جمع بندی آیا امام صادق «علیه السلام» ابوبکر را مدح نموده است؟

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا امام صادق «علیه السلام» ابوبکر را مدح نموده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم




سؤال: آیا امام صادق(علیه السلام) ابوبکر را ستوده است؟



توضیح: اهل سنت روایتی را نقل می کنند که امام صادق «علیه السلام» در مورد ابوبکر فرموده اند:
« ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله؛ لقد ولدني مرتين؛ همانگونه که امید به شفاعت علی(علیه السلام) دارم امید به شفاعت ابوبکر نیز دارم؛ چه اینکه دو بار از او متولد شده ام ».
این روایت را عامه از ارسال مسلمات شمرده اند و با آن بر فضیلت ابوبکر احتجاج می کنند؛ در حالی که این روایت از نظر سند و دلالت آن مخدوش می باشد که ما مختصرا به هر دو جهت آن اشاره می نمائیم.

مقام اول : بررسی سندی روایت به نقل ازمتون عامه

1) اسناد این حدیث به مسنِِِد کوفه «محمد بن الحسین بن أبی الحُنین الحُنینیّ» منتهی می شود که وی گفت: برای ما روایت نمود «عبد العزیز بن محمد الأزدیّ»که وی گفت: برای ما روایت نمود «حفص بن غیاث» که وی گفت: از جعفر بن محمد(علیه السلام) شنیدم ...

2) همچنین این روایت را «أبو القاسم هبة الله بن الحسین بن منصور الطبری ُّ اللالکلائیّ» در کتاب: «شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة»[=&amp][1][/]از عبد الله بن محمد نقل می کند که وی گفت: برای ما روایت نمود «محمد بن عمرو» که وی گفت: برای ما روایت نمود: «محمد بن الحسین الکوفی - الحنینی- الی آخر حدیث...

3) همچنین مزی در« تهذیب الکمال »روایت می کند: « أخبرنا الدارقطني، قال: حدثنا أبو بكر أحمد ابن محمد بن إسماعيل الادمي، قال: حدثنا محمد بن الحسين الحنيني، قال: حدثنا عبد العزيز بن محمد الأزدي، قال: حدثنا حفص بن غياث، قال: سمعت جعفر بن محمد يقول: ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله، ولقد ولدني مرتين».[=&amp][2][/]

جواب:
الف: با نگاهی به روایت می یابیم این روایت متفرد به نقل «عبد العزیز بن محمد الازدی» از حفص بن غیاث، است؛ یعنی غیر او کسی این روایت را از «حفص بن غیاث» روایت ننموده که از نظر رجالی شخصی مجهول است.

ذهبی در میزان الاعتدال در رابطه با وی می نویسد:
«عبد العزیز بن عبدالله الأصم - شیخ الحنینی- فیه جهالة، وقیل :عبدالعزیز بن محمد»[=&amp][3][/].
ابن حجر در «لسان المیزان» می گوید: «قال ابن القطان : عبدالعزیز لا یعرف ،سواء کان عبدالعزیز بن عبدالله - کما قال البزّار - أوعبدالعزیز بن محمد - کما قال قاسم بن الاصبغ».[=&amp][4]
[/]

وقتی راوی مجهول باشد یعنی راوی شناخته شده نباشد، در قبول روایت او علمای علم رجال توقف می کنند و نگاه می کنند که آیا کسی غیر از آن شخص مجهول هست که آن روایت را نقل نموده باشد یا خیر؟ اگر کسی پیدا نشود روایت او مورد قبول واقع نمی شود وطرد می شود.

[1] .

شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، اللالكائي، ج7، ص1372، ح2467.

[2] .تهذیب الکمال، المزی، ج5، ص82، ترجمه ی: 950؛ تهذیب التهذیب، العسقلانی، ج2، ص89.

[3] .میزان الاعتدال، الذهبی، ج2، ص630، ترجمه ی: 5110.

[4] . لسان المیزان، العسقلانی، ج4، ص32، ترجمه ی: 86.

حافظ شهاب الدین ابو الفیض احمد بن الصدیق در این رابطه می گوید:
«المجهول لا یخلو من ان یکون حدیثه معروفا، او منکرا: فان کان معروفا، فجهالته لا تضر. وان کان منکرا، و عرف تفرده به، فهو – ای المجهول- ضعیف محقق الضعف، حتی رفعت جهالته العینیه براویة اثنین فصاعدا عنه. او لم ترفع، فهو ضعیف مجروح خارج من حیّز المجاهیل الی حیّز الضعفاء المحقّق ضعفهم».[1]

در این روایت که «ازدی» از «حفص بن غیاث» روایت نموده، هیچ راوی دیگری با«ازدی» موافقت نکرده و این روایت را نقل ننموده است، نه از ثقات و نه از غیر ثقات. حال با این تفاصیل چگونه روا یت یک شخص مجهول پذیرفته می شود؟
ب: در مورد حفص بن غیاث نخعی،
ابوزرعة می گوید: کان قد ساء حفظه.[2]
داود بن رشید می گوید: حفص کثیر الغلط[3] .
احمد در مورد او می گوید: یخلط فی حدیثه[4].
یحی بن سعید قطان می گوید: کان حفص یروی عن کل احد[5].
لذا روایت از جهت سند مخدوش است و قابل استناد نیست.

اشکال: این روایت را علمای شیعه نیز نقل نموده اند همچون: «شیخ بها ءالدین علی بن عیسی ابی الفتح الاربلی» که ایشان در کتاب «کشف الغمة فی معرفة الائمة» این روایت را نقل نموده است.
جواب: مرحوم اربلی این روایت را از کتاب: «معالم العترة النبویة» تألیف «عبد العزیز بن الأخضر الجنابزی الحنبلی» نقل نموده است که در این نقل هم ذکر سند نشده است .لذا این روایت نیز حجیتی ندارد.
ایشان در ذکر حضرت امام صادق «علیه السلام» سخنی از عبد العزیز جنابزی نقل می کند: «بدون اینکه روایت را بپذیرند البته ایشان در مقدمه این کتاب آورده اند:غالبا مصادر این کتاب از منابع عامه است برای اینکه مطالب آن راحتر پذیرفته شود» که وی گفته:
«و قال الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذي: «رحمه الله» أبو عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب «علیهم السلام» الصادق و أمه أم فروة و اسمها قريبة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق رضي الله عنه و أمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق و لذلك قال جعفر «علیه السلام» و لقد ولدني أبو بكر مرتين ولد عام الجحاف سنة ثمانين و مات سنة ثمان و أربعين و مائة»[6].
علمای دیگر نیز که این روایت را نقل نموده اند همچون :علامه سید محسن الامین العاملی در کتاب «المجالس السنیة» ودیگران،همگی این داستان رااز کتاب مرحوم اربلی نقل می کنند.
بنابراین این اسناد در نزد شیعه از طریق معتبری نقل نشده است بلکه از طریق عامه آن هم با طریق غیر قابل اعتماد نقل شده که مورد پذیرش ما نمی باشد.


[1] . مقدمة تحقیق کتاب«الکاشف فی معر فة من له روایة فی الکتب الستة»،ج1ص26.

[2] . تهذیب التهذیب، ج2، ص359.

[3] .سیر اعلام النبلاء،ج9 ،ص29.

[4] .همان،ج9،ص31.

[5] .تهذیب التهذیب :ج1،ص431.

[6] . كشف الغمة في معرفة الأئمة ،ج‏2 ، ص161.

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پاسخ :
یکی از دلائلی که علمای اهل تسنن برای اثبات حُسن روابط میان اهل بیت علیهم السلام و خلفای سه گانه استدلال می‌کنند و با استفاده از آن موضع شیعیان در برابر خلفا را مورد انتقاد قرار می‌دهند ، روایتی است معروف به «ولدنی ابوبکر مرتین» که از قول امام جعفر صادق علیه السلام نقل می‌کنند . ما در این جا به صورت مختصر سند و نیز دلالت این روایت را از مصادر شیعه و سنی مورد بررسی قرار داده و در نهایت قضاوت را بر عهده خوانندگان عزیز قرار می‌دهیم .

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بررسی سند روایت در کتاب‌های شیعه :
این روایت را هیچیک از علمای شیعه نقل نکرده اند ، تنها مرحوم ابو الفتح اربلی در کتاب کشف الغمه آن را از عبد العزیز بن اخضر جنابذی که سنی حنفی است نقل کرده .

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وقال الحافظ عبد العزیز بن الأخضر الجنابذى رحمه الله أبو عبد الله جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن أبى طالب علیهم السلام الصادق وأمه أم فروة واسمها قریبة بنت القاسم بن محمد بن أبى بکر الصدیق رضى الله عنه وأمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبى بکر الصدیق ولذلک قال جعفر علیه السلام ولقد ولدنى أبو بکر مرتین .[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کشف الغمة ، ج2 ، ص 374 .

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حافظ عبد العزیز جنابذی گفته است: ابو عبد الله جعفر بن محمد ، مادرش ام فروه از طرفی دختر قاسم بن محمد بن ابو بکر است و از طرف دیگر مادرش اسماء، دختر عبد الرحمان بن ابوبکر است و از این روی امام صادق فرموده: ابوبکر دو بار مرا به دنیا آورده یعنی از دو طرف نسب من به ابو بکر می رسد.

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اولاً : حافظ عبد العزیز جنابذی متوفای 611 است و امام صادق علیه السلام در سال 148 هجری به شهادت رسیده است بین این دو فاصله زیادی وجود دارد . پس روایت مرسله است و روایت مرسل ارزشی برای استدلال ندارد .

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ثانیاً : این شخص سنی مذهب است ؛ چنانچه ذهبی در سیر اعلام النبلاء در باره وی می‌نویسد :
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ابن الأخضر * الامام العالم المحدث الحافظ ... قال ابن النجار : ... وما رأیت فی شیوخنا مثله فی کثیرة مسموعاته ، وحسن أصوله ... .
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 22 - ص 31 .

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بهترین شاهد بر سنی بودن این شخص ، استفاده از کلمه «صدیق» برای ابوبکر است ؛ در حالی که همه شیعیان می‌دانند که این لقب از القاب اختصاصی امیر المؤمنین علیه السلام بوده است . ما این مطلب را در این آدرس به صورت کامل بررسی کرده‌ایم .

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=633

ادامه در پست بعدی...

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از این رو ، این روایت از نظر شیعیان ارزشی ندارد . اگر اهل سنت بخواهند مطلبی را برای شیعیان بیان کنند، باید به روایتی استناد کنند که از طریق روات شیعه به سند صحیح نقل شده باشد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]معنی ندارد که بر اساس روایتی که شیعهً قبول ندارد ، بخواهند علیه آن ها استدلال کنند . ابن حزم اندلسی که خود از دانشمندان بنام اهل سنت و از مخالفین سر سخت شیعیان است در این باره می‌نویسد :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]لا معنى لاحتجاجنا علیهم بروایاتنا ، فهم لا یصدّقونها ، ولا معنى لاحتجاجهم علینا بروایاتهم فنحن لا نصدّقها ، وإنّما یجب أن یحتجّ الخصوم بعضهم على بعض بما یصدقّه الذی تقام علیه الحجّة به .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الفصل فی الأهواء والملل والنحل ، ج4 ، ص159.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]معنا ندارد که ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال کنیم ؛ در حالی که آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد که آن‌ها به روایات خودشان علیه ما استناد کنند ؛ در حالی که ما آن روایات را قبول نداریم . از این رو لازم است که در برابر خصم به چیزی استناد شود که او قبول دارد و برای او حجت است .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بررسی سند روایت در کتاب‌های اهل سنت :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]این روایت حتی در کتاب‌های خود اهل سنت نیز سند درستی ندارد و تمام سند‌های آن بدون استثناء طبق قواعد رجالی اهل سنت بی اعتبار هستند ؛ ولی متأسفانه علمای اهل سنت بدون توجه به سند روایت و از آن‌جایی که بحث فضائل خلفا در میان است ، با چشمان بسته روایات را نقل و بعد از آن به تاخت و تاز علیه شیعه می‌پردازند .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ذهبی ، رجالی مشهور اهل سنت بعد از نقل این روایت ، بدون این که سندی برای آن ذکر کند ، می‌نویسد :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وکان یغضب من الرافضة ، ویمقتهم إذا علم أنهم یتعرضون لجده أبی بکر ظاهرا وباطنا . هذا لا ریب فیه ، ولکن الرافضة قوم جهلة ، قد هوى بهم الهوى فی الهاویة فبعدا لهم .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 6 - ص 255 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امام صادق از دست رافضه ناراحت بود و اگر می دید که آن‌ها ؛ چه در ظاهر و چه در باطن متعرض جدش ابوبکر می‌شوند ، دشمن آن‌ها می‌شد . ولی رافضه قومی جاهل هستند ... [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اما وقتی روایاتی در فضائل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند با این که خودش تصریح می‌کند سند روایت صحیح است ، قلبش را شاهد می‌گیرد که این روایت باطل است ![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همانند روایتی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عدوک یا علی عدوی ، وعدوی عدوّ اللّه .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یا علی دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداوند است.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ذهبی هیچ دلیلی از نظر رجالی بر ضعف این روایت نمی‌یابد ولی می‌نویسد :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یشهد القلب أنّه باطل .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قلب من شهادت می دهد که این روایت باطل است[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]میزان الاعتدال، ج 1، ص 82 ، ترجمة أحمد بن الأزهر النیسابوری .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]معلوم می شود که یکی از ملاکهای صحت و سقم روایت، شهادت قلب آقای ذهبی است ![/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سند اول :[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مهمترین سندی که برای این روایت می‌توان یافت ، سندی است که مزّی در تهذیب الکمال نقل کرده است :[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]أخبرنا بذلک أبو الفرج عبد الرحمان بن أبی عمر محمد بن أحمد بن محمد بن قدامة المقدسی بدمشق ، وأبو الذکاء عبد المنعم بن یحیى بن إبراهیم الزهری بالمسجد الأقصى ، وأبو بکر محمد بن إسماعیل بن عبد الله بن الأنماطی الأنصاری بالقاهرة ، وأبو بکر عبد الله بن أحمد بن إسماعیل بن فارس التمیمی بالإسکندریة ، قالوا : أخبرنا أبو البرکات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادی بدمشق ، قال : أخبرنا القاضی أبو الفضل محمد بن عمر بن یوسف الأرموی ببغداد ، قال : أخبرنا الشریف أبو الغنائم عبد الصمد بن علی بن محمد بن الحسن ابن المأمون ، قال : أخبرنا الحافظ أبو الحسن علی بن عمر بن أحمد ابن مهدی الدارقطنی ، قال : حدثنا یعقوب بن إبراهیم البزاز ، قال : حدثنا الحسن بن عرفة ، قال : حدثنا محمد بن فضیل ... .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وبه [الإسناد السابق] قال : أخبرنا الدارقطنی ، قال : حدثنا أبو بکر أحمد بن محمد بن إسماعیل الادمی ، قال : حدثنا محمد بن الحسین الحنینی ، قال : حدثنا عبد العزیز بن محمد الأزدی ، قال : حدثنا حفص بن غیاث ، قال : سمعت جعفر بن محمد یقول : ما أرجو من شفاعة علی شیئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبی بکر مثله ، ولقد ولدنی مرتین .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تهذیب الکمال - المزی - ج 5 - ص 81 – 82 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چیزی از شفاعت علی (علیه السلام) امید ندارم ، مگر این که مثل همان را از ابوبکر امید دارم ، به درستی که ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است ! .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اولاً در سلسه سند این روایت چندین راوی مجهول و ضعیف وجود دارد ؛ از جمله :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1. أبو البرکات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادی : وی مجهول است ؛ چنانچه ذهبی در تاریخ اسلام ، ج 44، ص 287 و صفدی در الوافی بالوفیات ، ج 13 ، ص 286 نام وی را ذکر کرده ؛ اما هیچ گونه جرح و تعدیلی نیاورده‌اند .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2 . عبد الصمد بن علی بن محمد . وی نیز مجهول است ؛ چنانچه خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ، ج 11 ص 46 نامش را آورده ؛ ولی هیچ مدح و ذمی در باره‌اش نقل نکرده است .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3 . احمد بن محمد بن إسماعیل الآدمی ، مجهول است .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]4 . عبد العزیز بن محمد الأزدی . نمازی در مستدرکات علم الرجال ، ج4 ، ص445 ، شماره 7909 نام وی را ذکر و تصریح می کند که مجهول است .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]5 . حفص بن غیاث : سلیمان بن خلف الباجی از علمای اهل سنت در باره وی می‌نویسد :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قال علی بن المدینی: أحادیث حفص وحاتم بن وردان عن جعفر بن محمد منکرة .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]التعدیل والتجریح - سلیمان بن خلف الباجی - ج 1 - ص 513 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]علی بن مدینی گفته است : احادیث حفص و حاتم بن وردان از جعفر بن محمد (علیهما السلام) غیر قابل قبول است .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و مبارکفوری در باره وی می‌نویسد :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وحفص بن غیاث ساء حفظه فی الاخر، صرح به الحافظ فی مقدمة الفتح وقال الذهبی فی المیزان قال أبو زرعة ساء حفظه بعد ما استقضى .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تحفة الأحوذی - المبارکفوری - ج 2 - ص 124 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حفص بن غیاث در اواخر عمرش ، حافظه‌اش ضعیف شده بود . حافظ (ابن حجر) در مقدمه فتح الباری به آن تصریح کرده است . ذهبی در المیزان گفته که ابوزرعه گفته : حفص بن غیاث بعد از آن که قاضی شد ، حافظ‌ه اش ضعیف شد .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و نیز ذهبی در میزان الإعتدال در باره وی می‌نویسد :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وقال داود بن رشید : حفص بن غیاث کثیر الغلط .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]داود بن رشید گفته : حفص بن غیاث ، اشتباهاتش زیاد بود .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و در ادامه می‌گوید :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وقال أبو زرعة : ساء حفظه بعد ما استقضى .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ابو زرعه گفته : حفص بن غیاث بعد از قاضی شدنش ، حافظه‌اش ضعیف شد .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وقتی در سلسله سند یک روایت چهار نفر مجهول و شخصی همچون حفص بن غیاث وجود داشته باشد ، چگونه می توان به آن اعتماد کرد .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سند دوم :[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]أخبرنا أبو القاسم إسماعیل بن محمد بن الفضل أنا أبو منصور بن شکرویه أنا أبو بکر بن مردویه أنا أبو بکر الشافعی أنا معاذ بن المثنى نا مسدد نا یحیى عن جعفر بن محمد قال تالله لحدثنی أبی أن علیا دخل على عمر وهو مسجى بثوبه فأثنى علیه وقال ما أحد من أهل الأرض ألقى الله بما فی صحیفته أحب إلی من المسجى بثوبه قال یحیى ثم ذکر جعفر أبا بکر وأثنى علیه وقال ولدنی مرتین .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 453 – 454 .[/]

ادامه در پست بعدی...

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یحیی از جعفر بن محمد (علیهما السلام) نقل کرده است که فرمود : سوگند به خدا که پدرم نقل کرد که علی (علیه السلام) بر عمر وارد شد در حالی که (عمر) خود را در لباسش پیچیده بود ، امام بر او درود فرستاد و فرمود : احدی از اهل زمین که خداوند به خاطر آن‌چه در صحیفه‌اش گذاشته است ، در نزد من از این کس که خود را در لباسش پیچیده است ، محبوب تر نیست . سپس یحیی گفت که جعفر (علیه السلام) از ابوبکر یاد کرد و بر او درود فرستاد و فرمود : ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در سند این روایت اسماعیل بن محمد بن الفضل وجود دارد که ابن عساکر روایت را از وی نقل می‌کند . ذهبی در باره وی می‌نویسد :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وکان ابن عساکر لما رأى إسماعیل بن محمد وقد کبر ونقص حفظه .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وقتی ابن عساکر اسماعیل را دید ، اسماعیل پیر شده و حافظه‌اش خوب کار نمی‌کرد .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]با این حال چگونه می‌توان به نقل ابن عساکر از این شخص اعتماد کرد .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و نیز نوشته است :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قال أبو سعد : ... ورأیته وقد ضعف ، وساء حفظه .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]من در حالی او را دیدم که از جهت روایی ضعیف شده بود وحافظه اش خوب کار نمی‌کرد .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص86 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و نیز در سند آن معاذ بن المثنى وجود دارد که محمد بن أبی یعلی در طبقات الحنابلة و ابراهیم بن مصلح در المقصد الأرشد در باره وی می نویسند :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قال أحمد بن حنبل هو رجل سوء ساقط العدالة .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]احمد بن حنبل گفته است: وی آدم بد و فاقد عدالت است .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]المقصد الأرشد فی ذکر اصحاب الامام احمد ، ابراهم بن مصلح ، ج3 ، ص35 و طبقات الحنابلة ، محمد بن أبی یعلی ، ج1، ص399 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سند سوم :[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وقال حفص بن غیاث : سمعت جعفر بن محمد یقول : ما أرجو من شفاعة علی شیئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبی بکر مثله . لقد ولدنی مرتین .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حفص بن غیاث می گوید: جعفر بن محمد فرمود: آن چه را از شفاعت جدم علی علیه السلام انتظار دارم، مثل همان را از شفاعت ابوبکر نیز انتظار دارم .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 6 - ص 259 .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اولاً : روایت مرسل است و سلسله سند تا حفص بن غیاث نقل نشده است ، شاید سلسله سند همان باشد که مزی نقل کرده است که در آن صورت همان اشکالات را خواهد داشت .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ثانیاً : همان طور که نقل کردیم ، حفص بن غیاث کثیر الغلط و کم حافظه بوده و روایات او از امام صادق منکَر و غیر قابل قبول است .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]البته برخی از علمای اهل سنت و به ویژه ذهبی و ابن حجر در کتاب‌های مختلف، این روایت را نقل کرده‌اند ولی هیچ یک سندی برای آن ذکر [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]کرده‌اند .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بنابراین تمامی سند‌های این روایت ، ارزشی برای استدلال ندارند و نمی‌توان به آن اعتماد کرد .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تحریف روایت :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ذهبی ، اصل روایت را در سیر اعلام النبلاء ، ج 6 - ص 259 این گونه نقل می‌کند : « ... لقد ولدنی مرتین » ؛ در حالی که در جاهای دیگر و از [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مله چهار صفحه پایین تر از آن ، کلمه «صدیق» را اضافه کرده و روایت را این گونه تحریف می‌کند :[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فکان یقول : ولدنی الصدیق مرتین .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة - الذهبی - ج 1 - ص 295 و تذکرة الحفاظ - الذهبی - ج 1 - ص 166 و سیر أعلام النبلاء - [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]لذهبی - ج 6 - ص 255 و تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 9 - ص 88 .[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چگونه ممکن است امام صادق علیه السلام از کلمه «صدیق» برای ابوبکر استفاده کند ؛ در حالی که همه می‌دانند این لقب از القاب مخصوص [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]میر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام بوده است . ما این مطلب را در جای دیگر ثابت کرده‌ایم .[/]

ادامه در پست بعدی....

ناقشه در دلالت روایت :
همان طور که گذشت ، مزی در تهذیب الکمال و ذهبی در سیر اعلام النبلاء می‌نویسند :
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حدثنا حفص بن غیاث ، قال : سمعت جعفر بن محمد یقول : ما أرجو من شفاعة علی شیئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبی بکر مثله ، ولقد ولدنی
رتین[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شهید نور الله تستری در جواب این مطلب می‌نویسد :
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]أقول : یدل على کذب هذا الخبر أن صاحب الشفاعة العظمى هو جده صلى الله علیه وآله فلا یلیق به علیه السلام نسیان شفاعة جده صلى الله
لیه وآله وإظهار رجاء شفاعة غیره سیما أبو بکر الذی لا شافع له ولا حمیم یوم لا ینفع مال ولا بنون ، إلا من أتى الله بقلب سلیم ، اللهم إلا أن
صد به مجرد التقیة فافهم .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] وأما قوله علیه السلام " ولقد ولدنی مرتین " فبیان للواقع لا للافتخار به کیف وقد مر الاتفاق على أن قوم أبی بکر أرذل طوائف قریش وقد وقع
لتصریح به من أبی سفیان کما مر وقال علی علیه السلام فی شأن محمد بن أبی بکر " إنه ولد نجیب من أهل بیت سوء " فتدبر .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الصوارم المهرقة - الشهید نور الله التستری - ص 241 – 242 .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]دلیل بر دروغ بودن این خبر همین بس که صاحب شفاعت کبری ، جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است ، پس سزاوار نیست که آن
ضرت شفاعت جدش را فراموش کرده باشد و اظهار امید به شفاعت غیر کرده باشد . به ویژه ابوبکر که خودش در آن روز که مال و فرزندان سودى
مى‏بخشد ، شفاعت کننده و حمایت کننده‌ای ندارد ؛ مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید ! .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مگر این که هدف امام صادق علیه السلام از بیان این جملات فقط تقیه باشد .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اما این که آن حضرت فرموده : " ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده " واقع را بیان می‌کند نه این که افتخار کند ، زیرا پیش از این گفتیم که قبیله ابوبکر ، پست‌ترین قبیله قریش بوده است ؛ وابو سفیان هم به این مطلب تصریح کرده است . و نیز علی علیه السلام در شأن محمد بن أبی بکر فرموده : او فرزندی نجیب از خانواده ای بد است که این سخنان پستی قبیله ی ابوبکر را اثبات می کند. بنا بر این جایی برای افتخار نمی ماند.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آیا انتساب به ابوبکر برای امام صادق افتخار دارد یا به ولایت جدش امیر المؤمنین علیهما السلام ؟
چگونه ممکن است امام صادق به چنین مطلبی افتخار کرده باشد ؛ در حالی که این مطلب مخالف سیره آن حضرت بوده است . زیرا با مراجعه به سیره آن حضرت می‌بینیم که آن حضرت بالا ترین افتخار برایش قبول ولایت وامامت جدش امیر المؤمنین علیه السلام است نه ولادت از او به این حدیث توجه کنید که می فرماید:[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولایتی لعلی بن أبی طالب أحبّ إلیّ من ولادتی منه، لأنّ ولایتى له فرض وولادتى منه فضل .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولایت علی بن أبی طالب (علیه السلام) برای من محبوب‌تر از این است که او مرا به دنیا آورده است ؛ چرا که قبول ولایت او برای من واجب و فرزند او بودن امتیاز است .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الفضائل ، شاذان بن جبرئیل ، ص 125 و الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین ، شاذان بن جبرئیل ، ص 103 و بحار الأنوار ، علامه مجلسی ، ج29 ، ص299 .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و همچنین نقل شده است که آن حضرت فرمود :[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولایتی لآبائی أحب إلیّ من نفسی ، ولایتى لهم تنفعنى من غیر نسب ، ونسبى لا ینفعنى بغیر ولایة .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولایت پدرانم برای من ، دوست‌داشتنی تر از جان من است ، ولایت آن‌ها برای من فایده دارد ؛ حتی اگر نسبتی با آن‌ها نداشته باشم ؛ ولی نسبت با آن‌ها زمانی که ولایت آن‌ها را نداشته باشم ، برایم سودی ندارد .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مشکاة الأنوار ، علی الطبرسی ، ص 575 .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حال چگونه ممکن است که نسبت امام صادق با امیر المومنین افتخار نباشد؛ ولی نسبت با ابوبکر افتخار باشد؟
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مخالفت با سیره و روش امیر المؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام
چگونه ممکن است امام صادق سیره و روش جدش امیر المؤمنین و مادرش فاطمه زهرا علیهما السلام را فراموش کرده باشد ؛ در صورتی که آن [/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
و بزرگوار در تمام عمرشان لحظه‌ای با ابوبکر بیعت نکردند و خلافت او را به رسمیت نشناختند . که ذیلا به چند مورد در این باره اشاره می‌کنیم :[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]غضب فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر
بخاری در صحیح‌ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن می‌نویسد :[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]صحیح البخارى ، ج4 ،‌ ص42 .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وسلم در حال خشم و غضب ابو بکر را ترک نموده و بر او همچنان غضبناک ماند تا وفات نمود .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و طبق روایات صحیح السندی که در کتاب‌های اهل سنت وجود دارد ، ناراحت کردن فاطمه ،‌ ناراحت کردن رسول خدا است و نیز غضب فاطمه ،
ضب رسول خدا است . چنانچه بخاری نوشته است :
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]صحیح البخاری ، ج‏4 ، ص‏210 .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از مسور بن مخرمه روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود : فاطمه پاره تن من است ، هر کس او را به خشم آورد ، مرا به خشم
ورده است .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و از طرف دیگر فاطمه زهرا سلام الله علیها به خداوند قسم یاد می‌ کند که ابوبکر را بعد از هر نمازی نفرین کند و شکایت او را پیش پدرش رسول
دا (ص) ببرد .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ابن قتیبه دینوری در کتاب الإمامة و السیاسة می‌نویسد :
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فقالت : نشدتکما اللّه ألم تسمعا رسول اللّه یقول : رضا فاطمة من رضای ، وسخط فاطمة من سخطی ، فمن أحبّ فاطمة ابنتی فقد أحبّنی ،
من أرضى فاطمة فقد أرضانی ، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی ؟
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قالا : نعم ، سمعناه من رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم ، قالت : فإنّی أُشهد اللّه وملائکته أنّکما أسخطتمانی وما أرضیتمانی ، ولئن لقیت
لنبی لأشکونّکما إلیه .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فقال أبو بکر : أنا عائذ باللّه تعالى من سخطه وسخطک یا فاطمة ، ثمّ انتحب أبو بکر یبکی ، حتى کادت نفسه أن تزهق . وهی تقول : واللّه
أدعونّ اللّه علیک فی کلّ صلاة أصلّیها ... .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الامامة والسیاسة ، تحقیق الشیری ، ج 1، ص 31 .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فاطمه سلام الله علیها فرمود : شما را به خدا ، آیا نشنیدید که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود : خشنودی فاطمه ، نشانه
شنودی من است و خشم فاطمه نشانه خشم من است ، پس هر کس فاطمه را دوست داشته باشد ، به درستی که مرا دوست داشته است
هر کس فاطمه را راضی کند ، مرا راضی کرده است و هر کس فاطمه را به خشم آورد ، مرا به خشم آورده است .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ابوبکر و عمر گفتند : بلی ، ما از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) این مطلب را شنیدیم . فاطمه (سلام الله علیها) فرمود : پس من خدا و
لائکه را شاهد می‌گیرم که شما دو نفر مرا ناراحت کرده و مرا خشنود نکردید ، اگر پیامبر را ملاقات کنم ، از دست شما شکایت خواهم کرد .
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ابوبکر گفت : به خدا پناه می برم از خشم خداوند و خشم شما ای فاطمه . ! سپس ابوبکر به شدت گریه کرد تا جایی که نزدیک بود جان بدهد .
اطمه سلام الله علیها فرمود : سوگند به خدا که بعد از هر نمازم تو را نفرین خواهم کرد .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چگونه می شود که حضرت صدیقه طاهره از ابوبکر غضبناک و به دنبال هر نماز بر او نفرین کند ولی فرزندش امام صادق به انتساب به او افتخار نماید؟
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امیر المؤمنین علیه السلام ، ابوبکر را خائن و دروغ گو می‌داند :
مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح مسلم می‌نویسد :[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنْ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]صحیح مسلم ، ج5 ، ص152 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب حکم الفیء .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) از دنیا رفت ، ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا هستم ، شما دو نفر آمدید و (تو ای عباس) میراث پسر بردارت (پیامبر) را طلب کردی و این (علی علیه السلام) میراث همسرش از پدرش را طلب می‌کرد . ابوبکر گفت که رسول خدا فرموده است : "ما ارث به جای نمی گذاریم ، هر آنچه از ما با قی می ماند صدقه است " شما دو نفر ابوبکر را دروغ گو ، گناه‌کار ، پیمان شکن و خائن می دانستید .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] چگونه ممکن است ، امام علی علیه السلام فردی را خائن و دروغگو بداند ولی فرزندش امام صادق علیه السلام بر خلاف جدش امیر المؤمنین علیهما السلام ، به نسبتش با ابوبکر افتخار کند ![/]

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

دوستان عزیز مدارک زیر به دور از هیچ تعصبی و با سند آورده شده :

امام صادق علیه السلام فرمودند : هر کس در کفر دشمنان اهل بیت علیهم

السلام و کسانی که به ما ظلم کرده اند شک کند او خود کافر است

( بحار الانوار جلد 8 صفحه 337 )

3) امام صادق علیه السلام فرمودند : هر ظلمی که در اسلام اتفاق افتاده و یا در

آینده تا روز قیامت اتفاق افتد و هر خونی که تا روز قیامت به حرام بر زمین بریزد و هر

عمل منکر و ناشایستی که تا روز قیامت اتفاق افتد همانا و زر و بال آن به گردن آن

دو (ابوبکر و عمر) و پیروان آن دو نوشته خواهد شد

( مجمع النورین صفحه 124 )

فضيلت لعن کردن بر دشمنان اهل بيت ( علیهم السلام ) از منظر امام صادق علیه السلام

عن أبی عبدالله الصّادق «عليه السلام» ، قال :

﴿ حُبُّ أولياءِ الله والوِلايَةُ لهَمُ واجبَةٌ والبَراءَةُ من أعدائهم واجِبَةٌ و من الّذين ظَلَمُوا آل محمّدٍ عليهم السّلام

و هَتَکوا حِجَابَه و أخَذُوا من فاطمةَ عليها السّلام فدك ، و مَنَعُوها ميراثَها و غَصَبُوها و زوجَها حُقُوقَهُما ، و

همَّوا بإحراق بيتِها و أَسَّسوا الظلمَ و غَيَّرُوا سُنَّة رسول الله صلی الله عليه وآله وسلم والبَراءةُ من

الناکثينَ والقاسطينَ والمارقينَ واجبةٌ ، والبراءةُ من الأنصابِ والأزلامِ و أئمّة الضّلال و قادة الجَور کلّهم

أوّلهم و آخرهم واجبة ، والبَراءةُ من أشقَی الأوّلين والآخرين شقيق عاقر ناقة ثمود قاتل أميرالمؤمنين

عليه السلام واجبة ، والبراءة من جميع قتلة أهل البيت عليهم السّلام واجبة ﴾ .

امام صادق «عليه السلام» می فرمايد:

دوست داشتن دوستان خدا و قبول کردن ولايتشان واجب است. و تبرّی از دشمنانشان واجب است. و

تبرّی از کسانی که به آل پيغمبرظلم کردند و حرمت پيغمبر را شکستند و فدک فاطمه زهرا سلام الله

عليها را غصب کردند و او را از ارث خود منع کردند و حق او وشوهرش را غصب نمودند وبه سوزاندن خانه

اش همت گماردند و ظلم را پايه ريزی نمودند وسنت پيامبر را تغیير دادند واجب است. وتبرّی از ناکثين و

قاسطين و مارقين واجب است. و تبرّی از انصاب وازلام و پيشوايان گمراهی و رهبران ظلم وستم

تمامشان از اولين آنها تا آخرينشان واجب است. و تبرّی از پست ترين از اولين و آخرين، قاتل ناقه ثمود،

قاتل امير المؤمنين واجب است. و تبرّی از تمام قاتلين اهل بيت واجب است.

خصال الشيخ الصّدوق : 2/607 أبواب المائة فما فوقه ، و عنه بحارالأنوار : 27/52 ح3

از دیگر امامان و از قرآن هم مدرک و سند موجود هست در صورتی که دوستان خواستن قرار داده میشه


یا امیرالمومنین حیدر (علیه السلام)

بعضي روايتي از امام صادق نقل مي کنند که در آن از ابابکر مدح شده است اما اول روايت رامي آوردند وادامه رانمي آورند اصي روايت اين است روى أنه سأل رجل من المخالفين عن الإمام الصادق عليه السلام وقال: يا ابن رسول الله ما تقول في أبي بكر وعمر: فقال عليه السلام: هما إمامان عادلان قاسطان كانا على الحق، وماتا عليه، فعليهما رحمة الله يوم القيامة، فلما انصرف الناس قال له، رجل من خاصته: يا ابن رسول الله لقد تعجبت مما قلت في حق أبي بكر وعمر ! فقال: نعم، هما إماما أهل النار كما قال الله سبحانه: وجعلناهم أئمة يدعون إلى النار وأما القاسطان فقد قال الله تعالى: وأما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا وأما العادلان فلعدولهم عن الحق كقوله تعالى ثم الذين كفروا بربهم يعدلون والمراد من الحق الذي كانا مستوليين عليه هو أمير المؤمنين عليه السلام حيث أذياه وغصبا حقه عنه، والمراد من موتهما على الحق أنهما ماتا على عداوته من غير ندامة عن ذلك، والمراد من رحمة الله، رسول الله صلى الله عليه وآله، فإنه كان رحمة للعالمين وسيكون خصما لهما ساخطا عليهما منتقما منهما يوم الدين.
روايت شده شخصي از مخالفان [منظور اهل سنت است] از امام صادق عليه السلام سؤال كرد و گفت: يا ابن رسول الله! نظر شما درباره ابوبكر و عمر چيست؟ حضرت فرمودند: آن‌دو نفر دو امام عادل قاسطي بودند كه بر طريق حق بودند، كه بر همين طريق تا آخر مانده و از دنيا رفتند، و رحمت خداوند تا روز قيامت بر آن‌دو باد، هنگامي كه آن شخص از مجلس خارج شد، شخصي از خواص حضرت سؤال نمود: يا ابن رسول الله! از آن‌چه كه در باره ابوبكر و عمر فرموديد خيلي تعجب نمودم! حضرت فرمودند: آري، آن‌دو امام اهل دوزخند همان‌گونه كه خداوند سبحان مي‌فرمايد: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار» [و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش دوزخ فرا مي‌خوانند] (القصص 28،آيه 41) و اما اين‌كه آن‌دو قاسط بودند خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» [و امّا ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند!] (الجن 72، آيه 15)و اما اين‌كه آن‌دو نفر عادل هستند يعني از حق عدول كرده‌ا‌ند، همان‌گونه كه خداوند در قرآن مي‌فرمايد : «ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُون‏» [اما كافران براى پروردگار خود، شريك و شبيه قرار مى‏دهند] (الانعام 6،آيه 1)و مراد از حق كه بر آن ماندند امير المؤمنين عليه السلام است كه او را اذيت نموده و حق او را غصب نمودند، و مراد از اين كه آن‌دو تا آخر بر اين راه باقي ماندند و از دنيا رفتند، اين است كه: آن‌دو تا آخر بر عداوت و دشمني خود باقي ماندند بدون اين‌كه نادم و پشيمان از كار خود باشند، و مراد از رحمت خداوند: رسول الله صلى الله عليه وآله است كه «رحمة للعالمين» بود و آن حضرت در آن دنيا خصم و دشمن آن‌دو و انتقام گيرنده از آن‌ها خواهد بود.
شرح إحقاق الحق، ج 1، ص 69.

با سلام وتشکر از دوست عزیزم
البته این روایت که در منابع شیعی آمده غیر از روایتی است که مرحوم اربلی در کشف الغمة از منابع اهل سنت نقل نموده که در ابتدای مبحث ذکر شده است لذا موردا با هم متفاوتند،هر چند در هر دو مدح ابوبکر وجود دارد.
در مورد روایت دوم همچنان که فرمودید آقایان اهل تسنن صدر آن را ذکر می کنند و ذیل آنرا بیان نمی دارند! همچنان که در سخنرانی های افرادی همچون مولوی مراد زهی موجود است.

امام صادق علیه السلام فرمودند :خداوند موجودی پست تر از سگ نیافرید دشمنان ما اهل بیت از سگ هم پست تر هستند وساءل الشیعه صفحه ی 510

hadi66;236485 نوشت:
امام صادق علیه السلام فرمودند :خداوند موجودی پست تر از سگ نیافرید دشمنان ما اهل بیت از سگ هم پست تر هستند وساءل الشیعه صفحه ی 510

بنازم به سخنان بی نظیر مولایم ، حضرت امام صادق علیه السلام...
بر غاصبین سقیفه لعـــــــــــــــنـــــــــــــت...

pedar;53822 نوشت:
روایت مرسله است و روایت مرسل ارزشی برای استدلال ندارد

[="Century Gothic"]عذر میخوام اگر میگین روایات مرسل ارزش استدلال نداره پس نهج البلاغه رو زیر سوال میبرین!! چون نهج البلاغه هم مرسله. میشه پاسخگوها توضیح بدن؟ :Gig:

« نرگس »;236542 نوشت:
[=Century Gothic]عذر میخوام اگر میگین روایات مرسل ارزش استدلال نداره پس نهج البلاغه رو زیر سوال میبرین!! چون نهج البلاغه هم مرسله. میشه پاسخگوها توضیح بدن؟ :Gig:

با سلام
هرچند ارتباطی با موضوع ندارد اما چه کسی چنین چیزی فرموده !
تنها م
وردی که واهبیون و اهل سنت خواسته اند ایرادی بگیرند خطبهه شقشقیه است که در این تاپیک جواب آنها داده شده

http://www.askdin.com/thread10609.html

جناب وهابی مولا زاده میخواهد به زور عنوان کند که این خطبهه خبر واحد است و کسی که روایات کرده یک خارجی بوده !!

http://www.youtube.com/watch?v=P-HIf...eature=related

کسی نیست به این آقای ناصبی بگوید کینه تا چه اندازه !!

و جالبه که خود علمای اهل سنت !!!در مورد او چنین میگویند
شيخ مالكى سعودى: ملازاده زشت, احمق, ناصبى و از بنى اميه است


http://www.youtube.com/watch?v=GoeXm...eature=related

اما من هرچی تو گوگل درباره ی اسناد نهج البلاغه خوندم نوشته بود مرسله . میدونم ربطی به بحث نداره اما میشه اگر مرسل نیست سندشو بدین بهم؟ممنون میشم

« نرگس »;236555 نوشت:
اما من هرچی تو گوگل درباره ی اسناد نهج البلاغه خوندم نوشته بود مرسله . میدونم ربطی به بحث نداره اما میشه اگر مرسل نیست سندشو بدین بهم؟ممنون میشم

با سلام
جامع ترين كتاب ها در اين زمينه به كتاب ارزشمند «روش ‏هاى ‏تحقيق ‏در اسنادو مدارك ‏نهج ‏البلاغه» مي توان اشاره نمود.
متن كامل اين اسناد و مدارك را در پايگاه تخصصى نهج البلاغه وابسته به مركز جهانى اطلاع رسانى آل البيت (عليهم السلام) مي توانيد مطالعه نمائيد.

الف: اسناد و مدارك خطبه‏هاى نهج البلاغه:

http://www.balaghah.net/nahj-htm/far/id/library/raveshha/002.htm#link6

ب: اسناد و مدارك نامه‏هاى نهج البلاغه

http://www.balaghah.net/nahj-htm/far/id/library/raveshha/010.htm#link7

ج: اسناد و مدارك حكمت‏هاى نهج البلاغه

http://www.balaghah.net/nahj-htm/far/id/library/raveshha/012.htm#link8

همچنين براي مطالعه تفصيلي كتاب مذكور و ساير كتبي كه پيرامون اين مطلب نوشته شده مي توانيد به آدرس زير مراجعه نمائيد.

http://www.balaghah.net/nahj-htm/far/id/library/main.htm
متن كتاب مذكور و ساير كتاب هاي مربوط به نهج البلاغه در نرم افزار «دانشنامه علوي» محصول «مركز تحقيقات اسلامي نور» نيز جمع آوري شده كه براي آشنايي با اين نرم افزار و خريد اينترنتي آن مي توانيد به آدرس زير مراجعه نمائيد.
www.noorsoft.org/modules.php?name=Content4&pa=showpage4&pid=21

خیلی خیلی ازتون ممنونم :ok::Gol:

[="Arial"][="Navy"]

صدرا;49071 نوشت:
آیا امام صادق «علیه السلام» ابوبکر را ستوده است؟

کلیپ تصویری »»» ببینید

[FLV]http://hn12.asset.aparat.com/aparat-video/42b71af743108c00cbe060037489a7c31149339.mp4[/FLV]

[/]

سؤال: آیا امام صادق(علیه السلام) ابوبکر را ستوده است؟

جواب: اهل سنت روایتی را نقل نموده که امام صادق(علیه السلام) در مورد ابوبکر فرمودند: «ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله؛ لقد ولدني مرتين؛ همانگونه که امید به شفاعت علی(علیه السلام) دارم، امید به شفاعت ابوبکر نیز دارم؛ چه اینکه دو بار از او متولد شده ام».

این روایت را عامه از ارسال مسلمات شمرده و با آن بر فضیلت ابوبکر احتجاج کرده؛[1] در حالی که چنین روایتی از نظر سند و بیش از آن از نظر دلالت مخدوش بوده که ما مختصرا به هر دو جهت آن اشاره می نمائیم.

مقام اول : بررسی سندی روایت به نقل ازمتون عامه

الف) سند اول:

این خبر دارای دو سند بوده که در نخستین سند آن، ِاسناد خبر به مسنِِِد کوفه «محمد بن الحسین بن أبی الحُنین الحُنینیّ»[2] منتهی می شود؛ چنانچه «دارقطنی، متوفی385هـ»، از طریق وی از «عبد العزیز بن محمد الأزدیّ» از «حفص بن غیاث» روایت نموده که وی گفت: از جعفر بن محمد(علیه السلام) شنیدم ...[3]
همچنین مِزّی(متوفی: 742هـ) در «تهذیب الکمال» از همین طریق این خبر را از «دارقطنی» روایت نموده است: «أخبرنا الدارقطني، قال: حدثنا أبو بكر أحمد ابن محمد بن إسماعيل الادمي، قال: حدثنا محمد بن الحسين الحنيني، قال: حدثنا عبد العزيز بن محمد الأزدي، قال: حدثنا حفص بن غياث، قال: سمعت جعفر بن محمد يقول: ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله، ولقد ولدني مرتين».[4]
همچنین «أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور الطبری ُّاللالکلائیّ، متوفی: 418هـ» نیز در کتاب: «شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة»، از «عبد الله بن محمد» نقل می کند که وی گفت: برای ما روایت نمود «محمد بن عمرو» که وی گفت: برای ما روایت نمود: «محمد بن الحسن[5] الکوفی - الحنینی- الی آخر حدیث...[6]

اشکال سند نخست:

با نگاهی به اسناد این خبر مشاهده می گردد که این روایت متفرد به نقل «عبد العزیز بن محمد الازدی» از «حفص بن غیاث»، است؛ یعنی غیر از او کسی این روایت را از «حفص بن غیاث» روایت ننموده( نه از ثقات و نه از غیر ثقات) که این شخص نیز از دیدگاه ائمه ی رجال، شخصی مجهول است.
ذهبی در میزان الاعتدال در رابطه با وی می نویسد: «عبد العزیز بن عبدالله الأصم - شیخ الحنینی- فیه جهالة، وقیل :عبدالعزیز بن محمد».[7]
ابن حجر نیز در «لسان المیزان» ضمن تائید گفتار ذهبی می نویسد: «قال ابن القطان: عبدالعزیز لا یعرف، سواء کان عبدالعزیز بن عبدالله - کما قال البزّار - أوعبدالعزیز بن محمد - کما قال قاسم بن الاصبغ».[8]

حکم روایتی که یکی از راویان آن مجهول است:

جهالت در روای[9] یکی از اسباب طرد روایت است؛ زیرا روایت زمانی مقبول بوده که راویان آن همگی از جهت عدالت و قوه ی ضبط مورد تائید باشند؛ که با عدم شناخت حال راوی، این دو امر احراز نشده؛ مگر در صورتی که چنین شخصی مورد توثیق قرار گیرد، به اینکه راوی دیگری (غیر از راوی ناقل این خبر) وی را توثیق نموده و یا کسی که از او روایت نموده وی را توثیق نماید؛ به شرط آنکه اهلیّت جرح و تعدیل راویان را داشته باشد[10] که در مورد خبر مذکور چنین امری یافت نشده؛ لذا این روایت از نظر رجالی از اخبار ضعیف به حساب آمده و چنین امری صرف نظر از ایرادات برخی از ائمه ی حدیث نسبت به قوه ی حفظ «حفص بن غیاث»است.[11]

ب) سند دوم:
سند دوم، روایت «مسدّد» از «یحیی بن سعید قطان» از امام صاق(علیه السلام) است که در این خبر آمده امام صادق(علیه السلام) در مورد عمر و ابوبکر فرمودند: «سوگند به خدا که پدرم نقل کرد که على(علیه السلام) بر عمر وارد شد در حالى که (عمر) خود را در لباسش پیچیده بود، امام بر او درود فرستاد و فرمود: در نزد من احدى از اهل زمین که خداوند را با صحیفه ی اعمالش ملاقات می کند، از کسی که خود را در لباسش پیچیده است، محبوب تر نیست. سپس یحیى گفت که جعفر (علیه السلام) از ابوبکر یاد کرد و بر او درود فرستاد و گفت: ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است».

این روایت را «بوصیری» در «اتحاف الخیرة المهرة، بزوائد المسانيد العشرة[12]» آورده[13] و «ابن حجر» نیز آنرا در «المطالب العالیة بزوائد المسانيد الثمانية[14]» روایت نموده اند که «بوصیری» در مورد سند آن سکوت نموده؛ ولی «ابن حجر» حکم به صحت سند آن نموده است.[15]
همچنین «ابن عساکر» در «تاریخ مدینة دمشق» این روایت را از «أبو القاسم إسماعيل بن محمدبن الفضل، معروف به قوام السنّة» از «أبو منصور بن شكروية» از « أبو بكر بن مردوية» از «أبو بكر الشافعي» از «معاذ بن المثنى» از «مسدّد» روایت نموده.[16]

«ذهبی» در کتاب: «سیر اعلام النبلاء» در ترجمه ی «اسماعیل بن محمد» آورده که «ابن عساکر» در دوران پیری وی(که قدرت حفظ وی کاسته شده بود) او را ملاقات نموده؛[17] چنانچه «ابوسعد سمعانی» نیز در مورد عدم اتقان وی در دوران پیری نوشته است: «وَرَأَيْتُهُ وَقَدْ ضَعُفَ، وَسَاءَ حِفْظُه».[18] من در حالى او را دیدم که (از جهت نقل روایت) ضعیف شده بود وحافظه اش خوب کار نمی کرد.
در صورتی که اشکالات این سند را قابل توجه ندانسته و ضعف آنرا قابل جبران نیز بدانیم و یا اساسا همچون ابن حجر سند آنرا نیز صحیح بدانیم؛ این خبر از نظر محتوایی تنها مشتمل بر فقره «ولدنی ابوبکر مرتین» بوده که چنین امری تنها گویای انتساب آنحضرت از جهت مادری به ابوبکر بوده و متضمن مدحی برای وی نخواهد بود؛ اما صدر روایت که بیانگر علاقه ی امام علی (علیه السلام) نسبت به عمر بن خطاب بوده؛ امری است که با واقع امر تطابق نداشته و چنین امری خود بیانگر صدور تقیه ای این سخن از امام(علیه السلام) بوده؛ چنانچه در نقل صحیح عامه در صحیح مسلم و صحیح بخاری آمده است که امام علی (علیه السلام) ابوبکر و عمر را دروغگو و گناهکار و خائن و حیله گر دانسته،[19] و امام علی(علیه السلام) از مواجهه با عمر کراهت داشته است.[20]

مقام دوّم: اشكال محتوایی حدیث:
اشکال اصلی چنین روایتی عدم همگونی آن با سیره ی اهل بیت(علیهم السلام) است. سیره ی عملی عترت (علیهم السلام) در تقابل با خلفا بوده است. مدح ابوبکر و افتخار به چنین نسبی با آنکه آنچه مورد افتخار بوده رابطه ی ولایی و نسبی با عترت(علیهم السلام) است و نه عکس آن؛ همچنان که عمر بن خطاب در تعلیل خواستگاری خود از «ام کلثوم»؛ استناد به کلام پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) نمود که آنحضرت فرموده اند: «كلّ سبب و نسب‏ منقطع‏ يوم القيامة إلّاسببي ونسبي»؛[21] «هر پيوند و خويشاوندى در روز رستاخيز گسستنى است، مگر پيوند و خويشاوندى من». و من دوست دارم به واسطه ی چنین ازدواجی با آنحضرت نسبت داشته باشم.

و اساسا همسان قرار دادن ابوبکر با آل محمد(علیهم السلام) و امید شفاعت از او توسط امام صادق (علیه السلام) با چه میزانی قابل قبول است؛ در حالی که صاحبان شفاعت در روز آخرت آل محمد(علیهم السلام) و در رأس آنان، جد مطهرشان(صلی الله علیه وآله) و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و همه ی خلایق نیازمند شفاعت آنان می باشند.

شهید قاضی نور الله شوشتری در پاسخ به استدلال به این خبر می نویسد: «دلیل بر دروغ بودن این خبر همین بس که صاحب شفاعت کبرى، جدش رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است، پس سزاوار نیست که آن حضرت شفاعت جدش را فراموش کرده و اظهار امید به شفاعت غیر کرده باشد. به ویژه ابوبکر که خودش در آن روز که مال و فرزندان سودى نمى‏بخشد، شفاعت کننده و حمایت کننده اى ندارد؛[22] جز کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید! مگر این که هدف امام صادق (علیه السلام) از بیان این جملات فقط تقیه بوده باشد؛ اما این که آن حضرت فرموده: «ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده» چنين امري بيان واقع و نه افتخار به آن است؛ زیرا پیش از این گفتیم که قبیله ی ابوبکر، پست ترین قبیله قریش بوده است؛ وابو سفیان هم به این مطلب تصریح کرده است. و نیز على (علیه السلام )در شأن محمد بن أبى بکر فرمود: او فرزندى نجیب از خانواده اى بد است که این سخنان پستى قبیله ى ابوبکر را اثبات مى کند. بنا بر این جایى براى افتخار نمى ماند».[23]

بنابراین وجهی برای صدور این روایت از سوی امام(علیه السلام) وجود ندارد و بر فرض صدور چنین روایتی از امام(علیه السلام) محملی جز تقیه برای این خبر وجود ندارد.

اشکال: این روایت را علمای شیعه نیز نقل نموده اند همچون: «شیخ بها ءالدین علی بن عیسی ابی الفتح الاربلی» که ایشان در کتاب «کشف الغمة فی معرفة الائمة» این روایت را نقل نموده است.

جواب: مرحوم اربلی این روایت را از کتاب «معالم العترة النبویة» تألیف: «عبد العزیز بن الأخضر الجنابزی الحنبلی» نقل نموده است که چنین نقلی نیز مرسل بوده و فاقد اعتبار است.[24]
«اربلی» در ذکر حضرت امام صادق (علیه السلام) سخنی از «عبد العزیز جنابزی» نقل می کند[25]و می نویسد: «و حافظ عبد العزيز جنابذى رحمه اللَّه گويد كه: أبو عبد اللَّه جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على ابن ابى طالب الصادق (علیه السلام) مادرش ام فروه واسمش «قریبة» دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر صدیق[26] و مادرش اسماء دختر عبدالرحمن بن ابی بکر می باشد و به واسطه ی چنین امری جعفر(علیه السلام) گفت: و به تحقیق دو مرتبه از ابوبکر متولد شدم...». [27]

پی نوشت:

[1] . المطَالبُ العَاليَةُ بِزَوَائِدِ المسَانيد الثّمَانِيَةِ، ابن حجر العسقلانی، ج15، ص733:

[2] . الثقات، ابن حبان، ج9، ص152، ترجمه ی: 15726، دار الفكر: «محمد بن الحسين بن موسى الحنيني كوفى يروى عن أبى نعيم وأبى الوليد روى عنه أهل الكوفة».

[3] . فضائل الصحابة ومناقبهم وقول بعضهم في بعض صلوات الله عليهم، الدارقطني، ج1، ص47، مكتبة الغرباء الأثرية، المملكة العربية السعودية: «حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ، أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْآدَمِيُّ قَالَ: نَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَينِ الْحُنَيْنِيُّ، قَالَ: نَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيُّ، قَالَ: نَا حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ، قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، يَقُولُ: مَا أَرْجُو مِنْ شَفَاعَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ شَيْئًا، إِلَّا وَأَنَا أَرْجُو مِنْ شَفَاعَةِ أَبِي بَكْرٍ مِثْلَهُ، وَلَقَدْ وَلَدَنِي مَرَّتَيْنِ».

[4] . تهذیب الکمال، المزی، ج5، ص82، ترجمه ی: 950؛ تهذیب التهذیب، العسقلانی، ج2، ص89.

[5] . در این کتاب نام راوی «محمد بن الحسن»آمده؛ ولی صحیح :«محمد بن الحسین» می باشد.

[6] . شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، اللالكائي، ج7، ص1372، ح2467: «وأنا عبيد الله بن محمد قال: نا محمد بن عمرو قال: نا محمد بن الحسن الكوفي قال: نا عبد العزيز بن محمد الأزدي قال: نا جعفر(صحیح:حفص) بن غياث قال: سمعت جعفر بن محمد يقول: ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله، ولقد ولدني مرتين قلت: معنى هذا الكلام أن أبا بكر جده مرتين؛ وذلك أن أم جعفر بن محمد هي أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق، وهي زوجة أبيه محمد بن علي بن الحسين، وأم أم فروة هي أسماء بنت عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق، فأبو بكر جده من وجهين».

[7] . میزان الاعتدال، الذهبی، ج2، ص630، ترجمه: 5110: «عبد العزيز بن عبدالله الاصم. شيخ للحنينى. فيه جهالة. وقيل عبد العزيز بن محمد».

[8] . لسان المیزان، العسقلانی، ج4، ص32، ترجمه ی: 86: «عبد العزيز بن عبد الله بن الأصم شيخ للحنيني فيه جهالة وقيل عبد العزيز بن محمد روى عن بن أبي الزناد عن عبد الرحمن بن حرملة عن بن المسيب عن أبي هريرة رضي الله عنه مرفوعا ان الشيطان يهم بالواحد وبالاثنين وبه لا يزال الناس بخير ماعجلوا الفطر ولم يؤخروه تأخير المشركين قال البزار لم نسمعه إلا من بن الحنين هذا الشيخ انتهى وقال بن القطان عبد العزيز لا يعرف سواء كان عبد العزيز بن عبد الله كما قال البزار أو عبد العزيز بن محمد كما قال قاسم بن الاصبغ لأنهما جميعا روياه عن محمد بن أبي الحنين الكوفي قلت وإطلاق الذهبي يوهم ان البزار سمعه من عبد العزيز وليس كذلك».

[9] . جهالت به دو صورت می باشد: الف) جهالت عین (مورد روایت)؛ ب) جهالت در وصف. در نوع اول جهالت صفت کسی است که روایتش تنها از سوی یک راوی نقل شده است که چنین امری بیانگر آن است که راوی مذکور مشهور به طلب علم نبوده و عالمان حدیث او را به چنین امری نشناخته اند. که چنین جهالتی موجب عدم قبول روایت راوی است. در جهالت وصف با اینکه بیش از دو نفر از راوی مذکور روایت نموده اند؛ اما با این حال وثاقت وی محرز نشده است.

[10] . نزهة النظر فی وضیح نخبة الفکر، ابن حجر العسقلانی، ص86؛ تيسير مصطلح الحديث، محمود الطحان، ص65: «مجهول العَيْن: تعريفه: هو من ذُكِر اسمه، ولكن لم يَرْوِ عنه إلا راو واحد. حكم روايته: عدم القبول، إلا إذا وُثِّقَ. كيف يوثق: يوثق بأحد أمرين. إمّا أن يوثقه غير من روي عنه. وإمّا أن يوثقه من روى عنه بشرط أن يكون من أهل الجرح والتعديل».

[11] . حفص بن غیاث را گروهی از ائمه توثیق و گروهی دیگر ضابط بودن وی را مورد خدشه قرار داده اند. ر.ک: سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج9، ص31؛ تهذیب التهذیب، العسقلانی، ج2، ص359.

[12] . ((زوائد عشرة مسانيد على الكتب الستة، وهي:1) مسند الطيالسي؛ 2) مسدّد؛ 3)الحميدي؛ 4) إسحاق بن راهويه؛5) ابن أبي شيبة؛ 6) العدني؛ 7) عبد بن حميد؛ Dirol الحارث بن أبي أسامة؛ 9)أحمد بن منيع؛ 10) مسند أبي يعلى الكبير.ورتب أحاديثها على كتب الأحكام)).

[13] . إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، البوصيري، ج7، ص162، ح6576: «وعن محمد بن جعفر ؟؟قال: بالله لحدثنى أبي أن عليًّا، رضي الله عنه، دخل على عُمَر، رضي الله عنه، وهو مسجى فأثنى عليه وقال: ماأحد من أهل الأرض ألقى الله بمادة صحيفته أحب إليّ من المسجى بثوبه. قال يحيى: ثم ذكر جعفر أبا بكر وأثنى عليه وقال: ولدني مرتين. رواه مُسَدَّد عن يحيى عنه». نکته ای که در نقل بوصیری قابل توجه است آن است که وی نام امام صادق(علیه السلام)را به اشتباه «محمد بن جعفر» ؟! ذکر نموده که بیانگر عدم شناخت او و یا کاتبین از نام ائمه(علیهم السلام) است.

[14] . «وَهِيَ لِأَبِي دَاوُدَ الطَّيَالِسِيِّ، وَالْحُمَيْدِيِّ، وَابْنِ أَبِي عُمَرَ، وَمُسَدَّدٍ، وَأَحْمَدَ بْنِ مَنِيعٍ، وَأَبِي بَكْرِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، وَعَبْدِ بْنِ حُمَيْدٍ، وَالْحَارِثِ بْنِ أَبِي أُسَامَةَ».

[15] . المطَالبُ العَاليَةُ بِزَوَائِدِ المسَانيد الثّمَانِيَةِ، أحمد بن علي العسقلاني، ج15،ص723، ح3881: قال مُسَدَّدٌ: حَدَّثَنَا يَحْيَى، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، أَنَّهُ ذَكَرَ أبا بكر رضي الله عنه فأثنى عليه، وقال: ولدني مرتين. درجته: مقطوع صحيح. وقد سكت عليه البوصيري في الإِتحاف (3/ق 46 أ).

[16] . تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج44، ص454، دارالفکر: «أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن محمد بن الفضل أنا أبو منصور بن شكروية أنا أبو بكر بن مردوية أنا أبو بكر الشافعي أنا معاذ بن المثنى نا مسدد نا يحيى عن جعفر بن محمد قال تالله لحدثني أبي أن عليا دخل على عمر وهو مسجى بثوبه فأثنى عليه وقال ما أحد من أهل الأرض ألقى الله بما في صحيفته أحب إلي من المسجى بثوبه قال يحيى ثم ذكر جعفر أبا بكر وأثنى عليه وقال ولدني مرتين».

[17] . سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج14، ص472: «وَقَدْ ذَكَرَ أَبُو القَاسِمِ ابْنُ عَسَاكِرَ أَبَا نَصْرٍ الحَسَنَ بنَ مُحَمَّدٍ اليُوْنَارَتِيَّ الحَافِظَ، فَرجَّحَه عَلَى أَبِي القَاسِمِ إِسْمَاعِيْلَ -فَاللهُ أَعْلَمُ- وَكَأَنَّ ابْنَ عَسَاكِرَ لَمَّا رَأَى إِسْمَاعِيْلَ بنَ مُحَمَّدٍ وَقَدْ كَبِرَ وَنَقَصَ حِفْظُهُ، قَالَ هَذَا».

[18] . همان، ص471.

[19] . صحیح مسلم، باب حکم الفیء، ح1757: « فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ، وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنِّي لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ...».

[20] . صحیح البخاری، باب غزوة خیبر، ح4240: «فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنِ ائْتِنَا وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ...».

[21] . المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیسابوری، ح4684.

[22] . موطأ الإمام مالك، بَابُ التَّرْغِيبِ فِي الْجِهَادِ، ج2، ص461، ح32، دار إحياء التراث العربي، بيروت – لبنان: «مَالِكٌ، عَنْ أَبِي النَّضْرِ، مَوْلَى عُمَرَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ؛ أَنَّهُ بَلَغَهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ لِشُهَدَاءِ أُحُدٍ: «هؤُلَاءِ أَشْهَدُ عَلَيْهِمْ». فَقَالَ أَبُو بَكْر: أَ لَسْنَا، يَا رَسُولَ اللَّهِ، بِإِخْوَانِهِمْ؟. أَسْلَمْنَا، كَمَا أَسْلَمُوا؟. وَ جَاهَدْنَا، كَمَا جَاهَدُوا؟. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «بَلَى. وَ لَكِنْ لَا أَدْرِي مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِي». قَالَ: فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ، ثُمَّ بَكَى. ثُمَّ قَالَ: أَ إنَّا لَكَائِنُونَ بَعْدَكَ؟».

[23] . الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقة، القاضی نورالله التستری، ص242 : «أقول: یدل على کذب هذا الخبر أن صاحب الشفاعه العظمى هو جده صلى الله علیه وآله فلا یلیق به علیه السلام نسیان شفاعه جده صلى الله علیه وآله وإظهار رجاء شفاعه غیره سیما أبو بکر الذى لا شافع له ولا حمیم یوم لا ینفع مال ولا بنون ، إلا من أتى الله بقلب سلیم، اللهم إلا أن قصد به مجرد التقیه فافهم . وأما قوله علیه السلام ” ولقد ولدنى مرتین ” فبیان للواقع لا للافتخار به کیف وقد مر الاتفاق على أن قوم أبى بکر أرذل طوائف قریش وقد وقع التصریح به من أبى سفیان کما مر وقال على علیه السلام فى شأن محمد بن أبى بکر ” إنه ولد نجیب من أهل بیت سوء ” فتدبر ».

[24] . از نظر شیعه فاقد اعتبار است؛ زیرا سند آن عامی بوده و از نظر اهل سنت نیز فاقد اعتبار است؛ زیرا جمهور اهل سنت روایت مرسل را فاقد اعتبار می دانند.

[25] . بدون اینکه روایت را بپذیرد؛ البته ایشان در مقدمه این کتاب آورده اند: غالب مصادر این کتاب از منابع عامه است؛ برای اینکه مطالب آن آسانتر پذیرفته شود.

[26] . لقب صدیق از القاب خود ساخته ای است که اهل سنت آنرا برای خلیفه ی اول جعل نموده اند و در این نقل آنرا به امام (علیه السلام) نسبت داده اند؛ در حالی که امام علی(علیه السلام) به نقل صحیح اهل سنت در صحیح مسلم خلیفه ی اول و دوم را دروغگو وگناهکار وحیله گر و خائن (صحیح مسلم، باب حکم الفیء: فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا) می دانست. صاحب کتاب «احقاق الحق» نسبت این روایت به صاحب آنرا(ظاهرا امام باقر علیه السلام) افترایی بیش ندانسته که در روایات اثری از آن نیست: «وَ قَالَ صَاحِبُ إِحْقَاقِ الْحَقِّ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنَّ الْحِكَايَةَ عَنْ كَشْفِ الْغُمَّةِ افْتِرَاءٌ عَلَى صَاحِبِهِ، وَ لَيْسَ فِيهِ مِنَ الرِّوَايَةِ عَيْنٌ وَ لَا أَثَرٌ وَ زَادَ فِيهِ لَفْظاً: الصِّدِّيقَ...».(بحار الانوار، المجلسی، ج29، ص651).

[27] . كشف الغمة في معرفة الأئمة ، الاربلی، ج‏2 ، 161: «وَ قَالَ الْحَافِظُ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ الْأَخْضَرِ الْجَنَابِذِيُّ رَحِمَهُ اللَّهِ‏- أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) الصَّادِقُ وَ أُمُّهُ أُمُّ فَرْوَةَ وَ اسْمُهَا قُرَيْبَةُ بِنْتُ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أُمُّهَا أَسْمَاءُ بِنْتُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ وَ لِذَلِكَ قَالَ جَعْفَرٌ (علیه السلام) وَ لَقَدْ وَلَدَنِي أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَيْنِ وُلِدَ عَامَ الْجِحَافِ‏ سَنَةَ ثَمَانِينَ وَ مَاتَ سَنَةَ ثمانٍ وَ أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ».

موضوع قفل شده است