ایا داستان معراج ساختگی است؟

تب‌های اولیه

81 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ایا داستان معراج ساختگی است؟

داستان معراج وصعود محمد به آسمانها ساختگی و فاقد مبنای علمی است

غلامعلی نوری *;50872 نوشت:
داستان معراج وصعود محمد به آسمانها ساختگی و فاقد مبنای علمی است


با سلام

جناب غلام علي برگشتيد دوباره

خب اين مطلب ادعايي بيش نيست لطفا دلايل خود را بر اين ادعا بياوريد؟؟

منتظريم

طاها;50957 نوشت:


با سلام

جناب غلام علي برگشتيد دوباره

خب اين مطلب ادعايي بيش نيست لطفا دلايل خود را بر اين ادعا بياوريد؟؟

منتظريم


با درود

یک

طبق قرآن آیه اول اسرا ء معراج سفر شبانه بین دو مسجد بوده است نه رفتن به آسمانها

دوم

آنچه که می گویند پیامبر به هفت آسمان رفته ودر هر آسمان چیزهایی دیده با واقعییت های علمی تطابق ندارد چون طبق قانون نسبیت هر چه سرعت به نور نزدیکتر شود ابعاد مادی جسم بیشتر تغییر می کند و ناشناخته تر می شود تا جایی که دو شیء مجزا و قابل تشخیص از هم دیگر برای مسافر وجود نخواهد داشت
سوم

خارج از جو زمین اکسیژن وجود ندارد که بشری مانند ما بدون امکانات امروزی از آن خارج شود وزنده بماند

چهارم

خارج از جو هوای متعادل و سازگار با زندگی انسان وجود ندارد یا بسیار سرد یخزننده ( دهها درجه زیر

صفر ) یا بسیار داغ و جوشاننده ( بیش از صدها درجه بالای صفر)

پنجم

اشعه های زیانبار خورشیدی و کیهانی زندگی را به شدت تهدید می کند

ششم

صعود پیامبر و مشکل پیدا نکردن فیزیکی و تنفسی او بر خلاف آیه ی 125 انعام است که می رساند

هرکسی که در آسمان بالا رود دچار فشردگی و تنگی نفس می شود

يجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاء

هفتم

سوار بر براق شدن حتی اگر با سرعت نور هم حرکت کند نمی تواند پیامبر را از همین منظومه خورشیدی خودمان فراتر برده باشد چه رسد به آسمانهای هفتگانه و گفتگوها و احوالپرسی !!

با توجه به دلایل بالا اینجانب به داستانسرایی هاو شاخ و برگهایی که برای معراج ساخته اند اعتقادی ندارم

شما اصلا به مفهوم بعد توجه نکردید ، لازم نیست شما حتما با وسیله ای به مکان دیگر بروید ، پس طی الارض چی میشه ، خارج شدن از بعد زمانی باعث این اتفاقات میشه و...

با سلام

دوست عزیز...

[=microsoft sans serif]

نقل قول:
[=microsoft sans serif]طبق قرآن آیه اول اسرا ء معراج سفر شبانه بین دو مسجد بوده است نه رفتن به آسمانها


سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ﴿۱﴾
منزه است آن [خدايى] كه بنده‏اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده‏ايم سير داد تا از نشانه‏هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست (۱)

شما از کجا فهمیدید که این نشانه ها چیستند، و کی و در چه حالتی برای آن حضرت نمایان شده اند؟

[=microsoft sans serif]

نقل قول:
[=microsoft sans serif]آنچه که می گویند پیامبر به هفت آسمان رفته ودر هر آسمان چیزهایی دیده با واقعییت های علمی تطابق ندارد چون طبق قانون نسبیت هر چه سرعت به نور نزدیکتر شود ابعاد مادی جسم بیشتر تغییر می کند و ناشناخته تر می شود تا جایی که دو شیء مجزا و قابل تشخیص از هم دیگر برای مسافر وجود نخواهد داشت

بنده تا به حال چنین چیزی نشنیده بودم. هرچه سرعت به نور نزدیک تر شود، جرم مسافر افزایش یافته، گذر زمان کندتر می شود. همین. تغییر ابعاد هم از دید ناظرین است، نه خود مسافر.

[=microsoft sans serif]

نقل قول:
[=microsoft sans serif]خارج از جو زمین اکسیژن وجود ندارد که بشری مانند ما بدون امکانات امروزی از آن خارج شود وزنده بماند

عجب برداشتی از آسمانها... عزیز، کل کیهان مادی آسمان اول است. به این ترتیب گزینه چهارم و پنجم و هفتم هم پاسخ داده شد.

[=microsoft sans serif]

نقل قول:
[=microsoft sans serif]صعود پیامبر و مشکل پیدا نکردن فیزیکی و تنفسی او بر خلاف آیه ی 125 انعام است که می رساند
نقل قول:

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]هرکسی که در آسمان بالا رود دچار فشردگی و تنگی نفس می شود

[=microsoft sans serif]يجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاء

فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاء كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۲۵﴾
پس كسى را كه خدا بخواهد هدايت نمايد دلش را به پذيرش اسلام مى‏گشايد و هر كه را بخواهد گمراه كند دلش را سخت تنگ مى‏گرداند چنانكه گويى به زحمت در آسمان بالا مى‏رود اين گونه خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى‏آورند قرار مى‏دهد (۱۲۵)

آن مطلب به فرد گمراه شده بر می گردد. به هر حال مثلی است متشابه...

[=microsoft sans serif]

نقل قول:
[=microsoft sans serif]با توجه به دلایل بالا اینجانب به داستانسرایی هاو شاخ و برگهایی که نادانان برای معراج ساخته اند اعتقادی ندارم

مطالب ژرف و عمیقی در این حقایق موجود است که هر کسی قدرت درک آنها را ندارد.

به هر حال قرآن حال افرادی را که مطالب حق را اساطیر پیشینیان می دانند مفصلاً بیان کرده است. :Sham:

یا حق

ho.nomad;50997 نوشت:
شما اصلا به مفهوم بعد توجه نکردید ، لازم نیست شما حتما با وسیله ای به مکان دیگر بروید ، پس طی الارض چی میشه ، خارج شدن از بعد زمانی باعث این اتفاقات میشه و...

[="microsoft sans serif"] شما هم به اصل ایرادات توجه نکردی

[="red"] اول[/]

آفرین !!!! خودت داری اعتراف می کنی طی الارض !!!! نه طی السموات

[="red"] دوم [/]

وسیله را من که نگفته ام احادیث و روایتها گفته اند که سوار بر وسیله( اسبی ) بنام براق شده است

[/]

با سلام

نقل قول:
آفرین !!!! خودت داری اعتراف می کنی طی الارض !!!! نه طی السموات

مسئله این است که طی الارض در کل کیهان رخ می دهد. پس نظرات شما درباره خروج از منظومه شمسی و غیره باز هم رد می شوند.

همچنین، حکمت خداوند است که هرچیزی با سببی رخ دهد. به هر حال از جایی به بعد، حتی جبرئیل هم نتوانست آن حضرت را همراهی کند، چه رسد به براق.

در ضمن به پست قبلی بنده هم توجه کنید.

یا حق

غلامعلی نوری *;51002 نوشت:
[="microsoft sans serif"] شما هم به اصل ایرادات توجه نکردی

[="red"] اول[/]

آفرین !!!! خودت داری اعتراف می کنی طی الارض !!!! نه طی السموات

[="red"] دوم [/]

وسیله را من که نگفته ام احادیث و روایتها گفته اند که سوار بر وسیله( اسبی ) بنام براق شده است

[/]

:Khandidan!:
خیلی باحالی
اولا از بینام عزیز که جوابتون را کامل دادن تشکر میکنم
ثانیا شما از کجا فهمیدی که جسم پیامبر (ص) به معراج رفته ! یا کی گفته آسمان هفتم یعنی بالا تر بودن مکانی از بقیه آسمانها که بخواد مشکل ارتفاع به وجود بیاد؟!!! یا کی گفته منظور از آن دومسجد بعد مادی ومصالح آن دو مسجد است ! یا شما از کجا نتیجه گرفتی با فرض مادی بودن دو مسجد ، مسیر باید خط مستقیم باشه ؛ از کجا معلوم حرکت بین دو دوره زمانی نبوده و....

اگر نمیتونید چیزی رو بفهمید دلیلی نیست که اون مورد وجود نداشته باشه یا اتفاق نیفتاده باشه

حداقل ممتنع باشید

بینام;51000 نوشت:
با سلام

دوست عزیز...



سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ﴿۱﴾
منزه است آن [خدايى] كه بنده‏اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده‏ايم سير داد تا از نشانه‏هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست (۱)

شما از کجا فهمیدید که این نشانه ها چیستند، و کی و در چه حالتی برای آن حضرت نمایان شده اند؟

بنده تا به حال چنین چیزی نشنیده بودم. هرچه سرعت به نور نزدیک تر شود، جرم مسافر افزایش یافته، گذر زمان کندتر می شود. همین. تغییر ابعاد هم از دید ناظرین است، نه خود مسافر.

عجب برداشتی از آسمانها... عزیز، کل کیهان مادی آسمان اول است. به این ترتیب گزینه چهارم و پنجم و هفتم هم پاسخ داده شد.

فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاء كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۲۵﴾
پس كسى را كه خدا بخواهد هدايت نمايد دلش را به پذيرش اسلام مى‏گشايد و هر كه را بخواهد گمراه كند دلش را سخت تنگ مى‏گرداند چنانكه گويى به زحمت در آسمان بالا مى‏رود اين گونه خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى‏آورند قرار مى‏دهد (۱۲۵)

آن مطلب به فرد گمراه شده بر می گردد. به هر حال مثلی است متشابه...

مطالب ژرف و عمیقی در این حقایق موجود است که هر کسی قدرت درک آنها را ندارد.

به هر حال قرآن حال افرادی را که مطالب حق را اساطیر پیشینیان می دانند مفصلاً بیان کرده است. :sham:

یا حق


[="microsoft sans serif"]جناب بینام

چرا شما به فکر خودت بحث را دارید منحرف می کنید

منظور و بحث من از آوردن آیه اول اسراء مکانهای رفتن پیغمبر است نه نفی یا اثبات دیدن آیات الهی

نسبیت یعنی همین عزیزم یعنی نسبت بهم سنجیده شدن ! کسی هم که با سرعت نور حرکت می کنه احساس می کنه ساکنه و دیگر چیزها با سرعت نور از او دور میشن !!! پس این را هم به معلوماتت اضافه کن

من یک پرسش دیگر دارم به فرض محال براق هم با سرعت نور حرکت کرده باشد[="red"] در طول یک شب( [="blue"]لیلا)[/] با سرعت نور تا چه مسافتی می توان رفت و بر گشت داشت ؟[/]

فرض کنیم طول شب 12 ساعت پس بدون در نظر گرفتن مدت زمان گفتگوهای آسمانی پیامبر 6 ساعت رفته و شش ساعت بر گشته

اما این 6 ساعت اگر با سرعت نور هم حرکت ثابت داشت تا کجا می توانست برود ؟؟جالب است که بگویم حتی به [="red"]سیاره ی پلوتو[/] هم نمی رسد

یعنی در طول شب معراج پیامبر به هیچ وجه [="blue"]نمی توانسته فراتر از پلو تو برود[/] چه رسد به اینکه به هفت آسمان برود ودر هر آسمانی هم مدتی مشغول گفتگو شود !!!!!!

از طرفی برای رسیدن به مسجد الاقصی از مسجدالحرام دیگر چه نیازی به براق با سرعت نور است با یک سرعت هواپیمای معمولی هم می توان رسید

در مجموع جوابها ی شما نه فقط علمی نیست بلکه منطقی هم نیست فقط از روی احساساسات و تعصب است

از دیگر صاحب نظران که در خود می بینند که جواب علمی دهند دعوت می کنم

[/]

راستی جناب غلامعلی نوری هنوز دانشمندان علوم فضایی نتونستند که بفهمند که ما در کجاییم

جدیدا گفتند:ما در سیهچاله ای هستیم که که تمام عالم اطراف ما نیز در این سیاهچاله هست

شما مگه آدرس دقیق آسمان هفتم رو داری که داری حساب می کنی با چه سرعت و چگونه به اونجا میرسیم؟

و باید بدونید

سرعتی بالاتر از سرعت نور یعنی سرعت نوترونی هم هست که چند برابر سرعت نور سرعت داره

خیلی چیزا هست که ما نمیدونیم

بهتر سریع قضاوت نکنیم

بینام;51000 نوشت:
با سلام

دوست عزیز...



سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ﴿۱﴾
منزه است آن [خدايى] كه بنده‏اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده‏ايم سير داد تا از نشانه‏هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست (۱)

شما از کجا فهمیدید که این نشانه ها چیستند، و کی و در چه حالتی برای آن حضرت نمایان شده اند؟

بنده تا به حال چنین چیزی نشنیده بودم. هرچه سرعت به نور نزدیک تر شود، جرم مسافر افزایش یافته، گذر زمان کندتر می شود. همین. تغییر ابعاد هم از دید ناظرین است، نه خود مسافر.

عجب برداشتی از آسمانها... عزیز، کل کیهان مادی آسمان اول است. به این ترتیب گزینه چهارم و پنجم و هفتم هم پاسخ داده شد.

فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاء كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۲۵﴾
پس كسى را كه خدا بخواهد هدايت نمايد دلش را به پذيرش اسلام مى‏گشايد و هر كه را بخواهد گمراه كند دلش را سخت تنگ مى‏گرداند چنانكه گويى به زحمت در آسمان بالا مى‏رود اين گونه خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى‏آورند قرار مى‏دهد (۱۲۵)

آن مطلب به فرد گمراه شده بر می گردد. به هر حال مثلی است متشابه...

مطالب ژرف و عمیقی در این حقایق موجود است که هر کسی قدرت درک آنها را ندارد.

به هر حال قرآن حال افرادی را که مطالب حق را اساطیر پیشینیان می دانند مفصلاً بیان کرده است. :sham:

یا حق

ho.nomad;51009 نوشت:
:khandidan!:
خیلی باحالی
اولا از بینام عزیز که جوابتون را کامل دادن تشکر میکنم
ثانیا شما از کجا فهمیدی که جسم پیامبر (ص) به معراج رفته ! یا کی گفته آسمان هفتم یعنی بالا تر بودن مکانی از بقیه آسمانها که بخواد مشکل ارتفاع به وجود بیاد؟!!! یا کی گفته منظور از آن دومسجد بعد مادی ومصالح آن دو مسجد است ! یا شما از کجا نتیجه گرفتی با فرض مادی بودن دو مسجد ، مسیر باید خط مستقیم باشه ؛ از کجا معلوم حرکت بین دو دوره زمانی نبوده و....

[="blue"][="microsoft sans serif"] برو یک سری به تفاسیر شیعه و تفسیر المیزان و نمونه بزن تا بدانی که چه کسانی گفته اند جسم پیامبر به آسمان رفته و تا آسمان چندم رفته برو جا نمانی من که از خودم چنین ادعاهایی ندارم [/][/]

امیر بهرامی;51017 نوشت:
راستی جناب غلامعلی نوری هنوز دانشمندان علوم فضایی نتونستند که بفهمند که ما در کجاییم

جدیدا گفتند:ما در سیهچاله ای هستیم که که تمام عالم اطراف ما نیز در این سیاهچاله هست

شما مگه آدرس دقیق آسمان هفتم رو داری که داری حساب می کنی با چه سرعت و چگونه به اونجا میرسیم؟

و باید بدونید

سرعتی بالاتر از سرعت نور یعنی سرعت نوترونی هم هست که چند برابر سرعت نور سرعت داره

خیلی چیزا هست که ما نمیدونیم

بهتر سریع قضاوت نکنیم

امیر بهرامی

این تا آسمان هفتم رفتن و با براق رفتن و با جسم مادی رفتن و غیره حرفهای من که نیست ادعا های تفاسیر شیعه است
برو بخوان تا بدانی چه خبره

قبلا هم که گفتم من به هیچکدام از این ادعا ها اعتقادی ندارم چون پایه ی علمی نداره

غلامعلی نوری *;51011 نوشت:
من یک پرسش دیگر دارم به فرض محال براق هم با سرعت نور حرکت کرده باشد در طول یک شب( لیلا) با سرعت نور تا چه مسافتی می توان رفت و بر گشت داشت ؟ فرض کنیم طول شب 12 ساعت پس بدون در نظر گرفتن مدت زمان گفتگوهای آسمانی پیامبر 6 ساعت رفته و شش ساعت بر گشته اما این 6 ساعت اگر با سرعت نور هم حرکت ثابت داشت تا کجا می توانست برود جالب است که بگویم حتی به سیاره ی پلوتو هم نمی رسد

به نام خدا

چند سال پیش توسط دانشمندان اعلام شده بود که دور ترین جرم آسمانی رصد شده یا شناخته شده 14 ملیارد سال نوری با زمین فاصله دارد اگر با محاسبات جناب نوری مساله را برگزار کنیم اگر براق با سرعت نور هم حرکت کند 14 ملیارد سال بهد تازه به این جرم آسمانی شناخته شده که در آسمان اول وجود دارد، می رسدچه برسد به آسمانهای دیگر که به تعبیر برخی روایات اندازه هر آسمانی نسبت به مافوقش مانند حلقه انگشتری افتاده در بیابان وسیع و بیکران است

سوالی که به ذهن می رسد و مقتضی است جناب نوری جواب فرمایند ایه شریفه :

وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ (75انعام)

طبق روایات حضرت ابراهیم نیز به آسمانها برده شدند و نیز

وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا (57مریم) که در شان جناب ادریس نبی است و کیفیتش را باید از روایات پرسید که حکایت از اطلاع از بهشت و جهنم دارد

این گونه سیر و سفر را چگونه باید توجیه کرد ؟

آیا با قواعد جرم و سرعت نور و نسبیت و جو و اکسیژن و ... بررسی می شود آیا به همراه بردن جسم که به بیان حکمت متعالیه از شئون و توابع روح می باشد آن هم به دعوت از طرف خداوند که فرمود سبحان الذی اسری یعنی بردن را به خودش نسبت داد نه پیامبر این امر دشوار می نماید؟

در حالی که در باره حضرت ابراهیم ع می فرماید

وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ (99صافات )

این می رود و آن را می برند
.
.

[

سرعتی بالاتر از سرعت نور یعنی سرعت نوترونی هم هست که چند برابر سرعت نور سرعت داره

خیلی چیزا هست که ما نمیدونیم

بهتر سریع قضاوت نکنیم

[="microsoft sans serif"]خوب جالبه
سرعت نوترونی رو میشه برای من بیسواد تعریف کنی و بگی کی اتفاق افتاده ؟
نشانی معتبر هم بدهی قبوله

[/]

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]جناب بینام

علیکم السلام

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]چرا شما به فکر خودت بحث را دارید منحرف می کنید

ما که چنین چیزی در فکرمان نبود.

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]منظور و بحث من از آوردن آیه اول اسراء مکانهای رفتن پیغمبر است نه نفی یا اثبات دیدن آیات الهی

شما از کجا فهمیدید چیزهایی که در روایات به آنها اشاره شده، مکانهای مادی هستند؟

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]نسبیت یعنی همین عزیزم یعنی نسبت بهم سنجیده شدن ! کسی هم که با سرعت نور حرکت می کنه احساس می کنه ساکنه و دیگر چیزها با سرعت نور از او دور میشن !!! پس این را هم به معلوماتت اضافه کن

حالا فهمیدم منظورتان چیست... ولی چیزی را عوض نمی کند. به هر حال تئوری شما از اساس اشتباه است. به همان علتی که اشاره کردم و شما به روی خودتان نیاوردید:

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]من یک پرسش دیگر دارم به فرض محال براق هم با سرعت نور حرکت کرده باشد در طول یک شب( لیلا) با سرعت نور تا چه مسافتی می توان رفت و بر گشت داشت ؟

بنده عرض کردم، کل کیهان مادی آسمان اول است. اصلاً نیازی نیست کسی با سرعت نور در مسیری مادی حرکت کرده باشد.

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]فرض کنیم طول شب 12 ساعت پس بدون در نظر گرفتن مدت زمان گفتگوهای آسمانی پیامبر 6 ساعت رفته و شش ساعت بر گشته
نقل قول:

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]اما این 6 ساعت اگر با سرعت نور هم حرکت ثابت داشت تا کجا می توانست برود ؟؟جالب است که بگویم حتی به سیاره ی پلوتو هم نمی رسد

[=Microsoft Sans Serif]یعنی در طول شب معراج پیامبر به هیچ وجه نمی توانسته فراتر از پلو تو برود چه رسد به اینکه به هفت آسمان برود ودر هر آسمانی هم مدتی مشغول گفتگو شود !!!!!!

یعنی شما فکر می کنید آسمان اول، دوم، سوم، الی آخر، قسمتهای مختلفی از فضا - زمان مادی هستند؟

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]از طرفی برای رسیدن به مسجد الاقصی از مسجدالحرام دیگر چه نیازی به براق با سرعت نور است با یک سرعت هواپیمای معمولی هم می توان رسید

برای رفتن به آسمانها نیاز به براق است.

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]در مجموع جوابها ی شما نه فقط علمی نیست بلکه منطقی هم نیست فقط از روی احساساسات و تعصب است

عجب!

استوار کردن عقاید دینی بر اساس تئوری های علوم تجربی که هر روز تغییر می کنند (در مؤدبانه ترین شکل) عملی کوته بینانه است.

[=Microsoft Sans Serif]

نقل قول:
[=Microsoft Sans Serif]از دیگر صاحب نظران که در خود می بینند که جواب علمی دهند دعوت می کنم

این یعنی من دیگر حق ندارم پست بزنم؟ :Khandidan!:

البته بنده فکر می کنم شما با خواندن بحث بنده و جناب عرفان در تاپیک جن، این فکر نبوغ آمیز به ذهنتان رسیده که شبهه افکنی هایتان را در غالبی جدید و به ظاهر علمی ارائه دهید.

عزیز، علوم تجربی ترازوی سنجش اعتقادات دینی نیستند، آیات و روایات این مسئولیت را بر عهده دارند. اگر بنده در آن تاپیک طی الارض را به علوم نوین ربط دادم، خواستم نشان دهم که حتی در معجزه هم محال عقلی رخ نمی دهد، و اگر طی الارض به عنوان معجزه رخ می دهد، پس حتماً ریشه ای در احکام عالم ماده دارد.

بنده به این تئوری ها خوشبینم، چون طی الارض را ممکن می دانند. چون معجزه قرآن را محال عقلی نمی دانند. ولی فقط خوشبینم.

نه اینکه بنده به قرآن خوشبین باشم، چون علوم تجربی آیات آن را تأیید می کنند. این علوم تجربی هستند که باید به خودشان ببالند که قرآن آنها را تأیید کند. :Sham:

نقل قول:
این تا آسمان هفتم رفتن و با براق رفتن و با جسم مادی رفتن و غیره حرفهای من که نیست ادعا های تفاسیر شیعه است

دوست عزیز، شما در ابتدای تاپیک گفتید:

داستان معراج و صعود محمد به آسمانها ساختگی و فاقد مبنای علمی است

این کجا و رد تفاسیر شیعه کجا؟ شما از اصل معراج را رد کردید!!! حالا در یک عقب نشینی تاکتیکی، آن را خلاصه کردید به تفاسیر شیعه و مسئله جسمانی بودن یا نبودن معراج...

بنده در زمینه جسمانی بودن یا نبودن معراج صلاحیت اظهار نظر ندارم.

ولی جسمانی بودن به این معنی نیست که جسم مبارک آن حضرت مجبور بوده باشد مسافتهای مادی را پیموده، از پلوتو عبور کند! جسم آن حضرت در معراج شریک بوده، نه کل عالم ماده...

یا حق

نقل قول:

[=Microsoft Sans Serif]با درود
یک
طبق قرآن آیه اول اسرا ء معراج سفر شبانه بین دو مسجد بوده است نه رفتن به آسمانها
دوم
آنچه که می گویند پیامبر به هفت آسمان رفته ودر هر آسمان چیزهایی دیده با واقعییت های علمی تطابق ندارد چون طبق قانون نسبیت هر چه سرعت به نور نزدیکتر شود ابعاد مادی جسم بیشتر تغییر می کند و ناشناخته تر می شود تا جایی که دو شیء مجزا و قابل تشخیص از هم دیگر برای مسافر وجود نخواهد داشت
سوم
خارج از جو زمین اکسیژن وجود ندارد که بشری مانند ما بدون امکانات امروزی از آن خارج شود وزنده بماند
چهارم
خارج از جو هوای متعادل و سازگار با زندگی انسان وجود ندارد یا بسیار سرد یخزننده ( دهها درجه زیر صفر ) یا بسیار داغ و جوشاننده ( بیش از صدها درجه بالای صفر)
پنجم
اشعه های زیانبار خورشیدی و کیهانی زندگی را به شدت تهدید می کند
[=Microsoft Sans Serif]ششم
[=Microsoft Sans Serif]صعود پیامبر و مشکل پیدا نکردن فیزیکی و تنفسی او بر خلاف آیه ی 125 انعام است که می رساند
هرکسی که در آسمان بالا رود دچار فشردگی و تنگی نفس می شود

يجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاء
هفتم
سوار بر براق شدن حتی اگر با سرعت نور هم حرکت کند نمی تواند پیامبر را از همین منظومه خورشیدی خودمان فراتر برده باشد چه رسد به آسمانهای هفتگانه و گفتگوها و احوالپرسی !!
با توجه به دلایل بالا اینجانب به داستانسرایی هاو شاخ و برگهایی که نادانان برای معراج ساخته اند اعتقادی ندارم



عجب :Lat: به به به استدلالهاتون :Kaf:
اعتراض دارم جوان:pir:

1-جوان ،ایراد شما اینجاست که قدرت خودتون رو با خدای خودتون مقایسه میکنین و این یک قیاس مع الفارق است.
2-خیلی چیزای عجیب وجود داره ولی دلیلی نداره که ما منکر اون بشیم.عقل ادمی همیشه نسبت به گذشته کاملتر و نسبت به اینده ناقص تر است.یه لیست کامل برات تهیه کردم که اونا هم با عقل جور در نمیان ولی حقیقت دارن :

شق القمر ، رد الشمس ، اژدها شدن عصای موسی کلیم الله ، درخشیدن دست موسی کلیم الله، بیرون امدن شتر از کوه ، فراخوانی ذرات بدن پرندگان توسط ابراهیم خلیل الله ، زنده شدن مردگان به اذن خدا توسط حضرت عیسی، قرآن مجید ،سیصد سال خوابیدن اصحاب کهف ، سخن گفتن گوشت گوسفند با حضرت محمد در غزوه خیبر ،سخن گفتن سلیمان با حیوانات و پرندگان وحشرات،باردار شدن حضرت مریم بدون ازدواج،سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره ،شکافته شدن خانه کعبه برای فاطمه بنت اسد،عروج عیسی به اسمان ها،شکافته شدن اب دریا برای عبور بنی اسرائیل ،زنده ماندن حضرت یونس در دهان نهنگ،شهادت گرگ به یعقوب مبنی بر نخوردن یوسف،سرد شدن اتش مهیب و تبدیل ان به گلستان برای حضرت ابراهیم،ختنه بدنیا امدن ائمه اطهار،وضع حمل از پهلو برای مادران ائمه اطهار،پناه بردن اهو به امام رضا و به قبر مرتضی علی،قرآن خواندن سر بریده سیدالشهدا،مردن و زنده شدن حضرت ارمیا و الاغش پس از صد سال(بعضیها میگن حضرت عزیر)،رجعت ائمه، و هزار مورد دیگر که وجود دارد ولی از لحاظ علمی باور کردنی نیست.پس یادت باشه که خدا خودش خالق جهان بوده و هر کاری میخواد میتونه انجام بده.خداوند برای خلق چیزی کافیه که فقط بگه "باش"

یاسین;51024 نوشت:
به نام خدا

چند سال پیش توسط دانشمندان اعلام شده بود که دور ترین جرم آسمانی رصد شده یا شناخته شده 14 ملیارد سال نوری با زمین فاصله دارد اگر با محاسبات جناب نوری مساله را برگزار کنیم اگر براق با سرعت نور هم حرکت کند 14 ملیارد سال بهد تازه به این جرم آسمانی شناخته شده که در آسمان اول وجود دارد، می رسدچه برسد به آسمانهای دیگر که به تعبیر برخی روایات اندازه هر آسمانی نسبت به مافوقش مانند حلقه انگشتری افتاده در بیابان وسیع و بیکران است

سوالی که به ذهن می رسد و مقتضی است جناب نوری جواب فرمایند ایه شریفه :

وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ (75انعام)

طبق روایات حضرت ابراهیم نیز به آسمانها برده شدند و نیز

وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا (57مریم) که در شان جناب ادریس نبی است و کیفیتش را باید از روایات پرسید که حکایت از اطلاع از بهشت و جهنم دارد

این گونه سیر و سفر را چگونه باید توجیه کرد ؟

آیا با قواعد جرم و سرعت نور و نسبیت و جو و اکسیژن و ... بررسی می شود آیا به همراه بردن جسم که به بیان حکمت متعالیه از شئون و توابع روح می باشد آن هم به دعوت از طرف خداوند که فرمود سبحان الذی اسری یعنی بردن را به خودش نسبت داد نه پیامبر این امر دشوار می نماید؟

در حالی که در باره حضرت ابراهیم ع می فرماید

وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ (99صافات )

این می رود و آن را می برند
.
.

[="microsoft sans serif"] پس با تعریف شما تمام پیامبران یه جورایی معراجی هستند !!! و دیگر افتخاری متمایز برای حضرت محمد نمی ماند !!!

اولا
شما چه اصراری دارید که بر خلاف آیه اول اسراء از مسافرت بین دو مسجد پیامبر رابه آسمانها ببرید ؟؟ برای من خیلی عجیب است که می خواهید خلاف نص آشکار آیه را اثبات کنید !!!

دوما
معانی غیر جسمانی آیات بالا یی که آورده اید را در نظر نگرفته اید

سوم
می دانید معنی ملکوت چیه ؟؟ میشه کمی با قرآن برامی ما توضیح بدهید

چارم

شما به جای اینکه جواب علمی بدهید فقط تعصبات را به رخ می کشید

چرا راحت و آسوده به جای اینکه لقمه را 7 دور به دور سرتان بچرخانید نمی گویید معراج جسمانی نبوده

که منطقی تر و قابل قبولتر است چون از اثبات علمی جسمانی بودن معراج نا توانید

[/]

نقل قول:
چون از اثبات علمی جسمانی بودن معراج نا توانید


اصلاً دلیلی ندارد این پدیده با علوم ناقص امروز توجیه شود... بنده عرض کردم، استوار کردن عقاید دینی بر اساس تئوری های علوم تجربی که هر روز تغییر می کنند (در مؤدبانه ترین شکل) عملی کوته بینانه است.

یا حق

فاتح خیبر;51033 نوشت:
عجب :lat: به به به استدلالهاتون :kaf:
اعتراض دارم جوان:pir:

1-جوان ،ایراد شما اینجاست که قدرت خودتون رو با خدای خودتون مقایسه میکنین و این یک قیاس مع الفارق است.
2-خیلی چیزای عجیب وجود داره ولی دلیلی نداره که ما منکر اون بشیم.عقل ادمی همیشه نسبت به گذشته کاملتر و نسبت به اینده ناقص تر است.یه لیست کامل برات تهیه کردم که اونا هم با عقل جور در نمیان ولی حقیقت دارن :

شق القمر ، رد الشمس ، اژدها شدن عصای موسی کلیم الله ، درخشیدن دست موسی کلیم الله، بیرون امدن شتر از کوه ، فراخوانی ذرات بدن پرندگان توسط ابراهیم خلیل الله ، زنده شدن مردگان به اذن خدا توسط حضرت عیسی، قرآن مجید ،سیصد سال خوابیدن اصحاب کهف ، سخن گفتن گوشت گوسفند با حضرت محمد در غزوه خیبر ،سخن گفتن سلیمان با حیوانات و پرندگان وحشرات،باردار شدن حضرت مریم بدون ازدواج،سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره ،شکافته شدن خانه کعبه برای فاطمه بنت اسد،عروج عیسی به اسمان ها،شکافته شدن اب دریا برای عبور بنی اسرائیل ،زنده ماندن حضرت یونس در دهان نهنگ،شهادت گرگ به یعقوب مبنی بر نخوردن یوسف،سرد شدن اتش مهیب و تبدیل ان به گلستان برای حضرت ابراهیم،ختنه بدنیا امدن ائمه اطهار،وضع حمل از پهلو برای مادران ائمه اطهار،پناه بردن اهو به امام رضا و به قبر مرتضی علی،قرآن خواندن سر بریده سیدالشهدا،مردن و زنده شدن حضرت ارمیا و الاغش پس از صد سال(بعضیها میگن حضرت عزیر)،رجعت ائمه، و هزار مورد دیگر که وجود دارد ولی از لحاظ علمی باور کردنی نیست.پس یادت باشه که خدا خودش خالق جهان بوده و هر کاری میخواد میتونه انجام بده.خداوند برای خلق چیزی کافیه که فقط بگه "باش"

[="microsoft sans serif"]خداش خودش در همین سوره ی اسراء گفته [="red"]ولاتقف ما لیس لک به علم [/] هیچ بعید نیست که خدا دانسته که در این قضیه ی معراج این سوره ی اسراء خرافات بوجود می آید پس

خط کش و معیار علم را باز در این سوره آورده است !!!

من چیزی که بر خلاف علم باشد طبق آیه ی فوق ملزم به پذیرش آن نیستم

هر پدیده ای که اتفاق افتاده توجیه و دلیل محکم علمی داره اما تا وقتی که علم آن را برای ما اثبات نکنه اجباری در پذیرش آن نداریم چون حجت بر ما تمام نشده است و [="red"]خداوند در برابر پذیرش چیزهایی که به آن علم نداریم مارا مواخذه می کند [/]

[/]

غلامعلی نوری *;50872 نوشت:
داستان معراج وصعود محمد به آسمانها ساختگی و فاقد مبنای علمی است


خداوند متعال درآیه اول سوره اسراء میفرماید:" منزه است آن خداوندى كه بنده ‏اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى برد" (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى).
اين سير شبانه خارق العاده:" به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خود را به او نشان دهيم" (لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا).
و در پايان اضافه می‏كند" خداوند شنوا و بينا است" (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ)

خداوند متعال در در قسمت اول آیه از فعل غایب برای خود استفاده کرده است ودر آخر نیز فرموده است : خداوند شنوا وبیناست که اینجا نیز از فعل غایب استفاده شده است :دلیل این است که خداوند میخواهد بفهماند که این کار توسط خود خداوند صورت گرفته است و بر آن تاکید می کند .
پس طبق اینکه معراج توسط خداوند انجام گرفته است

وخداوند بوده است که قدرت معراج را به یک انسان داده است نتیجه می گیریم:

طبق آیه صد وهفده سوره بقره او نه تنها مالك همه موجودات عالم هستى است، بلكه" ايجاد كننده همه آسمانها و زمين او است" (بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و حتى بدون نقشه قبلى و بدون احتياج به وجود ماده، همه آنها را ابداع فرموده است
" هر گاه فرمان وجود چيزى را صادر كند به او می‏گويد: موجود باش، و آن فورا موجود می ‏شود" (وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)


:Gol:خداوند قسمتی از کیفیت معراج را در آیات اولیه سوره نجم آورده است :Gol:

سلام:
برای خداوند قادر و افریننده اسمان و زمین نه جو زمین مطرح است نه جرم نه .....او به همه چیز اگاه وقادر است / قدرت هرکاری را دارد فقط مخلص میخواهد تا نشان دهد:Gol::Sham::Hedye:

نقل قول:
من چیزی که بر خلاف علم باشد طبق آیه ی فوق ملزم به پذیرش آن نیستم

از کی تا حالا علمی که قرآن به آن اشاره می کند شده علوم تجربی؟ مگر نه اینکه قرآن می فرماید علم نوری است که خداوند به دل مؤمن می اندازد؟ همین استیون هاوکینگ به تازگی اعلام کرده که بعد از تحقیق و بررسی بسیار به این نتیجه رسیده عالم نیازی به خالق ندارد! عجب مؤمنی!

نقل قول:
هر پدیده ای که اتفاق افتاده توجیه و دلیل محکم علمی داره اما تا وقتی که علم آن را برای ما اثبات نکنه اجباری در پذیرش آن نداریم

با این حساب در زمان نیوتون همه مسلمانان باید می پذیرفتند که خداوند زمام امور عالم را در دست ندارد. آن را خلق کرده، مثل ساعتی کوک کرده، رها نموده است...

در ضمن به پستهای بنده هم پاسخ دهید!

یا حق

بینام;51037 نوشت:
بنده عرض کردم، کل کیهان مادی آسمان اول است. اصلاً نیازی نیست کسی با سرعت نور در مسیری مادی حرکت کرده باشد.

علی رغم آنچه که گفته اید
طبق قرآن هفت آسمان قابل دیدن ما هستند مانند

[="red"] أَلَمْ تَرَوْا كَيفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا(نوح/15)

[="blue"]مگر ندیده اید که چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفريده است [/][/]

بینام;51041 نوشت:
ز کی تا حالا علمی که قرآن به آن اشاره می کند شده علوم تجربی؟ مگر نه اینکه قرآن می فرماید علم نوری است که خداوند به دل مؤمن می اندازد؟

ببین عزیز ببخشید از اینکه میگم
شما که هنوز فرق آیه ی قرآن با حدیث رو نمی دونی بهتره اول بری مطالعه ات رو بیشتر کنی دوست خوبم و زحمت منو هم کمتر کن

پس بگو کدام آیه ؟؟؟؟ گفته علم نوری است که خداوند به دل مومن می اندازد ؟؟؟؟؟

در ضمن علومی که با کمک حواس مانند چشم و گوش کسب می شود از علم تجربی است همانکه قرآن هم گفته

[="blue"] وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا(الإسراء/36)[/]
و چيزي را که بدان علم نداري دنبال مکن زيرا [="red"]گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد[/]

بینام;51041 نوشت:
بینام;51041 نوشت:
با این حساب در زمان نیوتون همه مسلمانان باید می پذیرفتند که خداوند زمام امور عالم را در دست ندارد. آن را خلق کرده، مثل ساعتی کوک کرده، رها نموده است...

من نمی دانم که این حرف شما چه ربطی به جواب حرف من داره که گفته بودم

[="blue"] نقل

[="red"]هر پدیده ای که اتفاق افتاده [/]توجیه و دلیل محکم علمی داره اما تا وقتی که علم آن را برای ما اثبات نکنه اجباری در پذیرش آن نداریم[/]

مهدی محامدی;51039 نوشت:

خداوند متعال درآیه اول سوره اسراء میفرماید:" منزه است آن خداوندى كه بنده ‏اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى برد" (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى).
اين سير شبانه خارق العاده:" به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خود را به او نشان دهيم" (لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا).
و در پايان اضافه می‏كند" خداوند شنوا و بينا است" (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ)

خداوند متعال در در قسمت اول آیه از فعل غایب برای خود استفاده کرده است ودر آخر نیز فرموده است : خداوند شنوا وبیناست که اینجا نیز از فعل غایب استفاده شده است :دلیل این است که خداوند میخواهد بفهماند که این کار توسط خود خداوند صورت گرفته است و بر آن تاکید می کند .
پس طبق اینکه معراج توسط خداوند انجام گرفته است

وخداوند بوده است که قدرت معراج را به یک انسان داده است نتیجه می گیریم:

طبق آیه صد وهفده سوره بقره او نه تنها مالك همه موجودات عالم هستى است، بلكه" ايجاد كننده همه آسمانها و زمين او است" (بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و حتى بدون نقشه قبلى و بدون احتياج به وجود ماده، همه آنها را ابداع فرموده است
" هر گاه فرمان وجود چيزى را صادر كند به او می‏گويد: موجود باش، و آن فورا موجود می ‏شود" (وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)


:gol:خداوند قسمتی از کیفیت معراج را در آیات اولیه سوره نجم آورده است :gol:

[="microsoft sans serif"][="blue"] درود بر شما

خوب منم همین ها رو قبول دارم ولی دوستان میخواهن با وصله بافی مطالب ناسازگار را بهم بچسبانن

کجای آیه ی اول سوره ی اسراء گفته پیامبر به آسمانهای هفتگانه مسافرت کرده است ؟؟؟

[/][/]

غلامعلی نوری *;51038 نوشت:
[=microsoft sans serif]
هر پدیده ای که اتفاق افتاده توجیه و دلیل محکم علمی داره اما تا وقتی که علم آن را برای ما اثبات نکنه اجباری در پذیرش آن نداریم چون حجت بر ما تمام نشده است و خداوند در برابر پذیرش چیزهایی که به آن علم نداریم مارا مواخذه می کند


شما درست می فرمایید هر پدیده ای که در عالم رخ می دهد دارای دلیل می باشد اما بنا نیست که چیزی که ما بدان علم نداریم اصلا وجود نداشته باشد یا درست نباشد !؟بسیاری از مسائل در عالم وجود دارند که ما بدان ها علم نداریم ولی نباید آنها را انکار کرد؟!


خداوند می فرماید:" خدا می ‏داند و شما نمى‏دانيد" (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)


:Gol:کسی شما را درباره چیزی که نمیدانید مواخذه نمیکند!!! اما درباره چیزی که آن را میبینید وانکار میکنید مواخذه میشوید؟؟؟؟
:Gol:

باسمه تعالی
با سلام
ابن بابويه رحمه الله از حضرت صادق عليه السّلام:
ليس من شيعتنا من انكر اربعة اشياء المعراج و المسائلة فى القبر و خلق الجنة و النار و الشفاعة. فرمود: نيست از شيعيان ما هر كه انكار كند چهار چيز را: معراج، و سؤال در قبر، و خلق بهشت و جهنم، و شفاعت‏.
مساله معراج تنها در سوره اسراء نیامده بلکه در سوره نجم هم به آن اشاره شده است.
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ یعنی : سپس جبرئیل نزديك رسول خدا (ص) شد و به دامن وى دست آويخت تا با آن جناب به آسمانها عروج كند كه دورى او بقدر دو قوس و يا بقدر دو ذراع و يا كمتر از آن بود.
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏ لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‏.
جبرئيل يك بار ديگر به صورت اصليش در برابر رسول خدا (ص) در آمد، تا به معراجش ببرد، و اين جريان كنار سدرة المنتهى واقع شد.َكه جنت الماوى آنجاست. هنگامی که سدرة المنتهى در هاله‏اى از نور و حسن و صفا فرو مى‏رود.چشم او نه به كجى گراييده بود، و نه در ديدن طغيان كرده بود، (تا در نتيجه چيزى را ديده باشد كه حقيقت نداشته باشد)و چطور ممكن است چشم او دچار كژبينى و طغيان شده باشد با اينكه آيات چندى از آيات كبراى پروردگارش را ديده بود
اما جواب استبعادی که در مورد معراج وارد شد:
وسعت وجودی آن حضرت به حدى است كه قاهر و قادر بر تمام قواى ممكنه عالم وجود باشد و ماده كائنات، مطيع او، كه هر تصرفى خواهد از انقلاب و استحاله در آنها نمايد، چنانچه هر نفسى در بدن خود هر نوع تصرفى مى‏كند همچنين عالم امكان در پيشگاه حضرت نبوى هر نوع تصرفات خواهد، به قدرت الهى بنمايد. و ظهور اين معجزه غريبه از جانب خدا و قدرت سبحانى را محقق نمايد.
و همچنين حصول حركت سريعه در جسد اقدس حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله، به اراده ازليه واقع شده كه در زمان كمى اين سير عظمى را بنمايد.
برگرفته از تفسیر المیزان و اثنی عشری
تشکر:Gol:


نقل قول:
علی رغم آنچه که گفته اید
نقل قول:

طبق قرآن هفت آسمان قابل دیدن ما هستند مانند

سوره 71:

أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿۱۵﴾
مگر ملاحظه نكرده‏ايد كه چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفريده است (۱۵)

وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿۱۶﴾
و ماه را در ميان آنها روشنايى‏بخش گردانيد و خورشيد را [چون] چراغى قرار داد (۱۶)

وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ﴿۱۷﴾
و خدا[ست كه] شما را [مانند] گياهى از زمين رويانيد (۱۷)

با استناد به قسمتهای آبی رنگ کاملاً مشخص می شود که این آیات از متشابهات بوده، معنایی عمیق و عرفانی دارند.

اول اینکه طبقه طبقه بودن آسمانها نشان می دهد که حالت خاصی نسبت به هم دارند.
دوم اینکه اگر منظور از این آسمانها، کیهان مادی باشد، پس چطور ممکن است که ماه به این کوچکی در میان آنها روشنایی بخش باشد؟ پس ستارگان چه؟ اصلاً نور ماه که در مقیاس کیهانی به چشم نمی آید.
سوم... می شود بفرمایید تا به حال چند بار دیده اید که انسانی مثل گیاه از زمین بروید؟
چهارم، دیدن لازم نیست حتماً با چشم سر باشد.

نقل قول:
شما که هنوز فرق آیه ی قرآن با حدیث رو نمی دونی بهتره اول بری مطالعه ات رو بیشتر کنی دوست خوبم و زحمت منو هم کمتر کن
نقل قول:

پس بگو کدام آیه ؟؟؟؟ گفته علم نوری است که خداوند به دل مومن می اندازد ؟؟؟؟؟

حالا ما یک اشتباهی کردیم... به هر حال این حدیث کاملاً با قرآن منطبق است. و معصومین مفسرین قرآنند، پس وقتی قرآن را تفسیر کرده، می گویند علم نوری است که خداوند در دل مؤمنین می اندازد، به این معنی است که علمی که در قرآن به آن اشاره شده همان است که آنها می گویند.

سوره 29:

بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ ﴿۴۹﴾
بلكه [قرآن] آياتى روشن در سينه‏هاى كسانى است كه علم [الهى] يافته‏اند و جز ستمگران منكر آيات ما نمى‏شوند (۴۹)

من از شما می پرسم، در سینه استیون هاوکینگ، آیات روشن موجودند؟ مگر کسی هم در دنیا هست که ادعا کند از استیون هاوکینگ بیشتر علم یافته است؟

معلوم است که علوم تجربی مصداق علم قرآن نیستند، چرا که در قرآن بارها اشاره شده که کسانی که علم دارند حقایق آیات قرآن را درک می کنند.

نقل قول:
من نمی دانم که این حرف شما چه ربطی به جواب حرف من داره که گفته بودم

نقل

هر پدیده ای که اتفاق افتاده توجیه و دلیل محکم علمی داره اما تا وقتی که علم آن را برای ما اثبات نکنه اجباری در پذیرش آن نداریم

نظریه نیوتون جهان را کاملاً جبری می بیند، و این با عقاید اسلامی مغایرت آشکار دارد. اصلاً شما بفرمایید خود وجود خداوند را چگونه می خواهید با علم روز ثابت کنید؟

پس با این حساب نیازی نیست به وجود خدا اعتقاد داشته باشیم!

در ضمن بنده مطالب بسیار دیگری هم گفته بودم. همچنین، لطف کرده همه پاسخ ها را در یک پست جمع کنید، و دانه دانه به آنها نپردازید.

یا حق

غلامعلی نوری *;51025 نوشت:
[

سرعتی بالاتر از سرعت نور یعنی سرعت نوترونی هم هست که چند برابر سرعت نور سرعت داره

خیلی چیزا هست که ما نمیدونیم

بهتر سریع قضاوت نکنیم

خوب جالبه
سرعت نوترونی رو میشه برای من بیسواد تعریف کنی و بگی کی اتفاق افتاده ؟
نشانی معتبر هم بدهی قبوله

اگر دو تا نوترون رو از فاصله 20 کیلومتری از هم جدا کنی(البته باراشون نا هم نام باشه) با سرعت بیشتری از سرعت نور به هم می رسند

اخبار گفته.از خودم در نمیارم

غلامعلی نوری *;51020 نوشت:
امیر بهرامی

این تا آسمان هفتم رفتن و با براق رفتن و با جسم مادی رفتن و غیره حرفهای من که نیست ادعا های تفاسیر شیعه است
برو بخوان تا بدانی چه خبره

قبلا هم که گفتم من به هیچکدام از این ادعا ها اعتقادی ندارم چون پایه ی علمی نداره

والا چی بگم

نه میتونم بگم درست میگه و نه میتونم بگم غلط میگه

بهتر سکوت کنم

اما اعتقاد دارم که حضرت محمد به معراج رفته

اما چگونه رفتنش رو نمیدونم

این بحث دیگری است

بینام;51066 نوشت:

در ضمن بنده مطالب بسیار دیگری هم گفته بودم. همچنین، لطف کرده همه پاسخ ها را در یک پست جمع کنید، و دانه دانه به آنها نپردازید.

یا حق

دوست گرامی مگر کسی از شما چند نفر ؟؟ به سوالات اینجانب من یکنفر پاسخ داده که من دست تنها به تمام سوالات شما پاسخ دهم ؟؟

[="red"] چند نفر به یک نفر[/] ؟؟؟؟

نقل قول:
وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا(الإسراء/36)
و چيزي را که بدان علم نداري دنبال مکن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد


دوست عزیز، اگر پست قبلی خودتان را که خطاب به من است ویرایش کنید، ممکن است من متوجه این امر نشوم. لطفاً تا مطمئن نشده اید پاسختان کامل است، آن را ارسال نکنید.

در آیه آمده دنبال نکن، نفرموده انکار کن...

نقل قول:
چند نفر به یک نفر ؟؟؟؟


این بهانه خوبی برای طفره رفتن از پاسخ دادن نیست.

یا حق

امیر بهرامی;51072 نوشت:
خوب جالبه
سرعت نوترونی رو میشه برای من بیسواد تعریف کنی و بگی کی اتفاق افتاده ؟
نشانی معتبر هم بدهی قبوله

اگر دو تا نوترون رو از فاصله 20 کیلومتری از هم جدا کنی(البته باراشون نا هم نام باشه) با سرعت بیشتری از سرعت نور به هم می رسند

اخبار گفته.از خودم در نمیارم

میدونی چرا چون عاشق هم اند به طرف هم می دوند !!!!!!

اما از شوخی گذشته
اولا این یک فرضیه است و از نظر مادی اثبات نشده چون اصل عدم قطعیت هایزنبرگ نمی گذاره ما این اندازه گیری ها رو داشته باشیم واگر هم به فرض محال هردو باهم برخورد کنند تماماتبدیل به اشعه ی خطرناک گاما و الفا می شن و دیگه هیچ اثری ازشون باقی نمی مونه

با این قیاس؟؟؟؟ !!!! براق یا پیامبر هم تبدیل به اشعه های گاما و الفا میشه دیگه
یعنی غیر جسمانی میشن دیگه !!!

لا اله الا الله از دست این مردم

نقل قول:
اولا این یک فرضیه است و از نظر مادی اثبات نشده

فقط این یک فرضیه نیست، بسیاری از مسائل کوانتوم و نسبیت ثابت نشده اند... در حقیقت این نظریه ها ناقصند و هیچ یک از دانشمندان غربی معتقد نیست که علم ما کامل شده است. بعد شما بر اساس این نظریه های ناقص عقاید دینی را نقد می کنید!!!

نقل قول:
با این قیاس؟؟؟؟ !!!! براق یا پیامبر هم تبدیل به اشعه های گاما و الفا میشه دیگه
نقل قول:

یعنی غیر جسمانی میشن دیگه !!!

از کی تا حالا انرژی غیر جسمانی محسوب می شود؟ جسمانی یعنی مادی... عالم ماده یعنی همان کیهانی که می بینیم... انرژی از کیفیات عالم ماده است...

نقل قول:
لا اله الا الله از دست این مردم

کاملاً موافقم. :Khandidan!:

یا حق

بینام;51079 نوشت:


دوست عزیز، اگر پست قبلی خودتان را که خطاب به من است ویرایش کنید، ممکن است من متوجه این امر نشوم. لطفاً تا مطمئن نشده اید پاسختان کامل است، آن را ارسال نکنید.

در آیه آمده دنبال نکن، نفرموده انکار کن...



این بهانه خوبی برای طفره رفتن از پاسخ دادن نیست.

یا حق

عجب تفسیری از آیه ارائه میدی کاش مرحوم راغب اصفهانی زنده بود و مفرادات را با راهنمایی شما می نوشت ؟؟؟

دنبال چیزی نرفتن یعنی همان پیروی نکردن و نپذیرفتن آن به عنوان مقتدا ،

دوست من بحث انکار اصلا اینجا موردی نداره که آن را پیش کشیده ای

پس دیگر لازم نمی بینم با شما بحث را ادامه دهم

به اندازه ی کافی جواب همه را نوشته ام خوانندگان خود داوری می کنند که حق با کی است شب
همگی به خیر

[="blue"][="microsoft sans serif"] خوابهای معراجی ببینید [/][/]

غلامعلی نوری *;51020 نوشت:

این تا آسمان هفتم رفتن و با براق رفتن و با جسم مادی رفتن و غیره حرفهای من که نیست ادعا های تفاسیر شیعه است
برو بخوان تا بدانی چه خبره

بنده واقعا تعجب میکنم !!!!اکثر اهل تسنن اتفاق دارند که معراج پیامبر اکرم (ص) مجموع روح وجسم بوده است !؟نمی دانم ایشان از کجا صحبت می کنند؟؟؟

ما روي عنه صلّى اللّه عليه و سلم أنه قال: «بينا أنا في المسجد الحرام في الحجر عند البيت، بين النائم و اليقظان، إذ أتاني جبريل بالبراق»
الأصح هو الرأي الأول و أنه تعالى أسرى بروح محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم و جسده، من مكة إلى بيت المقدس، لأن كلمة العبد في قوله: بِعَبْدِهِ اسم للجسد و الروح، فوجب أن يكون الإسراء حاصلا لمجموع الجسد و الروح، و لأن الخبر المروي عن أنس بن مالك و هو الحديث المشهور المروي في الصحاح عن المعراج و الإسراء يدل على الذهاب من مكة إلى بيت المقدس، ثم منه إلى السموات العلا(تفسیر المنیر،ذیل آیه)


جسدا و روحا، في تمام اليقظة، لا في المنام، من المسجد الحرام في مكة المكرمة إلى المسجد الأقصى، في بيت المقدس، و عاد إلى بلده في ليلته لأن الله تعالى قادر قدرة تامة على فعل العجائب و المعجزات.
و أكثر المفسرين اتفقوا على أن الإسراء حدث بالجسد و الروح، المعبر عنه بكلمة «عبده» و هو مجموع الروح و الجسد فركب على البراق يقظة، لا في الرؤيا و المنام، و لو كان مناما لقال الله تعالى: بروح عبده، و لم يقل: «بعبده» و لو كان مناما، لما كانت فيه آية و لا معجزة. ثم عرج بالنبي صلّى اللّه عليه و سلّم إلى السموات و إلى ما فوق العرش، حيث فرضت في المعراج الصلاة على المؤمنين، و كانت بحق معراج المؤمن، و صلة بين العبد و ربه، و لا خلاف أن في الإسراء و المعراج فرضت الصلوات الخمس على هذه الأمة(تفسیر وسیط جلد5 ص 1322)

ادامه دارد......

غلامعلی نوری *;51086 نوشت:
عجب تفسیری از آیه ارائه میدی کاش مرحوم راغب اصفهانی زنده بود و مفرادات را با راهنمایی شما می نوشت ؟؟؟

دنبال چیزی نرفتن یعنی همان پیروی نکردن و نپذیرفتن آن به عنوان مقتدا ،

دوست من بحث انکار اصلا اینجا موردی نداره که آن را پیش کشیده ای

پس دیگر لازم نمی بینم با شما بحث را ادامه دهم

به اندازه ی کافی جواب همه را نوشته ام خوانندگان خود داوری می کنند که حق با کی است شب
همگی به خیر

خوابهای معراجی ببینید

چه جمله نغزی گفته انیشتین :: دو چیز نهایت ندارد
1- کهکشان

2- حماقت انسان

البته درباره اولی اطمینان ندارم

کجایی انیشتین که دومی بعضیا رو کور و کر کرده !

غلامعلی نوری *;51086 نوشت:
پس دیگر لازم نمی بینم با شما بحث را ادامه دهم !به اندازه ی کافی جواب همه را نوشته ام خوانندگان خود داوری می کنند که حق با کی است شب
همگی به خیر

خوب دیگه ما عادت کردیم به کارهای شما تا زمانی که جواب دارید می آیید وصحبت می کنید و وقتی که محکوم می شوید به بهانه های واهی سایت را ترک میکنید .:aatash:

شما به غیر از یک مشت حرف های بی سر وته چیزی نگفتید؟!میشه لطف کنید بگید کجای صحبتتون جواب بود؟؟؟:Gig:

بنده تازه گرم شده بودم داشتم منبع میاوردم که شما خوابتون گرفت!!!:Computer:

این کارها درست نیست !!!!:Ealam:

..یا ستار..

با سلام..

اینکه پیامبر با جسم به اسمانها رفته کجایش ؛ناممکن است!!

جسم ؛یک جوهر است که جهات می پذیرد...

همه با جسم هر شب به دنیای مثال و یا خواب می روند و صبح بر می گردند!!

خود اسمانها که جسمانی می باشد؛پیامبر هم با جسم به انجا رفت ،منتها با قالب جسمانی نه با ماده بدن؛به عبارتی فرق است بین ماده بدن و قالب جسمانی بدن؛اگر جسم مثالی یا قالب مثالی نباشد اصلانمی توان حرکت کرد؛این یعنی اینکه جسم مثالی همیشه با انسان هست ؛وجدا از او نیست...

ولی یک نکته که هست برخی این معراج را مانند عالم خواب (نه خود معراج به شکل خواب بوده باشد) در سیر نزول می دانند؛یعنی همه حقایق بالا رقیقه شد و نزول پیدا نمود ؛...

الله یعلم..

غلامعلی نوری *;51049 نوشت:

با جسم عادی به معراج رفتن ادعا های تفاسیر شیعه است
متنی که در پیش روی شماست تفسیری از آقای ابوبکر عتیق بن محمد در تفسیر سور آبادی یکی از تفاسیر اهل سنت است ،به این دلیل این متن را انتخواب کردم چون فارسی است هرچند که فارسی کهن است اما مطالب آن با تفاسیر دیگر اهل سنت چندان تفاوتی ندارد ،اگر عزیزان دیگر هم مطالعه کنند مطالب جالب وآموزنده ای دارد: ابن عباس گوید رضى اللَّه عنه در حديث معراج مصطفى عليه السلام كه او گفت: شب دوشنبه از ماه ربيع الاوّل در خانه ام هانى خواهر على ركعتى چند نماز كردم سر فرانهادم جبرئيل آمد گفت: يا محمد قم برخيز كه امشب شب تو است، خداوندت به تو سلام كند و مرا فرستاد تا ترا ببرم تا ملكوت هفت آسمان و هفت زمين و عجايب آن از عرش تا تحت الثرى فرا تو نمايم. من برخاستم و دو ركعت نماز كردم و بيرون آمدم نگه كردم ميكائيل را ديدم با يك سو ايستاده با هفتاد هزار فريشته و اسرافيل از ديگر سو با هفتاد هزار فريشته و براقى در ميان بداشته سپيد چهار پاى، مه از خرى و كه از استرى، روى او چون روى مردم، سر او چون سر اسب، گردن او چون گردن شير، سينه او چون سينه شتر، پشت او چون پشت شتر، پايهاى او چون پايهاى گاو، دنبال او چون دنبال پيل زينى بر پشت او نهاده از يك دانه مرواريد سپيد، ركابش از ياقوت سرخ، لگامش از زبرجد سبز، هرگز من مركب نديدم از او نيكوتر، ميكائيل لگامش گرفته و اسرافيل ركابش گرفته. جبرئيل مرا گفت «اركب يا محمد». گفتم «اين چيست؟». گفت «اين براق است از بهشت آورده مركب ترا».
من قصد كردم كه بر وى نشينم براق همى پشت برآورد، بازان مانست كه به آسمان رسيد، نگذاشت كه من بر وى نشستمى. جبرئيل گفت:
«همى نمى‏دانى كه اين سوار كيست؟ سيد اولين و آخرين محمد مصطفى». براق چون اين سخن بشنيد پشت فروداشت چنان كه شكمش به زمين رسيد و عرق از وى درگرديد از تشوير. آن گه با جبرئيل به سخن آمد گفت «يا جبرئيل، مرا به وى حاجت است». جبرئيل گفت «آن چيست؟». گفت «آنكه روز قيامت مركب او من باشم». جبرئيل آن شفاعت بكرد، رسول عليه السلام اجابت كرد و برنشست. آن گه جبرئيل دست به پشت مصطفى صلى اللَّه عليه و سلّم بازنهاد گفت «سر على بركة اللَّه، در اين راه عجايب بينى و معنيهاى آن بندانى تا من ترا بنگويم و مناديان ترا از هر سوى آواز دهند، نگر اجابت نكنى تا حرم، ترا بگويم كه آن چيست». همى براق به رفتن آمد ميان آسمان و زمين هر چند چشمش كار كردى به يك گام نهادى، چون به بالا رسيدى پايش دراز گشتى و دو دستش كوتاه شدى چون فرا شيب رسيدى دو دست وى دراز شدى و دو پايش كوتاه زمانى برفت، آواز منادى شنيدم كه از دست راست مرا آواز داد كه «يا محمد، قف تا سخنى فرا تو بگويم». من بدان التفات نكردم فراتر شدم. منادى ديگر آواز داد از سوى چپ، به وى التفات نكردم فراتر شدم. از پس يكى مرا آواز داد، هم التفات نكردم فراتر شدم. منادى ديگر از دور مرا آواز داد، هم التفات نكردم، فراتر شدم.صورتى پيش من بازآمد بر وى از هر زينتى، مرا بخواند جوابش ندادم.جبرئيل پديد آمد گفت «احسنت يا محمد، مژدگان كه امت تو از جهودى برستند و از ترسايى و گوركى و صابئى برستند و از عذاب دنيا برستند اما آن منادى كه ترا از سوى راست آواز داد منادى جهودان بود اگر تو او را اجابت كردى امت تو از پس تو همه جهود شدندى، چون به وى التفات نكردى امت تو از جهودى برستند. و آن ديگر منادى كه ترا از سوى چپ آواز داد منادى ترسايان بود اگر تو او را اجابت كردى امت تو از پس تو همه ترسا شدندى، چون به وى التفات نكردى امت تو از ترسايى رستند. و آن سديگر كه ترا از پس آواز داد منادى مجوس بود اگر تو او را اجابت كردى امت تو از پس تو همه گور شدندى، چون به وى التفات نكردى امت تو از گوركى برستند. و آن چهارم منادى كه ترا از فوق آواز داد منادى صابيان بود اگر تو او را اجابت كردى امت تو از پس تو صابى شدندى، چون او را اجابت نكردى امت تو از صابى برستند. و آن پنجم منادى كه ترا از پيش بخواند صورت دنيا بود اگر تو او را اجابت كردى امت تو از پس تو همه در دنيا هلاك شدندى، چون اجابت نكردى امت تو از عذاب دنيا رستند». ادامه دارد...

ادامه بحث(2)

فراتر شدم سه مرد مرا پيش آمد، پيرى و كهلى و جوانى. جبرئيل مرا گفت «از اين سه هر كدام كه خواهى اختيار كن». من جوان را اختيار كردم. جبرئيل گفت «صواب كردى كه پير دولت است و كهل بخت و جوان عافيت، و دولت و بخت را بقا نبود، عافيت است كه باقى است خود را و امت خود را عافيت دو جهانى حاصل كردى». فراتر شدم فريشته‏اى را ديدم كه مرا پيش آمد چهار جامه به دست يكى سياه و يكى زرد و يكى سفيد و يكى سبز، مرا گفت «از اين هر كدام كه خواهى اختيار كن». من سپيد و سبز را اختيار كردم. جبرئيل گفت «احسنت، صواب كردى كه سياه جامه دوزخيان است و زرد جامه كافران است و سپيد جامه روشن‏دلان است در دنيا و سبز جامه بهشتيان است در بهشت.گر سياه اختيار كردى امت تو به دوزخ افتادندى و گر زرد اختيار كردى امت تو در دنيا به كفر افتادندى، چون سپيد و سبز اختيار كردى امت تو در دنيا با معرفت باشند و در عقبى در جنت باشند». فراتر شدم مردى را ديدم حزمه‏اى هيمه فراهم بسته هر چند مى‏كوشيد آن را برنتافتى و نيز زيادت بر آن مى‏نهاد مرا عجب آمد، جبرئيل را گفتم «آن چيست؟». گفت «آن مثل حريص دنيا است كه آنچه دارد به شكر آن مى‏نرسد و نيز زيادت
مى‏جويد و مثل گنه‏كار كه گناهان كرده خويش را مى برنتاود و نيز زيادت مى‏كند». فراتر شدم گاوى ديدم كشته و خلقى بر آن گرد آمده، گروهى پوست او را مى‏بردند گروهى سر او را مى‏بردند و گروهى شكنبه را و گروهى سرگين را و گروهى خون او را و گروهى گوشت خالص او را مى‏بردند. گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «آن مثل ملّتهاى مختلف است كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، هر گروهى در باطلى آويخته و تو حق خالص بيافته‏اى، نوشت باد». فراتر شدم مردى را ديدم دلوى در چاه افكنده همى برآورد، چون بر سر مى‏رسيد تهى مى‏شد گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «آن مثل بدبختان است كه رنج مى‏برند و به دست ايشان هيچ چيز نه، الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً». فراتر شدم مردى را ديدم تخم در زمين مى‏كرد و در ساعت برمى‏آمد، گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «آن مثل مؤمن است با كردار نيك كه همى كارد و در وقت بر مى‏دهد».
فراتر شدم سگى را ديدم كه شير وى همى دوشيدند و از دوشندگان همى در ربودند، گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «آن مثل سلطان ظالم است كه از خلق مى‏ستاند و از وى همى ستانند». فراتر شدم مردمانى را ديدم كه سرهاى ايشان به سنگ مى‏كوفتند و در ساعت زنده مى‏شدند، گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟» گفت «آن مثل كاهل نمازان است كه به وقت نماز نمى‏كنند هلاك از ايشان مى‏برآيد».
فراتر شدم دو ديگ ديدم در يكى گشتاباى پاكيزه مى‏پختند و در ديگر مردار گنده و خلقى خويشتن را بر آن مردار گنده مى‏افكندند و آن گشتابا [ى‏] پاكيزه را فرومى‏گذاشتند، گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «آن مثل آن كس است كه زن حلال دارد او را فرو گذارد و از پى حرامى گردد». فراتر شدم گروهى را ديدم برهنه مادرزاد،
گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «آن مثل گروهى است كه زكات ندهند، برهنه و تشوير زده قيامت باشند». فراتر شدم چوبى ديدم در راه افتاده هر كه بر آن مى‏گذشت جامه وى مى‏دريد، گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «آن مثل سگ مردمان است كه كس از زبان ايشان نرهد». فراتر شدم سوراخى ديدم خرد گاوى از آن مى برآمد و چندان كه مى‏كوشيد در آنجا مى‏نتوانست شد، گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «آن مثل سخن پليد است كه از دهن ناپاك برآيد هرگز بازپس نشود». فراتر شدم فريشته‏اى ديدم مرا پيش آمد قدحى شير به دست راست و قدحى خمر به دست چپ گرفته، هر دو بر من عرضه كرد. من شير فراستدم از آنكه به راست داشت و از آن بخوردم. جبرئيل گفت «صواب كردى كه شير فراستدى، گر خمر فراستدى امت تو همه هلاك شدندى چنان كه خمر خرد را هلاك كند، چون شير اختيار كردى امت تو بر دين صافى باشند چنان كه شير صافى است». فراتر شدم فريشته‏اى مرا پيش آمد دو جام به دست يكى پرآب و يكى پرانگبين، هر دو را بر من عرضه كرد من از هر دو بچشيدم. جبرئيل گفت صواب كردى كه آب احياء همه چيزها است و انگبين حلو و شفا است، همچنين معرفت خداى تعالى امروز امتت را حلو و شفا باشد و شفاعت تو فردا گنه‏كاران را آب صفا باشد. آن گه فرا صخره بيت المقدس رسيدم جبرئيل دست برد سوراخى در آن صخره كرد و مقود براق در آن بست و مرا گفت «در رو در مسجد تا عجايب بينى». من خواستم كه در روم، نگاه كردم پيغامبران را ديدم كه به استقبال من مى‏آمدند آدم در پيش ايشان و نوح در قفاى وى و ابراهيم در قفاى وى و همى گفتند: مرحبا و اهلا طال ما اشتقنا الى لقائك مرا دربر مى‏گرفتند و همى گفتند: اى بس كه ما بحاجت از خداى درخواسته‏ايم كرامت ديدار تو، حمد خداى را كه ما را پيش از قيامت ديدار تو روزى كرد. آن گه جبرئيل مرا گفت «تقدّم، فرا پيش شو امامى كن تا پيغامبران از پس تو نماز كنند». من فرا پيش شدم دو ركعت نماز كردم، چون سلام بازدادم نگاه كردم ابراهيم را ديدم در قفاى من به من نزديك‏تر بود مرا گفت «يا محمد، امتت را گو درختان بهشت بسيار نشانند به گفت سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر». آن گه جبرئيل اين آيت فرود آورد وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ. آن گه رسولان ديگر بار مرا دربر گرفتند و توديع كردند، جبرئيل گفت «يا محمد، هين كه معراج فروگذاشتند». برخاستم نگه كردم مانند نردبانى ديدم از نور برسان زر سرخ بافته به جواهر و يواقيت پايهاى آن از نور بر سان نقره سپيد ساق آن بر صخره بيت المقدس و سر آن به آسمان رسيده چهار صد فريشته از راست آن استاده و چهارصد فريشته از چپ. پاى بر آن نهادم همى چشم باز كردم به بحر اخضر رسيده بودم دريايى در هوا موج مكفوف. گفتم «يا جبرئيل آن چيست؟». گفت «بحر اخضر است». گفتم «قعر آن تا كجا است؟». گفت «تا خداى تعالى مرا بيافريده است من در آنم تا بدانم كه قعر آن تا كجاست هنوز بندانسته‏ام». از آنجا بگذشتم تا به آسمان دنيا رسيدم جبرئيل در آسمان بزد فريشته‏اى آمد نام وى اسماعيل گفت كيست؟ جبرئيل گفت محمد مصطفى. وى گفت آمد جبرئيل گفت آمد. وى گفت الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ در بگشاد مرا ترحيب كرد. نگه كردم آسمان دنيا را ديدم چون نار از ناردان آكنده‏اى فريشتگان آوازها به تسبيح برداشته همى گفتند سبّوح قدّوس ربّ الملائكة و الروح همه پيش من بازآمدند ترحيب كردند. فراتر شدم، چيزى ديدم بر هيئت خروسى سپيد به عدد هر چه خداى تعالى آفريده است او را پر. گفتم «يا جبرئيل، آن چيست؟». گفت «ديك است منادى خروسان روى زمين است چون او آواز كند خروسان روى زمين با وى آواز دهند». گفتم «يا جبرئيل، وى چه گويد در آواز خويش؟». گفت «دعا كند گنه‏كاران امت ترا، گويد اللّهم اغفر لمذنبى امّة محمّد و احفظ اهل الجماعة من امته». زانجا است كه رسول گفت خروس سپيد را دوست داريد كه در وى ده خير است كه آن از خيرهاى من است: هيبت و حميّت و شجاعت و سخاوت و شفقت و بيدارى شب و نماز خاص گاهى و بسيارى عيال و صلابت و جمال. فراتر شدم آدم را ديدم صلوات اللَّه عليه موكّل بر جانهاى فرزندان خويش چون جان نيك‏بختى به وى آوردندى شادى كردى و به علّيّين فرمودى، چون جان بدبختى به وى آوردندى اندوهگن شدى و به سجّين فرمودى، چون مرا بديد پيش‏باز آمد و مرا دربر گرفت و ترحيب كرد و تسبيح وى ياد گرفتم كه مى‏گفت سبحان الجليل الاجل سبحان الواسع الغنى سبحان اللَّه و بحمده. از آنجا بگذشتم به آسمان دوم رسيدم، فريشتگان پيش من بازآمدند و ترحيب كردند و سورة فاطر مى‏خواندند. از آنجا بگذشتم تا به آسمان سوم رسيدم، فريشتگان آن پيش آمدند و سورة الطور مى‏خواندند، نگه كردم فريشته‏اى ديدم عظيم همه دنيا در پيش وى چون آينه‏اى در پيش يكى از ما و لوحى در پيش او داشته در آنجا خطى از نور و خطى از ظلمت، در آن مى‏نگرست. گفتم «يا جبرئيل، او كيست؟». گفت «عزرياييل». چون مرا بديد برخاست پيش من بازآمد به ترحيب. جبرئيل گفت «يا محمد، هرگز او كس را برپانخاسته است،امشب كرامت ترا برخاست». چون مرا دربر گرفت گفتم «يا ملك الموت، زنهار كه با امت من رفق كنى در جان ستدن». وى گفت «يا محمد، دل شاد دار كه من با همه مؤمنان رفق كنم و بر امت تو براى تو بيش كنم». گفتم «يا عزريائيل، تو به چه دانى كه جانورى را جان بربايد داشت؟». گفت «من بدان دانم كه نام همه جانوران بر اين لوح نبشته است، من در آن مى‏نگرم چون يكى را اجل فرارسد نقطه‏اى بر نام او افتد من بدانم كه او را جان مى بربايد داشت». گفتم «يا عزريائيل، هيچ علامتى بود آن را كه نيك‏بخت است يا بدبخت؟». گفت «علامت نيك بخت آن بود كه نقطه‏اى سپيد بر نام او افتد من بدانم كه نيك بخت است، فريشتگان رحمت را گويم تا جان وى برفق از ناخن پاى وى فرا كشيدن گيرند تا به چنبر گردن رسد، من از اينجا به دست راست آهنگ كنم جان او را به آفرين خدا برگيرم و فرا فريشتگان رحمت دهم تا آن را بر طبقى از نور مى‏برند جلوه‏كنان و بر آن آفرين مى‏كنند تا به علّيين و اگر نعوذ باللّه بنده بدبخت بود چون اجلش فرارسد نقطه‏اى سياه بر نام او افتد، من بدانم، شاگردان خويش را كه فريشتگان عذاب باشند بفرمايم تا جان او را از ناخن پاى بسختى مى‏كشند تا به چنبر گردن رسد، آن گه من از اينجا به دست چپ اشارت كنم آن جان را به نفرين خداوند برگيرم و فرا فريشتگان عذاب سپارم تا آن را در لفاف تاريك پيچند و نفرين‏كنان مى‏برند تا به سجّين». مصطفى گفت من گفتم «تو خود بدين نشان بدانى كه آن كس نيك بخت بود يا بدبخت، ما كه اهل زمينيم به چه علامت بدانيم؟». گفت «به سه چيز، نگه داريد چون آن كس فرا سكرات مرگ رسد گر روى او برافروزد و عرق بر پيشانى وى نشيند و آب از چشم او در گردد آن علامت سعادت بود، و اگر روى او تاريك گردد و بخست در گلوى او افتد و كف بر دهن آرد آن علامت شقاوت بود». آن گه از وى بگذشتم، آفتاب را ديدم كه از عاصيان اهل زمين به خدا مى‏ناليد گفت «بار خدايا، طاقتم برسيد در ديدن معاصى ايشان، دستورى ده مرا به سوختن ايشان». خداى تعالى گفت «صبر مى‏كن كه بازگشتن ايشان با من است». آن گه فريشته‏اى ديدم در عبادت نشسته وى مرا بر پاى برنخاست، چون بگذشتم ندا آمد كه «تو كه باشى كه محتشم اولين و آخرين مى‏گذرد و تو او را بر پاى نخيزى؟ برخيز و هم چنان برپا مى‏باش تا روز قيامت». آن گاه بگذشتم تا به آسمان پنجم رسيدم، فريشتگان سورة الرحمن مى‏خواندند، نگه كردم فريشتگان را ديدم كه مى‏گذشتند و كناره پديد نه. جبرئيل را گفتم «ايشان از كجا مى‏آيند و كجا مى‏شوند؟». گفت «يا محمد، تا خداى مرا بيافريدست هم چنان مى‏بينم نه اول ايشان پديد است نه آخر ايشان». فراتر شدم فريشتگانى را ديدم هر يكى را نيم تنه از برف و نيمى از آتش همى گفتند اللّهم كما الّفت بين الثلج و النار فالّف بين قلوب عبادك الصالحين. فراتر شدم فريشته‏اى را ديدم ترش‏روى كه هيچ نگماريد، گفتم «يا جبرئيل، آن كيست؟». گفت «او مالك است خازن النار، هرگز تا او بودست در كس نگماريدست». مرا ترحيب كرد من او را گفتم «دركات دوزخ را به من نماى». وى مرا به دوزخ برد، نگه كردم بر در دوزخ نبشته‏اى ديدم وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ. در دوزخ نگرستم مردانى را ديدم كه لبهاى ايشان را به مقراض آتشين مى‏بريدند، گفتم «يا جبرئيل، ايشان كه‏اند؟» گفت «ايشان سخن‏چينانند». و گروهى را ديدم زبانهاى ايشان را پس قفاهاى ايشان بيرون مى‏كشيدند و علمه علمه آتش از آن همى برآمد، گفتم «يا جبرئيل، ايشان كه‏اند؟». گفت سوگندخوارگان بدروغ». و زنان را ديدم به گيسوها آويخته عذاب مى‏كردند، گفتم «يا جبرئيل ايشان كه‏اند؟». گفت «آن زنانند كه موى خويش را از مردان نامحرم بنپوشيدندى». و زنانى را ديدم به پيرهنهاى قطران پوشيده ايشان را در ميان آتش عذاب مى‏كردند، گفتم «ايشان كه‏اند؟». گفت «نوحه گران».ادامه دارد....

ادامه بحث(3) و گروهى را ديدم كه آتش مى‏خوردند و به شكمهاى ايشان فرومى‏افكندند، گفتم «ايشان كه‏اند؟». گفت «هم الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلما». و گروهى را ديدم كه خون و قيح مى‏خوردند، گفتم «ايشان كه‏اند؟». گفت «ربا خوارگانند و رشوت خوارگان». و گروهى را ديدم بر دارهاى آتشين كرده و گند بخاسته، گفتم «ايشان كه‏اند؟». گفت «زانيان امت تو». زنانى را ديدم ماران بر پستانهاى ايشان خفته پستان ايشان را مى‏خوردند، گفتم «ايشان كه‏اند؟». گفت «ايشان آن زنانند كه بى‏دستورى شوهر كودكان مردمان را شير دادندى». مردى را ديدم در ميان دوزخ نعلين آتشين در پاى وى، دلم در حديث وى پيچيد، گفتم «او كيست؟». گفت «يا محمد، بگذر نيز مپرس». گفتم «يا جبرئيل، بگو كه دلم در حديث وى بست نه چنان كه در حديث ديگران». جبرئيل گفت «وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ». الحاح كردم جبرئيل گفت «بى‏اذن خدا نتوانم گفت كه او كيست». گفتم «دستورى خواه». جبرئيل غايب شد در ساعت بازديد آمد گفت «يا محمد، خداوندت مى سلام كند و مى‏گويد كه آن پدر تست در عذاب گرفتار». گفتم «يا جبرئيل، دلم مى بار ندهد كه بگذرم، چه گويى روى دارد كه او را شفاعت كنم؟». جبرئيل گفت «صواب نيست، نبايد كه او را شفاعت كنى كه از شفاعت گناه‏كاران امت بازمانى». گفتم «پس كه چنين است مادر و پدرم فداى گنه‏كاران امت من باداندى كه از شفاعت گنه‏كاران امت بازمانم»از آنجا بگذشتم تا به در بهشت رسيدم، رضوان خازن بهشت پيش آمد مرا دربر گرفت و ترحيب كرد و مرا در بهشت برد، نگه كردم درجات ياران خويش را ديدم در ميان هوا كوشك در كوشك پيوسته زير آن جويهاى شير و مى و انگبين و چشمهاى زنجبيل و سلسبيل و رحيق و تسنيم و از ديگر سو آواز شنيدم كه آمنّا بربّ العالمين. گفتم «آن چيست؟». گفت «ارواح سحره فرعون». و از ديگر سو آواز شنيدم به لبّيك، گفتم «آن چيست؟». گفت «لبّيك حاجيان». و از ديگر سو تكبير غازيان شنيدم و از ديگر سو آوازه تسبيحها شنيدم گفتم «آن چيست؟». گفت «تسبيح انبيا است». نگه كردم به درجات نمازكنان و درجات صائمان و درجات شهيدان، در آن ميان دو كوشك ديدم يكى از زبرجد سبز و يكى از ياقوت سرخ چنان كه از بيرون آن درون آن پديد بود، در همه درجات شهيدان از آن كوشك نيكوتر نبود، گفتم «يا جبرئيل، آن كرا است كه من خويشتن را بازان حالى مى‏ياوم؟». گفت يكى از فرزند تو حسن شهيد كشته به زهر و ديگر به نام فرزند تو حسين شهيد كشته در كربلا». مرا دل بپيچيد بگريستم...ادامه دارد...

ادامه بحث: ( 4 )
چنين گويند هرگز در بهشت كس نگريست مگر رسول در آن شب براى حسن و حسين. گفت: خواستم كه شفاعت كنم تا خداى تعالى ايشان را معصوم دارد از دشمن، ترسيدم كه بدان شفاعت در شفاعت امتم خلل آيد، فروگذاشتم و بگذشتم. جز اين عجايب بسيار ديدم در بهشت وصف آن دراز گردد. گفت: بگذشتم تا به سدرة المنتهى رسيدم- و آن درختى است، آن را منتهى گويند زيرا كه منتهى فرشتگان تا آنجا است، هيچ فرشته مقرب را زانجا فراتر راه نيست، صفت آن در عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ گفته آيد- چون آنجا رسيدم جبرئيل بازايستاد، گفتم «يا جبرئيل چرا فراتر نيايى؟». گفت «يا محمد، مرا اين مفرماى وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ، اگر از اينجا به قدمى فراتر آيم سوخته گردم». حوالى آن درخت فضايى ديدم آن را افق اعلى گويند، جبرئيل را آنجا بتمامى هيئت وى بديدم كه همه سعت آن فضا را فراگرفته داشت و فراخناى آن فضا چندان كه هفت آسمان در جنب آن چون حلقه‏اى بود در بيابانى. چون با جبرئيل به سدرة المنتهى رسيدم ندا آمد كه «يا محمد، فراتر آى». فرانگرستم از يك سوى هفتاد هزار حجاب ديدم از نور از ميان آن آواز فريشتگان مى‏آمد كه سورة النور مى‏خواندند و از ديگر سو آواز فريشتگان كرسى شنيدم كه آية الكرسى مى‏خواندند. نگه كردم حملة العرش را ديدم استاده و قدمهاى ايشان به تحت الثرى رسيده، سرهاى ايشان به اركان عرش رسيده، عرش را بر دوش گرفته سورة المؤمن مى‏خواندند. چون ندا آمد كه فراتر آى، شادروانى سبز زير قدم من پديد آمد مرا برگرفت و در ملكوت اعلى مى‏گردانيد هزار بار ندا آمد كه: اذن يا محمد. در هر ندايى خداى من حاجتى مرا روا مى‏كرد تا هزار حاجت مرا روا كرد. چون به كنار عرش رسيدم قطره‏اى آب بر زبان من چكيد شيرين‏تر از انگبين سردتر از برف، ندا آمد كه: يا محمد، چنان كه آن شيرين بود من اسلام را به دل امت تو شيرين گردانيدم. و چنان كه آن سرد بود من كفر را به دل امت تو سرد گردانيدم. آن گه زبان بگشادم به ثنا مر خدا را گفتم: التّحيّات للَّه همه آفرينهاى نكوترين خداوند مرا سزد و الصلوات و همه ثناهاى پيوسته او را سزد و الطيّبات و همه پاكيها و بى‏عيبيها او را سزد. چون من اين بگفتم حق تعالى مرا به سه كرامت مكافات كرد گفت: السلام عليك ايّها النبى و رحمة اللَّه و بركاته. من گفتم: بار خدايا بزرگوار ثنايى بر اين بنده خود بكردى و تو دانى كه مرا هيچ كرامت بى‏امت گوارنده نبود چه بود اگر امت مرا با من در اين هنباز كنى. جواب آمد كه: آن بود كه تو خواهى. من گفتم: السلام علينا و على عباد اللَّه الصالحين. آن گه خداى تعالى بر من ثنا كرد به آزادى گفت: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ.
من گفتم: بار خدايا چه بود گر امت مرا با من در اين كرامت شركت دهى. جواب آمد كه: آن بود كه تو خواهى. من گفتم وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ. آن گه ندا آمد كه: يا حبيب من سل تعط. من گفتم: بار خدايا ابراهيم را خلّت دادى و با موسى بى‏واسطه سخن گفتى و سليمان را ملكت دادى نصيب من از كرامت چيست؟ جواب آمد كه: يا حبيب من گر ابراهيم را خلّت دادم ترا محبّت دادم و گر با موسى بر طور سخن گفتم با تو بر بساط نور سخن گفتم و گر سليمان را ملكت فانى دادم ترا ملكت باقى دادم وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً. گفتم: بار خدايا آدم را به سجود ملايكه كرامت كردى و در بهشت آوردى. جواب آمد كه: يا حبيب من گر آدم را به سجود ملايكه كرامت كردم امشب همه فريشتگان و پيغامبران را فرمودم تا در قفاى تو سجود كردند و تو امام و ايشان تبع، سل تعط حاجت خواه، سؤال از تو عطا از من. گفتم: بار خدايا دانى كه هر چند بركشيده و برگزيده توام هم بشرم و از بشر زلّت بود گر وقتى بر زبان اين بنده نفرينى رود تو آن را بر امت من رحمت گردان. جواب آمد: آن بود كه تو خواهى. ديگر گفتم: بار خدايا آن منازعتها كه ميان ياران من رود در كار من كن. جواب آمد: آن بود كه تو خواهى. سديگر گفتم: بار خدايا آن كافرزادگان را كه پيش از بلاغت بميرند در كار من كن تا در بهشت خادمان امت من باشند. جواب آمد كه: آن بود كه تو خواهى.
گفتم: بار خدايا شمار امت من در قيامت سوى من كن. خدا گفتچرا؟ و او خود به دانست. گفتم تا تشوير در من خورند نه در تو. جواب آمد كه: يا محمد هر چند تو رسول كريمى و رءوف رحيمى نه ارحم الراحمين اى، گر گناهان امت را در قيامت ببينى از ايشان تبرّا كنى، آن به كه بر گناهان ايشان مطّلع من باشم و بس زيرا كه رحمت من است كه گناهان ايشان را فرارسد و بس و ليكن چون اين حاجت بخواستى هم ترا از اين مراد بى‏نصيب نكنم، ترا در گناهان امت شفاعت دهم،....

اگر مشتری هستید بازم بگم؟؟؟؟

مهدی محامدی;51108 نوشت:

اگر مشتری هستید بازم بگم؟؟؟؟

من که کف کردم ، هم از متن هم از ازدیاد متن :Kaf:

ho.nomad;51120 نوشت:
من که کف کردم ، هم از متن هم از ازدیاد متن :kaf:

با سلام خدمت دوست عزیز
بنده حقیر حقیقتا از زیاده گویی خوشم نمی آید !!!
اما با کلمات این آقا که فرمودند این تفسیر در منابع شیعه آمده دیگر لگام را از دست داده ومطالب را پی در پی آوردم!!!خدا شاهد است که از بیش از بیست تفسیر سنی قریب به صد صفحه مطلب بود که بیان نکردم.
ان شاءالله خداوند همه را به سوی نور ولایت ،هدایت بفرماید.

غلامعلی نوری *;51014 نوشت:
[=microsoft sans serif]
من یک پرسش دیگر دارم به فرض محال براق هم با سرعت نور حرکت کرده باشد در طول یک شب( لیلا) با سرعت نور تا چه مسافتی می توان رفت و بر گشت داشت ؟

فرض کنیم طول شب 12 ساعت پس بدون در نظر گرفتن مدت زمان گفتگوهای آسمانی پیامبر 6 ساعت رفته و شش ساعت بر گشته

اما این 6 ساعت اگر با سرعت نور هم حرکت ثابت داشت تا کجا می توانست برود ؟؟جالب است که بگویم حتی به سیاره ی پلوتو هم نمی رسد

یعنی در طول شب معراج پیامبر به هیچ وجه نمی توانسته فراتر از پلو تو برود چه رسد به اینکه به هفت آسمان برود ودر هر آسمانی هم مدتی مشغول گفتگو شود !!!!!!

از طرفی برای رسیدن به مسجد الاقصی از مسجدالحرام دیگر چه نیازی به براق با سرعت نور است با یک سرعت هواپیمای معمولی هم می توان رسید

در مجموع جوابها ی شما نه فقط علمی نیست بلکه منطقی هم نیست فقط از روی احساساسات و تعصب است


سلام به همه اسک دینی ها
جناب نوری وقتی سرعت جسمی به سرعت نور نزدیک میشه گذر زمان کند و کندتر می شه و به صفر می رسه. در ضمن درک مفهوم زمان چندان ساده نیست. پس نمی توان به معراج رفتن را اینطور بررسی کرد( 6 ساعت رفت 6 ساعت برگشت و ....). به نظر من به معراج رفتن پیامبر با نسبیت در تضاد نیست.
یه چیز دیگه
نسبیت رو کنار بگذاریم و بریم سراغ جهان موازی.
تا حالا در مورد جهان موازی چیزی شنیدید؟ پست های قبلی رو که می خوندم یاد جهان موازی افتادم
با توجه به جهان موازی یه جسم می تونه به طور همزمان در 2 جهان حضور داشته باشه ولی فقط یکی رو درک می کنه. مثلا من الان توی خونه پشت کامپیوتر هستم و دارم این مطلب رو تایپ میکنم. ولی در جهانی دیگر مشغول کاری دیگر هستم. ولی فقط یکی از این دو اتفاق (تایپ کردن) رو درک می کنم.
پس با توجه به جهان موازی شاید پیامبر در هر دو جهان حضور داشتند و معراج رو درک کرده اند.
در ضمن جهان موازی اثبات شده
لینک زیر در مود جهان موازیه:
http://www.hupaa.com/page.php?id=4297

غلامعلی نوری *;51081 نوشت:
اگر دو تا نوترون رو از فاصله 20 کیلومتری از هم جدا کنی(البته باراشون نا هم نام باشه) با سرعت بیشتری از سرعت نور به هم می رسند

اخبار گفته.از خودم در نمیارم

میدونی چرا چون عاشق هم اند به طرف هم می دوند !!!!!!

اما از شوخی گذشته
اولا این یک فرضیه است و از نظر مادی اثبات نشده چون اصل عدم قطعیت هایزنبرگ نمی گذاره ما این اندازه گیری ها رو داشته باشیم واگر هم به فرض محال هردو باهم برخورد کنند تماماتبدیل به اشعه ی خطرناک گاما و الفا می شن و دیگه هیچ اثری ازشون باقی نمی مونه

با این قیاس؟؟؟؟ !!!! براق یا پیامبر هم تبدیل به اشعه های گاما و الفا میشه دیگه
یعنی غیر جسمانی میشن دیگه !!!

لا اله الا الله از دست این مردم

ببینید حالا چون ما انسان ها نمیتونیم اثبات بکنیم که دلیل نمیشه این موضوع اتفاق نیفتاده باشه

شما اصلا توجه ندارید و می خواید با علم بسیار اندک انسانی به اثبات بپردازید

[quote=غلامعلی نوری *;50872] داستان معراج وصعود محمد به آسمانها ساختگی و فاقد مبنای علمی است [/quote]

جناب غلامعلی ...

اگر چه دوستان خوبم اعم از کاربران و کارشناسان محترم، جواب های حوب و در خوری به بافته های ذهنتان دادند اما چند نکته هم بر حسب وظیفه بنده میهمان تان می کنم:

اول آنکه؛ هر چه بیشتر می نویسید و نظرات عجیب و غریب از خودتان صادر می کنید بیش از پیش، خودتان را معرفی می کنید و در کل نیازی نیست که از اسلام و ایمان شما سؤال کنیم؟؟؟

زمانی که در طرح سؤالاتتان، تنها از آیات قرآن دلیل می خواهید و بر خلاف صریح قرآن که به پیروی از رسول (ص) و اولواالامر (ع) توصیه نموده، روایات نبوی و اهل بیت (ع) را نادیده می گیرید، سطح ایمان شما بر ما و همگان روشن می شود.

بر همگان روشن است که هر کس بر اینگونه اعتقاد باشد و به این شیوه در مسائل دینی ورود و خروج کند نه به قرآن ایمان آورده و نه به پیامبر (ص) و اهل بیت، بلکه این هر دو را جدای از یکدیگر برای رسیدن به نیات شوم و وسوسه انگیز و شیطانی اش در گفتمان ها بکار می بندد.

دوم انکه؛ در خصوص حقیقت معراج، همانگونه که شما و همه دوستان عزیز اجمالاً می دانند گفتنی است:

یکی از رخدادهای شگرف و شگفت انگیز که در صدر اسلام و برای شخص پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد، سفر اعجازآمیز «معراج» است که یکی از بزرگترین معجزه های رسول اکرم (ص) بوده و عقول بشری از درک حقیقت کامل آن عاجز است.مانند بسیاری معجزات دیگر انبیاء الهی، که عقل عادی بشری را به کنه و حقیقت آنها راهی نیست. و مؤمن واقعی آنست که به حقایق غیبیه و معجزات الهیه، بدون چون و چرا ایمان آورد.

پس بدان که تو را با این عقل ناقص و عاجز، چنانکه در بسیاری از حقایق غیبیه ناتوان و عاجزی، به حقیقت آن نیز، راهی نیست، مراقب باش، که به دلیل عجز و ناتوانی، با وسوسۀ شیطان ره به انکار آن نبری ...

اما در منابع روایی اسلام روایات زیادی درباره معراج وارد شده که بسیاری از علمای اسلام، تواتر یا شهرت آن را تصدیق کرده اند،(1) که به عنوان نمونه و رعایت اختصار به دو روایت و آن هم از طریق فریقین اشاره می کنیم:

1ـ امام باقر (ع)در ضمن روایتی که طولانی است فرمود: «و لکنّه اسری به... و اشار بیده الی السماء؛ و لکن پیامبر را از مسجدالحرام تا آسمانها سیر داد.»(2)

2ـ زمخشری حدیثی را نقل نموده است که در قسمتی از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الی السماء فی تلک اللیله... و انه لقی الانبیاء و بلغ البیت المأمور و سدرة المنتهی؛ در حالی که سیر داده شده بود بسوی آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیت المأمور و سدرة النتهی سیر نمود.»(3) در این حدیث «عرج به»، به معراج جسمانی اشاره دارد؛ از اینجا معلوم می شود روایاتی که فقط دلالت بر معراج روحانی دارد، چون مخالف ظاهر قرآن کریم است، قابل اعتماد نیست.

سخن از این که آیا تنها روح بزرگ پیامبر (ص) در خواب و مکاشفه در این سفر همراه جبرئیل بوده و یا آن حضرت با این بدن خاکی دعوت به عالم بالا شده است، مورد اختلاف است. با این که صریح قرآن و روایات اسلامی گواهی قطعی بر جسمانی بودن آن می دهد؛ چنان که فقیه و مفسر بزرگ شیعه، مرحوم طبرسی، در تفسیر «مجمع البیان» اتفاق علماء را بر جسمانی بودن معراج نقل می کند.(4)

همچنین محدث عالیقدر شیعه، علامه مجلسی (ره)، و مفسر معروف اهل سنت، فخررازی، معتقدند که اهل تحقیق بر این باورند که به مقتضای دلالت قرآن کریم و روایات متواتر شیعه و سنی، خدای متعال روح و جسد پیامبر اسلام (ص) را از مکه به مسجدالاقصی و سپس از آنجا به آسمانها برد و انکار این مطلب، یا تأویل آن به عروج روحانی، یا وقوع آن در خواب، ناشی از کمی تتبع یا سستی دین و ضعف یقین است.(5)

برای اثبات این موضوع دلائل و شواهدی وجود دارد که:

1ـ کلمه «عبد» نشان می دهد،(6) که این سفر در بیداری و این سیر، جسمانی بوده است؛ چون وقتی گفته می شود: فلان شخص را به فلان نقطه بردم، یعنی خودش را با همان جسم و روح، نه این که در عالم خواب و خیال برده؛ مگر قرینه ای برخلاف باشد.

همچنین در تأیید و تقویت بیشتر این نظر (جسمانی بودن معراج) آیت ا... سبحانی می فرماید: «قریش از شنیدن این که پیامبر ادعا نمود من در ظرف یک شب همه این اماکن (سیر به مسجدالاقصی و عروج به آسمانها) را سیر نموده ام، سخت ناراحت شدند، و جدا به تکذیب او برخاستند؛ به طوری که جریان معراج وی در همه محافل قریش موضوع روز شد؛ هرگاه سیر این عوالم به صورت یک رؤیا بود، معنا نداشت که قریش به تکذیب حضرت برخیزند، و جنجالی راه بیندازند؛ زیرا گفتن این که من در شبی از شبها در هنگام خواب، چنین خوابی را دیده ام، هرگز موجب نزاع و اختلاف نمی گردد، چون سرانجام هر جه هست خواب است، و تمام امور محال و غیر ممکن و به دور از ذهن، در خواب به صورت ممکن درمی اید.»

ایشان می افزاید: «این نظر (معراج در خواب و عالم مکاشفه بود) آن قدر ارزش ندارد، که ما آن را دنبال کنیم؛ ولی افسوس اینجاست که برخی از دانشمندان مصری، مانند «فرید وجدی»(7) این نظر را پسندیده و با سخنان بی اساس، به تحکیم آن پرداخته است.

2ـ لفظ «سبحان» که در ابتدای سوره اسراء آمده حکایت از اعجازگونه بودن این جریان مهم دارد که خداوند متعال برای رفع استبعاد مردم، خود را از هرگونه عیب و نقص و ناتوانی تنزیه می کند و گرنه سیر روح منهای جسد که از محدویت های عالم مادی رها باشد، این تعبیر را نمی طلبد.

3ـ آن که در سوره «النجم» ماده «رؤیت» بکار رفته: «ما زاغ البصر و ماطغی، لقد رأی من آیات ربه الکبری»؛ چشم پیامبر(ص) دچار خطا و انحراف نشد. او نشانه های بزرگ خدای خود را مشاهده کرد. این دو آیه شریفه به روشنی می رساند که این رؤیت با همین و حالت بیداری پیامبر(ص) رخ داده، نه در حالت خواب و عالم مکاشفه.(8)

امیدوارم که با این دلایل، تا حدودی ذهن تو به گوشه هائی از حقیقت معراج، راه یافته و از گمراهی فاصله گرفته باشد.

در ادامه و در پست بعدی، انشاء الله ...

به پاسخگوئی و رفع ابهام، در این خصوص که "آیا معراج پیامبر(ص) به عنوان یک بشر، از نظر علوم طبیعی امکان پذیر است یا خیر؟" که در اشکالات شما نیز آمده خواهم پرداخت ...

ادامه دارد ...

پاورقی___________________________________
1. تفسیر نمونه، ج 12، ص 12.
2. محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، بیروت: مؤسسة الاعلمی مطبوعات، ج 3، ص 166ـ171.
3. الکشاف، ج 2، ص 647.
4. مجمع البیان، ج7، ص 395.
5. بحارالانوار، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، ج 18، ص 289 فخررازی، مفاتیح الغیب، ج 5، ص 540 ـ 546.
6. تفسیر نمونه، ج 12، ص 9.
7. دایرة المعارف، ج 7، ص 329، ماده «عرج».
8. مجله پاسدار اسلام، شماره 296.

بسم الله الرحمن الرحیم
اساس سوال شما برپایه نادرستی بنا شده است و این مطلب کاملا از سوالتان هویدا ست .
مبنای شما این است که علم و آگاهی از طریق حس و تجربه یگانه راه شناخت عالم هستی است و علم بما هو علم فقط علم تجربی است لذا هر چیزی را با ترازوی علم تجربی قبول میکنید و آن را علمی و قابل اخذ میدانید . این نظریه به جهان بینی مادی بر میگردد که فلاسفه اسلامی کاملا ان را رد کرده اند البته امروزه در فلسفه غرب نیز این نظریه رد شده است.اینکه ورائ این عالم ماده ،عالمی دیگر وجود دارد که ابزار شناخت آن متفاوت از حواس انسانی است بر کسی پوشیده نیست.
حال شما میخواهید یک معجزه الهی که اساسا غیر مادی است با علم تجربی ثابت کنید خوب معلوم است چون حوزه های شناخت هر یک متفاوت است قابل تطبیق نیست و شما نتیجه میگیرید که مثلا معراج با علم جور در نمی آید ؛مانند این است بخواهید با یک خط کش شادی و غم خود را اندازه گیری کنید مسلما محال است.
بنابر این با تفکیک حوزه های شناختی وشناخت موضوعات هر حوزه و تحقیق بر اینکه علم واقعی چیست ؛به راحتی می توان به پاسخ صحیح رسید

موضوع قفل شده است