منظور آيه 189-190 سوره اعراف چه كساني اند؟
تبهای اولیه
در اين آيه مي گويد كسي از خداوند در خواست بچه نمود و بعد كه به او بچه داد او را از غير خدا دانست . داستانش مال چه كسي است؟
* هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنهَْا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيهَْا فَلَمَّا تَغَشَّئهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئنِْ ءَاتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ(189)
فَلَمَّا ءَاتَئهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكاَءَ فِيمَا ءَاتَئهُمَا فَتَعَلىَ اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(190)
او خدايى است كه (همه) شما را از يك فرد آفريد و همسرش را نيز از جنس او قرار داد، تا در كنار او بياسايد. سپس هنگامى كه با او آميزش كرد، حملى سبك برداشت، كه با وجود آن، به كارهاى خود ادامه مىداد و چون سنگين شد، هر دو از خداوند و پروردگار خود خواستند «اگر فرزند صالحى به ما دهى، از شاكران خواهيم بود!» (189)
اما هنگامى كه خداوند فرزند صالحى به آنها داد، (موجودات ديگر را در اين موهبت مؤثر دانستند و) براى خدا، در اين نعمت كه به آنها بخشيده بود، همتايانى قائل شدند خداوند برتر است از آنچه همتاى او قرار مىدهند! (190)
در اينكه منظور از اين" زوجين" كه در دو آيه بالا پيرامون آنها بحث شده كيست؟ در ميان مفسران گفتگوى بسيار است:
آيا" نفس واحدة" و همسرش اشاره به" آدم" و" حوا" است، در حالى كه آدم از پيامبران و حوا زن با ايمان و شايستهاى بود، آيا ممكن است آنها از مسير توحيد منحرف شده، راه شرك پيموده باشند؟! و اگر منظور غير آدم است و همه افراد بشر را شامل گردد با كلمه" واحدة" چگونه سازگار است؟
از اين گذشته منظور از اين شرك چه نوع عمل يا تفكرى بوده كه از آنها سرزده است؟
در پاسخ اين سؤالات بايد گفت:
در تفسير اين آيات دو راه در پيش داريم كه شايد تمام سخنان گوناگون مفسران كه در تفسير اين آيه گفتهاند ريشهاش به اين دو باز گردد.
1- مراد از" واحد" در آيه" واحد شخصى" است، همانگونه كه در بعض آيات ديگر مانند آيه اول سوره نساء نيز به همين معنى آمده
است
اصولا" نفس واحدة" در قرآن مجيد در پنج مورد ذكر شده كه يك مورد آن آيه مورد بحث است و چهار مورد ديگر سوره نساء آيه يك، سوره انعام آيه 98 لقمان آيه 28 و زمر آيه 6 مىباشد كه بعضى از آنها ارتباطى به بحث ما ندارد و بعضى مشابه آيه مورد بحث است، بنا بر اين آيات مورد بحث منحصرا اشاره به آدم و همسر او است.
در اين صورت مسلما منظور از شرك، پرستش غير خدا و يا اعتقاد به الوهيت غير پروردگار نيست، بلكه ممكن است چيزى از قبيل تمايل انسان به فرزندش بوده باشد، تمايلاتى كه گاهى او را از خداوند غافل مىسازد.
2- اينكه مراد از واحد، در اينجا" واحد نوعى" است، يعنى خداوند همه شما را از يك نوع آفريد، همانطور كه همسران شما را نيز از جنس شما قرار داد.
در اين صورت اين دو آيه و آيات بعد اشاره به نوع انسانها است كه به هنگام انتظار تولد فرزند دست به دعا بر مىدارند و از خدا فرزند صالح و شايسته مىخواهند و همانند همه اشخاصى كه خود را در برابر مشكل يا خطرى مىبينند، با اخلاص كامل به درگاه خدا مىروند و با او عهد مىكنند كه پس از بر آمدن حاجات و حل مشكلشان شكرگزار باشند، اما به هنگامى كه فرزند متولد شد يا مشكل آنها بر طرف گرديد تمام عهد و پيمانها را به دست فراموشى مىسپارند، گاه مىگويند اگر فرزند ما سالم، يا زيبا است، به پدر و مادرش رفته، و قانون وراثت است! گاه مىگويند نوع تغذيه ما و شرائط ديگر خوب بوده و چنين محصولى داده! و گاه به بتهايى كه مورد پرستش آنهاست روى مىآورند و مىگويند فرزند ما نظر كرده بت است!، و امثال اينگونه بحثها، و به طور كلى نقش آفرينش پروردگار را ناديده مىگيرند، و علت اصلى اين موهبت را تنها عوامل طبيعى و يا معبودهاى خرافى مىشمرند
قرائنى در آيات فوق وجود دارد كه نشان مىدهد با تفسير دوم سازگارتر و مفهومتر است
زيرا :
اولا :تعبيرات آيه حال همسرانى را بازگو مىكند، كه قبلا در جامعهاى مىزيستهاند و تولد فرزندان صالح و ناصالح را با چشم خود ديده بودند، لذا از خداى خود، فرزندانى از گروه اول تقاضا مىكردند، و اگر آيات مربوط به آدم و حوا باشد، هنوز فرزندى براى آنها به وجود نيامده و هنوز صالح و ناصالح وجود نداشت كه آنها از خداى خود فرزند صالح بخواهند.
ثانيا :ضمائرى كه در آخر آيه دوم و آيات بعد وجود دارد همه" ضمير جمع" است و اين مىرساند كه منظور از ضمير" تثنيه" اشاره به دو گروه بوده است نه دو شخص.
ثالثا: آيات بعد نشان مىدهد كه منظور از شرك در اين آيات شرك به معنى بت پرستى است نه محبت فرزند و امثال آنها و اين موضوع با حضرت آدم و همسرش سازگار نيست.
با توجه به اين قرائن روشن مىشود كه آيات فوق پيرامون نوع انسان و گروه" زوج" و" زوجهها" سخن مىگويد.
تفسير نمونه ذيل آيه مورد بحث
در بعضى از منابع اهل تسنن وبرخی روایات غیر معتبر در منابع شیعی در تفسير آيات فوق حديثى نقل شده است كه به هيچ رو با عقائد اسلامى در باره پيامبران سازگار نيست، و آن اينكه:" سمرة بن جندب" از پيامبر« صلی الله علیه وآله» چنين نقل مى كند:[="]
«19258»حَدَّثَنَا عَبْدُ الصَّمَدِ حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا قَتَادَةُ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ سَمُرَةَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَمَّا حَمَلَتْ حَوَّاءُ طَافَ بِهَا إِبْلِيسُ وَكَانَ لَا يَعِيشُ لَهَا وَلَدٌ فَقَالَ سَمِّيهِ عَبْدَ الْحَارِثِ فَإِنَّهُ يَعِيشُ فَسَمَّوْهُ عَبْدَ الْحَارِثِ فَعَاشَ وَكَانَ ذَلِكَ مِنْ وَحْيِ الشَّيْطَانِ وَأَمْرِهِ»
«هنگامى كه حوا فرزندى آورد، ابليس اطراف او را گرفت- و قبل از آن هيچ فرزندى از او زنده نمىماند- شيطان به حوا پيشنهاد كرد، نام او را" عبد الحارث" بگذارد (حارث يكى از نامهاى شيطان است بنا بر اين عبد الحارث يعنى بنده شيطان)" حوا" چنين كرد و آن فرزند زنده ماند و اين از وحى شيطان و فرمان او بود»! [="][1].
از پارهاى از روايات كه به اين مضمون وارد شده استفاده مىشود كه" آدم" نيز به اين موضوع رضايت داد! راوى اين روايت خواه" سمرة بن جندب" كه از دروغگويان و كذابين مشهور است بوده باشد و يا افرادى مانند" كعب الاحبار" و" وهب بن منبه" كه از سرشناسان يهود بودند و سپس اسلام آوردند، و به عقيده بعضى از دانشمندان اسلامى خرافات تورات و بنى اسرائيل را اين دو نفر به محيط اسلام كشاندند هر چه باشد مضمون روايت خود بهترين دليل بر فساد و بطلان آن است، زيرا آدم كه خليفة اللَّه و پيامبر بزرگ خدا و داراى علم اسماء بود هر چند با ترك اولى از بهشت به زمين آمد، كسى نبود كه راه شرك را انتخاب كند و فرزند خود را" بنده شيطان"!نام بگذارد، اين كار تنها در شان يك بتپرست جاهل و نادان و بيخبر است.
و از آن عجيبتر اينكه حديث مزبور متضمن معجزه يا كرامت شيطان است، كه با نامگذارى اين فرزند به نام او، بر خلاف همه فرزندان گذشته، زنده ماند! و بسيار جاى تاسف است كه بعضى از مفسران گذشته تحت تاثير اينگونه احاديث مجعول قرار گرفته و آن را به عنوان تفسير آيه ذكر كردهاند، به هر حال اين حديث را چون هم بر خلاف قرآن و هم بر خلاف عقل است بايد به گوشهاى انداخت.
[="][1] . مسند احمد،ح19258.تفسیر ابن ابی حاتم رازی،ج5ص1631.