آیا بین حضرت علی و خلفا کار به کتک کاری هم کشیده ؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا بین حضرت علی و خلفا کار به کتک کاری هم کشیده ؟

آیا حضرت علی و خلفا کارشان به کتک کاری هم کشید؟

جناب آرزومند الان نقدا دو موردش در ذهن هست که یکی در کتاب الشافی ابن حمزه زیدی است و آمده که عثمان در جریانی حضرت علی را با تازیانه زده و حضرت چیزی نگفته است و دیگری در بحار هست که حضرت علی در جریان حمله به خانه اش عمر را کتک زده است.
اگر توضیح بیشتری لازم بود انشاء الله بعدا که فرصتی شد توضیح می دهم.

با سلام

مشخص نيست که امام علي(ع) از حضرت زهرا(س)‌ دفاع نکرده باشد. شايد امام دفاع کرده ولي تاريخ آن را ثبت نکرده باشد

[=&quot]درباره مشاجره شدید بین حضرت علی و خلفا در کتب مختلفی مطالبی می توان یافت. از جمله آنچه که در ذیل به آن اشاره می شود بخشی از این رویه خشونت بار خلفا با حضرت امیر بوده است.
[=&quot] روى الزبير بن بكار أيضا في كتابه ، عن رجال أسند بعضهم عن بعض ، عن علي بن أبي طالب عليه السلام ، قال : أرسل إلى عثمان في الهاجرة ، فتقنعت بثوبي ، وأتيته ، فدخلت عليه وهو على سريره ، وفى يده قضيب ، وبين يديه مال دثر : صبرتان من ورق وذهب ، فقال : دونك خذ من هذا حتى تملأ بطنك فقد أحرقتني . فقلت : وصلتك رحم ! إن كان هذا المال ورثته أو أعطاكه معط ، أو اكتسبته من تجارة ، كنت أحد رجلين : إما آخذ وأشكر أو أوفر وأجهد ، وإن كان من مال الله وفيه حق المسلمين واليتيم وابن السبيل ، فوالله مالك أن تعطينيه ولا لي أن آخذه . فقال ، أبيت والله إلا ما أبيت . ثم قام إلى بالقضيب فضربني ، والله ما أرد يده ، حتى قضى حاجته ، فتقنعت بثوبي ، ورجعت إلى منزلي ، وقلت : الله بيني وبينك إن كنت أمرتك بمعروف أو نهيت عن منكر ![=&quot][1]
[=&quot]زبیر بن بکار نقل می کند که علی علیه السلام فرمود: عثمان در نیمروزی به سراغ من فرستاد، من هم صورتم را با لباس پوشاندم و نزدش آمدم. و بر او وارد شدم در حالی که بر تختی نشسته بود و در دستش چوب دستی بود. و در مقابلش مال فراوانی قرار داشت : دو پشته از طلا و نقره. گفت : مال تو، آنقدر بردار که شکمت را پرکنی. تو مرا سوزاندی! من به او گفتم: صله رحم کردی! اگر این مال را به ارث بردی یا کسی به تو بخشیده، یا از تجارت بدست آورده ای، من دو کار می توانم انجام دهم، یا برمی دارم و تشکر می کنم و یا اینکه بیشتر می خواهم و برای بدست آوردنش تلاش می کنم. و اگر این از مال خداوند است و در آن حق مسلمانان و یتیمان و در راه ماندگان قرار دارد، به خدا قسم نه تو حق داری به من ببخشی و نه من حق دارم که از تو بگیرم. عثمان گفت : سر پیچی کردی و به خدا قسم تو سرپیچی کردی از سخن من. سپس برخاست و مرا با چوبدستی اش زد. و به خدا من دستش را بر نگرداندم تا کتکش را زد. سپس رویم را پوشاندم و به خانه ام بازگشتم. و گفتم: خداوند بین من و تو شاهد است که من تو را امر به معروف و نهی از منکر کردم.
[=&quot][1][=&quot] - شرح نهج البلاغه ،ابن ابی الحدید، قم : کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404ق، ج 9، ص 16 ؛ بحار الانوار، ج 31، ص 452 .

[=&quot]مورد دیگری که بین حضرت علی و خلفا کار به درگیری کشیده است در جریان حمله آنها به خانه حضرت است ،حال گزارش این واقعه را با مرور می کنیم.
[=&quot]َّ نَادَى عُمَرُ حَتَّى أَسْمَعَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ اللَّهِ لَتَخْرُجَنَّ يَا عَلِيُّ وَ لَتُبَايِعَنَّ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِلَّا أَضْرَمْتُ عَلَيْكَ النَّارَ فَقَامَتْ فَاطِمَةُ ع فَقَالَتْ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ فَقَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ بَيْتَكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ وَ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ ع وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَوَثَبَ عَلِيٌّ ع فَأَخَذَ بِتَلَابِيهِ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَ عَهْدٌ عَهِدَ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ص لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لَا تَدْخُلُ بَيْتِي‏[=&quot][1].
[=&quot]عمر فریاد زد به حدی که علی و فاطمه شنیدند، که او می گفت به خدا باید از خانه خارج شوی و با خلیفه رسول الله بیعت کنی [ منظور از خلیفه رسول الله ابوبکر است !] و گرنه تو را آتش می زنم. فاطمه برخاست و گفت : چه کار به ما داری ای عمر؟ عمر گفت: در را باز کنید و گرنه خانه شما را با خودتان آتش می زنم. فاطمه افزود : ای عمر چرا از خدا نمی ترسی و می خواهی وارد خانه من شوی؟ اما عمر برنگشت و آتش خواست و در را آتش زد[=&quot][2] سپس وارد خانه شد و فاطمه (س ) در برابر او قرار گرفت و فریاد کشید ای پدر ای رسول الله ، عمر هم شمشیرش که در غلاف بود را بالا آورد و به پهلوی فاطمه زد و فاطمه فریاد بلندی کشید و گفت : ای پدر. عمر شلاقش را بالا آورده به بازوان فاطمه زد. فاطمه فریاد کشید ای رسول الله چقدر زشت اند ابوبکر و عمر که جانشین تو باشند. علی به عمر حمله کرد و لباس عمر را به سر و گردن عمر انداخته ومحکم کشید وبا مشت بر بینی عمر و گردن او کوفت و می خواست که او را بکشد . که سخن رسول الله و وصیت او را به یاد آورد و گفت به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید ای پسر صهاک [ مادر بزرگ بد نام عمر ] اگر دستور و خواست خدا و رسولش در این باره نبود که من سکوت کنم ، تو خود می دانی که کسی نیستی بتوانی وارد خانه من شوی.

[=&quot][1][=&quot] - بحار الانوار، ج 28 ص 269و ج 29 ص 131 ؛کتاب سلیم بن قیس، قم : دار الهادی، 1415ق، ص 585؛ الاحتجاج ،طبرسی،مشهد : نشر المرتضی، 1403 ق، ج 1ص 93 .لازم به ذکر است انچه در غیر بحار الانوار آمده به مانند بحار به جزئیات اشاره نکرده و بلکه اجمالی از داستانی را گفته است که بحار به آن اشاره کرده است.

[=&quot][2][=&quot]- حمله کردن و آتش زدن در واقع نوعی چشم زهره گرفتن است که بقیه بدانند اگر بیعت نکنند هم خانه و هم خودشان را ممکن است آتش بزنند چرا که هیچ کس از فاطمه ( س) و علی (ع ) که بالاتر نبود.

[=&quot] اما سومین جایی که در تاریخ به آن اشاره رفته است، جریان دفن حضرت زهرا در بقیع است.
[=&quot]فَلَمَّا قُبِضَتْ أَتَاهُ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ قَالا: لِمَ لَا تُخْرِجُهَا حَتَّى نُصَلِّيَ عَلَيْهَا؟
[=&quot]فَقَالَ: مَا أَرَانَا إِلَّا سَنُصْبِحُ، ثُمَّ دَفَنَهَا لَيْلًا، ثُمَّ صَوَّرَ بِرِجْلِهِ حَوْلَهَا سَبْعَةَ أَقْبُرٍ.
[=&quot]قَالَ: فَلَمَّا أَصْبَحُوا أَتَوْهُ فَقَالا : يَا أَبَا الْحَسَنِ! مَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ تَدْفَنَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ لَمْ نَحْضُرْهَا؟
[=&quot]قَالَ: ذَلِكَ عَهْدُهَا إِلَيَّ.
[=&quot]قَالَ: فَسَكَتَ أَبُو بَكْرٍ، فَقَالَ عُمَرُ: هَذَا وَ اللَّهِ شَيْ‏ءٌ فِي جَوْفِكَ.
[=&quot]فَثَارَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَأَخَذَ بِتَلَابِيبِهِ، ثُمَّ جَذَبَهُ فَاسْتَرْخَى فِي يَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: وَ اللَّهِ لَوْ لَا كِتَابٌ سَبَقَ وَ قَوْلٌ مِنَ اللَّهِ، وَ اللَّهِ لَقَدْ فَرَرْتَ يَوْمَ خَيْبَرَ وَ فِي مَوَاطِنَ، ثُمَّ لَمْ يُنْزِلِ اللَّهُ لَكَ تَوْبَةً حَتَّى السَّاعَةِ.
[=&quot]فَأَخَذَهُ أَبُو بَكْرٍ وَ جَذَبَهُ وَ قَالَ: قَدْ نَهَيْتُكَ عَنْهُ.[=&quot][1][=&quot]
[=&quot]زمانی که حضرت بتول از دنیا رفت. ابوبکر و عمر نزد حضرت علی آمدند و گفتند چرا ما را برای دفن فاطمه خبر نکردی تا نماز بر او بخوانیم؟ گفت: بهتر می دانیم او را صبح دفن کنیم ولی شبانه دفنش کرد. سپس با پایش هفت صورت قبر درست کرد در کنار قبرش. صبح که شد به سراغش آمدند و گفتند ای ابوالحسن چرا فاطمه را بدون ما دفن کردید. علی گفت این تعهدی بود که من به فاطمه داده بودم. ابوبکر ساکت شد اما عمر گفت : به خدا قسم تو منظور دیگری داشتی. علی به قصد انتقام به سوی او رفت و لباس عمر با گردنش انداخته محکم گرفت و کشید و او را گرفته در دستش احساس سستی کرد. سپس گفت به خدا قسم اگر دستور الهی نبود به خدا قسم تو بودی که در خیبر و جاهای مختلف فرار کردی و خداوند در توبه را باز کرد. ابوبکر عمر را به سوی خود کشیده و گفت : مگر تو را نهی نکرده بودم که با او کاری نداشته باشی.
[=&quot] نکته[=&quot] : دفن شبانه حضرت فاطمه در کتب اهل سنت هم مورد اشاره قرار گرفته است، از آن جمله می توان به این متن اشاره کرد: قد ثبت أن أبا بكر لم يعلم بوفاة فاطمة- رضي اللّه تعالى عنها- لما في الصحيح أن عليا دفنها ليلا، و لم يعلم أبو بكر فكيف يمكن أن تغسلها زوجته و هو لا يعلم، و أجاب في «الخلافيات» باحتمال أن أبا بكر علم بذلك و أحب أن لا يرد غرض علي في كتمانه منه.[=&quot][2][=&quot] در این سند ذکر شده که حضرت علی ابوبکر را خبر نکرده است و شاید هم ابوبکر خبر داشته که حضرت علی در حال دفن حضرت زهراست اما چون می دانسته حضرت علی دوست ندارد که او شرکت کند و او نیز شرکت نکرده است.

[=&quot][1][=&quot] - بحارالانوار، ج 29 ص 113 .

[=&quot][2][=&quot] - سبل الهدی و ا لرشاد، صالحی دمشقی، بیروت : دارالکتب العلمیه، 1414ق، ج 10 ص 487

موضوع قفل شده است