندها.. 27
7-بحار الانوار مجلسی:بعد از غسل دادن حضرت علی(ع) : واسماء في تلك الليلة ثم نادى : يا ام كلثوم ، يا زينب يا حسن ، يا حسين ، هلموا تزودوا من امكم فهذا الفراق واللقاء والجنة ، وبعد قليل نحاههم امير الؤمنين عليه السلام.... 28
سپس اسماء در آن شب ندا زد:ای ام کلثوم، ای زینب!، ای حسن ، ای حسین .....
**********
چون مدعی از روایت صحیح دم میزند.. شرح حال راویان نقل اول را ذکر میکنم.
1-معن بن عيسى بن يحيى بن دينار الأشجعى مولاهم ، أبو يحيى المدنى القزاز :
شرح حال: الامام، ثقة ثبت ، قال أبو حاتم : هو أثبت أصحاب مالك ... از این بالاتر؟؟
2-مالک ابن انس :
شرح حال: إمام دار الهجرة ، رأس المتقنين ، و كبير المتثبتين حتى قال البخارى : "أصح الأسانيد كلها "
3- ، أبو عبد الله ، الصادق:
شرح حال:( امام صادق ع) صدوق، فقيه، إمام و قال أبو حنيفة : ما رأيت أفقه منه!
4-و ابوجعفر یعنی امام باقر(ع): فقيها ، فاضلاً و... (تهذیب الکمال شیخ المزی)
چنین روایت محکم و صحیحی نقل شد آیا مدعی باز هم پروا ندارد؟؟؟
در ادامه ، ضمن جواب به شبهات چند روایت دیگر نیز نقل میشود.

[=&quot]شبهه: عبد الله بن جعفر با چه كسي ازدواج كرده است:[/][=&quot][/]
[=&quot] بخارى مى‌نويسد:عبد الله بن جعفر با همسر علي و دختر علي همزمان ازدواج کرد.[/]
[=&quot] در شرح اين روايت، برخى از عالمان اهل سنت اين دختر را زينب معرفى کرده‌اند:[/]
[=&quot] ابن حجر:عبد الله بن جعفر با يكى از همسران علي و دختر او ازدواج كرد. اما همسر او ليلى بنت مسعود و دخترش زينب بود.[/]
[=&quot] عده‌اى نيز او را امّ‌كلثوم معرفى کرده‌اند:[/]
[=&quot] سعید بن منصور : عبد الله بن جعفر بين ليلى دختر مسعود نهشلى كه در زمانى همسر علي بود و بين دخترش امّ‌كلثوم فرزند فاطمه يادگار رسول خدا صلی الله عليه وسلم جمع كرد و هر دو در يك زمان همسران عبد الله بودند.[/]
[=&quot] در جمع بين اين دو روايت عالمان اهل سنت ـ چون مى‌دانسته‌اند اگر زينب را همان امّ‌كلثوم معرفى کنند، دچار مشکل مى‌شوند ـ توجيه شگفت‌آور و صد البته غير قابل قبولى كرده‌اند.[/]
[=&quot] ابن حجر عسقلانى مى‌نويسد:منافاتى بين دو روايت نيست که در يکى زينب و در ديگرى‌ام کلثوم آمده است؛ زيرا عبد الله بن جعفر با هر يك پس از ديگرى ازدواج کرد (نه اينکه در زمان واحد با دو خواهر ازدواج کرده باشد).[/]
[=&quot] بعضی گویند:زینب را طلاق داد و بعد با ام کلثوم ازدواج کرد و بعضی گویند بعد از وفات زینب چنین شد.[/]
[=&quot] [=&quot]جواب:[/][/]
[=&quot] خود مدعی میبیند که علما در این مورد در عجب هستند و هر کدام نظری دارند ولی با این وجود میخواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد و این اختلافات را دلیلی بر نفی ازدواج و نفی موجود بودن ام کلثوم بگیرد!!(بخندید به این هذیان)![/]
[=&quot] به راحتی میتوانیم اینگونه بگوییم: ما در بالا ثابت کردیم که حضرت فاطمه دختری مشهور به زینب کبری نداشته و فقط یک دختر به نام ام کلثوم از او ثابت است که کنیه او زینب است و علما نیز به خیال اینکه فاطمه دو دختر داشته در بعضی روایات زینب را و در بعضی ام کلثوم نوشته اند و این نیز خود دلیلی است بر اینکه زینب کبری وجود نداشته!!! (به همین راحتی)[/]
[=&quot] [/]

[=&quot][/]
[=&quot] [/]


و اما حقیقت ماجرا:1-بسیاری از تذکره نویسان مینویسند که ام کلثوم فقط با حضرت عمر و محمد و عون بن جعفر ازدواج کرده و بس.29
2-عبدالله بن جعفر در حیات حضرت علی با زینب ازدواج کرد و هیچ روایت صحیحی وجود ندارد که او زینب را طلاق داده باشد و بلکه اکثر تذکره نویسان میگویند: او در نکاح عبدالله ابن جعفر بود تا وقتی که وفات کرد.
پس عبدالله بن جعفر به هیچ وجه نمیتوانسته با هر دو خواهر ازدواج کند.
و به امید خدا ،در بحث ام كلثوم پس از عمر با چه كسي ازدواج كرد؟ به صورت مفصل به ازدواجهای حضرت ام کلثوم میپردازیم تا خواننده به حقیقت ماجرا پی ببرد.
ضمناً: در بالا با نقل روایات متعدد ثابت شد که زینب و ام کلثوم هر دو یک نفر نیستند .



شبهه: یک خطبه با نام دو نفر:
ابن طيفور از عالمان قرن چهارم در كتاب بلاغات النساء، ابوسعد الآبى در نثر الدرر، و ابن حمدون در التذكرة الحمدونية، خطبه امّ‌كلثوم را در كوفه اين گونه نقل مى‌كنند:
امّ‌كلثوم را ديدم و ديگر همانند او سخنورى نديدم؛ گويا از زبان علي سخن مى‌گفت،‌ به مردم اشاره كرد تا ساكت شوند و چون ساكت شدند و زنگ‌ها از حرکت ايستاد، گفت: سخنم را با ستايش پروردگار و با دورود و سلام بر جدم رسول خدا آغاز مى‌كنم،‌ اى مردم كوفه و اى اهل نيرنگ و خدعه، اشك چشمانتان هميشه جارى باد، و ناله ‌هاي ‌اندوه شما هيچ وقت پايان نيابد...
در حالى كه شيخ مفيد و برخى ديگر از علما، همين خطبه را از زبان حضرت زينب سلام الله عليها نقل كرده‌اند:
زينب دختر علي را ديدم و همانند او سخنورى نديدم؛...
همچنين در قضيه منع كودكان اهل بيت از خوردن صدقات كوفيان، برخى از علما آن را براى امّ‌كلثوم و برخى براى حضرت زينب سلام الله عليها نقل كرده‌اند؛ چنانچه شيخ انصارى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌نويسد:
داستان ممانعت اسيران از خوردن صدقه اهل كوفه توسط حضرت زينب يا امّ‌كلثوم معروف و مشهور است كه چون گرفتن صدقه بر اهل بيت حرام بود، منع مى كردند.
جواب:
با رجوع به منابع مختلف به نکته جالبی که در این دو نقل قابل توجه است بر میخوریم و آن این که: این روایت از شش نفر نقل شده! وهر 6 نفر سخن خود را با این جمله شروع میکنند: "ام کلثوم" یا "زینب" را دیدم و مثل او سخنرانی ندیدم .گویا از زبان امیرالمومنین علی سخن میگفت.
الف:در بلاغات النسا از جعفر بن محمد عن آبائه عليهم السلام : ورأيت أم كلثوم عليها السلام ولم أر خفرة والله أنطق منها كأنما تنطق وتفرغ على لسان أمير المؤمنين عليه السلام
ب:در احتجاج از حذيم الاسدي30 : قال حذيم الاسدي: لم اروالله خفرة قط انطق منها، كأنها تنطق وتفرغ على لسان علي عليه السلام
پ:در معالم المدرستین: وقال بشير بن حذيم الاسدي: نظرت إلى زينب بنت على يومئذ - ولم أر خفرة قط انطق منها كأنما تنطق عن لسان أمير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام..
ت:در الامالی شیخ مفید31 از : حذلم بن ستير قال : قدمت الكوفة في المحرم سنة إحدى ... قال(حذلم بن ستیر) : ورأيت زينب بنت علي عليهما السلام ولم أر خفرة قط أنطق منها كأنها تفرغ عن لسان أمير المؤمنين عليه السلام
ث: در الفتوح ابن اعثم کوفی32 از:خزیمه الاسدی : قال خزيمة الأسدي: ونظرت إلى زينب بنت علي رضي الله عنه يومئذ ولم أر حفرة قط أفصح منها كأنها تنطق عن لسان أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه
ج:در پاورقی همین کتاب(الفتوح) 33 تصریح شده که این قول از بشر بن حریم نقل شده: عن الدر المنثور في طبقات ربات الخدود ، وبالأصل : بشر بن حريم
دیدید که توسط شش راوی این روایت نقل شده و هر 6 نفر با این جملات سخن خود را شروع میکنند: زینب یا امّ‌كلثوم را ديدم و ديگر همانند او سخنورى نديدم؛ گويا از زبان امیرالمومنین سخن مى‌گفت.
آیا عجیب نیست که هر شش راوی به مثل هم ،سخنان زینب یا ام کلثوم را اینگونه توصیف میکنند؟ چگونه میشود هر 6 نفر در مورد آن سخنان یک نظر را داشته باشند و هر شش نفر آنها کلماتی مانند هم را در توصیف آن سخنان به کار ببرند؟
نتیجه:یا این روایات ساخته مولفین است! و یا ساخته راویانی که این روایت را از این شش نفر نقل کرده اند!! و یا حداقل 5 طریق از این روایات کذب است و فقط یکی از آنها صحت دارد! که یا به ام کلثوم یا به زینب میرسد!!و الله اعلم
3- در كتاب " اللهوف في قتلى الطفوف 34" نوشتة آیة الله سیدبن طاووس حسنی (متوفاى 664) اینچنین آمده:
حضرت حسین علیه السلام زمانى كه اشعار (یا دهر اُفّ لك من خلیل ...) را ایراد فرمود و زینب و اهل حرم علیهنّ السلام فریاد به گریه و ناله برداشتند، حضرت آنان را امر به صبر كرده و فرمود:
یا اختاه یا امّ كلثوم ، و اءنتِ یا زینب ، و اءنتِ یا رقیة ، و اءنتِ یا فاطمة ، و اءنتِ یا رباب ، اُنْظُرْنَ إ ذا اءنا قُتِلْتُ فلا تشققن على جَ?ْبا و لا تخمشن علىّ وجها ولا تقلن على هجرا.
یعنى: خواهرم ای ام كلثوم ، و تو اى زینب ، و تو اى رقیه، و تو اى فاطمه ، و تو اى رباب ، زمانى كه من به قتل رسیدم در مرگم گریبان چاك نزنید و روى نخراشید و كلامى ناروا بر زبان نرانید.
* وقتى قافله به كربلا رسيد امام حسین جمله‏اى فرمود كه از آن استفاده مى‏شد حضرت در آن سرزمين به شهادت مى‏رسد. "حضرت زینب" گفت: «ای برادرم، اين سخن كسى است كه يقين به كشته شدن دارد! امام(ع) فرمود: "بله خواهرم". زينب گفت: اى واى! حسين از مرگ خود خبر مى‏دهد. راوى مى‏گويد: زنان گريه سر دادند و به صورت زدند و گريبان دريدند. "ام‏كلثوم" فرياد برآورد: وا محمدا، وا عليا، وا اما، وا اخا، وا حسينا..» 35
پس مشخص شد که ام کلثوم و زینب هر دو یک نفر نیستند بلکه هر دوی آنها در صحرای کربلا همراه برادرشان ،سیدنا حسین(ع) حضور داشته اند.!!
حال این سوال پیش می آید: چطور ممکن است؟ مگر حضرت ام کلثوم رضی الله عنها قبل از واقعه کربلا فوت نشدند؟ پس آنجا چه میکردند؟؟
جواب ساده است،این ام کلثوم بنت علی بن ابیطالب ،دختر حضرت فاطمه( سلام الله علیها) نیستند و طبق کتب تاریخ و انساب،حضرت علی(ع)دو دختر دیگر هم به اسم ام کلثوم داشته اند.36
ام کلثوم(احتمالا ام کلثوم وسطی) بنت ام سعد دختر عروة بن مسعود الثقفية37 و ام کلثوم الصغری (همسر كثير ابن عباس) دختر ام ولد.. 38
پس بدون شک ام کلثومی که در کربلا حضور داشته دختر حضرت فاطمه(س) نبوده بلکه ام کلثوم صغری بوده که در آن واقعه حضور داشته است.
اما اگر مدعیان لجاجت کنند و بگویند: نه آن ام کلثوم حاضر در صحرای کربلا، ام کلثوم صغری نبوده. ما هم با ایشان همصدا میشویم و میگوییم: شما درست میفرمایید، اصلاً ام کلثوم کبری ، خواهر حضرت زینب در آن واقعه حضور داشته و ماجرای وفات ایشان در دوران خلافت معاویه اشتباه است ولی این به آن معنی نیست که زینب و ام کلثوم یک نفر هستند زیرا از متن روایات فوق ثابت شد که در آن ماجرا هم بانوی زینب نام و هم ام کلثوم نامی حضور داشته است.
یعنی اگر بالفرض ماجرا وفات ایشان در دوران معاویه صحیح نباشد نیز هیچ خدشه ای بر موجودیت و ازدواج سیدة ام کلثوم وارد نمیشود.

التماس دعا

ادامه دارد.......

************************************

1 -در اینجا از ناصر حسین الهندی نیز نام برده که او از معاصرشیعه است و البته به شبهاتی که آقای قزوینی به تبعیت از ایشان علم کرده اند جواب خواهیم داد. ان شا الله
2 - المسائل العكبرية،شیخ مفید ص61 ، دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت
3 - بحار الأنوار، ج 42، ص 109
4 - بحار الأنوار، ج 42، ص 107.
5 - السيدالمرتضي(م436ق), رسائل ج3، ص150 ، تحقيق سيداحمد الحسيني, اعداد سيدمهدي الرجايي, دارالقرآن, قم, 1405ق,
6 -الامالی شيخ المفيد،ج1، ص354؛ ،و العمدة ابن البطریق ص 30 ؛ مستدرك سفينة البحار ج 4 ص 313 علي النمازي الشاهرودي؛قاموس الرجال ج12 ص 216 محمد تقی تستری؛ اعیان الشیعه محسن امین ج 1 ص 326 ؛ الفصول المهمه فی معرفة الائمه ابن صباغ، حاشیه ج 1 ص 647 ،_ دار الحديث للطباعة والنشر ؛ محدث قمی در نفس المهموم ص 431 ؛بحار الانوار ج42 ص 74
7 - علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف - همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است.
8 - شرح إحقاق الحق مرعشي ، ج 30 ص 172
9 - روضة الواعظين ،فتال نیشابوری ص 152، منشورات الرضي قم
10 - اعلام النساء علي محمدعلي، صص238 ـ 247
11 - ماجرای جنیه بس جالب و خنده دار است که شیعیان برای رد ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم از آن استفاده میکنندو ما در اواخر کتاب به آن پرداخته ایم.
12 - نهاية الأرب في فنون الأدب النويري ، ج 18، ص 142
13 - سنن الكبرى البيهقي ج 7، ص 70 ، دار الفکر
14 - تجرید اسماء الصحابه، ج2، ص273 ؛ الکوکب الدری, الاسنوی شافعی ج 2، ص 213 و مصادر بحار الانوار، ابن علی فضل بن حسن طبرسی
15 - مصعب بن عبدالله الزبيرى, نسب قريش ص 82. (دارالمعارف للطباعه و النشر),
16 - المجدى فى انساب الطالبيين ص 297.، ابن الحسن على بن محمد العمرى
17 -طبقات الکبری ابن سعد ج8 ص 465 و موسوعة الإمام علي بن أبي طالب ج1 ص 122،محمد الریشهری شیعی
18 - بلاذرى، انساب الاشراف ص271 و ابن اثیر در اسد الغابة
19 - اعیان الشیعه سید محسن امین ج 7، ص 140 _ بیروت
20 - العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، الحلي ص241 ، مكتبة المرعشى ـ قم، ط1، 1408 هـ.
21 - الارشاد شيخ المفيد، ج1، ص354؛ اعلام الوري باعلام الهدي طبرسي ص203
22 - العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، الحلي ص241 ، مكتبة المرعشى ـ قم، ط1، 1408 هـ.
23 - مناقب الإمام أمير المؤمنين (ع) محمد بن سليمان الكوفي ، ج 2 ، پاورقى ص 272
24 - معاني الأخبار الشيخ الصدوق، ص 106 .. با سندی صحیح
25 - معاني الأخبار الشيخ الصدوق، ص 106 و 107 .. با سندی محکم
26 - ـ الهداية الكبرى، حسين بن‏حمدان خصيبى (م334ق) ص163 _ بیروت
27 -اسرار الفاطمیه محمد فاضل المسعودي ص334،باب لحظات عمرها الأخيرة
28 - البحار الانوار، ج 43 ص 179 و اسرار الفاطمیه ص335،باب التشییع و الدفن
29 - رجوع شود به قاموس الرجال ص 96 ج 8. ذخائر العقبی ج 1 ص117 و امتاع الاسماع المقریزی ج5 ص 370
30 - احتجاج طبرسی ج2 ص 29 و الاخلاق الحسینیه ص 54، جعفربیاتی
31 - الأمالي الشيخ المفيد ، ص 321
32 -كتاب الفتوح أحمد بن أعثم الكوفي متوفی 314 ، ج 5 ص 121
33 - الفتوح ابن اعثم ج 5 پاورقى (1) ص 121
34 - ـ لهوف، ابن‏طاووس ص 50 و مانند آن در: ینابیع المودّة ج3 ص 79 (دار الأسوة للطباعة والنشر) و احقاق الحق مرعشی ج 11 ص633 و منتخب طريحى ص440 و بحارالانوار، ج45، ص47 و الدمعة الساكبه، ج4، ص336
35- ـ لهوف ابن طاووس، ص49.
36 - تا چهار ام کلثوم نیز ذکر شده که دو تن از آنها اسمشان ام کلثوم و دو تن دیگر کنیه آنها ام کلثوم بوده ولی به نظر صحیح نمی آید.. والله اعلم!
37 - مراجعه شود به الکامل ابن اثیر ج 3 ص 395 و اعيان الشيعة ج3، ص484ـ485
38 - ـ تاريخ مواليد الائمه(تاج الموالید) طبرسی، ص15؛ تاريخ مدينه دمشق، ج70، ص35

این مبحث ادامه دارد:Gol::Gol::Gol:

برای اثبات این ازدواج از کتب خود شیعیان به سرنگار زیر رجوع کنید:

ازدواج عمر وام کلثوم افسانه یا واقعیت ؟
http://www.askdin.com/showthread.php?t=208

جناب آقاي ايمان
درتاپيک هاي ديگه عرض کردم که
اولا شما به تناقضات نقلهاي کتابهاي خودتان دراين موضوع بپردازيد وآنها راحل کنيد کهبسيار زياد است وهم بنده وهم دوستان درتاپيکهاي اين بحث آورده اند ولي مثل اينکه شما فقط قصد شلوغ کردن سايت راداريد که يک مطلب ده بار اورده شود
اما تناقضات که درکتابهاي شما آمده واز ارزش اين جريان مي کاهد
1. ام كلثوم پس از عمر با چه كسي ازدواج كرد؟
2. سن ام كلثوم هنگام ازدواج
3. مقدار مهريه ام كلثوم
4. آيا عمر از ام كلثوم فرزندي داشته است؟
5. تاريخ وفات ام كلثوم و زيد
6. نحوه وفات ام كلثوم و زيد:
7. وتناقضات ديگر موجود در کتابهاي اهل سنت آقاي ايمان اين تناقضات راحل کنيد

جناب آقاي ايمان
درتاپيک هاي ديگه عرض کردم که
اولا شما به تناقضات نقلهاي کتابهاي خودتان دراين موضوع بپردازيد وآنها راحل کنيد کهبسيار زياد است وهم بنده وهم دوستان درتاپيکهاي اين بحث آورده اند ولي مثل اينکه شما فقط قصد شلوغ کردن سايت راداريد که يک مطلب ده بار اورده شود
اما تناقضات که درکتابهاي شما آمده واز ارزش اين جريان مي کاهد
1. ام كلثوم پس از عمر با چه كسي ازدواج كرد؟
2. سن ام كلثوم هنگام ازدواج
3. مقدار مهريه ام كلثوم
4. آيا عمر از ام كلثوم فرزندي داشته است؟
5. تاريخ وفات ام كلثوم و زيد
6. نحوه وفات ام كلثوم و زيد:
7. وتناقضات ديگر موجود در کتابهاي اهل سنت آقاي ايمان اين تناقضات راحل کنيد

ثانيا:فرض بر صحت اين موضوع با نقل خودتان که خليفه را مردي هوس باز جلوه مي دهد چکار مي کنيد

ثانيا:فرض بر صحت اين موضوع با نقل خودتان که خليفه را مردي هوس باز جلوه مي دهد چکار مي کنيد
اهل سنت برای این‌که ازدواج عمر و ام کلثوم را ثابت کنند ، روایات ساختگی فراوانی را نقل کرده‌اند که از شنیدن و خواندن آن‌ها عرق شرم از پیشانی‌ انسان جاری می‌شود .
ما از اهل سنت می‌پرسیم : اثبات حسن روابط به چه قیمتی ؟ آیا این قدر ارزش دارد که چنین روایاتی جعل و چنین تعابیر زشت و زننده‌ای مطرح کنند ؟
ازدواج ام کلثوم با عمر عوارضی دارد که کمترین عارضه آن اهانت به ناموس رسول خدا است ، آیا شما این عوارض را می‌پذیرید ؟
ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانه‌های علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آن‌ها است ،‌ در کتاب الاصابة نقل می‌کند :
عن محمد بن علی أن عمر خطب إلى علی ابنته أم کلثوم فذکر له صغرها فقیل له إنه ردک فعاوده فقال له علی أبعث بها إلیک فإن رضیت فهی امرأتک فأرسل بها إلیه فکشف عن ساقها فقالت مه لولا إنک أمیر المؤمنین للطمت عینیک.
الاصابه، ج8، ص464 .
از محمد بن علی روایت شده است که عمر ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، امام خردسال بودن او را یادآوری کرد . به عمر گفته شد : علی تو را بی‌پاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وی برو . امام علی علیه السلام فرمود : من ام کلثوم را به نزد تو می‌فرستم ، اگر خوشت آمد ، او را به همسری خود انتخاب کن . امام علیه السلام ام کلثوم را نزد عمر فرستاد ، عمر ساق پای ام کلثوم را برهنه کرد ! ام کلثوم فرمود : اگر خلیفه نبودی چشمت را کور می‌کردم !
و نیز ذهبی یکی دیگر از استوانه‌های علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل می‌کند :
قال أبو عمر بن عبد البر : قال عمر لعلی : زوجنیها أبا حسن، فإنی أرصد من کرامتها مالا یرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إلیک، فإن رضیتها، فقد زوجتکها ، یعتل بصغرها ، قال: فبعثها إلیه ببرد، وقال لها: قولی له: هذا البرد الذی قلت لک، فقالت له ذلک. فقال: قولی له: قد رضیت رضی الله عنک، ووضع یده على ساقها، فکشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنک أمیر المؤمنین، لکسرت أنفک، ثم مضت إلى أبیها، فأخبرته وقالت: بعثتنی إلى شیخ سوء! .
سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج3، ص501.
ابن عبد البر می‌گوید : عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : ام کلثوم را به همسری من در بیاور ، من می‌خواهم به وسیله این ازدواج به کرامتی برسم که احدی نرسیده است . امام گفت : من او را نزد تو می‌فرستم ، اگر رضایتش را جلب کردی ، او را به عقدت درمی‌آورم ـ گر چه ام کلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ امام (علیه السلام) ام کلثوم را به همراه پارچه‌ای نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، این پارچه‌ای است که به تو گفته بودم ، ام کلثوم نیز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضی شدم خدا از تو راضی باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد . ام کلثوم گفت : چرا چنین می‌کنی ؟ اگر خلیفه نبودی ، دماغت را می‌شکستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار کرد و گفت : مرا به نزد پیر مرد بدی فرستادی .
همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد زشت‌ترین تعبیرات را به کار برده و در حقیقت تهمت زشتی را به امیر المؤمنین علیه السلام می‌زند :
فقام علی فأمر بابنته من فاطمة فزینت ثم بعث بها إلى أمیر المؤمنین عمر ، فلما رآها قام إلیها فأخذ بساقها وقال : قولی لأبیک قد رضیت، قد رضیت، قد رضیت . فلما جاءت الجاریة إلى أبیها قال لها : ما قال لک أمیر المؤمنین ؟ قالت : دعانی و قبلنی فلما قمت أخذ بساقی وقال : قولی لأبیک قد رضیت .
تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.
علی (علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد ، عمر وقتی او را دید ، به سوی او آمد و ساق پای او را گرفت و به او گفت : به پدرت بگو ، راضی شدم ، راضی شدم ، راضی شدم . و ام کلثوم نزد پدرش آمد ، امام از او سؤال کرد : عمر به تو چه گفت : ام کلثوم عرض کرد : مرا صدا زد ، و بوسید ! ، وقتی که بلند شدم ، ساق پایم را گرفت ! گفت : از جانب من به پدرت بگو ، راضی شدم .
این تعابیر آن قدر زشت و زننده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است .
سبط ابن الجوزی در این باره می‌گوید:
ذکر جدی فی کتاب منتظم ان علیاً بعثها لینظرها و ان عمر کشف ساقها و لمسها بیده، هذا قبیح والله. لو کانت امة لما فعل بها هذا. ثم باجماع المسلمین لایجوز لمس الاجنبیه.
تذکرة الخواص، ص321.
جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (علیه السلام) ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد . به خدا قسم چنین چیزی قبیح است ، حتی اگر او کنیز بود ، عمر حق نداشت این کار را انجام دهد ؛ چرا که به اجماع مسلمین دست زدن به زن نامحرم جایز نیست .
ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم ؛ اما از آن‌جایی که بزرگترین علمای اهل سنت این مطالب را مطرح کرده‌اند ، از آن‌ها می‌پرسیم :
آیا سزاوار است که به امیر المؤمنین علیه السلام چنین نسبت‌های ناروایی داده شود ؟ آیا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آورى مى فرستد ؟
چگونه است که یک دختر خردسال زشتی چنین عملی را درک مى کند ؛ اما خلیفه مسلمین آن را درک نمى کند ؟
آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین عمل زشتی را انجام دهد ؟ و آیا چنین کسی می‌تواند خلق خدا را به صراط مستقیم الهی هدایت کند ؟
اگر کسی با خواهر شما ، دختر شما و یا حتی مادر شما ( نه با ناموس رسول خدا ) چنین عمل زشتی را انجام می‌داد ، چه نظری در باره وی پیدا می‌کردید ؟
اگر این عمل را نمی‌پسندید ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل می‌کنید
حال آقاي ايمان اين آياخليفه بااين جريان از عدالت ساقط نمي شود ويا آنچه در کتابهاي شما نقل شده آنچه که به نفعتان است صحيح است ولو اينکه در صحاح نيامده باشد وآنچه به ضررتان است چون در صحاح نيامده نمي شود به آن اعتماد کرد

ثانيا:فرض بر صحت اين موضوع با نقل خودتان که خليفه را مردي هوس باز جلوه مي دهد چکار مي کنيد
اهل سنت برای این‌که ازدواج عمر و ام کلثوم را ثابت کنند ، روایات ساختگی فراوانی را نقل کرده‌اند که از شنیدن و خواندن آن‌ها عرق شرم از پیشانی‌ انسان جاری می‌شود .
ما از اهل سنت می‌پرسیم : اثبات حسن روابط به چه قیمتی ؟ آیا این قدر ارزش دارد که چنین روایاتی جعل و چنین تعابیر زشت و زننده‌ای مطرح کنند ؟
ازدواج ام کلثوم با عمر عوارضی دارد که کمترین عارضه آن اهانت به ناموس رسول خدا است ، آیا شما این عوارض را می‌پذیرید ؟
ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانه‌های علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آن‌ها است ،‌ در کتاب الاصابة نقل می‌کند :
عن محمد بن علی أن عمر خطب إلى علی ابنته أم کلثوم فذکر له صغرها فقیل له إنه ردک فعاوده فقال له علی أبعث بها إلیک فإن رضیت فهی امرأتک فأرسل بها إلیه فکشف عن ساقها فقالت مه لولا إنک أمیر المؤمنین للطمت عینیک.
الاصابه، ج8، ص464 .
از محمد بن علی روایت شده است که عمر ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، امام خردسال بودن او را یادآوری کرد . به عمر گفته شد : علی تو را بی‌پاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وی برو . امام علی علیه السلام فرمود : من ام کلثوم را به نزد تو می‌فرستم ، اگر خوشت آمد ، او را به همسری خود انتخاب کن . امام علیه السلام ام کلثوم را نزد عمر فرستاد ، عمر ساق پای ام کلثوم را برهنه کرد ! ام کلثوم فرمود : اگر خلیفه نبودی چشمت را کور می‌کردم !
و نیز ذهبی یکی دیگر از استوانه‌های علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل می‌کند :
قال أبو عمر بن عبد البر : قال عمر لعلی : زوجنیها أبا حسن، فإنی أرصد من کرامتها مالا یرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إلیک، فإن رضیتها، فقد زوجتکها ، یعتل بصغرها ، قال: فبعثها إلیه ببرد، وقال لها: قولی له: هذا البرد الذی قلت لک، فقالت له ذلک. فقال: قولی له: قد رضیت رضی الله عنک، ووضع یده على ساقها، فکشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنک أمیر المؤمنین، لکسرت أنفک، ثم مضت إلى أبیها، فأخبرته وقالت: بعثتنی إلى شیخ سوء! .
سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج3، ص501.
ابن عبد البر می‌گوید : عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : ام کلثوم را به همسری من در بیاور ، من می‌خواهم به وسیله این ازدواج به کرامتی برسم که احدی نرسیده است . امام گفت : من او را نزد تو می‌فرستم ، اگر رضایتش را جلب کردی ، او را به عقدت درمی‌آورم ـ گر چه ام کلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ امام (علیه السلام) ام کلثوم را به همراه پارچه‌ای نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، این پارچه‌ای است که به تو گفته بودم ، ام کلثوم نیز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضی شدم خدا از تو راضی باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد . ام کلثوم گفت : چرا چنین می‌کنی ؟ اگر خلیفه نبودی ، دماغت را می‌شکستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار کرد و گفت : مرا به نزد پیر مرد بدی فرستادی .
همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد زشت‌ترین تعبیرات را به کار برده و در حقیقت تهمت زشتی را به امیر المؤمنین علیه السلام می‌زند :
فقام علی فأمر بابنته من فاطمة فزینت ثم بعث بها إلى أمیر المؤمنین عمر ، فلما رآها قام إلیها فأخذ بساقها وقال : قولی لأبیک قد رضیت، قد رضیت، قد رضیت . فلما جاءت الجاریة إلى أبیها قال لها : ما قال لک أمیر المؤمنین ؟ قالت : دعانی و قبلنی فلما قمت أخذ بساقی وقال : قولی لأبیک قد رضیت .
تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.
علی (علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد ، عمر وقتی او را دید ، به سوی او آمد و ساق پای او را گرفت و به او گفت : به پدرت بگو ، راضی شدم ، راضی شدم ، راضی شدم . و ام کلثوم نزد پدرش آمد ، امام از او سؤال کرد : عمر به تو چه گفت : ام کلثوم عرض کرد : مرا صدا زد ، و بوسید ! ، وقتی که بلند شدم ، ساق پایم را گرفت ! گفت : از جانب من به پدرت بگو ، راضی شدم .
این تعابیر آن قدر زشت و زننده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است .
سبط ابن الجوزی در این باره می‌گوید:
ذکر جدی فی کتاب منتظم ان علیاً بعثها لینظرها و ان عمر کشف ساقها و لمسها بیده، هذا قبیح والله. لو کانت امة لما فعل بها هذا. ثم باجماع المسلمین لایجوز لمس الاجنبیه.
تذکرة الخواص، ص321.
جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (علیه السلام) ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد . به خدا قسم چنین چیزی قبیح است ، حتی اگر او کنیز بود ، عمر حق نداشت این کار را انجام دهد ؛ چرا که به اجماع مسلمین دست زدن به زن نامحرم جایز نیست .
ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم ؛ اما از آن‌جایی که بزرگترین علمای اهل سنت این مطالب را مطرح کرده‌اند ، از آن‌ها می‌پرسیم :
آیا سزاوار است که به امیر المؤمنین علیه السلام چنین نسبت‌های ناروایی داده شود ؟ آیا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آورى مى فرستد ؟
چگونه است که یک دختر خردسال زشتی چنین عملی را درک مى کند ؛ اما خلیفه مسلمین آن را درک نمى کند ؟
آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین عمل زشتی را انجام دهد ؟ و آیا چنین کسی می‌تواند خلق خدا را به صراط مستقیم الهی هدایت کند ؟
اگر کسی با خواهر شما ، دختر شما و یا حتی مادر شما ( نه با ناموس رسول خدا ) چنین عمل زشتی را انجام می‌داد ، چه نظری در باره وی پیدا می‌کردید ؟
اگر این عمل را نمی‌پسندید ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل می‌کنید

حال آقاي ايمان اين آياخليفه بااين جريان از عدالت ساقط نمي شود ويا آنچه در کتابهاي شما نقل شده آنچه که به نفعتان است صحيح است ولو اينکه در صحاح نيامده باشد وآنچه به ضررتان است چون در صحاح نيامده نمي شود به آن اعتماد کرد

موضوع قفل شده است