چرا خدا از اول بوده؟

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خدا از اول بوده؟

سلام بر شما
لطفا به صورت منطقی و گام به گام به سوالاتم پاسخ دهید
سوال *)به چه دلیلی خدا از اول بوده و ما حادث شده ایم؟
سوال **)چرا خدا خلق کرده؟ اگر بگویید چون تجلی می کند تا اشکار شود فکر میکنید خود خدا دوست داشت یکی مثل خودش پیدا میشد و او را می آفرید و برای او دست و پا و چشم قرار میداد و او را محتاج نان شب خودش میکرد تا خالق هویدا شود؟
اگر هم بگویید این خلقت متوجه مخلوق است در این صورت دو سوال پیش می آید
سوال اول)
روی چه حسابی خدا آفریدگار شده و ما آفریده؟
سوال دوم)
تکلیف کسی که خدا او را ناخواسته آفریده و نمی خواهد این راهی که برای او مقدر شده تا به کمال مورد نظر خدا برسد چیست؟
تکلیف کسی که نمی خواهد وجود داشته باشد چه میشود؟ چون خدا می خواهد پس مجبور است که باشد؟
باخودکشی هم که انسان از این دنیا به آن دنیا می رود و در نابود شدن و نیست شدن او تاثیری ندارد
----------
در بعضی از آموزه های مولوی و ابن عربی و امثالهم آمده که نفس دو ساحتی است و ساحتی مخلوق است ولی ساحت دوم نامخلوق و از اول بوده و تا آخر هم خواهد بود
برای مثال بعضی از عرفا چنین سخنانی گفته اند
(خدا در مقام ظهور عین هر شی است ولی در ذات اشیا عین انها نیست)
(خدا جز به جمعش بین ضدین شناخته نشد)
برای پاسخ به سوالاتم تعالیم امثال این عرفا توانسته مرا قانع کند و تا حدی در این مورد مطالعاتی داشته ام با فرض قبول داشتن دو ساحتی بودن نفس لطفا به سوال ** یعنی چرا خدا افریده پاسخ دهید
با تشکر

سلام دوست عزیز
باید گفت که انسان نمی تواند همه معانی خداوند را درک کند.شما و ما انسانها یک عقل و سیستم تجزیه و تحلیل داریم ولی باید توجه کرد که همه چیز را نمی توان با این سیستم تجزیه و تحلیل کرد.اگر قرار باشد انسان همه معانی را بداند انگاه دیگر انسان نیست کسی که به همه چیز احاطه دارد خداوند است و ما هم بسیاری از معانی افعال او را نمی دانیم. چون توان ما یک حدی است.وقتی شما این سولات را می پرسید در سوال خود هدفی دارید. بنابراین شما که فقط یک بنده ناتوان خدا هستید از پرسیدن خود هدفی دارید ولی خداوند از فعل خود هدفی نداشته باشد!ببینید سوال پرسیدن خوب است ولی باید توجه کرد گاهی هم نباید چون و چرا کرد و باید تسلیم شد وقتی خدا به ابراهیم گفت که اسماعیل را قربانی کن چون و چرا نکرد تسلیم امر خدا بود.مطمئن باشید برای این سولات جوابی نخواهید یافت یعنی معنای حقیقی انها را نخواهید فهمید و هر چه را که پاسخ دهند فقط حدس و نظر ما است.شما اگر بخواهید دنبال این سولات بروید تمامی ندارد به فرض که فهمیدید که چرا خدا از اول بوده بعد می گویید چرا خدا قیامت را قرار داد چرا همه به بهشت نروند چرا خدا ما را ازمایش می کند چرا خدا گفته عبادت کنید چرا انسان را از اول کامل نیافرید چرا فرشته ها را افرید و .... به جای این سوالات باید تسلیم وی بود و تکبر و سرکشی نکرد باید عاشقانه و خاضعانه گفت خداوند می داند انچه را که ما نمی دانیم.سوال هم جایی دارد جاییکه یافتن جواب ان میسر باشد و بعد از فهمیدن گره ای از کار انسان باز شود.خیلی وقتها سوالات ما در واقع هوس خدایی کردن است.

بسم الله الرحمن الرحيم

اجازه بدهيد قبل از پاسخ عرض کنم که بعضي از شبهه ها از وسوسه شيطان است.مثلا اگر شما بخواهيد با سماجت به خورشيد خيره شويد تا ببينيد که چه چيزي در درون خورشيد است قطعا نه تنها چيزي نخواهيد ديد بلکه به کوري هم خواهد انجاميد.
و اين ايراد متوجه چشم شماست نه خورشيد.چون چشم انسان توانائي ديدن ماهيت نوراني شديد خورشيد را ندارد.
حال چه رسد به ذات نور او که خورشيد کمترين آفريده اوست.
نکته دوم اينکه اين خذعبالاتي که صوفيان و دراويش با بازي با کلمات سوار مي کنند را زياد جدي نگيريد.

و اما جواب شما در حد امکان

1-- هر علتي را معلولي است پس اگر ما حادث شده ايم قطعا خلق ما خالقي مي طلبد که آن وجود نبايد خود خلق شده باشد چوت در آن صورت نمي تواند خلق کند.اما اين که شما مي فرمائيد چرا بايد او اول باشد و من مخلوق عين شبهه شيطاني است که هدفش ايجاد گردنکشي است که خودش روز اول کرد و گفت فبما اغويتني.پس بهوش باشيد.

2-- چرا خدا خلق مي کند --شما نمي توانيد به عنوان مثال به يک شخص سخي بگوئيد چرا وقتي يک نيازمند روي زمين افتاده و نياز به کمک دارد چرا کمکش مي کني؟خب بزرگواري او اين چنين اقتضا مي کند که اين کار را انجام دهد.
به عبارتي خالقيت خدا که يک از صفات کمال اوست ايطور اقتضا مي کند که وقتي ظرف وجودي يک موجود استحقاق به وجود امدن را داشته باشد ذات خالق او را خلق خواهد کرد.
حال اينکه بعد از آن ان موجود چه راهي را در پيش بگيرد اين مربوط به قاعده جبر و اختيار مي شود .
هدف از خلقت انسان بي شمار است پس اگر خلق تا خدا را بشناسد اين هم از لطف الهي است چرا که بالاترين نعمت شناخت خداست.

تکليف کسي که خدا ناخواسته او را آفريده---- اين سئوال شما از بيخ و بن اشتباه است مثل اينکه ما بگوييم به دليل اين که 2 ضرب در دو مي شود 5 پس چرا 2 به اضافه دو مي شود 4
چون يک قسمت از سئوال اشتباه است پس کل سئوال به مشکل مي خورد.
کدام فعل ذات حق نعوذ به ناخواسته و تصادفي است؟
بنده اگر عرضه بندگي را ندارد و بيشتر به حيوان بودن ميل دارد زياد عجله نکند وقتي ساعت مرگش رسيد به همان جائي که دوست دارد منتقل خواهد شد.

دوباره هم عرض مي کنم در مبحث فرق بين شبهه عقل و القاي شيطان مطالعه بفرمائيد

بسم الله الرحمن الرحیم
قبول دارید که ما باید آفریننده ای داشته باشیم؟ چرا که ما نمیتوانیم خود را به دنیا آوریم ،جلو مرگ خود را بگیریم و .....
ما خالقی داریم که وجودش فراتر از ماست چون اگر مانند خود ما نیازمند بود نمی توانست ما را بیافریند پس باید وجودی بسیار والاتر از ما داشته باشد.- عقل میگوید علت باید اعلی ،اجل و اشرف از معلول باشد-
ما در یک مقطع زمانی خاص به دنیا می آییم و به تدریج در طول زمان رشد میکنیم پس موجودی زمان مند هستیم حال باید خالق ما موجودی زمان مند نباشد .طبق عقل که در بالا ذکر شد.
خداوند به وسیله خلق موجودات زمانی خالق زمان است پس خودش زمان ندارد وقتی زمان برایش نباشد اولیت و آخریت زمانی برایش قابل فرض نیست همیشه بوده و خواهد بود .
این مسأله نیز برمیگردد به ذات خداوند که واجب الوجود است یعنی موجودی که ضرورت دارد که وجود داشته باشد اگر چنین نباشد واجب الوجود نیست بلکه ممکن الوجود است یعنی وجود برایش ضروری نیست پس زمان مند هم می تواند باشد پس دیگر نمیتواند خالق موجودات زمانی باشد


ر.ک. نهایةالحکمة،علامه طباطبایی،مرحله دوازدهم.

karbar;50368 نوشت:
تکلیف کسی که خدا او را ناخواسته آفریده و نمی خواهد این راهی که برای او مقدر شده تا به کمال مورد نظر خدا برسد چیست؟ تکلیف کسی که نمی خواهد وجود داشته باشد چه میشود؟ چون خدا می خواهد پس مجبور است که باشد؟ باخودکشی هم که انسان از این دنیا به آن دنیا می رود و در نابود شدن و نیست شدن او تاثیری ندارد ----------


بسم الله الرحمن الرحیم
انسان در مرحله تکون و خلقش هنوز چیزی نیست که قابلیت اینکه بپرسی دوست دارد خلق شود یا خیر؟ را ندارد مثلا شما از یک دانه گندم سوال میپرسی که آیا دوست داری تو را در خاک بکارم تا رشد کنی بعد گندم شوی و آرد شوی و در شکم انسان بروی؟
پدر و مادر از چه راهی بفهمند که جنین آیا دوست دارد به دنیا بیاید یا خیر؟
بنابراین نطفه انسان و بذر گندم شأنیت پرسیدن و انتخاب را ندارد _ البته باید متذکر شوم قبل از ولوج روح ،جنین نفس نباتی دارد لذا این دو مثال باهم ذکر شد_
حال که این جنین رشد کرد انسان شد و ویژگی های یک انسان که مهمترینش اختیار است در او متبلور شد حالا دیگر میتواند انتخاب راه کند در انتخاب صحیح پاداش گیرد و در غیر صحیح عقاب شود .
بنابر این اگر انسان اختیار از خود نداشته باشد ، جبرا کاری را انجام دهد چیزی بر او نیست و یا بیهوش باشد و نماز نخواند یا دیوانه باشد به هر حال به گونه ای باشد که عنصر عقل و اختیار را نداشته باشد تکلیفی بر او نیست فلسفه تمام احکام و شرایع و پاداش و عذاب همانا اختیار آدمی است


نکته دیگر اینکه چنانچه آدمی بر طبق فطرت پاک و آنچه خداوند مقرر نموده است در زندگی پیش رود همیشه زنده بودن رادوست دارد . حب ذات و داشتن زندگی جاوید مسأله ای است که حتی یکی از فلسفه های وجود معاد را میتوان به همین مسأله اشاره کرد
اینکه نخواهد به زندگی ادامه دهد و یا بخواهد خودکشی کند حتما به واسطه تبعیت از هوای نفس و خروج از مسیر پاک فطرت است


karbar;50368 نوشت:
به چه دلیلی خدا از اول بوده و ما حادث شده ایم؟

با سلام
وقتي از اول و آخر و ديگر مقولات زماني صحبت مي کنيم در واقع وارد حيطه مخلوقات شده ايم چه آنکه زمان مساوي است با حرکت و جهان منهاي حرکت زمان نخواهد داشت و حرکت و زمان از مختصات جهان مادي و مخلوق است پس گفتن اينکه خدا از اول بوده است تنها به جهت نا تواني ما از درک واجب الوجود است.
اما يک مطلب را که لازم است بدان اشاره کنيم اينکه عقل ما نيز آفريده خداست و در روايت آمده است :کيف يجري عليه ما هو اجراه - چگونه ممکن است آنچه خداوند خلق نموده بتواند بر خداوند اشراف يافته و هر آنچه به حيطه الهي مربوط است را درک کند.
ما قائل به تعطيلي عقل نيستيم اما دانستن حد و حدود عقل مي تواند راهگشا باشد چرا که هر قدر عقل تلاش کند نمي تواند به کنه ذات الهي پي ببرد.

زمزم;50631 نوشت:

نکته دیگر اینکه چنانچه آدمی بر طبق فطرت پاک و آنچه خداوند مقرر نموده است در زندگی پیش رود همیشه زنده بودن رادوست دارد . حب ذات و داشتن زندگی جاوید مسأله ای است که حتی یکی از فلسفه های وجود معاد را میتوان به همین مسأله اشاره کرد
اینکه نخواهد به زندگی ادامه دهد و یا بخواهد خودکشی کند حتما به واسطه تبعیت از هوای نفس و خروج از مسیر پاک فطرت است


در این شکی نیست که خدا هر مخلوقی را به خودش تحمیل کرده(بعبارتی مخلوقات را به خودشان تحمیل کرده)در نتیجه این علاقه ها هم به مخلوقات تحمیل شده
برای مثال فکر میکنید گوسفندی گوسفندان انتخاب خودشان بوده؟ همه اینها جبری است
انصافا خود خدا این را می پسندید که یکی مثل خودش پیدا میشد و او را به صورت گوسفند می آفرید و بعد به گوسفند بدبخت میگفت من به تو لطف کرده ام ؟ گوسفند بیچاره که با کسی کاری نداشت حالا می بایست قربانی خواسته های خدا شود

ما همیشه زنده بودن را دوست داریم؟
ما که نبودیم و در نتیجه به چیزی هم علاقه مند نمی بودیم بعد از آفرینش خدا این علائق را در ما قرار داده
کسی که نیست به چیزی هم علاقه مند نیست پس به زندگی جاوید هم علاقه ای نمی داشت

کسی که نیست به بهشت و جهنم و خدا چه کار دارد؟ خدا آفریده و علاقه به بهشت و ترس از جهنم را در ما قرار داده و هر مخلوقی را به نوعی گرفتار کرده است و اسم این را هم نعمت گذاشته
هر مخلوقی به دنبال برآوردن نیازهای تحمیل شده به خودش هست
آمدن مخلوقات با خودشان نبوده و نیازهائی را هم که دارند دست خودشان نیست و اتفاق هائی هم که برای آنها رخ میدهد دست خودشان نیست ولی شاید با دید خوش بینانه ای این فرآیند را نوعی نعمت دانست؟
خدا با خلقتش نیست ها را غافلگیر میکند و انها را به جبر خود گرفتار میکنه و در آخر اسم این را هم نعمت میگذارد
جرم مخلوقات چیست که گرفتار این جبر می شوند؟
انسان در آخر به بهشت می رود تا از چیزهائی که خودش نمی خواسته و بهش تحمیل شده لذت ببرد؟مثل حورالعین؟

در حال بررسی پاسخ ها هستم معتقدم خدائی که به ما معنی ظلم و عدالت را فهمانده امکان ندارد که خودش ظلم کند ولی دست از سوال پرسیدن هم بر نمی دارم :Gol:

زمزم;50625 نوشت:
خداوند به وسیله خلق موجودات زمانی خالق زمان است پس خودش زمان ندارد وقتی زمان برایش نباشد اولیت و آخریت زمانی برایش قابل فرض نیست همیشه بوده و خواهد بود .
این مسأله نیز برمیگردد به ذات خداوند که واجب الوجود است یعنی موجودی که ضرورت دارد که وجود داشته باشد اگر چنین نباشد واجب الوجود نیست بلکه ممکن الوجود است یعنی وجود برایش ضروری نیست پس زمان مند هم می تواند باشد پس دیگر نمیتواند خالق موجودات زمانی باشد

من این را نفهمیدم یعنی چی؟ میشه بیشتر توضیح بدید؟

fagheer;50593 نوشت:

ض
2-- چرا خدا خلق مي کند --شما نمي توانيد به عنوان مثال به يک شخص سخي بگوئيد چرا وقتي يک نيازمند روي زمين افتاده و نياز به کمک دارد چرا کمکش مي کني؟خب بزرگواري او اين چنين اقتضا مي کند که اين کار را انجام دهد.
به عبارتي خالقيت خدا که يک از صفات کمال اوست ايطور اقتضا مي کند که وقتي ظرف وجودي يک موجود استحقاق به وجود امدن را داشته باشد ذات خالق او را خلق خواهد کرد.
حال اينکه بعد از آن ان موجود چه راهي را در پيش بگيرد اين مربوط به قاعده جبر و اختيار مي شود .
هدف از خلقت انسان بي شمار است پس اگر خلق تا خدا را بشناسد اين هم از لطف الهي است چرا که بالاترين نعمت شناخت خداست.

این خواسته ها بعد از آفریده شدن معنی پیدا میکند
این برای آن است که شما نیستی را مساوی با فقر گرفته اید ولی من نیستی را برتر از هستی می دانم چه آنکه خدا مخلوقات را به خودشان تحمیل نموده
و در نتیجه خواسته هائی هم که دارند خواسته هائی است که خدا برایشان در نظر گرفته
کسی که نیست خواسته و نیازی هم ندارد ولی بعد از آنکه مخلوق شد نیازمند می شود
بهشت و جهنم که خواسته کسی که نیست نبوده حتی رضای خدا نیز خواسته کسی که نیست نیست

هنوز من جواب این سوال پیدا نکردم
چرا خدا آفریده؟ اگر شما اسم این را لطف می دانید به دلیلی که در بالا نوشتم من این را لطف به مخلوق نمی دانم

زمزم;50625 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
قبول دارید که ما باید آفریننده ای داشته باشیم؟ چرا که ما نمیتوانیم خود را به دنیا آوریم ،جلو مرگ خود را بگیریم و .....
ما خالقی داریم که وجودش فراتر از ماست چون اگر مانند خود ما نیازمند بود نمی توانست ما را بیافریند پس باید وجودی بسیار والاتر از ما داشته باشد.- عقل میگوید علت باید اعلی ،اجل و اشرف از معلول باشد-
ما در یک مقطع زمانی خاص به دنیا می آییم و به تدریج در طول زمان رشد میکنیم پس موجودی زمان مند هستیم حال باید خالق ما موجودی زمان مند نباشد .طبق عقل که در بالا ذکر شد.
خداوند به وسیله خلق موجودات زمانی خالق زمان است پس خودش زمان ندارد وقتی زمان برایش نباشد اولیت و آخریت زمانی برایش قابل فرض نیست همیشه بوده و خواهد بود .
این مسأله نیز برمیگردد به ذات خداوند که واجب الوجود است یعنی موجودی که ضرورت دارد که وجود داشته باشد اگر چنین نباشد واجب الوجود نیست بلکه ممکن الوجود است یعنی وجود برایش ضروری نیست پس زمان مند هم می تواند باشد پس دیگر نمیتواند خالق موجودات زمانی باشد

ر.ک. نهایةالحکمة،علامه طباطبایی،مرحله دوازدهم.



با تشکر از نوشته شما
بله قبول دارم که آفریننده ای وجود دارد چون در غیر اینصورت مخلوقات بازیچه دستان آفریننده خود نمی شدند
سوال من به این بر میگردد که نمی دانم چرا این ذات می آفریند؟ اگر آفرینش را موهبت میدانید به دلیلی که در بالا نوشتم خلق مخلوق را موهبت نمی دانم
اگر در این مورد توضیحاتی را ارائه کنید که چرا این ذات ضرورت دارد که وجود داشته باشد خوشحال می شوم
من در این مورد که چرا خدا خدا شده و مخلوقات مخلوق کمتر مشکل دارم
چون برایم سوال بود که چرا منصور حلاج ندای انا الحق را سر داده بود بعد از مطالعه شروحی که برای تعالیم برخی از عرفا نوشته شده به این نتیجه رسیدم اسراری هم وجود دارد چرا که در قرآن نیز آمده هوالاول و هو الآخر و الظاهر و باطن

بعد از گذشت یک هفته کسی پاسخ تاره ای را نفرستاد من از چند جای دیگه هم سوالات خود را پرسیده ام و منتظر جوابم

karbar;51149 نوشت:
چرا این ذات ضرورت دارد که وجود داشته باشد خوشحال می شوم من در این مورد که چرا خدا خدا شده و مخلوقات مخلوق کمتر مشکل دارم

خوب پس قبول دارید که موجودی دیگر ما را خلق کرده خوب به نظر شما این موجود باید چگونه باشد تا همه موجوداتی که به نظر شما به عنوان یک انسان ،امکان وجود دارند ، را بیافریند؟

چرا این سوال را پرسیدم ؟چون در دایره ممکنات هرچه از نظر شما محال نباشد متعلق خلق قرار میگیرد و آفریده میشود.

حال فرض کنید موجودی مثلا مثل فرشته ها که زمان برایشان مطرح نیست مثل حضرت عزرائیل که ممکن الوجود هم هست یعنی نسبت به وجود و عدم مساوی است و خود نمیتواند خود را از استواءنسبت به وجود و عدم در آورد باید موجودی برتر از او باشد تا چنین موجودی را خلق کند .پس موجود خلق کننده او باید از جهت مرتبه وجودی و نه اولیت زمانی ،برتر باشد چس برمیگردد به اینکه خالقش ممکن الوجود نباشد چه اینکه از جهت زمان مند نبودن مشترک هستند البته تاحدی، هیچ شق دیگری در برابر ممکن الوجود نیست الا اینکه فقط و فقط واجب الوجود که با خلق کردن موجودات زمانی (انسان،حیوان،نباتات و جمادات) خالق زمان نیز هست

(لازم به ذکر است ممتنع الوجود موجود نیت تا در این تقسیم وارد شود)

پس زمان و مکان برای واجب الوجود که قبلا توضیح آن را دادم ،مطرح نیست .خود خالق زمان و مکان است چگونه خود زمانی باشد پس فراتر از زمان و مکان است .

هوالاول و الاخر والظاهر و الباطن، ناظر به اولیت رتبی در وجود است و نه اولیت زمانی آخریت نیز همینطور ظاهر و باطن نیز همچنین.

رتبه وجودی یعنی چه ؟ مثال کوچکی میزنم، همانطور که انسان از فرشته از رتبه وجودی کمتری برخورداراست نسبت به حیوان از مرتبه بیشتر و حیوان نسبت به جماد همچنین، ذات اقدس اله به عنوان واجب الوجود که وجود برایش ضرورت دارد بالاترین مرتبه وجودی را برخوردار است که مطلق وجود است ،بینهایت است .موجود بینهایت اول و اخر ندارد همه مراتب وجودی را در خود داراست

مثلا اگر فرض کنیم عدد100 نهایت اعداد است عدد 99 را در خود دارد 80 را 70 را و.. را در خود دارد همه مراتب اعداد در او موجود است .

جال اگر کل موجودات حتی خداوند ،یک کاسه در نظر بگیریم متوجه میشویم که اولیت و اخریت چه معنایی در باره خداوند دارد

تقاضامندم جملات را با تأمل بیشتری بخوانید

karbar;51149 نوشت:
این خواسته ها بعد از آفریده شدن معنی پیدا میکند این برای آن است که شما نیستی را مساوی با فقر گرفته اید ولی من نیستی را برتر از هستی می دانم چه آنکه خدا مخلوقات را به خودشان تحمیل نموده و در نتیجه خواسته هائی هم که دارند خواسته هائی است که خدا برایشان در نظر گرفته کسی که نیست خواسته و نیازی هم ندارد ولی بعد از آنکه مخلوق شد نیازمند می شود بهشت و جهنم که خواسته کسی که نیست نبوده حتی رضای خدا نیز خواسته کسی که نیست نیست هنوز من جواب این سوال پیدا نکردم چرا خدا آفریده؟ اگر شما اسم این را لطف می دانید به دلیلی که در بالا نوشتم من این را لطف به مخلوق نمی دانم

با سلام عرض ادب
در این که ما خلق می شویم جبر است هیچ شکی نیست وهمه قائلند که در به دنیا آمدن ما مجبور هستیم، اما اینکه نیستی را برتر از هستی دانسته اید برخلاف نظر عقلای عالم است چرا که وجود برعدم خیر محض است و وقتی که هم خلق شویم خداوند تمام امکانات پیشرفت را برای ما فراهم کرده لذا هیچ جای اعتراض نیست بر اینکه چرا خلق شدم مثل اینکه شما در دریا غرق شوید وپدرتان شما را نجات دهد وشما اعتراض کنید که چرا مرا نجات دادی، هر وجدان سالمی حکم می کند که ادامه زندگی بهتر از مرگ است وهستی بهتر از نیستی است.

حال همین خالق وقتی به ما وجود را عطا کرد نیازهای ما را هم که به آن علم کامل دارد برطرف کرده با دستوراتی که مطابق فطرت و خواسته های درونی مان می باشد لذا همین دستورات هم خیر است چون مکمل تکامل ورسیدن به بهترین مقامات است که هر انسان سلیم القلبی در صدد رسیدن به آن است.
لذا شما با هیچ منطقی نمی توانید بگویید عدم خیر است حتی با فرضیه ای که فرموده اید.و بهشتی وجهنمی را که هم وعده داده ازباب رسیدن به تکامل است مثل اجبار پدر ومادر یا معلم به درس خواندن وتنبیه کردن آنها به خاطر درس نخواندن.

موفق باشید.

karbar;50368 نوشت:
سلام بر شما
لطفا به صورت منطقی و گام به گام به سوالاتم پاسخ دهید
سوال *)به چه دلیلی خدا از اول بوده و ما حادث شده ایم؟
سوال **)چرا خدا خلق کرده؟ اگر بگویید چون تجلی می کند تا اشکار شود فکر میکنید خود خدا دوست داشت یکی مثل خودش پیدا میشد و او را می آفرید و برای او دست و پا و چشم قرار میداد و او را محتاج نان شب خودش میکرد تا خالق هویدا شود؟
اگر هم بگویید این خلقت متوجه مخلوق است در این صورت دو سوال پیش می آید
سوال اول)
روی چه حسابی خدا آفریدگار شده و ما آفریده؟
سوال دوم)
تکلیف کسی که خدا او را ناخواسته آفریده و نمی خواهد این راهی که برای او مقدر شده تا به کمال مورد نظر خدا برسد چیست؟
تکلیف کسی که نمی خواهد وجود داشته باشد چه میشود؟ چون خدا می خواهد پس مجبور است که باشد؟
باخودکشی هم که انسان از این دنیا به آن دنیا می رود و در نابود شدن و نیست شدن او تاثیری ندارد

در پاسخ به این سوال اول باید گفتد باید گفت : جواب این سوال فلسفی است و به این برمی گردد که ما تسلسل علل را باطل می دانیم ؛ تسلسل علل به است معنا است که ما زنجیره ای از موجودات داشته باشیم که هر کدام علت دیگری باشند و در نهایت این سلسله به جای ختم نشود و تا بینهایت ادامه داشته باشد . تمام فلاسفه اسلامی می گویند تسلسل باطل است ؛ اما چرا تسلسل باطل است ؛ به خاطر اینکه "فاقد الشی" نمی تواند "معطی الشی" باشد ؛ یعنی اینکه موجودی که خود دستش خالی است و صفتی را ندارد هرگز نمی تواتند به دیگران ببخشد ، حال اگر تمام موجودات این سلسله و عالم ، ممکن الوجود باشند و خود وجود را نداشته باشند هرگز نمی توانند به یکدیگر وجود دهند چراکه همگی در حکم یک ممکن می باشند و فاقد وجود، پس چگونه ممکن است خود به خود بوجود بیایند و به دیگران وجود دهند. پس باید در راس این سلسه یک موجودی باشد که نیازی به دیگران نداشته یاشد و وجود ذاتی او باشد و قائم به نفس ؛ که او دیگر فاقد نیست بلکه داراست و غنی است ، که به دیگران بخشیده است . و تا چنین موجودی در راس موجودات عالم نباشد هرگز موجودی خلق نمی شود و به وجود نمی آید.
لذا عقل بشر می گوید برای ختم این سلسله ما به موجودی نیازمندیم که او خود دیگر علت ندارد و علة العلل است؛ او خود بوده و در ذات خود هستی را دارد وبه دیگران داده است . پس این واجب الوجود که ما نام او را خدا نامیده ایم از ازل بوده است و هرگز نمی توان برای او ابتدایی فرض کرد و قدیم ذاتی است و ازلی و ابدی است . همچنین چون خداوند واجب الوجود است و ما ممکن الوجود پس او خالق است و ما مخلوق.
در پاسخ سوال دوم هم باید گفت : این درست است که خداوند تبارک و تعالی نا خواسته ما را آفرید و ای اگر در علت خلق خود تفکر کنیم می بینیم بسیار خوشایند است چرا که خداوند تبارک و تعالی انسان را برای بهشت آفرید و زندگی سراسر آرامش و راحتی که هیچ رنجی و هیچ سختی در آن نباشد ، هیچ ممنوعیت و اجباری در آن نباشد . تمام لذت ها و خوبی ها در آنجا فراهم باشد . و این در حالیست که اگر به آیات قرآنی را در رابطه با بهشت است مراجعه کنیم همه این موارد را می بینم .
اما اینکه بگویید : من این زندگی را نمی خواهم در جواب باید گفت : آن زندگی به نحوی است که اگر به هر عاقلی عرضه شود قطعا آن را می پذیرد ، چرا که خواسته انسان همین است ؛ ولی این زندگی باید در سایه اختیار بدست آید تا ارزش کار بالاتر رود .
شاید سوال کنید که بسیاری از انسان ها به بهشت نمی روند ، در پاسخ باید گفت : خیر در نهایت اکثریت قابل توجه آنها به بهشت می روند و آن عده قلیل که تا ابد در جهنم می مانند هم؛ اولا : خود به اراده و اختیار خود این مسیر را انتخاب کرده اند ؛ ثانیا : به خاطر عده قلیلی نمی شود مانع خیر کثیر شد و بگوییم اصلا خداوند تبارک و تعالی خلق نکند . و اینکه گفتیم عده قلیلی هم به جهنم می روند و تا ابد در جهنم هستند منافاتی با هدف از خلقت ندارد ؛ چرا که لازمه اختیار و عاقل بودن انسان همین است ، یعنی یا خداوند می بایست انسان را آزاد خلق نکند و یا باید بعضی از انسانها با توجه به این اختیار خود در جهنم قرار گیرند.
موضوع قفل شده است